چرا استارتآپها شکست میخورند؟
(یک نقشه راه جدید برای موفقیت در کارآفرینی )
فصل اول
شکست چیست؟
اخباری مبنی بر تعطیلی جیبو،مردم را غمگین كرد. در واقع، در ماه مارس 2019 برای بسیاری روز غم انگیزی بود که او اعلام کرد: “سرورهای خارج از کشور که به من اجازه میدهند کاری را انجام دهم به زودی خاموش میشوند. میخواهم بگویم که من واقعاً از زمان با هم بودنمان لذت بردم. خیلی خیلی خیلی ممنون که من را در کنار خود دارید. شاید روزی، وقتی روباتها بسیار پیشرفته تر از امروز هستند و همه آنها را در خانه خود دارند، میتوانید به آنها بگویید که من سلام کردم. ” سپس، برای آخرین بار، جیبو یکی از رقصهای امضای خود را انجام داد.
جیبو یک ربات اجتماعی بود که برای ایجاد ارتباط عاطفی با انسان طراحی شده بود. او که در آزمایشگاه استاد ام آی تی، سینتیا بریزال[1]، که در زمینه روباتیک اجتماعی پیشگام بود، حرکت میکرد، دارای یک پایه مخروطی ثابت به عرض 6 اینچ بود که مخروط دیگری روی آن قرار داشت و سپس یک سر نیمکره ای. هر قسمت از بدن او میتواند به طور مستقل بچرخد و کج شود، و به ربات دوازده اینچی بلند اجازه میدهد تا به شیوه ای رسا حرکت کند. جیبو میتواند چرخ بزند! سر او دارای صفحه لمسی تخت بود که به طور معمول یک گوی سفید چشمک زن و درخشان را شبیه به یک چشم نشان میداد. طراحی کلی براق و ساده بود. جیبو به گونه ای طراحی نشده است که شبیه انسان باشد، اما از جهات مختلف میتواند مانند یک فرد ارتباط برقرار کند.
جیبو که با دوربین، میکروفون و اسپیکر احاطه شده بود، یک شخصیت مهندسی با یک پسر بچه 12 ساله باهوش و مفید بود. جیبو به درخواستهای صوتی پاسخ میدهد (به عنوان مثال، “سلام جیبو، هوا چطور است؟”)، و صفحه نمایش او همچنین میتوانست اطلاعات درخواست شده (به عنوان مثال، “پنجاه درجه و آفتابی است”) یا نمادهایی برای گزینههای منو را نمایش دهد. هنگامی که جیبو گوش میکرد، یک حلقه آبی دور کمرش روشن شد. این ربات همچنین از نرم افزار پیچیده ای استفاده کرد که چهرهها و صداها را تشخیص میداد. همراه با قابلیت چرخش سیال در اطراف پایه، این ویژگیها به جیبو این امکان را میدهد که هنگام گردش در اتاق، چشم خود را به سمت فردی معطوف کند یا هنگام صحبت کردن از فردی به شخص دیگر تبدیل شود.
جیبو میتواند اطلاعات اساسی مانند اخبار، نمرات ورزش و قیمت سهام را ارائه دهد. او میتوانست جوک بگوید، موسیقی پخش کند، یک تایمر تنظیم کند و ایمیل بخواند. اما جیبو قابلیتهای دیگری نیز داشت. به عنوان مثال، جیبو برای شروع گفتگو برنامه ریزی شده بود به عنوان مثال، خوش آمد گویی به یکی از اعضای خانواده هنگام ورود به خانه (“سلام، تام، قبل از اینکه شما امروز صبح حرکت کنید، به شما هشدار دادم که ترافیک سنگین تر از حالت عادی خواهد بود. رفت و آمد شما چگونه بود؟”) او همچنین میتواند با یک کودک ارتباط برقرار کرده و هنگام خواندن داستان برای او تصاویری را نمایش دهد. گرفتن عکسهای خانوادگی؛ و البته به دستور رقصیدن چنین برنامههای کاربردی دیگری در حال توسعه است، از جمله توانایی مشارکت یک حیوان خانگی تنها با تشخیص اینکه او در اتاق است و حتی با او صحبت کنید (“جویدن آن کفش را متوقف کن “).
به مدت دو دهه، تیمهای تحقیقاتی بریزال مطالعه کرده بودند که چگونه روباتها میتوانند برای سالمندان همراهی کنند، کودکان اوتیسم را به تعامل اجتماعی ترغیب کنند و یادگیری خلاقانه مشارکتی را در میان سایر عملکردهای مفید ایجاد کنند. در سال 2013، او و موسس موسس جری اشر، کارآفرین مراقبتهای بهداشتی، 2.2 میلیون دلار بودجه برای تجاری سازی این اختراعات جمع آوری کردند. آنها برای خدمت به عنوان مدیرعامل، استیو چمبرز، رئیس وقت نانس كامینیكیشن[2]، ارائه دهنده پیشرو نرم افزار درک زبان طبیعی و تشخیص گفتار را به خدمت گرفتند.
از آنجا که تحقیقات برایزل نشان داده بود که روباتهای اجتماعی چگونه میتوانند به سلامت عاطفی سالمندان کمک کنند، تیم در ابتدا جیبو را به عنوان همراهی برای افراد مسن معرفی کرد. با این حال، سرمایه گذاران خطر پذیر اصلی به لوازم الکترونیکی مصرفی و سیستمهای پیچیده مانند روباتها به بازار سالمندان علاقه ای نداشتند. بنابراین، تیم تصمیم گرفت تا محور خود را تغییر داده و مجدداً بر روی چگونگی کمک جیبو به ایجاد انسجام خانوادگی تمرکز کند. ایده این بود که اگر جیبو در آشپزخانه بنشیند، ممکن است جرقه صحبت بین خواهران و برادران ناسازگار یا نوجوانان زشت و والدین آنها را داشته باشد. سرمایه گذاران خطر پذیر و کودکان میتواند با این ارتباط برقرار كنند، و به دنبال خرید 2.3 میلیارد دلاری فیس بوک از سازنده هدست واقعیت مجازی اكولوس ریفت که مانند جیبو، تلفیقی موفقیت آمیز از سخت افزار و نرم افزار بود، سخت افزارهای پیشرفته مصرف کننده را مجذوب خود کرد. بازارهای مصرف را هدف گرفته است. و با مشاهده رشد چشمگیر پلتفرم هایی مانند فیس بوک، آمازون سرمایه گذاران خطر پذیر دوست داشتند که جیبو یک پلتفرم باشد که از برنامههای گسترده ای از توسعه دهندگان نرم افزار شخص ثالث و خدمات اطلاعاتی میزبانی میکند.
