تعادل: سال‌های مربیگری

این گزیده‌ها از کتاب «تعادل: سال‌های مربیگری من برای سیمون بایلز» نوشته ایمی بورمن و استیو کوپر در سال ۲۰۲۵ منتشر شده است. کتاب به طور روایی از نگاه ایمی بورمن، مربی مطرح ژیمناستیک، به زندگی شخصی و حرفه‌ای او می‌پردازد. بورمن داستان رشد خود در دنیای ژیمناستیک، تجربیات او در مربیگری و فلسفه آموزشی‌اش، به خصوص در مورد تعادل بین موفقیت و رفاه ورزشکاران، را بازگو می‌کند. بخش قابل توجهی از کتاب به رابطه طولانی و موفق او با سیمون بایلز، ژیمناست افسانه‌ای، از سال‌های اولیه حضور بایلز در ژیمناستیک تا پیروزی‌های او در سطح جهانی و المپیک و همچنین چالش‌ها و دشواری‌های این مسیر اختصاص دارد. بورمن همچنین به مسائل مهمی در دنیای ژیمناستیک، از جمله سوء استفاده و فرهنگ پنهان‌کاری در ورزش، نقش والدین در مسیر حرفه‌ای ورزشکاران و اهمیت سلامت روان در ورزش می‌پردازد و دیدگاه‌های خود را در مورد آینده ورزش و نیاز به اصلاحات بیان می‌کند.

تعادل

خلاصه فصل 1 بزرگ شدن” (Growing Up)

بسیار خوب، خلاصه فصل ۱ با عنوان “بزرگ شدن” (Growing Up) بر اساس اطلاعات موجود در منابع شما به شرح زیر است:

فصل ۱ به دوران کودکی ایمی بورمن و ورود او به دنیای ژیمناستیک می‌پردازد. ایمی در شیکاگو به دنیا آمد و در ابتدا زندگی پر تلاطمی داشت، از جمله زندگی کوتاه در یک کمون هیپی در نیومکزیکو که مورد حمله اف‌بی‌آی قرار گرفت و طلاق والدینش در سن پنج ماهگی. او مدتی با پدر و نامادری‌اش در ورمونت زندگی کرد و در آنجا کلاس‌های باله که شامل مقداری ژیمناستیک بود را تجربه کرد، اما در پنج سالگی برای زندگی دائم به شیکاگو نزد مادرش بازگشت.

مادر ایمی، ورونیکا، او را در شش سالگی در اولین کلاس ژیمناستیکش در شیکاگو ثبت نام کرد. این اقدام بیشتر از روی نیاز و راحتی بود تا ایمی در حالی که مادرش در مرکز شهر کار می‌کرد، مشغول باشد. آنها در محله راجرز پارک شیکاگو زندگی می‌کردند و اولین تجربه جدی ایمی در ژیمناستیک در مرکز پارکی متعلق به شهر به نام پاتاواتومی پارک بود. این مرکز تجهیزات بسیار محدودی داشت؛ تنها چند تشک تاشو و یک میله بالانس چوبی. ایمی عاشق ژیمناستیک شد، به‌ویژه حرکات زمینی (Floor Exercise)، اما تمرین روی میله بالانس برایش دردناک بود و کبودی‌های زیادی متحمل می‌شد. او در مسابقات بین پارکی شرکت می‌کرد.

مادرش که در آن زمان با بودجه بسیار محدودی زندگی می‌کرد، برای یافتن یک برنامه ژیمناستیک مجهزتر تلاش کرد و آکادمی ژیمناستیک هنری لیک‌شور (Lakeshore Academy of Artistic Gymnastics) را پیدا کرد. در آنجا، مادرش در ازای دریافت اعتبار شهریه، در دفتر باشگاه کار می‌کرد. در سن ۹ سالگی، ایمی برای رسیدن به باشگاه که در زیرزمین یک کلیسا قرار داشت، به تنهایی با اتوبوس عمومی سفر می‌کرد؛ این تجربه او را با احساس استقلال برای دنبال کردن علاقه خود مواجه کرد. لیک‌شور در مقایسه با پارک، پیشرفت بزرگی بود و دارای خرک حلقه و پارالل ناهم‌سطح بود که ایمی برای اولین بار می‌توانست روی آنها تمرین کند. او بر اساس قوانین فدراسیون ژیمناستیک ایالات متحده (USGF) و تحت کلاس‌های (سطوح) ژیمناستیک تمرین می‌کرد. پارالل ناهم‌سطح برای ایمی سخت و دردناک بود.

در ابتدا، مربیان ایمی در لیک‌شور از او حمایت می‌کردند و او را تشویق می‌کردند. اما در تابستان ۱۹۸۴، ورود مربی جدیدی به نام مربی جرمی (Coach Jeremy) رابطه ایمی با ژیمناستیک را پیچیده کرد. او هر چقدر تلاش می‌کرد مربی جرمی را راضی کند، کافی نبود. همچنین، یک رشد ناگهانی (۶ اینچ در سه ماه در سن ۱۱ سالگی) باعث شد ایمی با بدنی ناآشنا ژیمناستیک کار کند و اعتماد به نفسش به شدت کاهش یابد. مربی جرمی سخت‌گیر بود؛ او ایمی را برای مدت طولانی روی پارالل ناهم‌سطح نگه می‌داشت تا حرکات خاصی را تکرار کند که منجر به خونریزی دست‌ها و کبودی شدید روی لگنش می‌شد. او حتی زمانی که ایمی به دلیل مصدومیت درد داشت، او را سرزنش می‌کرد.

مربی جرمی از روش‌هایی مانند “نظم کنترل‌شده” (controlled discipline) استفاده می‌کرد که در آن ژیمناست‌ها در تمام طول تمرین اجازه صحبت کردن نداشتند؛ ایمی این روش را بیشتر مربوط به اطاعت می‌دانست تا خودانضباطی. او هر روز بعد از تمرین گریه می‌کرد، اما به دلیل علاقه‌اش به ژیمناستیک، نمی‌توانست آن را رها کند. مادرش با وجود اینکه شرایط برایش دشوار بود و خودش اختلال شخصیت مرزی داشت، ایمی را تشویق به ترک ژیمناستیک می‌کرد، اما ایمی اشتیاقش را نمی‌توانست توضیح دهد. مادرش با فداکاری‌های زیاد از جمله فدا کردن سلامت روانی و ثبات مالی خود، او را در ورزشی که دوست داشت نگه داشت.

ایمی برای جرمی تلاش زیادی می‌کرد، اما او عمداً ایمی را نادیده می‌گرفت و از او تعریف نمی‌کرد، به این امید که او سخت‌تر کار کند؛ اما این روش نتیجه عکس داد. یک روز در سن ۱۲ سالگی، ایمی در تلاش برای جلب توجه مربی جرمی، روی میله بالانس حرکتی را انجام داد و در فرود پایش شکست. با وجود درد شدید، مربی جرمی بی‌توجهی نشان داد. او در بیمارستان متوجه شد که صفحه رشد پایش شکسته است و برای ۱۰ هفته در گچ بود. با وجود مصدومیت، ایمی هر روز به تمرین می‌رفت تا تعهد خود را نشان دهد، اما مربی جرمی او را کاملاً نادیده می‌گرفت، گویی وجود ندارد. این نادیده گرفته شدن او را عمیقاً آزار داد. پس از برداشتن گچ، ایمی لیک‌شور را ترک کرد. این تصمیم مهمی بود زیرا لیک‌شور تنها باشگاه خصوصی در شهر بود که می‌توانست به آن دسترسی داشته باشد. مادر ایمی در تماس با مربی جرمی از او به خاطر نادیده گرفتن مصدومیت ایمی و حتی امضا نکردن گچ پایش شکایت کرد؛ این حمایت مادرانه برای ایمی بسیار معنادار بود. ایمی بعدها متوجه شد که مربی جرمی به او گفته بوده که همیشه تحت تأثیر او بوده، اما فکر می‌کرده نادیده گرفتن او باعث تلاش بیشترش می‌شود. ایمی در آن لحظه تصمیم گرفت هرگز احساس کوچک بودن و بی‌اهمیتی که از مربی جرمی تجربه کرده بود را به دانش‌آموزان آینده‌اش منتقل نکند؛ او معتقد بود مربی جرمی بدترین مربی او بود اما بیشترین تأثیر را در شکل‌گیری فلسفه مربیگری آینده‌اش داشت.

خلاصه فصل 2

بسیار خوب، در ادامه خلاصه فصل دوم کتاب با عنوان “نمی‌توانم دور بمانم” (Can’t Stay Away) بر اساس منابع شما ارائه می‌شود:

پس از شکستگی پا و ترک Lakeshore Academy، ایمی بورمن برای مدتی از ژیمناستیک دور بود. پایش که در گچ بود، آتروفی کرده و ضعیف شده بود. او احساس می‌کرد از ژیمناستیک “خسته شده” است، اما در عین حال می‌دانست که اگر واقعاً آن را دوست داشته باشد، باز خواهد گشت. در سال هشتم، او والیبال بازی کرد و در تیم تشویق‌کننده (cheerleader) بود که این تجربیات به او دیدگاه جدیدی داد و پایه ورزشیش را گسترش داد.

اما ژیمناستیک همچنان او را “صدا می‌زد”. او دلتنگ فضای باشگاه، از جمله بوی گچ، عرق و پاها بود که برایش آرامش‌بخش شده بود. ایمی آنقدر مادرش را اصرار کرد تا مادرش یک باشگاه جدید برای او پیدا کند. مادرش که اکنون راحت‌تر شده بود، اجازه داد ایمی مسافت دورتری را پیاده‌روی کند تا بتواند با اتوبوس عمومی به باشگاه جدیدی به نام Crane Plus Crane (CPC) در اِوانستون برود.

باشگاه CPC در مقایسه با پارک Pottawattomie، یک پیشرفت بود و ایمی تمام بعدازظهر را در آنجا می‌گذراند. از آنجایی که نمی‌توانست تمام وقت تمرین کند، در سن سیزده سالگی، شروع به مربیگری در کلاس‌های پیش‌دبستانی و تفریحی کرد. این تجربه به او کمک کرد تا با دیدن اشتیاق و بازیگوشی کودکان، دوباره با لذت ژیمناستیک ارتباط برقرار کند. بازگشت او به ژیمناستیک با تغییراتی در میله‌های پارالل ناهم‌سطح (rails گرد به جای بیضی و فاصله بیشتر بین میله‌ها) مصادف شد، اما پارالل همچنان برایش سخت و دردناک بود.

در سال دوم تمرین در CPC، ایمی و مادرش به محله‌ای در نزدیکی دبیرستان فنی Lane (Lane Technical High School) در شیکاگو نقل مکان کردند. ایمی Lane Tech را عمدتاً به دلیل تیم ژیمناستیکش انتخاب کرد و توانست همزمان برای باشگاه CPC و تیم دبیرستان مسابقه دهد. او سال‌های دبیرستان را بسیار دوست داشت. در سن شانزده سالگی، اداره یک برنامه ژیمناستیک YMCA را بر عهده گرفت و برنامه‌ریزی مربیان و درس‌ها را یاد گرفت. مادرش به او اعتماد زیادی داشت و به جای ایجاد محدودیت‌های سخت‌گیرانه، او را در مورد خطرات مختلف (مانند الکل و رانندگی) آموزش می‌داد. این رویکرد مادرش، بر اساس احترام و اعتماد، پیوند آن‌ها را قوی کرد. مادرش حتی زمانی که معلمی ایمی را به دروغگویی متهم کرد، از او دفاع کرد و گفت: “دختر من به من دروغ نمی‌گوید”. این تجربه به ایمی آموخت که صداقت گاهی اوقات با اجازه دادن به اطرافیان برای داشتن یک زندگی بزرگتر به دست می‌آید. ایمی معتقد است این رویکرد مادرش بر روابط خوب او با ژیمناست‌هایش در آینده تأثیر گذاشته است.

ایمی در دبیرستان علاوه بر ژیمناستیک در تیم شنا و تشویق‌کننده نیز فعالیت داشت و از بودن در Lane Tech که به “مدرسه قهرمانان” معروف بود، احساس برتری کسب کرد و در هر سه رشته ورزشی حرفه‌اش را دریافت کرد. او همچنین در کلوپ‌های مختلفی مانند Hawaiian Club و German Club (که منجر به سفری به آلمان شد) شرکت کرد.

در تیم ژیمناستیک دبیرستان، آنها فضای اختصاصی نداشتند، از تشک‌های کشتی برای حرکات زمینی استفاده می‌کردند و هر روز تجهیزات را برای تیم بسکتبال دختران برپا و جمع می‌کردند. با وجود این شرایط، ایمی دوباره عاشق ژیمناستیک شد. او احساس رهبری طبیعی در تیم داشت و دیگر به دنبال اثبات توانایی خود یا جلب تأیید مربی نبود. اعتماد به نفسش افزایش یافت و از سال اول دبیرستان شروع به طراحی حرکات زمینی برای هم‌تیمی‌هایش کرد. او متوجه شد که طراحی حرکات برایش طبیعی است و این روش اصلی طراحی حرکات را تا زمانی که برای اولین بار برای سیمون باید طراحی می‌کرد، حفظ کرد.

در سال آخر دبیرستان، ایمی تصمیم گرفت روی میله بالانس تمرکز کند تا عنوان قهرمانی شهر را در این وسیله کسب کند. برای تمرین بیشتر، به Lakeshore Academy بازگشت. در آنجا، با مربی سابقش، مربی جرمی، برخورد کرد. ایمی یک سری حرکات روی میله بالانس انجام داد و به او کنایه زد و پرسید: “تحت تأثیر قرار گرفتی؟”. جرمی پاسخ داد: “ایمی، من همیشه تحت تأثیر قرار می‌گرفتم. فقط بهت نمی‌گفتم چون فکر نمی‌کردم اینجوری به اندازه کافی تلاش کنی“.

این اعتراف ایمی را “شوکه” کرد. او به دوران نوجوانی‌اش برگشت و درد ناشی از نادیده گرفته شدن عمدی توسط جرمی به او بازگشت. او درک کرد که نادیده گرفتن او یک عادت یا واکنش غیرارادی نبوده، بلکه کاملاً عمدی بوده است. در آن لحظه، ایمی با خود عهد کرد که هرگز اجازه ندهد دانش‌آموزان آینده‌اش احساس کوچک بودن، غمگینی و بی‌اهمیتی را که او از مربی جرمی تجربه کرده بود، داشته باشند. او معتقد بود که مربی جرمی بدترین مربی او بود، اما بیشترین تأثیر را بر فلسفه مربیگری آینده‌اش گذاشت.

در نهایت، ایمی در سال آخر دبیرستان قهرمانی میله بالانس شهر را کسب کرد.

خلاصه فصل 3

بسیار خوب، در ادامه خلاصه فصل سوم کتاب با عنوان “پیدا کردن خواهرانم” (Finding My Sisters) بر اساس منابع شما ارائه می‌شود:

فصل ۳ با فارغ‌التحصیلی ایمی بورمن از دبیرستان در سال ۱۹۹۱ آغاز می‌شود [۸۰]. او پس از بیش از ده سال تمرین نه چندان عالی با تجهیزات نامناسب، احساس می‌کرد که آماده بازنشستگی از ژیمناستیک است [۸۰]. او قصد داشت تابستان را استراحت کند پیش از اینکه به دانشگاه ایالتی ایلینوی شمالی (NIU) برود [۸۰]. در این زمان، مادرش به ورمونت نقل مکان کرده بود، بنابراین ایمی واقعاً تنها بود [۸۰]. او از دانشگاه هیجان‌زده بود اما نمی‌دانست می‌خواهد چه کاری انجام دهد؛ بنابراین رشته ارتباطات را انتخاب کرد [۸۰]. سال اول دانشگاه او بیشتر به معاشرت گذشت تا درس خواندن، و در آن زمان فکر می‌کرد ژیمناستیک یا مربیگری بخشی از آینده بلندمدت او نخواهد بود [۸۰].

با این حال، تابستان پس از سال اول دانشگاه، او دوباره به آکادمی Lakeshore کشیده شد (که به مکان جدیدی منتقل شده بود) [۸۱]. او دلتنگ تمرین کردن و کمک به دیگران برای یادگیری مهارت‌های جدید بود [۸۱]. یک روز گرم تابستان، او شاهد تمرین تیم ملی نوجوانان رومانی با مربی‌شان، اوکتاویان بلو، بود [۸۱]. این یک اتفاق بزرگ بود، زیرا مربی بلو پس از فرار مارتا و بلا کارولی، هدایت تیم رومانی را بر عهده گرفته و به موفقیت‌های چشمگیری دست یافته بود [۸۱].

ایمی روی میله بالانس رفت و چند حرکت پایه انجام داد [۸۲]. مربی بلو، که چیزی از تجربه ژیمناستیک او نمی‌دانست، به او گفت: “تو استعدادش را داری. تو یک هدیه داری.” و ادامه داد: “تو باید مربیگری کنی.” [۸۲]. ایمی که عادت به دریافت چنین ستایش‌هایی در باشگاه نداشت، فقط پاسخ داد “باشه” [۸۲]. اما این جمله تبدیل به یک الهام بزرگ شد و مسیر حرفه‌ای او را برای بقیه عمرش تعیین کرد [۸۲]. یک روز پس از شنیدن این حرف، او رشته تحصیلی‌اش را به تجارت ورزشی تغییر داد با این هدف که باشگاه ژیمناستیک خودش را داشته باشد [۸۳].

او مربیگری را سه تا چهار بار در هفته در یک باشگاه به نام آکادمی ژیمناستیک ایلینوی شمالی آغاز کرد و تیم‌های اجباری و کلاس‌های پایه را هدایت می‌کرد [۸۴]. در این دوران، همکارش به او گفت که رئیس‌شان معتقد است ایمی هرگز به عنوان یک مربی موفق نخواهد شد زیرا او “خیلی مهربان است” [۸۴]. ایمی این موضوع را پذیرفت اما در عین حال معتقد بود که می‌تواند مسیر متفاوتی را نسبت به استانداردهای رایج آن زمان دنبال کند و روایت را تغییر دهد [۸۴].

در سال اول دانشگاه، ایمی به یک انجمن خواهرى (sorority) به نام Delta Phi Epsilon پیوست و در سال دوم به خانه آن‌ها نقل مکان کرد [۸۵]. زندگی در خانه با چهل زن دیگر تجربه‌ای پر جنب و جوش بود و او را به شلوغی محیط باشگاه عادت داد [۸۵]. زندگی اجتماعی‌اش (از جمله تلاش برای تبدیل شدن به یک میکولوژیست) بر نمراتش تأثیر گذاشت و او برای چهار ترم نتوانست رسماً به یک خواهر کامل تبدیل شود [۸۵]. با این حال، او در فعالیت‌های مختلف انجمن از جمله مسابقات ورزشی شرکت می‌کرد [۸۵]. ایمی پیوندهای عمیقی با خواهران انجمنش برقرار کرد که برایش بسیار ارزشمند بودند و این انجمن برای او به منزله “مردم” و “تیم” او شد [۸۶]. این روابط تا به امروز نیز پایدار مانده‌اند [۸۶].

یکی از درس‌های مورد علاقه او در دانشگاه آناتومی انسان بود، اگرچه در ساعت ۷:۴۵ صبح ارائه می‌شد [۸۷]. او با دیدن اجساد تشریح شده توسط دانشجویان پزشکی، ساختار بدن (استخوان‌ها، عضلات، تاندون‌ها و رباط‌ها) را یاد گرفت [۸۸]. این دانش به او کمک کرد تا در مربیگری حرکات ورزشکاران را به وضوح در ذهن خود تجسم کند و نحوه عملکرد بدن را بهتر درک کند [۸۸]. او در این درس موفق بود و نمرات بالایی کسب کرد، که این موفقیت را تا حدی مدیون توانایی بصری خود می‌دانست [۸۹].

پس از چهار سال در NIU، ایمی حدود نیم سال تا فارغ‌التحصیلی فاصله داشت، اما احساس می‌کرد فقط منتظر شروع زندگی واقعی‌اش است و برای مربیگری حرفه‌ای نیازی به مدرک دانشگاهی ندارد [۹۰]. در مارس ۱۹۹۵، او با دوستش کوی جکسون به هیوستون سفر کرد که برای مصاحبه شغلی می‌رفت [۹۰]. در حین مصاحبه کوی، ایمی به طور خودجوش از دفترچه تلفن محلی استفاده کرد، با باشگاه‌های اطراف تماس گرفت و همان روز چهار مصاحبه انجام داد و سه پیشنهاد شغلی دریافت کرد [۹۱]. کوی نیز پیشنهاد شغلی خود را دریافت کرد [۹۱]. با حمایت مادرش، ایمی تصمیم گرفت دانشگاه را رها کرده و به هیوستون نقل مکان کند [۹۱]. این تصمیم برای او آسان بود زیرا احساس می‌کرد وقتش را در دانشگاه تلف می‌کند و نیاز داشت شروع به کسب درآمد کند [۹۲]. او بعدها متوجه شد که تنها عیب این تصمیم این بود که نمی‌توانست برای فرصت‌های مربیگری در سطح کالج درخواست دهد [۹۲]. ایمی و کوی در ژوئن ۱۹۹۵ به تگزاس نقل مکان کردند [۹۲]. (او اشاره می‌کند که بیست سال بعد، در حین نوشتن این کتاب، مدرک کارشناسی خود را با نمرات عالی به پایان رساند) [۹۲].

خلاصه فصل 4

بسیار خوب، در ادامه خلاصه فصل چهارم کتاب با عنوان “مربیگری” (Coaching) بر اساس منابع ارائه می‌شود:

فصل چهارم با شروع کار ایمی بورمن در آکادمی ژیمناستیک Cypress در Cypress، تگزاس در سال ۱۹۹۵ آغاز می‌شود. او از اولین روز کاری‌اش با یک “آیین آغاز” روبرو می‌شود: پرش از سکوی ده متری به داخل استخر، به همراه همکاران جدیدش، تام میدوز (مربی ارشد تیم مردان) و آرون باشام (صاحب آکادمی). پس از یک پرش همراه با آرون که منجر به کبودی شد، ایمی تصمیم می‌گیرد دوباره به تنهایی بپرد و این بار موفق می‌شود.

آکادمی Cypress که در سال ۱۹۸۲ توسط والدین آرون باشام تأسیس شده بود، به خاطر برنامه تیم مردانش شهرت داشت. تام میدوز، دوست و هم‌تیمی کالج آرون، بعدها به عنوان مربی دستیار تیم ملی ژیمناستیک مردان آمریکا در المپیک ۲۰۱۲ لندن انتخاب شد. ایمی نیز رویای مربیگری در المپیک را در سر داشت.

ایمی در Cypress که در حال رشد و گسترش بود، فرصت پیدا کرد تا برنامه تیم زنان نخبه (elite) را مشاهده کند. چندین عضو تیم ملی از جمله آندرé پیکنس و آیلین دیاز در آنجا تمرین می‌کردند. در همین دوره، ایمی برای اولین بار در یک عکاسی مرتبط با المپیک برای مجله Vanity Fair شرکت کرد که برای ورزشکاران نخبه دومینیک موچانو و جان روثلیسبرگر بود. ایمی به حمل تجهیزات کمک کرد و زمانی که عکاس، انی لیبوویتز، به کسی برای بررسی نور نیاز داشت، ایمی روی میله بالانس چند حرکت پایه انجام داد و لیبوویتز از او عکس پولاروید گرفت. ایمی یکی از این عکس‌ها را برداشت و با خود به خانه برد.

ایمی ساعت‌ها وقت صرف مشاهده مربیان نخبه، دبی و دینا، می‌کرد که به او اجازه داده بودند در تمریناتشان حاضر شود. او چیزهای زیادی در مورد تکنیک آموخت و مشاهده سطح مهارت، فرم و نظم شخصی ورزشکاران الهام‌بخش بود. این مشاهدات باعث شد ایمی باور کند که می‌تواند در سطح نخبه مربیگری کرده و به المپیک برسد. او همچنین متوجه شد که مربیان با ورزشکاران بسیار سختگیرانه رفتار می‌کنند و از ترساندن به عنوان انگیزه استفاده می‌کنند. این روش در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۹۰ رایج بود و آسیب‌های زیادی به دنبال داشت. ایمی که در آن زمان به خاطر “مهربان بودن” مورد انتقاد قرار گرفته بود، تصمیم گرفت روش متفاوتی را دنبال کند و آنچه را مفید بود بپذیرد و بقیه را رها کند.

در Cypress، ایمی هفته‌ای چهل ساعت مربیگری می‌کرد و ساعتی ۱۲ دلار دستمزد می‌گرفت که در آن زمان (معادل ۲۴ دلار امروز) مبلغ خوبی به نظر می‌رسید، به خصوص نسبت به ۹ دلار در ساعت که در ایلینوی می‌گرفت. این اولین بار بود که زیر نظر مربیان تمام‌وقت کار می‌کرد و در عرض چند ماه بیشتر از تمام سال‌های دانشگاهش درباره حرفه‌اش یاد گرفت. این تجربه تردیدهایش در مورد رها کردن دانشگاه برای مربیگری حرفه‌ای را برطرف کرد.

با این حال، پس از کمتر از یک سال، ایمی متوجه شد که Cypress محیط مناسبی برای او نیست. تمرکز غالب در این باشگاه فقط بر روی بردن و پیروزی بود. ورزشکاران در صورت عدم پیروزی احساس بدی نسبت به خود پیدا می‌کردند. روش‌های مربیگری شامل تهدید به تمرینات اضافی یا تحقیر برای انگیزه دادن بود. به آن‌ها اجازه داده نمی‌شد درباره مصدومیت صحبت کنند یا ترس‌هایشان را بیان کنند. ایمی این سبک مربیگری را به تجربیات منفی‌اش با مربی جرمی تشبیه کرد و دانست که نمی‌تواند مربی‌ای باشد که می‌خواهد. فرصت پیشرفت یا انگیزه‌ای برای ماندن هم وجود نداشت.

جامعه ژیمناستیک نسبتاً کوچک است و ایمی در مسابقات با مربیان دیگر باشگاه‌ها دوست شد که این آشنایی‌ها منجر به تغییر دیگری در زندگی‌اش شد. در تابستان ۱۹۹۶، او به Bannon’s Gymnastix در Spring، تگزاس نقل مکان کرد. او Bannon’s را “مدرسه تحصیلات تکمیلی” خود می‌دانست. اگرچه حقوق اولیه‌اش (۱۰ دلار در ساعت) کمتر بود، اما فرصت‌های زیادی برای رشد وجود داشت. مارتا بنن، صاحب باشگاه، سیستمی درخشان برای انگیزه دادن به مربیان ایجاد کرده بود. مربیان برای دریافت گواهینامه‌های داوری، شرکت در دوره‌های آموزشی یا گزارش خطرات در باشگاه، افزایش حقوق یا پاداش دریافت می‌کردند. این سیستم حس مسئولیت‌پذیری، علاقه و محیط کاری بهتری را ایجاد کرد. ایمی با جدیت در دوره‌های آموزشی شرکت کرد تا درآمد و دانشش را افزایش دهد.

ایمی در کنگره ملی ژیمناستیک آمریکا (USA Gymnastics National Congress) و انجمن ژیمناستیک تگزاس (GAT) شرکت کرد. او همه گواهینامه‌های ممکن را از GAT کسب کرد. از مربیان مورد علاقه‌اش در این دوره‌ها تامی بیگس، مربی المپیک و داور سطح بالا، بود که نکات فنی و تمرینات نوآورانه‌ای را آموزش می‌داد. ایمی یاد گرفت چگونه مهارت‌ها را به بخش‌های کوچک‌تر تقسیم کند و تمریناتی طراحی کند که ورزشکاران بتوانند بدون کمک فیزیکی مربی انجام دهند. او حتی تمرینات خودش را خلق می‌کرد که گاهی متوجه می‌شد دیگران نیز از آن‌ها استفاده می‌کنند.

ایمی تصمیم گرفت در آزمون داوری شرکت کند تا بتواند بهتر به ورزشکارانش کمک کند که امتیاز بهتری کسب کنند. او اولین گواهینامه داوری سطح اجباری را در سال ۱۹۹۹ دریافت کرد و تا سطح ۱۰ پیش رفت. او از داوری لذت می‌برد و آن را راهی برای دیدن حرکات از دید داور و بهبود مربیگری خود می‌دانست. او تا سال ۲۰۱۱، زمانی که برنامه کاری‌اش با سیمون بیش از حد فشرده شد، به طور مداوم داوری می‌کرد و برای حفظ تعادل در زندگی و گذراندن وقت با خانواده آن را متوقف کرد.

ایمی در Bannon’s علاوه بر کسب دانش فنی در زمینه ژیمناستیک، علوم ورزشی و دوره‌بندی تمرینات (periodization)، حس رفاقت و تعلق به جامعه بزرگتر ژیمناستیک را نیز پیدا کرد. او تا حدود سال ۲۰۱۴ به یادگیری ادامه داد، زمانی که احساس کرد به مرحله‌ای رسیده که می‌تواند خودش سخنرانی کند.

تجربه ایمی در Bannon’s بدون چالش نبود. برخلاف Cypress که به خاطر مهربان بودن “مربی خوب” محسوب می‌شد، در Bannon’s به این راحتی این برچسب به او زده نمی‌شد. او یک بار از کلمه “احمق” در حین مربیگری استفاده کرد که باعث ناراحتی ورزشکار شد و به او درسی بزرگ در مورد تأثیر کلمات داد. او می‌دانست که هرگز ورزشکاری را احمق نمی‌خواند و متوجه شد که کلمات چقدر می‌توانند تأثیرگذار باشند. برخی از ورزشکاران Bannon’s به دلیل آنچه از نظر آن‌ها سختگیری ایمی بود، باشگاه را ترک کردند. ایمی این را به تفاوت در محیط نسبت می‌داد؛ او انتظار تلاش، مسئولیت‌پذیری و نظم داشت.

ایمی معتقد بود که “ارزش یک تیم به اندازه ضعیف‌ترین ورزشکار آن است”. او تلاش می‌کرد تا به ورزشکارانی که مشکل داشتند کمک کند و معتقد بود این امر باعث بهتر شدن مربی می‌شود. او بر خلاف برخی باشگاه‌های دیگر، ورزشکاران را بر اساس معیارهایی مانند تیپ بدنی یا توانایی پرداخت هزینه اضافی انتخاب نمی‌کرد. هر کس می‌توانست مهارت‌ها را انجام دهد، در تیم جای داشت. او با همه ورزشکارانش با انتظارات یکسان از نظر اخلاق کاری رفتار می‌کرد و تکنیک‌های یکسانی را آموزش می‌داد، البته با انعطاف‌پذیری در صورت نیاز به دلیل محدودیت‌های فیزیکی. او با روش “انداختن” یا “پرتاب کردن” مهارت‌ها بدون آموزش فنی صحیح مخالف بود زیرا منجر به آسیب می‌شود. او در تیمش بر نظم شخصی و احترام تأکید داشت.

ایمی تفاوت فاحشی در انتظارات والدین بین Cypress و Bannon’s مشاهده کرد. در Cypress، والدین انتظار پیروزی داشتند، در حالی که در Bannon’s، پیروزی بیشتر هیجان‌انگیز و غافلگیرکننده بود. با گذشت زمان، تیم Bannon’s شروع به کسب پیروزی‌های بیشتری کرد، به خصوص گروهی که ایمی از سطح ۴ تا ۸ و ۹ مربیگری کرده بود. او با افزایش انتظارات در مورد تمرین و عملکرد، ضمن حفظ فضای مفرح باشگاه، توانست آن‌ها را به سطح بالاتری از رقابت برساند.

یکی از روش‌های افزایش انتظارات، برگزاری آزمون‌های مهارتی چهار بار در سال بود. این کار باعث می‌شد ورزشکاران و والدین بدانند چه مهارت‌هایی برای صعود به سطح بالاتر لازم است و شفافیت بیشتری در تعیین سطح ورزشکاران ایجاد می‌کرد که منجر به کاهش بحث با والدین می‌شد.

