جعبه را فشار دهید
آخرین باری که برای اولین بار کاری انجام دادید کی بود؟
آغازگر
آنی داونز در کلاب موکا کار میکند، یک سازمان غیرانتفاعی مستقر در نشویل که با همکاری با نوازندگان تور، برای کشورهای در حال توسعه پول جمع آوری میکند.
سال گذشته او با رئیس خود تماس گرفت و چیزی گفت که قبلاً هرگز نگفته بود. من یک ایده دارم و از فردا شروع به کار روی آن خواهم کرد. زمان زیادی نمیبرد و هزینه زیادی هم نخواهد داشت، و من فکر میکنم که کار خواهد کرد.
با آن دو جمله، آنی زندگی خود را تغییر داد. نه تنها خودش بلکه سازمان و افرادی را که در آن مشغول به کار بودند را متحول کرد.
احتمالاً از خود میپرسید که ایده او چه بوده است. حتی ممکن است کنجکاو باشید که او چگونه این کار را انجام داده است.
این سوال اشتباه است.
تغییر در وضعیت او بود. تغییر این بود که برای اولین بار در این شغل، آنی منتظر دستورالعملها، کار کردن از طریق فهرست کارها یا واکنش به وظایف ورودی نبود. ابتکار عمل به او داده نشد، او آن را به دست گرفت.
آن روز آنی از یک پل عبور کرد. او تبدیل به کسی شد که کاری را شروع میکند، کسی که شروع میکند، کسی که آماده است در این راه شکست بخورد، شاید این شکست به او کمک کند تا تغییری ایجاد کند.
نوبت شماست
تصور کنید که دنیا هیچ واسطهای، ناشر، رئیس، کارمند منابع انسانی و کسی که به شما بگوید چه کاری نمیتوانید انجام دهید ندارد.
اگه تو اون دنیا زندگی میکردی چیکار میکردی؟
برو این کار را انجام دهید.
در چین، کارخانهای وجود دارد که میتواند همان ابزارکهایی را که شرکت شما میسازد، با یک دهم قیمت بسازد.
در پایین خیابان، رستورانی مشغول دزدیدن منو و فهرست نوشیدنی شماست، اما 20 درصد کمتر از چیزی که میتوانید شارژ کنید.
آژانس مسافرتی به شکل گذشته وجود ندارند و شاید آژانشهای مسافرتی در حال تعطیل شدن هستند. ناشران مجلات تمام رشد خود را به وبلاگ نویسان واگذار کردند. ویکیپدیا مجبور نبود افسار قدرت را از دایرهالمعارف بریتانیکا بگیرد. مشارکت کنندگان فقط ظاهر شدند و کار را انجام دادند. کارکنان بریتانیکا نشسته بودند و تماشا میکردند.
واسطهها و برنامه ریزان و سرمایه گذاران اهمیت کمتری نسبت به گذشته دارند. سال گذشته، شصت و هفت استارتآپ وب در سانفرانسیسکو و نیویورک با هزینهای که سیلیکون ولی برای یک سوم این تعداد هزینه دارد، تامین مالی شد.
بنابراین، اگر پول و دسترسی و سازمانی ممکن است پایه اقتصاد متصل نباشد، چیست؟
ابتکار عمل.
این یک بیانیه در مورد شروع است.
شروع یک پروژه، ایجاد یک غوغا، پذیرش چیزی که احساس خطر میکند.
نه فقط “من شروع به فکر کردن در مورد آن” یا “ما در این مورد ملاقات خواهیم کرد” یا حتی “من یک درخواست ثبت اختراع ثبت کردم.”
نه، شروع
فراتر رفتن از نقطه بی بازگشت.
جهش.
متعهد شدن.
کاری کردن.
اولین الزام این است که آگاه باشید – از بازار، از فرصت ها، و اینکه چه کسی هستید آگاه باشید.
دومین الزام این است که همیشه آماده باشید تا بتوانید آنچه را که در اطرافتان است درک کنید.
سومین الزام این است که متصل باشید، بنابراین میتوانید هنگام تعامل به شما اعتماد کنید.
چهارمین الزام، سازگاری است، بنابراین سیستم بداند چه انتظاری دارد.
پنجمین الزام این است که یک دارایی بسازید، بنابراین چیزی برای فروش دارید.
ششمین الزام این است که مولد باشید تا بتوانید قیمت مناسبی داشته باشید.
اما شما میتوانید همه این کارها را انجام دهید و باز هم شکست بخورید. یک شغل کافی نیست. یک کارخانه کافی نیست. یک معامله کافی نیست. قبلا بود، اما دیگر نه.
دنیا خیلی سریع در حال تغییر است. بدون جرقه ابتکار، چاره ای جز واکنش ساده به دنیا ندارید. بدون توانایی تحریک و آزمایش، شما گیر کرده اید، سرگردان هستید و منتظر هل دادن هستید.
من میتوانم هزار کتاب و یک میلیون یادداشت در مورد شش امر اول پیدا کنم. آنها در لحظات بیشماری در مدرسه به سراغ شما آمدند، و بسیاری از مدارس فارغالتحصیل و رؤسای از کمک به شما با آنها خوشحال هستند. اما وقتی نوبت به هفتمین امر میشود، به نظر میرسد که شما در حال خود هستید.
امر هفتم ترسناک است و بنابراین به راحتی قابل چشم پوشی یا نادیده گرفتن است. واجب هفتم داشتن جرات و دل و شوق کشتی است.
چیز ساده ای که افراد موفق را از کسانی که در حال زوال هستند جدا میکند، همان چیزی است که سازمانهای هیجان انگیز و در حال رشد را از سازمانهایی که راکد میشوند و میمیرند جدا میکند.
برندگان ابتکار عمل را به یک علاقه و تمرین تبدیل کردهاند. برو یه لیست درست کن فهرستی از افراد و سازمانهایی که تحسین میکنید تهیه کنید. حدس من این است که هفتمین امر آنها را متمایز میکند.
به نظر میرسد، چالش در کامل کردن توانایی شما برای دانستن اینکه چه زمانی شروع کنید و چه زمانی کنار بیایید نیست. چالش عادت به شروع کردن است.
کریگ ونتر و دکتر. فرانکشتاین
مردی که توالی ژنوم انسان را تعیین کرد، نحوه استفاده از کامپیوتر را برای طراحی کامل کد ژنتیکی یک موجود زنده کشف کرده است. او و تیمش تقریباً به همان راحتی که شما میتوانید یک مقاله را در Word ویرایش کنید، میتوانند با ژنها سر و کار داشته باشند.
و هنوز.
و با این حال، هنگامی که رشته کد تولید میشود و در یک ظرف پتری به ماده آلی تبدیل میشود، فقط در آنجا خوانده میشود. این زنده نیست.
نیروی محرک – جرقه ای که آن را زنده میکند – از بین رفته است. ونتنر هنوز باید مقداری بافت ارگانیک، چیزی زنده، چیزی زنده را وارد کند تا پروژه را به بیش از یک توده بی اثر از ژن تبدیل کند.
با کمال تعجب، این دقیقاً فرصت شماست.
نه برای خرید یک ظرف پتری و یک دسته مواد ارگانیک. نه، فرصت بزرگتر از این است – این است که ببینید در اطراف شما پلتفرمها، فرصتها و کل سازمانهایی هستند که وقتی به اندازه کافی انگیزه و شجاعت لازم را برای مشارکت در ابتکاری که از دست دادهاند به وجود میآیند.
Reviews
There are no reviews yet.