کتاب بیزنس کوچینگ؛ مترکز بر راهحل
پیشگفتار
این در ابتدا یک رویکرد نوآورانه برای رواندرمانی بود، یک رویکرد کاملاً متفاوت از روشهای معمول در آن زمان. وقتی که در اوایل دههی ۸۰ به عنوان یک پزشک جوان در زمینهٔ روانپزشکی شروع به کار کردم، روشهای رواندرمانی معمول انتخاب بیشتر مردم بودند که همهٔ آنها به دنبال یادگیری آن بودند. اما آنچه ما در آن روزها فراگرفتیم، با رویکرد متمرکز بر حل مسئله که این کتاب به آن اشاره میکند، کاملاً متفاوت بود. ما یاد گرفتیم که برای کمک به بیمارانمان در پیشبرد مشکلات روانی خود، نیازمندیم از آنها بخواهیم که به طور منظم به ما مراجعه کنند و در مورد زندگی، گذشته، دوران کودکی، و رویاهایشان صحبت کنند… رواندرمانی به این معناست که بفهمیم چگونه گذشته آنان تجسمات روانی خود را تشکیل داده است.
اما در میان این اخلاق، روندهای جدید و جذاب در حال رشد بودند. یکی از این موارد، «درمان مختصر» نام داشت که در پالو آلتو، کالیفرنیا، جایی که گروهی از محققان در تلاش بودند تا یک روش درمانی نوآورانه بر اساس ایدههای درمان غیرمعمول میلتون اریکسون ایجاد کنند، ظاهر شد.
اریکسون یک روانپزشک بود که در زمینه هیپنوتیزم تخصص داشت و ایدههایش با روانپزشکی معمول در تضاد بود. او نیز مانند فروید درباره ضمیر ناخودآگاه صحبت کرد، اما برای او ضمیر ناخودآگاه انباری از درگیریهای ناخودآگاه و خاطرات آسیبزا که سرکوب شدهاند، نبود. برعکس، او در مورد ضمیر ناخودآگاه به عنوان یک منبع غنی از افکار، ایدهها، راهحلها و تجارب یادگیری صحبت کرد.
من مجذوب میلتون اریکسون و ایده های ارائه شده توسط پروژه درمانی مختصر پالو آلتو شدم. من در مطالعات روانپزشکی خود یاد گرفته بودم که فکر کنم در پس مشکلی که مشتری ارائه می دهد مشکل دیگری وجود دارد، مشکل شدیدتری که باید کشف و آشکار شود. بر اساس این منطق، مشکل مشتری مشکل واقعی او نیست. مشکل واقعی یک مشکل اساسی است که باید فاش شود و درمان شود. این قانون روان درمانی توسط جنبش رو به رشد درمان مختصر به چالش کشیده شد، جایی که با منطقی متفاوت و بدیع جایگزین شد: مشکل مشتری مشکل واقعی نیست (بخش اول حکم با دستور سنتی یکسان است). مشکل واقعی روشی است که مشتری در تلاش برای حل مشکل خود است. در درمان مختصر، درمانگر سعی نمیکند تا بر روی هیچ مشکل فرضی زمینهای روشن کند، بلکه سعی میکند راهحلهایی را امتحان کند. «برای حل مشکل چه کاری انجام داده اید؟ آیا کار کرده است؟ آیا حاضرید چیز متفاوتی را امتحان کنید؟» درمانگران مختصر، تحلیلگر یا باستان شناس نبودند. آنها عملگرایان آمریکایی بودند. یکی از شعارهای آنها “اگر کار نکرد، چیز دیگری را امتحان کنید”.
