آینده آموزش در سایه هوش مصنوعی: تحولی عمیق در یادگیری و یاددهی
چکیده
ورود هوش مصنوعی مولد (GenAI) به عرصه آموزش، ریشههای اهداف سنتی آموزش را به لرزه درآورده و چالشها و فرصتهای بیسابقهای را پیش روی دانشآموزان، معلمان و والدین قرار داده است. در حالی که آمارها از افت مهارتهای اساسی مانند خواندن در میان دانشآموزان حکایت دارند، ظهور فناوریهایی که قادرند مقاله بنویسند، امتحانات را پشت سر بگذارند و مسائل ریاضی را حل کنند، پرسشهای عمیقی را درباره معنای “آموزش دیدن” مطرح میکند. این مقاله به بررسی تأثیرات هوش مصنوعی بر یادگیری و ارزیابی، مدلهای نوین مشارکت دانشآموز، آینده نقش معلمان و ملاحظات عدالت آموزشی میپردازد. همچنین، بر لزوم بازنگری در اهداف آموزش و پذیرش رویکردهای نوین برای آمادهسازی کودکان برای دنیایی نامشخص تأکید خواهد شد، با تمرکز بر توسعه “عاملیت”، تعامل انسانی و سواد هوش مصنوعی به جای تکیه صرف بر نمرات و مهارتهای ماشینی.
مقدمه
در سالهای اخیر، تغییرات چشمگیری در وضعیت آموزشی کودکان مشاهده شده است. آمارها نشان میدهند که در سال 1976، حدود 40 درصد از دانشآموزان دبیرستانی شش کتاب یا بیشتر برای سرگرمی در سال خوانده بودند، در حالی که تنها حدود 11 درصد هیچ کتابی نخوانده بودند. امروزه، این اعداد تقریباً برعکس شده است: حدود 40 درصد هیچ کتابی برای سرگرمی نخواندهاند. این روند کاهشی در عادت مطالعه و نمرات آزمونها، به ویژه در دهه گذشته، مشهود بوده و همهگیری کرونا نیز این وضعیت را تشدید کرده است. در چنین شرایطی که “سلامت فکری کودکان” که زمانی هسته اصلی آموزش تلقی میشد، رو به وخامت است، فناوریهای هوش مصنوعی مولد پا به میدان گذاشتهاند که میتوانند بسیاری از وظایف فکری را به جای انسان انجام دهند.
تصور کنید هوش مصنوعی میتواند هر کتابی را در کمتر از 30 ثانیه بخواند و خلاصهنویسی کند، یا مقالهای را در 10 دقیقه بنویسد. ابزارهایی مانند GPT میتوانند بخش عمدهای از نگارش را انجام دهند و Copilot اطلاعات واقعی را ارائه دهد، در حالی که GPTZero به افراد کمک میکند تا شناسایی نشوند. این فناوریها حتی میتوانند مسائل ریاضی را با ارائه راهحل کامل حل کنند، چه سوال تایپ شده باشد و چه دستنویس. از دیدگاه سنتی، استفاده از این ابزارها “تقلب” محسوب میشود، اما از دیدگاه دانشآموزان و با توجه به اینکه این فناوریها در اقتصاد و جامعه آینده نقش پررنگی خواهند داشت، “چرا نباید از آنها استفاده کرد؟”.
این وضعیت، اضطراب عمیقی را برای والدین و مربیان ایجاد کرده است. “هدف آموزش در مدارس به شدت زیر سوال رفته و لرزیده است”. با توجه به عدم قطعیت در مورد آنچه جامعه و اقتصاد در 15 تا 20 سال آینده از نسل جدید انتظار خواهد داشت، تعیین اینکه کودکان چگونه و به سوی چه چیزی باید آموزش ببینند، بسیار دشوار شده است. این چالشها ما را وادار میکنند که نه تنها “چه چیزی” را یاد بگیرند، بلکه “چرا” و “چگونه” یاد بگیرند را نیز مورد بازنگری قرار دهیم.
تأثیر هوش مصنوعی بر یادگیری و ارزیابی
ورود هوش مصنوعی به آموزش، ماهیت یادگیری و ارزیابی را به طور بنیادین تغییر داده است. این فناوریها میتوانند کارهایی را انجام دهند که پیش از این هسته مرکزی فرآیند آموزش و سنجش بودند.