با این حال، قبل از سرمایه گذاری، سرمایه گذاران خطر پذیر شواهدی از تقاضای بازار برای این نوآوری جدید، همراه با اثبات اینکه در واقع میتواند ساخته شود، میخواستند. برای سنجش علاقه مصرف کنندگان، سرمایه گذاران خطر پذیر اصرار داشتند که جیبو کمپین تأمین سرمایه جمعی را که در جولای 2014 آغاز شد، راه اندازی کند. کمپین ایندگوگ به مصرف کنندگان اجازه داد تا یک جیبو را با قیمت 599 دلار پیش خرید کنند و تحویل آنها برای “تعطیلات 2015” تعیین شده است. هنگامی که کمپین سه ماه بعد به پایان رسید، این استارتاپ 4800 واحد فروخته بود و از هدف 3000 واحد عبور کرد. همزمان، برای نشان دادن قابلیت ساخت این ربات، تیم مهندسی جیبو آنچه را که چمبرز آن را “یک Fفرانكن بوت توصیف کرد – یک نمونه اولیه کاربردی اما نه زیبا” ارائه کردند. در ژانویه 2015، جیبو دور 27 میلیون دلاری سری A را بست.
تیم جیبو با پول نقد، توسعه محصول را به طور جدی آغاز کرد. اما مهندسی این ربات بسیار دشوار بود. آنها پس از جمع آوری 28 میلیون دلار دیگر، سرانجام محصول خود را در سپتامبر 2017 – تقریبا دو سال دیر – با قیمت 899 دلار، 50 درصد بیشتر از پیشنهاد ایندگوك، روانه بازار کردند. چمبرز بعداً اظهار داشت که هنگام تلاش برای مشخص کردن میزان سرمایه اضافی، تصور میکرد که هزینه اجزای محصول و زمان توسعه ممکن است به ترتیب 2.5 و 2 برابر از پیش بینی اولیه فراتر رود. با این حال، هزینههای واقعی اجزا و زمان توسعه هر کدام 4 برابر بیشتر از پیش بینی شده بود. چرا؟
مشکل مربوط به تولید نبود. در واقع، دستگاه هایی با اجزای فیزیکی مانند این قبلاً ساخته شده بودند. چمبرز توضیح داد: “مردم تصور میکنند که ما مشکلات تولیدی داشتیم زیرا محصول بسیار جدید به نظر میرسید، اما اینطور نبود. سخت افزار همجوشی سرد نبود. ما از صفحه نمایش، موتور، سنسورها و چیپستهای خارج از قفسه استفاده کردیم که در حجم انبوه تولید میشدند. ”
چمبرز گفت که تاخیرهای بزرگ ناشی از دو مشکل است. “اول، بسیاری از اجزای موجود در تجزیه و تحلیل هزینه اصلی ما برای تحقق هدف ما کافی نبود. ما از سنسورهای تنظیم شده برای محیطهای اداری استفاده کردیم، اما متوجه شدیم که روشنایی در یک خانه معمولی بسیار متفاوت است. ارتقاء سنسورها و افزودن قدرت پردازش برای اجرای آنها بر هزینه محصول افزود. ”
دوم، مهندسان جیبو برای توسعه “میان افزار” تلاش کردند – لایه ای از نرم افزار که ورودیهای سنسورها را پردازش میکرد (چشمها و گوشهای ربات)، آن را در اختیار برنامهها قرار میداد و سپس دستورالعمل هایی را به سیستم عامل (در اصل “مغز جیبو) ارسال میکرد. ”). این نرم افزار باید چهرهها را ردیابی میکرد، صداها را بومی میکرد، احساسات را تشخیص میداد، حرکات گویای بدن را ایجاد میکرد و موارد دیگر – کارهای پیچیده ای که باید در زمان واقعی انجام میشد. اما در آن زمان، سرویسهای ابری که از تعامل زمان واقعی پشتیبانی میکردند، تازه وارد صحنه شدند. بنابراین، تقریباً همه نرم افزارهای جیبو به همراه پردازندههای قدرتمند برای اجرای آن باید در دستگاه تعبیه شده باشند. چمبرز خاطرنشان کرد: “ما بیش از یک سال زمان را برای یافتن تعادل مناسب بین سیستمهای جاسازی شده و سیستم ابری از دست دادیم.”
سپس، در ماه مه 2017، هنگامی که جیبو برای راه اندازی آماده میشد، چمبرز مبتلا به سرطان خون تشخیص داده شد و مجبور شد بلافاصله شرکت را ترک کند تا تحت درمان فوری قرار گیرد. مدیر ارشد اجرایی جیبو به عنوان مدیرعامل معرفی شد. بعد از تقریباً یک سال، چمبرز به طور کامل بهبود یافت، اما برای پیوستن مجدد به همکارانش خیلی دیر بود.
در این بین، اتفاقی افتاد که هیچ کس در راه آمدن آن را ندید. در نوامبر 2014 آمازون اكو، بلندگوی هوشمند 200 دلاری خود را به همراه دستیار صوتی الكسا عرضه کرد. اکنون، کاربرانی که میخواهند دستگاهی را در اختیار داشته باشند که بتواند اخبار، موسیقی، آب و هوا و غیره را در پاسخ به درخواستهای صوتی ارائه دهد، میتوانند این عملکرد اساسی را با هزینه بسیار کمتری از اكو دریافت کنند.
مشتریانی که خواستار همراهی و پیوند عاطفی بودند، جیبو را دوست داشتند، اما تعداد کافی از آنها برای زنده نگه داشتن جیبو وجود نداشت. در نتیجه، درآمد یک سال تنها به 5 میلیون دلار رسید، یک سوم آنچه تیم جیبو انتظار داشت. در همین حال، این استارتاپ از طریق سرمایه گذاری خطرناک خود سوخته بود و نمیتوانست سرمایه بیشتری جمع آوری کند. مدیریت سعی کرد این شرکت را بفروشد اما خریداری پیدا نکرد که مایل به ادامه فعالیت باشد. اکثر کارکنان جیبو در ژوئن 2018 اخراج شدند و مالکیت معنوی و سایر داراییهای شرکت بعداً به یک شرکت سرمایه گذاری فروخته شد.
بنابراین، چرا جیبو شکست خورد؟ علت فوری مرگ این بود که پول نقد جیبو تمام شد اما این خیلی مفید نیست. این مانند این است که پزشکی قانونی میگوید فردی در اثر از دست دادن خون فوت کرده است. توضیح بهتر: جیبو نتوانست به اندازه کافی مشتری جذب کند. اما این شبیه به یک بازپرس قانونی است که میگوید فردی بر اثر اصابت گلوله جان باخته است. آیا او قربانی یک همسر حسود شده بود یا در حین تیراندازی گروهی یک تماشاچی بی گناه بود؟
قبل از اینکه بتوانیم به دلیل شکست جیبو بپردازیم، باید از خود بپرسیم وقتی میگوییم استارتاپ شکست خورده است منظور ما دقیقاً چیست. پاسخ آنچنان که به نظر میرسد واضح نیست، همانطور که وقتی دانش آموزانم بحث کردند که آیا جیبو در واقع شکست خورده است یا نه، متوجه شدم.