ایمی در مورد تغذیه ورزشکارانش رویکرد متفاوتی داشت. او معتقد بود که رژیم غذایی ورزشکاران و والدینشان مسئولیت آن‌هاست و او به عنوان مربی ژیمناستیک مسئول آموزش ژیمناستیک است، نه سخنرانی در مورد غذا. او تنها به غذا به عنوان منبع سوخت بدن اشاره می‌کرد. رایج‌ترین نگرانی او این بود که ورزشکاران وعده‌های غذایی را حذف می‌کردند. او متوجه می‌شد که آن‌ها خسته هستند و از آن‌ها می‌پرسید چه چیزی خورده‌اند. اگر متوجه می‌شد که غذا نخورده‌اند، آن‌ها را مجبور می‌کرد در طول تمرین چیزی بخورند. بعدها، در برنامه خودش، برای تمرینات بیش از سه ساعت، یک استراحت اجباری پانزده دقیقه‌ای برای تغذیه، دستشویی و استراحت برای همه، از جمله مربیان، قرار داد. او معتقد بود مربیان باید زمان ورزشکاران را در نظر بگیرند و اجازه دهند استراحت کنند و غذا بخورند، به خصوص با توجه به برنامه‌های شلوغ آن‌ها.

ایمی همچنین در مورد تمرینات انعطاف‌پذیری نشان می‌داد و اگر ورزشکاری به دلیل تکالیف مدرسه استرس داشت، به او پیشنهاد می‌داد زودتر به خانه برود یا استراحت طولانی‌تری داشته باشد. او اولویت‌ها را همیشه خانواده، مدرسه و سپس ژیمناستیک قرار می‌داد. او معتقد بود گذراندن وقت با خانواده و در زندگی بیرون از ژیمناستیک بسیار مهم است و این زمان را نمی‌توان جبران کرد، در حالی که زمان تمرین را می‌توان. او حتی در تابستان دو ماه تمرین ژیمناستیک را برای دیدن پدرش در ورمونت رها می‌کرد و هربار شادتر و مشتاق‌تر برمی‌گشت.

در تابستان ۱۹۹۶، مادر ایمی نیز به تگزاس نقل مکان کرد که بعدها نقش مهمی در سفر ایمی با سیمون ایفا کرد.

خلاصه فصل 5

بسیار خوب، در ادامه خلاصه فصل پنجم کتاب با عنوان “عشق توله سگ” (Puppy Love) بر اساس منابع ارائه می‌شود:

فصل پنجم با زندگی ایمی بورمن در سال ۱۹۹۸ آغاز می‌شود، زمانی که او در باشگاه ژیمناستیک Cypress کار می‌کرد و در آپارتمانی با سگش، “دیوگی” (ترکیب روتوایلر/ژرمن شپرد)، زندگی می‌کرد. جیمز، یک معمار منظر خوش‌تیپ، با سگش “تاکر” (وایمارانر) در طبقه پایین آپارتمان او زندگی می‌کرد. دیوگی و تاکر به هم علاقه‌مند شدند و این باعث شد دیوگی به درب آپارتمان جیمز برود. ایمی این علاقه بین سگ‌ها را درک کرد و شباهت‌هایی بین شخصیت آن‌ها و صاحبانشان (دیوگی باهوش و کمی ترسناک در مقابل تاکر آرام و کمی خنگ) دید.

ایمی و جیمز در تاریخ ۴ اکتبر ۱۹۹۸ برای اولین بار با هم قرار گذاشتند و در جشنواره رنسانس تگزاس شرکت کردند. آنها فوراً با هم ارتباط برقرار کردند. جیمز آرام و بسیار جذاب بود و به دلیل شغل پدرش در نیروی دریایی در سراسر جهان زندگی کرده بود (مراکش، هاوایی، فیلیپین) پیش از اینکه خانواده‌اش در تگزاس ساکن شوند. خانواده جیمز سابقه برجسته‌ای در نیروی دریایی داشتند و داستان جالبی از نجات جان پدربزرگش در پرل هاربر به دلیل یک وضعیت اضطراری خانوادگی وجود داشت که خط خانوادگی بورمن را نجات داد. جیمز برخلاف سنت خانواده‌اش وارد نیروی دریایی نشد و به جای دانشگاه تگزاس (مدرسه خانوادگی) به تگزاس A&M رفت، که او را “وصله ناجور” خانواده کرد. او ابتدا مهندسی هوافضا را دنبال کرد اما پس از تغییر رشته‌های متعدد، به معماری منظر روی آورد. او همچنین هنرمند ماهری بود. جیمز در آن زمان طراح زمین‌های گلف بود و کار معماری منظر متنوعی انجام می‌داد. دایی او بن کرنشاو، قهرمان دو دوره گلف مسترز بود، اگرچه ایمی در ابتدا او را نمی‌شناخت.

ایمی و جیمز یک سال پس از اولین قرارشان نامزد کردند و در ۱۱ فوریه ۲۰۰۰ ازدواج کردند. ایمی این تاریخ را انتخاب کرد چون تنها آخر هفته بدون مسابقه در تقویمش بود. جیمز از شغل و برنامه پرمشغله ایمی آگاه بود. مراسم عروسی آنها شامل ۱۳ دختر گل‌فروش و ۱۳ ساقدوش کوچک (بسیاری از آنها ژیمناست‌های ایمی بودند) بود. ایمی اولین مسابقه دوران مربیگری خود را به دلیل ماه عسل در جامائیکا از دست داد.

نه ماه بعد، اولین پسرشان، جیمز آلبرت بورمن هفتم (جیمی)، در ۱۸ نوامبر ۲۰۰۸ به دنیا آمد. ایمی سه روز پس از تولد جیمی او را به باشگاه برد. مادر ایمی در مسابقات حاضر می‌شد، جیمی را نگه می‌داشت و ایمی بین جلسات مربیگری به او شیر می‌داد. ایمی تا شش ماهگی جیمی مرخصی زایمان رسمی نگرفت. این روند برای دو پسر دیگرشان، کریس (مارس ۲۰۰۴) و بن (۴ اکتبر ۲۰۰۸ – دقیقا ۱۰ سال پس از اولین قرارشان)، تکرار شد.

مادر ایمی تقریباً تمام مدتی که آنها در تگزاس بودند با آنها زندگی کرد و نقش مهمی در بزرگ کردن بچه‌ها داشت، زیرا ایمی ساعات طولانی در باشگاه می‌گذراند. جیمز صبح‌ها را مدیریت می‌کرد و او و مادر ایمی مسئولیت شام را تقسیم می‌کردند. جیمز هر شب منتظر می‌ماند تا با ایمی شام بخورد. جیمز به دلیل تجربه زندگی در سراسر جهان، با سفرهای بین‌المللی ایمی با سیمون مشکلی نداشت. کمک مادر ایمی این سفرها را ممکن کرد. زندگی ایمی به عنوان یک مادر و مربی پر از سازش و فداکاری بود، اما جیمز هرگز از ساعات کاری او شکایتی نکرد. با این حال، زمانی که با فرزندان دیگران سپری می‌کرد، نمی‌توانست به فرزندان خودش بازگرداند، که این موضوع برایش سخت بود.

ایمی بدون یک سیستم حمایتی قوی، به‌ویژه دوست صمیمی‌اش ربکا ما که در سال ۱۹۹۸ در Bannon’s با او آشنا شد و در فلسفه‌های مربیگری با او همسو بود، نمی‌توانست در این حرفه بماند. ربکا صخره او شد و دوستی آنها بیش از ۲۵ سال ادامه یافت. هشت فرزند آنها دوستانی برای هم شدند و مادر ایمی از بچه‌های همه مربیان در Bannon’s نگهداری می‌کرد. ایمی اشاره می‌کند که مربیان بزرگ بیشتر از آنچه دریافت می‌کنند، فداکاری می‌کنند، و داشتن افرادی برای تکیه کردن و دوستی مانند ربکا در طول مسیر بسیار مهم است.

خلاصه فصل 6

بسیار خوب، در ادامه خلاصه‌ای از فصل ششم کتاب با عنوان “سیمون جوان” (Young Simone) بر اساس منابع ارائه می‌شود:

فصل ششم با معرفی سیمون بایلز به باشگاه ژیمناستیک Bannon’s در سال ۲۰۰۳ آغاز می‌شود. سیمون برای اولین بار به این باشگاه آمد چون یک سفر گروهی که قرار بود به یک مزرعه نفتی باشد، به دلیل باران به داخل باشگاه هدایت شد. مادر ایمی، ورونیکا (رونی)، اولین کسی بود که در سیمون، یک دختر شش ساله، چیز ویژه‌ای دید و این موضوع را به ایمی گفت. ایمی ابتدا پیشنهاد مادرش را نادیده گرفت. خوشبختانه، والدین سیمون، نلی و ران بایلز، که در همان سال سیمون و خواهرش آدریا (دو سال کوچکتر) را به فرزندی پذیرفته بودند (ران پدربزرگ بیولوژیکی سیمون است و سیمون و خواهران و برادرانش به دلیل مشکلات مادر بیولوژیکی‌شان با مواد مخدر در پرورشگاه بودند)، او را برای کلاس‌ها ثبت‌نام کردند.

کمی بعد، ایمی خودش متوجه سیمون شد، یک بچه کوچک، عضلانی که نمی‌توانست آرام بماند و حرکات غیرمعمولی انجام می‌داد (مثل بلند شدن از روی تشک چهار اینچی بدون استفاده از دست). ایمی به مادرش گفت که یک بچه شگفت‌انگیز را کشف کرده است و مادرش با ناراحتی پاسخ داد که قبلاً به او گفته بود.

سیمون به سرعت از کلاس‌های عادی به تیم رقابتی (سطح ۴) منتقل شد زیرا همه چیز را به راحتی و سرعت یاد می‌گرفت. در هفت سالگی، او توانست پس از دیدن تشویق‌کنندگان، یک پشتک درجا انجام دهد. او سپس این حرکت را روی تخته پایین (چهارپایه تمرین روی زمین) انجام داد، اما وقتی روی تخته بلند (چهار فوت از زمین) امتحان کرد، مربیان وحشت کرده و به او گفتند پایین بیاید.

برخلاف تصور رایج، سیمون بلافاصله همه چیز را برنده نشد. او از میله‌ها می‌ترسید، احتمالاً به دلیل جثه کوچکش و فاصله زیاد بین میله‌ها [154، 164]. با این حال، او در حرکات زمینی بسیار قدرتمند بود. او یک فصل را در سطح ۴ گذراند، عنوان قهرمانی پرش خرک ایالتی را به دست آورد، و سپس به سطح ۵ رفت. در دومین مسابقه ایالتی خود در سطح ۵، او در پرش خرک دو امتیاز صفر گرفت.

تا نوامبر همان سال، در هفت سالگی، سیمون به سطح ۶ منتقل شد، که پایین‌ترین سطحی بود که ایمی در آن زمان مربیگری می‌کرد و ایمی رسماً مربیگری سیمون را آغاز کرد. هم‌تیمی‌هایش معمولاً چندین سال از او بزرگتر بودند. ساعات تمرین او به تدریج از ۱ ساعت در هفته به ۲۰ ساعت در هفته افزایش یافت.

ایمی متوجه شد که مربیگری سیمون ظرافت می‌طلبد، زیرا همه چیز به راحتی برای او پیش می‌رفت و گاهی در تمرینات بدنی کمتر از حد لازم انجام می‌داد. ایمی شروع به شمردن تکرارها کرد که گاهی باعث می‌شد سیمون گریه کند. ایمی اشاره می‌کند که سیمون در جوانی زیاد گریه می‌کرد، درست مثل خودش.

آنها در نظر داشتند سیمون را سریعتر از طریق برنامه Pre-Elite پیش ببرند. با این حال، ایمی تصمیم گرفت تا زمانی که سیمون به سطح ۱۰ نرسیده است، در مورد نخبه شدن با والدینش صحبت نکند. او معتقد بود که مهم است سیمون در هر مرحله یاد بگیرد چگونه رقابت کند، ببازد و برنده شود. شتاب‌زدگی می‌توانست رشد شخصی او را متوقف کند. ایمی درنگ در مورد سریعتر پیش بردن او را موجه می‌دانست، زیرا می‌خواست سیمون از تکرارهای اساسی در سطوح اجباری سود ببرد. او تجربه خودش را به یاد آورد که زودتر از آمادگی‌اش به سطح بالاتر رفته بود و فکر می‌کرد با زمان بیشتر می‌توانست ژیمناست بهتری شود. تعادل بین توسعه دقت و جلوگیری از خستگی سیمون با مهارت‌های پایه دشوار بود. سیمون از امتیاز پایین در حرکات اجباری به دلیل انعطاف‌پذیری کم و زانوهای برجسته ناراحت بود.

ایمی داستانی از سیمون ۹ ساله را تعریف می‌کند که در حین تست TOPS، بارفیکس را متوقف کرد زیرا خسته نبود، بلکه حوصله‌اش سر رفته بود. او سپس در طناب‌نوردی، فراتر از علامت تعیین‌شده بالا رفت و به داخل سقف رفت. این نشان‌دهنده تمایل او به پیشروی فراتر از محدودیت‌ها بود.

سیمون برای قبولی در سطح ۶ نیاز به دو بار تلاش در مسابقات داشت زیرا چهار بار زمین خورد. سطح ۷ را در یک تلاش قبول شد. مهارت‌های خام او هنوز نیاز به دقت داشتند و شامل کسر امتیاز می‌شدند. قد کوچک سیمون باعث می‌شد گرفتن میله‌های پارالل ناهموار برایش دشوار باشد. او هنگام انجام چرخش‌های بزرگ از میله می‌لغزید، اما با تشویق هم‌تیمی‌ها و کمک مربی، از میان اشک‌ها تلاش می‌کرد.

سیمون هرگز از رفتن به عقب (مانند پشتک) نمی‌ترسید و گفت که نگاه کردن (به زمین) بیش از حد ترسناک است. یکی از بزرگترین استعدادهای او “حس هوایی” است؛ او به غرایزش بیش از بینایی‌اش اعتماد می‌کرد. ایمی فقط دو بار دیده بود که او در هوا گم شده باشد. سیمون همیشه به روشی ایمن حرکت را متوقف می‌کرد که به آنها اجازه می‌داد چیزهای جدید را با ریسک محدود امتحان کنند.

تغییر سیستم امتیازدهی فدراسیون جهانی ژیمناستیک (FIG) در سال ۲۰۰۶، از ۱۰.۰ به سیستم باز (امتیاز E + D)، برای سیمون مفید بود زیرا به او اجازه می‌داد از توانایی‌اش در تسلط بر سخت‌ترین مهارت‌ها بهره ببرد.

سیمون در سال ۲۰۰۷ در سطح ۸ رقابت کرد و در مجموع ششم شد اما به منطقه راه پیدا نکرد، زیرا در یک گروه سنی بسیار قوی قرار داشت. فصل بعد، او به سطح ۹ رفت. ایمی و همکار مربی‌اش، لوئیس براسسکو، طرفدار این نبودند که ژیمناست‌های مستعد مستقیماً از سطح ۸ به سطح نخبه بروند، زیرا این کار فشار زیادی بر ژیمناست‌های جوان وارد می‌کرد. آنها معتقد بودند ژیمناستیک باید سرگرم‌کننده بماند و برنامه نخبه طاقت‌فرسا بود. تیم بودن برای سیمون مهم بود. لوئیس بیشتر روی میله‌ها کار می‌کرد، ایمی روی تخته و حرکات زمینی، و پرش خرک مشترک بود. آنها سیمون را سریع پیش می‌بردند اما نمی‌خواستند آنقدر فشار بیاورند که منجر به آسیب یا فرسودگی شود.

آنها وظایف بزرگتر را به اهداف کوچکتر قابل دستیابی تقسیم می‌کردند. آنها باید با ترس‌های او مقابله می‌کردند، مانند بلوک ذهنی روی سری حرکات تخته. ایمی از او می‌خواست پس از گرم کردن، سه بار حرکت را امتحان کند، با هر تعداد تشک که لازم بود، بدون فشار زمانی. ایمی از نگه داشتن او روی تخته برای مدت طولانی خودداری می‌کرد، برخلاف تجربه خودش. این برای آموزش بود، نه تنبیه.

سیمون، با وجود استعدادش، مانند سایر ژیمناست‌ها بود (ترس‌ها، بلوک‌های ذهنی، عدم علاقه به تمرینات بدنی). او حسادت برخی را برانگیخت اما هم‌تیمی خوبی بود و دوستان زیادی داشت.

در سطح ۹، سیمون در مسابقات قهرمانی ملی غرب (Western National Championship) شرکت کرد و در حرکت زمینی اول و در مجموع دوم شد. او در تمرین یک حرکت فرود دشوار (دبل پیک با یک دست) را انجام می‌داد و با موفقیت آن را در گرم کردن مسابقه انجام داد و مربیان دیگر را شگفت‌زده کرد.

هدف ایمی برای سیمون همیشه این بود که بهترین کار خود را انجام دهد، سخت تلاش کند و با سختی‌ها کنار بیاید. آنها هرگز در طول مسابقات در مورد امتیازات یا نتایج صحبت نمی‌کردند. هدف نهایی این بود که “بهترین نسخه از سیمون” باشد.

در اوایل سال ۲۰۰۹، سیمون شروع به درخواست امضا شدن توسط طرفداران کرد. ایمی با یادآوری تجربه منفی خودش با مری لو رتون، به سیمون گفت که همیشه باید با طرفداران مهربان باشد. اگر خسته بود، می‌توانست به ایمی بگوید تا ایمی با طرفداران صحبت کند.

سیمون به طور طبیعی در سال بعد به سطح ۱۰ رفت. او شروع قوی داشت و مسابقاتی را برد. اما در میله‌ها مشکل داشت (ترس از پریدن به میله بالا، جثه کوچک، بی‌تجربگی). با این حال، در مسابقات هیوستون نشنال اینویتشینال، او یک پایگاه طرفداری در حال رشد داشت و حرکاتش از همتایانش بزرگتر، بالاتر و سریعتر بود. او به طور پیوسته پیشرفت کرد و به مسابقات ایالتی تگزاس راه یافت. با این حال، در مسابقات منطقه‌ای، خطایش در میله‌ها باعث شد که در مجموع چهاردهم شود و از مسابقات قهرمانی ملی باز بماند. ایمی از این بابت ناراحت نبود و بر پتانسیل او تمرکز کرد.

در سال ۲۰۱۰، سیمون در سطح ۱۰ به رقابت ادامه داد و مسابقاتی را برنده شد. او در مسابقات Classic Rock Invitational در آریزونا (در هوای سرد) اول شد. این سفر با یک مرحله مقدماتی نخبه در دانشگاه ایالتی آریزونا همزمان بود. سیمون (۱۲ ساله) دوباره در میله‌ها مشکل داشت، ناامید شد و دستگیره‌هایش را پرت کرد. ایمی او را به آرامی اما قاطعانه به خاطر رفتارش توبیخ کرد.

برنامه رقابتی سیمون بسیار فشرده شد (۴ ایالت در ۴ هفته). در Buckeye Classic در اوهایو، او دوباره نتوانست امتیاز لازم برای نخبه شدن را کسب کند. ایمی ویدئویی از حرکات سیمون را برای مارتا کارولی (هماهنگ‌کننده تیم ملی آمریکا) ارسال کرد و درخواست دعوت به اردوگاه توسعه را داد. مارتا درخواست آنها را رد کرد و گفت “او آماده نیست”.

سیمون به مسابقات قهرمانی ملی سطح ۱۰ راه یافت و در آنجا در میله‌ها مشکل داشت و روی تخته دو بار زمین خورد [184، 185]. با این حال، او در پرش خرک دوم و در حرکات زمینی قهرمان ملی شد. با وجود این، نتایج او در مجموع کافی نبود تا به مسابقات نخبه راه یابد. در مسابقات CoverGirl Classic، او در رده HOPES pre-elite رقابت کرد و اول شد.

ایمی تصمیم گرفت سیمون را در سطح ۱۰ نگه دارد تا مهارت‌های اساسی خود را تقویت کند و از تکرارهای بنیادی سود ببرد. او تجربه خودش را به یاد می‌آورد که زودتر از آمادگی‌اش پیش رفته بود. والدین سیمون از این تصمیم راضی نبودند و از ایمی در مورد مزایای تکرار در سطح ۱۰ سوال کردند. ایمی بر اهمیت اصلاح فرم، وضعیت بدن و عناصر پایه برای سطح نخبه تأکید کرد. او نمی‌خواست سیمون را زود به برنامه نخبه فشار دهد، با توجه به ریسک آسیب و فرسودگی [188، 189]. ایمی معتقد بود که تکرار در سطح ۱۰ باعث شد سیمون انگیزه بیشتری پیدا کند و با نتایج تقریبا عالی نشان دهد که “برای سطح ۱۰ زیادی خوب است!”. پس از ۱۴ سالگی در بهار ۲۰۱۱، آنها رسماً به سطح نخبه رفتند. این تغییر، تعهد به تمرینات روزانه (صبح زود و عصر دیروقت) را افزایش داد. ایمی می‌گوید: “از آن زمان دیگر به عقب نگاه نکرده است”.

خلاصه فصل 7

بسیار خوب، در ادامه خلاصه‌ای از فصل هفتم کتاب با عنوان “پیشرفت یک اسطوره” (The Progression of a Legend) بر اساس منابع ارائه می‌شود:

فصل هفتم به بررسی مسیر سیمون بایلز در دنیای ژیمناستیک رقابتی، از سطح پایین تا تبدیل شدن به یک نخبه جوان می‌پردازد. این فصل با معرفی سیمون به عنوان یک ژیمناست جوان نخبه در سن چهارده سالگی آغاز می‌شود.

  • اولین آمـانـار (Amanar): در ۱۹ فوریه ۲۰۱۲، سیمون ۱۴ ساله در مسابقه WOGA Classic اولین آمـانـار (Amanar) خود را در رقابت اجرا کرد. این حرکت، که یکی از سخت‌ترین پرش‌ها محسوب می‌شود، نشانه‌ای از سطح بالای آمادگی یک ژیمناست است. سیمون این پرش را با موفقیت انجام داد و حتی امتیاز آن (۱۶.۱۵۰) از بالاترین امتیاز پرش بزرگسالان در آن مسابقه (۱۴.۰۵۰) بیشتر بود.
  • جلب توجه مارتا کارولی (Martha Karolyi): این موفقیت، توجه مارتا کارولی، هماهنگ کننده تیم ملی آمریکا را جلب کرد و سیمون به اردوهای تمرینی توسعه‌ای در رنچ کارولی دعوت شد.
  • تجربه در رنچ کارولی: در این اردوها، دانش ارزشمندی درباره برنامه تیم ملی کسب شد. سیمون در رنچ، شخصیتی شاد، بازیگوش و علاقه‌مند به بازی داشت، اما علاقه‌ای به تمرینات بدنی (conditioning) نداشت. تست توانایی‌های بدنی (physical abilities test) برای سیمون روز مورد علاقه نبود.
  • روابط با مارتا: مارتا کارولی در یک مقطع از سیمون انتقاد کرد و او را نامرتب و تنبل خواند. ایمی بومن، مربی سیمون، این حمله را ناعادلانه دانست و برای محافظت از روحیه سیمون، دعوت به اردوی بعدی را رد کرد. این اولین باری بود که ایمی در مقابل مارتا ایستاد و تنها باری نبود. به نظر می‌رسید مارتا در تلافی این تصمیم، سیمون را از تیم اعزامی به مسابقه معتبر City of Jesolo Trophy در ایتالیا کنار گذاشت.
  • بازگشت به رقابت و پیشرفت: با وجود این موانع، سیمون و ایمی به تمرین ادامه دادند. سیمون در مسابقاتی مانند American Classic و Secret U.S. Classic شرکت کرد. در Secret U.S. Classic 2012، سیمون در حضور خانواده و دوستان ایمی در شیکاگو به خوبی درخشید و اول شد. مارتا پیش از مسابقه نسبت به خوش‌بینی ایمی درباره آمادگی سیمون تردید نشان داده بود. سیمون با این پیروزی نشان داد که می‌تواند بدون حضور در تمام اردوهای تیم ملی نیز موفق شود.
  • قهرمانی ملی جوانان و ورود به تیم ملی: در مسابقات قهرمانی ملی آمریکا در سال ۲۰۱۲، سیمون به عنوان قهرمان ملی پرش خرک جوانان و سوم در مجموع اسباب دست یافت. او به دلیل قرار گرفتن در بین شش نفر برتر مجموع اسباب در رده سنی جوانان، رسماً عضو تیم ملی شد. تأیید مارتا دیگر لازم نبود.
  • تبدیل شدن به نخبه بزرگسال و اولین سفرهای بین‌المللی: در مارس ۲۰۱۳، سیمون در آستانه ۱۶ سالگی، به رده نخبه بزرگسال (senior elite) منتقل شد. اولین رقابت او در این رده American Cup بود. ایمی در این مسابقه بسیار مضطرب بود، اما سیمون به خوبی عمل کرد و دوم شد. او مهارت‌های جدید و دشوارتری را به حرکات خود اضافه کرد.
  • سفر به اروپا و تقویت رابطه با مارتا: اولین سفر بین‌المللی سیمون و ایمی به عنوان اعضای تیم ملی به Jesolo ایتالیا بود. ایمی در این سفر در بازی کارتا با مارتا هم‌گروه شد و این تجربه رابطه آن‌ها را تقویت کرد. سیمون در Jesolo قهرمان مجموع اسباب شد. آن‌ها سپس به آلمان سفر کردند. در این مسابقات، یکی از مربیان سیمون را “بچه طلایی” (Golden Child) خطاب کرد. این آخرین باری بود که کسی در مجموع اسباب در دوران مربیگری ایمی، سیمون را شکست داد.
  • چالش‌های مربیگری نوجوان: با ورود به دوران نوجوانی، مربیگری سیمون نیازمند ظرافت بیشتری شد. او گاهی در تمرینات تلاش کمتری می‌کرد یا بخش‌هایی از تمرین را که دوست نداشت، نادیده می‌گرفت. ایمی با او نمی‌جنگید و به جای آن سعی می‌کرد محیط تمرین را تغییر دهد یا به حرکت بعدی بروند. فلسفه ایمی این بود که “فقط ژیمناستیک است” و اولویت با سلامت روانی و جسمی سیمون بود. او معتقد بود سیمون باید از اشتباهاتش درس بگیرد.
  • مصدومیت و معرفی حرکت “بایلز” (Biles): در مسابقه Secret U.S. Classic 2013، سیمون در پرش خرک سقوط ترسناکی داشت و ایمی او را از ادامه مسابقه کنار کشید. این تصمیم برای محافظت از سلامتی او بود. با وجود این، سیمون در این مسابقه اولین حرکت اختصاصی خود، “بایلز” (Biles) را در حرکات زمینی اجرا کرد (دابل توئیستینگ دابل بک لی اوت). این حرکت توسط لوئیس براسسکو، همکار مربی ایمی، پیشنهاد شده بود. سیمون در آن مسابقه نتیجه خوبی در مجموع اسباب نگرفت، اما این تجربه به او درس مهمی آموخت و تصمیم گرفت بزرگ باشد.
  • اولین قهرمانی ملی بزرگسالان: در نهایت، در مسابقات قهرمانی ملی آمریکا در سال ۲۰۱۳ در هارتفورد، کنتیکت، سیمون بایلز اولین عنوان قهرمان مجموع اسباب ملی بزرگسالان خود را به دست آورد. او در تمام چهار اسباب نیز نقره گرفت. این پیروزی، پس از سال‌ها تمرین سخت و غلبه بر چالش‌ها، لحظه‌ای احساسی برای هر دو نفر بود. ایمی نیز برای اولین بار جایزه مربی سال را دریافت کرد و سیمون نیز ژیمناست سال شد. این فصل با تأکید بر اینکه این پیروزی‌ها پایان مسیر نبود، بلکه آغاز دوران بی‌سابقه سیمون بود، به پایان می‌رسد.

خلاصه فصل 8

بسیار خوب، در ادامه خلاصه‌ای از فصل هشتم کتاب با عنوان “دنیا مال توست” (The World Is Yours) بر اساس منابع ارائه می‌شود:

فصل هشتم به تمرکز بر مسیر سیمون بایلز در سطح بزرگسالان نخبه می‌پردازد و اولین قهرمانی جهان او را پوشش می‌دهد. این فصل از نگرانی‌های اولیه درباره رسیدن به اوج در زمان نامناسب تا سفر به بلژیک برای مسابقات جهانی ۲۰۱۳ را روایت می‌کند.

  • بحث بر سر زمان‌بندی اوج‌گیری: پس از قهرمانی ملی ۲۰۱۳، مربیان، لوییز و ایمی، نگران بودند که سیمون خیلی سریع در حال پیشرفت است و ممکن است پیش از المپیک ریو ۲۰۱۶ به اوج خود برسد و سپس افت کند. “نفرین” ژیمناست‌هایی که در سال المپیک ۱۵ ساله می‌شوند، مطرح بود. با این حال، ایمی در سیمون “عظمت” می‌دید و نمی‌خواست جلوی آن را بگیرد. آن‌ها تصمیم گرفتند مسیر تمرینات را ادامه دهند انگار که سیمون دقیقاً طبق برنامه پیش می‌رود، حتی اگر در دنیای ژیمناستیک نخبه، سال‌ها مثل سال‌های سگ‌ها سریع می‌گذرند.
  • اردوی انتخابی تیم ملی: سیمون، به عنوان قهرمان ملی، انتظار داشت که در تیم اعزامی به مسابقات جهانی باشد. او در اردوی انتخابی در هانتسویل حضور یافت و آمادگی خود را به کادر ملی نشان داد. تیم برای مسابقات جهانی ۲۰۱۳ در آنتورپ، بلژیک انتخاب شد.
  • اردوی تمرینی در هلند: تیم پیش از رفتن به آنتورپ، چند روزی را در هلند برای تمرین گذراند. در آنجا، مشکلاتی با وسایل تمرین، به ویژه خرک پرش، وجود داشت که نزدیک یک دیوار آجری قرار گرفته بود و ژیمناست‌ها از برخورد با آن می‌ترسیدند. برنا داول (Brenna Dowell) به دلیل مشکل در انجام پرش‌ها، توسط مارتا کارولی به عنوان ورزشکار ذخیره انتخاب شد که ایمی آن را ناعادلانه می‌دانست.
  • مسابقات جهانی ۲۰۱۳ آنتورپ: مسابقات جهانی در سال بعد از المپیک، شامل مسابقه تیمی نمی‌شود و فقط برای انفرادی (مجموع اسباب و فینال‌های انفرادی اسباب) مدال می‌دهد.
  • مرحله مقدماتی و درخشش سیمون: سیمون در مرحله مقدماتی عالی عمل کرد و به تمام فینال‌های انفرادی (پرش، پارالل ناهم‌سطح، چوب موازنه، حرکات زمینی) و همچنین فینال مجموع اسباب راه یافت. این دستاوردی بی‌سابقه بود؛ هیچ ژیمناست دیگری در آن مسابقات به تمام فینال‌ها راه نیافت. کایلا راس دوم و مک‌کایلا مارونی ششم شدند، که مارونی به دلیل قانون “دو نفر از یک کشور” از فینال مجموع اسباب باز ماند.
  • رونمایی از حرکت “بایلز” (Biles): سیمون در مرحله مقدماتی حرکت جدید خود روی حرکات زمینی را اجرا کرد. این حرکت که “دابل تویستینگ دابل بک لی‌اوت” (double twisting-double back layout) نام دارد، اولین بار در رقابت رسمی توسط او انجام شد و به نام “بایلز” در Code of Points فدراسیون جهانی ژیمناستیک (FIG) ثبت شد. برای ثبت یک حرکت به نام ژیمناست، باید اولین بار در رقابت انجام شود، امتیاز دشواری بالایی داشته باشد و بدون افت اجرا شود. سیمون با موفقیت آن را انجام داد و نامش برای همیشه در تاریخ ژیمناستیک ثبت شد.
  • فینال مجموع اسباب و قهرمانی جهان: سیمون در فینال مجموع اسباب با اضافه کردن مهارت‌های دشوارتر و اصلاح اجرا، عالی ظاهر شد. او تمام چهار حرکت خود را “هیت” (بدون اشتباه بزرگ) اجرا کرد. او با اختلاف بیش از یک امتیاز (تقریباً یک امتیاز کامل) نسبت به نفر دوم، عنوان قهرمانی مجموع اسباب جهان را کسب کرد. کایلا دوم و آلیا موستافینا سوم شدند. این پیروزی سیمون را در سطحی کاملاً متفاوت از رقبا قرار داد. ایمی لحظه اهدای مدال را از دور و سپس از نزدیک تجربه کرد که با چالش‌هایی (از جمله رد شدن از امنیت به دلیل نداشتن نشان مربیگری) همراه بود.
  • فینال‌های انفرادی اسباب:
    • پرش خرک: مک‌کایلا مارونی طلا گرفت و سیمون نقره.
    • پارالل ناهم‌سطح: سیمون چهارم شد.
    • چوب موازنه: سیمون در حرکتش اشتباهی داشت و تعادل خود را از دست داد (دستش را به چوب گرفت). ایمی درخواست بازنگری امتیاز دشواری را داد که پذیرفته شد و ۰.۲ امتیاز به او اضافه شد. این باعث شد که سیمون به مدال برنز برسد و ونسا فراری (ایتالیا) را از سکو خارج کند.
    • حرکات زمینی: سیمون مدال طلا را کسب کرد.
  • واکنش‌های نژادپرستانه: پس از فینال چوب موازنه که سیمون برنز گرفت و ونسا فراری چهارم شد، ژیمناست ایتالیایی کارلوتا فرلیتو (Carlotta Ferlito) اظهارنظری نژادپرستانه کرد و گفت که آن‌ها (ایتالیایی‌ها) باید پوست خود را سیاه کنند تا بتوانند مثل سیمون برنده شوند. ایمی از این اظهارنظر خشمگین شد، اما والدین سیمون (ران و نلی بایلز) این موضوع را مدیریت کردند. ران به رسانه‌ها پاسخ داد و نلی با سیمون صحبت کرد. مسئولان فدراسیون ایتالیا نیز اظهارنظرهای نژادپرستانه مشابهی داشتند. ران و نلی به سیمون کمک کردند تا درک کند که این نظرات بازتاب‌دهنده تفکر کسانی است که آن‌ها را بیان کرده‌اند، نه بازتاب‌دهنده خود او.
  • پایان مسابقات: سیمون با کسب چهار مدال (طلای مجموع اسباب و حرکات زمینی، نقره پرش خرک، برنز چوب موازنه) و ثبت نامش با حرکت “بایلز” در تاریخ ژیمناستیک، بسیار خسته بود و آماده بازگشت به خانه. سفر چندین هفته‌ای به پایان رسید.