چالشهای ناشی از قابلیتهای هوش مصنوعی:
یکی از بزرگترین چالشها این است که هوش مصنوعی قادر است بسیاری از وظایفی را انجام دهد که زمانی معیار سنجش دانش و توانایی دانشآموزان بود. این شامل نوشتن مقالات، گذراندن آزمون وکالت، و حتی شرکت در امتحانات AP با عملکردی برابر یا بهتر از دانشآموزان است. این قابلیتها، مرز بین یادگیری واقعی و اتکا به ابزار را محو میکنند.
- حالت “مسافر” (Passenger Mode) و هوش مصنوعی: در حالت “مسافر”، دانشآموزان تنها حداقل تلاش لازم را برای گذراندن درسها انجام میدهند و اغلب حتی نمرات خوبی نیز کسب میکنند، اما در واقع از یادگیری واقعی کنارهگیری کردهاند و حوصلهشان سر رفته است. این حالت را میتوان در دانشآموزانی مشاهده کرد که تکالیف خود را با حداکثر سرعت انجام میدهند یا میگویند: “مدرسه کسلکننده است، من چیزی یاد نمیگیرم”. هوش مصنوعی، این حالت “مسافر” را به شدت تشدید میکند. اگر دانشآموزی در حالت مسافر باشد و بخواهد “سواحل یادگیری را طی کند” و نمره خوبی بگیرد، هوش مصنوعی ابزاری ایدهآل برای او فراهم میکند. قبلاً ممکن بود از خلاصههای SparkNotes استفاده کند، اما اکنون میتواند از ChatGPT بخواهد متن را خلاصه کند یا حتی مقاله را بنویسد. دانشآموزان حتی در حال ماهر شدن در این هستند که به ChatGPT بگویند: “نه، خیلی خوب نوشتی، یکم سطحش رو پایین بیار!”. این یعنی دانشآموزان یک “کمککننده پرکننده” استخدام کردهاند که به آنها کمک میکند بدون یادگیری واقعی “موجسواری” کنند. این امر منجر به از دست رفتن “مهارتهای فرامعرفتی” (meta-skills) مانند توانایی خواندن عمیق یک کتاب یا نوشتن یک مقاله میشود.
- روشهای سوءاستفاده از هوش مصنوعی: برخی دانشآموزان روشهای پیچیدهای برای استفاده از هوش مصنوعی برای تقلب ابداع کردهاند. به عنوان مثال، یک دانشآموز عنوان کرده که سوال مقاله را به سه قسمت تقسیم میکند، هر بخش را از طریق سه مدل هوش مصنوعی مولد مختلف اجرا میکند، سپس آنها را با هم ترکیب میکند و پس از آن، آن را از سه ابزار بررسی ضد سرقت ادبی عبور میدهد. دانشآموز دیگری گفته است که مقاله را از طریق ChatGPT اجرا میکند و سپس از یک “انسانیساز هوش مصنوعی” (AI humanizer) استفاده میکند که عمداً خطاهای تایپی و نقصهایی را در متن ایجاد میکند تا کمتر شبیه کار هوش مصنوعی به نظر برسد. این نشان میدهد که “کودکان در حال ماهر شدن در چیزی هستند که مطمئن نیستیم میخواهیم در آن ماهر شوند”. تلاش برای “دور زدن” دانشآموزان با فناوریهای ضد تقلب مؤثر نیست، زیرا “کودکان به هر حال راهی پیدا میکنند”.
نقش آموزش در تفکر انتقادی:
هدف اصلی از واگذاری نوشتن مقاله به دانشآموزان کلاس هفتم یا دهم، این نیست که آنها آثار هنری خارقالعادهای خلق کنند، بلکه این است که آنها را برای “تفکر منطقی و تفکر گام به گام” آموزش دهیم. این “یک جزء اصلی تفکر انتقادی” است. در حالی که هوش مصنوعی میتواند به تحقیق و ویرایش کمک کند، فرایند تفکر، جمعآوری شواهد و ارائه یک تز به شیوه منطقی باید توسط خود دانشآموز انجام شود. اگر دانشآموزان از هوش مصنوعی صرفاً برای میانبر زدن تکالیف استفاده کنند، این مهارتهای اساسی را از دست خواهند داد.