ایده های درمان مختصر به صورت سنگی در نیامد. آنها به تکامل ادامه دادند. آنها در کار با مردم به مناطق دیگر گسترش یافتند. تیم های کوچک بسیاری از درمانگران هیجان زده در سراسر جهان وجود داشتند که این ایده را بررسی کردند و اصلاحات ویژه خود را ایجاد کردند. یکی از این تیم ها به سرپرستی استیو دی شازر و اینسو کیم برگ در میلواکی فعالیت می کرد. این تیم موفق شد اصلاحی در درمان مختصر ایجاد کند که کمی با آنچه که توسط تیم در پالو آلتو پیشنهاد شده بود متفاوت بود. رویکرد درمانی مختصر متمرکز بر راه حل آنها بر روی آینده مطلوب مشتری، روی امیدها و رویاهای خود مشتری متمرکز است. فرض بر این است که مشتری تمام منابع و مهارت های مورد نیاز برای بهبود کیفیت زندگی خود را دارد. بنابراین، نقش درمانگر یا مربی چیست؟ او برای کمک به مشتری برای رسیدن به اهدافش چه می کند؟ درمانگران و مربیان میزبان جلسات هستند و به میزبان این اختیار داده می شود که گفتگو را هدایت کند. فرمان برای انجام این کار سوالات است. با ارائه سوالات متمرکز بر راه حل، مربیان می توانند از مشتریان خود برای ایجاد تغییرات کوچک که می تواند منجر به تفاوت های بزرگ در آینده شود، حمایت کنند. در قسمت اول کتاب، شما با انواع و اقسام سؤالات مفیدی که درمانگران راه حل محور در میلواکی و جانشینان آنها در طول زمان ایجاد کردند، آشنا خواهید شد. همزمان،
یک ساختار ساده و واضح برای یک مربی حرفه ای یک به یک به شما داده می شود. هنگامی که بخش اول را پوشش دادید، با بخش دوم پاداش خواهید گرفت، جایی که Jörg Middendorf دست شما را می گیرد و شما را در معرض پیشرفت دیگری در زمینه کار متمرکز بر راه حل با افراد و تیم ها قرار می دهد که به عنوان Reteaming شناخته می شود. بله متوجه شدید.
تیم مجدد فقط یک چیز دیگر است
اصلاح رویکرد راه حل محور متشکل از 12 مرحله -یا در واقع 12 سوال دقیق تر. این رویکرد توسط تاپانی آهولا و من در دهه 90 طراحی شد و بر اصول درمان مختصر راه حل محور بنا شده است. این در واقع صرفاً اصلاحی از آن رویکرد است که به منظور معرفی کوچینگ متمرکز بر راه حل در قلمرو سازمان ها، تیم ها و گروه ها ساخته شده است.
شما در دستان خوبی هستید. یورگ میدندورف یک مربی باتجربه تیم مجدد است. او سالهاست که از این رویکرد با مشتریان استفاده میکند و امروز یک مربی تحسینشده و دارای گواهینامه تیم مجدد است. این کتاب نگاهی لذت بخش به روشی زیبا یا جادویی دارد که در آن او سؤالات مفیدی را به مشتریان خود ارائه می دهد و آنها را می سازد تا به آنها کمک کند متفاوت صحبت کنند، متفاوت فکر کنند و راه حل های خود را کشف کنند.
فقط یک سوال ساده!
“چه چیزی شما را به اینجا رساند؟”
این سوال به ظاهر ساده، میتواند عواقب عمیقی بر ادامه گفتگو داشته باشد. استیو دی شازر، یکی از بنیانگذاران رویکرد متمرکز بر راهحل، این موضوع را به طور مستقیم تجربه کرد. او زمانی که با یک خانواده کار میکرد و این سوال را پرسید، قصد داشت فقط در مورد نگرانیهای دقیقی که خانواده برای حل آنها به او و همکارانش مراجعه کرده بودند، بیشتر بداند.اما نتیجه، گفتگویی داغ بین اعضای خانواده بود و در پایان یک جلسه مشاوره پرتنش، 27 مشکل مختلف از سوی خانواده به عنوان دلیل مراجعه به مشاوره مطرح شد! ارائه مداخلهای که بتواند این 27 مشکل را در پایان جلسه حل کند، برای تیم مشاوره به رهبری دی شازر دشوار بود.