خلاصه فصل 9

فصل ۹ کتاب با عنوان “آغازی نو” (A New Beginning)، به شرح تغییرات و چالش‌هایی می‌پردازد که ایمی بورمن و سیمون بایلز پس از اولین قهرمانی جهان سیمون در سال ۲۰۱۳ با آن مواجه شدند، که در نهایت منجر به جدایی ایمی از باشگاه ژیمناستیک بنون (Bannon’s Gymnastix) و تأسیس مرکز قهرمانان جهان (World Champions Centre – WCC) توسط خانواده بایلز شد.

خلاصه فصل ۹:

  • نارضایتی ایمی در بنون: پس از اینکه مارتا بنون (Martha Bannon)، مالک سابق، چند سال قبل از ایالت نقل مکان کرد و لوئیس براسسکو (Luis Brasesco) مدیریت را بر عهده گرفت، ایمی شروع به احساس نارضایتی در بنون کرد. او احساس می‌کرد تعهد به برتری و حرفه‌ای‌گری که در زمان مدیریت مارتا وجود داشت، در حال کمرنگ شدن است. پاداش‌های بردن مسابقات، که قبلاً انگیزه‌بخش بودند، اکنون به منابع ناراحتی تبدیل شده بودند. لوئیس به نظر می‌رسید علاقه‌ای به برنامه نخبه و ارتقاء تجهیزات با استفاده از کمک‌هزینه‌های USAG (فدراسیون ژیمناستیک آمریکا) ندارد. ایمی احساس می‌کرد که لوئیس تمایلی به تطبیق برنامه باشگاه برای نیازهای سیمون، از جمله باز کردن زودتر باشگاه، ندارد. او همچنین ناراحت بود که لوئیس مایل به استفاده از کمک‌هزینه برای استخدام مربی جایگزین در غیاب او نبود، در حالی که او ساعات بیشتری را بدون حقوق اضافی کار می‌کرد.
  • ایده بنر تبلیغاتی: یکی از اتفاقات چشمگیر، پیشنهاد ایمی برای نصب یک بنر خارج از باشگاه با عنوان “خانه قهرمان ملی و جهان سیمون بایلز” بود که لوئیس با این استدلال که چرا باید برای تبلیغ سیمون پول خرج کند، با تعجب آن را رد کرد. ایمی این را فرصتی آشکار برای تبلیغ باشگاه می‌دید.
  • وفاداری ایمی و تصمیم به رفتن: با وجود کاهش تعداد دانش‌آموزان و احساس خفقان در محیط بنون، ایمی به باشگاه و لوئیس وفادار بود. با این حال، او می‌دانست که زمان رفتن فرا رسیده است، اما نمی‌خواست سیمون را تنها بگذارد.
  • گفتگو با نلی بایلز و طرح باشگاه جدید: سه ماه پس از بازگشت از آنتورپ، ایمی با نلی بایلز (Nellie Biles) صحبت کرد. او نارضایتی خود را از بنون ابراز کرد و گفت که می‌خواهد به باشگاه دیگری برود. او از نلی پرسید که آیا خانواده‌اش او را دنبال خواهند کرد. نلی در پاسخ گفت که او و همسرش ران (Ron Biles) به دنبال فرصتی برای سرمایه‌گذاری بوده‌اند و ممکن است ساخت باشگاه خودشان همان فرصت باشد.
  • خروج ناگهانی ایمی: پس از اینکه نلی تأیید کرد که آن‌ها قصد ساخت باشگاه را دارند، ایمی تصمیم گرفت به لوئیس بگوید که می‌رود. این یک مکالمه سخت بود زیرا بنون خانه او و لوئیس مانند خانواده او بود. سِلیندا (Selinda)، همکار و دوست نزدیک ایمی، نیز تصمیم گرفت که اگر ایمی برود، او هم خواهد رفت. شایعاتی درباره رفتن ایمی در بین کارکنان پخش شد و یکی از مربیان به لوئیس گفت که ایمی در تلاش است او را برای برنامه‌ای در باشگاه جدید جذب کند. لوئیس با ایمی درباره این شایعه تماس گرفت و او از اینکه لوئیس او را باور کرده بود، شوکه و ناراحت شد. احساس بی‌اعتمادی ایمی را به نهایت رساند و او کارت اعتباری شرکت را به لوئیس داد و گفت که دیگر نمی‌تواند آنجا کار کند. او در حرکتی غیرمعمول پس از ۱۷ سال کار، باشگاه را ترک کرد. این خروج ناگهانی سیمون را غافلگیر کرد و نلی مجبور شد زودتر از موعد برنامه‌های آینده را به او بگوید.
  • مشکلات پس از خروج: سیمون و خواهرش آدریان (Adria Biles) ماه بعد بنون را ترک کردند. مشکل این بود که باشگاه جدید هنوز ساخته نشده بود. ایمی با دِینا و دِبی (Dana and Debbie)، مربیان نخبه سابق از آکادمی سایپرس که اکنون باشگاه AIM Athletics را داشتند، تماس گرفت و آن‌ها اجازه دادند که در زمان‌هایی که باشگاه خالی است تمرین کنند. آن‌ها به مدت شش ماه در AIM تمرین کردند، در حالی که به دنبال مکانی موقت می‌گشتند.
  • شکست رابطه با لوئیس: حدود یک ماه پس از ترک باشگاه، ایمی با لوئیس تماس گرفت و با گریه گفت دلش برایش تنگ شده است. لوئیس نیز همین احساس را داشت. در همین زمان، سلیندا نیز بنون را ترک کرد و قبل از رفتن، لیست تیم خود را دانلود کرد تا بتواند با والدین دانش‌آموزانش در تماس باشد. لوئیس اقدام قانونی کرد و حکم توقف (cease and desist order) برای هر دو نفر ارسال کرد. این اتفاق رابطه ایمی و لوئیس را از بین برد و آن‌ها دیگر با هم صحبت نکردند. شش کودک دیگر نیز همراه آن‌ها بنون را ترک کردند، بدون اینکه جذب شده باشند.
  • تأثیر بر سیمون: این انتقال برای سیمون بسیار سخت بود. او دیگر در باشگاهی که تمام عمر ژیمناستیک خود را در آن گذرانده بود، تمرین نمی‌کرد و مهمتر از آن، تیمش را از دست داده بود. او دلش برای لوئیس نیز تنگ شده بود. سیمون در طول این دوران انتقال بسیار غمگین بود. احساسات او اغلب در جلسات تمرینی به صورت اشک بروز می‌کرد. ایمی سعی کرد به او اطمینان دهد که ناراحتی و عصبانیت طبیعی است و هدف آن‌ها این است که از این وضعیت بهترین استفاده را ببرند.
  • تمرکز بر تیم ملی: ایمی سعی کرد تمرکز سیمون را به گروه جدید هم‌تیمی‌هایش در تیم ملی معطوف کند، زیرا آن‌ها افرادی بودند که او با آن‌ها به سراسر جهان سفر می‌کرد و برای المپیک تمرین می‌کرد. ایمی می‌دانست که سیمون احساس تلخی دارد، زیرا آن‌ها او را از باشگاه و دوستانش دور کرده بودند. او احساس می‌کرد که سیمون با وجود توانایی‌های خارق‌العاده‌اش در ژیمناستیک، در خارج از باشگاه احساس درماندگی می‌کرد.

در نهایت، این فصل پایان یک دوره در بنون و آغاز یک مسیر نامشخص جدید برای ایمی و سیمون بود که با چالش‌های عاطفی و عملی قابل توجهی همراه بود، به ویژه برای سیمون که مجبور به ترک محیط آشنای خود شده بود.

خلاصه فصل 10

بسیار خوب، در ادامه خلاصه‌ای جامع از فصل ۱۰: اولویت‌های شفابخشی (Healing Priorities) بر اساس متن ارائه شده آورده شده است:

فصل ۱۰ به بررسی چالش‌های جدیدی می‌پردازد که ایمی بورمن و سیمون بایلز پس از اولین قهرمانی جهان سیمون در سال ۲۰۱۳ با آن روبرو شدند، به ویژه مدیریت اولین مصدومیت سیمون و پیامدهای خروج ایمی از باشگاه بنون و تأسیس مرکز قهرمانان جهان (WCC).

خلاصه فصل ۱۰:

  • مصدومیت شانه سیمون: در ژانویه ۲۰۱۴، سیمون با مشکلی در شانه راست خود روبرو شد. ایمی حدس زد که اگر سیمون به تمرین میله‌ها ادامه دهد، ممکن است پارگی یا نیاز به جراحی ایجاد شود. بنابراین، آنها تصمیم گرفتند سیمون را به صورت داوطلبانه از مسابقات امریکن کاپ در مارس ۲۰۱۴ کنار بکشند تا شانه او استراحت کند و وضعیت مشخص شود.
  • تمرکز بر بهبودی و جنبه هنری: این مصدومیت به سیمون فرصت داد تا بر بهبودی و همچنین بهبود جنبه هنری حرکاتش تمرکز کند. دومینیک زیتو، طراح رقص تیم ملی آمریکا، برای طراحی یک روتین جدید برای سیمون آورده شد. سیمون از کار با او لذت می‌برد، اما با مشکل در “یکی شدن با موسیقی” مواجه بود. آنها همچنین شرکت در مسابقات جسولو کاپ در ایتالیا را رد کردند تا سیمون بتواند به صورت جدی از میله‌ها فاصله بگیرد.
  • اهمیت استراحت و مدیریت مصدومیت: این مصدومیت به ایمی یادآوری کرد که ژیمناستیک ورزشی سخت برای بدن است. او تأکید می‌کند که هر تصمیمی که یک مربی می‌گیرد می‌تواند به بهبودی کمک کند یا با اصرار بر “گذراندن مصدومیت” روند را مختل کند. ایمی به داستان‌هایی اشاره می‌کند که پزشکان عمداً ژیمناست‌ها را گچ می‌گرفتند، حتی اگر نیاز به گچ نداشتند، زیرا می‌دانستند برخی مربیان به ورزشکاران می‌گویند که بریس خود را درآورده و با درد تمرین کنند.
  • فلسفه ایمی در مورد مصدومیت: ایمی فلسفه‌ای قوی در مورد مصدومیت دارد: اگر مجبور هستید حدس بزنید که یک ورزشکار مصدوم است، فرض کنید که مصدوم است. او معتقد است که اگر ورزشکاری ادعای مصدومیت می‌کند، دلیلی برای آن وجود دارد، چه واقعی باشد چه بهانه. او بین “درد داشتن” (hurting) و “مصدوم بودن” (injured) تفاوت قائل می‌شود و معتقد است اگر چیزی درد می‌کند، باید متوقف شد. ایمی هرگز ورزشکاری را مجبور به ادامه تمرین در صورت احساس درد نمی‌کرد، زیرا این کار می‌تواند خطرناک باشد. او معتقد بود که ورزشکاران باید مسئولیت سلامتی خود را بر عهده بگیرند و اگر بهانه می‌آورند، خودشان عقب می‌افتند.
  • مجدداً چالش با مارتا کارولی: در آوریل ۲۰۱۴، سیمون در مسابقات پاسیفیک ریم در بریتیش کلمبیا شرکت کرد، اما شانه او دوباره اذیتش کرد. ایمی به یاد می‌آورد که مارتا کارولی به شکم سیمون اشاره کرد و به صورت ضمنی گفت که سیمون به دلیل چاق شدن بهتر نشده است. مارتا همچنین با لحنی دلسردکننده گفت که برایش مهم نیست سیمون “زیر کف بخزد”. ایمی این نظرات را وحشتناک می‌دانست و سعی کرد سیمون را از آنها محافظت کند. با وجود اینکه بیانیه رسمی یوساژ (USAG) از سیمون حمایت می‌کرد، ایمی احساس می‌کرد که اگر سیمون نمی‌توانست پیروز شود، مارتا با او کاری نداشت.
  • تأثیر عاطفی بر ایمی و سیمون: ایمی اذعان می‌کند که این وضعیت باعث شد او برای اولین بار در مقابل سیمون اشک بریزد. او از اینکه سیمون سعی در بهبودی و رقابت داشت، اما بدنش اجازه نمی‌داد، ناراحت بود. این اولین و تنها مصدومیتی بود که برای مدت قابل توجهی مانع پیشرفت سیمون شد. ایمی و سیمون از مسابقات پاسیفیک ریم کنار کشیدند و به آمریکا بازگشتند تا یک پزشک متخصص شانه پیدا کنند.
  • بازگشت موفقیت‌آمیز و ادامه سلطه: با درمان مناسب (تقویت عضلات اسکاپولار)، سیمون در ژوئیه ۲۰۱۴ به مسابقات بازگشت. در امریکن کاپ مخفی ۲۰۱۴، سیمون که اولین بار تحت نام باشگاه جدیدش، مرکز قهرمانان جهان (WCC)، رقابت می‌کرد، به طرز چشمگیری عمل کرد و مدال‌های طلا در بخش‌های مختلف و عنوان قهرمان تمام‌وسایل را به دست آورد. یک ماه بعد در مسابقات قهرمانی ملی آمریکا، سیمون با افزایش فاصله امتیازات، برای دومین سال متوالی قهرمان ملی تمام‌وسایل شد. این پیروزی‌ها موقعیت او را به عنوان برترین ژیمناست جهان تثبیت کرد و باعث شد مربیان دیگر بگویند “مقام دوم، مقام اول جدید است”. ایمی برای دومین بار متوالی به عنوان مربی سال یوساژ انتخاب شد.
  • انتقال به فضاهای تمرینی جدید: پس از ترک باشگاه AIM Athletics که به صورت موقت از آنها میزبانی می‌کرد، خانواده بایلز یک انبار را (که ایمی آن را “قوطی حلبی” می‌نامید) به عنوان مرکز تمرینی موقت تا زمان ساخت WCC تبدیل کردند. این فضا ایده‌آل نبود (محدودیت فضا برای دویدن در پرش از خرک، نزدیک بودن کف‌پوش به دیوارها، مشکلات دما)، اما امکان تمرین با ایمنی بیشتر را فراهم می‌کرد.
  • نقش ایمی در ساخت WCC و تأثیر آن بر سیمون: ایمی در این دوره بر برنامه‌ریزی و مدیریت عملیات مرکز قهرمانان جهان تمرکز داشت و زمان کمتری را صرف مربیگری مستقیم سیمون می‌کرد. رون و نلی بایلز به شدت به تجربه ایمی و سلیندا در اداره باشگاه متکی بودند. سیمون متوجه این تغییر در نقش ایمی شد و یک روز با گریه به او گفت: “تو دیگر هرگز به من مربیگری نمی‌کنی! تو همیشه در دفتر هستی! تو حتی اهمیت نمی‌دهی!”.
  • اولویت‌بندی مجدد و اهمیت رابطه: ایمی از واکنش سیمون تکان خورد. او متوجه شد که پس از ترک بنون و دوستانش، ایمی تنها نقطه ثبات سیمون در باشگاه بود. ایمی درک کرد که شیمی و شناخت متقابل آن‌ها بخش مهمی از موفقیتشان بوده. او اولویت‌های خود را تغییر داد تا رفاه سیمون را در مرکز تصمیمات خود قرار دهد. ایمی هر کاری را که می‌توانست از وظایف اداری به دیگران محول کرد و اطمینان حاصل کرد که از آن نقطه به بعد در کنار سیمون روی زمین تمرین حضور دارد. او نمی‌خواست دلیل از بین رفتن لبخند سیمون باشد.

خلاصه فصل 11

بسیار خوب، در ادامه خلاصه‌ای جامع از فصل ۱۱: چالش‌های رقابت (The Struggle of Competition) بر اساس متن ارائه شده آورده شده است:

فصل ۱۱ به جزئیات سفر ایمی بورمن و سیمون بایلز به مسابقات قهرمانی جهان سال ۲۰۱۴ در ناننینگ، چین و چالش‌های مرتبط با سفر، رقابت و محیط تیم ملی می‌پردازد، پس از اینکه سیمون در اوایل سال ۲۰۱۴ با مصدومیت شانه دست و پنجه نرم کرد و وضعیت باشگاه ایمی تغییر کرد.

خلاصه فصل ۱۱:

  • چالش‌های سفر بین‌المللی: فصل با توصیف سختی‌های سفر طولانی و طاقت‌فرسا با یک هیئت بزرگ (حدود ۱۵ تا ۲۰ نفر) از ایالات متحده به آسیا آغاز می‌شود. پروازها طولانی و تغییر منطقه زمانی (۱۴ ساعت) دشوار است [۲۸۷، ۲۸۸]. مدیریت همه افراد و چمدان‌ها، گذراندن بازرسی‌های اضافی امنیتی، و “عجله برای انتظار کشیدن” بخش‌هایی از این فرآیند است [۲۸۷].
  • فشار تمرین و اولویت‌های ایمی: مارتا کارولی، هماهنگ‌کننده تیم ملی، اغلب پروازهایی را رزرو می‌کرد که تیم بلافاصله پس از رسیدن به مقصد (بعد از حدود ۱۸ ساعت سفر) باید تمرین خود را شروع می‌کرد [۲۸۸]. ایمی تأکید می‌کند که در این شرایط، او به سیمون یادآوری می‌کرد که به بدنش گوش دهد و بر خلاف دستورات مارتا، سلامت جسمی و روانی او را در اولویت قرار می‌داد [۲۸۸، ۲۸۹].
  • مدیریت جت لگ و تفریح: برای مقابله با جت لگ و استرس سفر، ایمی و برخی از کارکنان یوساژ (USAG) شبی را در ناننینگ در یک بار کارائوکه گذراندند [۲۸۹، ۲۹۰]. این تفریح به ایمی کمک کرد تا برنامه خواب خود را تنظیم کند و به یک رسم در سفرهای بعدی تبدیل شد [۲۹۰].
  • نگرانی‌های امنیتی: ایمی به حادثه‌ای اشاره می‌کند که در آن صفحه لپ‌تاپش به طور عجیب و غریبی رفتار کرد و یکی از کارکنان یوساژ به او گفت که احتمالاً هک شده است [۲۹۱]. این اتفاق فقدان آموزش امنیتی برای هیئت اعزامی را برجسته کرد [۲۹۱].
  • مسابقات قهرمانی جهان ۲۰۱۴:
    • مرحله مقدماتی: سیمون در مرحله مقدماتی عملکرد قوی داشت و برای تمامی فینال‌های انفرادی (پرش از خرک، پارالل ناهم‌سطح، چوب موازنه، حرکات زمینی) و همچنین فینال تمام‌وسایل و فینال تیمی واجد شرایط شد [۲۹۳]. او در پرش از خرک، چوب موازنه و حرکات زمینی در رده‌های بالا قرار گرفت، اما در پارالل ناهم‌سطح اشتباهی داشت که باعث شد در این وسیله در رده ۵۷ قرار گیرد [۲۹۳].
    • فینال تیمی: تیم ایالات متحده با برتری قاطعانه نسبت به سایر کشورها به فینال تیمی صعود کرد و مدال طلا را با اختلاف بیش از ۶.۵ امتیاز نسبت به تیم دوم (چین) کسب کرد [۲۹۴]. تیم آمریکا در سه بخش از چهار بخش (پرش از خرک، چوب موازنه، حرکات زمینی) برترین امتیاز تیمی را داشت [۲۹۴].
    • فینال تمام‌وسایل: سیمون به عنوان قهرمان دوره قبل وارد رقابت شد و با وجود نشان دادن کمی اضطراب (خصوصاً در پارالل و چوب موازنه) [۲۹۵]، عملکرد قوی در حرکات زمینی داشت [۲۹۶]. او در رقابتی نزدیک با لاریسا یورداچه از رومانی، مدال طلای تمام‌وسایل را کسب کرد و برای دومین سال متوالی قهرمان جهان شد [۲۹۶، ۲۹۹].
    • حادثه زنبور: در مراسم اهدای مدال تمام‌وسایل، یک زنبور روی دسته گل سیمون نشست و باعث شد او از روی سکو بپرد و فرار کند [۲۹۷]. این لحظه خنده‌دار و به یاد ماندنی برای همه تماشاگران و خود سیمون بود [۲۹۷، ۲۹۸]. ایمی که به دلیل فاصله‌اش با سکو در آن لحظه نتوانست آن را ببیند، بعداً با دیدن فیلم آن به شدت خندید [۲۹۸].
  • فینال‌های وسایل انفرادی:
    • پرش از خرک: سیمون مدال نقره را کسب کرد [۳۰۰].
    • پارالل ناهم‌سطح: سیمون چهارم شد و نزدیک بود مدال بگیرد [۲۳۹، ۳۰۱].
    • چوب موازنه: سیمون با وجود یک اشتباه کوچک (نزدیک بود بیفتد اما خود را حفظ کرد) مدال طلا را کسب کرد [۳۰۲]. ایمی با موفقیت درخواست بازنگری امتیاز را برای سیمون ثبت کرد که به افزایش امتیاز او کمک کرد [۲۴۰، ۳۰۲].
    • حرکات زمینی: سیمون مدال طلا را کسب کرد [۲۴۱، ۳۰۲].
  • واکنش‌های نژادپرستانه: پس از پیروزی‌های سیمون، کارلوتا فرلیتو، ژیمناست ایتالیایی، و یک مقام ایتالیایی اظهارات نژادپرستانه‌ای درباره رنگ پوست سیمون و دلیل موفقیتش بیان کردند [۲۴۱، ۲۴۳]. خانواده بایلز این مسئله را مدیریت کردند و سیمون را از تأثیر منفی کامل آن محافظت نمودند [۲۴۲، ۲۴۵]. ایمی به شدت از این نظرات ناراحت شد اما پذیرفت که جایگاه او (به عنوان یک فرد سفیدپوست) این نیست که بیش از خانواده سیمون خشمگین شود [۲۴۲].
  • چالش‌های شخصی ایمی در چین: ایمی اذعان می‌کند که سفر به چین یکی از سخت‌ترین سفرهای او بود [۳۰۳]. حس بیگانه بودن (عدم درک زبان، لمس شدن موهای بلوندش توسط مردم) و تفاوت‌های فرهنگی (حریم شخصی محدود) برای او دشوار بود [۳۰۳، ۳۰۴]. او همچنین با نبود امکانات رفاهی (شستن لباس در وان حمام) و محدودیت شدید در گشت و گذار (علی‌رغم بودن در چین، اجازه بازدید از مکان‌های دیدنی را نداشتند) دست و پنجه نرم کرد [۳۰۵، ۳۰۶، ۳۰۸]. فشار عاطفی در پایان سفر باعث شد ایمی اشک بریزد [۳۰۸].
  • المپیک به عنوان آرزویی دور: ایمی در پایان فصل به این نکته اشاره می‌کند که حتی پس از کسب دو عنوان قهرمانی جهان، المپیک هنوز یک آرزوی دور به نظر می‌رسید [۳۰۹]. او به مثال ژیمناست‌هایی مانند دیان دورهام اشاره می‌کند که علیرغم استعداد و عناوین ملی، به دلیل مصدومیت یا بدشانسی نتوانستند به تیم المپیک برسند [۳۱۰، ۳۱۱].

به طور کلی، فصل ۱۱ تصویری از چالش‌های عملی و عاطفی مرتبط با رقابت در سطح بین‌المللی را ارائه می‌دهد، در کنار تأیید دوباره استعداد و توانایی سیمون بایلز و تثبیت جایگاه او به عنوان یک نیروی مسلط در ژیمناستیک جهان، و همچنین تأکید بر فلسفه ایمی در اولویت قرار دادن سلامت و رفاه ورزشکار.

خلاصه فصل 12

بسیار خوب، در ادامه خلاصه‌ای جامع از فصل ۱۲: تمرکز بیشتر (Coming into Focus) بر اساس متن ارائه شده آورده شده است:

فصل ۱۲ به جزئیات فصل رقابت‌های سال ۲۰۱۵ برای سیمون بایلز و مربی‌اش ایمی بورمن می‌پردازد، که با تثبیت جایگاه سیمون به عنوان قدرتمندترین ژیمناست جهان همراه بود و نگاه‌ها را به سمت المپیک ریو ۲۰۱۶ سوق داد. این فصل همچنین به چالش‌های سفر، فشار رقابت در سطح بالا و تفاوت فلسفه‌های مربیگری در تیم ملی اشاره دارد.

خلاصه فصل ۱۲:

  • مسابقات امریکن کاپ ۲۰۱۵: فصل با توصیف بازگشت سیمون به مسابقات امریکن کاپ در آرلینگتون تگزاس آغاز می‌شود. این مسابقه در استادیوم AT&T دالاس کاوبویز برگزار شد. ایمی متوجه می‌شود که این تجربه با سال ۲۰۱۳ متفاوت است؛ سیمون اکنون یک ورزشکار باتجربه و دو بار قهرمان جهان است و ایمی نیز اعتماد به نفس بیشتری دارد و مارتا کارولی احترام بیشتری به او می‌گذارد.
  • مواجهه با مسائل تغذیه در تیم ملی: ایمی به خاطره‌ای از صبحانه امریکن کاپ ۲۰۱۳ برمی‌گردد که مارتا کارولی از سفارش املت سه تخم‌مرغی سیمون ناراحت شد و نظرات سختگیرانه‌ای درباره غذا (جو دوسر کم، کمی موز) داشت. مارتا نگران بود که سیمون چاق شود. ایمی این فلسفه را سالم نمی‌دانست و به خاطر می‌آورد که کایتلین اوهاشی (ژیمناست دیگر) از پیشنهاد شکلات توسط ایمی شوکه شده بود و بعداً درباره اختلالات خوردن خود صحبت کرد. ایمی از اینکه غذا هرگز باعث تنش بین او و سیمون نبود، خوشحال بود. برخی مربیان دیگر ایمی و سیمون را به دلیل رویکرد آزادانه‌ترشان (شامل خوردن آب‌نبات) “تأثیرات بد” می‌دانستند. ایمی معتقد بود که سیمون به اندازه کافی تمرین می‌کند و نیازی به نگرانی درباره کالری ندارد. او حتی برای ژیمناست‌ها غذا قاچاق می‌کرد تا از قضاوت مارتا و دیگر مربیان در امان باشند. این پنهان‌کاری رابطه ناسالمی با غذا ایجاد می‌کرد.
  • عملکرد سیمون در امریکن کاپ ۲۰۱۵: سیمون با آمادگی بالا به مسابقه می‌آید و بر تمام وسایل از جمله پارالل مسلط می‌شود. با وجود اشتباهات کوچکی در چوب موازنه، امتیاز دشواری بالای او حاشیه‌ای برای اشتباه فراهم می‌کند و با اختلاف ۴.۵ امتیازی در تمام وسایل قهرمان می‌شود. این مسابقه نشان می‌دهد که سیمون دیگر تنها با خودش رقابت می‌کند.
  • تفریح پس از مسابقه: تیم به فورت ورث می‌رود، از استاک‌یاردز بازدید می‌کنند، رودئوی کوچکی می‌بینند و شام می‌خورند. برخی بزرگسالان تا دیروقت می‌مانند و می‌رقصند. طوفان برف غیرمنتظره‌ای دالاس را در بر می‌گیرد.
  • مسابقات جایزه شهر یزولو ۲۰۱۵ در ایتالیا: تیم به یزولو سفر می‌کند. گبی داگلاس بازگشته و این اولین بار است که قهرمانان المپیک (گبی) و جهان (سیمون) همزمان رقابت می‌کنند. تیم آمریکا بسیار قوی است و ۹ نفر از ۱۰ ورزشکار آمریکایی در بین ۱۰ نفر برتر قرار می‌گیرند. تیم آمریکا با اختلاف ۱۷ امتیاز قهرمان می‌شود. سیمون در تمام وسایل و سه وسیله (پرش، چوب، حرکات زمینی) قهرمان می‌شود و برای حفظ شانه از پارالل انصراف می‌دهد. این مسابقه برای مارتا جهت ارزیابی ترکیب تیم برای مسابقات آینده مهم بود.
  • تفریح در ونیز: پس از مسابقه، مارتا به تیم اجازه می‌دهد تا به ونیز بروند و کمی تفریح کنند. هوا خوب است و آن‌ها از گاندولاسواری، میدان سن مارکو و ناهار در “شهر شناور” لذت می‌برند. مارتا با وجود اجازه تفریح، همچنان یک “پیله” محافظتی سفت و سخت دور تیم نگه می‌دارد و اجازه حضور والدین در هتل تیم را نمی‌دهد.
  • چالش‌های سفر و فرود طوفانی: سفر بازگشت از ونیز به آمستردام به دلیل بادهای شدید به تأخیر می‌افتد و فرود در آمستردام بسیار متلاطم و ترسناک است. ایمی وحشت می‌کند اما سیمون خنده‌اش می‌گیرد. آن‌ها مجبور می‌شوند برای رسیدن به پرواز اتصالی در فرودگاه آمستردام بدوند.
  • تصمیم برای حرفه‌ای شدن سیمون: در این دوره، بحث کالج رفتن (دانشگاه UCLA) یا حرفه‌ای شدن برای سیمون جدی می‌شود. در آن زمان قوانین NCAA به ورزشکاران دانشگاهی اجازه کسب درآمد از شهرتشان را نمی‌داد. ایمی در این تصمیم دخالت نمی‌کند و می‌گوید که این تصمیم خود سیمون است. بعد از مسابقات یو.اس. کلاسیک ۲۰۱۵ که پیروزی برای سیمون عادی شده بود، او تصمیم می‌گیرد حرفه‌ای شود. ایمی از این تصمیم حمایت می‌کند و برایش مهم‌تر از رفتن به کالج، خوشحالی سیمون است. سیمون جینی میلر را به عنوان مدیر برنامه‌های خود استخدام می‌کند.
  • مسابقات قهرمانی ملی آمریکا ۲۰۱۵: سیمون با آمادگی بالا و تمرکز در ماه اوت وارد مسابقات می‌شود. رسانه‌ها او را “آماده برای المپیک” معرفی می‌کنند. او عملکردی دیدنی دارد، از جمله پرش امانار تقریباً عالی با امتیاز اجرای ۹.۹. سیمون با اختلاف نزدیک به ۵ امتیاز برای سومین سال متوالی قهرمان ملی آمریکا در تمام وسایل می‌شود. او سومین زنی است که به این دستاورد می‌رسد. ایمی برای سومین بار مربی سال USAG می‌شود و به فشار و انتظارات رو به افزایش اشاره می‌کند.
  • فشار و خستگی در مسابقات جهانی ۲۰۱۵: تیم برای یک ماه در اسکاتلند برای مسابقات جهانی می‌ماند. برنامه تمرینی فشرده و خستگی ژیمناست‌ها (“پوسیدن”). الی رایسمن از ایمی می‌خواهد تا با مارتا درباره یک روز استراحت صحبت کند. مارتا با اکراه و پس از اصرارهای ایمی، به آن‌ها اجازه می‌دهد یکی از دو جلسه تمرین روزانه را برای پیاده‌روی کنار رودخانه از دست بدهند. ژیمناست‌ها حتی از این پیاده‌روی کوتاه هم هیجان‌زده نیستند و آن را “احمقانه” می‌نامند. مارتا پیاده‌روی را کوتاه می‌کند. ایمی لحظات کوتاه استراحت را مغتنم می‌شمارد.
  • فینال تیمی در گلاسکو: تیم آمریکا در مقدماتی با اختلاف زیاد اول می‌شود. در فینال تیمی، آمریکا ۱۱ از ۱۲ اجرای خود را بدون اشتباه بزرگ انجام می‌دهد. سیمون آخرین اجرا کننده در حرکات زمینی است و تنها به امتیاز ۱۰.۵۶ نیاز دارد تا تیم قهرمان شود؛ او امتیاز ۱۵.۷۳۳ می‌گیرد. تیم آمریکا با اختلاف تاریخی بیش از ۸ امتیاز قهرمان جهان می‌شود. آن‌ها خود را “پنج نفر نهایی” (Final Five) می‌نامند، چون آخرین تیم ۵ نفره المپیک خواهد بود و اشاره‌ای به بازنشستگی مارتا.
  • تفریح پس از قهرمانی تیمی: مارتا اجازه یک گردش واقعی را می‌دهد: سفر نیم‌روزه به ادینبورگ. بازدید از قلعه ادینبورگ. ژیمناست‌ها همچنان تا حدودی بی‌حوصله به نظر می‌رسند.
  • فینال تمام وسایل در گلاسکو: سیمون وارد مسابقه می‌شود. در چوب موازنه تعادل خود را از دست می‌دهد و برای نیفتادن چوب را می‌گیرد. فشار برای تکرار قهرمانی افزایش می‌یابد. در حرکات زمینی، روی حرکت “بایلز” (دابل توئیستینگ دابل بک) یک گام به خارج از زمین برمی‌دارد. با وجود این اشتباهات، به دلیل دشواری بالا و اجرای خوب در بقیه حرکات، امتیاز او بالا می‌ماند. پس از پایان اجرا، الی و ایمی را در آغوش می‌گیرد. سیمون از ایمی می‌پرسد: “انجامش دادم؟”. امتیاز اعلام می‌شود و او برای سومین سال متوالی قهرمان تمام وسایل جهان می‌شود و تاریخ‌سازی می‌کند.
  • لحظات به یاد ماندنی: دیدار با کوهی اوچیمورا (“کینگ کوهی”)، قهرمان جهان و المپیک ژاپن، که منتظر عکس گرفتن با سیمون بود. این لحظه به “شاه منتظر ملکه” تعبیر می‌شود.
  • فینال وسایل انفرادی: پرش از خرک: نقره (پس از هونگ اون-جونگ از کره شمالی). چوب موازنه: طلا. ایمی برای امتیاز سیمون اعتراض موفقیت‌آمیزی ثبت می‌کند که امتیاز او را افزایش می‌دهد و باعث کسب مدال می‌شود. حرکات زمینی: طلا.
  • رویکرد ایمی در مربیگری سیمون: ایمی بر دشواری بالا در کنار اجرای خوب تأکید می‌کند، اما اطمینان حاصل می‌کند که مهارت‌ها در حد توان سیمون باشد. این ترکیب (دشواری بالا + اجرای خوب) به او حاشیه اطمینان برای اشتباه می‌دهد.
  • پس از مسابقات جهانی: ایمی خسته و دلتنگ خانواده است. او و خانواده‌اش به پونتا کانا، جمهوری دومینیکن سفر می‌کنند. ایمی پس از پیروزی تاریخی سیمون، نسبت به مسیر المپیک احساس اطمینان بیشتری دارد. این دوره همچنین شامل برنامه‌ریزی برای ساخت مرکز قهرمانان جهان (WCC) است که پس از بازگشت به تگزاس به آن نقل مکان می‌کنند.

در مجموع، فصل ۱۲ نشان‌دهنده اوج‌گیری بی‌سابقه سیمون بایلز در صحنه جهانی در سال ۲۰۱۵ است که او را به تنها زن دارنده سه عنوان قهرمانی جهان متوالی تبدیل کرد و با مدال‌های متعدد در مسابقات بزرگ، جایگاه او را به عنوان نفر اول ژیمناستیک تثبیت کرد. این فصل همچنین به رویکرد مربیگری ایمی بورمن در مواجهه با فشار، مسائل تغذیه و سلامت روانی ورزشکار در تضاد با روش‌های سنتی‌تر (مانند مارتا کارولی) و همچنین چالش‌های عملی سفر و مدیریت تیم در سطح بین‌المللی می‌پردازد.

خلاصه فصل 14

بر اساس منابع و مکالمه قبلی ما، در اینجا خلاصه‌ای از فصل ۱۴ با عنوان «اردوگاه پیش از ریو» آورده شده است:

این فصل وقایع بلافاصله پس از انتخابی المپیک ۲۰۱۶ در سن خوزه، کالیفرنیا، تا زمان عزیمت تیم به ریو برای بازی‌های المپیک را پوشش می‌دهد [۳۸۵, ۴۰۲].

  • پس از مشخص شدن اعضای تیم المپیک در انتخابی، نویسنده (ایمی بورمن) در یک مهمانی جشن که در همان مکان برگزار شد، شرکت کرد. در این مهمانی او المپیکی‌های پیشین و افراد مشهوری مانند تراویس وال را ملاقات کرد [۳۸۵, ۳۸۶].
  • پس از مهمانی، ایمی به خانه در تگزاس برگشت تا برای اردوگاه تمرینی ده روزه در مزرعه کارولی (Karolyi Ranch) آماده شود [۳۸۶].
  • اردوگاه کارولی به عنوان مرکز تمرین ملی برای تیم ژیمناستیک زنان آمریکا عمل می‌کرد [۱۹۲]. ایمی از اولین بازدید خود در سال ۱۹۹۵ (که برای مسابقه Judges Cup با ژیمناست‌های اجباری بود) تحت تأثیر قرار نگرفته بود و آن را «شیت‌هول» (shithole) توصیف کرد [۳۸۷]. با وجود اضافه شدن سازه‌های جدیدتر و سالن ورزشی مدرن‌تر در طول سال‌ها، شرایط زندگی در مزرعه همچنان نامطلوب بود (مانند وجود کپک در حمام‌ها، فرش‌های کثیف و تخت‌های ناراحت‌کننده) [۳۸۷]. غذا نیز «نهادینه» (institutional) توصیف شد و ورزشکاران اغلب ماست و خوراکی‌هایی را که پنهانی آورده بودند، می‌خوردند [۳۸۷]. ایمی به دلیل نزدیکی، غذای خانگی خود را به همراه پتو و بالشت می‌آورد [۳۸۷].
  • انزوای مزرعه (واقع شدن در منطقه‌ای دورافتاده با پوشش سلولی ضعیف و حیوانات وحشی) بخشی از استراتژی کارولی‌ها برای جلوگیری از حواس‌پرتی بود [۳۸۸]. با این حال، این انزوا می‌توانست در موارد اورژانسی خطرناک باشد [۳۸۸]. ایمی احساس می‌کرد آمدن به مزرعه بعد از مرکز قهرمانان جهان (WCC) شبیه مجازات است [۳۸۸].
  • تمرینات در مزرعه قبل از ریو بسیار فشرده بود و شامل دو جلسه تمرین در روز می‌شد [۳۸۶, ۳۸۹]. هدف در این مرحله بیشتر به دنبال کمال در هر اجرا بود تا صرفاً تعداد حرکات [۳۸۹].
  • ایمی نقش حائل بین مارتا کارولی و سی*مون را ایفا می‌کرد [۳۹۷]. او اغلب با خواسته‌های مارتا درباره حجم تمرینات سیمون مخالفت می‌کرد، زیرا معتقد بود سیمون به استراحت و حفظ سلامت ذهنی و جسمی خود نیاز دارد، به خصوص با توجه به نزدیکی بازی‌ها [۳۸۹, ۳۹۰]. این گاهی به اختلاف نظر و اصطکاک با مارتا منجر می‌شد [۳۸۹]. ایمی اشاره می‌کند که سایر مربیان معتقد بودند او می‌تواند با مارتا هر طور که می‌خواهد صحبت کند چون «سیمون را دارد»، اما ایمی اصرار دارد که او پیش از قهرمانی سیمون هم در برابر مارتا ایستاده بود و پیامدهایش را پذیرفته بود [۳۹۰].
  • با وجود این چالش‌ها، ایمی احساس می‌کرد که مارتا به تلاش‌های او برای حمایت از ورزشکارش احترام می‌گذارد و رابطه مارتا با سی*مون نیز بهتر شده بود [۳۹۰, ۳۹۷].
  • در این دوره، آمادگی جسمانی سیمون در اوج بود و ایمی معتقد بود که او فقط باید روی حفظ تمرکز خود “برای خودش!” کار کند [۳۹۱]. مسیری که سیمون تا ریو طی کرده بود، بسیار دشوارتر از خود المپیک بود [۳۹۱]. سی*مون در انتخاب سطح دشواری حرکات خود برای المپیک نقش داشت و مسیر آزمایش شده‌ای را انتخاب کرد که می‌دانست می‌تواند با وجود فشار المپیک، آن را با موفقیت اجرا کند [۳۹۱, ۳۹۶].
  • در این فصل به مهارت‌های دشواری که سیمون در تمرینات کار می‌کرد اما لزوماً در ریو رقابت نمی‌کرد (مانند Moors، Weiler full، Biles dismount off beam، Fabrichnova و انواع دیگر Biles) اشاره می‌شود [۳۹۲, ۳۹۴]. انتخاب حرکات بر اساس ترجیح سیمون برای اجرا و توانایی او در فرود امن بود [۳۹۵].
  • ایمی به عنوان مربی اصلی تیم ژیمناستیک زنان آمریکا در ریو انتخاب شد، عنوانی که به مربی ژیمناست با بالاترین رتبه در انتخابی المپیک داده می‌شود [۳۹۶]. این نقش شامل مسئولیت‌هایی در زمین مسابقه برای کل تیم بود، مانند پیگیری زمان‌بندی گرم کردن، بررسی ارزش شروع حرکات و ارائه درخواست‌های بازبینی امتیاز [۳۹۶]. او به عنوان مجرای ارتباطی بین ورزشکاران و کادر تیم ملی عمل می‌کرد [۳۹۶].
  • یکی از بخش‌های آمادگی برای المپیک شامل لباس و تجهیزات رسمی تیم آمریکا بود که ورزشکاران و مربیان در مرکز همایش جورج آر. براون در هیوستون دریافت کردند [۴۰۰]. این رویداد مانند یک «زیارت» بود [۴۰۰].
  • پیش از ترک تگزاس، مربیان یک مهمانی خداحافظی در خانه کارولی‌ها داشتند که شامل شام پخته شده توسط بلا کارولی و نوشیدن نوعی نوشیدنی الکلی خانگی به نام پالنکا (pálinka) از سال ۱۹۸۵ بود [۴۰۱]. این مهمانی حس پذیرفته شدن در جامعه پنهان اسطوره‌های ژیمناستیک را به ایمی داد [۴۰۱].
  • همچنین اشاره می‌شود که USAG با خرید مزرعه کارولی به مبلغ ۳ میلیون دلار در جولای ۲۰۱۶ موافقت کرده بود [۴۰۲].
  • عزیمت تیم به ریو “بدون تشریفات خاص و به صورت کاری” توصیف می‌شود [۴۰۲].

به طور خلاصه، فصل ۱۴ بر روی اردوگاه تمرینی فشرده و اغلب چالش‌برانگیز در مزرعه کارولی تمرکز دارد که آخرین مرحله آمادگی برای المپیک ریو بود. این فصل به شرایط فیزیکی مزرعه، پویایی بین ایمی، سی*مون و مارتا کارولی، و همچنین آمادگی نهایی و روانی تیم برای بزرگترین صحنه ورزشی جهان می‌پردازد، در حالی که چالش‌ها و تصمیمات پشت پرده در انتخاب و آماده‌سازی حرکات را نیز آشکار می‌کند.

خلاصه فصل 15

بسیار خوب، بر اساس متن ارائه شده، در اینجا خلاصه‌ای از فصل ۱۵ با عنوان «بازی‌ها شروع می‌شوند» (Let the Games Begin) آورده شده است:

این فصل ورود تیم ژیمناستیک زنان ایالات متحده به ریو برای بازی‌های المپیک ۲۰۱۶، روند آمادگی نهایی، رقابت‌های مقدماتی و فینال تیمی، و شروع فینال‌های انفرادی را شرح می‌دهد.

  • تیم در تاریخ ۲۷ ژوئیه به برزیل رسید. سفر شامل یک اتوبوس‌سواری طولانی در خیابان‌های ریو و مشاهده منظره محله‌های فقیرنشین (favela) بود که تجربه تکان‌دهنده‌ای برای نویسنده (ایمی بورمن) بود.
  • ورود به دهکده المپیک هیجان‌انگیز توصیف شد. دهکده شامل ساختمان‌های آپارتمانی بلند، یک سالن غذاخوری بزرگ، و حتی یک مک‌دونالد موقت بود. در زمان حضور تیم، به دلیل نگرانی از ویروس زیکا، بوی اسپری حشره‌کش در هوا محسوس بود.
  • تیم ایالات متحده سه آپارتمان را به اشتراک گذاشت: یکی برای ورزشکاران، یکی برای مربیان مرد و دیگری برای مربیان زن و کارکنان. ایمی با مارتا کارولی، مگی هانی و روندا فین هم‌خانه بود [404، 405]. اتاق‌ها کوچک و ساده بودند؛ ایمی و مگی یک اتاق کوچک مشترک داشتند، مارتا یک اتاق بزرگ‌تر تنها و روندا یک اتاق بسیار کوچک [404، 405]. نبود آینه در آپارتمان‌ها یک مشکل بود، اما کمیته المپیک ایالات متحده آینه تهیه کرد. یکی از مسائل رایج در آپارتمان‌ها، گرفتگی توالت‌ها به دلیل عدم استفاده از سطل زباله برای دستمال کاغذی بود.
  • علیرغم محل اقامت، تیم به سرعت در روند تمرینی خود احساس راحتی کرد، که مشابه آماده‌سازی برای مسابقات جهانی بود.
  • در طول اقامت بیش از یک هفته‌ای در دهکده پیش از شروع رقابت‌ها، زمان زیادی برای استراحت و گشت و گذار وجود داشت. ایمی چندین بار با مایکل فلپس، پرافتخارترین المپیکی تاریخ، برخورد کرد و تلاش کرد تا از او عکس یادگاری بگیرد (که در نهایت موفق شد) [408، 409]. سایر فعالیت‌های اوقات فراغت شامل آفتاب گرفتن کنار استخر، رفتن به مک‌دونالد موقت، خرید در فروشگاه دهکده و گاهی رفتن به بار یک هتل محلی بود. ورزشکاران بیشتر وقت خود را در آپارتمان‌هایشان می‌گذراندند، اگرچه گهگاه برای ملاقات با ورزشکاران دیگر بیرون می‌رفتند (که از دید مارتا پنهان می‌ماند).
  • جلسه تمرین روی سکو (Podium Training) در تاریخ ۴ اوت برگزار شد. این آخرین تمرین پیش از رقابت و تنها فرصت برای تمرین روی تجهیزات سکو بود. تیم ایالات متحده بر خلاف بسیاری از کشورها، آن را به عنوان یک تمرین کامل با لباس‌های رقابتی و آرایش انجام داد تا به طور کامل با محیط آشنا شود. ایمی احساس می‌کرد تیم آماده است.
  • در همان روز تمرین روی سکو، اولین داستان در مورد رسوایی سوء استفاده در USAG در روزنامه ایندیاناپولیس استار منتشر شد. استیو پنی (رئیس USAG) به این موضوع اشاره کرد، اما در آن زمان به نظر ایمی بیشتر شبیه یک عامل حواس‌پرتی بود تا چیزی که مستقیماً به مأموریت آن‌ها در ریو مربوط شود.
  • تیم در مراسم افتتاحیه المپیک که در روز جمعه برگزار شد، شرکت نکردند تا استراحت کافی داشته باشند و از خستگی اضافی جلوگیری کنند. آن‌ها مراسم را از آپارتمان‌هایشان تماشا کردند. ایمی از رفتار مارتا کارولی در هنگام تماشای مراسم، که از کشورهای دیگر و لباس‌های سنتی آن‌ها انتقاد می‌کرد، ناراحت بود. ایمی احساس می‌کرد مارتا با این کار چیزی را که برای او همیشه جادویی بود، خراب کرده و به دلیل ناراحتی اتاق را ترک کرد. رفتار مارتا در برخورد با دیگران در دهکده و سالن تمرین نیز اغلب نامحترمانه توصیف شد [413، 414].
  • مرحله مقدماتی در روز یکشنبه برگزار شد. تیم ایالات متحده در بخش چهارم از پنج بخش رقابت کرد. تیم در هر چهار وسیله (ترتیب المپیکی: خرک، پارالل ناهم‌سطح، چوب موازنه، حرکات زمینی) عملکرد بسیار خوبی داشت [417، 419، 420].
    • خرک: سیمون تنها ورزشکار آمریکایی بود که برای کسب سهمیه فینال خرک به دو پرش نیاز داشت. او دو پرش دشوار (Amanar و Cheng) را اجرا کرد و بالاترین امتیاز کل رقابت‌های زنان (16.000) را به دست آورد. این اولین باری بود که سیمون این دو پرش را در یک رقابت انجام می‌داد.
    • پارالل ناهم‌سطح: تیم عملکرد خوبی داشت، از جمله مدیسون کوشن که نفر اول در این وسیله در مقدماتی شد. سیمون نیز با وجود کمی عجله در روتین خود، اشتباه بزرگی مرتکب نشد.
    • چوب موازنه: این وسیله به عنوان چالش‌برانگیزترین وسیله برای پایان دادن به رقابت ذکر شد. تیم عملکرد خوبی داشت، از جمله لوری هرناندز که برای فینال این وسیله سهمیه کسب کرد. سیمون نیز با آرامش و اطمینان روتین خود را انجام داد.
    • حرکات زمینی: تیم شروع قوی داشت، از جمله گبی داگلاس و لوری هرناندز، و سپس سیمون و الی رایزمن با امتیازات بالا عملکرد تیم را تثبیت کردند.
  • ایمی در مرحله مقدماتی سه اعتراض (inquiries) را برای امتیازات دشواری (Difficulty Score) تیم (برای الی در حرکات زمینی، گبی در حرکات زمینی و سیمون در چوب موازنه) ثبت کرد. هر اعتراض هزینه داشت (500 دلار اول، سپس افزایش). هیچ یک از این اعتراض‌ها پذیرفته نشد.
  • در پایان مرحله مقدماتی، سیمون بایلز با اختلاف بیش از ۲ امتیاز نفر اول در بخش تمام‌اسباب شد. او برای فینال تمام‌اسباب و همچنین فینال‌های خرک، چوب موازنه و حرکات زمینی سهمیه کسب کرد. او همچنین در مقدماتی بالاترین امتیاز اجرای (E-score) هر ورزشکار (مرد یا زن) را در دو پرش خرک کسب کرد (9.7). نویسنده بر این نکته تأکید می‌کند که علاوه بر قدرت و دشواری، تکنیک عالی سیمون او را از سایرین متمایز می‌کند [423، 424].
  • فینال تیمی دو روز پس از مقدماتی برگزار شد. فرمت رقابت “سه بالا، سه حساب” بود (سه ورزشکار در هر وسیله رقابت می‌کنند و هر سه امتیاز شمارش می‌شود)، که برخلاف مقدماتی که پایین‌ترین امتیاز حذف می‌شد، نیازمند دقت بیشتری بود. تیم ایالات متحده با لباس‌های قرمز، سفید و آبی با ستاره و راه‌راه (مورد علاقه ایمی) وارد شد.
  • تیم ایالات متحده عملکردی «تماشایی ولی بدون اتفاق خاص» داشت؛ آن‌ها «عادی» عمل کردند. سیمون آخرین ورزشکار بود که در حرکات زمینی رقابت کرد تا مدال تیمی را تثبیت کند. تیم با اختلاف تاریخی بیش از ۸ امتیاز مدال طلا را به دست آورد.
  • تیم نام خود را «فاینال فایو» (Final Five) گذاشتند که اشاره‌ای به پنج عضو تیم و آخرین المپیک مارتا کارولی بود.
  • نویسنده به تجربه آزمایش‌های مکرر دوپینگ سیمون اشاره می‌کند که اغلب آزاردهنده و وقت‌گیر بود، به خصوص زمانی که او زیر سن قانونی بود و یک فرد بزرگسال (اغلب ایمی) باید در طول آزمایش حضور داشت [429، 430]. یک بار سیمون به دلیل اینکه برای کمک به هم‌تیمی مصدوم خود برای گرفتن یخ، از دید مأمور آزمایش خارج شد، توبیخ شد و تقریباً آزمایشش باطل شد. ایمی از این موضوع خشمگین بود. سیمون در ریو پس از هر رقابت آزمایش می‌شد.
  • فینال تمام‌اسباب انفرادی دو شب پس از فینال تیمی برگزار شد. ایمی بیشترین نگرانی خود را در این رقابت نه از بابت برد یا باخت، بلکه به دلیل ایمنی سیمون و جلوگیری از آسیب دیدگی او با وجود دشواری روتین‌هایش بیان می‌کند.
    • خرک: سیمون با یک قدم بزرگ در فرود، نارضایتی خود را نشان داد.
    • پارالل: او روتین خود را با «عصبانیت» اجرا کرد و پروازهای بالایی داشت، اما با فرودی ثابت به پایان رساند.
    • چوب موازنه: روتین او روان و بدون عیب توصیف شد. پس از سه وسیله، علیا مصطفینا از روسیه هنوز پیشتاز بود، اما الی رایزمن نیز در حال تلاش برای کسب مدال بود. الی پس از روتین حرکات زمینی خود به جایگاه نفر اول موقت صعود کرد.
    • حرکات زمینی: سیمون پویا بود و به وضوح برای کسب مدال طلا رقابت می‌کرد. فرود پاس سوم (دبل دبل) او بسیار دقیق بود. سیمون با یک ژست نهایی قدرتمند و لبخندی بزرگ به روتین پایان داد.
  • پس از اعلام امتیاز سیمون (15.933)، سیمون بایلز مدال طلای تمام‌اسباب المپیک ۲۰۱۶ را به دست آورد و با اختلاف بیش از ۲ امتیاز برنده شد. ایمی و الی با سیمون در آغوش گرفتند و هر سه احساساتی شدند و گریه کردند.
  • فینال‌های انفرادی وسایل سه روز بعد آغاز شد.
    • خرک: سیمون در فینال خرک رقابت کرد (که در مقدماتی سهمیه گرفته بود) و با دو پرش عالی (Amanar و Cheng) مدال طلای المپیک را کسب کرد و اولین زن آمریکایی شد که به این افتخار دست می‌یابد. ایمی این برد را یکی از خاص‌ترین لحظات در ریو برای خود می‌داند.
    • پارالل: مدیسون کوشن، متخصص این وسیله، مدال نقره گرفت.
    • چوب موازنه: یک روز پس از فینال خرک برگزار شد. سانه وورز از هلند به عنوان رقیب اصلی سیمون ذکر شد. سیمون با وجود شروع آرام، در حین روتین یک اشتباه بزرگ مرتکب شد و مجبور شد چوب را با دستانش بگیرد تا سقوط نکند. این اشتباه امتیاز او را پایین آورد. سانه وورز با یک روتین تمیزتر توانست سیمون را پشت سر بگذارد. لوری هرناندز نیز عملکرد خوبی داشت و مدال نقره گرفت. نتیجه نهایی در این وسیله: سانه وورز طلا، لوری هرناندز نقره و سیمون بایلز برنز.
  • پس از فینال چوب موازنه، در سالن غذاخوری دهکده المپیک، مارتا کارولی با سیمون و ایمی روبرو شد و به دلیل اشتباه سیمون و کسب مدال برنز به جای طلا، از او انتقاد کرد و او را به بی‌تمرکزی و رفتار بچگانه متهم کرد [441، 443]. ایمی از سیمون دفاع کرد و به مارتا گفت که او باید به خاطر مدال برنزش به او تبریک بگوید وگرنه حرفی برای گفتن به سیمون ندارد [445، 446]. مارتا از این واکنش خشمگین شد.
  • فینال حرکات زمینی روز بعد برگزار شد. سیمون به عنوان نفر اول راه یافته به فینال و الی رایزمن (قهرمان المپیک لندن) نیز در این فینال حضور داشتند. سیمون با روتینی قدرتمند و اجرایی عالی مدال طلای المپیک را در این وسیله کسب کرد. الی رایزمن نقره گرفت.
  • در پایان رقابت‌ها، تیم آمریکا به پرافتخارترین تیم ژیمناستیک المپیک آمریکا در تاریخ تبدیل شد. احساس آسودگی و خستگی غلبه کرده بود. ایمی احساس غم عجیبی داشت، زیرا سیمون به موفقیت رسیده بود و به نظر می‌رسید قصد بازنشستگی دارد، و ایمی می‌دانست که باید به زودی به سیمون بگوید که خودش نیز در حال ترک تگزاس است.

خلاصه فصل 16

بر اساس اطلاعات موجود در منبع ارائه شده، در اینجا خلاصه‌ای از فصل ۱۶ آورده شده است:

فصل ۱۶، با عنوان “آخرین روزها”، دوره‌ی بلافاصله پس از بازی‌های المپیک ریو را پوشش می‌دهد و به پایان یک دوره‌ی باورنکردنی در زندگی ایمی بورمن و سیمون بایلز می‌پردازد.

  • تصمیم ایمی برای ترک تگزاس و پایان مربیگری سیمون: پس از موفقیت‌های المپیک در ریو، ایمی خسته و دلتنگ خانه بود. او از چند ماه قبل‌تر با والدین سیمون، ران و نلی بایلز، در مورد برنامه‌های خود برای ترک تگزاس و نقل مکان به فلوریدا صحبت کرده بود. آن‌ها توافق کرده بودند که ایمی پس از پایان مسابقات سیمون در ریو این موضوع را به او بگوید. ایمی نمی‌خواست بیشتر از این برنامه‌هایش را از سیمون پنهان کند، بنابراین پس از آخرین رقابت او در ریو، به آپارتمان سیمون رفت و به او گفت که بلافاصله پس از بازگشت به ایالات متحده، تگزاس را ترک کرده و به فلوریدا نقل مکان خواهد کرد.
  • واکنش سیمون و خداحافظی احساسی: شنیدن این خبر باعث سکوت شد و سپس هر دوی آن‌ها شروع به گریه کردند. سیمون از ایمی پرسید که اگر تصمیم به بازگشت (به ژیمناستیک) بگیرد، چه کسی مربی او خواهد بود. ایمی به او اطمینان داد که هر کسی در جهان مایل به مربیگری او خواهد بود و اینکه سیمون بخش مهمی از زندگی او است، اما وقت آن رسیده که هر دوی آن‌ها در زندگی خود به جلو حرکت کنند. این لحظه پایان یک دوران باورنکردنی برای آن‌ها بود.
  • فعالیت‌های پس از المپیک: چند هفته‌ی بعد، مانند گذراندن یک ترن هوایی هیجان‌انگیز و آرام شدن تدریجی پس از آن بود. یک شب پس از فینال حرکات زمینی، از سیمون خواسته شد برای نمایش ژیمناستیک (یک رویداد غیر رقابتی) مایوی ژیمناستیک خود را بپوشد. ایمی و سیمون هر دو از این کار راضی نبودند زیرا احساس می‌کردند کارشان تمام شده است. ایمی و مگی (هانی، مربی لوری هرناندز) در نهایت با متقاعد کردن روندا (فان، معاون برنامه‌ی زنان USAG) اجازه گرفتند برای مراسم اختتامیه در ریو بمانند. سیمون توسط سایر ورزشکاران تیم ایالات متحده برای حمل پرچم آمریکا در رژه‌ی ورزشکاران در مراسم اختتامیه انتخاب شد. ایمی، مگی و روندا اجازه یافتند در مراسم اختتامیه با ورزشکاران همراهی کنند. آن‌ها پس از ترک دهکده‌ی المپیک، در یک هتل اقامت کردند و از ساحل خصوصی آن لذت بردند، هرچند که عکاسان پاپاراتزی ورزشکاران را دنبال می‌کردند.
  • تجربیات ایمی به عنوان سرمربی: به عنوان سرمربی، ایمی در رویدادهای پس از مسابقه و بازدیدها شرکت کرد. او و دختران (تیم) پس از کسب مدال طلای تیمی، به استودیوی راه دور NBC رفتند. ایمی اذعان داشت که هیچ وقفه‌ای برای جشن گرفتن موفقیت تیمی وجود نداشت. در مصاحبه‌ها از دختران خواسته می‌شد مسابقه را بازگو کنند و احساسات خود را بیان کنند، هرچند به آن‌ها فرصت کافی برای پردازش احساسات داده نشده بود. ایمی در یکی از رویدادها، از استیو پنی (رئیس USAG) خواست که دختران را در حین شام مزاحم نکند، زیرا آن‌ها خسته و گرسنه بودند؛ این باعث ناراحتی پنی شد. ایمی در مراسم Order of Ikkos شرکت کرد، جایی که ورزشکاران در مورد نقش مربیان خود صحبت کرده و به آن‌ها مدال اهدا کردند.
  • مراسم اختتامیه المپیک ریو: ایمی و مگی و روندا اجازه یافتند در مراسم اختتامیه با ورزشکاران راه بروند. سیمون به عنوان پرچمدار آمریکا رژه رفت. ورزشکاران و مربیان زیر باران وارد استادیوم شدند. سیمون در حین رژه به یک ستاره‌ی جهانی تبدیل شد و بسیاری از ورزشکاران دیگر می‌خواستند با او عکس بگیرند و این باعث کند شدن رژه شد. ایمی می‌خواست با سیمون در مراسم اختتامیه با پرچم آمریکا عکس بگیرد و احساس غرور زیادی داشت.
  • سفر به نیویورک برای رسانه‌ها و فعالیت‌ها: از ریو، آن‌ها با هواپیمای چارتر NBC برای فعالیت‌های رسانه‌ای به شهر نیویورک پرواز کردند. ایمی و تیم در برنامه‌ی Today show شرکت کردند و با افراد مشهوری مانند هنری وینکلر، لیندزی استرلینگ و آشر ملاقات کردند. آن‌ها از فروشگاه هرشی و بالای ساختمان امپایر استیت دیدن کردند. آن‌ها همچنین در برنامه‌ی The Tonight Show Starring Jimmy Fallon شرکت کردند. ایمی و برخی دیگر از مربیان و کارکنان به تماشای نمایش همیلتون در برادوی رفتند که برای ایمی بسیار احساسی بود. پس از نمایش، آن‌ها با بازیگران ملاقات کردند. ایمی و مگی در نیویورک خالکوبی حلقه‌های المپیک را روی مچ دست خود انجام دادند.
  • بازگشت به هیوستون و احساس دیده نشدن: روز بعد، ایمی با سیمون و نلی به هیوستون بازگشت. در فرودگاه یک مراسم بزرگ برای استقبال ترتیب داده شده بود که شامل مقامات شهر و رسانه‌ها بود. خانواده‌ی بایلز و مقامات روی صحنه فراخوانده شدند، اما ایمی نه. این برای ایمی بسیار ناراحت‌کننده بود و احساس کرد دیده نمی‌شود. او از دیدن خانواده‌اش هیجان‌زده بود و پسرانش علامتی با نوشته “مربی قهرمان المپیک سیمون بایلز” درست کرده بودند که باعث خوشحالی او شد. او متوجه شد که یک رژه در محله برای سیمون ترتیب داده شده بود و او دعوت نشده بود. ایمی از این که پس از یک سفر طولانی و شگفت‌انگیز، حس پایانی که انتظار داشت را دریافت نکرد، شوکه شده بود. این ناراحتی او ربطی به پاداش مالی یا تبلیغات نداشت، بلکه به خاطر دیده شدن بود. او می‌خواست خانواده‌ی بایلز اذعان کنند که آنچه با سیمون به دست آورده بودند آسان نبود و خاص بود. ایمی هیچ کینه‌ای نسبت به خانواده‌ی بایلز نداشت، اما دلتنگ رابطه‌اش با آن‌ها بود. سیمون پس از قهرمانی در المپیک در توییتر از ایمی تشکر کرده بود که برای ایمی بسیار ارزشمند بود.
  • نقل مکان به فلوریدا و شروعی تازه: ایمی و خانواده‌اش به زودی پس از بازگشت از تگزاس خارج شدند. آن‌ها در فلوریدا اقامتگاهی دائمی پیدا کردند و ایمی به عنوان مدیر اجرایی در Evo Athletics مشغول به کار شد.
  • تشکر از مارتا و شروع آشکار شدن رسوایی ناصر: چند هفته پس از المپیک، ایمی پیامی برای مارتا (کارولی) فرستاد و از او تشکر کرد و اذعان داشت که مارتا چیزهایی به او یاد داده است، از جمله چگونگی ایجاد دوره‌بندی مناسب برای یک ژیمناست نخبه و اعتماد به غریزه‌اش. او به دانش مارتا احترام می‌گذاشت و این پیام بخشی از حس پایانی بود که ایمی به دنبالش بود. حدود همین زمان، راشل دنهاولندر، یک ژیمناست سابق، شکایتی علیه لری ناصر، پزشک سابق تیم ملی USAG، تنظیم کرد و اتهامات سوءاستفاده جنسی علنی شد. این گزارش‌ها به زودی آشکار کردند که سوءاستفاده گسترده‌تری از آنچه در ابتدا تصور می‌شد رخ داده است. ایمی تلاش کرد با سیمون تماس بگیرد اما به دلیل برنامه‌ی او و نقل مکان ایمی دشوار بود. وقتی بالاخره ارتباط برقرار کردند، سیمون عذرخواهی کرد و گفت که “واقعا غمگین” بوده است. سیمون در آن زمان جدی بود که دیگر رقابت نکند و در حال عزاداری برای زندگی ژیمناستیک خود بود، علاوه بر پایان رابطه‌ی فعال مربی و ورزشکاری با ایمی و دوستی از راه دور آن‌ها. ایمی از سیمون پرسید که آیا توسط ناصر مورد سوءاستفاده قرار گرفته است و سیمون پاسخ داد “نه”، که برای لحظه‌ای باعث آرامش ایمی شد.

این خلاصه بر اساس اطلاعات فصل ۱۶ منبع ارائه شده است.

خلاصه فصل 17

بر اساس اطلاعات ارائه شده در منبع، در اینجا خلاصه‌ای از فصل ۱۷ آورده شده است:

فصل ۱۷، با عنوان “Evo”، به زندگی ایمی بورمن پس از ترک تگزاس و پایان همکاری با سیمون بایلز در ژیمناستیک و نقل مکان به فلوریدا می‌پردازد و چالش‌ها و تجربیات جدید او را پوشش می‌دهد.

  • انتقال به فلوریدا و شروع در Evo Athletics: پس از بازگشت از المپیک ریو و خداحافظی احساسی با سیمون، ایمی به زودی از تگزاس خارج شد و با خانواده‌اش به ساراسوتا، فلوریدا نقل مکان کرد. او به عنوان مدیر اجرایی در Evo Athletics مشغول به کار شد. ایمی مبلغی سرمایه‌گذاری کرد تا سهم کوچکی در کسب و کار داشته باشد و در ازای آن کنترل کامل بر برنامه ژیمناستیک و سهمی از سود آن بخش را به دست آورد. Evo یک مرکز مجهز بود که علاوه بر ژیمناستیک، برنامه‌های دیگری مانند والیبال، تشویق‌کنندگان (cheerleading) و نینجا واریر را نیز ارائه می‌داد. این مرکز در سال ۲۰۱۸ به یک مرکز تمرین موقت برای تیم ملی زنان آمریکا تبدیل شد.
  • نقش و مسئولیت‌های ایمی در Evo: ایمی بر تمام جنبه‌های بخش ژیمناستیک نظارت داشت، از جمله برنامه‌ریزی، صورتحساب‌ها، ارزیابی‌ها، پرداخت حقوق مربیان و مدیریت برنامه. او به مربیگری ژیمناست‌های سطح ۶ تا نخبه پرداخت و تمرکز اصلی‌اش بر سطوح ۹ تا نخبه بود.
  • چالش‌ها با مدیریت و والدین در Evo: حدود یک ماه پس از ورود ایمی، مشکلات زناشویی بین مالکان (لیدیا و کایل لاوتون) شروع شد. کایل کنار رفت و ایمی، لیدیا و جیسون (یکی دیگر از مالکان) اداره امور را بر عهده گرفتند. ایمی و جیسون کارهای روزمره را انجام می‌دادند. لیدیا تجربه قبلی در اداره یک کسب‌وکار ورزشی برای جوانان نداشت و ایمی احساس می‌کرد که او آزادی و اختیار زیادی به والدین داده است. این موضوع منجر به این شد که والدین مطالباتی داشته باشند و تصمیمات مربیان را به چالش بکشند. ایمی مجبور بود نیمی از زمان خود را صرف رسیدگی به مسائل والدین کند، نه مربیگری یا مدیریت.
  • تجربه کاخ سفید: حدود یک ماه پس از شروع کار در Evo، ایمی دعوت شد تا با تیم المپیک به کاخ سفید برود. به دلیل باران، برنامه به داخل کاخ سفید منتقل شد و در ابتدا فقط ورزشکاران مجاز به شرکت بودند. ایمی اصرار کرد که به دلیل حضور لوری هرناندز (که هنوز زیر ۱۶ سال بود) به عنوان سرپرست همراه تیم باشد و استیو پنی (رئیس USAG) نیز از او حمایت کرد. آن‌ها در کاخ سفید با میشل اوباما، باراک اوباما و جو بایدن دیدار کردند. ایمی درباره فلسفه خود در مورد تغذیه ورزشکاران با میشل اوباما صحبت کرد. رئیس جمهور اوباما ایمی را برای عکس گروهی دعوت کرد و او احساس کرد دیده شده است.
  • فشار والدین و انتظارات غیرواقعی: ایمی از زندگی در فلوریدا لذت می‌برد، اما اصطکاک اصلی در Evo از جانب والدین بود. برخی والدین ژیمناست‌های سطوح پایین انتظار “مربیگری المپیکی” داشتند و از اینکه آن را دریافت نمی‌کنند، شکایت می‌کردند. ایمی توضیح می‌داد که تمرکز در آن سطوح باید بر سرگرمی و یادگیری باشد و او مربیان سطوح پایین‌تر را آموزش می‌دهد، نه اینکه مستقیماً به همه مربیگری المپیکی ارائه دهد. او نمی‌توانست همه کودکان را به المپیک برساند و تنها می‌توانست دانش و توجه خود را ارائه دهد، همانطور که با سیمون انجام داده بود. برخی والدین سبک او را به اندازه کافی سخت‌گیرانه نمی‌دانستند و آن را با سبک‌های نظامی‌گرایانه‌تری که تصور می‌کردند منجر به موفقیت سیمون شده، مقایسه می‌کردند.
  • آشکار شدن رسوایی ناصر و تأثیر آن: در این دوره، جزئیات بیشتری از رسوایی لری ناصر، پزشک سابق تیم ملی، آشکار شد. ایمی عمیقاً تحت تأثیر قرار گرفت و شروع به بازنگری در تجربیات گذشته خود و احساس گناه و شکست در قبال سیمون و سایر قربانیان کرد. او تلاش کرد با سیمون تماس بگیرد، اما برنامه‌های آن‌ها ارتباط را دشوار می‌کرد. در ژانویه ۲۰۱۸، مگی نیکولز اعلام کرد که او همان “ورزشکار الف” در تحقیقات اولیه FBI در مورد ناصر است. چند روز بعد، سیمون بایلز نیز بیانیه عمومی صادر کرد و تأیید کرد که او نیز یکی از قربانیان آزار ناصر در مزرعه کارولی بوده است. USAG بلافاصله پس از بیانیه سیمون، اجاره مزرعه کارولی را فسخ کرد. ایمی احساس می‌کرد که در محافظت از سیمون شکست خورده است. او در طول جلسات دادگاه ناصر که در آن قربانیان اظهارات تأثیرگذار خود را می‌خواندند، به شدت گریه می‌کرد و احساس می‌کرد دیده نشده یا علائم هشداردهنده را نادیده گرفته است، هرچند بعدها متوجه شد با توجه به پنهان‌کاری گسترده، او به تنهایی مسئول نبوده است. همه ورزشکاران تیم‌های المپیک ۲۰۱۲ و ۲۰۱۶ (به جز لوری هرناندز) نیز بعدها اعلام کردند که قربانی ناصر بوده‌اند.
  • تجربه شخصی ایمی و #WhyIDidntReport: در سپتامبر ۲۰۱۸، ایمی خود نیز در توییتر داستان حمله جنسی به خود در دوران کالج را به اشتراک گذاشت و با هشتگ #WhyIDidntReport در مورد دلایل سکوت قبلی خود صحبت کرد. این تجربه به او در درک بهتر قربانیان کمک کرد و او احساس کرد کمتر تنها است. او متوجه شد که ناصر برای جلب اعتماد افراد، از جمله خود ایمی، از روش‌های خاصی استفاده می‌کرده است.
  • افزایش ناامیدی از Evo و تصمیم به ترک: با گذشت زمان، جیسون از Evo رفت و ایمی را تنها با مدیریت والدین و والدین ناراضی رها کرد. با وجود موفقیت برنامه ژیمناستیک، سود آن صرف حمایت از برنامه‌های دیگر Evo می‌شد که ضررده بودند و این بر درآمد ایمی (از محل سهم‌الشرکه سود) تأثیر می‌گذاشت. پس از شرکت در نمایش فیلم مستند “در قلب طلا” و مشاهده تأثیرات ویرانگر سوءاستفاده، ایمی با تعامل بسیار ناخوشایند یک مادر در Evo مواجه شد که حدود دو ساعت به او حمله کرد. این حادثه او را به شدت ناراحت کرد و احساس کرد که پشتیبانی لازم را ندارد. در مه ۲۰۱۹، ایمی تصمیم گرفت که دیگر نمی‌تواند در Evo بماند و به لیدیا اعلام کرد که قصد دارد مربیگری را برای همیشه ترک کند. این نقطه پایان یک دوره پرتنش و چالش‌برانگیز برای او بود.

خلاصه فصل 18

بر اساس اطلاعات ارائه شده در منبع و تمرکز بر فصل ۱۸، خلاصه‌ای از این فصل به شرح زیر است:

فصل ۱۸ با عنوان «Seeking Justice» (در جستجوی عدالت)، جزئیات بیشتری از پیامدهای افشای سوءاستفاده‌های لری ناصر، پزشک سابق تیم ملی، و تأثیر عمیق آن بر ایمی را همزمان با ادامه کار او در Evo Athletics در فلوریدا روایت می‌کند.

  • تأثیر رسوایی ناصر بر ایمی و احساس گناه: پس از علنی شدن جزئیات رسوایی لری ناصر و شهادت قربانیان در دادگاه، ایمی عمیقاً متأثر شد. او احساس گناه و شکست می‌کرد که نتوانسته از سیمون و دیگر ژیمناست‌ها محافظت کند و در این باره هر روز در محل کار و خانه گریه می‌کرد.
  • گفتگو با سیمون و نلی: ایمی با سیمون تماس گرفت و بابت عدم محافظت از او ابراز تأسف کرد، اما سیمون و نلی (مادر سیمون) به او اطمینان دادند که تقصیر او نبوده و ایمی نباید خود را مسئول بداند. این تأیید از سوی آن‌ها تا حدودی به ایمی آرامش داد و به او در روند پذیرش کمک کرد.
  • علنی شدن نام قربانیان و وسعت سوءاستفاده: با گذشت زمان، جزئیات بیشتری از ابعاد گسترده سوءاستفاده‌ها آشکار شد. مگی نیکولز در ژانویه ۲۰۱۸ خود را به عنوان “ورزشکار الف” در تحقیقات اولیه FBI معرفی کرد. چند روز بعد، سیمون بایلز نیز بیانیه عمومی صادر کرد و تأیید کرد که یکی از قربانیان آزار ناصر در مزرعه کارولی بوده است. این افشاگری‌ها وسعت مشکل و کوتاهی‌های نهادی (مانند USAG و دانشگاه ایالتی میشیگان) را برجسته کرد. ایمی با مشاهده شهادت تأثیرگذار بیش از ۵۰۰ قربانی در دادگاه ناصر، که برخی از آن‌ها هم‌تیمی‌های سابق سیمون بودند، احساس درماندگی و گناه بیشتری می‌کرد.
  • بازتاب رسوایی در محیط کار Evo: در Evo، والدین و ژیمناست‌ها از آنچه در جریان بود مطلع بودند. ایمی در این دوره به شدت با خود درگیر بود که آیا نشانه‌های هشداردهنده‌ای را نادیده گرفته است.
  • به اشتراک گذاشتن تجربه شخصی: در سپتامبر ۲۰۱۸، ایمی خود نیز از تجربه حمله جنسی به خود در دوران کالج پرده برداشت و در توییتر با هشتگ #WhyIDidntReport درباره دلایل سکوت قبلی خود صحبت کرد. این اقدام به او در درک بهتر قربانیان کمک کرد و احساس تنهایی کمتری داشت. او متوجه شد که ناصر چگونه با جلب اعتماد افراد، از جمله خودش، راه را برای اقداماتش هموار می‌کرده است.
  • چالش‌ها در Evo و ناامیدی فزاینده: در Evo، با وجود موفقیت برنامه ژیمناستیک تحت نظارت ایمی، چالش‌ها با مدیریت (لیدیا) و والدین ادامه داشت. پس از رفتن جیسون، ایمی تنها ماند تا با والدینی که انتظارات غیرواقعی داشتند و در امور مربیگری دخالت می‌کردند، سروکله بزند. او احساس می‌کرد نیمی از وقتش صرف رسیدگی به شکایات والدین می‌شود. علاوه بر این، سود حاصل از بخش ژیمناستیک صرف حمایت از برنامه‌های دیگر Evo می‌شد که زیان‌ده بودند، و این امر بر درآمد ایمی تأثیر می‌گذاشت.
  • حضور در مستند و مواجهه با والدین: شرکت در نمایش مستند “At the Heart of Gold” که به رسوایی USAG می‌پرداخت و مشاهده تأثیرات مخرب سوءاستفاده، بر ایمی اثر گذاشت. اندکی پس از بازگشت از این نمایش، او با یک مادر در Evo مواجه شد که به مدت دو ساعت به او حمله کلامی کرد. این حادثه ایمی را به شدت ناراحت کرد و او احساس کرد از سوی شریک کاری خود (لیدیا) حمایت لازم را ندارد.
  • تصمیم به ترک Evo و مربیگری: مجموعه این عوامل، شامل بار عاطفی ناشی از رسوایی ناصر، ناامیدی از محیط کار در Evo، فشار والدین، و احساس عدم حمایت، ایمی را به نقطه‌ای رساند که دیگر توان ادامه نداشت. در نهایت، در مه ۲۰۱۹، ایمی تصمیم گرفت که Evo را ترک کرده و برای همیشه از دنیای مربیگری کناره‌گیری کند. این پایان یک دوره پرچالش و دردناک برای او بود.

خلاصه فصل 19

بسیار خوب، در اینجا خلاصه‌ای از فصل ۱۹ با عنوان «A Family in Crisis» (بحرانی در خانواده) بر اساس اطلاعات ارائه شده در منبع آورده شده است:

پس از موفقیت‌های المپیک، نقل مکان به فلوریدا و آغاز کار جدید در باشگاه Evo Athletics، ایمی به نقطه‌ای رسید که دیگر توان ادامه نداشت [۵۲۱]. او تصمیم گرفت پس از ۳۳ سال مربیگری، از این حرفه کنار بکشد [۵۲۱]. دلیل این تصمیم، تمایل او برای گذراندن وقت بیشتر با فرزندانش و دوری از استرس ناشی از مربیگری، به‌ویژه شکایات والدین بود [۵۲۱]. او تصمیم گرفت یک مادر خانه‌دار شود و خوش‌شانس بود که همسرش، جیمز، شغلی باثبات و درآمد قابل اتکا داشت [۵۲۱]. این تغییر در زندگی او کمتر از یک سال قبل از آغاز دنیاگیری کووید-۱۹ رخ داد که به هر حال او را مجبور به ماندن در خانه با فرزندانش می‌کرد [۵۲۱].

بخش مهم و مرکزی این فصل به بحرانی در خانواده‌اش اختصاص دارد [۵۲۱]. یک شب، پسر میانی‌اش، کریس، که در آن زمان شانزده ساله بود، پس از ابراز ناراحتی و احساس “چیزی برای زندگی نداشتن” در مکالمه تلفنی با دوست‌دخترش، توسط پلیس بر اساس قانون Baker Act (قانونی در فلوریدا برای خدمات اضطراری بهداشت روان و بازداشت موقت افراد در معرض خطر) به مرکز بهداشت روان منتقل شد [۵۲۲, ۵۲۳]. کریس برای یک دوره اجباری ۴۸ ساعته در این مرکز نگهداری شد [۵۲۳]. ایمی در ابتدا بسیار وحشت‌زده بود و نمی‌توانست اطلاعاتی درباره محل نگهداری و وضعیت کریس به دست آورد [۵۲۳, ۵۲۵].

ایمی متوجه شد که کریس افسرده بوده و به کمک نیاز داشته است [۵۲۴]. او اذعان می‌کند که با وجود سال‌ها مربیگری و تجربه در برخورد با نوجوانان، ناراحتی کریس را به‌درستی تشخیص نداده بود [۵۲۴]. کریس بعدها به ایمی گفت که هرگز قصد خودکشی نداشته، اما قطعاً به کمک نیاز داشته و می‌خواسته با کسی صحبت کند [۵۲۴]. ایمی همچنین دریافت که کریس برخلاف دوران کودکی‌اش که پر سر و صدا و رُک بود، در این دوران از بیان احساسات خود دست کشیده بوده است [۵۲۴].

کریس در مجموع ۷۲ ساعت در مرکز بهداشت روان بستری بود و پس از ترخیص، با درمانگر برادر بزرگترش، جیمی، ملاقات کرد [۵۲۵]. ایمی از اینکه به کریس کمک کردند تا به کمک دسترسی پیدا کند، ابراز قدردانی می‌کند و به اهمیت گوش دادن به فرزندان اشاره دارد، به‌ویژه با توجه به اینکه دوستانی را به دلیل خودکشی از دست داده است [۵۲۶]. او بیان می‌کند که خانواده‌اش سیاست صداقت و صراحت را دارند و فرزندانش از درمان به عنوان ابزاری مهم استفاده می‌کنند [۵۲۷]. در نتیجه این تجربه، جیمز و ایمی تصمیم گرفتند فرزندانشان را بیشتر در تصمیمات خانوادگی مشارکت دهند و ایمی آگاهانه بیشتر به کریس و بن (پسر کوچکترش) توجه می‌کند [۵۲۷].

ایمی تأکید می‌کند که این داستان را تنها با اجازه کریس به اشتراک گذاشته است تا اهمیت سلامت روان را برجسته کند و به خانواده‌های دیگر کمک کند [۵۲۸]. کریس نیز تأیید کرده که نیاز داشته به آنجا برود و از اینکه توانسته سه روز پیاپی پیتزا بخورد، خوشحال بوده است [۵۲۸].

این فصل همچنین به استعدادهای جیمی (نواختن پیانو) و بن (آگاهی اجتماعی، داستان‌گویی و نویسندگی) اشاره مختصری دارد [۵۲۹, ۵۳۰]. در پایان، فصل منابع مختلفی برای پیشگیری از خودکشی و کمک به سلامت روان ارائه می‌دهد [۵۳۱, ۵۳۲].

خلاضه فصل 20

بسیار خوب، در اینجا خلاصه‌ای از فصل ۲۰ کتاب “The Balance: My Years Coaching Simone Biles” با عنوان «Tokyo 2020(1)» آورده شده است، با استناد به اطلاعات موجود در منابع:

فصل ۲۰ پس از تصمیم ایمی به ترک مربیگری و تمرکز بر خانواده در فصل قبل، با تأکید بر این نکته آغاز می‌شود که او تصور می‌کرد دیگر با ژیمناستیک کاری ندارد [۵۲۹]. او در حال لذت بردن از زندگی خانه‌داری جدید خود بود – آشپزی، استراحت کنار استخر، مطالعه و وب‌گردی [۵۳۰]. با این حال، ارتباطات او عمدتاً در دنیای ژیمناستیک بود، و او نمی‌توانست از تلاطم و تحولات جاری در این ورزش دوری کند [۵۳۰]. این دوره به او فرصت داد تا با تأمل در تجربیات خود و جنبش #GymnastAlliance (اتحاد ژیمناست‌ها)، دیدگاهش را درباره ورزش تیزتر کند [۵۳۰, ۵۳۱].

ایمی به نگرانی‌های فزاینده مربیان در پی اتهامات آزار و اذیت اشاره می‌کند، که حتی ناراحتی‌های عادی ورزشی یا احساسات جریحه‌دار شده توسط والدین نیز می‌توانست منجر به ادعای آزار و اذیت شود [۵۳۱]. او تجربه شخصی خود را با یک ادعای SafeSport علیه خود به دلیل کلماتی که در حین مسابقه استفاده کرده بود، بازگو می‌کند [۵۳۲]. این موضوع او را شوکه کرد، زیرا احساس می‌کرد SafeSport برای محافظت در برابر سوءاستفاده طراحی شده است، نه اختلافات نظر [۵۳۲]. او مسئولیت انتخاب کلماتش را پذیرفت اما معتقد بود که این مسئله می‌توانست با گفتگوی ساده بین بزرگسالان حل شود و سیستم SafeSport را با شکایات بی‌اساس درگیر کرده است [۵۳۲]. او با حمایت از SafeSport، بر نیاز به محافظت از مربیان نیز تأکید می‌کند و تمایز بین سوءاستفاده و اختلافات را ضروری می‌داند [۵۳۲, ۵۳۳].

این فصل سپس به واکنش فدراسیون ژیمناستیک هلند به اتهامات سوءاستفاده می‌پردازد [۵۳۳, ۵۳۴]. آنها تغییرات اساسی اعمال کردند و مربیان متهم را تا زمان تحقیق از همراهی تیم در مسابقات بین‌المللی منع کردند [۵۳۵]. به دلیل این شرایط و عدم اجازه همراهی مربیان شخصی تیم ملی هلند در المپیک توکیو، ایمی دعوت شد تا به عنوان مربی دستیار به تیم ملی هلند بپیوندد و آنها را در مسابقات قهرمانی اروپا، المپیک و قهرمانی جهان ۲۰۲۱ همراهی کند [۵۳۵, ۵۳۶]. این بازگشت غیرمنتظره به مربیگری، به‌ویژه در سطح بین‌المللی، با همراهی خانواده‌اش امکان‌پذیر شد که برای اولین بار او را در سفرهای خارجی همراهی کردند و در هلند در مکان‌های مختلفی اقامت داشتند [۵۳۶, ۵۳۷].

تجربه مربیگری تیم هلند در دوران کووید چالش‌برانگیز بود؛ سفر با پروتکل‌های سختگیرانه PCR، قرنطینه، و محدودیت‌های جابجایی همراه بود [۵۳۷, ۵۴۱, ۵۴۶]. تیم هلند تیمی از زنان بزرگسال بود، که ایمی رویکرد متفاوتی در مربیگری آنها نسبت به نوجوانان داشت؛ او نقش یک “جایگزین دلسوز” را ایفا کرد و به برنامه‌های تمرینی آنها که از قبل مشخص شده بود احترام گذاشت [۵۳۹]. با این حال، او با برخی از مربیان هلندی مواجه شد که رفتارهای دفاعی داشتند، از جمله یکی که او را متهم کرد که برای خرابکاری تیم هلند در برابر سیمون به آنجا فرستاده شده است [۵۳۸].

اشاره می‌شود که به دلیل همه‌گیری کووید-۱۹، المپیک توکیو از سال ۲۰۲۰ به ۲۰۲۱ موکول شد [۵۴۰]. این امر به معنای یک سال تمرین اضافی برای ورزشکارانی مانند سیمون بود که مصمم بودند در بازی‌ها شرکت کنند [۵۴۰]. در توکیو، تیم‌های ایالات متحده و هلند در یک زیرگروه برای تمرین و مسابقه قرار گرفتند [۵۴۰, ۵۴۳]. پروتکل‌های سختگیرانه کووید تعامل بین تیم‌ها را محدود کرد، حتی ایمی و سیمون فقط توانستند از راه دور سلام و احوالپرسی کنند و فرصتی برای عکس گرفتن پیدا نکردند [۵۴۴, ۵۴۸]. با این حال، سیمون نشان داد که هنوز به زندگی شخصی ایمی اهمیت می‌دهد، وقتی متوجه شد او حلقه ازدواجش را دست ندارد [۵۴۸].

ایمی تجربه المپیک توکیو را بسیار متفاوت از ریو توصیف می‌کند، به‌ویژه به دلیل نبود تماشاگران [۵۵۰, ۵۵۱, ۵۵۲]. او احساس می‌کرد که سکوت ورزشگاه بر عملکرد تیم ایالات متحده تأثیر گذاشته است [۵۵۲].

نقطه کانونی فصل، مواجهه ایمی با مشکل “توئیستی” سیمون در حین مسابقه انتخابی است [۵۵۳, ۵۵۴, ۵۵۵]. ایمی از جایگاه تماشاگران، متوجه می‌شود که سیمون در اجرای حرکات چرخشی (توئیست) دچار مشکل شده است، وضعیتی خطرناک برای ژیمناست‌ها که در آن آگاهی بدن در هوا را از دست می‌دهند [۵۵۴]. او با نگرانی اجرای سیمون را تماشا می‌کند و می‌بیند که سیمون در پرش خرک خود از پیچش کامل صرف نظر می‌کند و با سختی فرود می‌آید [۵۵۴, ۵۵۵]. ایمی در دلش می‌خواست به سیمون کمک کند، اما می‌دانست که دیگر مربی او نیست [۵۵۴].

در پی این حادثه، سیمون از ادامه مسابقه تیمی و چندین فینال انفرادی به دلیل مشکل توئیستی کناره‌گیری کرد [۵۵۶]. ایمی روز بعد با سیمون صحبت کرد و او تأیید کرد که مشکل توئیستی داشته و از نظر فیزیکی آسیب جدی ندیده است [۵۵۶]. ایمی تصمیم سیمون برای کناره‌گیری و اولویت دادن به سلامت روانش را بسیار شجاعانه می‌دانست و آن را ستایش می‌کرد [۵۵۷, ۵۵۸]. او publicly (به‌طور عمومی) از سیمون دفاع کرد و درباره “توئیستی” اطلاع‌رسانی کرد [۵۵۶]. ایمی معتقد است که اقدام سیمون در توکیو، حتی بدون کسب مدال طلا، اهمیت بیشتری از خود المپیک داشت و قدرت شخصیتی را نشان داد که ورزش ژیمناستیک در او پرورانده بود [۵۵۷, ۵۵۸]. او به عنوان مربی سابق سیمون، از این شجاعت بسیار افتخار می‌کرد [۵۵۸].

خلاضه فصل 21

بسیار خوب، در اینجا خلاصه‌ای از فصل ۲۱ کتاب “The Balance: My Years Coaching Simone Biles” با عنوان «بازگشت به ژاپن» آورده شده است، با استناد به اطلاعات موجود در منابع:

فصل ۲۱ با اشاره به بازگشت ایمی به خانه پس از بازی‌های المپیک توکیو در سال ۲۰۲۱ آغاز می‌شود [۵۵۹]. این سفر برای او یک سفر دور دنیا (فلوریدا -> آمستردام -> ژاپن -> فلوریدا) محسوب می‌شد و یک آیتم از فهرست آرزوهایش را تیک زد [۵۵۹]. پس از مدت کوتاهی در خانه، ایمی دوباره برای سفری دیگر فراخوانده شد [۵۶۰]. فدراسیون ژیمناستیک هلند از او دعوت کرد تا برای مسابقات قهرمانی جهان ۲۰۲۱ در کیتاکیوشو، ژاپن، به تیم ملی هلند بپیوندد [۵۶۰]. دلیل این دعوت این بود که فدراسیون هلند همچنان مربیان شخصی متهم به سوءاستفاده را تا زمان پاک شدن نامشان از سوی کمیته تحقیقات، از همراهی تیم در مسابقات بین‌المللی منع کرده بود [۵۶۰]. ایمی با خوشحالی پذیرفت که دوباره به تیم هلند کمک کند [۵۶۱].

این سفر به کیتاکیوشو (جزیره‌ای در حدود ۶۵۰ مایلی توکیو) انجام شد [۵۶۱]. پروتکل‌های کووید-۱۹ همچنان سفت و سخت بودند و امکان گشت و گذار یا بازدید از جاذبه‌های گردشگری وجود نداشت [۵۶۱]. تیم هلند ترکیبی از ژیمناست‌های المپیک ۲۰۲۰ و ژیمناست‌های دیگری بود که ایمی در دوره قبل با آنها کار کرده بود [۵۶۱]. ایمی آنها را متعهد، سخت‌کوش و متمایل به دریافت راهنمایی توصیف می‌کند [۵۶۱]. از تیم هلند، الزه گورتس در پرش خرک دوم شد [۵۶۲] و نائومی ویسِر در بخش تمام اسباب یا آل-اِراند یا All-Around یا آل-اراند یا آل-اِراند در جایگاه یازدهم قرار گرفت تا به فینال راه یابد [۵۶۲]. هیچ یک از آنها در فینال مدال کسب نکردند [۵۶۳]. ایمی تجربه‌ای را با نائومی ویسِر به اشتراک می‌گذارد که نائومی می‌خواست قبل از فینال آل-اراند یا آل-اِراند، تمرین را نادیده بگیرد، اما ایمی او را تشویق کرد که با تیم به سالن تمرین برود تا بدن خود را گرم نگه دارد و ذهنش آرام باشد تا “نپوسد” [۵۶۲]. نائومی رفت و در فینال پنجم شد که بالاترین رتبه برای یک زن هلندی در تاریخ مسابقات جهانی بود [۵۶۲].

ایمی با تأمل در این تجربه، فلسفه مربیگری خود را تقویت کرد: تعادل بین سیستم آمریکایی (تحت سلطه یک نفر، احتمالاً اشاره به مارتا کارولی) و سیستم هلندی (که در آن ژیمناست‌ها صدای بیشتری داشتند) [۵۶۳]. او معتقد است که ورزشکاران می‌توانند با مشارکت در فرایند تصمیم‌گیری تمرینی خود، موفق شوند، نه اینکه صرفاً به آنها دیکته شود [۵۶۳].

پس از بازگشت از ژاپن، فرصت جدیدی برای ایمی پیش آمد: تست مجدد برای گواهینامه داوری بین‌المللی ژیمناستیک (brevet judge) FIG [۵۶۳]. این تست هر چهار سال یک بار پس از المپیک برگزار می‌شود و نیازمند دانش عمیقی از قوانین و عناصر در کد پوینت بیش از ۲۰۰ صفحه است [۵۶۳]. ایمی که اخیراً مدرک کارشناسی مدیریت خود را به پایان رسانده بود، برای این تست نامزد شد و آن را در مارس ۲۰۲۲ با موفقیت گذراند [۵۶۳, ۵۶۴].

اکنون، ایمی یکی از تنها ۲۸ داور فعال brevet در ژیمناستیک هنری زنان در ایالات متحده است [۵۶۴]. او تجربه‌ی داوری سیمون بایلز را برای اولین بار در کلاسیک آمریکا در سال ۲۰۲۳ در شیکاگو (جایی که همه چیز برای سیمون شروع شد) توصیف می‌کند [۵۶۴]. او متوجه شد که داوری سیمون متفاوت است؛ او در جایگاه رسمی بود و باید بی‌طرف می‌ماند [۵۶۴]. او بر تفاوت بین مربیگری (نظارت دقیق برای اصلاح اشتباهات) و داوری (تماشای اجرا و اعمال کسرها) تأکید می‌کند [۵۶۴, ۵۶۵]. او بیان می‌کند که در هنگام داوری، بر روی اجرای حرکات تمرکز می‌کند نه بر روی شخص ژیمناست [۵۶۵]. ایمی اذعان می‌کند که داوری در بالاترین سطح هیجان‌انگیز اما پیچیده است و نیازمند گرفتن “عکس فوری” از حرکت در هوا و اعمال کسرها در کمتر از دو ثانیه برای پرش خرک است [۵۶۶]. او تأیید می‌کند که خطای انسانی وجود دارد، اما داوران بسیار آموزش دیده‌اند [۵۶۶]. او همچنان هنگام داوری سیمون نگران ایمنی اوست، اما به خودش یادآوری می‌کند که سیمون کاری را انجام نمی‌دهد که قادر به انجام آن نباشد [۵۶۷].

این فصل سپس به بازی‌های المپیک پاریس ۲۰۲۴ می‌پردازد، که ایمی آن را از خانه تماشا کرد و دلتنگ حضور در کنار زمین بود [۵۷۳]. او به مصدومیت‌های قابل توجهی که در طول مسابقات انتخابی المپیک ایالات متحده رخ داد (شامل اسکای بلیکلی، شیلِس جونز و کایلا دی‌سلو) اشاره می‌کند که خطر و غیرقابل پیش‌بینی بودن ورزش را برجسته می‌کند [۵۶۹, ۵۷۰, ۵۷۱]. او عملکرد سیمون را در انتخابی‌ها توصیف می‌کند که با وجود مصدومیت‌های دیگران، یورچنکو دابل پایک (Biles II) خود را با موفقیت انجام داد و با اختلاف زیاد نفر اول شد و جایگاهش در تیم المپیک را تضمین کرد [۵۷۲, ۵۷۳].

در پاریس، سیمون با یک مصدومیت در ساق پا در مرحله مقدماتی روبرو شد، اما به رقابت ادامه داد و اول شد [۵۷۴, ۵۷۵]. ایمی تیم ایالات متحده را در پاریس در “مأموریت رستگاری” پس از تجربه محدود توکیو توصیف می‌کند [۵۷۶]. نام تیمی آنها “دختران طلایی” (Golden Girls) بود، که هم به سن تیم و هم به کسب مدال اشاره داشت [۵۷۷]. سیمون مدال طلای آل-اِراند یا آل-اراند یا آل-اِراند یا آل-اِراند یا آل-اراند یا آل-اِراند خود را در پاریس کسب کرد و تاریخ‌ساز شد [۵۷۸]. او همچنین در پرش خرک مدال طلا را به دست آورد [۵۸۰]. با این حال، او در چوب موازنه پس از خطایی که باعث شد از روی دستگاه بیفتد، از کسب مدال بازماند و پنجم شد [۵۸۲]. در حرکات زمینی، سیمون پس از دو بار خروج از محدوده، با اختلاف ناچیزی مدال نقره را به آندرازیل واگذار کرد [۵۸۳].

فصل به بحث و جدل در مورد امتیازها در فینال حرکات زمینی اشاره می‌کند: کسر امتیاز بحث‌برانگیز ۰.۳ برای سیمون به دلیل “عدم احترام به داوران” (که ایمی معتقد است رخ نداد) [۵۸۲, ۵۸۳] و چالش موفقیت‌آمیز امتیاز جردن چایلز که در ابتدا او را به جایگاه مدال برنز رساند [۵۸۶]. با این حال، این چالش امتیاز بعداً توسط دادگاه حکمیت ورزش (CAS) به دلیل چهار ثانیه تاخیر در زمان مجاز برای ارسال، لغو شد و مدال برنز جردن پس گرفته شد و به آنا باربوسو بازگردانده شد [۵۸۸]. فدراسیون ژیمناستیک ایالات متحده (USAG) این تصمیم CAS را با ارائه مدارک ویدیویی که نشان می‌دهد چالش به موقع ارسال شده، رد کرده و به دادگاه فدرال سوئیس فرجام‌خواهی کرده است [۵۸۸].

ایمی به نقش سیمون به عنوان یک ستاره برای ورزش و اهمیت طول عمر او اشاره می‌کند که باعث شده طرفداران با او ارتباط برقرار کنند [۵۹۰]. او نیاز به فرصت‌هایی برای ژیمناست‌ها برای ادامه فعالیت پس از دوران دانشگاه را برجسته می‌کند، زیرا بسیاری از آنها در اوج آمادگی بدنی خود هستند [۵۹۱]. این موضوع او را به ماجراجویی بعدی‌اش رهنمون می‌شود: هم‌بنیان‌گذاری یک لیگ ژیمناستیک حرفه‌ای زنان به نام GIGA (Global Impact Gymnastics Alliance) [۵۹۲]. این لیگ قصد دارد از سیستم امتیازدهی ۱۰.۰ استفاده کند، بر هنر و جذابیت برای تماشاگران تمرکز کند، مهارت‌ها را برای افزایش طول عمر ورزشکاران رتبه‌بندی کند، از فناوری استفاده کند و یک لیگ تیمی ایجاد کند که رقابت‌هایی مشابه ورزش‌های دیگر را به وجود آورد [۵۹۲]. این لیگ برای ژیمناست‌های دانشگاهی، نخبه و بین‌المللی خواهد بود و هنوز تاریخ شروع آن مشخص نیست [۵۹۲].

فصل با تأمل ایمی بر روی هدف اصلی ورزش ژیمناستیک پایان می‌یابد: کودکان باید در ژیمناستیک بمانند زیرا آن را دوست دارند [۵۹۳]. رسیدن به سطح المپیک ترکیبی نادر از استعداد، کار سخت، حمایت، مربیگری، ثبات مالی، سلامت، تمایل و شانس است [۵۹۳]. او بر اهمیت عدم سرکوب شخصیت ژیمناست‌ها، مانند سیمون، که خنده و سرگرمی او بخشی از موفقیتش بود، تأکید می‌کند [۵۹۵]. هدف، برنده شدن نیست، بلکه رشد کردن و پیدا کردن تعادل است [۵۹۶].

100 جمله مهم و کلیدی و تاثیر گذار کتاب

با توجه به درخواست شما برای ارائه ۱۰۰ جمله مهم، کلیدی و تأثیرگذار از بخش‌های ارائه شده از کتاب “تعادل: سال‌های مربیگری من با سیمون بایلز”، در اینجا مجموعه‌ای از این جملات، همراه با ذکر منبع، آورده شده است:

  1. نحوه وقوع اتفاقات خارق‌العاده اینگونه است: یک قدم بدون خودنمایی در هر زمان [۳۵].
  2. وقتی پنج ساله بودم، بالاخره در شهری که دوستش داشتم مستقر شدم: شیکاگو [۳۷].
  3. من یک “بچه با کلید درب خانه” بودم، به این معنی که وقتی مادرم سر کار بود، کلید خودم را داشتم تا وارد آپارتمانمان شوم [۳۸].
  4. در آن مرکز، یک سالن بسکتبال استاندارد وجود داشت که بعدازظهرها به یک مرکز ژیمناستیک کوچک و موقت برای بچه‌های محلی تبدیل می‌شد [۳۹].
  5. ژیمناستیک عشق اول من بود و همچنان مرا به سوی خود می‌خواند [۶۳].
  6. این تجربه مانند یک جمع‌بندی عالی از زمان با هم بودن ماست: یک ماجراجویی وحشی و هیجان‌انگیز پر از عجیب و غریب بودن و بی‌علاقگی به دویدن [۵].
  7. وقتی سیزده ساله شدم و شروع به رفتن به اردوهای توسعه تیم ملی زنان کردم، برای اولین بار متوجه شدم که رابطه‌ام با مربی‌ام متفاوت است [۶].
  8. مربی ایمی و من پیوند ویژه‌ای داریم [۷].
  9. او همیشه کاری را که بهترین برای ورزشکارانش به صورت شخصی بود انجام می‌داد، حتی اگر کسی به او می‌گفت ممکن است نتیجه ندهد [۷].
  10. مربی ایمی می‌فهمد که هر ورزشکاری به طور متفاوتی کار می‌کند، دستورالعمل‌ها را پردازش می‌کند و یاد می‌گیرد، و او به این موضوع توجه می‌کند [۸].
  11. این سیستم به خوبی برای ما کار کرد [۸].
  12. می‌دانم که کمال یک هدف آرمانی است، اما تلاش برای رسیدن به آن در قدرت هر یک از ماست، و مربی ایمی از ما انتظار داشت که آن تلاش را به کار بگیریم [۱۰].
  13. مهم‌تر از همه، مربی ایمی با من مانند یک فرد مستقل رفتار کرد [۱۱].
  14. او به من اجازه داد تا رشد کنم و حرف بزنم [۱۱].
  15. مربی ایمی می‌خواست بهترین چیزی باشم که می‌توانم باشم و تمام وجودم باشم، و هرگز اجازه نداد ژیمناستیک بیش از حد جدی شود [۱۱].
  16. این واقعی بودن چیزی است که او را خاص می‌کند [۱۱].
  17. مسابقه تنها تمام زندگی شما را تعریف نمی‌کند؛ فقط بخشی از زندگی شماست [۱۳].
  18. روند نوشتن این کتاب یک چیز را روشن کرد: اگر می‌خواهم با داستانم صادق باشم، باید همکاران، والدین و مربیانی را که در طول بیش از سی سال سفرم با آن‌ها در تماس بوده‌ام، تأیید کنم [۱۳].
  19. همچنین، برخی از این افراد کارهای بسیار مهربانانه‌ای برای من انجام داده‌اند که به سفر مربیگری و رهبری من کمک کرده است [۱۴].
  20. من هرگز شاهد ضرب و شتم یا لمس نامناسب کسی نبودم [۱۵].
  21. من شاهد تحقیر شدن و سرکوب شدن ژیمناست‌ها بودم، که با آن موافق نبودم، اما در آن زمان متوجه آسیب ماندگاری که این موضوع ایجاد می‌کرد، نشدم [۱۵].
  22. طعنه‌آمیز است که در حالی که من این فرآیندهای مربیگری نامطلوب را رد می‌کردم، مکرراً به من گفته می‌شد که موفق نخواهم شد زیرا بیش از حد خوب هستم [۱۶].
  23. در سطح نخبه ژیمناستیک در اوایل دهه ۲۰۰۰، هیچ مربی در ایالات متحده نمی‌تواند بگوید که هیچ ارتباطی با همکاری ندارد که متهم به سوء استفاده شده، تحت تحقیق است، تعلیق شده، یا دستگیر و/یا محکوم شده است [۱۶].
  24. در گذشته، وقتی داستانی از سوء استفاده می‌شنیدم… (به اشتباه) فرض می‌کردم داستان یک استثنا است و نه یک عمل رایج [۱۸].
  25. امروز… متوجه شده‌ایم که محیط سوء استفاده استثنا نبوده است [۱۸].
  26. در مورد لری ناسار، متجاوز محکوم شده، بیش از پانصد زن اکنون برای افشای آسیب‌هایشان پیشقدم شده‌اند [۱۸].
  27. آنچه من انجام داده‌ام و ادامه خواهم داد این است که از بازماندگان این ورزش حمایت کنم و در هنگام اعتماد به من، با باور کردن آغاز کنم [۱۹].
  28. ورزش ژیمناستیک در حال بهبود و بازسازی است – بهتر و قوی‌تر از همیشه [۲۰].
  29. چیزی غیرعادی بود. ما کمتر از شش ماه تا بازی‌های المپیک فاصله داشتیم و سیمون نمی‌توانست پیچ بزند – در واقع در هیچ حرکتی! [۲۱]
  30. خیلی خطرناک‌تر است وقتی این اتفاق برای یک ژیمناست می‌افتد که بیش از ده فوت در هوا می‌چرخد و در فضا و زمان آگاهی بدن خود را از دست می‌دهد [۲۲].
  31. من آرزو می‌کنم که یک گلوله نقره‌ای داشتم، اما نداشتم [۲۴].
  32. بزرگترین چیزی که به نفع ما بود زمان بود [۲۵].
  33. می‌دانستم تلاش برای فشار آوردن به سیمون فقط فرصتی برای آسیب ایجاد می‌کند زیرا مهارت‌های او به طور دیوانه‌کننده‌ای دشوار است [۲۵].
  34. به عنوان مربی او، فهمیدم که نقش من باید تغییر کند [۲۵].
  35. سیمون می‌تواند فشار را تحمل کند [۲۷].
  36. او پرافتخارترین ژیمناست تاریخ است زیرا بارها – بی‌سابقه – در برابر انتظارات غیرممکن ایستاد و کتاب‌های رکورد را بازنویسی کرد [۲۷].
  37. استعدادی که او داشت آشکار بود، اما سیمون هنوز باید کار را انجام می‌داد [۲۹].
  38. او باید سالم می‌ماند [۲۹]. او باید با انگیزه می‌ماند [۲۹]. او باید می‌خواست بزرگ باشد [۲۹]. او باید به انتظارات بزرگ پاسخ می‌داد [۲۹].
  39. البته، سیمون مجبور نبود هیچ یک از آن کارها را انجام دهد، و این بخشی از دلیل موفقیت آن بود [۲۹].
  40. همانطور که مربی ایمی همیشه به من می‌گفت، “این فقط ژیمناستیک است” [۱۲].
  41. این مرا به شدت متوجه اهمیت سلامت روان کرد [۵۳].
  42. در لاک‌شور، من به جای محدودیت‌هایم، به حد نهایی فشار آورده شدم [۵۴].
  43. من خوب بودم در بیرون رفتن و خوب عمل نکردن به او اجازه دادم [۲۲۰]. من فکر می‌کردم برای او مهم است که یاد بگیرد عدم آمادگی خوب او منجر به عملکرد ضعیف در مسابقه خواهد شد [۲۲۰].
  44. بیش از حد، سرسختی و قدرت ذهنی به عنوان دلایلی برای ادامه دادن مطرح می‌شوند، به خصوص در ورزش [۲۲۲]. این خوب است اگر دارید توپ را به حلقه می‌اندازید، اما اگر بدن خود را از طریق هوا پرتاب می‌کنید، اینطور نیست [۲۲۲].
  45. با خطر واژگون شدن و چرخش به عنوان بخشی از برنامه روزانه او، من حاضر به ریسک کردن ایمنی او نبودم [۲۲۲].
  46. سیمون اولین مهارت هم‌نام خود را، “بایلز”، در حرکات زمینی معرفی کرد [۲۲۲].
  47. همانطور که گفته می‌شود، “نیاز مادر اختراع است” [۲۲۵].
  48. هرگونه پرسش در مورد اینکه آیا او پس از رقابت‌های جوانانش، همانطور که بسیاری از ورزشکاران با استعداد قبل از او انجام داده بودند، به اوج می‌رسد، از بین رفته بود [۲۲۸]. سیمون قهرمان ملی ارشد سال ۲۰۱۳ بود [۲۲۸].
  49. لوییس نگران بود که سیمون، پس از پیروزی در مسابقات قهرمانی ملی، خیلی سریع پیشرفت می‌کند [۲۳۰].
  50. ما هرگز نمی‌دانیم آینده چه چیزی در انتظار ماست، اما من در آن زمان می‌دانستم که آنچه می‌دیدم، عظمت بود [۲۳۰]. من نمی‌خواستم آن را مهار کنم [۲۳۰].
  51. این اولین باری بود که من در مقابل مارتا ایستادم و آخرین بار هم نبود [۱۹۶].
  52. احساس می‌کردم که مارتا انتظار داشت سیمون شکست بخورد زیرا ما برای تمرین با بقیه تیم در اردوگاه او نبودیم [۲۰۰].
  53. هدف ما این بود که نشان دهیم سیمون می‌تواند عالی عمل کند چه با تیم ملی در اردوگاه تمرین کند چه نه [۲۰۰].
  54. در طول حرکات زمینی خود در روز دوم مسابقه، سیمون اولین پاس زمینی خود را تکمیل کرد که شامل یک دو ضرب پشت سر هم به داخل یک پرش گوزنی بود [۲۰۲]. سیمون آنقدر در پرش خود اوج گرفت که بیشتر شبیه گوزنی نبود که می‌دوید، بلکه بیشتر شبیه یک گوزن شمالی بود که برای تحویل هدیه‌ای به سوی آسمان پرواز می‌کند [۲۰۲].
  55. این اولین باری بود که طرفداران سیمون را در مرحله بزرگ عمل می‌دیدند و از قدرت و کاریزمای او متحیر شدند [۲۰۱].
  56. من خیلی خوشحال بودم که این درس را یاد گرفتم، زیرا بیش از هر چیز دیگری می‌خواستم بچه‌ها سرگرم شوند، و پیروزی اگر اتفاق می‌افتاد، یک پاداش خوب بود [۱۲۱].
  57. مهم نیست چقدر سخت تلاش می‌کردم مربی جدیدم را راضی کنم، هیچ چیز کافی نبود [۴۵].
  58. من در آن لحظه از ژیمناستیک دست کشیدم [۶۲]. نیاز داشتم دوباره قدرت پاهایم را بسازم و از نظر روحی بهبود یابم [۶۲].
  59. اینجاست که مردمم را پیدا کردم [۸۶]. من تیمم را پیدا کردم [۸۶].
  60. مربیگری و کالبدشکافی در ذهن من با هم برخورد کردند [۸۸]. واضح شد که همه چیز کجا می‌رود، و حرکت بدن برای من کاملاً واضح شد [۸۸].
  61. صادقانه بگویم، تنها اشکال عدم تکمیل مدرکم این بود که از درخواست برای فرصت‌های مربیگری دانشگاهی محروم شدم، زیرا بیشتر برنامه‌های دانشگاهی به مدرک لیسانس نیاز دارند [۹۱].
  62. در دنیای ژیمناستیک، محیط‌های باشگاهی برای همه وجود دارد [۱۰۲].
  63. ** فلسفه من این بود که آنچه مفید است را بردارم و بقیه را دور بریزم [۹۹].**
  64. بزرگترین درسی که از آن شغل پاره وقت اول یاد گرفتم، مکالمه‌ای بود که با همکارم در آن زمان داشتم [۸۳].
  65. او فکر می‌کرد من بیش از حد مهربان هستم [۸۴]. حتی آن زمان به یاد دارم که فکر می‌کردم، خوب، پس موفق نخواهم شد [۸۴].
  66. بیش از هر چیز دیگری می‌خواستم بچه‌ها سرگرم شوند، و پیروزی اگر اتفاق می‌افتاد، یک پاداش خوب بود [۱۲۱].
  67. فلسفه من این بود که «شما به اندازه بدترین ژیمناست خود خوب هستید» [۱۲۲].
  68. به عنوان یک مربی، مهم است که با هر بچه یکسان رفتار کنید [۱۲۴].
  69. پرتاب مهارت‌ها بدون تکنیک مناسب همان چیزی است که باعث آسیب دیدن ژیمناست‌ها می‌شود [۱۲۵].
  70. وقتی به سیمون اجازه دادم تا حدی که می‌تواند تلاش کند، انتظارات را بالا بردم، که منجر به نتایجی شد که نفس ما را بند آورد [۵].
  71. مهمترین مکالمه‌ای که با دختران در مورد غذا داشتم مربوط به یادآوری اهمیت نخوردن وعده‌های غذایی بود [۱۲۹].
  72. در اواخر دوران حرفه‌ای‌ام، وقتی برنامه خودم را اداره می‌کردم، قانونی داشتم که اگر تمرین بیش از سه ساعت طول می‌کشید، یک استراحت اجباری برای همه، از جمله مربیان، وجود داشت [۱۳۰].
  73. خانواده… مدرسه… ژیمناستیک [۱۳۵]. به این ترتیب [۱۳۵].
  74. من نمی‌دانم زندگی ما بدون او چگونه می‌شد [۱۴۶].
  75. واقعیت این است که مربیان بزرگ بیشتر از آنچه پس می‌گیرند، می‌گذارند، بنابراین عالی است که افرادی برای تکیه کردن داشته باشید [۱۴۷].
  76. او نمی‌توانست بایستد [۱۵۰]. او روی باسنش می‌افتاد و مثل اینکه روی ترامپولین باشد، به پا می‌شد… اما او روی ترامپولین نبود [۱۵۰].
  77. برای من، او مانند فرزند چهارم من است، و من نسبت به او احساس بسیار محافظت‌کننده‌ای داشتم [۲۴۴].
  78. متوجه شدم که محیط لاک‌شور دیگر شرکت سابق نیست [۲۵۲].
  79. من نمی‌دانستم خروج چقدر سخت خواهد بود [۲۶۰]. برای من سخت بود، و برای سیمون سخت‌تر بود [۲۶۰].
  80. شغل من در آن لحظه این بود که تلاش کنم او را از افتادن در روزمره بیرون بکشم [۲۶۱].
  81. این زمانی بود که حضور در اردوهای تمرینی تیم ملی برای او واقعاً مهم شد [۲۶۲].
  82. مصدومیت – اولین و تنها مصدومیتی که برای مدتی مانع پیشرفت سیمون شد – یادآوری بود که ورزش ژیمناستیک برای بدن سخت است [۲۶۵].
  83. من فلسفه‌ای دارم که اگر باید حدس بزنید که یک ورزشکار مصدوم است، فقط فرض کنید مصدوم است [۲۶۶].
  84. آسیب در ورزش اتفاق می‌افتد [۲۶۵]. برخی به صورت تصادفی و برخی به دلیل استفاده بیش از حد رخ می‌دهند [۲۶۵].
  85. من هرگز ورزشکاری را فشار نمی‌دهم اگر بگوید چیزی درد می‌کند [۲۷۵]. اگر درد می‌کند، انجام آنچه دردناک است را متوقف کنید [۲۷۵]. این به همین سادگی است [۲۷۵].
  86. من هرگز نظرات مارتا درباره وزن او را به سیمون منتقل نکردم [۲۷۶]. من فکر می‌کردم این نوع نظرات نفرت‌انگیز هستند و می‌خواستم سیمون را تا آنجا که می‌توانم از آن‌ها محافظت کنم [۲۷۶].
  87. او به عنوان قهرمان ملی برای بار دوم در ردیف، رزومه‌اش را تقویت کرد [۲۸۱].
  88. موفقیت آسایش به همراه ندارد؛ همه چیز اطراف شما را – خوب و بد را – تقویت می‌کند [۲۸۸].
  89. بهای سنگین مدال‌ها [۱۲].
  90. هدف هرگز پیروزی نبوده است [۲۸۸].
  91. از دیدگاه من، تعهد به برتری و تا حدی حرفه‌ای‌گری که با مارتا در رأس کار بودم، در حال از بین رفتن بود [۲۴۸].
  92. او نه تنها اول شد، بلکه شروع به جدا کردن خود از تمام رقابت‌های دیگر به گونه‌ای کرد که او را در سطح کاملاً متفاوتی قرار داد [۲۳۹].
  93. وقتی نتایج را دیدم، می‌دانستم که حتی با آن افتادن، سیمون اول شده است [۳۸۰].
  94. نبوغ مارتا در کنار هم قرار دادن بهترین تیم کلی بود، با علم به اینکه قانون دو نفر از هر کشور به این معنی است که تیمی متشکل از ژیمناست‌های همه جانبه به تنهایی پتانسیل کسب مدال‌های بیشتری را نسبت به تیم شامل چند متخصص نخواهد داشت [۳۸۲].
  95. وقتی به چگونگی ایستادگی در مقابل مارتا نگاه می‌کنم، فکر می‌کنم بخش بزرگی از آن به این دلیل بود که من هرگز او را در زمان ورزشکار بودن نمی‌شناختم [۳۹۸].
  96. سیمون در ریو مورد علاقه سنگین بود، و حفظ سلامتی او اولویت اصلی بود [۳۸۶].
  97. او هرگز نیاز به بافر نداشت [۳۹۸].
  98. سیمون مثل دختر من بود، و دانستن آنچه که او از سر گذراند و احساس من که او را ناکام گذاشتم – حتی متوجه نشدم که او باید از آن مرد محافظت می‌شد – ویرانگر است [۵۰۰].
  99. آنچه نمی‌توانست در مستند نشان داده شود، اشک‌های جمعیت، دستمال‌های کاغذی که بین حاضران رد و بدل می‌شد، آسیب‌هایی که وارد شده بود، و زخم‌هایی که باز شده بود و هنوز در حال التیام هستند، بود [۵۱۳].
  100. اوج گرفتن در ورزش نخبه، مهم نیست چقدر با دقت باشد، فشار زیادی بر بدن وارد می‌کند [۲۷۵].

امیدوارم این مجموعه جملات به شما در درک عمیق‌تر کتاب کمک کند.

50 سوال مهم و کلیدی

بسیار خوب، در اینجا ۵۰ سوال مهم به همراه پاسخ‌های آن‌ها بر اساس اطلاعات موجود در منابع ارائه شده در مورد ایمی بورمن و سیمون بایلز آورده شده است:

۱. ایمی اولین کلاس‌های ژیمناستیک خود را کجا شروع کرد و چرا؟ ایمی بورمن اولین کلاس ژیمناستیک خود را در شش سالگی [۳۵] در پارک پاتاواتومی (Pottawattomie Park)، یکی از پارک‌های شهر شیکاگو که دارای یک مرکز ژیمناستیک کوچک و موقت بود [۳۹]، آغاز کرد. مادرش، ورونیکا (رونی) [۳۵]، او را در این کلاس ثبت نام کرد زیرا نیاز داشت ایمی در زمانی که او برای کار به مرکز شهر شیکاگو می‌رفت، مشغول باشد [۳۵].

۲. تجهیزات در اولین سالن ژیمناستیک ایمی چگونه بود؟ تجهیزات در مرکز ژیمناستیک پاتاواتومی پارک بسیار محدود بود [۳۹]. این مکان دارای چند تشک تاشو، یک چوب موازنه چوبی [۳۹] بود و تجهیزات دیگری مانند خرک یا پارالل نداشت [۴۰]. تشک زمینی مستقیماً به دیوارهای بتنی می‌چسبید [۴۸] و چوب موازنه آن چوبی، لاک‌خورده و بدون پد یا روکش چرمی بود که باعث کبودی و درد می‌شد [۳۹].

۳. وضعیت خانوادگی ایمی در دوران کودکی چگونه بود؟ ایمی در شیکاگو متولد شد و در ابتدا با مادرش در یک کمون هیپی در نیومکزیکو زندگی کرد [۳۶]. والدین او زمانی که ایمی فقط پنج ماه داشت طلاق گرفتند [۳۶]. در پنج سالگی، او با پدرش، دنیس (دنی)، و نامادری‌اش، ترودی، در ورمونت زندگی می‌کرد [۳۷]. در آن تابستان، مادرش به او و برادرش گفت که به ورمونت بازنخواهند گشت تا با پدرشان زندگی کنند [۳۷]. بنابراین، او در نهایت در شیکاگو ساکن شد [۳۷]. برادر بزرگترش، مایکل، چند سال بعد به ورمونت بازگشت تا با پدر و نامادری‌شان زندگی کند، و خواهر ناتنی کوچکترش، کیتی، از پدر و ترودی به دنیا آمد [۳۷، ۳۸]. او با برادر بزرگتر و خواهر کوچکترش تماس زیادی نداشت، مگر در کریسمس و تعطیلات تابستانی، و خودش را کمی شبیه یک بچه تنها با خواهر و برادر می‌دید [۳۸]. او به عنوان “بچه با کلید خود” (latchkey kid) شناخته می‌شد و در سنین پایین استقلال زیادی داشت [۳۸].

۴. ایمی در حین تمرین ژیمناستیک در دوران کودکی با چه چالش‌های فیزیکی مواجه شد؟ در دوران تمرین در پاتاواتومی پارک، ایمی از تمرین روی چوب موازنه به دلیل سفت بودن و عدم وجود پد، درد و کبودی زیادی متحمل می‌شد [۳۹]. در سالن بعدی‌اش، لیک‌شور آکادمی (Lakeshore Academy)، او به دلیل شرایط نامناسب پارالل، از تمرین روی آن‌ها نیز اذیت می‌شد [۴۴]. او به طور منظم دچار کبودی، رگ به رگ شدن، پارگی کف دست‌ها (“rips”) و افتادن‌های دردناک می‌شد [۴۶، ۴۷]. پس از یک جهش رشد قابل توجه در ۱۱ سالگی، او با بدن جدیدی روبرو شد که آن را نمی‌شناخت، که تمرین مهارت‌ها را سخت‌تر و ترسناک‌تر می‌کرد [۴۵، ۴۹].

۵. تجربه ایمی با مربی جرمی در لیک‌شور آکادمی چگونه بود؟ وقتی مربی جرمی (Coach Jeremy)، که نام واقعی‌اش نیست، در تابستان ۱۹۸۴ به سالن ایمی در لیک‌شور آکادمی آمد، رابطه او با ژیمناستیک پیچیده شد [۴۵]. هر چقدر ایمی تلاش می‌کرد او را راضی کند، هیچ چیز کافی نبود [۴۵]. جرمی از نظر عاطفی او را طرد می‌کرد و اغلب تلاش‌هایش را نادیده می‌گرفت [۵۴، ۵۹]. او ایمی را مجبور می‌کرد ساعت‌ها روی پارالل، حرکت Cast Handstand را تکرار کند که منجر به پارگی کف دست‌ها و کبودی شدید لگن او می‌شد [۴۶، ۴۷]. حتی وقتی ایمی به شدت آسیب دید (لگن او به پارالل برخورد کرد و احساس کرد شکسته است)، جرمی به جای بررسی او، او را به خاطر اشتباه سرزنش کرد و گفت کارش را ادامه دهد [۴۷].

۶. ایمی پایش را چگونه شکست؟ واکنش مربی‌اش چه بود؟ ایمی در دوازده سالگی پایش را شکست [۵۵-۵۷]. این اتفاق زمانی افتاد که او زودتر از بقیه به سالن رسید و برای جلب توجه مربی جرمی، روی چوب موازنه حرکت فول ترن (full turn) را انجام داد، اما هنگام فرود با پا صاف روی تشک (که محکم بود) احساس درد شدیدی کرد [۵۵]. او با درد به تمرین ادامه داد، اما درد بدتر شد [۵۵]. روز بعد، وقتی به مدرسه رفتن سخت بود، به مادرش زنگ زد و در راه رفتن به سمت دفتر کار مادرش (به دلیل سوء تفاهم) دردش تشدید شد [۵۶]. در بیمارستان مشخص شد که او ساق پایش را شکسته و صفحه رشدش نیز دچار شکستگی شده است [۵۷، ۵۸]. وقتی ایمی به مربی جرمی گفت نمی‌تواند ادامه دهد، او عصبانی شد زیرا آخر هفته مسابقه داشتند و چشمانش را چرخاند [۵۶]. پس از شکستگی پا، جرمی ایمی را کاملاً نادیده گرفت و انگار وجود نداشت [۵۹].

۷. سبک مربیگری مربی جرمی چه تأثیری بر ایمی گذاشت؟ سبک مربیگری مربی جرمی، که شامل طرد کردن و نادیده گرفتن عمدی تلاش‌های ایمی به منظور واداشتن او به سخت‌تر کار کردن بود، برعکس عمل کرد و باعث شد ایمی احساس غم، کوچکی و بی‌اهمیتی کند [۷۸]. این تجربه یکی از قوی‌ترین تأثیرات را بر ایمی گذاشت [۷۸]. او در همان لحظه به خودش قول داد هرگز احساسی را که مربی‌اش به او داده بود فراموش نکند و قول unspoken به دانش‌آموزان آینده‌اش داد که هرگز اشتباهات مربی جرمی را تکرار نخواهد کرد [۷۸]. ایمی جرمی را بی‌ادب‌ترین مربی‌ای که تا به حال داشته است توصیف می‌کند و او بیشترین تأثیر را بر نحوه مربیگری او در آینده گذاشت (یعنی کارهایی که نباید انجام دهد) [۷۸].

۸. چرا ایمی بعد از شکستگی پایش به ژیمناستیک بازگشت؟ ایمی پس از شکستگی پایش حدود ۹ ماه از ژیمناستیک دور بود و در این مدت والیبال و تشویق‌کننده (چیرلیدر) شد [۶۲]. او معتقد بود که اگر ژیمناستیک واقعاً علاقه واقعی او باشد، باز خواهد گشت [۶۱]. ژیمناستیک عشق شماره یک او بود و دائماً او را به خود فرا می‌خواند [۶۲]. او نه تنها دلش برای انجام ژیمناستیک تنگ شده بود، بلکه دلش برای حضور در سالن نیز تنگ شده بود؛ حتی بوی گچ و عرق برایش آرامش‌بخش شده بود [۶۳]. همچنین برای مادرش راحت‌تر بود که ایمی در سالن باشد تا در خیابان‌های شیکاگو [۶۳].

۹. ایمی مربیگری را از چه زمانی و با چه نقشی شروع کرد؟ ایمی در سن ۱۳ سالگی، زمانی که به سالن جدیدی به نام کرین پلاس کرین (Crane Plus Crane – CPC) رفت، مربیگری را آغاز کرد [۶۴]. او تمام بعد از ظهر در آنجا می‌گذراند و از آنجایی که نمی‌توانست تمام مدت تمرین کند، مربیگری را شروع کرد [۶۴]. او در ابتدا به کودکان پیش‌دبستانی و برخی کلاس‌های تفریحی کمک می‌کرد [۶۴].

۱۰. ایمی اولین تجربه خود در برنامه‌ریزی و طرح درس را کجا کسب کرد؟ ایمی در ۱۶ سالگی شروع به اداره برنامه ژیمناستیک YMCA در شیکاگو کرد [۶۶]. در آنجا بود که او برای اولین بار در مورد برنامه‌ریزی مربیان و ایجاد طرح درس یاد گرفت [۶۶].

۱۱. رویکرد مادر ایمی در تربیت او چگونه بر فلسفه مربیگری ایمی تأثیر گذاشت؟ مادر ایمی، رونی، به او اعتماد زیادی داشت و به او استقلال می‌داد، اما همچنین او را در مورد خطرات زندگی (مانند رانندگی با فرد مست) آموزش می‌داد [۶۶-۶۷]. رونی معتقد بود که نمی‌تواند نوجوانان را از امتحان کردن چیزهای جدید باز دارد، بنابراین به جای تحمیل محدودیت‌های نمایشی، به ایمی آموزش داد چگونه در هر زمینه ایمن باشد [۶۷]. این رویکرد به ایجاد اعتماد در رابطه آن‌ها کمک کرد و بصیرت اولیه در مورد قدرت احترام در ایجاد رابطه به ایمی داد [۶۷، ۶۹]. ایمی این الگو را در روابط خود با ژیمناست‌هایش دنبال کرد، با این درک که نوجوانان نوجوان خواهند بود و آموزش در مورد زندگی اغلب سازنده‌تر و سالم‌تر از تلاش برای محافظت کامل از آن‌ها است [۶۹].

۱۲. چرا ایمی تصمیم گرفت در ابتدا مدرک دانشگاهی خود را کامل نکند؟ ایمی بعد از چهار سال در دانشگاه ایلینوی شمالی (Northern Illinois University – NIU)، با حدود شش ماه تا فارغ‌التحصیلی، احساس کرد که فقط منتظر شروع زندگی واقعی‌اش است [۸۹]. او واقعاً احساس می‌کرد که تمام کردن دانشگاه به کاری که می‌خواهد به عنوان شغل انجام دهد کمک نخواهد کرد و متوجه شد برای مربیگری حرفه‌ای نیازی به مدرک دانشگاهی ندارد [۸۹]. مادرش نیز حامی این تصمیم بود [۹۰].

۱۳. چه چیزی باعث شد ایمی به تگزاس نقل مکان کند؟ در مارس ۱۹۹۵، دوست و هم‌اتاقی ایمی، کِوی (Kevi)، برای مصاحبه شغلی به هیوستون تگزاس سفر کرد [۸۹]. ایمی همراه او به عنوان سفر جاده‌ای رفت [۸۹]. هنگامی که کِوی مشغول مصاحبه بود، به ذهن ایمی رسید که کاری برای انجام ندارد، بنابراین به صورت ناگهانی در دفترچه تلفن (چون گوگل در جیب نداشتند) دنبال سالن‌های ژیمناستیک گشت [۹۰]. او به سالن‌ها مراجعه کرد و گفت که می‌خواهد به تگزاس نقل مکان کند و مربیگری کند، که منجر به سه پیشنهاد شغلی در همان روز شد [۹۰]. با توجه به اینکه کِوی هم پیشنهاد شغلی دریافت کرد، آن‌ها تصمیم گرفتند به تگزاس نقل مکان کنند [۹۰].

۱۴. اولین شغل ایمی در تگزاس کجا بود؟ محیط مربیگری آنجا چگونه بود؟ اولین شغل ایمی در تگزاس در سایپرس آکادمی ژیمناستیک (Cypress Academy of Gymnastics) بود [۹۲]. در آن زمان، محیط آنجا، از والدین تا کارکنان، همه چیز در مورد بردن بود [۱۰۰]. ایمی معتقد بود که رقابت‌جویی خوب است، اما تمرکز غالب بر بردن باعث می‌شد بخش‌های عالی دیگر ورزش نادیده گرفته شود [۱۰۰]. ژیمناست‌ها تهدید به تمرینات اضافی می‌شدند یا برای انگیزه تحقیر می‌شدند؛ اجازه نداشتند درباره مصدومیت‌ها صحبت کنند یا ترس‌هایشان را بیان کنند؛ و انتظار می‌رفت بدون شکایت تمرین کنند و در جایگاه اول قرار گیرند [۱۰۰]. این سبک با ایمی همخوانی نداشت و یادآور تجربیات منفی او با مربی جرمی بود [۱۰۰].

۱۵. ایمی از مشاهده مربیان سطح نخبه (elite) در سایپرس آکادمی چه چیزهایی یاد گرفت؟ در سایپرس آکادمی، ایمی خارج از ساعات مربیگری خود، روی پله‌های منتهی به دفتر مربیان می‌نشست و تمرینات ژیمناست‌های نخبه و مربیانشان، دبین و دینا، را تماشا می‌کرد [۹۷]. با وجود اینکه هیچ کس دیگری در سالن نبود، مربیان به او اجازه دادند در آنجا بنشیند و او از مشاهده آن‌ها چیزهای زیادی درباره تکنیک یاد گرفت [۹۷]. مشاهده سطح مهارت، فرم و انضباط شخصی این ورزشکاران برای او الهام‌بخش بود و باعث شد باور کند که می‌تواند در سطح نخبه مربیگری کند و به المپیک برود [۹۸].

۱۶. چرا ایمی به بنون ژیمناستیک (Bannon’s Gymnastix) نقل مکان کرد؟ ایمی در تابستان ۱۹۹۶ به بنون ژیمناستیک در اسپرینگ، تگزاس نقل مکان کرد [۱۰۲]. او در مسابقات مختلف با مربیان بنون آشنا شده بود و نحوه تعامل آن‌ها با ورزشکاران، نحوه صحبت کردنشان درباره کار و عشقشان به کودکان و محیط کاری را مشاهده کرده بود [۱۰۲]. او معتقد بود که بنون مکان مناسبی برای اوست، زیرا او جوان بود و می‌خواست رشد کند و مورد ارزش قرار گیرد [۱۰۲]. حتی با وجود اینکه حقوق ساعتی‌اش کاهش یافت (از ۱۲ دلار به ۱۰ دلار)، او بنون را مکانی پر از فرصت می‌دید [۱۰۲].

۱۷. سبک مدیریت مارتا بنون چگونه به ایجاد انگیزه در مربیان کمک کرد؟ مارتا بنون، مالک بنون ژیمناستیک، روش‌های درخشانی برای ایجاد انگیزه در مربیان برای بهتر شدن داشت [۱۰۳-۱۰۵]. او با کسب گواهینامه‌های داوری [۱۰۳، ۱۰۵] یا دریافت آموزش بیشتر [۱۰۳، ۱۰۵] یا شناسایی خطرات در سالن که نیاز به اصلاح یا جایگزینی داشتند و انجام تحقیق در مورد نحوه و هزینه رفع آن‌ها [۱۰۳، ۱۰۴]، افزایش حقوق می‌داد [۱۰۳-۱۰۵]. این سیستم سطح مراقبت و مسئولیت‌پذیری را در همه کارکنان بالا برد و حس سرمایه‌گذاری را در آن‌ها ایجاد کرد [۱۰۴].

۱۸. ایمی چه فرصت‌های آموزشی را در تگزاس دنبال کرد؟ چرا تصمیم گرفت داور شود؟ ایمی در تگزاس در کنگره ملی ژیمناستیک ایالات متحده (USA Gymnastics National Congress) شرکت کرد [۱۰۶] و همچنین در کنفرانس ژیمناستیک تگزاس به نام GAT (Gymnastics Association of Texas) شرکت کرد [۱۰۷]. او در GAT هر سال شرکت می‌کرد و هر گواهینامه‌ای را که می‌توانست کسب می‌کرد [۱۰۷]. او همچنین تصمیم گرفت برای داوری ژیمناستیک امتحان دهد [۱۱۲]. او دلیل این تصمیم را اینگونه توضیح داد که اگر آموزش بیشتری در مورد نحوه کسر نمرات داشته باشد و بتواند واقعاً داوری کند، بهتر می‌تواند به ژیمناست‌هایش کمک کند نمرات بهتری کسب کنند [۱۱۲]. او داوری را قدم منطقی بعدی در آموزش خود می‌دانست [۱۱۲].

۱۹. مربی المپیکی، تامی بیگس (Tammy Biggs)، چه تأثیری بر مربیگری ایمی گذاشت؟ تامی بیگس، مربی المپیکی و داور سطح برِوِت (brevet judge)، یکی از سخنرانان مورد علاقه ایمی در کنفرانس‌ها بود [۱۰۸]. ایمی از او در مورد نکات فنی مهارت‌هایی که تازه یاد می‌گرفت به آن‌ها آموزش دهد، چیزهای زیادی آموخت و او را سخنران کلینیکی می‌دانست که بیشترین چیزها را از او یاد گرفته است [۱۰۸]. تامی بیگس در ابداع دریل‌های خلاقانه برای تجزیه مهارت‌ها ماهر بود، و حضور در جلسات او به ایمی کمک کرد تا در مورد رویکرد به مهارت‌های جدید با مانورهای خلاقانه و سرگرم‌کننده که ژیمناست‌ها می‌توانستند بدون حمایت فیزیکی مربی انجام دهند، فکر کند [۱۰۸، ۱۱۰]. ایمی حتی در نهایت دریل‌های تمرینی مشابه تامی ابداع کرد [۱۱۱].

۲۰. سطوح مختلف در سیستم ژیمناستیک چیست؟ در ژیمناستیک، سیستم سطوح (levels) وجود دارد که قبلاً برنامه المپیک نوجوانان (Junior Olympic – JO) نامیده می‌شد [۱۱۲]. این سطوح به سه دسته تقسیم می‌شوند:

  • سطوح ۱-۳ (توسعه‌ای): این سطوح بیشتر غیررقابتی هستند و بر توسعه مهارت‌های پایه تمرکز دارند [۱۱۳].
  • سطوح ۴-۵ (اجباری – compulsory): ورزشکاران در این سطوح با مهارت‌ها و روتین‌های استاندارد و از پیش تعیین‌شده رقابت می‌کنند [۱۱۴].
  • سطوح ۶-۱۰ (اختیاری – optional): این سطوح شامل ژیمناستیک رقابتی است که معمولاً دیده می‌شود، با ژیمناست‌هایی که شروع به استفاده از مهارت‌ها و ترکیب‌بندی‌های منحصر به فرد خود می‌کنند؛ رقص‌آرایی اصلی در چوب موازنه و تمرینات زمینی معمولاً از سطح ۸ شروع می‌شود [۱۱۴].
  • نخبه (Elite): این‌ها ژیمناست‌هایی هستند که در المپیک می‌بینید و از طریق برنامه JO پیشرفت کرده‌اند [۱۱۵]. برای رقابت بین‌المللی در سیستم ایالات متحده، ژیمناست باید از مراحل انتخابی اجباری و اختیاری عبور کند تا “نخبه” شود [۱۱۵]. سیستم نخبه فدراسیون بین‌المللی ژیمناستیک (FIG) به جوانان (۱۱ تا ۱۵ سال) و بزرگسالان (۱۶ سال به بالا) تقسیم می‌شود [۱۱۵]. برای رقابت در المپیک، ورزشکار باید در سال بازی‌ها ۱۶ ساله باشد [۱۱۵].

۲۱. ایمی همسرش، جیمز، را چگونه ملاقات کرد؟ ایمی و همسرش، جیمز، همسایه بودند و سگ‌هایشان دئوهگی (Deohgee) و تاکر (Tucker) با هم دوست شدند [۱۳۵]. دئوهگی، سگ ایمی، هر وقت در ورودی باز می‌شد، به طبقه پایین می‌دوید و جلوی در جیمز می‌نشست [۱۳۵]. این دوستی بین سگ‌ها به آشنایی و قرار اول ایمی و جیمز در جشنواره رنسانس تگزاس در ۴ اکتبر ۱۹۹۸ منجر شد [۱۳۶].

۲۲. مدیریت برنامه فشرده مربیگری ایمی و بزرگ کردن سه پسرش چگونه بود؟ ایمی برنامه کاری بسیار پرفشاری به عنوان مربی داشت [۱۴۵-۱۴۷]. پس از تولد پسر اولش، جیمی [۱۴۳]، او تنها سه روز پس از زایمان به سالن بازگشت [۱۴۳] و مرخصی زایمان رسمی‌اش را تا شش ماهگی او به تعویق انداخت [۱۴۳]. همین الگو با پسران دوم و سومش نیز تکرار شد [۱۴۴]. جیمز، همسرش، کارهای صبحگاهی (بیدار کردن، تغذیه و آماده کردن بچه‌ها برای مدرسه) را بر عهده داشت [۱۴۵]. مادر ایمی نیز که با آن‌ها زندگی می‌کرد [۱۴۵]، در آشپزی و مراقبت از بچه‌ها کمک می‌کرد [۱۴۵]. این سیستم حمایتی برای ایمی ضروری بود و بدون آن نمی‌توانست در این حرفه باقی بماند [۱۴۶، ۱۴۷].

۲۳. سیمون بایلز چگونه برای اولین بار مورد توجه ایمی قرار گرفت؟ سیمون بایلز برای اولین بار در سال ۲۰۰۳، زمانی که یک دختر شش ساله بود، مورد توجه مادر ایمی، رونی، قرار گرفت [۱۴۸]. سیمون با یک اردوی تفریحی از مدرسه به بنون ژیمناستیک آمده بود [۱۴۸]. رونی استعداد خاصی در سیمون دید و به ایمی گفت که او را تماشا کند [۱۴۸]. ایمی در ابتدا مادرش را نادیده گرفت [۱۴۹]، اما بعداً خودش سیمون را دید که با توانایی‌های فیزیکی غیرعادی در حال حرکت بود و متوجه استعداد او شد [۱۵۰، ۱۵۱].

۲۴. نشانه‌های اولیه از توانایی‌های فیزیکی استثنایی سیمون چه بود؟ ایمی سیمون را دید که در سن شش سالگی روی تشک فوم (چهار اینچ ضخامت) بالا و پایین می‌پرید و مثل اینکه روی ترامپولین است، به پاهایش برمی‌گشت، در حالی که روی فنرفلور نبود [۱۵۰]. همچنین، او سیمون را دید که در حالی که نشسته بود، پاهای خود را بدون ایستادن زیر بدنش می‌لغزاند تا روی شکم دراز بکشد، کاری که افراد معمولی انجام نمی‌دهند [۱۵۰]. در هفت سالگی، سیمون دید که چیرلیدرها پشتک ایستاده (standing backflip) انجام می‌دهند و با وجود اینکه تازه ژیمناستیک را شروع کرده بود، ایستاد و آن را انجام داد [۱۵۲]. سپس، به درخواست مربیان، او پشتک ایستاده را روی چوب موازنه پایین (low beam) انجام داد، در حالی که باید در حال یادگیری عناصر پایه مانند هاندستند و چرخ و فلک می‌بود [۱۵۳].

۲۵. سیمون در دوران جوانی با چه چالش‌هایی به عنوان ژیمناست روبرو شد؟ با وجود استعدادش، سیمون در دوران جوانی از پارالل می‌ترسید [۱۵۴]. او بسیار کوچک بود و می‌ترسید از پارالل پایین به پارالل بالا بپرد [۱۵۴]. او در ابتدای کار با تمرینات بدنسازی مشکل داشت و اغلب فقط دو سوم میزان مورد نظر را انجام می‌داد [۱۵۸]. او همچنین با انعطاف‌پذیری مشکل داشت [۱۶۱] و در ابتدای کار نمرات خوبی در روتین‌های اجباری کسب نمی‌کرد [۱۶۱]. سیمون گاهی دچار بلوک‌های ذهنی (mental blocks) می‌شد و از انجام مهارت‌ها می‌ترسید [۱۶۸]. او همچنین در مسابقات اولیه خود بی‌تجربه و ناسازگار بود و در چوب موازنه دچار اشتباهات زیادی می‌شد [۱۶۳].

۲۶. ایمی چگونه مشکل سیمون با تمرینات بدنسازی را مدیریت کرد؟ ایمی متوجه شد که سیمون، به عنوان فردی با استعداد بالا، معمولاً برای کسب مهارت‌ها نیازی به سخت‌کوشی زیادی ندارد [۱۵۸]. در تمرینات بدنسازی، سیمون اغلب کمتر از مقدار تعیین شده را انجام می‌داد [۱۵۸]. ایمی شروع به شمردن تکرارهای سیمون کرد و اگر تعداد آن‌ها کم بود، به او می‌گفت که باید بیشتر انجام دهد، که اغلب باعث گریه سیمون می‌شد [۱۵۸]. ایمی همچنین دریافت که سیمون از تمرینات بدنسازی خسته می‌شود، نه اینکه خسته باشد [۱۶۲]. او سعی کرد با اضافه کردن چالش یا پیشرفت، تمرینات را جذاب‌تر کند [۱۶۲].

۲۷. چرا ایمی و لوئیس براسسکو (Luis Brasesco) تصمیم گرفتند سیمون را بلافاصله وارد برنامه نخبه نکنند؟ ایمی و لوئیس براسسکو طرفدار این تاکتیک نبودند که ژیمناست‌های بااستعداد را به سرعت از سطح ۸ به دنیای نخبه منتقل کنند [۱۶۷، ۱۸۷]. آن‌ها معتقد بودند که این کار می‌تواند فشار زیادی را در سنین پایین بر ژیمناست‌ها وارد کند [۱۶۷]. ایمی می‌خواست مطمئن شود که ژیمناستیک برای سیمون سرگرم‌کننده باقی بماند، زیرا برنامه نخبه سخت‌کوشی زیادی می‌طلبید [۱۶۷]. او احساس می‌کرد که برای سیمون مهم است که هر مرحله را طی کند تا یاد بگیرد چگونه رقابت کند، چگونه بازنده شود و چگونه برنده شود [۱۶۰]. او معتقد بود که سریع وارد شدن به سطح نخبه قبل از اینکه او این مفاهیم را درک کند، می‌تواند رشد شخصی او را متوقف کند [۱۶۰]. ایمی همچنین تجربه خود را به یاد می‌آورد که خیلی زود به سطح بعدی ارتقا یافته بود و معتقد بود که با صرف زمان بیشتر و کند کردن روند، می‌توانست ژیمناست بهتری باشد؛ بنابراین نمی‌خواست این اتفاق برای سیمون بیفتد [۱۶۱، ۱۸۸]. آن‌ها همچنین شش سال فاصله تا المپیک ۲۰۱۶ را در نظر گرفتند و نمی‌خواستند سیمون را قبل از اوج گرفتن در زمان مناسب، دچار مصدومیت یا خستگی کنند [۱۸۹].

۲۸. ایمی چگونه به سیمون کمک کرد تا بر بلوک‌های ذهنی بر روی مهارت‌های خاص غلبه کند؟ سیمون گاهی اوقات دچار بلوک‌های ذهنی می‌شد و از تلاش برای انجام یک مهارت می‌ترسید [۱۶۸]. برای مقابله با این ترس‌ها، ایمی رویکردی تدریجی و سازگار را اتخاذ کرد [۱۶۸]. به عنوان مثال، اگر سیمون در مورد سری حرکت روی چوب موازنه بلوک ذهنی داشت، پس از گرم کردن در ابتدای تمرین، مجبور بود سه بار آن مهارت را امتحان کند [۱۶۸]. او می‌توانست هر چقدر که می‌خواست زمان بگذارد و از هر تعداد تشک که می‌خواست استفاده کند، اما باید حداقل سه بار تلاش می‌کرد قبل از اینکه به تمرین عادی خود بپردازد [۱۶۸]. ایمی هرگز او را برای مدت طولانی روی چوب موازنه نگه نمی‌داشت، بر خلاف تجربه خودش در دوران نوجوانی [۱۶۸]. هدف این بود که درسی به او داده شود و به او نشان داده شود که چیزی برای ترس وجود ندارد، نه اینکه او را مجازات کند [۱۶۹].

۲۹. “توئیستی‌ها” (twisties) چیست و چقدر برای ژیمناست خطرناک است؟ “توئیستی‌ها” وضعیتی است که ژیمناست، آگاهی بدنی خود را در فضا و زمان از دست می‌دهد [۲۲]. سیمون آن را شبیه این توصیف کرد که انگار یک روز از خواب بیدار می‌شوی و نمی‌دانی چگونه رانندگی کنی، پاهایت دیوانه می‌شوند و کنترلی بر بدنت نداری [۲۳]. این پدیده در ژیمناستیک بسیار خطرناک است [۲۲]. وقتی ژیمناست در حال چرخیدن و وارو زدن در ارتفاع ۱۰ فوت یا بیشتر است و نمی‌داند در هوا کجاست، نمی‌داند چگونه فرود خواهد آمد (روی پا، کمر، یا سر) [۲۲، ۲۳]. این قطع ارتباط بین ذهن و بدن می‌تواند کشنده باشد [۲۳].

۳۰. سیمون قبل از المپیک توکیو برای اولین بار در چه زمانی “توئیستی‌ها” را تجربه کرد؟ سیمون قبل از اینکه در سال ۲۰۲۱ در المپیک توکیو جهان را با “توئیستی‌ها” آشنا کند، این پدیده آگاهی حرکتی (proprioception) را قبلاً در ژانویه ۲۰۱۶ تجربه کرده بود [۲۴]. این اتفاق کمتر از شش ماه قبل از بازی‌های المپیک ریو رخ داد و سیمون نمی‌توانست حرکات چرخشی انجام دهد [۲۱].

۳۱. ایمی و سیمون چگونه در سال ۲۰۱۶ قبل از المپیک ریو با “توئیستی‌ها” کنار آمدند؟ ایمی و سیمون با “توئیستی‌ها” در سال ۲۰۱۶ با ترکیبی از شناسایی سریع مشکل، کاهش فشار، و استفاده از زمان کنار آمدند [۲۴، ۲۵]. ایمی تلاش کرد آن را یک مشکل غیر مهم جلوه دهد و به سیمون می‌گفت: “اوه، نمی‌خوای بچرخی؟ نمی‌چرخیم” [۲۴]. ایمی ژیمناست را به انجام مهارت‌های چرخشی تحت فشار قرار نمی‌داد زیرا می‌دانست این کار فرصتی برای آسیب‌دیدگی ایجاد می‌کند، به خصوص با توجه به دشواری مهارت‌های سیمون [۲۵]. آن‌ها همچنین با یک متخصص سلامت روان، رابرت اندروز (Robert Andrews)، کار کردند [۲۶]. زمان به نفع آن‌ها بود [۲۵]، و سیمون چند هفته طول کشید تا “توئیستی‌ها” رفع شوند [۲۵].

۳۲. رابطه اولیه و تنش بین ایمی و مارتا کارولی چگونه بود؟ رابطه ایمی با مارتا کارولی همیشه راحت نبود [۲۰۵-۲۰۶]. در یکی از اردوهای آموزشی اولیه در Ranch، مارتا از سیمون انتقاد کرد و گفت که او شلخته و تنبل به نظر می‌رسد، که باعث شد اعتماد به نفس سیمون که در طول اردو ساخته بود، از بین برود [۱۹۵]. ایمی احساس کرد که این انتقاد نامناسب است [۱۹۵] و برای محافظت از سیمون، دعوت به اردوگاه بعدی را رد کرد [۱۹۵، ۱۹۶]. این اولین باری بود که ایمی در مقابل مارتا ایستاد [۱۹۵]. مارتا پس از این اتفاق، سیمون را “blackball” کرد و او را از شرکت در مسابقه City of Jesolo Trophy در ایتالیا محروم کرد [۱۹۶]. مارتا همچنین گاهی اوقات در مورد سیمون بدبین بود [۲۰۰]. در کنفرانس GAT، یک مربی دیگر به طور طعنه‌آمیز از سیمون به عنوان “بچه طلایی” نام برد [۲۱۲]، اما ایمی می‌دانست که مارتا همیشه سیمون را چنین نمی‌دید [۲۱۳].

۳۳. ایمی چگونه با اختلاف نظرهای خود با مارتا کنار آمد؟ ایمی اغلب با درخواست‌ها و وظایف مارتا در اردوهای آموزشی مخالفت می‌کرد و تلاش می‌کرد کاری را انجام دهد که برای سیمون لازم بود، نه آنچه مارتا می‌خواست [۳۸۹-۳۹۰]. او گاهی اوقات خواسته‌های مارتا را نادیده می‌گرفت یا توضیح می‌داد که کاری که آن‌ها انجام می‌دهند خوب است و کارساز است [۳۹۰]. ایمی معتقد بود که فشار دادن بیش از حد سیمون روشی برای رسیدن به بهترین عملکرد او نیست [۲۱۷]. او می‌دانست که آرامش و بازیگوشی به سیمون کمک می‌کند تا قبل از رقابت در منطقه قرار گیرد [۳۹۹، ۴۴۴]. ایمی در دفاع از سیمون در برابر انتقادات مارتا قاطع بود [۴۴۴-۴۴۷]، به خصوص در مورد مدال برنز چوب موازنه سیمون در ریو، زمانی که مارتا ناامید بود که طلا نگرفته است [۴۴۱-۴۴۳، ۴۴۷-۴۴۸]. ایمی معتقد بود که مارتا وقتی مربیان برای ورزشکارانشان می‌ایستند، احترام بیشتری قائل می‌شود [۳۹۰].

۳۴. اولین حضور سیمون در مسابقات جهانی (۲۰۱۳) چه لحظات قابل توجهی داشت؟ اولین حضور سیمون در مسابقات جهانی در آنتورپ، بلژیک در سال ۲۰۱۳ بود [۲۳۰]. یکی از لحظات قابل توجه، معرفی رسمی حرکت “بایلز” در تمرینات زمینی به جامعه بین‌المللی ژیمناستیک بود [۲۳۶]. او این حرکت را در مرحله مقدماتی بدون افتادن انجام داد و آن را برای همیشه در Code of Points ثبت کرد [۲۳۷]. سیمون در مرحله مقدماتی استثنایی بود و به تمام فینال‌های انفرادی (چهار وسیله) و فینال تمام وسایل راه یافت [۲۳۵]. او فینال تمام وسایل را برد و قهرمان جهان شد [۲۳۸]. این اولین باری بود که او توانایی خود را در اوج فشار نشان داد [۲۳۸]. پیروزی او در تمام وسایل با اختلاف نزدیک به یک امتیاز بود، که نشان دهنده سطح متفاوت او نسبت به سایرین بود [۲۳۸].

۳۵. حرکت “بایلز” (Biles) روی تمرینات زمینی چگونه به نام سیمون ثبت شد؟ برای اینکه یک حرکت در ژیمناستیک به نام یک ورزشکار ثبت شود، او باید اولین نفری باشد که آن حرکت را در یک رقابت واجد شرایط انجام می‌دهد، حرکت باید دارای درجه دشواری بالایی باشد و ورزشکار نباید در تلاش خود بیفتد [۲۳۶]. در مسابقات جهانی ۲۰۱۳، سیمون بایلز حرکت “double twisting-double back” را روی تمرینات زمینی در مرحله مقدماتی انجام داد و بدون افتادن آن را با موفقیت به پایان رساند [۲۳۷]. این باعث شد حرکت “بایلز” نامگذاری شود و برای همیشه در Code of Points ثبت شود [۲۳۷]. لوئیس براسسکو، مربی سیمون، ایده این حرکت را ارائه داد تا به سیمون که از درد در ناحیه مچ پا هنگام فرود از مهارت‌های عقب‌گرد شکایت داشت، کمک کند [۲۲۴]. لوئیس پیشنهاد کرد به جای فرود عقب‌گرد، به جلو فرود بیاید، و سپس ایده اضافه کردن چرخش ۱۸۰ درجه اضافی قبل از فرود را مطرح کرد [۲۲۴].

۳۶. پس از مسابقات جهانی ۲۰۱۳، چه حادثه نژادپرستانه‌ای رخ داد؟ پس از مسابقات جهانی ۲۰۱۳، یکی از هم‌تیمی‌های ژیمناست ایتالیایی، ونسا فراری (Vanessa Ferrari)، به نام کارلوتا فرلیتو (Carlotta Ferlito)، پس از اینکه سیمون مدال برنز چوب موازنه را به دست آورد و فراری را به رتبه چهارم راند، به یک خبرنگار گفت: “دفعه بعد باید پوستمان را سیاه کنیم تا برنده شویم” [۲۴۳]. یک مقام فدراسیون ژیمناستیک ایتالیا، دیوید چیارلی (David Ciarelli)، این اظهارات را در فیس‌بوک تقویت کرد و نوشت که این روند به نفع ورزشکاران رنگین‌پوست (معروف به قدرت) است و در برابر سبک هنری اروپای شرقی (معروف به روسیه و رومانی که سال‌ها بر ورزش تسلط داشتند) است [۲۴۵]. او همچنین پرسید چرا در شنا ورزشکاران سیاه پوست وجود ندارند، با این استدلال که این ورزش مناسب ویژگی‌های فیزیکی آن‌ها نیست، و پرسید آیا ژیمناستیک نیز در حال تبدیل شدن به همین موضوع است تا جایی که می‌خواهد رنگی شود [۲۴۵]. این اظهارات نژادپرستانه ایمی را بسیار عصبانی کرد [۲۴۳].

۳۷. انتقال ایمی از بنون و افتتاح مرکز قهرمانان جهان (WCC) چگونه بود؟ در ژانویه ۲۰۱۴، ایمی متوجه شد که زمان او در بنون به پایان می‌رسد، زیرا او احساس می‌کرد که تعهد به تعالی و حرفه‌ای‌گری که قبلاً در آنجا وجود داشت، در حال کمرنگ شدن است [۲۴۸]. او با نحوه مدیریت لوئیس براسسکو (که کسب و کار را خریده بود) [۲۴۸] و عدم تمایل او به سازگاری با نیازهای برنامه نخبه سیمون ناخشنود بود [۲۵۰]. ایمی در فوریه ۲۰۱۴ به نلی بایلز (مادر سیمون) گفت که از بنون ناخشنود است و می‌خواهد به سالن دیگری برود و پرسید آیا خانواده‌اش او را دنبال خواهند کرد [۲۵۲، ۲۵۳]. نلی فاش کرد که او و همسرش، ران بایلز، به فکر ساختن سالن ژیمناستیک خودشان بوده‌اند [۲۵۴]. ایمی به لوئیس اطلاع داد که بنون را ترک می‌کند [۲۵۵]. در نهایت، ایمی در فوریه ۲۰۱۴ به طور ناگهانی از بنون خارج شد پس از اینکه اعتمادش به لوئیس از بین رفت [۲۵۷]. سیمون و خواهرش آدریا یک ماه بعد بنون را ترک کردند [۲۵۸]. این انتقال برای سیمون بسیار دشوار بود زیرا او سالن و هم‌تیمی‌هایش را از دست داد [۲۶۰، ۲۶۱].

۳۸. شرایط در سالن موقت “Tin Can” چگونه بود؟ قبل از افتتاح مرکز قهرمانان جهان، ایمی و سیمون در یک انبار موقت آموزش می‌دیدند که آن را به شوخی “Tin Can” (قوطی حلبی) می‌نامیدند [۲۸۲]. این مکان دور از ایده‌آل بود [۲۸۲]. مسیر خرک کوتاه‌تر از حد استاندارد بود [۲۸۲]. دو دیوار به لبه تمرینات زمینی می‌چسبیدند، به این معنی که برخی حرکات مستقیماً به سمت دیوار انجام می‌شدند [۲۸۲]. در تابستان، Tin Can گرم و بدون تهویه مطبوع بود [۲۸۳]. در زمستان، سرد بود و بدون گرمایش [۲۸۳]. با این حال، آن‌ها پیست‌های فرود نرم (resi-pits) را نصب کردند که امکان تکرارهای بیشتر با فرودهای ایمن‌تر را فراهم می‌کرد [۲۸۲].

۳۹. نقش اداری جدید ایمی در WCC چگونه بر سیمون تأثیر گذاشت؟ در حالی که مرکز قهرمانان جهان (WCC) در حال ساخت بود، ایمی بیشتر وقت خود را صرف وظایف اداری مانند برنامه‌ریزی طرح داخلی سالن، سفارش تجهیزات و تنظیم برنامه آموزشی می‌کرد [۲۸۴]. این بدان معنا بود که او کمتر مربیگری می‌کرد [۲۸۵]. ایمی متوجه نشد که این تغییر چگونه بر سیمون تأثیر می‌گذارد تا زمانی که سیمون یک روز شروع به گریه کرد و گفت: “تو دیگه هیچ وقت منو مربیگری نمی‌کنی! تو همیشه تو دفتر هستی! تو حتی برات مهم نیست!” [۲۸۵]. ایمی فهمید که او برای سیمون تنها چیز ثابت در سالن پس از ترک بنون و دوستانش بود [۲۸۶]. پس از این اتفاق، ایمی وظایف اداری را به دیگران محول کرد تا بیشتر وقتش را در کنار سیمون در سالن بگذراند [۲۸۶].

۴۰. ایمی مصدومیت سیمون در سال ۲۰۱۴ (شانه) را چگونه مدیریت کرد؟ رویکرد کلی ایمی به مصدومیت‌ها چگونه است؟ در سال ۲۰۱۴، شانه راست سیمون باعث مشکلاتی شد و ایمی داوطلبانه او را از چندین مسابقه (از جمله American Cup و City of Jesolo Trophy) کنار کشید تا شانه او استراحت کند [۲۶۳، ۲۶۴]. آن‌ها چندین متخصص ارتوپد را دیدند تا کسی را پیدا کنند که بتواند کمک کند [۲۶۴]. ایمی این مصدومیت را یادآوری می‌دید که ورزش ژیمناستیک برای بدن سخت است و تصمیمات او می‌توانند بهبودی را تسهیل یا آن را مختل کنند [۲۶۵]. فلسفه کلی ایمی در مورد مصدومیت‌ها این است که اگر باید حدس بزنید که ورزشکار مصدوم است، فرض کنید که مصدوم است [۲۶۶]. او معتقد است که اگر ژیمناست‌ها درد را بهانه می‌کنند، مشکل از جای دیگری است (فشار از خانه، خستگی، ترس و غیره) [۲۶۸]. ایمی از ورزشکارانش می‌پرسید: “درد داری یا مصدومی؟” [۲۶۹]. اگر مصدوم بودند، باید دست از کار می‌کشیدند، اما اگر فقط درد داشتند، می‌توانستند ادامه دهند [۲۶۹]. او هرگز ورزشکاری را که می‌گفت چیزی درد دارد، تحت فشار قرار نمی‌داد [۲۷۴].

۴۱. سیمون چه عواملی باعث شد تصمیم به حرفه‌ای شدن بگیرد به جای رقابت در NCAA؟ در سال‌های قبل از المپیک ۲۰۱۶، سیمون به حضور در دانشگاه UCLA و رقابت برای آن‌ها متعهد شده بود [۳۳۴]. در آن زمان، ورزشکاران NCAA اجازه نداشتند از شهرت یا موفقیت خود کسب درآمد کنند [۳۳۴]. پس از دو قهرمانی جهان متوالی و سومی در افق (۲۰۱۵)، به علاوه المپیک در سال آینده، حساب و کتاب برای سیمون تغییر کرد [۳۳۷]. ایمی سیمون را در هیچ جهتی هدایت نمی‌کرد، اما از او می‌پرسید: “می‌خواهی به دانشگاه بروی یا می‌خواهی حرفه‌ای شوی؟” [۳۳۸]. پس از مسابقات U.S. Classic در ژوئیه ۲۰۱۵، که پیروزی برای سیمون تکراری شده بود، او تصمیم گرفت حرفه‌ای شود [۳۳۸]. این تصمیم به او و خانواده‌اش فرصت داد تا قبل از مسابقات قهرمانی کشور که چند هفته بعد برگزار می‌شد، نماینده‌ای پیدا کنند [۳۳۸].

۴۲. ایمی چگونه به سیمون کمک کرد تا فشار و انتظارات فزاینده قبل از المپیک ریو را مدیریت کند؟ ایمی با یادآوری دستاوردهای قبلی سیمون و تأکید بر اینکه او مسئول انتظارات دیگران نیست و فقط باید خودش را خوشحال کند، به سیمون کمک کرد تا فشار و انتظارات قبل از ریو را مدیریت کند [۳۷۲]. ایمی سعی می‌کرد ذهن سیمون را از هیجانات دور نگه دارد و به او اطمینان می‌داد که اگر مطابق توانایی‌هایش رقابت کند، همه چیز خوب پیش خواهد رفت [۳۷۱، ۳۷۲]. او همچنین از یک حلقه چوبی که از ایتالیا برای او آورده شده بود، به عنوان یک شیء برای تمرکز استفاده می‌کرد تا اضطرابش را کاهش دهد و تمرکزش را به جای نگرانی‌ها به سمت انگشت دست راستش هدایت کند، شبیه به یک اسپینر انگشتی [۳۷۶، ۳۷۷].

۴۳. در انتخابی المپیک ۲۰۱۶ چه چیزی برای تضمین حضور در تیم لازم بود؟ بر اساس دستورالعمل مسابقه تعیین شده توسط USA Gymnastics، تنها راه برای یک ژیمناست برای تضمین حضور در تیم المپیک ۲۰۱۶ این بود که در مسابقه تمام وسایل در انتخابی المپیک (Olympic Trials) مقام اول را کسب کند [۳۷۸]. چهار جایگاه باقی مانده توسط ژیمناست‌هایی که بهترین شانس را برای کسب مدال در زمان نهایی داشتند، پر می‌شد [۳۸۰]. مارتا کارولی در این فرآیند کنترل مقتدرانه‌ای داشت و هیچ ژیمناستی بدون تأیید او برای تیم انتخاب نمی‌شد [۳۷۸، ۳۸۰].

۴۴. تجربه ایمی در دهکده المپیک ریو چگونه بود؟ ایمی تجربه حضور در دهکده المپیک در ریو در سال ۲۰۱۶ را بسیار هیجان‌انگیز یافت، نشانه رسیدن به پایان سفرشان [۴۰۴]. او از دیدن فاولاهای اطراف در راه، متأثر شد و قدردان تجملات زندگی‌اش بود [۴۰۳]. دهکده شامل ساختمان‌های بلند آپارتمانی بود و تیم آمریکا سه آپارتمان مشترک داشت: یکی برای ورزشکاران، یکی برای مربیان مرد و دیگری برای مربیان و کارکنان زن [۴۰۵]. آپارتمان‌ها کاربردی بودند، اگرچه مشکلاتی مانند نیاز به باز کردن روزانه توالت‌ها (به دلیل عدم عادت به استفاده از سطل آشغال برای دستمال توالت) وجود داشت [۴۰۷]. ایمی همچنین از ملاقات با ورزشکاران مشهور مانند مایکل فلپس (Michael Phelps) هیجان‌زده بود [۴۰۸، ۴۰۹].

۴۵. در فینال تیمی ریو، عملکرد تیم “Final Five” چگونه بود؟ نام تیم چه بود؟ در شب فینال تیمی در ریو، دختران آمریکایی عملکرد فوق‌العاده‌ای داشتند و “فقط عادی” کار کردند، به این معنی که آنچه را که هر روز در تمرین انجام می‌دادند، اجرا کردند [۴۲۷]. اطمینان و باور آن‌ها به یکدیگر باعث شد که به نرمی از یک روتین به روتین دیگر بروند [۴۲۷]. آن‌ها ۱۱ از ۱۲ روتین خود را با موفقیت انجام دادند [۴۲۸]. تیم آمریکا در نهایت با اختلاف بیش از ۸ امتیاز از روسیه طلا گرفتند، یک اختلاف تاریخی [۴۲۸]. تیمی که در سال ۲۰۱۶ در المپیک شرکت کرد، نام “Final Five” را برای خود انتخاب کرد، به دلیل اینکه آخرین تیمی بود که شامل پنج عضو می‌شد و همچنین به افتخار مارتا کارولی که آخرین المپیک خود را تجربه می‌کرد [۴۲۹].

۴۶. در ریو، سیمون مدال طلای تمام وسایل را چگونه کسب کرد؟ در فینال تمام وسایل ریو، ایمی از ایمنی سیمون بیشتر از کسب مدال نگران بود [۴۳۲]. سیمون با خرک شروع خوبی داشت [۴۳۲]. سپس در پارالل عملکردی قوی و تهاجمی داشت [۴۳۲]. با وجود اینکه آلیه مصطفینا (Aliya Mustafina) از روسیه پس از دو وسیله جلوتر بود، سیمون در چوب موازنه با ظرافت عمل کرد [۴۳۲]. در تمرینات زمینی، سیمون نمایشی پویا ارائه داد [۴۳۴]. وقتی روتین تمام شد و امتیاز ۱۵.۹۳۳ روی تابلوی نتایج ظاهر شد، سیمون و ایمی از شدت احساسات گریه کردند [۴۳۵، ۴۳۶]. سیمون قهرمان تمام وسایل المپیک ۲۰۱۶ شد و با اختلاف بیش از ۲ امتیاز برنده شد [۴۳۶].

۴۷. سیمون در ریو چه مدال‌های انفرادی دیگری کسب کرد؟ کسب مدال طلا در خرک چه اهمیتی داشت؟ سیمون علاوه بر مدال طلای تمام وسایل و تیم، در ریو مدال‌های انفرادی دیگری نیز کسب کرد [۴۳۷، ۴۴۱]. او مدال طلای خرک را برد [۴۳۷]، که اولین بار بود که یک زن آمریکایی مدال طلای المپیک در خرک را کسب می‌کرد [۴۳۷]. او همچنین مدال برنز چوب موازنه را کسب کرد [۴۴۱] و مدال طلای تمرینات زمینی را نیز به دست آورد [۴۴۹]. کسب مدال طلا در خرک برای ایمی بسیار خاص بود زیرا سیمون در سه مسابقه جهانی قبلی در خرک “همیشه ساقدوش، هرگز عروس” بود و برای رسیدن به طلای المپیک سخت تلاش کرده بود [۴۳۷].

۴۸. واکنش مارتا کارولی به مدال برنز چوب موازنه سیمون در ریو چگونه بود؟ ایمی چه پاسخی داد؟ وقتی سیمون در فینال چوب موازنه در ریو مدال برنز کسب کرد، مارتا کارولی به شدت ناراحت شد [۴۴۱-۴۴۳]. مارتا انتظار مدال طلا را داشت و به نظر می‌رسید مدال برنز را شکستی می‌دید [۴۴۳، ۴۴۷]. مارتا در سالن غذاخوری به سمت سیمون و ایمی آمد و شروع به انتقاد از سیمون کرد و او را متهم به رفتارهای کودکانه و خندیدن قبل از رقابت و عدم تمرکز کرد [۴۴۳، ۴۴۴]. ایمی برای دفاع از سیمون ایستاد و به مارتا گفت که شوخ‌طبعی روش سیمون برای تمرکز است و ربطی به اشتباهش روی چوب موازنه نداشت [۴۴۴، ۴۴۵]. ایمی قاطعانه به مارتا گفت که اگر او قصد ندارد مدال برنز سیمون را تبریک بگوید، پس هیچ حرفی برای گفتن به او ندارد [۴۴۶]. ایمی از اینکه مارتا انتظار طلا را داشت و برنز را شکست می‌دید، ابراز ناراحتی کرد و تأکید کرد که کسب مدال برنز در المپیک شکست نیست [۴۴۶، ۴۴۷].

۴۹. تجربه ایمی با لری ناسار و تأثیر افشای سوءاستفاده‌های او چگونه بود؟ ایمی در ابتدا لری ناسار، پزشک تیم ملی، را فردی قابل اعتماد و حتی “نابغه” می‌دانست [۴۹۷، ۴۹۸]. ناسار اغلب از نحوه برخورد ایمی با سیمون با احترام و اولویت دادن به رفاه او تمجید می‌کرد [۴۹۷، ۴۹۸]. پس از افشای سوءاستفاده‌های ناسار، ایمی متوجه شد که او نیز توسط ناسار “گ Groom” شده بود [۴۹۸]. این دانش باعث درد شدید در معده ایمی شد [۴۹۸]. افشای اینکه ناسار بیش از ۵۰۰ دختر را مورد سوءاستفاده قرار داده [۴۷۴] و اینکه دوستان و هم‌تیمی‌های سیمون نیز قربانی بوده‌اند [۴۹۱، ۴۹۲]، قلب ایمی را به درد آورد [۴۹۲]. او احساس می‌کرد که سیمون را ناامید کرده و نتوانسته از او در برابر ناسار محافظت کند [۵۰۰]. این احساس شکست برای ایمی ویرانگر بود [۵۰۰، ۵۰۲]. او هر روز در حین شنیدن اظهارات قربانیان در دادگاه گریه می‌کرد [۵۰۱، ۵۰۲]. با این حال، سخنان سیمون و نلی که گفتند تقصیر او نیست، و حجم بالای داستان‌های سایر قربانیان، به ایمی کمک کرد تا احساس شکست شخصی کمتری نسبت به سیمون داشته باشد و شروع به بخشش خود کند [۵۰۳، ۵۰۴].

۵۰. تجربه ایمی با بحران سلامت روان پسرش کریس چگونه بود؟ چه درس‌هایی از این تجربه آموخت؟ در فوریه ۲۰۲۰، پلیس به خانه ایمی آمد تا پسر ۱۶ ساله‌اش، کریس، را تحت قانون Baker Act به دلیل نگرانی از افکار خودکشی به یک مرکز سلامت روان منتقل کند [۵۲۲، ۵۲۳]. این حادثه برای ایمی تکان‌دهنده بود زیرا او متوجه شدت افسردگی کریس نشده بود [۵۲۴]. ایمی که به دلیل سال‌ها مربیگری و مدیریت احساسات نوجوانان مورد تحسین قرار گرفته بود، احساس می‌کرد افسردگی پسر خودش را اشتباه فهمیده است [۵۲۴]. کریس که معمولاً در مورد احساساتش صریح بود، در آن زمان کناره‌گیر شده بود [۵۲۴]. ایمی از این تجربه آموخت که باید بیشتر به پسرانش توجه کند و فرض نکند که حالشان خوب است [۵۲۸]. این حادثه باعث شد او و جیمز در تصمیم‌گیری‌هایی که خانواده را تحت تأثیر قرار می‌دهد، با پسرانشان صحبت کنند و اطمینان حاصل کنند که آن‌ها احساس می‌کنند در نظر گرفته شده‌اند و زندگی‌شان به آن‌ها تحمیل نمی‌شود [۵۲۷]. ایمی از اینکه به موقع کمک گرفتند و کریس زندگی‌ای برای آینده دارد، سپاسگزار است [۵۳۱]. این تجربه بر اهمیت سلامت روان و گوش دادن به فرزندان تأکید کرد [۵۲۸].

متن سخنرانی دکتر سعید جوی زاده

عنوان: فراتر از مدال‌ها: یافتن تعادل، ساختن اعتماد، و جشن گرفتن روح انسانی

دوستان عزیز، مربیان، والدین، ورزشکاران، و علاقه‌مندان،

امروز اینجا جمع شده‌ایم تا از قدرتی صحبت کنیم که در درون هر یک از ما نهفته است – قدرتی که نه فقط برای غلبه بر چالش‌ها، بلکه برای تعریف دوباره آنچه ممکن است به کار می‌رود. داستان‌هایی که امروز به اشتراک می‌گذارم، نه تنها مربوط به دنیای ژیمناستیک است، بلکه انعکاسی از سفر خود زندگی است؛ سفری پر از افت و خیز، درس‌های دردناک، و لحظاتی از شکوه انسانی که قلب‌ها را به تپش وا می‌دارد.

زندگی من، مانند زندگی بسیاری از شما، با آغازهایی ساده همراه بود [۳۵]. ژیمناستیک برای من نه با رؤیای المپیک، بلکه از سر نیاز و راحتی شروع شد – راهی برای مشغول نگه‌داشتن یک کودک شش‌ساله در شیکاگو [۳۵]. اما خیلی زود، این فعالیت روزمره به یک شور و اشتیاق عمیق تبدیل شد [۳۹]. علیرغم تجهیزات ابتدایی، تشک‌های نازک، و میله‌های چوبی دردناک [۳۹]، من عاشق ژیمناستیک بودم [۳۹]. اما این عشق بی‌قید و شرط نبود.

در نوجوانی، با مربی‌ای روبرو شدم که باور داشت تحقیر و بی‌توجهی می‌تواند انگیزه ایجاد کند [۴۵، ۵۴]. او مرا وادار می‌کرد تا بارها و بارها حرکات دردناک را تکرار کنم، تا جایی که کف دست‌هایم زخمی و خونین می‌شد و بدنم کبود [۴۶، ۴۷]. در اوج رشد سریع و بی‌اعتمادی به نفس، من در جستجوی تأیید او بودم، اما او به طور عمدی مرا نادیده می‌گرفت [۴۵، ۵۴]. این تجربه دردناک بود [۵۲]. به نقطه‌ای رسیدم که هر روز بعد از تمرین گریه می‌کردم [۵۲]. مادرم از من می‌خواست که رها کنم، اما چگونه می‌توان شور و اشتیاقی را توضیح داد؟ [۵۲]

نقطه عطف زمانی رخ داد که در حین تلاش برای جلب توجه مربی‌ام، پایم شکست [۵۵، ۵۷]. دوازده ساله بودم و استخوان رشد پایم دچار شکستگی شده بود [۵۸]. برای ده هفته در گچ کامل بودم [۵۸]. اما حتی با وجود گچ، هر روز به باشگاه می‌رفتم تا تعهد خود را نشان دهم [۵۸]. با این حال، مربی‌ام همچنان مرا نادیده گرفت [۵۸، ۵۹]. در آن لحظه، احساس بی‌ارزشی و دیده نشدن، قلبم را شکست [۵۹]. آن روز بود که تصمیم گرفتم دیگر به آن باشگاه نروم [۶۰]. آنجا یاد گرفتم که چگونه نمی‌خواهم مربی باشم [۷۸]. مربی‌ام به من نشان داد که بی‌توجهی عمدی چقدر می‌تواند آسیب‌زننده باشد [۷۸].

اما ژیمناستیک مرا دوباره فراخواند [۶۲]. بعد از یک دوره دوری، فهمیدم که دلم برای آن محیط، برای بوی گچ و عرق، تنگ شده است [۶۳]. بازگشت به باشگاه، این بار به عنوان یک مربی در سیزده سالگی، به من کمک کرد تا دوباره با شادی و بازی ژیمناستیک ارتباط برقرار کنم [۶۴].

سال‌ها گذشت، و در سفری غیرمنتظره، جمله‌ای از یک مربی رومانیایی، شاید اوکتاویان بلو، زندگی‌ام را دگرگون کرد [۸۰، ۸۱]: “تو استعدادش را داری. تو یک هدیه داری.” [۸۱] او ادامه داد: “تو باید مربی باشی.” [۸۱] در آن لحظه، هدفی یافتم [۸۲]. فهمیدم که می‌توانم راه متفاوتی را در پیش بگیرم [۸۳]. می‌توانستم روایت ژیمناستیک را تغییر دهم [۸۳].

من فلسفه‌ای را بنا نهادم که بر احترام، اعتماد، و اولویت دادن به فرد تأکید داشت [۶۷، ۷۰]. درسی که از مادرم آموختم [۶۸، ۶۹]. فهمیدم که هر ورزشکار متفاوت کار می‌کند، دستورالعمل‌ها را متفاوت پردازش می‌کند و متفاوت یاد می‌گیرد، و یک مربی خوب باید به این تفاوت‌ها توجه کند [۸]. دریافتم که زور و اجبار هرگز بهترین‌ها را از یک ورزشکار بیرون نمی‌کشد [۲۵، ۲۱۷]. در عوض، نیاز به انعطاف‌پذیری، همدلی، و درک وجود دارد [۱۲۴].

این فلسفه، در کنار سال‌ها یادگیری و تلاش [۱۰۵، ۱۰۶، ۱۱۶]، مرا به مسیری هدایت کرد که با شگفت‌انگیزترین ورزشکار جهان، سیمون بایلز، تلاقی پیدا کرد [۱۴۸]. مادرم او را در یک اردوی تفریحی شش‌سالگی‌اش در باشگاه تشخیص داد [۱۴۸]. در آن زمان، من به سادگی حرف مادرم را نادیده گرفتم [۱۴۹]. درس زندگی: به حرف مادرتان گوش دهید! [۱۵۱]

سیمون از همان ابتدا استعدادی خام و انرژی بی‌پایان داشت [۱۵۱، ۱۵۲]. اما او بی‌نقص نبود [۱۵۴]. او از میله‌ها می‌ترسید [۱۵۴، ۱۷۲]. او انعطاف‌پذیری کمی داشت [۱۶۱]. او مانند هر کودک دیگری، از تمرینات سخت بیزار بود و گاهی گریه می‌کرد [۱۵۸، ۱۶۸]. اما او یک جنگجو بود و هر روز برمی‌گشت [۱۵۸].

سفر با سیمون یک ماجراجویی وحشی و هیجان‌انگیز بود [۵]. ما با هم خندیدیم (حتی در یک پرواز وحشتناک) [۳، ۴، ۳۳۱]. ما با هم چالش‌ها را پشت سر گذاشتیم، از پیچ و تاب‌ها (the twisties) در سال ۲۰۱۶ که توانایی او در پیچش در هوا را مختل کرد [۲۱]، تا فشارهای بی‌پایان و انتظارات عظیم [۲۷، ۳۷۲].

در رویارویی با این چالش‌ها، اولویت من همیشه سلامتی و رفاه سیمون بود، حتی اگر به معنای نادیده گرفتن پروتکل‌های رایج یا مقاومت در برابر مربی تیم ملی بود [۷، ۳۴۵]. وقتی سیمون با پیچ و تاب‌ها دست و پنجه نرم می‌کرد، فشار را از او برداشتم [۲۴]. به او گفتم: “آه، تو نمی‌خواهی پیچش انجام دهی؟ خب، پیچش انجام نمی‌دهیم.” [۲۴] می‌دانستم که او به زمان نیاز دارد [۲۵]. این تصمیم شاید با روش‌های “مربیان سخت” در تضاد بود [۲۵]، اما هدف محافظت از او و حفظ اعتماد به نفسش بود [۲۵].

این نگرش، که ریشه در تجربیات خودم داشت، در نهایت به سیمون اجازه داد تا در المپیک توکیو ۲۰۲۱، برای خودش بایستد و از سلامت روان و ایمنی خود دفاع کند [۳۴، ۵۶۱]. این عمل، از نظر من، بیشتر از تمام مدال‌های طلای او می‌درخشد [۳۴، ۵۶۱]. او به زنی تبدیل شد که شجاعانه برای آنچه درست بود مبارزه کرد [۵۶۱].

مسیر ما به سوی قله با موانع شخصی نیز همراه بود [۲۵۲]. ترک باشگاهی که هفده سال خانه‌ام بود، دشوار بود [۲۵۷]. جدایی از همکارانم و احساس دیده نشدن بعد از ریو، دردناک بود [۲۵۷، ۴۶۶]. اما در دل این آشفتگی‌ها، درسی عمیق‌تر نهفته بود: ارزش ارتباط انسانی و حمایت [۱۴۷]. و همچنین، مواجهه با شومی پنهان در ورزش ما – رسوایی لری ناسار [۴۷۱].

وقتی حقیقت وحشتناک آشکار شد [۴۷۱, ۴۷۴]، قلبم شکست [۴۹۲]. زنانی که با آن‌ها سفر کرده بودم و خندیده بودم، در سکوت رنج کشیده بودند [۴۹۲]. احساس کردم که به سیمون و دیگران خیانت کرده‌ام، که نتوانسته‌ام آن‌ها را از آن مرد محافظت کنم [۵۰۰]. این احساس گناه ویرانگر بود [۵۰۱]. اما شنیدن داستان‌های بی‌شمار بازماندگان شجاع [۵۰۲]، و مهربانی سیمون و نلی که به من اطمینان دادند تقصیر من نبوده است [۵۰۳]، اولین قدم برای بخشیدن خودم بود [۵۰۳].

آن‌ها به من آموختند که نمی‌توان همه چیز را پیش‌بینی کرد و اهمیت ایستادن در کنار خواهران [۴۹۵]، حتی زمانی که درد غیرقابل تحمل است [۵۱۳].

ورزش ما در حال درمان و بازسازی است [۲۰]. ما در حال یادگیری هستیم که آنچه واقعاً مؤثر است چیست و چه چیزی غیر ضروری است [۲۰]. ما در حال درک بهتر انتظارات سالم و مرزها هستیم [۲۰]. این مکالمه باید صادقانه باشد [۲۰].

برای مربیان، این به معنای درک این است که رفتار نامناسب (مثلاً بی‌احترامی یا نادیده گرفتن) با سختی و انضباط (مثلاً انتظار تلاش یا اصلاح تکنیک) متفاوت است [۶۰۲]. تحقیر مکرر و نامیدن ورزشکاران با القاب توهین‌آمیز سوء استفاده است [۶۰۲]. مربیان باید دائماً در حال یادگیری و پیشرفت باشند [۶۰۸]. باید مسئولیت‌پذیر باشیم، اما شایسته بخشش نیز هستیم اگر مایل به تغییر باشیم [۶۰۱].

برای ورزشکاران، پیام این است: شادی‌تان را پیدا کنید! [۶۲۰] ژیمناستیک باید سرگرم‌کننده باشد، حتی وقتی سخت است [۶۲۰]. باختن وجود ندارد، فقط تجربه و فرصت‌های یادگیری وجود دارد [۶۲۰]. ارزش خود را در نتایج نبینید، بلکه در تلاش و شادی خود بیابید [۶۲۰]. صدای خود را داشته باشید [۶۲۴]. اگر چیزی درست به نظر نمی‌رسد، صحبت کنید [۶۲۴].

برای والدین، این به معنای درک این است که شما پایه مثلث هستید [۶۰۶]. شما حامی هستید. اولویت باید آنچه برای کودک بهترین است باشد [۶۰۷]. این بدان معناست که باید به تخصص مربیان احترام بگذارید [۶۲۵]. کد رفتاری داشته باشید و انتظارات خود را مدیریت کنید [۶۲۵]. صبر داشته باشید؛ تعالی یک شبه اتفاق نمی‌افتد [۶۳۵]. و مهمتر از همه، مطمئن شوید که فرزندتان شادی را در ورزش خود پیدا می‌کند [۶۳۶].

سفر من با سیمون از یک اردوی تفریحی بارانی آغاز شد [۱۴۸] و به قله المپیک رسید [۴۵۰]. این مسیر اجتناب‌ناپذیر نبود [۳۳]. این حاصل سال‌ها کار سخت، اعتماد، و تعادل بود [۵۹۶].

ما به جهان نشان دادیم که می‌توان عالی بود، در حالی که خود واقعی باقی ماند [۱۱، ۳۵، ۵۹۷]. می‌توان مدال طلا کسب کرد، اما لبخند بر لب داشت و از روند لذت برد [۳۵]. می‌توان در اوج ورزش بود و همچنان اولویت‌ها را به ترتیب خانواده، مدرسه، ژیمناستیک قرار داد [۱۳۳، ۱۳۴].

امروز، می‌خواهم به شما بگویم: به خودتان و به سفرتان اعتماد کنید. به صدای درونی‌تان گوش دهید. شجاع باشید و برای آنچه درست است بایستید. اولویت‌بندی کنید و تعادل را در زندگی‌تان بیابید. مهمتر از مدال‌ها، آن کسی هستید که در طول این سفر تبدیل می‌شوید [۱۲، ۵۹۸].

ورزش قدرتی خارق‌العاده برای رشد و الهام‌بخشی دارد. بیایید با هم تلاش کنیم تا ژیمناستیک و هر ورزشی را به مکانی امن‌تر، حمایتی‌تر، و شادی‌بخش‌تر تبدیل کنیم [۶۰۰]. مکانی که در آن ورزشکاران نه تنها قهرمانان رشته خود، بلکه قهرمانان زندگی خود شوند [۵۰۷].

متشکرم.

 

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *