از زمان آغاز به کار شرکت به عنوان یک شخصیت حقوقی مجزا، سهام عادی به یکی از مهمترین ابزارهای مالی در جهان امروز تبدیل شده است. وقتی مردم معمولاً به “بازار” اشاره می کنند، معمولاً به بازار سهام اشاره می کنند. برای افراد عادی، سرمایه گذاری مترادف با سهام است. با این حال، یک فرد معمولی چیز زیادی در مورد چگونگی ارزش گذاری سهام نمی داند. این مقاله توضیح خواهد داد که مردم عادی چگونه قیمت سهام را ارزش گذاری می کنند و تفاوت آن با مدل نظری چیست:
مدل نظری
تئوری ها بیان می کنند که سهام در واقع نشان دهنده مالکیت کسری است. بنابراین اگر شما مالک 1 درصد سهام یک شرکت هستید، ارزش سهام باید 1 درصد ارزش مورد انتظار شرکت باشد. اکنون، وقتی می گوییم ارزش مورد انتظار، باید درک کنیم که ارزش فقط در آینده و زمانی که شرکت به مرور زمان تجارت خود را انجام می دهد، افزایش می یابد. در حال حاضر، انتظارات و نظراتی در مورد ارزش آتی وجود دارد. ما باید این ارزش های آتی فرضی را با نرخ تنزیل صحیح تنزیل کنیم تا به ارزش گذاری آتی شرکت برسیم. هنگامی که این ارزش گذاری آتی از آن استخراج شد، می توانیم ارزش سهم را از آن برون یابی کنیم.
به عنوان مثال، اگر ارزش کل شرکت 100 دلار باشد، ارزش 1٪ از سهام آن باید 1 دلار باشد. این مبنای علمی برای رسیدن به ارزش گذاری قیمت سهام است. مزیت این است که این روش بسیار هدفمندتر از روش های دیگر است. با استفاده از این روش، می توان فهمید که ارزش منصفانه یک شرکت چیست. سپس آنها می توانند تصمیم بگیرند که آیا قیمت فعلی بازار یک فرصت کم ارزش برای خرید ارائه می دهد یا خیر! به این روش جریان نقدی تنزیل شده (DCF) می گویند و از این پس به بررسی این روش خواهیم پرداخت.
مدل رفتاری
مدل نظری از لحاظ نظری عالی است. با این حال، بسیاری از اوقات ممکن است در زندگی واقعی تمرین نشود. دلیل این امر ساده است. مدل های DCF به اطلاعات زیادی نیاز دارند. سپس فرض کنید که سرمایه گذار به اندازه کافی ماهر است که تمام این اطلاعات را درک کند، آن را سازماندهی کند و به قیمت مناسب برسد. اما، این چیزی نیست که اتفاق می افتد.
معمولاً مردم به سوابق گذشته سهام، سوابق عملکرد همتایان شرکت و غیره نگاه میکنند. آنها سعی میکنند در مورد اینکه چگونه انتظار میرود تحولات آینده در صنعت چگونه اتفاق بیفتد و چگونه یک شرکت خاص، ایده کمی داشته باشند. از آن سود می برد یا از دست می دهد. بر اساس این اکتشافی بسیار خشن، آنها تصمیم می گیرند که آیا می خواهند سهمی بخرند یا نه.
مشکل این رویکرد این است که حباب ها را ترویج می کند. از آنجایی که ارزش گذاری عینی وجود ندارد، سهمی که در حال حاضر در حال افزایش قیمت است جذاب به نظر می رسد و افراد بیشتری مایل به خرید آن هستند که قیمت را حتی بیشتر می کنند. در مورد کاهش قیمت ها هم همینطور است!
بنابراین این روش واقعاً مبتنی بر واقعیت قوی نیست. فرض اینکه آینده مانند گذشته خواهد بود، یک فرض معقول نیست. از این رو، روش DCF همیشه به هر بازی حدسزنی ترجیح داده میشود. بقیه مقالات در مورد رویکرد تئوری صحیح DCF برای ارزش گذاری سهام بحث خواهند کرد.
بدون نظر