سالهای اخیر شاهد پیشرفتهایی در تصویربرداری عصبی به حدی بودهایم که دانشمندان علوم اعصاب قادر به مطالعه مستقیم فرکانس، مکان و زمان فعالیتهای عصبی به میزان بیسابقهای هستند. با این حال، علم بازاریابی تا حد زیادی از چنین پیشرفت ها و پتانسیل عظیم آنها بی اطلاع مانده است. در واقع، استفاده از تصویربرداری عصبی در تحقیقات بازار – چیزی که “بازاریابی عصبی” نامیده می شود – در زمان های اخیر باعث بحث و جدل قابل توجهی در محافل علوم اعصاب شده است. این مقاله تلاشی است برای گسترش دامنه بازاریابی عصبی فراتر از کاربردهای تجاری تجاری و رفتار مصرف کننده، تا مفهوم گسترده تری از علم بازاریابی را شامل شود. برگرفته از علوم اعصاب عمومی و اقتصاد اعصاب، بازاریابی عصبی به عنوان یک زمینه مطالعاتی تعریف شده است و برخی از جهت گیری های تحقیقاتی آینده پیشنهاد می شود.
مقدمه
تعدادی از دلایل احتمالی برای عدم استفاده از روش های تصویربرداری مغز در علم بازاریابی وجود دارد. از منظر آکادمیک بازاریابی، علوم اعصاب و روانشناسی شناختی به طور کلی می توانند موضوعاتی ترسناک باشند. علاوه بر این، بسیاری از دانشگاهیان بازاریابی ممکن است تکنیکهای تصویربرداری را برای آنها در بخشهای خودشان «دست نیافتنی» ببینند. با این حال، معمولاً اینطور نیست، زیرا اکثر دانشگاهیان تجارت در چارچوب یک دانشگاه بزرگتر با امکانات قابل توجهی برای تصویربرداری مغز کار می کنند. حتی اگر ابزارهایی مانند توموگرافی گسیل پوزیترون (PET)، مگنتوآنسفالوگرافی (MEG) یا تصویربرداری تشدید مغناطیسی عملکردی (fMRI) در دسترس نباشند، الکتروانسفالوگرافی (EEG) و فناوری پاسخ پوستی گالوانیکی (GSR) احتمالاً در دسترس خواهند بود. با این حال،
یکی از راه حل های ممکن برای این امر، همکاری بین مدرسه ای یا گروهی بین گروه های تحقیقاتی کسب و کار و علوم اعصاب است – هم از نظر طراحی پروژه و هم از نظر روش. با این حال، از دیدگاه محقق علوم اعصاب، به نظر می رسد که موانعی نیز برای همکاری وجود دارد. به طور خاص، در حالی که به نظر میرسد علم اقتصاد عصبی موجی از نگرانیهای اخلاقی را برانگیخته است، نظرات اخیر در مورد «بازاریابی عصبی» در ادبیات علوم اعصاب، اخلاق استفاده از تکنیکهای تصویربرداری با هدف «پیدا کردن دکمه خرید در مغز» را به شدت زیر سوال برده است. … ایجاد کمپین های تبلیغاتی که ما قادر به مقاومت در برابر آنها نخواهیم بود» (نگاه کنید به سرمقاله ژوئیه 2004 Nature Neuroscience، ص 683). زبان احساسی مانند این کمک چندانی به امکان همکاری دانشگاهی بین محققان بازاریابی و علوم اعصاب نمی کند. علاوه بر این، به نظر میرسد که چنین دیدگاههایی به طور منطقی در گروههای تحقیقاتی علوم اعصاب وجود دارد. این جالب است، زیرا بسیاری از مشکلاتی که توسط تحقیقات اقتصاد عصبی مورد بررسی قرار میگیرد، تقریباً با آنچه که یک محقق بازاریابی به عنوان بخشی از حوزه عملکردی خود تشخیص میدهد، یکسان است (ر.ک. Braeutigam، 2005، Kenning and Plassmann، 2005؛ به عنوان مثال، Deppe و همکاران، 2005). . با این حال، این بازاریابی است، نه اقتصاد، که باعث ایجاد چنین ناراحتی در محافل علوم اعصاب شده است. متأسفانه، این نگرانی (همچنین نگاه کنید به نسخه فوریه 2004 در لنست، ص 71) – در حالی که احتمالاً حاوی بیش از یک دانه حقیقت است – یک سوء تفاهم اساسی از علم بازاریابی را در از آنجایی که بسیاری از مشکلاتی که توسط تحقیقات اقتصاد عصبی مورد بررسی قرار میگیرند، تقریباً با آنچه که یک محقق بازاریابی به عنوان بخشی از حوزه عملکردی خود تشخیص میدهد، یکسان است (ر.ک. Braeutigam، 2005، Kenning and Plassmann، 2005؛ به عنوان مثال Deppe و همکاران، 2005). با این حال، این بازاریابی است، نه اقتصاد، که باعث ایجاد چنین ناراحتی در محافل علوم اعصاب شده است. متأسفانه، این نگرانی (همچنین نگاه کنید به نسخه فوریه 2004 در لنست، ص 71) – در حالی که احتمالاً حاوی بیش از یک دانه حقیقت است – یک سوء تفاهم اساسی از علم بازاریابی را در از آنجایی که بسیاری از مشکلاتی که توسط تحقیقات اقتصاد عصبی مورد بررسی قرار میگیرند، تقریباً با آنچه که یک محقق بازاریابی به عنوان بخشی از حوزه عملکردی خود تشخیص میدهد، یکسان است (ر.ک. Braeutigam، 2005، Kenning and Plassmann، 2005؛ به عنوان مثال Deppe و همکاران، 2005). با این حال، این بازاریابی است، نه اقتصاد، که باعث ایجاد چنین ناراحتی در محافل علوم اعصاب شده است. متأسفانه، این نگرانی (همچنین نگاه کنید به نسخه فوریه 2004 در لنست، ص 71) – در حالی که احتمالاً حاوی بیش از یک دانه حقیقت است – یک سوء تفاهم اساسی از علم بازاریابی را درحس آکادمیک (و نه تجاری).