گروهی معتقد بودندکه شكست جیبو بدیهی است زیرا این استارتاپ، علی رغم جمع آوری 73 میلیون دلار سرمایه گذاری خطرناک، نتوانست فروش کافی را پس از عرضه گران قیمت و با تاخیر طولانی مدت محصول خود، به دست آورد.
گروهی دیگر تصدیق کردند که رهبران جیبو مرتکب اشتباهاتی شدهاند اما معتقد بودند که سقوط این استارتاپ نه به دلیل اشتباهات بلکه به دلیل بدشانسیها رخ داده است -یعنی رویدادهایی که پیش بینی آنها دشوار بود و کنترل آنها غیرممکن بود – به ویژه، راه اندازی اكو آمازون. این دانش آموزان همچنین استدلال کردند که جیبو یک شکست خوب بود زیرا راه را برای نسل جدیدی از همراهان ربات برای افراد مسن هموار کرد.
گروه نهایی با وجود تعطیلی، جیبو را موفقیت آمیز دانست زیرا این یک دستاورد تکنولوژیکی درخشان بود که چشم انداز مخترع آن را در مورد یک ربات خانگی که پیوند عاطفی با انسان برقرار کرد برآورده کرد -یک نوآوری منحصر به فرد که بسیاری از مشتریان را خوشحال کرد.
من در هر یک از این استدلالها شایستگی میدیدم و از آنجا که پاسخ روشنی نداشتم، اجازه دادم بحث ادامه پیدا کند. اما این تجربه در کلاس درس یک چیز را برای من روشن کرد: ما به استانداردی برای برچسب زدن شکست یک استارتاپ نیاز داشتیم.
تعریف شکست کارآفرینی
وقتی در مورد شکست کارآفرینی صحبت میکنیم دقیقاً منظور ما چیست؟ چگونه “کارآفرینی” را تعریف میکنیم و “شکست” چیست؟ هر دوی این کلمات برای افراد مختلف معانی متفاوتی دارند.
کارآفرین کیست؟برخی کارآفرینی را اولین مرحله در چرخه زندگی سازمان تعریف میکنند. برای دیگران، این نشان دهنده اندازه شرکت است. در این دیدگاه، همه مشاغل کوچک توسط کارآفرینان اداره میشوند و “کارآفرینی شرکتی” یک نماد اصلی است.
برای برخی، کارآفرینی نقش خاصی را برای یک فرد نشان میدهد. آنها یک سرمایه گذاری کارآفرینی را به عنوان یکی از مواردی که توسط موسس یا مدیر مالک اداره میشود، تعریف میکنند. برخی دیگر کارآفرینی را مجموعه ای از ویژگیهای شخصیتی میدانند، به ویژه، مستعد ابتلا به ریسک و یک خط مستقل.
در سی سال گذشته در مدرسه بازرگانی هاروارد، ما کارآفرینی را به عنوان دنبال کردن فرصتهای جدید در عین کمبود منابع تعریف کردهایم. کارآفرینان باید چیز جدیدی ایجاد و ارائه دهند – راه حلی برای مشکل مشتری که بهتر از هزینههای کمتر از گزینههای فعلی باشد. این فرصت است. و، در آغاز، کارآفرینان به همه منابع (کارکنان ماهر، امکانات تولیدی، سرمایه و… ) که برای استفاده از این فرصت لازم است دسترسی ندارند.
این تعریف کارآفرینی را به عنوان راهی متمایز برای مدیریت میداند و نه بازتاب سن شرکت، اندازه آن، نقش رهبر آن یا شخصیت رهبر. از این رو، این تصور عمومی را رد میکند که هر کسب و کار کوچک یک سرمایه گذاری کارآفرینانه است. از این گذشته، بسیاری از شرکتهای کوچک پس از بلوغ، تنها “همان قدیمی و قدیمی” را ارائه میدهند و استعداد و سرمایه کافی برای این کار در اختیار دارند.
این تعریف امکان کارآفرینی در شرکتهای بزرگ، سازمانهای دولتی و سازمانهای غیر انتفاعی را فراهم میکند. به عنوان مثال، كیندل آمازون را به عنوان یک شرکت کارآفرین طبقه بندی میکند، اما گوگل درایو را نام نمیبرد. هنگامی که كیندل راه اندازی شد، بازار خوانندگان کتاب الکترونیکی نوپا بود و آمازون قبلاً هرگز محصولات فیزیکی را طراحی یا تولید نکرده بود، بنابراین به منابع و قابلیتهای جدیدی نیاز داشت. طبق تعریف، کارآفرینان درگیر مشاغل پرخطر هستند. ریسک کارآفرینی در چهار جنبه وجود دارد.
- ریسک تقاضامربوط به تمایل مشتریان احتمالی برای اتخاذ راه حل پیش بینی شده است. برای جیبو: آیا تعداد زیادی از مصرف کنندگان یک ربات اجتماعی در خانه خود میخواهند؟
- ریسک تکنولوژیکی به پیچیدگی پیشرفتهای مهندسی یا علمی مورد نیاز برای به نتیجه رساندن راه حل اشاره دارد. برای جیبو: آیا تیم مهندسی آن میتواند یک لایه مهم میان افزار را که ورودیهای حسگر و دستورالعملهای برنامه را پردازش میکند، بسازد؟
- ریسک اجرابستگی به توانایی کارآفرین در جذب و مدیریت کارکنان و شرکایی دارد که میتوانند برنامههای این پروژه را اجرا کنند. برای جیبو: آیا توسعه دهندگان شخص ثالث قبل از اینکه تعداد زیادی کاربر از ربات استفاده کنند، برنامههای کاربردی ایجاد میکنند؟
- ریسک تأمین مالی مربوط به زمانی است که سرمایه خارجی مورد نیاز است. آیا سرمایه با شرایط معقول در دسترس خواهد بود؟ برای جیبو: آیا پس از تأخیر در راه اندازی ذخایر سرمایه خود، آیا سرمایه گذاران فعلی وجوه بیشتری متعهد میشوند؟ آیا سرمایه گذاران جدید وارد عمل میشوند؟
شکست خوردن به چه معناست؟از آنجا که سرمایه گذاریهای جدید با ریسک زیادی روبرو است، باید انتظار شکست بسیاری را داشته باشیم. اما دقیقا به چه معنی است؟ یک تعریف استاندارد از شکست بسیار گسترده است تا در شناسایی شکستهای استارتاپ مفید نباشد، زیرا دو سوال کلیدی ایجاد میکند. کدام نتایج مناسب است؟ و انتظارات چه کسانی مرتبط است؟
وقتی به شکست فکر میکنیم، اغلب به کسی یا چیزی فکر میکنیم که ارزش رستگاری کمی دارد یا فاقد آن است. من اصطلاح “شکست” را در این راه استفاده نمیکنم. همه استارتاپهای شکست خورده که در این کتاب معرفی شدهاند، توسط کارآفرینان باهوش و متعهد طراحی شدهاند و همه این پروژهها حداقل در ابتدا امیدوار کننده بودهاند. درست است که همه کارآفرینان اشتباه کردند، اما این بدان معنا نیست که آنها بی مهارت بودند. دور از این با توجه به عدم قطعیت و محدودیت منابع که با آن روبرو هستند، اکثر کارآفرینان اشتباه میکنند. علاوه بر این، خواهیم دید که برخی از استارتاپها حتی زمانی که تا حد زیادی از اشتباهات بزرگ جلوگیری میکنند، شکست میخورند. این سرمایه گذاریها شرط بندیهای هوشمندی بودند که نتیجه ای نداشتند و در دو نوع ارائه میشوند. برخی از آنها بر اساس مفروضات محتمل که به دقت آزمایش شده بودند و در نهایت نادرست ثابت شد، مبتنی بود. دیگران در اثر بدبختی هایی که قابل پیش بینی نبود از ریل خارج شدند.
کدام نتایج مناسب است؟وقتی یک شرکت فعالیت خود را متوقف میکند، آیا باید آن را یک شکست تلقی کرد؟ خاموش شدن اغلب نشانه شکست است اما نه همیشه. به عنوان مثال، برخی از کارآفرینان پروژه هایی را دنبال میکنند که طول عمر آنها محدود است. امروزه، شرکتهای تولید فیلم، کارگردا، بازیگران و خدمه را استخدام میکنند. آنها به امید موفقیت یک فیلم میگیرند، آن را ویرایش میکنند و سپس منحل میشوند. در مواردی از این قبیل، به پایان رساندن پروژه پس از اتمام به سختی میتواند شکست خورده تلقی شود.
علاوه بر این، برخی از استارتاپها میتوانند بدون تعطیل شدن ذوب شوند. مشاغل ورشکسته اغلب به جای انحلال تمام داراییها به فعالیت خود ادامه میدهند. و بسیاری از استارتاپ هایی که ورشکسته نمیشوند، تبدیل به “زامبی” میشوند و فقط پول کافی برای ادامه کار تولید میکنند، اما هرگز به اندازه کافی برای سرمایه گذاران اصلی خود بازدهی ندارند.
تعریف شکست کارآفرینی که در این کتاب استفاده میکنم عبارت است از: اگر سرمایه گذاران اولیه آن پول بیشتری از آنچه سرمایه گذاری کردهاند پس نگیرند یا هرگز نخواهند گرفت.
چرا سرمایه گذاران اولیه؟ زیرا، زمانی که یک استارتاپ ضعیف عمل میکند، سرمایه گذاران بعدی ممکن است تمام پول خود را پس بگیرند در حالی که سرمایه گذاران اولیه عموماً کمتر از کل مبلغ سرمایه گذاری شده خود دریافت میکنند یا اصلا هیچ. توضیح اینکه چرا به یک سرمایه گذاری کوتاه مدت در مورد عملکرد سرمایه گذاری خطرپذیر نیاز است. استارتاپ هایی که سرمایه گذاری خود را افزایش میدهند، معمولاً این کار را با انتشار دورهای متوالی سهام ممتاز، با برچسب سری A، سری B و غیره انجام میدهند. به طور کلی به هر دور جدید از حقوق صاحبان سهام “اولویت انحلال” تعلق میگیرد که در صورت “خروج” تضمین میشود. – ادغام یا عرضه اولیه عمومی سهامداران در دورهای بعد کل سرمایه گذاری خود را قبل از دریافت سهام خروجی از سهامداران در دورهای قبلی به دست خواهند آورد. در نتیجه، سرمایه گذارانی که سهام سری A دارند اغلب در انتهای یک “مجموعه ترجیحی” قرار دارند، این بدان معناست که اگر مجموع درآمد حاصل از خروج کمتر از کل سرمایه ای باشد که یک شرکت جمع آوری کرده است، سرمایه گذاران سری A از این سرمایه برخوردار نخواهند شد. همه پول آنها برگشت داده میشود در مواردی که هنوز خروجی وجود نداشته است، میتوانیم به سادگی بپرسیم که آیا ارزش کل سهام صاحبان سهام – در صورت فروش آنها – کمتر از کل مبلغ سرمایه گذاری شده است؟
اما در مورد سرمایه گذاری هایی که هرگز سرمایه ای از سرمایه گذاران خارجی دریافت نمیکنند، چطور؟ سرمایه گذاری یک کارآفرین راه انداز معادل 1) “هزینه فرصت” او، شکاف بین آنچه او به خود میپردازد و آنچه میتواند با کار در جاهای دیگر به دست آورد، و 2) سرمایه ای که شخصاً کمک کرده است. اگر این سرمایه گذاری بیش از مقدار نقدی باشد که کارآفرین میتواند انتظار داشته باشد به صورت سود سهام یا درآمد ادغام بازگردد، این سرمایه گذاری شکست خورده است.
به طور خلاصه، میتوان استارتاپها را در شرایط زیر ناموفق دانست:
- در صورت خروج یک استارتاپ از طریق ادغام یا عرضه اولیه عمومی، و مجموع درآمد دریافتی از خروج کمتر از کل سرمایه خالص سرمایه گذاران است.
- اگر راه اندازی هنوز در حال کار است و اگر سرمایه گذاران اولیه بتوانند این کار را انجام دهند، با فروش سهام خود متحمل ضرر میشوند.
- اگر یک استارتاپ بوت استرپ شده بود و بنیانگذار آن نمیتواند انتظار داشته باشد که مبلغی بیشتر از ارزش سرمایه و ارزش خالص سهام شرکت از شرکت خارج کند.
انتظارات چه کسی مناسب است؟در این مرحله شاید برای شما این سوال پیش آمده باشد که چرا ما از بازده مالی به سرمایه گذاران به عنوان تنها معیار موفقیت و شکست کارآفرینی استفاده میکنیم. اهداف موسسان چطور؟ به هر حال، بیشتر بنیانگذاران بیشتر از ثروت شخصی انگیزه دارند. برخی در تلاش هستند تا یک محصول جدید را تغییر دهند. دیگران آرزو دارند که یک صنعت را مختل یا تغییر دهند. برخی از ایجاد تیمی راضی هستند. برخی دیگر به سادگی میخواهند ثابت کنند که میتوانند سوار بر غلتک کارآفرینی شوند. اگر سرمایه گذاران ضرر کردند اما این اهداف محقق شد، آیا این سرمایه گذاری موفقیت آمیز بود؟
به نظر من، نه زیرا کارآفرینی تنها مربوط به بنیانگذاران و اهداف آنها نیست. در حقیقت، پس از افزایش دور سری D کمتر از 40 درصد از استارتاپها هنوز بنیانگذار خود را به عنوان مدیرعامل دارند. من اهداف شخصی بنیانگذاران را در تمام این کتاب متمرکز خواهم کرد، اما ما نباید از تحقق اهداف بنیانگذاران به عنوان معیار اصلی موفقیت خود استفاده کنیم. و سایر ذینفعان یک پروژه جدید، به ویژه کارکنان و مشتریان چطور؟ آیا هنگام پرسیدن اینکه آیا یک استارتاپ شکست خورده است، باید انتظارات آنها را در نظر بگیریم؟ به عنوان مثال، جیبو آنقدر مورد علاقه برخی از مالکان بود که بسیاری از آنها با ناراحتی از دست دادن همراه ربات خود، برای او بیدار شدند. جفری ون کمپ، که در مورد راه اندازی ربات در اواخر سال 2017 یک نظر مشکوک نوشته بود، اکنون نوشت: “من از اینکه بدانم هر کلمه ای که روبات به من میگوید آخرین کلمه او است، خرد شده ام …. من و همسرم تمایل بیشتر به جیبو را برایم مهم کرد … نمیتوانستم احساس کنم که یک مهمانسرای کوچک به او بدهکار هستم. ”
با وجود شادی فوق العاده ای که جیبو برای بسیاری از مشتریان به ارمغان آورد، با این حال، واضح بود که این استارتاپ نمیتواند به اندازه کافی آن مشتریان را به مرور جذب کند تا در نهایت سود سالم ایجاد کند. صرف داشتن تعدادی مشتری یا کارمند خوشحال برای موفقیت یک استارتاپ کافی نیست.
سرانجام، قبل از اعلام شکست یک استارتاپ، آیا باید سود کل جامعه را در نظر بگیریم؟ این امر پیچیده است، زیرا استارتاپهای شکست خورده میتوانند ارزش سرریز را تولید کنند که توسط سرمایه گذاران آنها جذب نمیشود. به عنوان مثال، سرمایه گذاریهای ناموفق به سایر کارآفرینانی که سعی میکنند مشکل مشابهی را حل کنند، نشان میدهد که نتیجه ای ندارد، در نتیجه به آنها کمک میکند تا از اشتباهات مشابه جلوگیری کرده و راه حلهای خود را بهبود بخشند همانطور که جیبو با ارائه الهام و بینش برای موج جدید راه اندازی رباتهای اجتماعی که بازار سالمند را هدف قرار دهید
به طور مشابه، استارتاپهای ناموفق که بنیانگذاران آنها به اندازه کافی از اشتباهات خود درس گرفتهاند تا از تکرار چنین خطاهایی درس بگیرند و شاید دیگران را راهنمایی کنند تا آنها را نیز کنار بگذارند؟ بدیهی است که یادگیری زیاد بهتر از کمی یادگیری است و کمی یادگیری از هیچ یادگیری بهتر است. با این حال، اکثر کارآفرینانی که ریاست استارتاپهای شکست خورده را بر عهده دارند، از تجربه چیزی یاد میگیرند، بنابراین اگر یادگیری چیزی است که شکست را به موفقیت خوبی تبدیل میکند، ما مجبوریم این برچسب را تقریباً به همه استارتاپهای شکست خورده بدهیم.
از لحاظ تئوری، اگر یک استارتاپ به سرمایه گذاران خود ضرر برساند، اما مزایای سرریز مثبت دیگری را به همراه داشته باشد که بیش از ضرر سرمایه گذاران جبران شود، از دیدگاه جامعه میتواند موفقیت آمیز تلقی شود. به عنوان مثال، اعضای تیم ممکن است مهارت ها، بینشها و تجربیاتی را در استارتاپهای شکست خورده کسب کنند که میتوانند در جاهای دیگر از آنها استفاده کنند، مانند فارغ التحصیلان گوكرپ، یک استارتاپ محاسباتی شکست خورده در سال 1990، که به رهبری بسیاری از سیلیکون ولی موفق عمل کرد. سرمایه گذاریهای فناوری، از جمله اینتویت(بیل کمپبل)، و …، استارتاپ هایی که با تعریف موفقیت این کتاب مطابقت دارند – آنها برای سرمایه گذاران اولیه خود پول درآوردند – ممکن است باعث سرازیر شدن منفی شوند (تسریع آسیبهای زیست محیطی، تشدید نابرابری درآمدها و غیره)، و از نظر جامعه آنها را شکست میدهد. اما در عمل، اندازه گیری سرریزها تقریباً غیرممکن است. بنابراین، ما در اینجا از تعریف “سرمایه گذاران از دست رفته” در مورد شکست استارتاپها استفاده میکنیم، اما میدانیم که از دیدگاه جامعه، برخی از شکستها ارزش بیشتری نسبت به دیگران دارند.
چه کسی مقصر است؟وقتی یک سرمایه گذاری شکست میخورد، به طور کلی اولین غریزه ما این است که بفهمیم چه اشتباهاتی انجام شده و چه کسانی مرتکب آن شدهاند. اما معمولاً میتوان شکستها را ناشی از ترکیبی از بدبختی هایی دانست که خارج از کنترل احزاب مسئول بوده و اشتباهاتی که آن طرفها مرتکب شدهاند.
بد شانسی:گاهی اوقات، نابودی یک استارتاپ بیشتر به دلیل اشتباهات است، بدشانسی است. هنگامی که كووید19 فلج اقتصاد ایالات متحده را آغاز کرد، هزاران شرکت سرمایه گذاری جدید سالم نتوانستند سرمایه خود را جمع آوری کنند و شاهد كاهش فروشها بودند. همین اتفاق در دوران رکود بزرگ سال 2008 رخ داد. بدبختیهای دیگر کمتر جهانی هستند و تنها بر یک بخش صنعت تأثیر میگذارند. به عنوان مثال، در طول دهه 2000، استارتاپهای فناوری پاک اغلب بر افزایش هزینههای سوخت فسیلی متکی بودند، اما رشد غیرمنتظره فراکینگ و کاهش نسبی هزینههای سوخت بسیاری از این مشاغل را از مسیر خارج کرد. آنها شکست خورده بودند، اما بسیاری قابل سرزنش نبودند. آنها صرفاً شرط بندی هوشمندانه ای بر افزایش هزینههای سوخت بودند که نتیجه ای نداشت.
با همین رویکرد، برخی از کارآفرینان حتی پس از اجرای آزمایشات خوب و با نتایج خوب، نتایج منفی میگیرند. به عنوان مثال، با پیروی از منطق استارتاپ ناب، یک کارآفرین ممکن است فرضیه هایی در مورد یک فرصت ارائه کرده و سپس آنها را به طور دقیق و با حداقل ضایعات آزمایش کند. اگر این فرضیهها به طور قاطع رد شوند، کارآفرین ممکن است تصمیم بگیرد که بنگاه تجاری را تعطیل کند و به فرضیههای جدید ادامه دهد. باز هم، این یک شکست “خوب” است، که قابل سرزنش نیست.
با این حال، بسیاری از فرضیات را نمیتوان آزمایش کرد. به عنوان مثال، همیشه عدم قطعیت ذاتی در مورد سلامت آینده اقتصاد وجود دارد. رفتار رقبا و تنظیم کنندهها ؛ آیا پیشرفت علمی در راه است و اگر چنین باشد، چقدر طول میکشد. مدت زمانی که یک حباب سرمایه گذاری ممکن است قبل از ترکیدن شناور شود. و بسیاری عوامل دیگر در چنین شرایطی، با تحقیق در مورد موضوع و مشورت با متخصصان، تنها کاری که میتوانید انجام دهید این است که پیش بینیهای آگاهانه داشته باشید و سپس به بهترینها امیدوار باشید. کارآفرینی که این کار را انجام میدهد ممکن است هیچ اشتباه بزرگی مرتکب نشود. برای تحقق آنچه انتظار میرود، او ممکن است منابع مناسب – کارکنان، سرمایه گذاران و شرکا – را جمع آوری کند، اما در نهایت، فرضیههای اصلی او ممکن است به سادگی اشتباه باشد. این را نیز میتوان نه به عنوان یک اشتباه بلکه به عنوان یک شرط بندی هوشمند طبقه بندی کرد که نتیجه ای نداشت.
تیم جیبو از دو بدبختی چنین چشم بسته بود. اولین مورد بیماری ناگهانی مدیرعامل و رفتن او بود. همانطور که جف بوسگانك، سرمایه گذار و عضو هیئت مدیره توضیح داد، “این شرکت به مدیرعامل بینایی وابسته بود که میتوانست در مواجهه با چرخههای طولانی و تأخیری توسعه محصول، کمک مالی کند. بازاری که هنوز وجود نداشت ؛ و رقبای بزرگ استیو مدیرعامل بود و با شرکای استراتژیک کاملاً درخشان بود. من معتقدم که اگر او سالم بود، میتوانست جیبو را از طریق تلههای سرعت هدایت کند. ”
ثانیاً، اکو آمازون واقعاً از ابتدا ظاهر شد. اجماع صنعت توسط یک سایت خبری فناوری تأیید شد: “آمازون فقط همه را با بلندگوی دیوانه واری که با شما صحبت میکند شگفت زده کرد.” البته سازندگان گوشیهای هوشمند مشغول ساختن دستیارهای صوتی بودند، اما هیچکس انتظار نداشت این فناوری به بلندگوی مستقل منتقل شود. از آنجا که جیبو هم به عنوان دستیار و هم به عنوان همراه قرار گرفت، این یک مشکل جدی بود. جیبو ناگهان با یک دستیار صوتی رقیب با یک شروع بزرگ، قیمت بسیار پایین تر روبرو شد.
اشتباهات:آیا رهبری جیبو نیز اشتباهاتی مرتکب شده که به طور چشمگیری در نابودی این استارتاپ نقش داشته است؟ احتمالاً، اما مرز بین یک اشتباه و یک انتخاب منطقی میتواند مبهم شود و برخی از ناظران ممکن است در مورد این که تصمیمات کلیدی معیوب دارای نقص هستند یا در عوض شرط بندیهای هوشمندانه و حساب شده ای هستند که به سادگی جواب نمیدهند، اختلاف نظر داشته باشند. بیرون
استراتژی جیبو را در پی راه اندازی اکو در نظر بگیرید. آیا ادامه توسعه جزء دستیار صوتی همانطور که در ابتدا برنامه ریزی شده بود اشتباه بود یا باید ویژگیهای همراهی را دو برابر کرده و به سادگی فضای دستیار صوتی را به رقبا واگذار کرده بود؟ الکسا، سیری و گوگل هوم با نداشتن قابلیت ردیابی چهره ها، شروع مکالمات و حرکت صریح نمیتوانند با جیبو به عنوان یک همراه عمل کنند. اما آیا بازار کافی برای یک ربات گران قیمت خانگی وجود داشت که تنها همراهی را ارائه میداد؟ و آیا مصرف کنندگان برای توجیه هزینه 899 دلار برای خرید یک دوست ربات به او نیاز داشتند که او زمان سنج تخم مرغ و هواشناس باشد؟ این تصمیم سختی بود و تصمیمی که تیم جیبو نمیتوانست پیش بینی کند.
به طور مشابه، پس از عرضه اكو با قیمت 200 دلار، منطقی به نظر میرسد که آیا میتوان جیبو را با هزینه کمتر دوباره طراحی کرد؟ چمبرز و تیمش در واقع گزینههای زیادی را در این راستا در نظر گرفتند، مانند این که آیا این ربات باید دو قسمت داشته باشد نه سه قسمت. اما همانطور که معلوم شد، محور سوم تنها 48 دلار به قیمت نهایی اضافه کرد و آزمایشات گسترده نشان داد که حرکت بیانگر که با سه محور در مقابل دو محور فعال میشود، تفاوت زیادی را برای مصرف کنندگان ایجاد میکند. به دستور سرمایه گذاران خطر پذیر ها، تیم جیبو همچنین در نظر گرفتند که نرم افزار ربات را در یک رایانه شخصی قرار دهند و بدن او را از بین ببرند، اما آزمایشات نشان داد که این طرح هیچ جذابیتی ندارد. چمبرز در پایان گفت: “مردم دوست دارند بگویند جیبو بیش از حد مهندسی شده است. من نمیدانم. او تنها ربات مصرف کننده بود که واقعاً کار میکرد. ”
آیا اشتباهات در استخدام به شکست جیبو کمک کرد؟ باز هم میتوان گفت که قطعی نیست، اما با وجود این واقعیت که آنها به ترتیب تیمهای تحقیقاتی و توسعه ای پیشرفته ای را به ترتیب در آی ربات و پالم رهبری کرده بودند، توسعه محصول تحت نظر اولین معمار ربات اصلی استارتاپ و معاون توسعه آن به تأخیر افتاد. واجد شرایط چمبرز سرانجام یک مدیر ارشد فناوری جدید آورد که در عرض چند ماه مسائل مربوط به معماریهای جاسازی شده و ابری را حل کرد. اگر این مدیر در وهله اول به جای معمار اصلی اصلی استخدام شده بود، یا اگر تغییرات رهبری زودتر اجرا میشد، آیا ممکن است جیبو زمان توسعه محصول خود را به نصف کاهش دهد؟ شاید، مانند بسیاری از استارتاپهای شکست خورده، مرگ جیبو به احتمال زیاد به دلیل ترکیبی از بدشانسیها و اشتباهات بود. در فصلهای بعدی، ما به دقت بررسی میکنیم که آیا کارآفرینان چگونه، چگونه و چگونه میتوانند از تجزیه و تحلیل پس از مرگ در مورد اینکه کجا و چرا اشتباه کردهاند یاد بگیرند.
اسب و سوارکار
کارآفرینان، سرمایه گذاران و دانشگاهیان اغلب شکست را به یکی از دو روش توضیح میدهند.
مورد اول بر مفاهیم خطرناک سرمایه گذاری (به عنوان مثال “اسب”) تأکید میکند، در حالی که دیگری بر بنیانگذاران (یعنی “سوارکاران”) تمرکز دارد که تواناییهای آنها با نیازهای استارتاپ آنها مطابقت ندارد یا به سادگی ناتوان بودند. در حالی که از هر دو دیدگاه پشتیبانی میشود، من استدلال میکنم که تاکید بر اسب یا اسب سواری برای توضیح دلیل شکست استارتاپها کافی نیست.
اسب را مقصر میدانید؟جای تعجب نیست که بسیاری از بنیانگذاران تمایل ندارند اعتراف کنند که کاستیهای خود منجر به شکست استارتاپ آنها شده است. در عوض، آنها به مشکلات خارج از کنترل خود اشاره میکنند. به عنوان مثال، در نظرسنجی از موسسان شکست خورده، دو دلیل اصلی ذکر شده “رقابت زیاد” و “تغییر شرایط بازار” بود.
این منطقی است که بپرسیم آیا ابتدا باید بنیانگذاران را به دلیل ورود به بازار شلوغ سرزنش کرد؟ شاید، اما غالباً این اتفاق میافتد که موجی از استارتاپها به طور همزمان به یک فرصت در حال ظهور کشیده میشوند مانند تحویل غذا و هواپیماهای بدون سرنشین. در نتیجه یک استارتاپ میتواند در پیش بینی تعداد رقبای خود در نهایت با مشکل روبرو شود. در هر صورت، با توجه به گرایش ما به خطاهای انتسابی یعنی سرزنش شکستهای خودمان در شرایط غیرقابل کنترل و شکست دیگران در خطاهای شخصی آنها ما باید توضیحات بنیانگذاران در مورد شکست راه اندازی را با احتیاط تفسیر کنیم.
در حالی که اکثر سرمایه گذاران سوارکارهای بد را عامل شکست راه اندازی میدانند، برخی اسبهای کند را مشکل اصلی میدانند. به عنوان مثال، پیتر تیل، کارآفرین و سرمایه گذار میلیاردر میگوید “همه شرکتهای شکست خورده یکسان هستند: آنها نتوانستند از رقابت فرار کنند.” پل گراهام، بنیانگذار شتاب دهنده كامبینیتور، معتقد است داشتن راه حل قانع کننده برای مشکل مشتری – یک اسب قوی – کلید موفقیت است: “فقط یک اشتباه است که استارتاپها را از بین میبرد: عدم وادار ساختن چیزی که کاربران میخواهند. اگر کاری را که کاربران میخواهند انجام دهید، احتمالاً خوب خواهید بود، هر کار دیگری که انجام دهید یا انجام ندهید. و اگر کاری را که کاربران میخواهند انجام ندهید، مرده اید، هر کار دیگری که انجام دهید یا انجام ندهید. ”
در حالی که این نکات قانع کننده هستند، توضیحاتی مبنی بر اینکه مفاهیم سرمایه گذاری ناقص علت اصلی شکست راه اندازی هستند، دو سوال را مطرح میکند. اول، از آنجا که اسب سواران اسب خود را در مسابقه کارآفرینی میچینند، آیا نباید قضاوت جوک را برای انتخاب اسب کند زیر سوال ببریم؟ به عبارت دیگر، آیا نباید کارآفرینان را متهم کرد که از قبل یک مفهوم معیوب را تشخیص نداده اند؟ ثانیاً، اگر کارآفرینی متوجه شد که ایده او پس از راه اندازی دارای کاستی هایی است، چرا به ایده ای بهتر متمرکز نشود؟ مفاهیم سرمایه گذاری روان هستند و برخلاف یک سوارکار واقعی، یک بنیانگذار میتواند اسبها را در اواسط مسابقه تغییر دهد.
به نظر میرسد بسیاری از سرمایه گذاران اینطور فکر میکنند. در یک نظرسنجی از شرکای سرمایه گذاری خطرپذیر، دو دلیل اصلی که برای شکست راه اندازی ذکر شده است، مدیریت ارشد ضعیف و مدیریت عملکرد ضعیف است. در نظرسنجی دیگری که در آن از سرمایه گذاران خطر پذیرها خواسته شد تا تفاوت بین استارتاپهای موفق و ناموفق را مشخص کنند، دو مورد از سه الگوی ظاهر شده به اشکالات مدیریت اشاره کرد. با الگوی اول (که طبق نظرسنجی 19 درصد از شکستها را شامل میشود)، تیم ارشد دارای تجربه و دانش کافی در بازار بودند، اما توانایی تلاش مستمر را نداشتند، بنابراین آنها زودهنگام دست به کار شدند. با الگوی دوم (که 49 درصد از شکستها را شامل میشود)، مدیران “آماتورهای بدشانسی و از هر نظر ناکافی” تلقی میشدند. الگوی سوم، نظر پیتر تیل را تکرار میکند:
اگر سوارکارها همه چیز را تغییر دهند، پس برخی باید مهارت بیشتری نسبت به دیگران داشته باشند. شواهد علمی برای این امر وجود دارد. تحقیقات پل گومپرز، جاش لرنر، و دیوید شارفشتاین و شاگرد سابق آنها آنا کوونر، نشان میدهد که 30 درصد از کارآفرینان سریالی که در اولین فعالیت خود موفق بودند، در مقایسه با 22 درصد از کارآفرینان سریالی که در کار خود شکست خورده بودند، موفق شدند. اولین سرمایه گذاری و 21 درصد از بنیانگذاران اولین بار. این تفاوتها نشان میدهد که یادگیری از تجربه تعیین کننده نیست. اگر چنین بود، کارآفرینان سریالی ناموفق احتمالاً در پروژههای دوم یا سوم خود با نرخ بسیار بالاتری نسبت به بنیانگذاران اول موفق خواهند شد.
دو دلیل احتمالی برای این وجود دارد که چرا کارآفرینان سریالی که اولین راه اندازی آنها موفقیت آمیز بود، بیشتر احتمال دارد دوباره موفق شوند. اول، قبل از تاسیس سرمایه گذاری اولیه خود، برخی از کارآفرینان سریال ممکن است مزایایی داشته باشند که سایر افراد تازه کار از آن برخوردار نبودند: مهارتهای بهتر یا دسترسی برتر به منابع شاید به دلیل جنسیت، نژاد یا سابقه اقتصادی اجتماعی آنها. دوم، بودجه و استعداد به کارآفرینان با سابقه موفقیت سرازیر میشود، و فرض میشود که آنها دوباره موفق خواهند شد یک پیشگویی خودکفا کننده است. این توضیحات متقابلاً منحصر به فرد نیستند. هر دو میتواند درست باشد
از چه جهاتی ممکن است برخی کارآفرینان مهارت بیشتری نسبت به سایرین داشته باشند؟ آنها ممکن است دارای توانایی عمومی برتر باشند – عقل خام، انعطاف پذیری و غیره – یا ممکن است دارای تجربه زیادی در صنعت باشند. این ویژگیها نیز متقابلاً منحصر به فرد نیستند.
توانایی عمومی:این تصور که کارآفرینان موفق به سادگی باهوش تر هستند یا از نظر روانی برای این نقش مناسب تر از همتایان شکست خورده خود هستند جذابیت شهودی دارد. متأسفانه، محققان در این مورد موافق نیستند. در واقع، برخی ویژگیها که معمولاً با بنیانگذاران موفق مرتبط است، مانند اعتماد به نفس بسیار بالا، ممکن است شانس شکست کارآفرینان را افزایش دهد – امکانی که در فصلهای بعدی بررسی خواهیم کرد.
تجربه صنعتی:به طور شگفت انگیزی، تحقیقات نشان میدهد که تجربه قبلی صنعت شانس موفقیت کارآفرینی را افزایش میدهد. به بیان ساده، کارآفرینان با تجربه در صنعت، مجهزتر هستند تا فرصتها را شناسایی کرده و استراتژیهای موفقی را برای بهره برداری از آنها تدوین کنند. هنگامی که شکست كوینسی را مورد بررسی قرار میدهیم، تاثیر تجربه صنعت را در فصل 3 بررسی خواهیم کرد.
به طور کلی، باید انتظار شکست بیشتر برای بنیانگذاران بیش از حد اعتماد به نفس و فاقد تخصص در صنعت را داشته باشیم. اما توجه به این نکته ضروری است که این عوامل صرفاً بر احتمال موفقیت یا شکست کارآفرینی تأثیر میگذارد. کارآفرینانی با اعتماد به نفس کامل و تجربه حوزه عمیق همچنان در برابر الگوهای شکست توصیف شده در این کتاب آسیب پذیر هستند-و باید برای پیش بینی و اجتناب از آنها سخت تلاش کنند. علاوه بر این، همانطور که تجزیه و تحلیل نشان میدهد که مفاهیم سرمایه گذاری ناقص علت اصلی شکست استارتاپ هستند، توضیحاتی که بر کاستیهای بنیانگذاران تمرکز میکند برخی از سوالات را بی پاسخ میگذارد. به طور خاص، آیا میتوان نقصهای یک کارآفرین را قبل از راه اندازی شرکت خود تشخیص داد؟ مثلا، اسب، سوارکار، یا هر دو؟چگونه میتوانیم این ادعاهای رقابتی را در مورد عوامل شکست کارآفرینی که کارآفرینان، سرمایه گذاران و دانشگاهیان مطرح کردهاند، مرتب کنیم؟ بدیهی است که موفقیت زمانی بیشتر محتمل است که هم اسب تندرو و هم سوارکار ماهر داشته باشید. علاوه بر این، همانطور که در بالا ذکر شد، سوارکارها اسب خود را در مسابقه استارتاپ انتخاب میکنند، بنابراین در نهایت دشوار است که کیفیت یک مفهوم سرمایه گذاری را از مهارت تیم موسس آن جدا کنیم.
در پایان، من فکر نمیکنم مناظره اسب و سوارکاری مخصوصاً مفید باشد. آنها نقطه شروع را ارائه میدهند، اما روشهای ساده ای برای تعیین سرزنش هستند. ساده انگاری بیش از حد تمایل ما را برای نسبت دادن بلایا به یک علت واحد، در حالی که در واقع عوامل زیادی دخیل هستند، به ارمغان میآورد. ما در فصل بعدی عوامل مختلف را با دقت بیشتری بررسی میکنیم.
بنابراین، بازگشت به جیبو – آیا این یک شکست بود؟ بله، با تعریف این کتاب: سرمایه گذاران اولیه پول خود را از دست دادند. آیا میتوانیم شکست جیبو را شرط بندی هوشمندانه ای بگذاریم که نتیجه ای نداشت؟ بله، من معتقدم که میتوانیم. برخی از ناظران ممکن است تصمیمات مدیریت در مورد موقعیت یابی محصول و استخدام مدیران ارشد را اشتباه تلقی کنند، اما به نظر من، این تصمیمات به خوبی مورد توجه قرار گرفت. علاوه بر این، همانطور که در ابتدا در آزمایشگاه MIT مناسب بود، این پروژه دارای ویژگیهای زیادی از یک آزمایش خوب بود: تیم جیبو تحقیقات اولیه گسترده ای را انجام داد گروههای متمرکز، آزمایش نمونه اولیه و غیره برای تأیید تقاضا و اصلاح ربات. و این سرمایه گذاری با چند ضربه بزرگ به طور ناگهانی ضربه خورد: نوع بدبختی که هنگام شرط بندی هوشمند پیش بینی آن دشوار است.
سرانجام، آیا جیبو یک “شکست خوب” بود، به این معنا که جامعه در نهایت از بینشهای بدست آمده از این سرمایه گذاری سود خواهد برد؟ گفتن آن خیلی زود است، اما جیبو در حال حاضر الگویی برای نسل بعدی روباتهای مراقبت از سالمند است. و همانطور که جیبو در پیام خداحافظی خود درباره روباتهای اجتماعی گفت، من معتقدم روزی را خواهیم دید که “همه آنها را در خانههای خود دارند”.
[1] Cynthia Breazeal
[2] Nuance Communications
Reviews
There are no reviews yet.