بازی طولانی با رویکرد متفکرانه (کتاب الکترونیک)

30,000تومان

نویسنده : دوری کلارک

مترجمین: سعید جوی زاده | علیرضا احمدیان

انتشارات: آکادمیک

چاپخانه و صحافی : دانشگاه خوارزمی

شابک: 0-27-5697-622-978

نوبت چاپ: اول/ 1400

شمارگان :  500 نسخه

بازی طولانی با رویکرد متفکرانه

نویسنده

دوری کلارک

ترجمه

سعید جوی‌زاده | علیرضا احمدیان

بخشی از کتاب:

1

دلیل واقعی اینکه همه ما خیلی مشغول هستیم

همه ما می‌دانیم که عجله کردن و زندگی ابدی در کوتاه مدت بهینه نیست. در واقع، در مطالعه ای بر روی رهبران ارشد توسط گروه تحقیقات مدیریت،1 97٪ تفکر استراتژیک – توانایی تمرکز عمدی بر اولویت های بلند مدت – را به عنوان کلید موفقیت سازمان خود شناسایی کردند.

اما چیزی در راه است. در مطالعه ای جداگانه،2 تقریباً همان درصد از پاسخ دهندگان – 96٪ – ادعا کردند که زمان کافی برای انجام تفکر استراتژیک بلند مدت ندارند.

واقعا؟

شکی نیست که متخصصان امروزی مشغول هستند. یک مطالعه مک کینزی نشان می‌دهد که کارکنان دانش 28 درصد از زمان خود را صرف پردازش ایمیل می‌کنند.3 و یک مطالعه جداگانه توسط گروه Atlassian می‌گوید که متخصصان به طور متوسط ​​در هر ماه شصت و دو جلسه شرکت می‌کنند.4– عددی تکان دهنده به نظر می‌رسد، تا زمانی که متوجه شوید به حدود دو یا سه جلسه در روز تقسیم می‌شود. این غیرعادی نیست. همین سه شنبه است

دیوانگی هجوم رفتن از قراری به قرار دیگر، نوشتن گزارش پشت گزارش، گرفتن یک سلفی گاه به گاه (سلام، اینترنت!)، و سپس پاسخ دادن به ایمیل‌ها تا نیمه‌شب باعث می‌شود که احساس کنیم در حال زندگی کردن در روز شخصی خودمان هستیم. در همین حال، کار واقعی ما – کاری که بر روی آن ارزیابی می‌شویم، و در واقع چیزی را به انجام می‌رساند – چیزی است که در این بین قرار می‌گیرد.

حقیقت این است که برخی از شرکت‌ها هنوز به اشتباه زمان حضور در دفتر (یا «زمان صفحه نمایش» را اگر به صورت مجازی کار می‌کنید) با بهره وری و وفاداری به شرکت ترکیب می‌کنند. تحقیقات نشان می‌دهد که کارمندانی که پنجاه ساعت یا بیشتر در هفته ثبت نام می‌کنند، 6 درصد بیشتر از همکاران کم غیرت خود درآمد دارند.5 حتی اگر بهره وری در واقع بعد از پنجاه ساعت کاهش می‌یابد.6 بنابراین ذهنیت “همیشه فعال” یک انطباق منطقی با آن انگیزه های نابجا است.

اما این تمام ماجرا نیست. وقتی 96 درصد از رهبران با موفقیت می‌گویند که نمی‌توانند به یک مأموریت حیاتی برسند، چیز دیگری در حال وقوع است.

مزایای پنهان دیوانگی

ما می‌گوییم فضای خالی در تقویم و زمان فکر کردن خود می‌خواهیم. به هر حال، ما مدام احساس می‌کنیم در آستانه عقب افتادن هستیم. ما همیشه منتظر چیزهای بعدی در تقویم هستیم و هرگز نمی‌توانیم از آنچه در مقابلمان است لذت ببریم. حتی بهترین شغل هم بدبخت می‌شود اگر سرعت بسیار دیوانه‌کننده، تقاضاها بیش از حد طاقت‌فرسا، و فشار بیش از حد تسلیم‌ناپذیر باشد.