به طور خاص، بدون ورود به بحث طولانی و گسترده در مورد دامنه بازاریابی، تحقیقات بازاریابی در مدارس کسب و کار اساساً در مورد درک، توضیح و پیشبینی رفتار فردی، گروهی و سازمانی مرتبط با بازار است. چنین مسئولیتی طیف وسیع تری از زمینه ها را در بر می گیرد تا صرفاً نحوه تأثیرگذاری بر مصرف کنندگان برای خرید یک محصول. «دکمه خرید» مطمئناً برای محققان بازاریابی دانشگاهی مورد توجه قرار خواهد گرفت، اما پس از آن چیزی مانند «دکمه عشق» برای محققان روانشناسی جالب خواهد بود. البته منافع تجاری برای اعمال بینش های تحقیقات بازاریابی دانشگاهی آزاد است (همانطور که از تحقیقات روانشناختی و اقتصادی حاصل می شود)، اما این لزوماً اینطور نیست.وظایف آکادمیک بازاریابی متأسفانه، تحقیر به سختی پنهان از ایده “بازاریابی عصبی” در ادبیات علوم اعصاب به وضوح مبتنی بر این عقیده است که تحقیقات بازاریابی یک فعالیت تجاری است که صرفاً برای فروش محصولات به مردم طراحی شده است، که به نظر می رسد پشت سر ویراستار Science، دونالد باشد . نگرانی کندی مبنی بر اینکه «تصویربرداری از مغز به شیوههایی استفاده میشود که حریم خصوصی شخصی را تا حدی کاملاً غیرقابل قبول نقض میکند» (لانست، فوریه 2004).
هدف این یادداشت ارائه دیدگاهی علمی در زمینه نوظهور و بحثبرانگیز «بازاریابی عصبی» است. در انجام این کار، هدف ما این است که تعریف کنیم که خود بازاریابی عصبی چه چیزی است، و همچنین یک مرور مختصر از کار قبلی در این زمینه ارائه دهیم. پس از این، تعدادی از مسائل کلیدی را در تحقیقات بازاریابی بیان خواهیم کرد که تصویربرداری عصبی احتمالاً به ارائه بینش کمک می کند. هدف از این مشکلات این است که نشان دهد چگونه همکاری بین محققان تصویربرداری عصبی و بازاریابی میتواند دانش ما را در مورد بسیاری از زمینههای کلیدی نه تنها به انتخاب مصرفکننده، بلکه نحوه تعامل، ارتباط و رفتار ما در زمینه بازارها و سازمانها، ارتقا دهد. هدف ما تعیین حد و مرزی نیست که چه چیزی را می توان و چه چیزی را نمی توان در چنین زمینه ای بررسی کرد.
کاوش و تشریح دامنه بازاریابی عصبی
در زمانهای اخیر، «بازاریابی عصبی» به معنای استفاده از تکنیکهای تصویربرداری عصبی برای فروش محصولات است، یا همانطور که لنست میگوید «مشتریان بالقوه را با فناوری تصویربرداری شگفتانگیز خیره میکند» (فوریه 2004، ص 71). تعدادی از آژانس ها ظهور کرده اند که راه حل های تصویربرداری عصبی (به ویژه fMRI) را برای مشکلات بازاریابی تجاری ارائه می دهند. در ایالات متحده، BrightHouse شهرت ویژه ای ایجاد کرده است، در حالی که در بریتانیا Neurosense و Neuroco نیز اخیراً برای تجارت باز شده اند.
برخی از دستورالعمل ها برای تحقیقات نورومارکتینگ علمی
تحقیقات در بازاریابی به طور قابل توجهی گسترده تر از کاوش صرف مصرف کنندگان نهایی و تصمیم گیری آنهاست. بخش زیر با هدف ارائه طعمی از انواع سوالاتی است که توسط محققان بازاریابی مهم تلقی می شوند، که در آن تکنیک های تصویربرداری عصبی ممکن است روشنگر باشند. اهمیت چنین حوزههایی با حضور آنها در فراخوانهای پژوهشی مؤسسههایی مانند مؤسسه علوم بازاریابی و مؤسسه مطالعات بازارهای تجاری و همچنین در
نتایجی که اظهار شده
در حالی که بازاریابی عصبی به تازگی شروع به نگرانی دانشمندان علوم اعصاب کرده است، این مقاله نشان داده است که تکنیک های علوم اعصاب به صورت تکی برای بررسی مشکلات بازاریابی به معنای آکادمیک برای چندین سال مورد استفاده قرار گرفته اند. علاوه بر این، علاقه اخیر به اقتصاد عصبی با حوزه تحقیقات بازاریابی همپوشانی قابل توجهی دارد. ما در اینجا سعی کردهایم نشان دهیم که تصور عصبشناسی عمومی از بازاریابی عصبی غیراخلاقی، اساساً ناقص است و
بدون نظر