بازنگری در اهداف آموزش:
هوش مصنوعی، هدف ضمنی آموزش را که همانا “گرفتن یک شغل خوب” است، زیر سوال برده است. اقتصاد سنتی اغلب از مردم خواسته تا “مانند ماشین” عمل کنند، و اکنون ما ماشینهایی ساختهایم که میتوانند “مانند انسان” عمل یا تقلید کنند. این وضعیت، کل معادله را به هم ریخته است. مهارتهایی که در آینده اهمیت بیشتری خواهند یافت، میزان انگیزه و مشارکت کودکان در “یادگیری چیزهای جدید” است. آنها باید “پیشرونده” و “راهیاب” باشند و بتوانند در دنیایی که مدام در حال تغییر و تحول است، “دائماً چیزهای جدید یاد بگیرند و از آن هیجانزده باشند”.
هدف از آموزش نباید صرفاً “آموزش ابزاری” باشد، یعنی تربیت افراد برای مشاغل خاص. باید به جنبه “ارزشی” آموزش بازگردیم؛ آموزش چیزی است که “ظرفیتهای انسان را عمیقتر میکند” و “قدردانی او از زیبایی را افزایش میدهد”. اتکای صرف به نمرات خوب و فعالیتهای فوق برنامه که وعده شغل خوب را میدهند، ممکن است در دنیای امروز به ثمر ننشیند، و این خود دلیلی برای عصبانیت نسل جوان است. “اگر نمیدانیم آینده از ما چه میخواهد، چگونه میتوانیم افراد را برای آن تربیت کنیم؟”. ما نمیتوانیم بیش از حد ابزاری باشیم، بنابراین “باید یک برنامه جدید ارائه دهیم”. این برنامه باید شامل ایجاد “عضله انجام کارهای دشوار” در کودکان باشد، زیرا هوش مصنوعی ممکن است دنیایی “بدون اصطکاک” برای آنها ایجاد کند. رشد مغز کودکان و سیمکشی نوروبیولوژیکی آنها برای توجه، تمرکز، تلاش، ارتباط ایدهها و ارتباط با دیگران، نیازمند تجربه و انجام کارهای دشوار است.
مدلهای مشارکت دانشآموز و نقش انگیزه
مشارکت دانشآموز، عاملی بسیار قدرتمند در موفقیت تحصیلی و رفاه روانی است. در حال حاضر، حدود یک سوم کودکان عمیقاً درگیر یادگیری هستند، اما دو سوم آنها اینطور نیستند. ایجاد “تجربههای یادگیری انگیزشی” برای جذب و هیجانزده کردن کودکان برای یادگیری، امری حیاتی است.
چهار حالت مشارکت:
بر اساس سه سال تحقیق، کودکان به چهار روش مختلف مشارکت میکنند:
- حالت مسافر (Passenger Mode): همانطور که قبلاً ذکر شد، این دانشآموزان فقط “گذران میکنند” و حداقل تلاش را انجام میدهند. آنها ممکن است نمرات خوبی کسب کنند اما در واقع “از یادگیری کنار کشیدهاند”. این حالت زمانی رخ میدهد که مدرسه برای آنها “بیش از حد آسان” یا “بیش از حد دشوار” باشد.
- حالت موفقیتطلب (Achiever Mode): این دانشآموزان تلاش میکنند تا به “نتایج عالی” دست یابند.
- حالت مقاوم (Resistor Mode): این دسته از دانشآموزان از یادگیری “اجتناب میکنند و اختلال ایجاد میکنند”.
- حالت کاوشگر (Explorer Mode): این حالت زمانی است که دانشآموزان “واقعاً آنچه را که یاد میگیرند دوست دارند، عمیقاً درگیر میشوند و بسیار فعال هستند”.
اهمیت انگیزه و “یافتن جرقه”:
انگیزه عامل قدرتمندی است که پیشبینیکننده عملکرد بهتر، نمرات بالاتر، سلامت روان بهتر، ثبتنام بیشتر در دانشگاه و درک عمیقتر محتوا است. وقتی کودکان انگیزه درونی پیدا میکنند، بیشتر درگیر میشوند، بیشتر به موضوع متمایل میشوند و بیشتر لذت میبرند، که این یک “چرخه فضیلتآمیز صعودی” را ایجاد میکند.
- نمونههایی از یادگیری مبتنی بر علاقه (یافتن جرقه): مدرسه باید به دانشآموزان کمک کند تا “جرقه” خود را پیدا کنند. این جرقه ممکن است متعدد باشد و تغییر کند.