پس چرا نمی‌توانیم متوقف شویم؟

معلوم می‌شود که ما ممکن است از «حالت اجرایی» بی‌امان و کوتاه‌مدت خود، مزایای پنهانی به‌دست آوریم. تحقیقات سیلویا بلززا از دانشکده بازرگانی کلمبیا و همکارانش نشان داد که مشغول بودن، حداقل در ایالات متحده، نشان دهنده موقعیت اجتماعی بالا است. انتظار می‌رود افرادی که دارای ویژگی‌های سرمایه انسانی هستند که کارفرمایان یا مشتریان برایشان ارزش قائل هستند (مثلاً شایستگی و جاه‌طلبی) در بازار کار با تقاضای بالا و کمبود عرضه مواجه شوند. بنابراین، با گفتن به دیگران که همیشه مشغول هستیم و کار می‌کنیم، تلویحاً نشان می‌دهیم که به دنبال ما هستند، که وضعیت درک شده ما را افزایش می‌دهد.»7

به عبارت دیگر، «مشغول دیوانه‌وار» – و اطمینان از اینکه دیگران آن را می‌دانند – ممکن است آگاهانه یا ناخودآگاه برای عزت نفس ما مهم باشد. و اگرچه ما مشتاق زمانی برای انجام تفکر بلندمدت هستیم، داشتن آن ممکن است نشان دهد که ما فقط کمی کمتر از آنچه فکر می‌کردیم ضروری هستیم.

عزت نفس مطمئناً انگیزه ای قوی برای ما برای مشغول ماندن است. اما این تنها یکی نیست.

بی حس کردن

به نظر می‌رسد مشغله نیز یک داروی بیهوشی است. نویسنده تیم فریس، در مصاحبه ای در پادکست خود، نمایش تیم فریس، در مورد این صحبت کرد که “حداقل تا سال 2004، راه حل من برای احساس هر چیزی که نمی‌خواستم احساس کنم، اضافه کردن فعالیت های بیشتر بود … تا آن را غرق کنم. برخی از افراد هروئین مصرف می‌کنند، برخی از افراد از کک و برخی افراد از کار استفاده می‌کنند. و از فعالیت‌ها استفاده کردم.»8

من حتما همین کار را کرده ام. چندین سال پیش که از یک جدایی و مرگ در خانواده ام به خود می‌پیچیدم، خانه ام را فروختم، به ایالت دیگر نقل مکان کردم و هنوز هم توانستم شصت و یک سخنرانی اصلی را در آن سال ارائه کنم. بیش از یک بار در هفته، سوار تاکسی دیگری می‌شدم، سوار هواپیمای دیگری می‌شدم و به سالن رقص هتل دیگری می‌رفتم. و من آن را دوست داشتم، زیرا دور بودن از خانه ام تنها زمانی بود که گریه نمی‌کردم. می‌توانم روی مکانیک تمرکز کنم: کدام خط هوایی، کدام ترمینال، کدام دروازه. من می‌توانستم بر ارائه سخنرانی و جلب رضایت مشتری تمرکز کنم. حتی تدارکات – جایی که می‌توانم غذای خوب هندی را در سینسیناتی یا فینیکس یا شارلوت پیدا کنم – کمک کرد حواس من را پرت کند. چون وقتی به خانه برگشتم و خودم را تنها دیدم، اغلب بیشتر از آن چیزی بود که می‌توانستم تحمل کنم.