بنابراین، آنها از خانواده خواستند که در طول دو هفته آینده فقط به چیزهای خوب زندگی خود و آنچه باید حفظ شود توجه کنند. پس از دو هفته، اعضای خانواده به جلسه مشاوره بازگشتند و گزارش دادند که اکنون همه چیز خیلی بهتر پیش میرود و احساس میکنند مشکلاتشان حل شده است.اینگونه بود که تمرکز بر راهحل متولد شد! یا حداقل، این یکی از نقاط شروع کلیدی آن بود…
زمانی که در اواخر تحصیلات روانشناسی در دهه 90، یک استاد جدید در روانشناسی بالینی (پروفسور دکتر شیپک) به دست آوردم که برای اولین بار در مورد رویکردهای سیستمی و استیو دی شازر به ما گفت، به همین ترتیب برای من روشنگر بود. رویکرد راه حل محور تا آن زمان، در روانشناسی بالینی، عمدتاً به تشخیص و تحلیل مشکلات، رفتارهای مشکل ساز و محیطی که رفتار مشکل ساز در آن رخ می داد، می پرداختم.
حالا ناگهان شنیدم که راه رسیدن به رضایت بیشتر ممکن است اصلاً درک مشکلات نبوده، بلکه هدفی جذاب و شناخت داشته های خود بوده است. راه حل ممکن است در واقع کاملا مستقل از مشکلات باشد! ما که مجذوب سهولت این رویکرد شده بودیم، بلافاصله این طرز تفکر جدید را روی خودمان امتحان کردیم، از مشتریان آزمایش دعوت کردیم تا با ما همکاری کنند و حتی از استیو دی شازر بازدید شد تا کار او را به صورت زنده تجربه کنند. به سرعت مشخص شد که کار متمرکز بر راه حل نه تنها فرصت های جدیدی در درمان و مشاوره ایجاد می کند، بلکه دیدگاه های کاملا جدیدی را در مورد هر شکلی از تعامل انسانی باز می کند. این آغاز یک اشتیاق بیش از 20 ساله برای رویکرد متمرکز بر راه حل و عدم علاقه نسبی به مشکلات و تجزیه و تحلیل علل ریشه ای بود.
از زمان آغاز رویکرد راه حل محور (SF) به طور مداوم توسعه یافته است، به طوری که در حال حاضر یک جامعه جهانی وجود دارد که اصول این رویکرد را در زمینه درمان، مددکاری اجتماعی، کوچینگ ، کار با مدارس اجرا می کند. ، تیم ها و کل سازمان ها. بنابراین، در ادامه، ما نه تنها به رویکرد SF مطابق با دی شازر و همکارانش می پردازیم، بلکه به گفته بن فورمن و تاپانی آهولا، رویکرد SF در کار با تیم ها را نیز بررسی خواهیم کرد. از آنجایی که در سال 2008 با رویکرد Reteaming® آشنا شدم، هیچ راه دیگری برای کار با تیم ها برای من وجود ندارد، زیرا موفقیت عملا تضمین شده است! Reteaming® دارای همان سهولت بصری و عمل گرایی در مورد آن است که رویکرد دی شازر در مورد آن وجود دارد و علاوه بر این، گام های مفیدی برای مقابله با پویایی های مهم تیم دارد.
با این کتاب، اکنون میخواهم مقداری از اشتیاق و عملگرایی تمرکز بر راهحل را منتقل کنم. هدف اصلی آن مربیان و مشاورانی است که می خواهند کار خود را با رویکرد راه حل محور غنی کنند. در عین حال، اصول اولیه رویکرد را می توان به همه اشکال کار حرفه ای با مردم منتقل کرد. قرار نیست SF یک جزم جدید باشد، بلکه یک راه جایگزین است که به خوبی آزمایش شده است، بسیار خوب کار می کند و مهمتر از همه، استفاده از آن سرگرم کننده است. از خواندن لذت ببرید!
این در مورد راه حل نیست!
راهنمای اولیه
در سال 1985، درمان مختصر راهحلمحور (SFBT) به صورت جامع در کتابی به نام “کلیدهای راهحل در درمان مختصر”، توسط استیو دی شازر و همکارانش به عموم معرفی شد. استیو دی شازر و اینسو کیم برگ در پایان دهه 1970 به بررسی اشکال جدید مداخله و اثربخشی آنها در رواندرمانی پرداختند، و این کارشان بهطور فشرده تحت تأثیر کار میلتون اریکسون و رویکرد هیپنوتیزم درمانی او بود. درک او از منابع مشتری به عنوان نقطه شروعی برای حل مشکلات و داشتن یک زندگی رضایتبخشتر، نقطه شروع مهمی برای اصول اولیه SFBT بود.
دی شازر همچنین به شدت تحت تأثیر کار گروه پالو آلتو (MRI، موسسه تحقیقات روانی) و مدرسه خانواده درمانگران میلان (Centro per lo Studio della Famiglia) قرار گرفت. هر دو گروه رویکردهای درمانی مختصری را به عنوان بخشی از مفهوم خانواده درمانی خود توسعه دادند. کاوش در این رویکردهای درمانی مختصر سیستمی، همراه با دیدگاه منبعمحور میلتون اریکسون، زمینه مساعدی را برای توسعه بیشتر ایجاد کرد که سپس منجر به تأسیس مرکز خانواده درمانی مختصر (BFTC) شد که در سال 1978 توسط استیو دی شازر، Insoo Kim Berg، و دیگران تأسیس شد.
هدف BFTC یافتن مؤثرترین و کارآمدترین راهها برای رسیدن به حل مسائل بود.
کمک به مشتریان در این فرآیند، به زودی متوجه شد که رویکرد BFTC را از تمام رویکردهای درمانی تثبیت شده متمایز میکند: مداخلاتی که منجر به حل میشوند نیازی به هیچ ارتباطی با علل اصلی مشکلات مشتری ندارند. مشکلات می توانند پیچیده و چند وجهی باشند، می توانند سابقه طولانی داشته باشند و می توانند جدی باشند. با این حال، همه اینها به این معنی نیست که مداخلات منجر به راه حل نیز باید پیچیده یا چند لایه باشد.
استیو دی شازر از تصویر یک قفل برای توضیح این موضوع استفاده کرد. در این تصویر مشکل یک قفل پیچیده است که مشتریان نمی توانند آن را با وسایلی که در اختیار دارند باز کنند. راه حل اما در قفل (مشکل) پنهان نیست، بلکه در استفاده از کلید مناسب است. برای باز کردن قفل پیچیده، نیازی به داشتن یک کلید به همان اندازه پیچیده نیست، بلکه یک قفل ساده که بتواند این قفل را باز کند کافی است. دقیقاً همین کنار گذاشتن تحلیل مسئله است که رویکرد SF را از تقریباً همه رویکردهای درمانی و کوچینگ دیگر متمایز می کند، که فرض می کنند تجزیه و تحلیل مسئله بخش مهم و ضروری کار تغییر است. این دیدگاه همچنین با بنیاد ساختگرایی اجتماعی کار BFTC سازگار است: ما واقعیت اجتماعی خود را ایجاد میکنیم که بر اساس آن عمل میکنیم و واکنش نشان میدهیم. وقتی مشتریان واقعیت خود، از جمله مشکلشان را توصیف میکنند، بسیار بعید است که من واقعاً چیزها را دقیقاً همانطور که مشتریان منظورشان را میدانستند بفهمم و ببینم. به هر حال، مفاهیم و روابط متقابلی که ما آنها را واقعی میپذیریم، لزوماً در دنیای مشتریان ما کاربرد ندارند و بالعکس. با این حال، درک کامل مشتریان و واقعیت آنها نیز ضروری نیست، زیرا درک من از وضعیت آنها، مشتریان را به راه حل آنها نزدیکتر نمی کند. در عوض، مهم است که پس از یک مداخله، مشتریان ما کاری متفاوت در دنیای خود انجام دهند، بنابراین فرآیند و حرکتی را به حرکت در می آورند که آنها را به راه حل فردی خود نزدیک می کند. به عقیده دی شازر، بنابراین، چیزی به نام درک واقعی بین مراجع و درمانگر وجود ندارد، بنابراین تحلیل مشکل مراجع بی فایده است. اشکال مفید سوء تفاهم کاملاً کافی است. رویکرد راه حل محور فرض می کند که آینده ترجیحی می تواند و باید فقط توسط مشتریان ما ساخته و ایجاد شود. ما برده گذشته خود نیستیم، اما می توانیم آینده خود را طراحی کنیم و سپس به طور مستقل قدم های خود را برای رسیدن به آن آینده مشخص کنیم. درمانگر و مشاور به کشف آینده مطلوب و همچنین منابع خود مراجع کمک می کنند تا هدف به واقعیت تبدیل شود.
همه مشتریان منابع لازم را در درون خود و محیط خود پیدا می کنند. بنابراین، تغییرات کوچک اغلب برای ایجاد یک تغییر بزرگتر در حرکت در مسیر مورد نظر کافی است.
از زمان اولین فرمولبندی این ایدهها و اصول اساسی، این رویکرد بیشتر تیزتر شده است. در عین حال، بسیاری از ایدههای رویکرد SF نیز توسط سایر رویکردهای مشاوره پذیرفته شدهاند – یا حداقل تا حدی مورد پذیرش قرار گرفتهاند، به طوری که سوء تفاهم در مورد رویکرد اصلی SF همچنان به وجود میآید. برخی ریشه در روزهای اولیه این رویکرد دارند و برخی نیز از پذیرش و اصلاح روشهای SF توسط رویکردهای دیگر ناشی شدهاند. سوء تفاهم های زیر و راه حل های آنها به ارائه جهت گیری بهتر در مورد آنچه که رویکرد SF را تشکیل می دهد کمک می کند.
سوء تفاهم: رویکرد راه حل محور بر راه حل ها تمرکز می کند
این دقیقاً همان چیزی است که رویکرد SF انجام نمی دهد، زیرا یک راه حل همیشه راه حل یک مشکل است. با این حال، همانطور که قبلاً دیدیم، SF Coaching (SFC) علاقه ای به مشکلات ندارد. حتی از مشتری پرسیده نمی شود “چه چیزی تو را به من می آورد؟” یا “نگرانی شما چیست؟” در آغاز کوچینگ، زیرا این امر به طور خودکار مشتریان را تشویق می کند تا مشکل خود را شرح دهند – همانطور که احتمالاً بارها برای دوستان یا همکاران انجام داده اند. در رویکرد SF، این نه هدف گرا و نه مفید در نظر گرفته می شود – اما مهمتر از همه، به سادگی غیر ضروری تلقی می شود.
اولین سوال امروز در SFC اغلب این است: “بهترین امیدهای شما چیست؟
از صحبت های امروز ما؟» (معرفی شده توسط BRIEF London). این بدان معنی است که آینده مطلوب مشتری به طور مستقیم ایجاد می شود. رویکرد SF آینده مطلوب را به عنوان نقطه شروع برای کوچینگ بیشتر در نظر می گیرد. اگر این آینده محقق شود، پس پرداختن به مشکل اساساً به خود رسیدگی کرده است. بالاخره در آینده ارجح دیگر مشکل وجود ندارد وگرنه آینده ارجح نخواهد بود. به جای مشکل، اکنون چیز دیگری وجود دارد. و این “چیز دیگر” به عنوان بخشی از آینده مطلوب توصیف می شود. بنابراین، برای حل یک مشکل، لزوماً نباید روی مشکل تمرکز کنم. کافی است قدم به قدم به آینده دلخواهم نزدیک شوم.
در نتیجه، SF به معنای حمایت از مشتریان در یافتن راهحلهایی برای مشکلاتشان به روشی منبعمدار نیست، بلکه به معنای کمک به آنها برای ایجاد تصویری دقیق از آینده مورد علاقهشان است. با توصیف دقیق این آینده – “نقاشی تصویر” – مشتریان احتمال دستیابی به آن را افزایش می دهند. برای کوچینگ، این بدان معناست که کوچ از مشتریان در مکالمه حمایت می کند تا از امکانات خود آگاه شوند، زیرا اغلب مشتریان به دلیل دیدگاهی که نسبت به مشکل دارند از منابع خود جدا می شوند و نمی توانند تشخیص دهند که واقعاً چه شایستگی هایی در دسترس دارند. .
به گفته SF، گذشته دیکته نمی کند که آینده مشتری چگونه باید باشد. بر اساس این دیدگاه، مشتریان انگیزه های مفیدی برای پیشرفت خود در واضح ترین توصیف ممکن از آینده خود پیدا می کنند که به عنوان چیزی ایجاد شده و قابل مذاکره درک می شود. این نوع رادیکال جهت گیری آینده نیز چیزی است که رویکرد SF را از بسیاری از رویکردهای کوچینگ دیگر متمایز می کند.
سایر رویکردها اغلب بر گذشته تأکید بیشتری دارند، مانند رویکردهای روان پویایی، یا تأثیر متغیرهای زمینه ای فعلی مراجع، مانند رویکردهای سیستمی.
با این حال، چرا این رویکرد “مرکز راه حل” نامیده می شود؟ دلایل تاریخی برای این وجود دارد: گروهی از محققان در پالو آلتو در اطراف جان ویکلند، ریچارد فیش، پل واتزلاویک و غیره مقاله ای را در سال 1974 با عنوان «درمان مختصر: حل مشکل متمرکز» منتشر کردند. در سال 1986، استیو دی شازر، اینسو کیم برگ، ایو لیپچیک و همکاران. مقاله دیگری نوشت که به Weakland و همکاران اشاره داشت. مقاله. عنوان د شازر و همکاران. مقاله “درمان مختصر: توسعه راه حل متمرکز” در نظر گرفته شده است
روشن می کند که برخی از شباهت ها در رویکردها وجود دارد، اما تفاوت های قابل توجهی نیز وجود دارد: بنابراین، نام Solution Focused ایجاد شد. با این وجود، از دیدگاه امروزی، رویکرد آینده ترجیحی یا رویکرد متمرکز بر آینده نام مناسب تری برای آن بود. به همین ترتیب، برای کوچینگ، مناسب ترین نام، کوچینگ ترجیحی آینده یا کوچینگ متمرکز بر آینده است. با این حال، برای جلوگیری از داشتن دو نام برای یک رویکرد، ما به مربی سنتی راهحلمدار (SFC) پایبند خواهیم بود.
سوء تفاهم: مشکلات هرگز در SFC صحبت نمی شود
تمرکز بر آینده ترجیحی به این معنی نیست که مشکلات را نمی توان در SFC مورد بحث قرار داد. میزان رنج برای بسیاری از مراجعان اغلب بسیار زیاد است که نمی توان مشکل را نادیده گرفت. در واقع، اغلب مهم است که سطح رنج و راهبردهای فعلی مقابله به صراحت توسط مربی تصدیق شود. با این حال، این بدان معنا نیست که مربی لزوماً باید در مورد مشکل بپرسد یا به طور خاص تلاش کند تا مشکل را درک کند.
ما مستعد هستیم و در واقع ممکن است آموزش دیده باشیم تا جهان را از منظر بیومکانیستی یا سایبرنتیک ببینیم، با تمایل به جستجوی فرضیه تک علتی یا چند علتی برای دلایل مشکلاتی که مشتریانمان دارند. رو به رو در مورد موتورها، چه ساده و چه پیچیده، این منطقی است. از این گذشته، اگر موتوری خراب است، باید علت این مشکل را پیدا کنم تا بعداً موتور تعمیر شود. اما عملکرد افراد با ماشین ها متفاوت است و بررسی مشکل و علل آن ضروری نیست. با این وجود، این رویکرد بیومکانیستی اغلب به کار با مردم منتقل می شود.
هنگامی که به طور منظم از SFC استفاده می کنید، بارها و بارها آشکار می شود که آینده مطلوب ارتباط چندانی با مشکلی که دلیل بازدید مربی بود ندارد. بنابراین، مشکل واقعی (مثلاً «یک کارمند مخل») اغلب به پسزمینه فرو میرود و تمرکز به هدف مشتری معطوف میشود (مثلاً «یک رهبر موفق»).
بنابراین مشکلات در SFC در رابطه با دلیل کوچینگ یا قدردانی از رنج و نحوه رسیدگی مشتری به آن نقش دارند.
وضعیت، اما برای نتیجه کوچینگ ، آنها فقط نقش کوچکی دارند. در نتیجه و از منظری وسیعتر، سازمانها نباید به کوچینگ بهعنوان خدمات تعمیر عمومی برای مشکلات مدیران و کارکنان نگاه کنند. کوچینگ باید به عنوان شکل خاصی از فعالیت منابع انسانی در نظر گرفته شود که از توسعه خود تعیین کننده افراد حمایت می کند. و برای این کار نیازی به مشکل نیست!
سوء تفاهم:
راه حل محور = سوال معجزه آسا!؟
این تمرکز مطلق بر آینده طی چندین سال در رویکرد SF توسعه یافته و تکامل یافته است. به عنوان مثال، اکثر مربیان با “سوال معجزه”، دومین موفقیت صادرات عمده رویکرد SF، در کنار سوالات به اصطلاح مقیاس آشنا هستند. سوال معجزه به قدری خوب عمل کرده است که برای مدتی به عنوان یک استاندارد ثابت در هر مکالمه SF استفاده می شد. با این حال، سوال معجزه به یک مشکل نیاز دارد تا کار کند. این امر اثربخشی این سؤال را به حوزه مشکل خاص محدود می کند. با گذشت زمان، این امر باعث شده است که امروزه کمتر توسط مربیان SF استفاده شود. سوال به اصطلاح “بهترین امید” که قبلاً به آن اشاره شد، که بر آینده مطلوب متمرکز است، از آن سبقت گرفت. رویکرد SF در سال 1987 رویکرد SF در سال 2022 نیست، حتی اگر مفروضات اساسی ثابت باقی بمانند.
نتیجه
چندین پیامد برای کار با مردم از موارد فوق ناشی می شود. این پیامدها باید به عنوان یک جهت گیری در اختیار خواننده قرار گیرد وقتی که به روش های SF Coaching به طور دقیق تر نگاه می کنیم:
کوچینگ مشتریان…
… برای تشخیص نیازی به پزشک ندارید.
- کوچینگ متمرکز بر راه حل اساساً با سایر اشکال کوچینگ متفاوت است، زیرا هرگونه تشخیص و تجزیه و تحلیل را از بین می برد.
… برای باز کردن قفل فقط به یک قفل نیاز دارید.
- راههای مشخص برای افزایش رضایت و دستیابی به اهداف، مستقل از مشکلات احتمالی است.
… متخصص زندگی خود هستند!
- ما آینده خود را شکل می دهیم – همه ما در مورد آنچه که بهزیستی خودمان را تشکیل می دهد متخصص هستیم.
… راه خود را پیدا کنند!
- کوچ از مشتریان کوچینگ در یافتن مسیر مناسب برای آینده ای که خود طراحی شده حمایت می کند – اما مسیر را تجویز نمی کند.
… در حال حاضر همه چیز لازم است!
- مشتریان کوچینگ تمام منابعی را که برای بهتر کردن زندگی خود نیاز دارند در اختیار دارند.
… تغییر در هر صورت!
- نمی توان از تغییر جلوگیری کرد – کوچینگ متمرکز بر راه حل به مشتریان کمک می کند تا جهت تغییر را انتخاب کنند که برای آنها مناسب است.
… نیازی به یک خودشیفته به عنوان مربی ندارید!
- مشتریان کوچینگ همیشه نسبت به مشاور در مورد زندگی خود آگاهی بیشتری دارند. کوچینگ به این معنا نیست که نشان دهم من به عنوان یک مربی چقدر درخشان هستم، بلکه ایجاد چارچوبی است که در آن مشتریان بتوانند از درخشش خود به معنای آینده مطلوب خود استفاده کنند.
Reviews
There are no reviews yet.