- “استودیوها” در مدارس داکوتای شمالی: در این مدارس، دانشآموزان میتوانند “کلاسهای خودساختهای” را طراحی کنند. به عنوان مثال، دانشآموزی به نام “کیا” که قبلاً کاملاً بیتفاوت بود، با طراحی یک “اتاق فرار” (escape room) حول ترور آبراهام لینکلن و جان اف. کندی، که استانداردهای تاریخ و علوم را پوشش میداد، فوقالعاده هیجانزده و باانگیزه شد. این رویکرد در سراسر منطقه آموزشی آنها در حال اجرا است.
- مدلهای ترکیبی: مدارس دیگری نیز وجود دارند که چند ساعت در روز را به “آموزش مبتنی بر فناوری” در موضوعات اصلی مانند ریاضی، علوم، خواندن و مطالعات اجتماعی اختصاص میدهند، و سپس در بقیه روز، دانشآموزان “پروژههای مشترک” را در هر موضوعی که انتخاب میکنند، انجام میدهند. این رویکرد بسیار انگیزشی است و میتوان آن را با منابع موجود اجرا کرد، تنها به “اراده” برای انجام کارها به شیوه متفاوت نیاز است.
- انتقال اثر جرقه: وقتی دانشآموزان “جرقه” خود را پیدا میکنند (مانند علاقهمندی به وبلاگنویسی سیاسی، سیاست محلی یا رباتیک)، این انگیزه اغلب به سایر زمینهها نیز “سرایت میکند” و انجام کارهایی که قبلاً برایشان جذاب نبوده، آسانتر میشود. نکته مهم این است که “ما به طور کلی از مشارکت دانشآموزان به شیوهای که از کاوشگران حمایت کند، پاداش نمیدهیم”، و “این چیزی است که باید تغییر دهیم”.
آینده آموزش با هوش مصنوعی
دیدگاههای متفاوتی در مورد آینده آموزش با هوش مصنوعی وجود دارد، از خوشبینی محض تا نگرانیهای عمیق.
دیدگاه خوشبینانه نسبت به هوش مصنوعی (AI Optimist’s Vision):
این دیدگاه بیان میکند که هوش مصنوعی میتواند به “یادگیری شخصیسازی شده” کمک کند، کاری که برای یک معلم با کلاسهای 20 تا 30 نفره بسیار دشوار است. هوش مصنوعی میتواند “بیشتر از تعداد کودکان، معلم خصوصی فراهم کند”. این معلم خصوصی میتواند با “سبک یادگیری فردی هر کودک” تطبیق یابد؛ اگر دانشآموزی بصری است، آموزش بصری ارائه دهد؛ اگر آزمونهای کوتاه مفید است، آزمونهای کوتاه بگیرد؛ میتواند مطالب را به پادکست یا حتی به فرم “سونت” تبدیل کند اگر دانشآموز اطلاعات را بهتر از طریق شعر جذب میکند. به نظر این دیدگاه، توانایی ما برای شخصیسازی آموزش با استفاده از هوش مصنوعی، “مانند چیزی است که هرگز در تاریخ بشر دیده نشده است” و “یک جهش کوانتومی کامل در امکانات آموزشی” است. این میتواند “هر کودکی را به مدینه فاضله آموزشی خود” برساند و آنها را به “کاوشگر” تبدیل کند.
نگرانیها و رویکرد واقعبینانه:
با این حال، کارشناسان آموزش با این دیدگاه کاملاً موافق نیستند. هدف ما در مدارس نباید “سفری 100% شخصیسازی شده برای هر کودک” باشد که توسط هوش مصنوعی انجام شود.
- نقش هوش مصنوعی در حمایت از معلمان: تفاوت بزرگی بین “هوش مصنوعی که از مربیان در انجام کارهایشان حمایت میکند” و “مستقیماً به جوانان سرویس میدهد” وجود دارد. هوش مصنوعی میتواند در “توسعه مهارتها و انتقال دانش” بسیار مفید باشد. نرمافزارهای یادگیری تطبیقی، حتی بدون هوش مصنوعی مولد، به کودکان در یادگیری خواندن کمک کردهاند و به ویژه در “مناطقی با کمبود دسترسی، معلمان خوب یا کلاسهای بزرگ” بسیار مفید هستند. این فناوری میتواند با تجربههای حضوری که کودکان را برانگیخته و ارتباط مطالب با زندگی واقعی را نشان میدهد، تکمیل شود. مدارسی مانند Alpha Schools، رویکردی ترکیبی دارند: چند ساعت یادگیری تطبیقی در دروس اصلی و بقیه زمان را به کار بر روی پروژههای مشترک اختصاص میدهند. چیزی که ما نمیخواهیم، این است که هوش مصنوعی را وارد کنیم و “هر کودک هشت ساعت در روز تنها جلوی یک معلم خصوصی هوش مصنوعی بنشیند”.
- تغییر نقش معلم: نقش معلم در مدارس دولتی سنتی “تقریباً غیرممکن” است. آنها باید بر یک موضوع خاص مسلط باشند، دانشآموزان را به سطح کلاسی برسانند (با وجود تفاوتهای فاحش در سطوح)، پویایی کلاس را مدیریت کنند (جلوی درگیری و خرابکاری را بگیرند)، و به طور فزایندهای نقش “مددکار اجتماعی” را ایفا کنند (شناسایی و کمک به مشکلات سلامت روان). “مدل آینده مدلی متفاوت است که در آن افراد متعددی، از جمله یک معلم خصوصی هوش مصنوعی، از رشد و توسعه کودکان ما حمایت میکنند”. هوش مصنوعی میتواند در توسعه مهارتها و کسب دانش کمک کند، اما این “تنها بخشی” از اتفاقات کلاس درس است. کودکان در کلاس درس چیزهای بسیار دیگری یاد میگیرند که “بیشتر شخص به شخص” است، مانند: تنظیم هیجانات خود در گروه، درک دیدگاههای متفاوت از کودکان دیگر، و درخواست کمک در زمان نیاز. در این دیدگاه، نقش معلم به سمت “مدیر، ویرایشگر، ناظر، و بررسیکننده حقایق” تغییر میکند.
- درسهایی از “فاجعه صفحهنمایش”: تجربه گسترده و کنترلنشده استفاده از “صفحهنمایشها و تلفنها” در دهه 2010 یک “آزمایش فاجعهبار” بود و “کودکان ما موش آزمایشگاهی بودند”. اکنون مدارس در حال ممنوع کردن تلفنها هستند و استفاده از لپتاپ و آیپد شخصی برای هر دانشآموز نیز رو به کاهش است. با ورود هوش مصنوعی، نباید رویکرد “صبر کنید و ببینید” را دوباره در پیش بگیریم.
- قاعده اول: از هوش مصنوعی مولد استفاده نکنید، مگر اینکه واقعاً بدانید برای چه هدفی از آن استفاده میکنید. نباید اسیر “ترس از دست دادن” (FOMO) شویم و صرفاً به دلیل جدید بودن فناوری، آن را به کار بگیریم. مثالهای پوچی مانند استفاده از اپلیکیشن هوش مصنوعی برای صحبت والدین و فرزندان سر میز شام، نشاندهنده از دست رفتن “عقل سلیم” است.
- قاعده دوم: هر شرکتی که میخواهد با کودکان در مدارس کار کند، باید “شرکت انتفاعی اجتماعی” (benefit corporation) باشد. این بدان معناست که آنها قانوناً مجبور باشند “منافع اجتماعی و رفاه” را به جای “حداکثر سود” در اولویت قرار دهند.
- قاعده سوم: هوش مصنوعی را ابتدا به “بزرگسالان در ساختمان مدرسه” (معلمان و مدیران) بدهید تا نحوه کمک آن به کارهای روزمره آنها (مانند برنامهریزی اتوبوس، تقویم، ورود نمرات) را دریابند. این میتواند “زمان زیادی را آزاد کند”.
- قاعده چهارم: “سواد هوش مصنوعی” (AI literacy) برای کودکان بزرگتر حیاتی است. این شامل آموزش این است که هوش مصنوعی “چیست، چگونه ساخته شده، خطرات و مزایایش چیست، و اخلاق ما در قبال این ابزار جدید چگونه باید باشد”. آنها باید “بازی کردن” و “آزمایش کردن” با آن را یاد بگیرند، اما با این caveat بزرگ که “با هوش مصنوعی طراحی شده برای کودکان”. شرکتهای بزرگ هوش مصنوعی در حال حاضر در حال “رقابت شدید” برای جذب دانشآموزان هستند، اما محصولات آنها “برای کودکان و یادگیری طراحی نشدهاند” و این “وحشتناک” است.
- لزوم مقرراتگذاری: این ابزارهای “بسیار اغواکننده” هستند و باید “مقرراتگذاری شوند”. شرکتها باید شیوه توسعه محصولات خود را تغییر دهند و “معلمان، کودکان، کارشناسان آموزشی و متخصصان رشد کودک” را در فرآیند توسعه دخیل کنند.
- ملاحظات عدالت و دسترسی: هوش مصنوعی میتواند نابرابریهای موجود را تشدید کند. مدارس خصوصی میتوانند سریعتر تطبیق یابند (مثلاً تلفن را حذف کنند یا وارد کنند)، در حالی که مدارس دولتی کندتر عمل میکنند. “یک شکاف بزرگ در کشور ما” بین کودکانی که در خانه به هوش مصنوعی دسترسی دارند و کودکانی که ندارند، وجود دارد. همچنین یک “شکاف جهانی در مورد زبان” وجود دارد، زیرا مدلهای زبان بزرگ بر اساس زبانهایی با محتوای نوشتاری فراوان (مانند انگلیسی) کار میکنند و زبانهای بومی با محتوای نوشتاری کم، دسترسی محدودتری دارند. با این حال، هوش مصنوعی “پتانسیل واقعی” برای “موارد استفاده بسیار خاص، به ویژه در مورد شکافهای دسترسی” دارد.
- مطالعه نیجریه: در نیجریه، یک معلم خصوصی هوش مصنوعی پس از مدرسه، دو بار در هفته به کودکان در یادگیری زبان انگلیسی کمک کرد. این مطالعه اولیه (با وجود نیاز به بررسی بیشتر شواهد) در شش هفته “سه انحراف معیار” پیشرفت نشان داد، که معادل تقریباً “دو سال یادگیری متوسط انگلیسی” است.
- مثال مالاوی: در مالاوی، تبلتهای آفلاین به کودکان در کلاسهایی با 80 تا 100 دانشآموز، سواد خواندن و نوشتن و مهارتهای عددی را به صورت شخصیسازی شده آموزش دادند.
- کمک به کودکان با تفاوتهای یادگیری: هوش مصنوعی میتواند برای “کودکان دارای تفاوتهای عصبی-رشدی” (neurodivergent kids) بسیار مفید باشد. به عنوان مثال، ابزارهای تبدیل متن به گفتار و گفتار به متن برای کودکان دارای نارساخوانی (dyslexia) “تغییردهنده بازی” بودهاند.
- پر کردن خلاء منابع انسانی: هوش مصنوعی میتواند از “مشاوران رفاهی” در مناطق روستایی که فاقد مشاور مدرسه هستند، حمایت کند و “منبع سلامت روان” را به جامعهای که قبلاً آن را نداشت، بیاورد.
- “بهتر از بهترین انسان در دسترس”: هوش مصنوعی میتواند در بسیاری موارد “بهتر از بهترین ویرایشگر، درمانگر، یا معلم خصوصی در دسترس” باشد.
- لزوم “حفاظت” (Guardrails): برای بهرهبرداری از این پتانسیل، “باید سیستم را مهار کرد” و “حفاظتهایی” (guardrails) را اعمال کرد. نباید صرفاً فناوری تجاری را وارد مدارس کنیم و امیدوار باشیم مشکلات حل شوند. باید اطمینان حاصل کنیم که دادههای آموزشی “معتبر” هستند و “اشارات مضر” برای کودکان ایجاد نمیکنند.
نقش والدین در عصر هوش مصنوعی
در عصر هوش مصنوعی، والدین نیز باید رویکرد خود را نسبت به آموزش فرزندانشان بازنگری کنند.
شک به معیارهای سنتی:
والدین حق دارند به معیارهای سنتی مانند “نمرات خوب” و “گزارشهای مشاور” که برای جامعه فعلی طراحی شدهاند (و شاید حتی برای آن هم خوب طراحی نشدهاند)، “مشکوک باشند”. این “مسیر خطی” که “نمرات الف به معنای شغل خوب است”، در سالهای آینده با هوش مصنوعی در دنیای ما “بسیار پیچیدهتر خواهد شد”.
معیارهای جدید برای ارزیابی:
والدین باید بر چیزهای دیگری تمرکز کنند تا موفقیت فرزندانشان را ارزیابی کنند:
- توسعه “عاملیت” (Agency): مهمترین مهارت در دنیای نامطمئن، توانایی کودکان در “بازتاب و تفکر درباره چیزهایی است که یاد میگیرند” به گونهای که بتوانند “تشخیص دهند چه چیزی جالب است و مهارتهای لازم برای پیگیری اطلاعات جدید را داشته باشند”. این همان “عاملیت در یادگیری” است.
- تعامل انسانی (Human Interaction): در دنیایی که بسیاری از وظایف شناختی خودکار میشوند، “تعامل انسان به انسان” بسیار ارزشمند خواهد بود. والدین باید مطمئن شوند که فرزندانشان “یاد میگیرند با انسانهای دیگر تعامل کنند”، هم با همسالان خود و هم با اعضای جامعه.
- مهارتهای گفتاری و شنیداری (Oracy): در کنار خواندن و نوشتن، “صحبت کردن و گوش دادن” “قطعه گمشده سواد” است. در آینده، برای نشان دادن شایستگی و اعتبار، به “مهارتهای شفاهی” (oracy skills) نیاز بیشتری خواهیم داشت.
مدرسه به عنوان واحه بدون صفحه نمایش:
یک ایده مهم این است که مدارس باید “واحههایی عاری از صفحه نمایش” باشند. با توجه به “آزمایش فاجعهبار” صفحهنمایشها، مدارس باید “ممنوعیت تلفن همراه” را در طول روز کاری (از زنگ اول تا زنگ آخر) اجرا کنند. مدرسه باید مکانی باشد که کودکان بتوانند “ظرفیتهای اجتماعی شدن انسانی-انسانی” را توسعه دهند، زیرا به محض خروج از مدرسه، “فناوری تجاری گسترده” در انتظار توجه آنهاست. در این فضا، باید “توجه عمیق، تأمل و معناسازی” را از طریق “خواندن عمیق کتابهای کامل” و “گفتوگوهای سقراطی طولانی” تشویق کرد. در کنار اینها، “سواد هوش مصنوعی با کیفیت بالا” باید آموزش داده شود؛ نه صرفاً نحوه استفاده از هوش مصنوعی، بلکه “چیستی آن، نحوه کارکردش، خطرات و مزایایش، و نحوه گنجاندن اخلاق در استفاده از این ابزار جدید”.
نتیجهگیری
عصر هوش مصنوعی، چالشی عمیق و در عین حال فرصتی بینظیر برای تحول در آموزش ارائه میدهد. دیگر نمیتوان به اهداف و روشهای سنتی آموزش تکیه کرد؛ مدارس باید از یک رویکرد “انتقال دانش” صرف فراتر روند و به توسعه “عاملیت”، “مهارتهای انعطافپذیر برای حرکت در دنیای عدم قطعیت” و “توانایی زندگی با دیگران و شناخت خود” بپردازند.
برای موفقیت در این دوران، باید:
- بازنگری اساسی در “هدف آموزش” انجام شود، فراتر از صرفاً آمادهسازی برای شغل، به سمت پرورش ظرفیتهای انسانی و مهارتهای تفکر انتقادی.
- “مشارکت فعال” و “انگیزه درونی” دانشآموزان در مرکز فرآیند یادگیری قرار گیرد و به آنها کمک شود تا “جرقه” یادگیری خود را پیدا کنند.
- “نقش معلم” از صرفاً انتقالدهنده دانش به “مدیر، ناظر و تسهیلکننده” یادگیری، با کمک هوش مصنوعی، تکامل یابد.
- هوش مصنوعی به صورت “هدفمند و کنترلشده” به عنوان ابزاری برای “حمایت از معلمان” و “پر کردن شکافهای دسترسی” به کار گرفته شود، نه جایگزین تعاملات انسانی.
- “سواد هوش مصنوعی” برای دانشآموزان به عنوان یک مهارت حیاتی درک و آموزش داده شود، با تمرکز بر اخلاق، ریسکها و نحوه کارکرد آن.
- “فضاهای آموزشی عاری از صفحه نمایش” و تمرکز بر “مهارتهای ارتباطی انسانی” (گوش دادن و صحبت کردن) دوباره مورد تأکید قرار گیرند.
آینده آموزش نیازمند اراده جمعی برای تغییر است. باید از “ترس از دست دادن” و عجله برای پذیرش فناوریهای جدید دوری کرد و با تمرکز بر “نیازهای واقعی” و “طراحی مسئولانه” هوش مصنوعی برای کودکان، نسلهای آینده را برای دنیایی که هنوز نمیدانیم چگونه خواهد بود، آماده سازیم.
بدون نظر