احساس راحتی وجودی بزرگی در این احساس وجود دارد که می‌دانید چه کاری انجام دهید. وقتی مشغول هستیم و روی اجرا تمرکز می‌کنیم، زمانی برای پرسیدن سوالاتی که ممکن است پاسخ های ناراحت کننده ای داشته باشند، وجود ندارد. آیا این راه درست است؟ موفقیت واقعاً به چه معناست؟ آیا من آنطور که می‌خواهم زندگی می‌کنم؟ اگر نیاز به افزایش 25 درصدی درآمد دارید، اما نمی‌دانید چگونه، یا نیاز به ارزیابی مجدد انتخاب های شغلی خود دارید، یا مجبور هستید با اختلالات صنعت کنار بیایید، ادامه دادن به همان کار بسیار آسان تر است و اصرار دارید که زمان ندارید. برای ارزیابی مجدد کسب و کار یا زندگی شما.

این مورد برای علی دیویس، مشاور خوداشتغالی در کانادا بود. علی که اصالتاً اهل انگلستان بود، به مدت چهارده سال کار شرکتی موفقی داشت، اما او به من گفت: «در حدود ده سال، احساس ناآرامی و ناراحتی می‌کردم». می‌دانستم که می‌خواهم بیرون بروم، اما همچنان خودم را متقاعد می‌کردم که بمانم. من “موفق” بودم، و ترس از اینکه اگر به تعریف مرسوم موفقیت پشت کنم، چه معنایی برای هویت من خواهد داشت، و ترس از اینکه تصمیم “اشتباه” باشد، وجود داشت.

علی در نهایت چهار سال دیگر در کار شرکتی خود باقی ماند تا اینکه “در نهایت شروع به پرسیدن سوالاتی از خودم کرد که باید پرسیده می‌شد.” او می‌افزاید: «گاهی اوقات داستان‌هایی که درباره زندگی حرفه‌ای‌مان به خودمان می‌گوییم، ما را به عقب می‌اندازد، اگر آنچه را که در حال رخ دادن است، تشریح نکنیم.»

ربکا زوکر این احساس را به خوبی می‌داند. او که تازه از مدرسه بازرگانی استنفورد فارغ‌التحصیل شده بود و برای گلدمن ساکس کار می‌کرد، رزومه‌ای عالی داشت. او می‌گوید: «من با [BNP] Paribas در پاریس مصاحبه می‌کردم. او به خاطر می‌آورد: «به خاطر می‌آورم که به رئیس M&A گفتم که تنها کاری که می‌خواهم انجام دهم، M&A بود، در حالی که تنها چیزی که می‌خواستم انجام دهم این بود که گریه کنم. او برای من ده مصاحبه دیگر ترتیب داد که من به انجام آنها ادامه دادم.

بنابراین اغلب، ما مسیری را مشخص می‌کنیم که قبلاً چه کار می‌کرد، یا چه چیزی باید مؤثر باشد، یا چه چیزی باید بخواهیم – و به هر قیمتی به آن پایبند می‌مانیم، حتی زمانی که ما را بدبخت می‌کند. در نهایت، ربکا یک افشاگری داشت: «من در مورد بانکداری حرفی نزدم. من فقط می‌خواستم در پاریس باشم.” ما واقعاً چه کسی هستیم، یا واقعاً چه کاری می‌خواهیم انجام دهیم، ممکن است در گذشته آشکار به نظر برسد. اما به عنوان انسان در جامعه‌ای که مشغول بودن را شیر می‌داند، استفاده از این درک همیشه آسان نیست.

در سال 1971، هربرت سایمون، استاد علوم کامپیوتر و روانشناسی در Carnegie Mellon، یک پیش بینی از قبل پیش بینی کرد. او گفت: «در دنیایی سرشار از اطلاعات، انبوه اطلاعات باعث کمبود چیز دیگری … توجه گیرندگان آن می‌شود.»9راه حل واضح بود: «تخصیص این توجه به طور مؤثر در میان فراوانی منابع اطلاعاتی که ممکن است آن را مصرف کنند». به عبارت دیگر، ما باید در مورد آنچه که روی آن تمرکز می‌کنیم هوشمند باشیم.

سایمون بیست و پنج سال قبل از اینکه اینترنت – به شکل ابتدایی و شماره گیری آن – وارد زندگی اکثر آمریکایی‌ها شود، صحبت می‌کرد. و اکنون، ربع قرن پس از آن، ما متوجه می‌شویم که تمرکز توجه ما واقعاً چقدر سخت است. ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که فریب تفکر کوتاه مدت – فقط سرمان را پایین نگه داریم و دوباره و دوباره انجام دهیم – فراگیر است. محل کار ما را به سمت آن سوق می‌دهد، و اغلب، روانشناسی خودمان نیز همینطور است.

رهبران ارشد شرکت تقریباً متفق القول هستند که تفکر استراتژیک بلند مدت بسیار مهم است. (آخرین باری که 97٪ از هر کسی در مورد چیزی موافقت کردند چه زمانی بود؟) بنابراین، اگر ما با این فرض موافق هستیم، از کجا شروع کنیم؟

تغییر دیدگاه ما

احیا ممکن است با درک سیورز آغاز شود.

سیورز کار خود را به عنوان یک موسیقیدان آغاز کرد و زمانی که یک شرکت موسیقی آنلاین مستقل به نام سی دی بیبی ایجاد کرد که در سال 2008 با موفقیت آن را فروخت، به یک کارآفرین تبدیل شد. مسیر، رفتن به خارج از کشور (سنگاپور؛ نیوزلند؛ آکسفورد، انگلستان) و بیشتر وقت خود را به نوشتن اختصاص داد.

از نظر او، مشغول بودن نشانه مقام نیست: نشانه بندگی است. من یک تصور بسیار منفی از کلیشه‌ای متحیر و متحیر دارم، “اوه خدای من، من خیلی سرم شلوغ است!” تایپ کنید،» او به من گفت. “به نظر می‌رسد آنها خارج از کنترل هستند – کنترل زندگی خود را ندارند. اما من با چند نفر فوق‌العاده موفق آشنا شده‌ام که آرام، جمع، بی‌آزار هستند و تمام توجه خود را به شما نشان می‌دهند. به نظر می‌رسد آنها همه چیز را تحت کنترل دارند. بنابراین، ترجیح می‌دهم اینطور باشم.»

تغییر دیدگاه خود نسبت به افرادی که تحسین می‌کنیم اولین قدم قدرتمند است. اما، البته، حتی اگر به افرادی احترام بگذاریم که در برنامه‌شان صلاحیت کامل دارند و برای مهم‌ترین چیزها وقت کافی دارند، به این معنی نیست که تبدیل شدن به آن‌ها آسان است.

حتی افراد حرفه‌ای که کمترین ارتباط را دارند، احتمالاً درخواست‌های بیشتری از آن دارند که می‌توانند در یک هفته مدیریت کنند (دعوت‌نامه‌ها برای ناهار، شام، تماس‌های ویدیویی، جلسات پروژه، جلسات جمع‌آوری، درخواست‌های «انتخاب مغز»، درخواست مشاوره و معرفی، و موارد دیگر) . نه گفتن به برخی اجباری است: شما به معنای واقعی کلمه نمی‌توانید همه آنها را در خود جای دهید. اما نه گفتن به همه آنها، یا تقریباً همه آنها، برای ایجاد فضای سفید … ممکن است به نظر غیرممکن باشد. جریحه دار کردن احساسات مردم چطور؟ از دست دادن فرصت‌ها چطور؟

آسان نیست، به همین دلیل است که کل فصل بعدی درباره نحوه نه گفتن است – حتی به چیزهای خوب. اما نکته کلیدی این است: اگر ما به مشغله، حتی ناخودآگاه احترام بگذاریم، تصمیماتی خواهیم گرفت که ما را به آن سمت هدایت کند. در عوض، ما باید آنچه را که می‌خواهیم روشن کنیم. و اگر تسلط واقعی بر برنامه ما باشد، و توانایی برنامه ریزی و فکر کردن همراه با آن باشد، پس باید قدم برداریم و آنقدر شجاع باشیم که بر اساس آن انتخاب کنیم.

این کاری بود که دیو کرنشاو انجام داد.

برنامه ریزی در مورد اولویت های خود

دیو به من گفت: «محیط خوبی که در آن بزرگ شدم نبود. بنابراین می‌خواستم چیزی متفاوت برای فرزندانم فراهم کنم.» او این را حتی در دانشگاه، بیش از بیست سال پیش، می‌دانست. او کلاسی را به یاد می‌آورد که در آن استادش از همه می‌خواست که چشم انداز زندگی آینده خود را بنویسند. رویای دیو این بود که “مقدار پولی به دست بیاورد که در آن زمان فکر می‌کردم پول زیادی است، و قرار است آن را با چهل ساعت یا کمتر در هفته انجام دهم.” اما به سایر دانش آموزان اجازه داده شد که این طرح‌ها را نقد کنند. یکی به او گفت: «این واقع بینانه نیست. برای به دست آوردن چنین پولی، باید ساعت های طولانی کار کنید. شما باید خانواده خود را قربانی کنید.»

دیو قول داد که به او ثابت کند اشتباه می‌کند. امروزه او نویسنده و متخصص مدیریت زمان و بهره وری است. او حدود سی ساعت در هفته کار می‌کند و هر ماه جولای و دسامبر به همراه همسر و فرزندانش به تعطیلات می‌رود. او یک کسب و کار دیوانه وار برای خود ایجاد نکرد و سپس سعی نکرد زمان خانواده را به لحظات بینابینی تبدیل کند. در عوض، از همان ابتدا، سیستم‌ها و ساختارهایی را در حدود زمانی که قصد داشت با آنها بگذراند، ساخت.

او می‌گوید: «مردم معمولی در روزگار خود کوه‌های ناکارآمدی دارند، چیزهایی که با آن‌ها کنار می‌آیند و حتی متوجه نمی‌شوند، زیرا به خود اجازه داده‌اند تا زمانی که طول می‌کشد کار کنند. وقتی به خودتان اجازه می‌دهید که ساعت های طولانی کار کنید، به طور مداوم کار کنید، اجازه می‌دهید این ناکارآمدی های کوچک سیستماتیک و استراتژیک در همه جا ظاهر شوند.

برعکس، وقتی با پارامترهایی مانند «تمام جولای را تعطیل می‌کنم» یا «هر شب تا ساعت شش ساعت کار را تمام می‌کنم» شروع می‌کنید، شما را مجبور می‌کند در سیستم‌هایی که توسعه می‌دهید خلاق باشید. . شما می‌توانید ناکارآمدی‌ها را تشخیص دهید – خواه یک کامپیوتر کند کار باشد یا یک سیستم برنامه‌ریزی نامناسب – زیرا نمی‌توانید این کار را نکنید. و شما مجبور هستید که سوالات بزرگ بپرسید:

  • آیا اصلاً باید این کار را انجام دهم؟
  • آیا می‌توانم آن را به شخص دیگری محول کنم یا به طور کلی انجامش را متوقف کنم؟
  • کجا باید تلاشم را متمرکز کنم تا بیشترین بازده را داشته باشم؟
  • اگر امروز تازه شروع می‌کردم، آیا باز هم سرمایه گذاری در این پروژه را انتخاب می‌کردم؟

مانند شاعری که تصمیم می‌گیرد با محدودیت‌های غزل بنویسد، شما از محدودیت‌های مثبت استفاده می‌کنید تا شما را واضح‌تر کنید. بسیاری از مردم وقتی صحبت از تقویمشان به میان می‌آید، از تفکر جادویی استقبال می‌کنند. آنها خیلی وقت‌ها بله گفته اند، که باعث می‌شود امیدوار باشند همه چیز انجام شود. در عوض، عقب ماندگی، همکاران ناامید، و این احساس بی پایان وجود دارد که شما عقب مانده اید.

دیو می‌گوید: «مهم‌ترین چیز این است که عادت به کار کردن از فهرست کارها را ترک کنید. “زیرا یک لیست کارها مانند “خوب، بیایید همه آنها را در اینجا قرار دهیم.” شما یک لیست در حال اجرا ایجاد می‌کنید و هیچ راهی برای ادامه دادن با آن وجود ندارد.

مردم همیشه به دیو فشار می‌آورند تا برنامه بهره وری مورد علاقه اش را فاش کند. پاسخ او همیشه آنها را ناامید می‌کند: این یک تقویم است. او می‌گوید: «شما می‌خواهید تعیین کنید چه چیزی مهم‌تر است، و سپس آن را در سریع‌ترین زمان در تقویم خود برنامه‌ریزی می‌کنید. «هر چیزی که اهمیت کمتری دارد، آن را بیشتر برنامه ریزی می‌کنید. هر چیزی که اصلا مهم نیست، اصلاً آن را برنامه ریزی نمی‌کنید. شما از شر آن خلاص شوید. شما آن را تفویض کنید. شما به آن نه بگویید. اگر کار را از روی تقویم شروع کنید نه از فهرست کارهایی که باید انجام دهید، کنترل روزتان را پس می‌گیرید.»

این نسخه بهره وری از تلاش برای رژیم غذایی کامل است. کتو؟ اتکینز؟ ساحل جنوبی؟ روزه متناوب؟ در واقع، فقط کمتر بخورید.

تقریباً هیچ کس نتایج کوتاه مدتی را که در اطراف خود می‌بینیم دوست ندارد: دیوانگی بی امان، چرخ همستر بی پایان، تعقیب تهاجمی برای اهدافی که احتمالاً اهداف درستی نیستند. اما برای مخالفت با فرهنگ حاکم نیاز به قدرت است. این هم قدرت داخلی است، زیرا ما باید با سؤالات ناراحت کننده در مورد اینکه چه کسی هستیم و واقعاً چه می‌خواهیم روبرو شویم، و هم قدرت بیرونی، زیرا باید با روسا و همکاران و مشتریانی که هنوز به اندازه گیری بهره وری از طریق زمان و حجم چهره عادت دارند برخورد کنیم. .

ما باید مایل به انتخاب باشیم. و در یک سطح بسیار اساسی، ما باید باور داشته باشیم که تغییر در وهله اول امکان پذیر است.

سال‌ها پیش، با دیوید آلن، نویسنده راهنمای بهره وری معروف Getting Things Done آشنا شدم. وقتی با او برای کتابم Stand Out مصاحبه کردم، بینش جالبی را به اشتراک گذاشت. او به من گفت: «برای داشتن یک ایده خوب به زمان نیاز ندارید. «شما به فضا نیاز دارید. و اگر فضایی در سر خود نداشته باشید نمی‌توانید به درستی فکر کنید. برای داشتن یک ایده نوآورانه یا تصمیم گیری زمان صفر نیاز است، اما اگر فضای روانی ندارید، آن چیزها لزوما غیرممکن نیستند، اما کمتر از حد مطلوب هستند.

اینطور نیست که صدها ساعت را برای تفکر استراتژیک درازمدت اختصاص دهید. شما نیازی به رفتن به یک خلوتگاه صومعه یا اجاره یک خانه مزرعه در توسکانی ندارید. اما برای فکر کردن به فضای ذهنی و کمی زمان نیاز دارید.

برای تبدیل شدن به یک متفکر بهتر، دقیق تر و استراتژیک تر، اولین قدم پاک کردن چیزهای غیر ضروری است. اما در دنیای درخواست‌های بی‌وقفه – و برخی فرصت‌های شگفت‌انگیز که در میان زباله‌ها مدفون شده‌اند – اصلاً از کجا شروع کنیم؟ این همان چیزی است که در ادامه به آن می‌پردازیم.

Reviews

There are no reviews yet.

Be the first to review “بازی طولانی با رویکرد متفکرانه (کتاب الکترونیک)”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Reviews

There are no reviews yet.

Be the first to review “بازی طولانی با رویکرد متفکرانه (کتاب الکترونیک)”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *