خلاصه کتاب :یافتن هدف خود در زندگی روزمره

دکتر سعید جوی زاده

مقدمه

یافتن هدف در زندگی روزمره یک تجمل نیست، بلکه بنیاد داشتن یک زندگی واقعی و معنادار است. بسیاری از مردم هر روز بیدار می‌شوند، کارهای روزمره را با عجله انجام می‌دهند، وظایف را دنبال می‌کنند و تیک می‌زنند، اما شب‌ها همچنان احساس پوچی می‌کنند. دلیل آن این است که آن‌ها فعالیت را به خوبی انجام می‌دهند اما معنا را فراموش کرده‌اند. هدف چیزی نیست که یک بار در زندگی کشف کنید؛ بلکه چیزی است که در انتخاب‌های روزانه خود تمرین می‌کنید. این کتاب صوتی به جای نظریه‌ها یا وعده‌های دوردست، به گام‌های عملی برای آوردن هدف به صبح‌ها، شب‌ها و تمام لحظات بین آن‌ها می‌پردازد.

یافتن هدف در زندگی دکتر سعید جوی زاده

ایده‌های اصلی کتاب یافتن هدف خود در زندگی روزمره

کتاب “یافتن هدف خود در زندگی روزمره” ده ایده اصلی را از طریق فصل‌های مختلف خود مطرح می‌کند که هر یک به جنبه‌ای از ساختن زندگی معنادار می‌پردازد:

  • فصل ۱: صبح خود را با انتخاب یک اولویت روشن آغاز کنید.
    • زمانی که صبح از خواب بیدار می‌شوید، ذهن شما تازه و بدن شما استراحت کرده است؛ این لحظه بهترین زمان برای انتخاب مهم‌ترین کار روز است.
    • انتخاب یک اولویت روشن توسط شما قبل از اینکه جهان مداخله کند، مانع از پراکندگی انرژی می‌شود و شما را از انجام کارهای زیاد و احساس کمبود دستاورد نجات می‌دهد.
    • این انتخاب به شما حس پیشرفت می‌دهد که پایه و اساس ایجاد معنا است و مغز با حس موفقیت به آن پاداش می‌دهد. همچنین، تمرکز و نظم را آموزش می‌دهد و شما را از تعقیب کارهای فوری به سمت کارهای مهم سوق می‌دهد.
    • این عمل یک “شیفت احساسی” ایجاد می‌کند که به شما حس کنترل و اعتماد به نفس می‌دهد و استرس را کاهش می‌دهد.
    • هدف نه در یک کشف بزرگ، بلکه آجر به آجر از طریق اولویت‌های ثابت ساخته می‌شود.
  • فصل ۲: برای شناخت خود، روزانه به احساسات خود فکر کنید.
    • زندگی بدون بازتاب مکانیکی می‌شود و منجر به حس پوچی می‌گردد. احساسات سیگنال‌هایی هستند که نشان می‌دهند چه چیزی شما را هیجان‌زده می‌کند یا انرژی شما را می‌گیرد.
    • بازتاب روزانه خودآگاهی، تعادل عاطفی و توانایی تعیین نیت برای آینده را به ارمغان می‌آورد.
    • این تمرین به شما کمک می‌کند تا الگوهای پنهان در احساسات و انتخاب‌هایتان را تشخیص دهید، که نقشه راهی به سوی هدف شماست.
    • صداقت با خود در بازتاب بسیار مهم است؛ اذعان به احساسات ناراحت‌کننده اولین قدم به سوی تغییر است.
  • فصل ۳: یک کار معنادار را قبل از پایان روز انجام دهید.
    • پایان دادن روز با یک کار معنادار کامل شده، حس پیشرفت، احترام به خود و قدرت درونی را می‌سازد.
    • این کار نیازی به بزرگ بودن ندارد؛ بلکه باید با رشد، اهداف و ارزش‌های شما ارتباط داشته باشد.
    • کامل کردن یک کار، مغز را با رضایت پاداش می‌دهد و نظم را می‌سازد.
    • این عادت، تمرکز شما را تقویت می‌کند و شما را از فعالیت‌های سطحی به سوی کارهای مهم سوق می‌دهد.
    • با پرسیدن سؤالاتی مانند “آیا این عمل مرا به زندگی‌ای که می‌خواهم نزدیک‌تر می‌کند؟” می‌توانید کارهای معنادار را شناسایی کنید.
  • فصل ۴: عادت‌هایی که شما را تضعیف می‌کنند را شناسایی و جایگزین کنید.
    • آینده شما نه با آنچه گهگاه انجام می‌دهید، بلکه با آنچه مکرراً انجام می‌دهید نوشته می‌شود.
    • اولین قدم، آگاهی از عادت‌های تضعیف‌کننده (فیزیکی، ذهنی، رفتاری) است که انرژی و زمان شما را می‌دزدند.
    • نمی‌توانید صرفاً یک عادت را متوقف کنید؛ باید آن را با یک عادت تقویت‌کننده جایگزین کنید. مثلاً، زمان بیهوده صرف شده در رسانه‌های اجتماعی را با مطالعه جایگزین کنید.
    • این فرآیند نیاز به صداقت، صبر و شروع کوچک دارد. عادت‌ها هویت‌های پنهان هستند؛ با تغییر عادت‌ها، هویت خود را نیز تغییر می‌دهید.
    • جایگزینی عادت‌ها آزادی و خودباوری را به ارمغان می‌آورد.
  • فصل ۵: زمان سکوت تنها را برای شنیدن ذهن خود اختصاص دهید.
    • در دنیای پر سر و صدا، صدای ذهن خودتان اغلب نادیده گرفته می‌شود. گذراندن زمان سکوت به تنهایی برای اتصال با خود و شنیدن آنچه واقعاً مهم است، حیاتی است.
    • سکوت به شما وضوح می‌دهد، تصمیمات پیچیده را ساده می‌کند و به شما اجازه می‌دهد تا با خرد و نه از روی تکانشگری عمل کنید.
    • این عادت قدرت عاطفی را می‌سازد، استرس را رها می‌کند، خودآگاهی را عمیق‌تر می‌کند و خلاقیت را پرورش می‌دهد.
    • سکوت فرصتی است برای بازپیوند با ارزش‌هایتان و تمرین انضباط شخصی.
  • فصل ۶: روزانه از خود بپرسید که آیا این زندگی احساس درستی دارد؟
    • این پرسش ساده اما قدرتمند، شما را وادار می‌کند تا به چیزهایی که نادیده می‌گرفتید، توجه کنید و مسیر خود را تنظیم کنید.
    • این سؤال درباره همسویی است: آیا اعمال روزانه شما با ارزش‌هایتان همسو هستند؟ آیا انتخاب‌هایتان انرژی‌بخش هستند یا انرژی‌زا؟.
    • این تمرین به شما کمک می‌کند تا سیگنال‌های کوچک نارضایتی را قبل از تبدیل شدن به مشکلات بزرگ‌تر، شناسایی کنید.
    • صداقت در پاسخ به این سؤال ضروری است، حتی اگر پاسخ ناخوشایند باشد. این عمل شجاعت می‌سازد و از پشیمانی در آینده جلوگیری می‌کند.
  • فصل ۷: زمان خود را با رد فعالیت‌های بی‌معنی محافظت کنید.
    • زمان باارزش‌ترین منبع شماست؛ زمان از دست رفته هرگز باز نمی‌گردد.
    • فعالیت‌های بی‌معنی اغلب خود را به عنوان حواس‌پرتی‌های بی‌ضرر یا عادات اجتماعی نشان می‌دهند، اما به آرامی ساعات شما را می‌دزدند.
    • صداقت شدید در تشخیص تفاوت بین آنچه ارزش افزوده دارد و آنچه فقط فضا را پر می‌کند، حیاتی است.
    • شجاعت نه گفتن به چیزهای بی‌معنی، به شما اجازه می‌دهد تا به چیزهای معنادار “بله” بگویید و انرژی خود را برای رشد آزاد کنید.
    • این عمل نظم شخصی، تمرکز و احترام به خود را می‌سازد.
  • فصل ۸: روزانه پیروزی‌های کوچک را ثبت کنید تا اعتماد به نفس واقعی بسازید.
    • اعتماد به نفس از طریق تلاش، عمل و نتایج، گام به گام ساخته می‌شود.
    • اکثر مردم انتظار دستاوردهای بزرگ را می‌کشند، اما ثبت پیروزی‌های کوچک هر روز، این باور را تقویت می‌کند که شما توانا هستید.
    • این تمرین شتاب، قدردانی و پایداری را در برابر ناامیدی ایجاد می‌کند.
    • اعتماد به نفس ساخته شده از پیروزی‌های کوچک ناگسستنی است و به تأیید خارجی وابسته نیست.
    • جشن گرفتن این پیروزی‌ها، حتی کوچک، عادت را تقویت می‌کند.
  • فصل ۹: با خودتان درباره آنچه از آن اجتناب می‌کنید، صادقانه صحبت کنید.
    • یکی از دشوارترین اما مهم‌ترین مکالمات، مکالمه با خودتان درباره چیزهایی است که از آن‌ها اجتناب می‌کنید.
    • اجتناب مشکلات را حل نمی‌کند، بلکه آن‌ها را به تأخیر می‌اندازد و در این مدت قوی‌تر می‌شوند.
    • اجتناب به شکل‌های مختلفی ظاهر می‌شود: به تعویق انداختن کار، اجتناب از مکالمات سخت، نادیده گرفتن مسئولیت‌ها.
    • صداقت با خود در نامگذاری آنچه از آن اجتناب می‌کنید، قدرت انکار را از بین می‌برد و آگاهی و رهایی به ارمغان می‌آورد.
    • این عمل اعتماد به نفس را بازسازی می‌کند، در زمان صرفه‌جویی می‌کند و شجاعت می‌سازد.
  • فصل ۱۰: به تلاش ادامه دهید تا هدف شما طبیعی شود.
    • یافتن هدف به معنای یک موفقیت ناگهانی نیست، بلکه به معنای تداوم تلاش هر روز است. هدف از ابتدا به طور کامل شکل نمی‌گیرد؛ با پشتکار و تعهد به فرآیند ادامه دادن، به بخشی از هویت شما تبدیل می‌شود.
    • در ابتدا ممکن است احساس ناراحتی یا تردید کنید، اما عمل ادامه دادن است که رشد را ایجاد می‌کند.
    • تداوم تلاش، شتاب را حفظ می‌کند و اقدامات را به عادت تبدیل می‌کند که در نهایت احساس طبیعی پیدا می‌کنند.
    • این تمرین انضباط، پایداری و هویت شما را شکل می‌دهد.
    • هدف نه با انتظار الهام، بلکه با تداوم تلاش مکرر تا زمانی که بخشی از طبیعت شما شود، ساخته می‌شود.

یافتن هدف در زندگی دکتر سعید جوی زاده

نکات کلیدی  کتاب یافتن هدف خود در زندگی روزمره

  • هدف یک عمل روزانه است، نه یک کشف یکباره. این از طریق انتخاب‌ها و اولویت‌های ثابت “آجر به آجر” ساخته می‌شود.
  • صباح‌های هدفمند: قبل از اینکه حواس‌پرتی‌ها شروع شوند، یک اولویت روشن را انتخاب کنید.
  • تمرکز بر اهمیت به جای مشغولیت: کارهای فوری را از کارهای واقعاً مهم جدا کنید.
  • تکمیل وظایف رضایت می‌آورد: کارهای معنادار را به پایان برسانید تا حس پیشرفت و رضایت را تجربه کنید.
  • خودآگاهی از طریق بازتاب: احساسات و ارتباط آن‌ها با انتخاب‌های خود را درک کنید.
  • جایگزینی عادت‌ها: عادت‌های تضعیف‌کننده را با عادت‌های تقویت‌کننده جایگزین کنید.
  • ارزش سکوت: زمان سکوت برای وضوح، خلاقیت و تجدید قوا ایجاد کنید.
  • پرسش از همسویی: به طور منظم از خود بپرسید که آیا زندگی‌تان احساس درستی دارد.
  • زمان یک گنج است: زمان خود را از فعالیت‌های بی‌معنی محافظت کنید.
  • شواهد برای اعتماد به نفس: پیروزی‌های کوچک را ثبت کنید تا به خودتان ایمان بیاورید.
  • صداقت درباره اجتناب: با چیزهایی که به تعویق می‌اندازید، روبرو شوید.
  • پشتکار: به طور مداوم تلاش کنید، حتی زمانی که سخت است.
  • گام‌های کوچک منجر به تحول می‌شوند: اهداف بزرگ را به مراحل قابل مدیریت تقسیم کنید.
  • انضباط، آزادی است: مسیر خود را به جای رانده شدن توسط تکانه‌ها، انتخاب کنید.

یافتن هدف در زندگی دکتر سعید جوی زاده

نتیجه‌گیری کتاب یافتن هدف خود در زندگی روزمره

یافتن هدف در زندگی روزمره یک رویای دوردست یا برنامه‌ای برای “روزی” نیست. بلکه در نظم صبح‌های شما، وضوح انتخاب‌هایتان و قدرت یک اولویت که هر روز به اتمام می‌رسد، آغاز می‌شود. این کتاب تأکید می‌کند که هدف چیزی نیست که بیرون از شما منتظر کشف شدن باشد؛ بلکه از طریق اقدامات روزانه و خودآگاهی ساخته می‌شود. با تمرین مداوم این اصول—مانند انتخاب اولویت‌ها، بازتاب بر احساسات، انجام کارهای معنادار، جایگزینی عادت‌های ضعیف‌کننده، گذراندن زمان سکوت، پرسیدن “آیا این زندگی احساس درستی دارد؟”، محافظت از زمان، ثبت پیروزی‌های کوچک، و روبرو شدن با اجتناب‌ها—شما زندگی‌ای را می‌سازید که نه تنها درست به نظر می‌رسد، بلکه واقعاً احساس درستی دارد. این فرآیند مستلزم پشتکار و تداوم تلاش است تا هدف به طور طبیعی به بخشی از وجود شما تبدیل شود. هر روز به شما این فرصت را می‌دهد که زندگی خود را با جهت‌گیری، انرژی و معنا بسازید.

یافتن هدف در زندگی دکتر سعید جوی زاده

عنوان سخنرانی: یافتن هدف در زندگی روزمره

سخنران: دکتر سعید جوی زاده

چکیده:

این سخنرانی به بررسی عمیق مفهوم یافتن هدف در زندگی روزمره می‌پردازد و تأکید می‌کند که هدف نه یک تجمل، بلکه بنیاد یک زندگی اصیل و معنادار است [۱]. برخلاف تصور رایج، هدف چیزی نیست که یکباره کشف شود، بلکه از طریق اعمال و انتخاب‌های روزانه تمرین و ساخته می‌شود [۱، ۸، ۱۰، ۸۳]. این سخنرانی ده اصل کلیدی را ارائه می‌دهد که شامل آغاز روز با یک اولویت روشن، تأمل روزانه بر احساسات، تکمیل یک وظیفه معنادار هر روز، شناسایی و جایگزینی عادت‌های تضعیف‌کننده، گذراندن زمان آرام و تنها، پرسش روزانه “آیا این زندگی درست است؟”، حفاظت از زمان با رد فعالیت‌های بی‌معنا، ردیابی پیروزی‌های کوچک، گفتگوی صادقانه با خود درباره اجتناب‌ها، و ادامه دادن تا زمانی که هدف طبیعی شود. هر یک از این اصول با تکیه بر روانشناسی انسانی و مزایای عملی، راهکارهایی برای ایجاد پیشرفت پایدار، افزایش اعتماد به نفس، پرورش تاب‌آوری و دستیابی به وضوح در زندگی ارائه می‌کند، تا هر روز با جهت‌گیری، انرژی و معنا همراه باشد [۱، ۸، ۱۸، ۲۹، ۳۶، ۴۱، ۴۷، ۶۵، ۷۴، ۸۳].

مقدمه:

حضار گرامی، همکاران عزیز، دانشجویان محترم. بسیار خوشحالم که امروز در خدمت شما هستم تا درباره یکی از اساسی‌ترین جنبه‌های تجربه انسانی، یعنی یافتن هدف در زندگی روزمره، گفتگو کنیم. بسیاری از ما در طول زندگی، این پرسش بنیادین را مطرح کرده‌ایم که چگونه می‌توانیم زندگی‌ای پر از معنا، انرژی و جهت‌گیری داشته باشیم؟ پاسخ به این پرسش، برخلاف تصور رایج، در رویدادهای بزرگ یا وعده‌های دوردست نهفته نیست، بلکه در انتخاب‌ها و اعمال روزمره ما شکل می‌گیرد [۱]. یافتن هدف در زندگی روزمره، یک تجمل نیست؛ بلکه بنیان و اساس زندگی‌ای است که احساس واقعی و اصیل بودن به ما می‌دهد [۱]. این یک تغییر طرز فکر است که بسیاری از افراد هرگز آن را تجربه نمی‌کنند [۱].

ما اغلب روزهایمان را با عجله در میان روتین‌ها، دنبال کردن وظایف و علامت زدن لیست کارها می‌گذرانیم. اما در پایان شب، شاید همچنان احساس پوچی کنیم. چرا؟ زیرا در فعالیت‌ها مهارت پیدا کرده‌ایم، اما معنا را فراموش کرده‌ایم [۱]. هدف چیزی نیست که یک بار در زندگی خود کشف کنید؛ بلکه چیزی است که در انتخاب‌های روزمره خود تمرین می‌کنید [۱]. نحوه بیدار شدن شما، عادت‌هایی که حفظ می‌کنید، و اقداماتی که انجام می‌دهید، همگی شکل می‌دهند که آیا زندگی شما معنادار خواهد بود یا به هدر رفته [۱]. این سخنرانی بر نظریه‌ها یا وعده‌های دوردست تمرکز ندارد؛ بلکه درباره گام‌های عملی است که نشان می‌دهد چگونه هدف را به صبح‌ها، عصرها و هر لحظه در این میان بیاورید [۱]. اگر تا به حال احساس کرده‌اید که روزهایتان بدون پیشرفت واقعی می‌گذرند، این گفتار پاسخی برای شما خواهد بود [۱]. با من همراه باشید؛ زیرا با هم زندگی‌ای را بنا خواهیم کرد که در آن هر روز حامل جهت‌گیری، انرژی و معنا باشد [۱].

یافتن هدف در زندگی دکتر سعید جوی زاده

۱. آغاز صبح با یک اولویت روشن: بنیاد جهت‌گیری روزانه

نخستین گام در مسیر یافتن هدف، به شکلی قدرتمند و بنیادین، در آغاز روز نهفته است. هنگامی که صبح از خواب بیدار می‌شوید، ذهن شما تازه، بدن شما استراحت کرده، و روز شما همچون صفحه‌ای خالی است [۲]. در آن لحظه آرام، پیش از آنکه هیاهوی جهان غالب شود، ارزشمندترین انتخاب را در اختیار دارید: “امروز چه چیزی بیشترین اهمیت را خواهد داشت؟” [۲، ۳]. متأسفانه، بسیاری از افراد هرگز برای اتخاذ این تصمیم توقف نمی‌کنند [۲]. آن‌ها از رختخواب بیرون می‌آیند، گوشی را برمی‌دارند، اخبار را مرور می‌کنند، به پیام‌ها پاسخ می‌دهند، و پیش از آنکه متوجه شوند، روز برای آن‌ها انتخاب کرده است [۲]. اگر می‌خواهید هدف خود را در زندگی روزمره بیابید، باید با قصد و نیت، صبح‌های خود را شکل دهید [۲]. این نقطه شروع است: یک اولویت روشن که توسط شما انتخاب شده، پیش از آنکه جهان مداخله کند [۲].

هدف، رویدادی بزرگ نیست که سال‌ها بعد در انتظار شما باشد [۲]. هدف، در اعمال روزانه‌ای بنا می‌شود که شما آن‌ها را مهم می‌دانید [۲]. خطر اینجاست که بدون وضوح، انرژی شما پراکنده می‌شود [۲]. شما تلاش می‌کنید کارهای زیادی انجام دهید، به خواسته‌های دیگران کشیده می‌شوید، و در پایان روز احساس می‌کنید سخت کار کرده‌اید اما دستاورد بسیار کمی داشته‌اید [۲]. این چرخه افراد را فرسوده می‌کند و باعث می‌شود احساس کنند زندگی بدون معنا در حال گذر است [۳]. برای شکستن این چرخه، باید یک اولویت روشن را در صبح انتخاب کرده و از آن محافظت کنید تا زمانی که به اتمام برسد [۳].

در زندگی واقعی، این به چه معناست؟ به این معناست که وقتی بیدار می‌شوید، لحظه‌ای آرام بنشینید و از خود بپرسید: “مهم‌ترین کاری که امروز می‌توانم انجام دهم و مرا به زندگی‌ای که می‌خواهم نزدیک‌تر کند، چیست؟” [۳]. نه ۱۰ چیز، نه یک لیست بلندبالا از کارها، فقط یکی [۳]. شاید تکمیل پروژه‌ای باشد که به تأخیر انداخته‌اید، شاید یک تماس تلفنی مهم باشد، یا شاید گذراندن زمان بی‌وقفه با خانواده [۳]. همین یک تصمیم، لحن کل روز شما را تعیین می‌کند [۳].

[نقطه تعامل: سؤال از مخاطبین] به این نکته تأمل کنید: آخرین باری که صبح خود را با چنین سؤالی آغاز کردید، چه زمانی بود؟ آیا به یاد دارید که پس از آن، روزتان چه تفاوتی با روزهای دیگر داشت؟

وقتی اولویت خود را دنبال می‌کنید، اتفاق قدرتمندی را متوجه می‌شوید: شما پیشرفت را احساس می‌کنید [۳]. و پیشرفت همان چیزی است که معنا ایجاد می‌کند [۳]. روانشناسی انسان در این زمینه ساده است: افراد نه وقتی همه کارها را انجام می‌دهند، بلکه وقتی مهم‌ترین کار را انجام می‌دهند، احساس رضایت می‌کنند [۳]. به این فکر کنید که چند روز را خسته و در عین حال ناراضی به پایان رسانده‌اید [۳]. این به دلیل تنبلی شما نبود؛ بلکه به دلیل پراکندگی بیش از حد انرژی شما بود [۴]. ذهن برای تکمیل شدن سیم‌کشی شده است [۴]. وقتی یک وظیفه معنادار را به پایان می‌رسانید، مغز شما با احساس موفقیت به شما پاداش می‌دهد [۴]. این موفقیت، اعتماد به نفس را می‌سازد و اعتماد به نفس همان چیزی است که شما را به جلو می‌راند [۴]. بدون آن، درجا می‌زنید [۴].

انتخاب یک اولویت روشن همچنین نظم و انضباط را آموزش می‌دهد [۴]. نظم و انضباط به معنای کار بی‌پایان یا مجازات خود نیست [۴]. نظم و انضباط به معنای وضوح است [۴]. وقتی می‌گویید: “این امروز از هر چیز دیگری مهم‌تر است”، تمرکز را تمرین می‌کنید [۴]. و تمرکز نادر است [۴]. به اکثر مردم نگاه کنید؛ آن‌ها دائماً حواسشان پرت است [۴]. آن‌ها به جای اهمیت، به فوریت‌ها می‌پردازند [۴]. آن‌ها به پیام‌ها، اعلان‌ها و وظایف کوچک بی‌پایان واکنش نشان می‌دهند [۴]. به همین دلیل است که احساس غرق شدن می‌کنند [۴]. اما شما متفاوت هستید، از لحظه‌ای که تصمیم می‌گیرید صبح‌های خود را کنترل کنید [۴]. این یک عمل واحد، شما را از افراد عادی متمایز می‌کند [۴].

به این فکر کنید که روز شما چگونه تغییر می‌کند وقتی به یک اولویت روشن احترام می‌گذارید [۵]. اگر صبح از خواب بیدار شوید و متعهد شوید که تا عصر دو صفحه از کتابتان را بنویسید، به رویای خود برای نویسنده شدن نزدیک‌تر شده‌اید [۵]. اگر متعهد شوید که ورزش کنید، در سلامتی خود سرمایه‌گذاری کرده‌اید [۵]. اگر متعهد شوید که یک مهارت جدید بیاموزید، باهوش‌تر و قوی‌تر می‌شوید [۵]. این ممکن است در یک روز زیاد به نظر نرسد، اما این روزها را با هم جمع کنید و تحول را خواهید دید [۵]. هدف در یک موفقیت بزرگ کشف نمی‌شود؛ بلکه آجر به آجر از طریق اولویت‌های ثابت ساخته می‌شود [۵]. حقیقت این است که اکثر مردم نه به دلیل نداشتن اهداف، بلکه به دلیل عدم محافظت از زمان خود شکست می‌خورند [۵]. هر صبح به شما فرصتی دوباره می‌دهد تا تصمیم بگیرید چه چیزی مهم است [۵]. اگر این کار را نکنید، جهان برای شما تصمیم می‌گیرد و جهان به ندرت به نفع شما انتخاب می‌کند [۵]. شما باید از زمان خود محافظت کنید، گویی ارزشمندترین چیزی است که در اختیار دارید، زیرا همینطور است [۵]. پول از دست رفته را می‌توان دوباره به دست آورد. فرصت‌های از دست رفته گاهی اوقات می‌توانند بازگردند. اما یک روز هدر رفته برای همیشه از دست رفته است [۵]. به همین دلیل است که صبح‌ها اهمیت زیادی دارند [۵].

یک تغییر عاطفی نیز اتفاق می‌افتد وقتی بیدار می‌شوید و تصمیم می‌گیرید چه چیزی مهم است [۵]. شما احساس کنترل می‌کنید [۶]. روز را با اعتماد به نفس به جای سردرگمی آغاز می‌کنید [۶]. مردم قدرت این احساس را دست کم می‌گیرند [۶]. وقتی روز خود را با وضوح آغاز می‌کنید، احساسات شما نیز دنبال می‌شوند [۶]. با قامت برافراشته راه می‌روید، با اطمینان صحبت می‌کنید، استرس کمتری دارید؛ زیرا از قبل می‌دانید چه چیزی مهم‌تر است [۶]. حتی اگر بقیه چیزها اشتباه پیش بروند، می‌توانید روز را با دانستن اینکه مهم‌ترین کار را انجام داده‌اید، به پایان برسانید [۶]. این یک انتخاب واحد، آرامش خاطر را به ارمغان می‌آورد [۶].

اکنون به روانشناسی تصمیم‌گیری می‌پردازیم [۶]. وقتی بیدار می‌شوید و یک اولویت روشن را انتخاب می‌کنید، خستگی تصمیم‌گیری را کاهش می‌دهید [۶]. یکی از دلایلی که افراد احساس خستگی می‌کنند این است که در طول روز صدها انتخاب کوچک انجام می‌دهند: چه کاری انجام دهند، کجا بروند، روی چه چیزی تمرکز کنند [۶]. این جابجایی مداوم، انرژی ذهنی را تخلیه می‌کند [۶]. اما اگر اولویت خود را زود انتخاب کنید، خود را از سردرگمی بی‌پایان نجات می‌دهید [۶]. می‌دانید انرژی شما به کجا تعلق دارد [۶]. این ذهن شما را آزاد می‌کند و شما را بهره‌ورتر می‌سازد [۶]. برخی ممکن است بگویند: “اما من کارهای زیادی برای انجام دادن دارم. چگونه می‌توانم فقط یکی را انتخاب کنم؟” [۶]. پاسخ ساده است: همه چیز برابر نیست. برخی چیزها مهم‌ترند [۷]. ذهن انسان اغلب فعالیت را با پیشرفت اشتباه می‌گیرد [۷]. صرف اینکه مشغول هستید به معنای حرکت رو به جلو نیست [۷]. مهارتی که نیاز دارید این است که آنچه فوری است را از آنچه واقعاً مهم است، جدا کنید [۷]. فوریت برای جلب توجه فریاد می‌زند، اما اهمیت آینده شما را می‌سازد [۷]. وقتی اولویت روشن خود را انتخاب می‌کنید، تصمیم می‌گیرید به جای گرفتار شدن در هیاهوی کوتاه‌مدت، در بلندمدت سرمایه‌گذاری کنید [۷].

[نقطه تعامل: دعوت به تأمل] لطفاً برای یک لحظه تأمل کنید که چگونه می‌توان فوریت‌ها را از اهمیت‌ها در زندگی خود تشخیص داد. چه معیارهایی برای این تفکیک دارید؟

همچنین مهم است که اولویت خود را قابل اندازه‌گیری کنید [۷]. فقط نگویید “می‌خواهم روی کسب و کارم کار کنم.” بلکه بگویید: “امروز یک کار کلیدی برای کسب و کارم را تکمیل خواهم کرد” [۷]. فقط نگویید “می‌خواهم سالم‌تر باشم.” بلکه بگویید: “امروز ۳۰ دقیقه پیاده‌روی خواهم کرد” [۷]. نیت‌های مبهم به نتیجه نمی‌رسند؛ اولویت‌های روشن می‌رسند [۷]. مغز شما به وضوح پاسخ می‌دهد، زیرا دقیقاً می‌داند موفقیت چگونه به نظر می‌رسد [۷]. وقتی موفقیت روشن باشد، انگیزه طبیعی می‌شود [۷].

یکی دیگر از فواید قدرتمند شروع صبح با یک اولویت روشن، ساخت شتاب است [۷]. شتاب انرژی‌ای است که از پیشرفت ثابت به دست می‌آید [۸]. وقتی یک وظیفه معنادار را در صبح تکمیل می‌کنید، برای بقیه روز شتاب ایجاد می‌کنید [۸]. احساس یک برنده را دارید و این اعتماد به نفس به هر کار دیگری که انجام می‌دهید، سرایت می‌کند [۸]. از سوی دیگر، وقتی صبح خود را پراکنده آغاز می‌کنید، اغلب آن سردرگمی را به بقیه روز منتقل می‌کنید [۸]. به همین دلیل است که اولین انتخابی که صبح انجام می‌دهید، چنین تأثیر ماندگاری دارد [۸]. یافتن هدف در زندگی روزمره، نیاز به انتظار برای شرایط عالی ندارد [۸]. نیازی به دانستن کل برنامه آینده شما نیست [۸]. نیاز به پیروزی امروز دارد [۸]. و شما امروز با انتخاب یک چیز مهم و به پایان رساندن آن پیروز می‌شوید [۸]. تصور کنید پس از هفته‌ها و ماه‌ها زندگی به این شیوه، چه نوع شخصی می‌شوید: کسی با نظم، کسی با تمرکز، کسی با وضوح [۸]. این همان فردی است که زندگی معناداری را قدم به قدم می‌سازد [۸]. حقیقت این است که هدف شما چیزی خارج از شما نیست که منتظر کشف شدن باشد [۸]. هدف شما از طریق اعمال روزانه ساخته می‌شود [۸]. وقتی اولویت صبحگاهی خود را انتخاب می‌کنید، در حال شکل دادن به هویت خود هستید [۹]. با گذشت زمان، مجموعه این انتخاب‌ها هدف بزرگتر شما را آشکار می‌کند [۹]. شما شروع به تشخیص الگوها می‌کنید: از چه چیزی لذت می‌برید، به چه چیزی ارزش می‌دهید، چه چیزی به شما احساس زنده بودن می‌دهد [۹]. این آگاهی به اعتماد به نفس تبدیل می‌شود [۹]. اعتماد به نفس به بینش تبدیل می‌شود [۹]. و بینش آینده شما را شکل می‌دهد [۹].

هر روز دو انتخاب به شما ارائه می‌دهد: بی‌هدف زندگی کردن یا هدایت کردن [۹]. بی‌هدف زندگی کردن به معنای اجازه دادن به روز برای کنترل شماست [۹]. هدایت کردن به معنای تصمیم‌گیری در مورد مسیر روز است [۹]. اگر بی‌هدف زندگی کنید، زندگی پوچ به نظر می‌رسد، زیرا شما به صورت پیش‌فرض زندگی می‌کنید [۹]. اگر هدایت کنید، زندگی معنادار به نظر می‌رسد، زیرا شما با انتخاب زندگی می‌کنید [۹]. اولین گام هدایت کردن، تصمیم‌گیری در مورد اولویت صبحگاهی شماست [۹].

اکنون به این فکر کنید که این چگونه به تاب‌آوری متصل می‌شود [۹]. زندگی شما را امتحان خواهد کرد [۹]. مشکلات غیرمنتظره پیش خواهند آمد [۹]. حواس‌پرتی‌ها ظاهر خواهند شد [۹]. اما اگر هر روز صبح بیدار شوید و تصمیم بگیرید چه چیزی مهم است، تاب‌آوری را تمرین می‌کنید [۹]. توانایی تمرکز علی‌رغم چالش‌ها را تمرین می‌کنید [۹]. و این مهارتی است که به هر بخش از زندگی سرایت می‌کند: کسب و کار، روابط، سلامتی و رشد شخصی [۹]. مردم اغلب می‌پرسند: “چگونه باانگیزه بمانم؟” [۹]. پاسخ این است که شما منتظر انگیزه نمی‌مانید؛ شما آن را ایجاد می‌کنید [۱۰]. و شما آن را با عمل کردن ایجاد می‌کنید [۱۰]. عمل، نتایج را تولید می‌کند [۱۰]. نتایج، انگیزه را می‌سازد [۱۰]. این چرخه با یک تصمیم هر صبح آغاز می‌شود: “امروز چه چیزی مهم است؟” [۱۰].

بنابراین، فردا وقتی بیدار می‌شوید، عجله نکنید [۱۰]. با تلفن همراه خود شروع نکنید [۱۰]. لحظه‌ای آرام بنشینید و از خود آن یک سؤال را بپرسید: “مهم‌ترین کاری که امروز باید انجام دهم چیست؟” [۱۰]. آن را بنویسید [۱۰]. به آن متعهد شوید [۱۰]. از آن محافظت کنید تا زمانی که به اتمام برسد [۱۰]. این کار را برای یک هفته انجام دهید و کنترل بیشتری را متوجه خواهید شد [۱۰]. آن را برای یک ماه انجام دهید و احساس قوی‌تری خواهید داشت [۱۰]. آن را برای یک سال انجام دهید و به زندگی‌ای متحول شده نگاه خواهید کرد [۱۰]. اینگونه است که شما شروع به یافتن هدف خود در زندگی روزمره می‌کنید: نه در رویاهای دور، نه در برنامه‌های “یک روزی”، بلکه در نظم صبح‌هایتان، در وضوح انتخاب‌هایتان، در قدرت یک اولویت به پایان رسیده هر روز [۱۰]. اینجاست که هدف آغاز می‌شود، امروز [۱۰]. در صبح روز بعد که بیدار می‌شوید، وقتی یک چیز مهم را انتخاب می‌کنید و تا تکمیل آن دنبال می‌کنید [۱۰]. از آنجا، همه چیز در زندگی شما شروع به شکل‌گیری می‌کند [۱۱].

یافتن هدف در زندگی دکتر سعید جوی زاده

۲. تأمل روزانه بر احساسات برای خودشناسی عمیق

در ادامه مسیر دستیابی به هدف، به یکی از مهم‌ترین و بنیادین‌ترین تمرین‌ها می‌رسیم: تأمل روزانه بر احساسات. وقتی روزهای خود را بدون تأمل زندگی می‌کنید، زندگی مکانیکی می‌شود [۱۱]. از خواب بیدار می‌شوید، کارهای روزمره را انجام می‌دهید، وظایف خود را تکمیل می‌کنید و دوباره به خواب می‌روید، بدون اینکه هرگز از خود بپرسید که آن اعمال واقعاً برای شما چه معنایی دارند [۱۱]. با گذشت زمان، این روال می‌تواند احساس پوچی ایجاد کند؛ زیرا پیشرفت بدون آگاهی، توخالی به نظر می‌رسد [۱۱]. حقیقت این است که اگر می‌خواهید هدف خود را در زندگی روزمره درک کنید، باید برای تأمل بر احساسات خود وقت بگذارید [۱۱].

احساسات تصادفی نیستند؛ آن‌ها سیگنال هستند [۱۱]. آن‌ها نشان می‌دهند که چه چیزی شما را هیجان‌زده می‌کند، چه چیزی شما را تخلیه می‌کند، چه چیزی با ارزش‌های شما همسو است و چه چیزی شما را از آن‌ها دور می‌کند [۱۱]. با تأمل روزانه، شما به خودتان هدیه خودشناسی را می‌دهید، به شکلی که اکثر مردم هرگز آن را تجربه نمی‌کنند [۱۱]. تأمل روزانه نیاز به ساعت‌ها سکوت در اتاقی آرام ندارد [۱۱]. می‌تواند با چند دقیقه در صبح یا عصر آغاز شود، زمانی که مکث می‌کنید و می‌پرسید: “امروز چه احساسی داشتم؟” [۱۱]. این عمل ساده پرس و جو از خود، آگاهی را می‌سازد [۱۲]. بدون آن، افراد اغلب احساسات خود را اشتباه تفسیر می‌کنند [۱۲]. آن‌ها فرض می‌کنند که از دیگران عصبانی هستند، در حالی که در واقع از انتخاب‌های خود ناامیدند [۱۲]. آن‌ها باور دارند که از کار خسته شده‌اند، در حالی که انرژی‌شان به دلیل انجام کارهایی که بی‌معنا بوده‌اند، تخلیه شده است [۱۲]. تأمل، مه را پاک می‌کند. سردرگمی را از وضوح جدا می‌کند [۱۲].

[نقطه تعامل: نظرسنجی کوتاه] چند نفر از شما در حال حاضر به طور منظم زمانی را برای تأمل بر احساسات خود اختصاص می‌دهید؟ لطفاً دست‌هایتان را بالا ببرید. این تمرین، همانطور که می‌بینیم، در میان ما رایج نیست، اما اهمیت آن بسیار زیاد است.

خودشناسی، بنیان ساختن یک زندگی معنادار است [۱۲]. اگر دنیای درونی خود را نشناسید، تحت تأثیر دنیای بیرونی قرار خواهید گرفت [۱۲]. افرادی که تأمل نمی‌کنند، اغلب به دنبال چیزهایی می‌روند که دیگران برایشان ارزش قائلند، نه آنچه واقعاً آرزویش را دارند [۱۲]. آن‌ها ترندها، نظرات و انتظارات را دنبال می‌کنند [۱۲]. آن‌ها به جای همسویی با خود، برای تأیید دیگران زندگی می‌کنند [۱۲]. تأمل روزانه شما را از این تله محافظت می‌کند [۱۲]. این به شما کمک می‌کند تا احساسات واقعی خود را ببینید، به جای اینکه بر اساس باورهای قرضی زندگی کنید [۱۲]. وقتی با صدای درونی خود آشنا می‌شوید، کمتر تحت کنترل نویزهای بیرونی قرار می‌گیرید [۱۲].

فرآیند ساده اما قدرتمند است [۱۲]. در پایان هر روز، آرام بنشینید و لحظاتی را که برجسته بودند به یاد بیاورید [۱۲]. از خود بپرسید: “امروز چه زمانی احساس زنده بودن کردم؟ چه زمانی احساس خستگی کردم؟ چه لحظاتی به من انرژی دادند؟ چه لحظاتی انرژی را از من گرفتند؟” [۱۳]. این سؤالات، احساسات مبهم را به بینش‌های روشن تبدیل می‌کنند [۱۳]. با گذشت زمان، الگوها پدیدار خواهند شد [۱۳]. ممکن است متوجه شوید که فعالیت‌های خاصی همیشه به شما انگیزه می‌دهند [۱۳]. ممکن است روابط خاصی دائماً شما را خسته می‌کنند [۱۳]. ممکن است کشف کنید که برخی وظایف، حتی اگر کوچک به نظر برسند، حس عمیقی از رضایت را به ارمغان می‌آورند [۱۳]. این بینش‌ها فقط جالب نیستند؛ آن‌ها ضروری هستند. آن‌ها نقشه راه هدف شما هستند [۱۳].

تأمل روزانه همچنین به شما تعادل عاطفی می‌دهد [۱۳]. بیشتر مردم احساسات خود را بدون پردازش حمل می‌کنند [۱۳]. آن‌ها استرس، ناامیدی و ترس را بدون هرگونه بررسی در خود نگه می‌دارند [۱۳]. این وزن انباشته می‌شود تا زمانی که طاقت‌فرسا شود [۱۳]. اما وقتی روزانه تأمل می‌کنید، این احساسات را به آرامی رها می‌کنید [۱۳]. آن‌ها را شناسایی می‌کنید، درک می‌کنید و تصمیم می‌گیرید با آن‌ها چه کاری انجام دهید [۱۳]. این عادت از بارگذاری بیش از حد عاطفی جلوگیری می‌کند و به شما آرامش و وضوح می‌دهد، حتی در میانه چالش‌ها [۱۳].

نکته مهم دیگر این است که تأمل به شما کمک می‌کند تا پیوند بین انتخاب‌ها و احساسات خود را ببینید [۱۴]. بسیاری از افراد در زندگی خود به موقعیت‌ها واکنش نشان می‌دهند، بدون اینکه هرگز به ارتباط بین آنچه انجام می‌دهند و چگونه احساس می‌کنند، توجه کنند [۱۴]. آن‌ها شغل‌هایی دارند که آن‌ها را پوچ می‌کند، اما هرگز مکث نمی‌کنند تا این حقیقت را بپذیرند [۱۴]. آن‌ها در عادت‌هایی می‌مانند که آن‌ها را خسته می‌کند، اما هرگز از خود نمی‌پرسند چرا ادامه می‌دهند [۱۴]. وقتی روزانه تأمل می‌کنید، با این واقعیت‌ها روبرو می‌شوید [۱۴]. متوجه می‌شوید که وقتی روی کارهای معنادار وقت می‌گذارید، احساس غرور می‌کنید [۱۴]. وقتی ساعت‌ها را روی حواس‌پرتی‌های بی‌معنا هدر می‌دهید، احساس پشیمانی می‌کنید [۱۴]. این آگاهی، انضباط شما را تقویت می‌کند، زیرا دیگر نمی‌خواهید اعمالی را تکرار کنید که احساسات منفی ایجاد می‌کنند [۱۴].

برای اینکه تأمل مؤثر باشد، باید صداقت را تمرین کنید [۱۴]. نادیده گرفتن حقیقت‌های ناخوشایند آسان است [۱۴]. توجیه انتخاب‌های بد یا تظاهر به بی‌اهمیت بودن احساسات، وسوسه‌انگیز است [۱۴]. اما پیشرفت واقعی فقط زمانی حاصل می‌شود که کاملاً با خودتان روبرو شوید [۱۴]. اگر احساس ناراحتی می‌کنید، آن را بپذیرید [۱۴]. اگر احساس بی‌انگیزگی می‌کنید، آن را تأیید کنید [۱۴]. اگر احساس هیجان می‌کنید، آن را بشناسید [۱۵]. تأمل درباره قضاوت نیست؛ درباره آگاهی است [۱۵]. هنگامی که خود را به وضوح ببینید، قدرت انتخاب‌های بهتر را به دست می‌آورید [۱۵].

خودشناسی همچنین روابط شما را بهبود می‌بخشد [۱۵]. وقتی احساسات خود را درک می‌کنید، با صداقت بیشتری ارتباط برقرار می‌کنید [۱۵]. می‌دانید چه زمانی باید درخواست کمک کنید، چه زمانی عقب‌نشینی کنید و چه زمانی قدردانی را ابراز کنید [۱۵]. افرادی که هرگز تأمل نمی‌کنند، اغلب احساسات پردازش نشده خود را به دیگران منعکس می‌کنند [۱۵]. آن‌ها واکنش‌پذیر می‌شوند و دیگران را برای احساساتی که نمی‌فهمند، سرزنش می‌کنند [۱۵]. اما کسانی که روزانه تأمل می‌کنند، با بلوغ به روابط نزدیک می‌شوند [۱۵]. آن‌ها می‌دانند چه احساسی دارند، چرا آن را احساس می‌کنند و مسئولیت اعمال خود را بر عهده می‌گیرند [۱۵]. این امر اعتماد و احترام را در هر ارتباطی ایجاد می‌کند [۱۵].

تأمل فقط به گذشته نگاه کردن نیست؛ به آینده نگریستن نیز هست [۱۵]. وقتی هر روز برای بررسی احساسات خود وقت می‌گذارید، می‌توانید اهدافی را برای فردا تعیین کنید [۱۵]. برای مثال، اگر امروز به دلیل حواس‌پرتی‌های غیرضروری احساس خستگی کردید، می‌توانید تصمیم بگیرید که فردا با دقت بیشتری تمرکز کنید [۱۵]. اگر از گذراندن وقت در یک کار خلاقانه لذت بردید، می‌توانید متعهد شوید که دوباره برای آن فضا ایجاد کنید [۱۶]. این تأمل آینده‌نگر، احساسات را به عمل عملی تبدیل می‌کند [۱۶]. این کار هر روز را به جای تکرار، به یک پله تبدیل می‌کند [۱۶].

روانشناسی انسان نشان می‌دهد که احساسات بررسی نشده، رفتار را به طور ناخودآگاه شکل می‌دهند [۱۶]. افراد ممکن است بدون اینکه متوجه شوند، موفقیت خود را تخریب کنند؛ زیرا توسط احساساتی هدایت می‌شوند که هرگز به آن‌ها رسیدگی نمی‌کنند [۱۶]. تأمل، نور را بر این محرک‌های پنهان می‌تاباند [۱۶]. شما شروع به تشخیص می‌دهید: “من از این کار اجتناب می‌کنم، نه به دلیل فقدان مهارت، بلکه به دلیل ترس از قضاوت” یا “من خودم را به سمت خستگی سوق می‌دهم، نه به دلیل تعهد، بلکه به دلیل تلاش برای اثبات ارزش خود” [۱۶]. این درک‌ها ناراحت‌کننده هستند، اما قدرتمندند [۱۶]. آن‌ها به شما اجازه می‌دهند که از زندگی خودکار خارج شده و با آگاهی زندگی کنید [۱۶].

هدف از طریق الگوها کشف می‌شود [۱۶]. با تأمل روزانه، سیگنال‌های ثابت را تشخیص می‌دهید [۱۶]. متوجه می‌شوید که فعالیت‌های خاصی همیشه رضایت‌بخش هستند [۱۷]. می‌بینید که محیط‌های خاصی همیشه به شما انرژی می‌دهند [۱۷]. این مشاهدات مکرر به آنچه واقعاً برای شما اهمیت دارد، اشاره می‌کنند [۱۷]. بدون تأمل، ممکن است این سیگنال‌ها را به عنوان تصادف نادیده بگیرید [۱۷]. با تأمل، آن‌ها را به عنوان راهنمایی می‌بینید [۱۷]. با گذشت زمان، تصویری واضح‌تر از مسیر شخصی خود می‌سازید [۱۷].

همچنین مهم است که بر قدردانی تأمل کنید [۱۷]. در شلوغی زندگی روزمره، افراد اغلب فقط بر آنچه اشتباه پیش رفت تمرکز می‌کنند [۱۷]. آن‌ها لحظات پیشرفت، مهربانی یا رشد را نادیده می‌گیرند [۱۷]. تأمل با پرسیدن از خود “امروز برای چه چیزی سپاسگزارم؟” این تعادل را ایجاد می‌کند [۱۷]. شما ذهن خود را آموزش می‌دهید که به چیزهای خوب توجه کند [۱۷]. این به معنای نادیده گرفتن مشکلات نیست؛ به معنای نگه داشتن حقیقت و قدردانی در کنار هم است [۱۷]. این تعادل، دیدگاه شما را قوی نگه می‌دارد و از غالب شدن منفی‌گرایی بر ذهنیت شما جلوگیری می‌کند [۱۷].

[نقطه تعامل: سؤال از مخاطبین] آیا می‌توانید در همین لحظه، به یک چیزی فکر کنید که امروز برایش سپاسگزار هستید؟ چگونه این احساس بر وضعیت روحی شما تأثیر می‌گذارد؟

تأمل روزانه نیاز به ثبات دارد [۱۷]. انجام آن یک یا دو بار کافی نیست [۱۷]. تأثیر واقعی از تکرار می‌آید [۱۷]. همانطور که ورزش بدنی بدن را تقویت می‌کند، تأمل ذهنی نیز خودآگاهی را تقویت می‌کند [۱۸]. با گذشت زمان، این بخشی طبیعی از روال شما می‌شود [۱۸]. شما شروع می‌کنید به طور خودکار احساسات خود را بررسی کرده و اقدامات خود را پیش از بزرگ شدن مشکلات تنظیم می‌کنید [۱۸]. این ثبات، نسخه‌ای قوی‌تر و آگاهانه‌تر از شما را شکل می‌دهد [۱۸].

تأمل همچنین به شما در تصمیم‌گیری وضوح می‌دهد [۱۸]. زندگی انتخاب‌های بی‌شماری را، هم بزرگ و هم کوچک، ارائه می‌دهد [۱۸]. بدون خودآگاهی، این انتخاب‌ها می‌توانند طاقت‌فرسا باشند [۱۸]. اما وقتی احساسات خود را می‌شناسید، می‌دانید چه چیزی با ارزش‌های شما همسو است [۱۸]. تصمیم‌ها ساده‌تر می‌شوند [۱۸]. می‌توانید به فرصت‌هایی که با شما همخوانی دارند “بله” بگویید و به حواس‌پرتی‌هایی که ندارند “نه” بگویید [۱۸]. این قاطعیت در زمان صرفه‌جویی می‌کند، استرس را کاهش می‌دهد و اعتماد به نفس را می‌سازد [۱۸].

عادت تأمل همچنین تاب‌آوری را تقویت می‌کند [۱۸]. هنگامی که مشکلات پیش می‌آید، افرادی که روزانه تأمل می‌کنند، بهتر قادر به مدیریت آن‌ها هستند [۱۸]. آن‌ها از احساسات خود متعجب نمی‌شوند؛ زیرا با آن‌ها آشنا هستند [۱۸]. آن‌ها می‌دانند چگونه ترس، ناامیدی یا غم را پردازش کنند [۱۸]. آن‌ها محرک‌ها و نقاط قوت خود را درک می‌کنند [۱۸]. این آگاهی به آن‌ها اجازه می‌دهد تا با ثبات، به جای وحشت، با چالش‌ها روبرو شوند [۱۸]. آن‌ها خم می‌شوند اما نمی‌شکنند [۱۸]. تأمل بر احساسات همچنین توانایی شما را برای تجربه شادی عمیق‌تر می‌کند [۱۹]. بسیاری از مردم با عجله در زندگی می‌گذرند بدون اینکه کاملاً از لحظات خوب لذت ببرند [۱۹]. اما وقتی مکث می‌کنید تا تأمل کنید، آن‌ها را مزه مزه می‌کنید [۱۹]. لبخند یک دوست، رضایت از اتمام یک کار، آرامش یک زمان آرام را به یاد می‌آورید [۱۹]. با توجه به این احساسات، آن‌ها را تقویت می‌کنید [۱۹]. به خودتان یادآوری می‌کنید که زندگی فقط در دستاوردهای بزرگ معنا ندارد، بلکه در لحظات کوچک حقیقت نیز معنا دارد [۱۹].

اگر می‌خواهید تأمل را به شکلی عملی به کار ببرید، با یک دفترچه خاطرات شروع کنید [۱۹]. هر روز احساسات خود را با کلمات ساده بنویسید [۱۹]. نگران سبک یا گرامر نباشید [۱۹]. فقط آنچه را که احساس کردید و چرا، ثبت کنید [۱۹]. پس از چند هفته، نوشته‌های خود را دوباره بخوانید [۱۹]. الگوهایی را متوجه خواهید شد که قبلاً هرگز ندیده بودید [۱۹]. این دفترچه خاطرات به یک آینه تبدیل می‌شود که به شما نشان می‌دهد به چه کسی تبدیل می‌شوید [۱۹]. حتی اگر ننویسید، می‌توانید از طریق افکار آرام یا گفتگو با کسی که به او اعتماد دارید، تأمل کنید [۱۹]. روش کمتر از ثبات اهمیت دارد [۱۹]. با گذشت زمان، تأمل روزانه عزت نفس را می‌سازد [۲۰]. شما شروع می‌کنید به خودتان اعتماد کنید؛ زیرا می‌بینید که به زندگی خود توجه می‌کنید [۲۰]. از دویدن کورکورانه دست می‌کشید و با قصد و نیت حرکت می‌کنید [۲۰]. این اعتماد به خود برای یافتن هدف ضروری است؛ زیرا هدف به شما داده نمی‌شود [۲۰]. از طریق خودشناسی و عمل کشف می‌شود [۲۰].

در پایان، تأمل درباره زندگی با آگاهی است [۲۰]. درباره امتناع از زندگی کردن به عنوان یک غریبه با خودتان است [۲۰]. درباره پرسیدن “امروز چه احساسی داشتم و این برای فردا چه معنایی دارد؟” است [۲۰]. وقتی این را روزانه تمرین می‌کنید، شما بیش از کسی می‌شوید که فقط وجود دارد [۲۰]. شما به کسی تبدیل می‌شوید که زندگی می‌کند [۲۰]. این تغییر به شما جهت‌گیری، تاب‌آوری و معنا می‌دهد [۲۰]. هدف در نادیده گرفتن احساسات شما یافت نمی‌شود، بلکه در درک آن‌ها یافت می‌شود [۲۰]. احساسات شما ضعف‌هایی برای پنهان شدن نیستند؛ آن‌ها راهنماهایی برای مطالعه هستند [۲۰]. روزانه تأمل کنید، خودتان را عمیقاً بشناسید و متوجه خواهید شد که هر روز هدف خاص خود را دارد، که منتظر شماست تا آن را به طور کامل زندگی کنید [۲۰].

یافتن هدف در زندگی دکتر سعید جوی زاده

۳. تکمیل یک وظیفه معنادار پیش از پایان روز: سنگ بنای پیشرفت روزانه

پس از پرداختن به اهمیت شروع با اولویت روشن و تأمل بر احساسات، به یکی دیگر از ستون‌های کلیدی یافتن هدف در زندگی روزمره می‌رسیم: تکمیل یک وظیفه معنادار پیش از پایان روز. هر روز به شما ۲۴ ساعت داده می‌شود [۲۰]. و چه ثروتمند باشید چه فقیر، جوان باشید چه پیر، این ساعت‌ها برای همه به یک شکل می‌گذرند [۲۰]. تفاوت بین افرادی که رشد می‌کنند و افرادی که ثابت می‌مانند، در تعداد کارهایی که انجام می‌دهند نیست، بلکه در این است که آیا آن‌ها تصمیم می‌گیرند کاری معنادار را قبل از اتمام روز انجام دهند یا خیر [۲۱]. یک وظیفه واقعاً ارزشمند که با تمرکز انجام شود، وزن بیشتری از لیستی از فعالیت‌های خالی دارد که فقط شما را مشغول نگه می‌دارند [۲۱]. حقیقت این است که حس پیشرفت، عزت نفس و قدرت درونی شما بر اساس آنچه که هر روز تصمیم به تکمیل آن می‌گیرید، بنا می‌شود [۲۱]. اگر می‌خواهید هدف خود را در زندگی روزمره بیابید، باید خود را آموزش دهید که روز را با یک وظیفه معنادار به پایان برسانید [۲۱].

[نقطه تعامل: دعوت به تأمل] به این فکر کنید که امروز برایتان چه معنایی دارد؟ آیا یک کار هست که امروز به آن متعهد شوید و انجامش دهید که واقعاً برای شما اهمیت داشته باشد؟

یک وظیفه معنادار نیازی به دراماتیک یا تغییردهنده جهان بودن ندارد [۲۱]. اندازه آن نه با دیدگاه دیگران، بلکه با ارتباط آن با رشد، اهداف و ارزش‌های شما سنجیده می‌شود [۲۱]. برای برخی، ممکن است به معنای برقراری یک تماس تلفنی باشد که مدت‌ها از آن اجتناب کرده‌اند [۲۱]. برای دیگران، ممکن است خواندن فصلی از کتابی باشد که ذهن آن‌ها را گسترش می‌دهد [۲۱]. می‌تواند ورزش کردن، گفتگوی صادقانه با یکی از عزیزان یا تکمیل یک کار مهم باشد [۲۱]. آنچه اهمیت دارد، اندازه وظیفه نیست، بلکه عمق معنای آن برای شما است [۲۲].

وقتی متعهد می‌شوید یک وظیفه معنادار را پیش از پایان روز تکمیل کنید، الگوی بی‌هدف زندگی کردن را می‌شکنید [۲۲]. بسیاری از مردم به گونه‌ای زندگی می‌کنند که گویی روزها قابل مصرف هستند، زمان را روی حواس‌پرتی‌ها و روتین‌هایی هدر می‌دهند که هیچ پیشرفتی به ارمغان نمی‌آورند [۲۲]. سپس وقتی هفته‌ها و ماه‌ها می‌گذرد، تعجب می‌کنند که چرا چیزی تغییر نکرده است [۲۲]. اما یک وظیفه هر روز متفاوت است [۲۲]. شما را مسئول نگه می‌دارد [۲۲]. شتاب ایجاد می‌کند [۲۲]. مسیری از پیشرفت ایجاد می‌کند که با گذشت زمان جمع می‌شود [۲۲].

قدرت روانشناختی در تکمیل نهفته است [۲۲]. مغز انسان برای تمایل به بسته شدن سیم‌کشی شده است [۲۲]. وقتی چیزی را شروع می‌کنید و به پایان نمی‌رسانید، ذهن شما بی‌قرار می‌ماند [۲۲]. اما وقتی چیزی را به پایان می‌رسانید، آن تنش را رها کرده و رضایت ایجاد می‌کنید [۲۲]. این حس رضایت فقط عاطفی نیست؛ انضباط را می‌سازد [۲۲]. شما شروع می‌کنید به توانایی خود در پیگیری امور ایمان بیاورید [۲۲]. هر چه بیشتر آن را تجربه کنید، اعتماد به نفس شما قوی‌تر می‌شود [۲۲]. و وقتی به خودتان اعتماد می‌کنید، از پتانسیل خود شک نمی‌کنید [۲۲].

انجام یک وظیفه معنادار پیش از پایان روز همچنین تمرکز شما را تیزتر می‌کند [۲۳]. بسیاری از مردم روزهای خود را با واکنش نشان دادن به خواسته‌ها، از یک حواس‌پرتی به دیگری، می‌گذرانند [۲۳]. آن‌ها به ایمیل‌ها پاسخ می‌دهند، پیام‌ها را مرور می‌کنند، به درخواست‌های کوچک رسیدگی می‌کنند و خود را متقاعد می‌کنند که بهره‌ور بوده‌اند [۲۳]. اما وقتی روز به پایان می‌رسد، احساس نارضایتی می‌کنند؛ زیرا هیچ یک از آن‌ها واقعاً مهم نبود [۲۳]. با تعیین استاندارد تکمیل یک وظیفه معنادار روزانه، این هیاهو را کنار می‌گذارید [۲۳]. شما به خودتان آموزش می‌دهید که روی آنچه اهمیت دارد، تمرکز کنید، نه آنچه صرفاً فوری است [۲۳].

یکی دیگر از فواید این تمرین این است که وزن پشیمانی را از بین می‌برد [۲۳]. کمتر چیزی بیشتر از پایان دادن به روز با این فکر که “زمانم را هدر دادم” آزاردهنده است [۲۳]. این احساس به آرامی انگیزه را تخلیه می‌کند و حس درماندگی ایجاد می‌کند [۲۳]. اما وقتی روز خود را با دانستن اینکه کاری معنادار را به پایان رسانده‌اید، به پایان می‌رسانید، انرژی متفاوتی را حمل می‌کنید [۲۳]. احساس غرور آرامی دارید [۲۳]. این غرور، سوخت روز بعد است [۲۳]. این یک چرخه دستاورد را ایجاد می‌کند که شما را در طول هفته‌ها، ماه‌ها و سال‌ها تقویت می‌کند [۲۳].

اکنون، چگونه تصمیم می‌گیرید چه وظیفه‌ای معنادار است؟ [۲۳]. با پرسیدن سه سؤال از خود شروع کنید: “آیا این عمل مرا به زندگی‌ای که می‌خواهم نزدیک‌تر می‌کند؟ آیا آنچه را که واقعاً برایم ارزش دارد منعکس می‌کند؟ آیا در پایان روز از تکمیل آن احساس غرور خواهم کرد؟” [۲۴]. اگر پاسخ “بله” است، آنگاه به عنوان معنادار واجد شرایط است [۲۴]. نیازی به پیچیده کردن آن نیست [۲۴]. وظایف معنادار اغلب ساده هستند، اما تأثیر آن‌ها با گذشت زمان ترکیب می‌شود [۲۴]. نوشتن یک صفحه در روز می‌تواند در نهایت یک کتاب ایجاد کند [۲۴]. صرفه‌جویی در مقدار کمی پول هر روز می‌تواند در نهایت آزادی مالی به ارمغان آورد [۲۴]. گفتن یک کلمه مهربان هر عصر می‌تواند یک رابطه را تقویت کند [۲۴]. معنا از طریق ثبات ایجاد می‌شود، نه از طریق فعالیت‌های گاه به گاه [۲۴].

برخی افراد از وظایف معنادار اجتناب می‌کنند؛ زیرا احساس غرق شدن در اندازه اهداف خود می‌کنند [۲۴]. آن‌ها فکر می‌کنند اگر نمی‌توانند همه کارها را انجام دهند، نباید اصلاً شروع کنند [۲۴]. این یک اشتباه است [۲۴]. هدف در انجام همه چیز به طور کامل یافت نمی‌شود [۲۵]. از طریق پیشرفت ثابت ساخته می‌شود [۲۵]. با تمرکز بر یک وظیفه معنادار هر روز، اهداف طاقت‌فرسا را به مراحل قابل مدیریت تقسیم می‌کنید [۲۵]. دیگر از ترس تصویر بزرگ فلج نمی‌شوید [۲۵]. شما به سادگی امروز را می‌برید و فردا دوباره پیروز می‌شوید [۲۵]. با گذشت زمان، آن پیروزی‌های کوچک یک تحول ایجاد می‌کنند [۲۵].

یک انضباط زمان‌بندی نیز وجود دارد [۲۵]. روز اغلب به سرعت با تعهدات پر می‌شود و اگر از وظیفه معنادار خود محافظت نکنید، کنار گذاشته می‌شود [۲۵]. به همین دلیل باید زود تصمیم بگیرید و متعهد شوید [۲۵]. وقتی وظیفه خود را شناسایی کردید، آن را بنویسید و خود را مسئول بدانید [۲۵]. منتظر شرایط عالی نباشید [۲۵]. تا آخرین لحظه به تأخیر نیندازید [۲۵]. از آن محافظت کنید، گویی مهم‌ترین قرار ملاقات روز است؛ زیرا همینطور است [۲۵]. تکمیل یک وظیفه معنادار همچنین هویت شما را بازتعریف می‌کند [۲۵]. هر عملی که تکمیل می‌کنید، به ذهن شما می‌گوید که به چه کسی تبدیل می‌شوید [۲۵]. وقتی روز را با پیشرفت به پایان می‌رسانید، صدای درونی شما می‌گوید: “من کسی هستم که کارها را پیگیری می‌کند. من کسی هستم که می‌سازد” [۲۵]. این هویت به یک محرک قدرتمند تبدیل می‌شود [۲۵]. تاب‌آوری را در هنگام بروز چالش‌ها تقویت می‌کند، حتی در روزهایی که به نظر می‌رسد همه چیز آشفته است [۲۵]. تکمیل وظیفه معنادار شما را با کسی که می‌خواهید باشید، همسو نگه می‌دارد [۲۶].

این تمرین همچنین وضوح را برای آینده ایجاد می‌کند [۲۶]. با ردیابی وظایفی که معنادار به نظر می‌رسند، الگوهایی را کشف می‌کنید [۲۶]. شروع می‌کنید به تشخیص اینکه چه چیزی شما را هیجان‌زده می‌کند، چه چیزی شما را رشد می‌دهد و چه چیزی شما را ارضا می‌کند [۲۶]. این مشاهدات به راهنمایی برای هدف بزرگتر شما تبدیل می‌شوند [۲۶]. دیگر فرصت‌های تصادفی را دنبال نمی‌کنید [۲۶]. مسیری را دنبال می‌کنید که توسط اعمال ثابت شما آشکار می‌شود [۲۶]. این وضوح سردرگمی را کاهش می‌دهد و اعتماد به نفس را تقویت می‌کند [۲۶].

پایان دادن به هر روز با یک وظیفه معنادار همچنین استراحت را بهبود می‌بخشد [۲۶]. بسیاری از مردم با بی‌قراری به رختخواب می‌روند؛ زیرا احساس ناتمام بودن دارند [۲۶]. ذهنشان با افکاری درباره آنچه باید انجام می‌دادند، مسابقه می‌دهد [۲۶]. اما وقتی کاری معنادار را تکمیل می‌کنید، روز را با آرامش به پایان می‌رسانید [۲۶]. با احساس موفقیت می‌خوابید [۲۶]. این استراحت عمیق‌تر است و روز بعد با انرژی بیشتری بیدار می‌شوید [۲۶].

یکی دیگر از فواید روانشناختی این است که وظایف معنادار به شما آموزش می‌دهند کیفیت را بر کمیت ترجیح دهید [۲۷]. دنیای مدرن افراد را تحت فشار قرار می‌دهد تا بیشتر کار کنند، مشغول بمانند، دائماً فعالیت را دنبال کنند [۲۷]. اما مشغولیت پیشرفت نیست [۲۷]. در واقع، اغلب ترس از روبرو شدن با آنچه واقعاً مهم است را پنهان می‌کند [۲۷]. با تعیین استاندارد یک وظیفه معنادار روزانه، از تعقیب اعداد به دنبال عمق می‌روید [۲۷]. این تغییر شما را به هدف نزدیک‌تر می‌کند؛ زیرا هدف هرگز در مشغولیت یافت نمی‌شود [۲۷]. در اهمیت یافت می‌شود [۲۷].

این تمرین همچنین صبر را آموزش می‌دهد [۲۷]. وقتی روی یک کار در یک زمان تمرکز می‌کنید، در برابر تمایل به رضایت فوری مقاومت می‌کنید [۲۷]. شروع می‌کنید به ارزش تلاش آهسته و ثابت پی ببرید [۲۷]. درک می‌کنید که رشد در یک جهش اتفاق نمی‌افتد، بلکه در هزاران گام کوچک و معنادار اتفاق می‌افتد [۲۷]. این صبر، تاب‌آوری را می‌سازد [۲۷]. شما را ثابت نگه می‌دارد وقتی نتایج بیشتر از حد انتظار طول می‌کشد [۲۷]. شما را از تسلیم شدن باز می‌دارد وقتی پیشرفت کند به نظر می‌رسد [۲۷]. برخی روزها شما را امتحان خواهند کرد [۲۷]. خستگی، استرس و حواس‌پرتی‌ها، وسوسه انجام ندادن وظیفه معنادار شما را افزایش خواهند داد [۲۷]. اما این‌ها روزهایی هستند که عادت بیشترین اهمیت را دارد [۲۸]. تکمیل وظیفه شما در روزهای دشوار به خودتان ثابت می‌کند که شما قوی‌تر از شرایط خود هستید [۲۸]. ثابت می‌کند که می‌توانید به قول خود عمل کنید، حتی زمانی که آسان نیست [۲۸]. این ثبات شخصیت را می‌سازد و شخصیت، بنیان یک زندگی هدفمند است [۲۸].

این انضباط همچنین بر دیگران تأثیر می‌گذارد [۲۸]. وقتی مردم می‌بینند که شما به پیشرفت روزانه متعهد هستید، الهام می‌گیرند تا استانداردهای خود را بالا ببرند [۲۸]. ثبات شما به نمونه‌ای از آنچه ممکن است، تبدیل می‌شود [۲۸]. شما به آن‌ها نشان می‌دهید که رشد معنادار یک راز نیست، بلکه انتخابی است که هر روز تکرار می‌شود [۲۸]. به این ترتیب، تمرین شخصی شما به چیزی بزرگتر کمک می‌کند [۲۸]. این یک اثر موجی ایجاد می‌کند که خانواده، دوستان و حتی غریبه‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد [۲۸].

انجام یک وظیفه معنادار پیش از پایان روز همچنین قدردانی از زمان را آموزش می‌دهد [۲۸]. شما شروع می‌کنید به دیدن هر روز به عنوان ارزشمند، نه قابل مصرف [۲۸]. از بی‌تفاوت بودن نسبت به زمان دست می‌کشید؛ زیرا درک می‌کنید که هر روز فرصتی برای ایجاد پیشرفت است [۲۹]. این آگاهی شما را در مورد نحوه گذراندن ساعات خود آگاهانه‌تر می‌کند [۲۹]. از هدر دادن انرژی روی حواس‌پرتی‌های خالی دست می‌کشید و بیشتر در اقداماتی سرمایه‌گذاری می‌کنید که مهم هستند [۲۹]. اگر این را به طور مداوم تمرین کنید، متوجه تحولی در احساس خود نسبت به خود و زندگی‌تان خواهید شد [۲۹]. به جای بی‌هدف گذراندن هفته‌ها و ماه‌ها، رشد ثابتی را خواهید دید [۲۹]. به جای پایان دادن به روزها با پشیمانی، آن‌ها را با غرور به پایان خواهید رساند [۲۹]. به جای تعجب درباره هدف خود، آن را در زمان واقعی زندگی خواهید کرد [۲۹]. هدف در انتظار در دوردست نیست. در انضباط روزانه تکمیل آنچه مهم است ساخته می‌شود [۲۹].

بنابراین هر عصر، پیش از آنکه روز به پایان برسد، از خود یک سؤال بپرسید: “امروز چه کاری را می‌توانم به پایان برسانم که وقتی چشمانم را می‌بندم، احساس غرور کنم؟” [۲۹]. آن را انتخاب کنید، انجامش دهید و تکمیلش کنید [۲۹]. همین یک عمل، به روز شما معنا، به زندگی شما جهت‌گیری و به آینده شما قدرت خواهد داد [۲۹]. یک وظیفه معنادار که روزانه انجام شود، بنیان یک زندگی هدفمند است [۲۹].

یافتن هدف در زندگی دکتر سعید جوی زاده

۴. شناسایی و جایگزینی عادت‌های تضعیف‌کننده: مسیر رهایی و قدرت

اکنون که به اهمیت اولویت‌بندی، تأمل و تکمیل وظایف معنادار پرداختیم، لازم است که به یکی از قدرتمندترین نیروهای پنهان در زندگی ما بپردازیم: عادت‌ها. هر فردی روتین‌هایی دارد که بی‌سروصدا مسیر زندگی او را شکل می‌دهند [۲۹]. برخی از این روتین‌ها شما را به جلو می‌رانند، در حالی که برخی دیگر بی‌صدا شما را عقب نگه می‌دارند [۲۹]. حقیقت این است که آینده شما نه در آنچه گاهی انجام می‌دهید، بلکه در آنچه مکرراً انجام می‌دهید، نوشته می‌شود [۲۹]. عادت‌ها قدرتمندند؛ زیرا بدون فکر زیاد عمل می‌کنند [۳۰]. آن‌ها در پس‌زمینه کار می‌کنند، اعمال شما را هدایت می‌کنند و نتایج شما را تحت تأثیر قرار می‌دهند [۳۰]. اگر می‌خواهید با هدف زندگی کنید، باید با یک حقیقت ناخوشایند اما ضروری روبرو شوید: برخی از عادت‌های شما در حال تضعیف شما هستند، انرژی شما را تخلیه می‌کنند، زمان شما را می‌دزدند و شما را از زندگی‌ای که می‌خواهید، دور نگه می‌دارند [۳۰]. خبر خوب این است که وقتی آن‌ها را شناسایی کنید، می‌توانید آن‌ها را با عادت‌هایی جایگزین کنید که شما را تقویت می‌کنند [۳۰]. این یکی از عملی‌ترین گام‌ها برای یافتن هدف در زندگی روزمره است [۳۰].

اولین گام، آگاهی است [۳۰]. بسیاری از مردم هرگز برای توجه به روتین‌هایی که روزهایشان را کنترل می‌کنند، توقف نمی‌کنند [۳۰]. آن‌ها از خواب بیدار می‌شوند، الگوهای یکسان را تکرار می‌کنند و تعجب می‌کنند که چرا زندگی‌شان متوقف شده است [۳۰]. عادت‌ها اغلب در دید پنهان می‌شوند [۳۰]. آن‌ها خود را به عنوان راحتی، رفتار عادی یا انتخاب‌های کوچک بی‌ضرر پنهان می‌کنند [۳۰]. اما وقتی جمع می‌شوند، کیفیت زندگی شما را شکل می‌دهند [۳۰]. یک مثال ساده را در نظر بگیرید: دیر بیدار ماندن و مرور بی‌هدف شبکه‌های اجتماعی [۳۰]. در لحظه کوچک به نظر می‌رسد، اما با گذشت زمان، انرژی شما را تضعیف می‌کند، تمرکز شما را می‌دزدد و هر صبح شما را خسته می‌کند [۳۰]. همین یک عادت، لحن منفی را برای هر چیز دیگری تعیین می‌کند [۳۱]. به همین دلیل آگاهی بسیار مهم است [۳۱]. شما نمی‌توانید چیزی را که از دیدنش امتناع می‌کنید، تغییر دهید [۳۱].

برای ایجاد وضوح، شروع به ردیابی اعمال روزانه خود کنید [۳۱]. بنویسید که چگونه زمان خود را از صبح تا شب به مدت یک هفته می‌گذرانید [۳۱]. کاملاً صادق باشید؛ ساعت‌های تلف شده روی حواس‌پرتی‌ها، غذایی که می‌خورید، گفتگوهایی که دارید، لحظاتی که از مسئولیت اجتناب می‌کنید را در بر بگیرید [۳۱]. در ابتدا ممکن است این کار ناخوشایند به نظر برسد، اما ناراحتی، دروازه رشد است [۳۱]. همانطور که به رکورد خود نگاه می‌کنید، شروع به مشاهده الگوها خواهید کرد [۳۱]. عادت‌هایی را خواهید دید که شما را بالا می‌برند و عادت‌هایی که شما را تضعیف می‌کنند [۳۱]. خود عمل مشاهده آن‌ها، کنترل آن‌ها را بر شما کاهش می‌دهد [۳۱].

عادت‌های تضعیف‌کننده در اشکال مختلفی ظاهر می‌شوند [۳۱]. برخی جسمی هستند، مانند نادیده گرفتن سلامتی، بد غذا خوردن یا اجتناب از ورزش [۳۱]. برخی ذهنی هستند، مانند گفتگوی درونی منفی، شکایت مداوم یا مقایسه خود با دیگران [۳۱]. برخی دیگر رفتاری هستند، مانند تعلل، عدم برنامه‌ریزی یا هدر دادن زمان روی فعالیت‌هایی که هیچ ارزشی ندارند [۳۲]. هر یک از این‌ها به تدریج پتانسیل شما را از بین می‌برند [۳۲]. آن‌ها شما را در یک روز از بین نمی‌برند، اما به آرامی قدرت شما را تحلیل می‌برند تا زمانی که دیگر کسی را که می‌توانستید باشید، نشناسید [۳۲].

هنگامی که عادت‌های تضعیف‌کننده را شناسایی کردید، گام بعدی جایگزینی است [۳۲]. شما نمی‌توانید به سادگی یک عادت را متوقف کنید و فضای خالی بگذارید [۳۲]. ذهن از خالی بودن خوشش نمی‌آید [۳۲]. اگر سعی کنید یک عادت را بدون جایگزینی ترک کنید، الگوی قدیمی بازخواهد گشت یا یک الگوی منفی جدید ظاهر خواهد شد [۳۲]. کلید، جایگزینی ضعف با قدرت است [۳۲]. برای مثال، اگر متوجه می‌شوید زمان خود را روی مرور بی‌هدف شبکه‌های اجتماعی هدر می‌دهید، آن زمان را با خواندن چیزی که ذهن شما را گسترش می‌دهد، جایگزین کنید [۳۲]. اگر تشخیص می‌دهید که از کارهای دشوار اجتناب می‌کنید، آن اجتناب را با سیستمی از تقسیم وظایف به اقدامات کوچک‌تر و تکمیل آن‌ها یکی یکی جایگزین کنید [۳۲]. جایگزینی درباره ایجاد یک جایگزین بهتر است که همان هدف را دنبال می‌کند، اما به جای تضعیف شما، شما را تقویت می‌کند [۳۲].

این فرآیند نیاز به صداقت دارد [۳۳]. بسیاری از مردم عادت‌های بد خود را با بهانه‌ها محافظت می‌کنند [۳۳]. آن‌ها می‌گویند: “من فقط این کار را برای استراحت انجام می‌دهم” یا “اینقدر بد نیست” یا “همه دیگران هم این کار را می‌کنند” [۳۳]. اما بهانه‌ها از رشد شما محافظت نمی‌کنند؛ آن‌ها فقط از ضعف شما محافظت می‌کنند [۳۳]. وقتی بدون بهانه مستقیماً با عادت‌های خود روبرو می‌شوید، بر آن‌ها قدرت پیدا می‌کنید [۳۳]. این صداقت ممکن است تلخ باشد، اما اولین گام واقعی به سوی آزادی است [۳۳].

جایگزینی عادت‌ها همچنین نیاز به صبر دارد [۳۳]. هیچ عادتی، چه قوی و چه ضعیف، یک شبه شکل نمی‌گیرد [۳۳]. از طریق تکرار ساخته می‌شود [۳۳]. این بدان معناست که جایگزینی عادت‌ها زمان‌بر خواهد بود [۳۳]. در ابتدا، غیرطبیعی به نظر می‌رسد [۳۳]. الگوهای قدیمی شما را به سمت خود می‌کشند [۳۳]. ذهن شما در برابر تغییر مقاومت می‌کند [۳۳]. این طبیعی است [۳۳]. اما با ثبات، عادت‌های جدید ریشه می‌گیرند [۳۳]. در نهایت، آنچه زمانی اجباری به نظر می‌رسید، خودکار می‌شود [۳۳]. این زمانی است که تحول اتفاق می‌افتد: نه در یک تصمیم واحد، بلکه در تکرار روزانه تا زمانی که الگوی جدید بخشی از هویت شما شود [۳۳].

[نقطه تعامل: سؤال از مخاطبین] آیا می‌توانید به یک عادت تضعیف‌کننده در زندگی خود فکر کنید که ممکن است ناخودآگاه آن را با بهانه‌ها محافظت کرده باشید؟ چگونه این بهانه، شما را از رشد بازداشته است؟

درک محرک‌های عادت‌های شما نیز مفید است [۳۳]. هر عادتی به یک نشانه متصل است [۳۳]. برای مثال، بی‌حوصلگی ممکن است منجر به خوردن بی‌فکر شود [۳۳]. استرس ممکن است باعث مرور بی‌هدف شبکه‌های اجتماعی شود [۳۴]. خستگی ممکن است تعلل را تحریک کند [۳۴]. اگر می‌خواهید عادت‌های تضعیف‌کننده را جایگزین کنید، باید محرک‌ها را شناسایی و قطع کنید [۳۴]. به جای پاسخ دادن به همان شیوه قدیمی، یک پاسخ جدید ایجاد کنید [۳۴]. هنگامی که بی‌حوصلگی به سراغتان می‌آید، یک فعالیت مولد را انتخاب کنید [۳۴]. هنگامی که استرس ظاهر می‌شود، به جای فرار به اجتناب، به یک پیاده‌روی کوتاه بروید یا افکار خود را بنویسید [۳۴]. با تغییر واکنش خود به محرک‌ها، چرخه خودکار ضعف را می‌شکنید [۳۴].

یک گام عملی دیگر، شروع‌های کوچک است [۳۴]. بسیاری از مردم در تغییر عادت‌ها شکست می‌خورند؛ زیرا سعی می‌کنند همه چیز را یکباره تغییر دهند [۳۴]. آن‌ها اعلام می‌کنند: “از این به بعد، همه عادت‌های بد خود را ترک می‌کنم و زندگی‌ام را کاملاً تغییر می‌دهم” [۳۴]. این جاه‌طلبی الهام‌بخش به نظر می‌رسد، اما معمولاً منجر به فرسودگی سریع می‌شود [۳۴]. رویکرد بهتر این است که یک عادت تضعیف‌کننده را در یک زمان انتخاب کنید، آن را با یک عادت تقویت‌کننده جایگزین کنید، با آن ثبات ایجاد کنید و سپس به سراغ بعدی بروید [۳۴]. تغییر با گذشت زمان ترکیب می‌شود [۳۴]. فردی که به طور پیوسته یک عادت ضعیف را پس از دیگری جایگزین می‌کند، زندگی‌ای از قدرت و هدف را می‌سازد [۳۴].

مهم است که تشخیص دهیم عادت‌ها فقط اعمال نیستند؛ آن‌ها هویت‌هایی در لباس مبدل هستند [۳۵]. هر عادتی که تمرین می‌کنید، پیامی به خودتان می‌فرستد درباره اینکه چه کسی هستید [۳۵]. وقتی تعلل می‌کنید، هویت کسی را تقویت می‌کنید که از مسئولیت اجتناب می‌کند [۳۵]. وقتی زمان خود را روی حواس‌پرتی‌ها هدر می‌دهید، هویت کسی را تقویت می‌کنید که راحتی را بر رشد انتخاب می‌کند [۳۵]. از سوی دیگر، وقتی وظایف را به موقع تکمیل می‌کنید، هویت کسی را تقویت می‌کنید که قابل اعتماد است [۳۵]. وقتی روزانه ورزش می‌کنید، هویت کسی را تقویت می‌کنید که برای سلامتی ارزش قائل است [۳۵]. جایگزینی عادت‌ها فقط درباره تغییر رفتار نیست؛ درباره بازتعریف اینکه چه کسی هستید است [۳۵].

[نقطه تعامل: دعوت به تأمل] به این فکر کنید که کدام عادت‌های شما در حال حاضر، به شما پیام می‌دهند که چه کسی هستید؟ آیا این پیام با کسی که می‌خواهید باشید، همسو است؟

حمایت نیز نقش دارد [۳۵]. عادت‌ها تحت تأثیر محیط و افراد قرار می‌گیرند [۳۵]. اگر توسط افرادی احاطه شده‌اید که عادت‌های تضعیف‌کننده را عادی می‌دانند، تغییر دشوارتر می‌شود [۳۵]. اگر محیط شما دائماً شما را به الگوهای قدیمی وسوسه می‌کند، اراده شما در نهایت تمام می‌شود [۳۵]. به همین دلیل باید محیط خود را تنظیم کنید [۳۶]. محرک‌ها را از محیط خود حذف کنید [۳۶]. سیستم‌هایی ایجاد کنید که عادت‌های خوب را آسان‌تر و عادت‌های بد را سخت‌تر کنند [۳۶]. انتخاب کنید که با افرادی وقت بگذرانید که با نظم زندگی می‌کنند؛ زیرا مثال آن‌ها، نظم شما را تقویت خواهد کرد [۳۶].

جایگزینی عادت‌های تضعیف‌کننده با عادت‌های تقویت‌کننده همچنین تاب‌آوری را می‌سازد [۳۶]. زندگی همیشه چالش‌هایی به همراه خواهد داشت، اما عادت‌هایی که با خود حمل می‌کنید، تعیین می‌کنند که چگونه با آن‌ها روبرو می‌شوید [۳۶]. فردی با عادت‌های قوی، نظم و انضباط لازم برای سازگاری و پایداری را دارد [۳۶]. فردی با عادت‌های ضعیف، تحت فشار متلاشی می‌شود [۳۶]. وقتی عادت‌هایی را می‌سازید که از سلامتی، ذهنیت و بهره‌وری شما حمایت می‌کنند، پایه‌ای را ایجاد می‌کنید که شما را در سختی‌ها یاری می‌دهد [۳۶]. دیگر تحت کنترل احساسات یا تکانه‌ها نیستید [۳۶]. با نظم و انتخاب هدایت می‌شوید [۳۶].

یکی از بزرگترین فواید جایگزینی عادت‌های تضعیف‌کننده، حس آزادی است که ایجاد می‌کند [۳۶]. عادت‌های بد در لحظه احساس راحتی می‌دهند، اما با گذشت زمان شما را به دام می‌اندازند [۳۶]. آن‌ها انرژی شما را می‌دزدند، رشد شما را محدود می‌کنند و شما را در چرخه‌های پشیمانی گرفتار نگه می‌دارند [۳۷]. عادت‌های خوب در ابتدا ممکن است سخت به نظر برسند، اما آزادی بلندمدت را ایجاد می‌کنند [۳۷]. آن‌ها به شما سلامتی، اعتماد به نفس، تمرکز و پیشرفت می‌دهند [۳۷]. وقتی آن آزادی را تجربه می‌کنید، هرگز نمی‌خواهید به ضعف بازگردید [۳۷].

این فرآیند همچنین حس هدف شما را عمیق‌تر می‌کند [۳۷]. هدف یک الهام ناگهانی نیست [۳۷]. از طریق همسویی روزانه با ارزش‌ها ساخته می‌شود [۳۷]. وقتی عادت‌هایی را حذف می‌کنید که با اهداف شما در تضاد هستند و آن‌ها را با عادت‌هایی جایگزین می‌کنید که از آن‌ها حمایت می‌کنند، زندگی شما شروع به احساس ثبات می‌کند [۳۷]. دیگر با تعارض درونی ناشی از خواستن یک چیز در حالی که عملی متضاد را تمرین می‌کنید، زندگی نمی‌کنید [۳۷]. این همسویی آرامش و وضوح را به ارمغان می‌آورد و هر روز را معنادار می‌سازد؛ زیرا اعمال شما با بینش شما مطابقت دارند [۳۷].

بینش دیگر این است که جایگزینی عادت‌ها عزت نفس شما را تقویت می‌کند [۳۷]. هر بار که انضباط را بر ضعف انتخاب می‌کنید، به خودتان ثابت می‌کنید که قابل اعتماد هستید [۳۷]. این اعتماد، اعتماد به نفس را می‌سازد [۳۷]. اعتماد به نفس، عمل بیشتر را تغذیه می‌کند [۳۷]. با گذشت زمان، به خودتان به گونه‌ای متفاوت نگاه می‌کنید [۳۸]. دیگر خود را گرفتار روتین بد نمی‌بینید [۳۸]. خود را کسی می‌بینید که قادر به رشد است، کسی که متعهد به قوی‌تر شدن است [۳۸]. این تغییر در خودانگاره یکی از قدرتمندترین نتایج این تمرین است [۳۸].

برای موفقیت در این زمینه، باید خودتان را برای عادت‌های گذشته ببخشید [۳۸]. بسیاری از مردم گرفتار می‌مانند؛ زیرا از الگوهای قدیمی خود احساس گناه می‌کنند [۳۸]. آن‌ها به خود می‌گویند: “من سال‌هاست اینطور هستم، پس هرگز تغییر نخواهم کرد” [۳۸]. این باور به زندان تبدیل می‌شود [۳۸]. اما حقیقت این است که عادت‌های گذشته شما را تعریف نمی‌کنند [۳۸]. آنچه شما را تعریف می‌کند، انتخابی است که امروز انجام می‌دهید [۳۸]. تأمل مهم است، اما گناه غیرضروری است [۳۸]. از آگاهی خود نسبت به عادت‌های گذشته به عنوان سوختی برای تغییر استفاده کنید، نه به عنوان زنجیرهایی برای نگه داشتن خود [۳۸].

وقتی عادت‌های تضعیف‌کننده را شناسایی و جایگزین می‌کنید، نه تنها زندگی روزمره خود را تغییر می‌دهید، بلکه آینده خود را شکل می‌دهید [۳۸]. هر عادت جدید، پایه‌ای قوی‌تر می‌سازد [۳۸]. هر عادت جایگزین شده، شما را از زنجیرهای پنهان آزاد می‌کند [۳۸]. هر روز این انضباط را تمرین می‌کنید، به هدف خود نزدیک‌تر می‌شوید [۳۹]. با گذشت زمان، تصمیمات کوچکی که امروز می‌گیرید، به زندگی‌ای معنادار و زنده تبدیل خواهند شد [۳۹]. بنابراین، نگاهی روشن به خودتان بیندازید [۳۹]. روتین‌هایی را که شما را تضعیف می‌کنند، مشاهده کنید [۳۹]. در مورد هزینه آن‌ها صادق باشید [۳۹]. سپس تصمیم بگیرید چه عادتی جایگزین آن‌ها خواهد شد [۳۹]. آن را به طور مداوم، یک انتخاب در یک زمان، انجام دهید [۳۹]. با گذشت هفته‌ها و ماه‌ها، تفاوت را متوجه خواهید شد [۳۹]. احساس سبک‌تری، قوی‌تری، متمرکزتری خواهید داشت [۳۹]. خود را با وضوح و جهت‌گیری بیشتری زندگی خواهید کرد [۳۹]. اینگونه است که هدف را در زندگی روزمره می‌یابید: با جایگزینی ضعف با قدرت، روز به روز، تا زمانی که عادت‌های شما بهترین نسخه از شما را منعکس کنند [۳۹].

یافتن هدف در زندگی دکتر سعید جوی زاده

۵. گذراندن زمان آرام و تنها برای شنیدن ذهن: دروازه‌ی وضوح درونی

پس از آنکه اهمیت مدیریت عادت‌ها را درک کردیم، به یکی از عمیق‌ترین و در عین حال دشوارترین تمرین‌ها برای یافتن هدف می‌رسیم: گذراندن زمان آرام و تنها برای شنیدن ذهن خود. در دنیای امروز، احاطه شدن با نویز و هیاهوی مداوم آسان است [۳۹]. تلویزیون حرف می‌زند، تلفن می‌لرزد، گفتگوها بی‌وقفه ادامه دارند و مسئولیت‌ها شما را به هر سو می‌کشانند [۳۹]. اما در میان تمام این نویزها، یک صدا اغلب نادیده گرفته می‌شود: صدای آرام ذهن خودتان [۳۹]. اگر در یافتن هدف در زندگی روزمره جدی هستید، باید یاد بگیرید که زمان آرام و تنهایی را بگذرانید [۳۹]. نه برای فرار از دنیا، بلکه برای ارتباط با خودتان [۳۹]. این زمان جایی است که آنچه واقعاً مهم است را می‌شنوید، افکاری را که معمولاً کنار می‌گذارید، متوجه می‌شوید و قدرت درونی را برای تصمیم‌گیری با وضوح می‌سازید [۳۹].

اکثر مردم از سکوت اجتناب می‌کنند؛ زیرا احساس ناراحتی به آن‌ها می‌دهد [۴۰]. آن‌ها ترجیح می‌دهند خود را مشغول نگه دارند تا اینکه با افکار خود بنشینند [۴۰]. اما این ناراحتی دقیقاً دلیلی است که سکوت قدرتمند است [۴۰]. وقتی به خودتان اجازه می‌دهید که آرام و بدون حواس‌پرتی بنشینید، شروع به توجه به حقیقتی می‌کنید که از آن اجتناب کرده‌اید [۴۰]. نگرانی‌هایی را می‌شنوید که زیر فعالیت‌ها دفن کرده‌اید [۴۰]. رویاهایی را می‌بینید که نادیده گرفته‌اید؛ زیرا خیلی بزرگ به نظر می‌رسیدند [۴۰]. از احساساتی آگاه می‌شوید که هرگز وقت پردازش آن‌ها را نداشتید [۴۰]. سکوت خالی نیست؛ سکوت پر از اطلاعات است، اگر مایل به توجه باشید [۴۰].

[نقطه تعامل: نظرسنجی کوتاه] چند نفر از شما در یک روز عادی، حتی برای ۱۰ دقیقه، زمان کاملاً آرام و بدون هیچ دستگاه الکترونیکی را تجربه می‌کنید؟ این آمار غالباً نشان دهنده میزان کم توجهی ما به نیاز درونی‌مان است.

زمان آرام و تنها به معنای انزوا از جهان برای همیشه نیست [۴۰]. به معنای ایجاد لحظاتی در هر روز است که در آن تحت تأثیر نویز نباشید، به پیام‌ها واکنش نشان ندهید، و توسط خواسته‌های دیگران کشیده نشوید [۴۰]. ممکن است ۱۰ دقیقه در صبح پیش از آغاز روز باشد [۴۱]. ممکن است پیاده‌روی بدون هدفون باشد [۴۱]. ممکن است نشستن در اتاق بدون تلویزیون یا تلفن همراه باشد [۴۱]. آنچه اهمیت دارد این است که فضایی برای گوش دادن ایجاد کنید [۴۱]. این فضا جایی است که هدف شما شروع به شکل‌گیری می‌کند [۴۱].

وقتی زمان آرام و تنها می‌گذرانید، ذهن شما شروع به آرام شدن می‌کند [۴۱]. در ابتدا ممکن است با افکار تصادفی مسابقه دهد [۴۱]. برنامه‌ها، نگرانی‌ها و خاطرات ممکن است توجه شما را به خود مشغول کنند [۴۱]. اما اگر با سکوت بمانید، نویز سطحی محو می‌شود و افکار عمیق‌تری ظاهر می‌شوند [۴۱]. این افکار عمیق‌تر نشان می‌دهند که واقعاً چه می‌خواهید و چه چیزی را باید تغییر دهید [۴۱]. آن‌ها به شما نشان می‌دهند که چه چیزی شما را هیجان‌زده می‌کند، چه چیزی شما را تخلیه می‌کند و چه چیزی در زندگی‌تان گم شده است [۴۱]. بدون زمان آرام، این افکار زیر هیاهوی زندگی روزمره پنهان می‌مانند [۴۱].

یکی از بزرگترین فواید سکوت، وضوح است [۴۱]. تصمیماتی که پیچیده به نظر می‌رسند، اغلب وقتی آرام می‌نشینید و تأمل می‌کنید، ساده می‌شوند [۴۱]. بسیاری از اوقات افراد انتخاب‌های ضعیفی انجام می‌دهند؛ زیرا هرگز به اندازه کافی برای فکر کردن واضح توقف نمی‌کنند [۴۱]. آن‌ها تحت تأثیر فشار به سرعت عمل می‌کنند، بدون اینکه راهنمایی درونی خود را بشنوند [۴۱]. اما زمان آرام همه چیز را کند می‌کند [۴۲]. به شما اجازه می‌دهد تا احساسات خود را پیش از عمل بررسی کنید [۴۲]. فاصله از نویز جهان را ایجاد می‌کند تا بتوانید با خرد به جای تکانه انتخاب کنید [۴۲].

زمان آرام همچنین قدرت عاطفی را می‌سازد [۴۲]. عادت تنها بودن با ذهن خود، به شما می‌آموزد که از خود نترسید [۴۲]. بسیاری از مردم روزهای خود را با حواس‌پرتی‌ها پر می‌کنند؛ زیرا از روبرو شدن با افکار خود می‌ترسند [۴۲]. اما وقتی یاد می‌گیرید که آرام بنشینید و گوش دهید، تاب‌آوری را توسعه می‌دهید [۴۲]. به خودتان ثابت می‌کنید که می‌توانید احساسات خود را مدیریت کنید، به جای فرار از آن‌ها [۴۲]. با گذشت زمان، این تاب‌آوری شما را در هر زمینه‌ای از زندگی قوی‌تر می‌کند [۴۲].

این تمرین همچنین به شما کمک می‌کند تا استرس را رها کنید [۴۲]. وقتی دائماً مشغول هستید، بدن و ذهن شما تنش را حمل می‌کنند [۴۲]. زمان آرام یک مکث ایجاد می‌کند [۴۲]. در آن مکث، تنفس شما کند می‌شود، عضلات شما آرام می‌شوند و افکار شما سبک‌تر می‌شوند [۴۲]. به خودتان اجازه می‌دهید که ریست شوید [۴۲]. این ریست انرژی و تمرکز را باز می‌گرداند و شما را در هنگام بازگشت به مسئولیت‌های روزمره مؤثرتر می‌کند [۴۲]. زمان آرام زمان تلف شده نیست؛ زمان سرمایه‌گذاری است، جایی که وضوح و قدرتی را که برای زندگی هدفمند لازم است، بازیابی می‌کنید [۴۲].

گذراندن زمان آرام و تنها همچنین خودآگاهی شما را عمیق‌تر می‌کند [۴۲]. شما شروع می‌کنید به تشخیص الگوهای فکری خود [۴۳]. متوجه می‌شوید کدام ایده‌ها تکرار می‌شوند، کدام احساسات اغلب ظاهر می‌شوند و کدام نگرانی‌ها ذهن شما را مصرف می‌کنند [۴۳]. این آگاهی ضروری است؛ زیرا به شما نشان می‌دهد که تغییر در کجا لازم است [۴۳]. ممکن است متوجه شوید که بیشتر استرس شما از ترس از قضاوت می‌آید [۴۳]. ممکن است کشف کنید که وقتی به رویایی خاص فکر می‌کنید، احساس زنده بودن می‌کنید [۴۳]. ممکن است متوجه شوید که خشم یا غم هر بار که یک انتخاب خاص را به یاد می‌آورید، بازمی‌گردد [۴۳]. آگاهی از این الگوها به شما امکان می‌دهد تا به آن‌ها رسیدگی کنید، به جای اینکه توسط آن‌ها کنترل شوید [۴۳].

یکی دیگر از فواید مهم، خلاقیت است [۴۳]. سکوت جایی است که ایده‌های جدید متولد می‌شوند [۴۳]. وقتی ذهن آرام است، فضایی برای تخیل دارد [۴۳]. بسیاری از بزرگترین اکتشافات، کتاب‌ها و اختراعات در تأمل آرام آغاز شدند [۴۳]. اگر همیشه زندگی خود را با نویز پر کنید، خلاقیتی را که می‌تواند آینده شما را تغییر دهد، مسدود می‌کنید [۴۳]. اما در لحظات آرام، ارتباطات شکل می‌گیرد [۴۳]. شما امکاناتی را می‌بینید که قبلاً پنهان بودند [۴۴]. راه‌حل‌هایی برای مشکلاتی تولید می‌کنید که زمانی غیرممکن به نظر می‌رسیدند [۴۴]. خلاقیت در سکوت رشد می‌کند؛ زیرا سکوت به ذهن شما فضا برای تنفس می‌دهد [۴۴].

زمان آرام همچنین فرصتی برای بازگشت به ارزش‌های شما است [۴۴]. در زندگی روزمره، از دست دادن دیدگاه آنچه مهم است آسان است [۴۴]. شما درگیر فوریت‌ها، مهلت‌ها و حواس‌پرتی‌ها می‌شوید [۴۴]. اما وقتی آرام می‌نشینید، از خود می‌پرسید: “واقعاً می‌خواهم زندگی‌ام نماینده چه باشد؟ می‌خواهم به چه نوع شخصی تبدیل شوم؟” [۴۴]. این سؤالات شما را به آنچه مهم است باز می‌گردانند [۴۴]. آن‌ها به شما تصویر بزرگتر را فراتر از نویز روزانه یادآوری می‌کنند [۴۴].

هنگامی که به طور مداوم تمرین شود، گذراندن زمان آرام و تنها انضباط را توسعه می‌دهد [۴۴]. در ابتدا ممکن است غیرطبیعی یا حتی دشوار به نظر برسد [۴۵]. ذهن شما ممکن است مقاومت کند [۴۵]. ممکن است احساس بی‌قراری کنید [۴۵]. اما با تمرین، به یک عادت تبدیل می‌شود [۴۵]. با گذشت زمان، شروع می‌کنید به آن مشتاقانه نگاه کنید [۴۵]. این انضباط به سایر زمینه‌های زندگی نیز سرایت می‌کند [۴۵]. اگر می‌توانید خود را به اندازه کافی کنترل کنید که آرام بنشینید و به ذهن خود گوش دهید، می‌توانید خود را به اندازه کافی کنترل کنید تا عادت‌های مثبت دیگر را نیز بسازید [۴۵].

زمان آرام همچنین روابط را بهبود می‌بخشد [۴۵]. این ممکن است یک تمرین فردی به نظر برسد، اما مستقیماً بر نحوه ارتباط شما با دیگران تأثیر می‌گذارد [۴۵]. وقتی از افکار و احساسات خود آگاه هستید، وضوح و صداقت بیشتری را به روابط خود می‌آورید [۴۵]. با اثربخشی بیشتری ارتباط برقرار می‌کنید؛ زیرا می‌دانید چه احساسی دارید [۴۵]. از درگیری‌های غیرضروری اجتناب می‌کنید؛ زیرا احساسات خود را پیش از واکنش پردازش کرده‌اید [۴۵]. بهترین نسخه از خود را به دیگران ارائه می‌دهید؛ زیرا توسط افکار بررسی نشده تخلیه نشده‌اید [۴۵].

هدف بدون تأمل یافت نمی‌شود و تأمل نیاز به سکوت دارد [۴۵]. شما نمی‌توانید خواسته‌های واقعی خود را در میان نویز مداوم بشنوید [۴۵]. باید لحظاتی برای گوش دادن ایجاد کنید [۴۵]. این گوش دادن نیاز به ابزار خاصی ندارد [۴۵]. نیاز به تمایل دارد [۴۵]. تمایل به خاموش کردن تلفن، بستن لپ‌تاپ، دور شدن از جمعیت و دادن زمان تنها به خودتان [۴۵]. این تمایل درها را به سوی درک عمیق‌تر از خودتان باز می‌کند [۴۵].

تمرین گذراندن زمان آرام و تنها همچنین اعتماد به نفس را می‌سازد [۴۶]. وقتی زمان را با خودتان می‌گذرانید، از اتکا به صدای بیرونی برای تأیید دست می‌کشید [۴۶]. شروع می‌کنید به قضاوت خودتان اعتماد کنید [۴۶]. دیگر برای هر انتخابی به تأیید نیاز ندارید [۴۶]. این اعتماد به خود یکی از قوی‌ترین اشکال اعتماد به نفس است [۴۶]. به شما اجازه می‌دهد تا با اطمینان در زندگی حرکت کنید، حتی زمانی که دیگران با شما مخالفند یا به شما شک دارند [۴۶].

جنبه مهم دیگر این است که زمان آرام تعادل را ایجاد می‌کند [۴۶]. زندگی اغلب شما را به سمت افراط سوق می‌دهد: کار زیاد، معاشرت زیاد، یا فرار به حواس‌پرتی‌ها [۴۶]. اما سکوت تعادل را به ارمغان می‌آورد [۴۶]. به شما یادآوری می‌کند که آرام بودن به همان اندازه فعال بودن مهم است [۴۶]. این تعادل شما را ثابت نگه می‌دارد [۴۶]. از فرسودگی جلوگیری می‌کند [۴۶]. تضمین می‌کند که پیشرفت شما پایدار است، نه موقتی [۴۶].

زمان آرام همچنین قدردانی را تقویت می‌کند [۴۶]. وقتی سرعت خود را کاهش می‌دهید و تأمل می‌کنید، شروع به توجه به جزئیات کوچک زندگی می‌کنید که اغلب نادیده گرفته می‌شوند [۴۷]. صدای نفس کشیدن شما، زیبایی محیط اطراف شما، پیشرفتی که داشته‌اید، افرادی که از شما حمایت می‌کنند [۴۷]. این درک‌ها قدردانی را می‌سازند [۴۷]. قدردانی حس معنای شما را عمیق‌تر می‌کند [۴۷]. تمرکز شما را از آنچه گم شده است به آنچه حاضر است، تغییر می‌دهد [۴۷]. این تغییر زندگی را غنی‌تر و هدفمندتر می‌سازد [۴۷].

مهم‌ترین دلیل برای گذراندن زمان آرام و تنها این است که شما را به هدف خود متصل می‌کند [۴۷]. هدف چیزی نیست که در هیاهوی شلوغی به آن برمی‌خورید [۴۷]. چیزی است که در سکوت می‌شنوید، وقتی از خودتان سؤالات درست را می‌پرسید و به خودتان زمان برای گوش دادن می‌دهید [۴۷]. هر لحظه آرام، یک تکه به پازل اضافه می‌کند [۴۷]. هر تأمل، شما را به وضوح نزدیک‌تر می‌کند [۴۷]. با گذشت زمان، آن لحظات جهتی را آشکار می‌کنند که واقعی به نظر می‌رسد [۴۷]. برای زندگی با هدف، نه تنها باید با قصد و نیت عمل کنید، بلکه باید با توجه نیز گوش دهید [۴۷]. عمل بدون تأمل پوچ می‌شود [۴۸]. تأمل بدون عمل هدر می‌رود [۴۸]. زمان آرام پلی بین این دو است [۴۸]. این به شما نشان می‌دهد چه چیزی مهم است و شما را برای عمل به آن تقویت می‌کند [۴۸].

پس به خودتان آن فضا را بدهید [۴۸]. زمان آرام و تنها را برای شنیدن ذهن خود بگذرانید [۴۸]. این کار را روزانه انجام دهید، حتی اگر فقط برای چند دقیقه باشد [۴۸]. آن را از وقفه‌ها محافظت کنید [۴۸]. آن را ضروری بدانید؛ زیرا در آن سکوت، شما وضوح، قدرت، خلاقیت، قدردانی و مهم‌تر از همه، خودتان را کشف خواهید کرد [۴۸]. و وقتی خودتان را بشناسید، می‌توانید هر روز با هدف زندگی کنید [۴۸].

۶. پرسیدن روزانه “آیا این زندگی درست است؟”: قطب‌نمای درونی برای مسیر زندگی

پس از پرداختن به خودشناسی از طریق تأمل در سکوت، به یکی از مهم‌ترین و جسورانه‌ترین پرسش‌هایی می‌رسیم که می‌توانیم هر روز از خود بپرسیم: “آیا این زندگی درست است؟” [۴۸]. هر روزی که زندگی می‌کنید، شما را یک گام بیشتر در یک جهت پیش می‌برد، چه از آن آگاه باشید و چه نباشید [۴۸]. سوال واقعی این است که آیا آن جهت همان چیزی است که واقعاً می‌خواهید؟ [۴۸]. بسیاری از مردم بدون توقف به حرکت ادامه می‌دهند تا از خود بپرسند که آیا زندگی‌ای که در حال زندگی آن هستند، احساس درستی می‌دهد یا خیر [۴۸]. آن‌ها از صبح تا شب مشغول هستند، اما هرگز به اندازه کافی توقف نمی‌کنند تا بررسی کنند که آیا این مسیر واقعاً مسیر خودشان است یا فقط مسیری است که به طور تصادفی در آن افتاده‌اند [۴۸]. اگر می‌خواهید هدف خود را در زندگی روزمره بیابید، باید انضباط پرسش روزانه از خود را تمرین کنید: “آیا این زندگی درست است؟” [۴۸]. این سؤال ممکن است ساده به نظر برسد، اما قدرت آن در شکل دادن به کل آینده شما نهفته است [۴۸].

وقتی این سؤال را صادقانه از خود می‌پرسید، شما را مجبور می‌کند که به آنچه نادیده گرفته‌اید، توجه کنید [۴۹]. شاید سخت کار کرده‌اید، اما در اعماق وجودتان احساس قطع ارتباط می‌کنید [۴۹]. شاید توسط افراد زیادی احاطه شده‌اید، اما احساس تنهایی می‌کنید [۴۹]. شاید به اهدافی دست پیدا می‌کنید، اما آن‌ها دیگر شما را هیجان‌زده نمی‌کنند [۴۹]. بدون پرسیدن این سؤال، ممکن است به تکرار روال‌هایی ادامه دهید که دیگر به شما خدمتی نمی‌کنند [۴۹]. اما وقتی متوقف می‌شوید و با حقیقت روبرو می‌شوید، آگاهی لازم برای تنظیم مسیر خود را به دست می‌آورید [۴۹].

[نقطه تعامل: سؤال از مخاطبین] در حال حاضر، اگر این سؤال را از خود بپرسید، “آیا این زندگی درست است؟”، اولین پاسخی که به ذهنتان می‌رسد چیست؟ این پاسخ می‌تواند سرنخی مهم از وضعیت درونی شما باشد.

پرسیدن از خود که آیا این زندگی درست است، درباره قضاوت همه چیز به عنوان عالی یا وحشتناک نیست [۴۹]. درباره همسویی است [۴۹]. آیا اعمال روزانه شما با ارزش‌هایتان همسو هستند؟ آیا انتخاب‌های شما انرژی‌بخش هستند یا شما را تخلیه می‌کنند؟ آیا احساس می‌کنید زمان شما روی چیزهایی که برایتان مهم است، صرف می‌شود یا فقط برای انجام تعهدات زندگی می‌کنید؟ [۴۹]. این‌ها سؤالاتی نیستند که جامعه به آن‌ها پاسخ دهد [۴۹]. این‌ها سؤالاتی هستند که فقط شما می‌توانید پاسخ دهید، و فقط در صورتی می‌توان به آن‌ها پاسخ داد که عادت پرسیدن منظم آن‌ها را ایجاد کنید [۴۹].

ذهن انسان تمایل طبیعی به سازگاری با روتین دارد، حتی زمانی که آن روتین سالم نیست [۴۹]. شما می‌توانید به زندگی‌ای عادت کنید که احساس درستی نمی‌دهد، صرفاً به این دلیل که هر روز آن را تکرار می‌کنید [۴۹]. به همین دلیل است که بسیاری از مردم سال‌ها بعد بیدار می‌شوند و متوجه می‌شوند که نسخه زندگی دیگران را زندگی کرده‌اند [۵۰]. آن‌ها هرگز مکث نکردند تا از خود بپرسند که آیا زندگی‌ای که در حال ساخت آن بودند، همان چیزی بود که واقعاً می‌خواستند [۵۰]. می‌توانید با بررسی روزانه از این اشتباه جلوگیری کنید [۵۰]. یک لحظه ساده از صداقت می‌تواند شما را از سال‌ها گمراهی نجات دهد [۵۰].

سؤال “آیا این زندگی درست است؟” همچنین به شما کمک می‌کند تا سیگنال‌های کوچک را پیش از تبدیل شدن به مشکلات بزرگ متوجه شوید [۵۰]. اگر احساس استرس مداوم، پوچی یا فقدان هیجان می‌کنید، این سیگنال‌ها به شما می‌گویند که چیزی باید تغییر کند [۵۰]. بدون توجه، ممکن است این سیگنال‌ها را نادیده بگیرید تا زمانی که به فرسودگی شغلی، روابط گسسته یا پشیمانی تبدیل شوند [۵۰]. اما با تأمل روزانه، آن‌ها را زود تشخیص می‌دهید [۵۰]. ناراحتی‌های کوچک را متوجه می‌شوید و اعمال خود را پیش از تبدیل شدن به بحران تنظیم می‌کنید [۵۰].

وقتی این سؤال را از خود می‌پرسید، نشان می‌دهید که احساسات شما اهمیت دارند، خواسته‌های شما اهمیت دارند و زندگی شما اهمیت دارد [۵۱]. بسیاری از مردم صدای درونی خود را نادیده می‌گیرند [۵۱]. آن‌ها خود را متقاعد می‌کنند که ساکت بمانند، چیزها را همانطور که هستند بپذیرند، احساسات خود را کنار بگذارند [۵۱]. اما وقتی به طور مداوم می‌پرسید که آیا زندگی‌تان درست است، از ساکت کردن خودتان امتناع می‌کنید [۵۱]. به تجربه خودتان احترام می‌گذارید [۵۱]. این عزت نفس را می‌سازد و عزت نفس، بنیان زندگی معنادار است [۵۱].

برای مؤثر بودن این تمرین، صداقت لازم است [۵۱]. دروغ گفتن به خود، تظاهر به خوب بودن اوضاع در حالی که اینطور نیست، آسان است [۵۱]. بسیاری از مردم خود را با حواس‌پرتی‌ها بی‌حس می‌کنند تا مجبور به روبرو شدن با حقیقت‌های ناخوشایند نباشند [۵۱]. اما اگر رشد واقعی می‌خواهید، باید مایل باشید صادقانه پاسخ دهید [۵۱]. اگر پاسخ “نه” است، اگر چیزی احساس درستی نمی‌دهد، باید مستقیماً با آن روبرو شوید [۵۱]. این به معنای این نیست که باید بلافاصله همه راه‌حل‌ها را داشته باشید [۵۱]. فقط به این معناست که مایل به پذیرش حقیقت هستید [۵۱]. و هنگامی که حقیقت را می‌پذیرید، قدرت تغییر را به دست می‌آورید [۵۲].

پرسیدن این سؤال همچنین به وضوح اولویت‌های شما کمک می‌کند [۵۲]. وقتی روزانه تأمل می‌کنید، شروع به دیدن الگوها می‌کنید [۵۲]. ممکن است متوجه شوید که فعالیت‌های خاصی همیشه به شما احساس رضایت می‌دهند، در حالی که برخی دیگر شما را با احساس پوچی رها می‌کنند [۵۲]. ممکن است متوجه شوید که زمان صرف شده برای کار معنادار انرژی‌بخش است، در حالی که زمان صرف شده برای حواس‌پرتی‌ها مانند هدر دادن زندگی است [۵۲]. این الگوها نشان می‌دهند که واقعاً چه چیزی برای شما مهم است [۵۲]. هنگامی که آن‌ها را دیدید، می‌توانید انرژی خود را به سمت چیزهایی که همسویی به ارمغان می‌آورند و از چیزهایی که اینطور نیستند، تغییر دهید [۵۲].

مهم است که درک کنیم زندگی هرگز هر روز عالی نخواهد بود [۵۲]. برخی روزها سخت خواهند بود و این به معنای این نیست که در مسیر اشتباهی هستید [۵۲]. هدف کمال نیست [۵۲]. هدف جهت‌گیری است [۵۲]. حتی در مبارزه، زندگی می‌تواند احساس درستی داشته باشد، اگر مبارزه معنادار باشد [۵۲]. کلید، تمایز بین چالش‌های ضروری است که به شما کمک می‌کنند رشد کنید و درد غیرضروری است که ناشی از زندگی به روشی است که با ارزش‌های شما همسو نیست [۵۲]. پرسیدن روزانه از خود به شما کمک می‌کند تا تفاوت را ببینید [۵۳].

این تمرین همچنین شجاعت را می‌سازد [۵۳]. وقتی متوجه می‌شوید که بخش‌هایی از زندگی شما احساس درستی نمی‌دهد، می‌تواند ترسناک باشد [۵۳]. تغییر اغلب ناراحت‌کننده است [۵۳]. اما نادیده گرفتن حقیقت از روبرو شدن با آن آسیب‌زاتر است [۵۳]. با پرسیدن روزانه از خود این سؤال، شجاعت را تمرین می‌کنید [۵۳]. به خودتان آموزش می‌دهید که با واقعیت روبرو شوید، به جای پنهان شدن از آن [۵۳]. با گذشت زمان، این شجاعت به قدرت تبدیل می‌شود [۵۳]. شما به کسی تبدیل می‌شوید که با انتخاب زندگی می‌کند، نه به صورت پیش‌فرض [۵۳].

یکی از قوی‌ترین فواید این عادت، وضوح در روابط است [۵۳]. اگر به طور منظم از خود می‌پرسید که آیا زندگی احساس درستی می‌دهد، شروع به ارزیابی افرادی می‌کنید که با آن‌ها وقت می‌گذرانید [۵۳]. آیا آن‌ها به رشد شما کمک می‌کنند یا شما را از آن دور می‌کنند؟ آیا از دیدگاه شما حمایت می‌کنند یا شما را از آن منحرف می‌کنند؟ [۵۳]. روابط تأثیر قدرتمندی بر حس هدف شما دارند [۵۳]. بدون تأمل، ممکن است ارتباطاتی را تحمل کنید که شما را تضعیف می‌کنند [۵۴]. با تأمل، حقیقت را تشخیص می‌دهید و شروع به ساختن روابطی می‌کنید که با کسی که می‌خواهید باشید، همسو هستند [۵۴].

این سؤال همچنین توانایی شما را در تصمیم‌گیری تقویت می‌کند [۵۴]. زندگی پر از انتخاب است و هر انتخابی شما را به هدف خود نزدیک‌تر یا دورتر می‌کند [۵۴]. وقتی روزانه از خود می‌پرسید که آیا زندگی‌تان احساس درستی می‌دهد، حس جهت‌گیری واضح‌تری را توسعه می‌دهید [۵۴]. این وضوح تصمیم‌ها را آسان‌تر می‌کند [۵۴]. از “بله” گفتن به چیزهایی که مناسب نیستند، دست می‌کشید [۵۴]. از هدر دادن زمان روی آنچه مهم نیست، دست می‌کشید [۵۴]. شروع می‌کنید به انتخاب اعمالی که برای شما واقعی هستند [۵۴]. این قاطعیت شتاب ایجاد می‌کند و شتاب برای پیشرفت ضروری است [۵۴].

این تمرین روزانه همچنین از پشیمانی جلوگیری می‌کند [۵۴]. بسیاری از مردم سال‌ها بعد به گذشته نگاه می‌کنند و آرزو می‌کنند کاش متفاوت زندگی کرده بودند [۵۴]. آن‌ها از نادیده گرفتن احساسات خود، اجتناب از رویاهای خود یا ماندن در موقعیت‌هایی که به آن‌ها خدمتی نمی‌کرد، پشیمان هستند [۵۴]. اما پشیمانی ناشی از شکست نیست [۵۴]. ناشی از سکوت است، از نپرسیدن از خود که آیا زندگی احساس درستی می‌داد [۵۴]. آن‌ها فرصت تنظیم را از دست دادند [۵۴]. وقتی روزانه تأمل می‌کنید، خود را از آن پشیمانی محافظت می‌کنید [۵۴]. حتی اگر اشتباه کنید، آن‌ها را آگاهانه انجام می‌دهید [۵۴]. با آگاهی زندگی می‌کنید، نه با کوری [۵۴].

پرسیدن روزانه این سؤال همچنین قدردانی را عمیق‌تر می‌کند [۵۴]. وقتی پاسخ “بله” است، وقتی زندگی واقعاً احساس درستی می‌دهد، آن را تشخیص می‌دهید [۵۴]. از پیشرفتی که داشته‌اید، افرادی که از شما حمایت می‌کنند و رشدی که تجربه کرده‌اید، قدردانی می‌کنید [۵۵]. اغلب مردم با عجله در زندگی می‌گذرند بدون اینکه از لحظاتی که همه چیز همسو است، قدردانی کنند [۵۵]. تأمل به شما کمک می‌کند تا آن‌ها را متوجه شوید [۵۵]. این قدردانی انگیزه را برای ادامه حرکت در مسیر درست تغذیه می‌کند [۵۵].

عمل پرسش همچنین شما را نسبت به امکانات بیدار نگه می‌دارد [۵۵]. بدون تأمل، زندگی می‌تواند کوچک شود [۵۵]. شما شروع می‌کنید به باور اینکه آنچه اکنون دارید، تمام چیزی است که وجود دارد [۵۵]. اما وقتی از خود می‌پرسید که آیا این زندگی احساس درستی می‌دهد، ذهن خود را به روی جایگزین‌ها باز می‌کنید [۵۵]. شروع می‌کنید به تصور آنچه دیگر ممکن است [۵۵]. شروع می‌کنید به دیدن فرصت‌هایی که قبلاً نامرئی بودند [۵۵]. این ذهنیت شما را در حال رشد نگه می‌دارد، به جای رضایت دادن [۵۵].

ثبات کلید است [۵۵]. گاهی اوقات از خود پرسیدن کافی نیست [۵۵]. باید عادت پرسیدن روزانه را ایجاد کنید [۵۵]. به این ترتیب همیشه با خودتان در ارتباط می‌مانید [۵۵]. از گمراهی جلوگیری می‌کنید [۵۵]. از سال‌ها گذشتن بدون آگاهی جلوگیری می‌کنید [۵۶]. پرسش روزانه شما را در مسیر نگه می‌دارد، به مرور تنظیم می‌شود و همیشه شما را به زندگی‌ای نزدیک‌تر می‌کند که اصیل به نظر می‌رسد [۵۶].

این تمرین درباره مقایسه خود با دیگران نیست [۵۶]. درباره پرسیدن این نیست که آیا زندگی شما از بیرون درست به نظر می‌رسد [۵۶]. درباره پرسیدن این است که آیا از درون درست احساس می‌شود [۵۶]. بسیاری از مردم برای ظاهر زندگی می‌کنند، به دنبال تأیید در حالی که حقیقت درونی خود را نادیده می‌گیرند [۵۶]. اما هدف هرگز درباره ظاهر نیست [۵۶]. هدف درباره اصالت است [۵۶]. تنها کسی که می‌تواند پاسخ دهد که آیا زندگی شما احساس درستی می‌دهد، خود شما هستید [۵۶].

با گذشت زمان، پرسیدن این سؤال شما را متحول می‌کند [۵۶]. شما به کسی تبدیل می‌شوید که به خودتان گوش می‌دهد، به احساسات خود احترام می‌گذارد، با آگاهی و قصد زندگی می‌کند [۵۶]. دیگر زندگی‌ای را که احساس اشتباه می‌دهد، نمی‌پذیرید [۵۶]. زندگی‌ای را ایجاد می‌کنید که با کسی که هستید و کسی که می‌خواهید باشید، مطابقت دارد [۵۷]. این تحول ناگهانی نیست [۵۷]. از طریق تمرین روزانه تأمل و تنظیم، به تدریج ساخته می‌شود [۵۷]. اما در نهایت، همه چیز را تغییر می‌دهد [۵۷]. بنابراین، با پایان هر روز، مکث کنید و از خود بپرسید: “آیا این زندگی درست است؟” [۵۷]. اگر پاسخ “بله” است، آن را جشن بگیرید و بر آن بنا کنید [۵۷]. اگر پاسخ “نه” است، صادقانه در مورد آنچه باید تغییر کند، روبرو شوید [۵۷]. سپس یک گام، هر چند کوچک، در جهت همسویی بردارید [۵۷]. اینگونه است که هدف را می‌یابید: نه در رویاهای دوردست، بلکه در پرسش‌های روزانه‌ای که انتخاب‌های شما را هدایت می‌کنند [۵۷]. هر پاسخ صادقانه شما را به زندگی‌ای نزدیک‌تر می‌کند که نه تنها درست به نظر می‌رسد، بلکه واقعاً احساس درستی می‌دهد [۵۷].

یافتن هدف در زندگی دکتر سعید جوی زاده

۷. حفاظت از زمان با رد فعالیت‌های بی‌معنا: هنر تمرکز و اولویت‌بندی

پس از آنکه آموختیم چگونه به صدای درونی خود گوش دهیم و مسیر زندگی‌مان را ارزیابی کنیم، نوبت به یکی از ملموس‌ترین و در عین حال چالش‌برانگیزترین تمرین‌ها می‌رسد: حفاظت از زمان با رد فعالیت‌های بی‌معنا. زمان ارزشمندترین منبعی است که هرگز خواهید داشت [۵۷]. پول از دست رفته را می‌توانید بازیابی کنید [۵۷]. فرصت‌های از دست رفته را می‌توانید بازسازی کنید، اما هرگز یک روز هدر رفته را نمی‌توانید بازگردانید [۵۷]. واقعیت این است که بسیاری از مردم زندگی خود را به یکباره از دست نمی‌دهند [۵۷]. آن‌ها آن‌ها را به آرامی، ذره ذره، از طریق فعالیت‌های بی‌معنایی از دست می‌دهند که ساعت‌ها را می‌دزدند بدون اینکه چیزی پس دهند [۵۷]. اگر می‌خواهید با هدف زندگی کنید، باید یاد بگیرید که زمان خود را با خودداری از پرداختن به چیزهایی که اهمیتی ندارند، محافظت کنید [۵۸]. این به معنای خودخواهی نیست؛ به معنای آگاهانه بودن است [۵۸]. این به معنای عاقلانه انتخاب کردن است که انرژی شما به کجا می‌رود، زیرا هر جا که انرژی شما می‌رود، زندگی شما نیز به همان سمت می‌رود [۵۸].

اولین گام در حفاظت از زمان، شناخت آنچه به عنوان بی‌معنا واجد شرایط است [۵۸]. فعالیت‌های بی‌معنا همیشه آشکار نیستند [۵۸]. آن‌ها خود را به عنوان حواس‌پرتی‌های بی‌ضرر، عادت‌های معمولی یا تعهدات اجتماعی پنهان می‌کنند [۵۸]. شما به خودتان می‌گویید: “من فقط برای چند دقیقه در حال مرور هستم” یا “فقط یک قسمت دیگر تماشا می‌کنم” یا “فقط به یک دعوت دیگر که برایم مهم نیست، بله می‌گویم” [۵۸]. اما این انتخاب‌های “فقط یک مورد دیگر” جمع می‌شوند [۵۸]. ساعت‌ها ناپدید می‌شوند و با آن‌ها، پیشرفتی که می‌توانستید به سمت چیزی که واقعاً برای شما مهم است، داشته باشید، ناپدید می‌شود [۵۸]. خطر فعالیت‌های بی‌معنا، هزینه فوری آن‌ها نیست؛ بلکه هزینه پنهانی است که با گذشت زمان انباشته می‌شود [۵۹].

[نقطه تعامل: دعوت به تأمل] به این فکر کنید که کدام “فقط یک مورد دیگر”های کوچک در زندگی شما، با گذشت زمان، به هدر رفتن قابل توجهی از زمان و انرژی تبدیل شده‌اند؟

برای حفاظت از زمان خود، باید در مورد تفاوت بین آنچه به زندگی شما ارزش می‌افزاید و آنچه صرفاً فضا را پر می‌کند، کاملاً صادق باشید [۵۹]. ارزش به معنای کار تنها نیست [۵۹]. می‌تواند به معنای استراحت، یادگیری، ارتباط یا خلق باشد [۵۹]. معیار این است که آیا شما را بهتر، قوی‌تر یا به هدف خود نزدیک‌تر می‌کند [۵۹]. اگر یک فعالیت شما را تخلیه می‌کند، حواس شما را پرت می‌کند، یا پس از آن با پشیمانی رها می‌کند، جایی در زندگی شما ندارد [۵۹]. با خودداری از این فعالیت‌ها، چیزی را از دست نمی‌دهید؛ بلکه برای آنچه واقعاً مهم است، جا باز می‌کنید [۵۹].

بسیاری از مردم زمان را هدر می‌دهند؛ زیرا از ناامید کردن دیگران می‌ترسند [۵۹]. آن‌ها “بله” می‌گویند در حالی که می‌خواهند “نه” بگویند [۵۹]. تعهداتی را می‌پذیرند که برایشان مهم نیست [۵۹]. همه این‌ها به این دلیل است که می‌خواهند از درگیری یا رد شدن اجتناب کنند [۵۹]. اما هر بار که به چیزی بی‌معنا “بله” می‌گویید، به چیزی معنادار “نه” می‌گویید [۵۹]. شما از آینده خود دزدی می‌کنید تا راحتی دیگران را محافظت کنید [۵۹]. زندگی هدفمند نیاز به شجاعت دارد [۶۰]. شجاعت “نه” گفتن [۶۰]. شجاعت حفاظت از ساعات خود [۶۰]. شجاعت زندگی بر اساس اولویت‌های خود، نه بر اساس خواسته‌های دیگران [۶۰].

دلیل دیگری که افراد زمان خود را از دست می‌دهند این است که ارزش آن را دست کم می‌گیرند [۶۰]. آن‌ها زمان را بی‌پایان می‌دانند، گویی همیشه بیشتر خواهد بود [۶۰]. اما وقتی یک روز از دست می‌رود، برای همیشه از دست رفته است [۶۰]. موفق‌ترین و پربارترین افراد کسانی نیستند که همه کارها را انجام می‌دهند، بلکه کسانی هستند که با دقت از آنچه زمان خود را به آن اختصاص می‌دهند، محافظت می‌کنند [۶۰]. آن‌ها زمان خود را مانند گنج می‌دانند [۶۰]. اجازه نمی‌دهند فعالیت‌های بی‌معنا آن را بدزدند [۶۰]. آن‌ها بیشتر اوقات “نه” می‌گویند تا “بله” و به همین دلیل، قادرند کاملاً روی آنچه واقعاً مهم است، تمرکز کنند [۶۰].

حفاظت از زمان نیاز به خودانضباطی دارد [۶۰]. حواس‌پرتی‌ها همیشه در دسترس خواهند بود [۶۰]. همیشه سرگرمی بیشتر، غیبت بیشتر، وظایف بی‌اهمیت بیشتر وجود خواهد داشت [۶۰]. سؤال این است که آیا شما انضباط لازم برای “نه” گفتن را دارید؟ [۶۰]. انضباط درباره مجازات نیست؛ درباره جهت‌گیری است [۶۰]. درباره انتخاب مسیری است که به رشد منجر می‌شود، نه به پوچی [۶۱]. هر بار که از چیزی بی‌معنا خودداری می‌کنید، آن انضباط را تقویت می‌کنید [۶۱]. با گذشت زمان، عادت حفاظت از زمان را می‌سازید و آن عادت به یکی از بزرگترین نقاط قوت شما تبدیل می‌شود [۶۱].

یک راه برای تمرین این کار، پرسیدن از خود پیش از هر تصمیم است: “آیا این فردا برای من مهم خواهد بود؟ آیا یک سال دیگر برای من مهم خواهد بود؟” [۶۱]. اگر پاسخ “نه” است، پس امروز ارزش وقت شما را ندارد [۶۱]. این آزمایش ساده به شما کمک می‌کند تا آنچه فوری به نظر می‌رسد را از آنچه واقعاً مهم است، جدا کنید [۶۱]. شما را از هدر دادن ساعت‌ها روی چیزهایی که چیزی به شما نمی‌دهند، باز می‌دارد [۶۱]. به شما یادآوری می‌کند که زمان شما نامحدود نیست و بنابراین باید با دقت از آن محافظت شود [۶۱].

حفاظت از زمان همچنین به معنای تعیین مرزها است [۶۱]. باید مایل باشید برای خود و دیگران محدودیت‌هایی ایجاد کنید [۶۱]. این ممکن است به معنای محدود کردن زمان آنلاین خود باشد [۶۱]. ممکن است به معنای کاهش تعاملات اجتماعی غیرضروری باشد [۶۲]. ممکن است به معنای اختصاص ساعات خاصی از روز فقط به کار معنادار یا رشد شخصی باشد [۶۲]. مرزها به معنای بستن جهان نیستند؛ آن‌ها به معنای ایجاد فضا برای ظهور بهترین نسخه از خودتان هستند [۶۲]. بدون مرزها، زمان شما همیشه توسط خواسته‌های دیگران مصرف خواهد شد [۶۲]. با مرزها، کنترل زندگی خود را باز پس می‌گیرید [۶۲].

همچنین مهم است که تشخیص دهیم همه فعالیت‌ها پیشرفت نیستند [۶۲]. بسیاری از مردم مشغولیت را با بهره‌وری اشتباه می‌گیرند [۶۲]. آن‌ها برنامه‌های خود را با وظایف بی‌شماری پر می‌کنند و فکر می‌کنند فعالیت بیشتر به معنای ارزش بیشتر است [۶۲]. اما مشغول بودن با هدفمند بودن یکسان نیست [۶۲]. شما می‌توانید تمام روز مشغول باشید و هنوز هیچ چیز معناداری را به انجام نرسانید [۶۲]. حفاظت از زمان نیاز به پرسش دارد، نه فقط اینکه آیا فعال هستید، بلکه اینکه آیا اقدامات شما قابل توجه هستند [۶۲]. انجام یک کار که واقعاً مهم است، بیشتر از انجام صدها کاری است که نیستند [۶۲].

یکی دیگر از فواید رد فعالیت‌های بی‌معنا، انرژی‌ای است که آزاد می‌شود [۶۲]. زمان و انرژی به هم متصل هستند [۶۲]. وقتی زمان را روی چیزهایی که مهم نیستند هدر می‌دهید، انرژی‌ای را تخلیه می‌کنید که می‌توانست برای رشد استفاده شود [۶۲]. اما وقتی فقط روی اعمال معنادار تمرکز می‌کنید، انرژی شما افزایش می‌یابد [۶۳]. احساس زنده بودن، مشارکت و انگیزه می‌کنید [۶۳]. به همین دلیل است که افرادی که از زمان خود محافظت می‌کنند، به نظر می‌رسد بیشتر به دست می‌آورند [۶۳]. آن‌ها توسط حواس‌پرتی‌های بی‌معنا تخلیه نمی‌شوند؛ آن‌ها با جهت‌گیری معنادار سوخت‌رسانی می‌شوند [۶۳].

این تمرین همچنین احترام به خود و از سوی دیگران را می‌سازد [۶۳]. وقتی زمان خود را ارزشمند می‌دانید، مردم شروع به همین رفتار با آن می‌کنند [۶۳]. آن‌ها می‌دانند که شما آن را هدر نمی‌دهید، بنابراین احتمال کمتری دارد که آن را برای شما هدر دهند [۶۳]. و در درون خودتان، غرور را می‌سازید [۶۳]. به روزهای خود نگاه می‌کنید و می‌دانید که زمان خود را عاقلانه استفاده کرده‌اید [۶۳]. و این غرور، اعتماد به نفس را می‌سازد [۶۳]. با گذشت زمان، این اعتماد به نفس به یکی از قوی‌ترین محرک‌ها برای زندگی هدفمند تبدیل می‌شود [۶۳].

حفاظت از زمان همچنین نیاز به صداقت در مورد عادت‌های شما دارد [۶۳]. گاهی اوقات بی‌معناترین فعالیت‌ها، آن‌هایی هستند که آنقدر تکرار کرده‌اید که طبیعی به نظر می‌رسند [۶۳]. آن‌ها ممکن است از بیرون مخرب به نظر نرسند، اما بی‌سروصدا پتانسیل شما را تخلیه می‌کنند [۶۳]. شاید حواس‌پرتی مداوم، بحث‌های غیرضروری یا پرداختن به فعالیت‌هایی باشد که شما را به جلو نمی‌برند [۶۴]. شناسایی این عادت‌ها ناخوشایند اما ضروری است [۶۴]. هنگامی که آن‌ها را به وضوح دیدید، می‌توانید آن‌ها را با عادت‌هایی جایگزین کنید که شما را تقویت می‌کنند [۶۴].

مهم است که به یاد داشته باشید که زمان هدر رفته فقط ساعت‌های از دست رفته نیست؛ فرصت‌های از دست رفته نیز هست [۶۴]. هر ساعتی که روی فعالیت‌های بی‌معنا صرف می‌کنید، ساعتی است که می‌توانستید در یادگیری، خلق، بهبود سلامتی یا تعمیق روابط سرمایه‌گذاری کنید [۶۴]. فرصت‌ها از طریق سرمایه‌گذاری مداوم زمان ساخته می‌شوند [۶۴]. وقتی فعالیت‌های بی‌معنا را رد می‌کنید، فضایی را برای فرصت‌هایی ایجاد می‌کنید که در غیر این صورت پر می‌شدند [۶۴]. آن فضا جایی است که رشد اتفاق می‌افتد [۶۴].

دلیل دیگر برای حفاظت از زمان این است که تمرکز را تیزتر می‌کند [۶۴]. وقتی از پراکنده کردن ساعت‌های خود روی فعالیت‌های بی‌معنا دست می‌کشید، انرژی خود را روی آنچه واقعاً مهم است، متمرکز می‌کنید [۶۴]. این تمرکز عمق را به ارمغان می‌آورد [۶۴]. به جای پیشرفت سطحی در جهات متعدد، در یک جهت پیشرفت واقعی می‌کنید [۶۴]. و این عمق است، نه تلاش پراکنده، که تغییر پایدار را ایجاد می‌کند [۶۵].

این انضباط همچنین از پشیمانی جلوگیری می‌کند [۶۵]. مردم اغلب از زمانی که هدر دادند، بیشتر پشیمان هستند تا از اشتباهاتی که کردند [۶۵]. اشتباهات می‌توانند به شما آموزش دهند، اما زمان هدر رفته چیزی به شما نمی‌دهد [۶۵]. با رد فعالیت‌های بی‌معنا، خود را از آن پشیمانی محافظت می‌کنید [۶۵]. زندگی‌ای را می‌سازید که می‌توانید با غرور به آن نگاه کنید، نه با ناامیدی [۶۵].

حفاظت از زمان همچنین حس آزادی شما را تقویت می‌کند [۶۵]. در ابتدا ممکن است “نه” گفتن محدودکننده به نظر برسد [۶۵]. اما به زودی متوجه می‌شوید که با “نه” گفتن به آنچه مهم نیست، به آنچه مهم است “بله” می‌گویید [۶۵]. شما خود را از تعهداتی که به شما خدمتی نمی‌کنند، آزاد می‌کنید [۶۵]. کنترل زندگی خود را باز پس می‌گیرید [۶۵]. این آزادی آرامش خاطر را به ارمغان می‌آورد [۶۵]. به شما اجازه می‌دهد تا آگاهانه زندگی کنید، نه واکنش‌پذیر [۶۵].

برای عملی کردن این عادت، کوچک شروع کنید [۶۵]. هر روز یک فعالیت بی‌معنا را که از آن خودداری خواهید کرد، شناسایی کنید [۶۵]. آن را با چیزی معنادار جایگزین کنید [۶۵]. با گذشت زمان، این تمرین ترکیب می‌شود [۶۵]. به زودی روزهای شما پر از اعمالی خواهد شد که با ارزش‌های شما همسو هستند [۶۵]. انرژی شما افزایش می‌یابد [۶۵]. پیشرفت شما شتاب می‌گیرد [۶۵]. احساس کنترل بیشتری بر زندگی خود می‌کنید [۶۵]. اینگونه است که هدف ساخته می‌شود: نه با افزودن نویز بیشتر، بلکه با حذف آنچه مهم نیست [۶۵].

در پایان، حفاظت از زمان یکی از واضح‌ترین راه‌ها برای احترام به خود است [۶۵]. این نشان می‌دهد که زندگی شما ارزشمند است، ساعات شما مهم هستند، و شما آن‌ها را روی چیزهایی که شما را پوچ می‌کنند، هدر نخواهید داد [۶۶]. هر روز به شما یک انتخاب داده می‌شود: زمان خود را بی‌دقت صرف کنید یا آن را عاقلانه سرمایه‌گذاری کنید [۶۶]. شخصی که به آن تبدیل می‌شوید، به آن انتخاب بستگی دارد [۶۶]. آنچه بی‌معنا است را رد کنید. آنچه معنادار است را انتخاب کنید. از زمان خود محافظت کنید و کشف خواهید کرد که هدف چیزی دوردست نیست [۶۶]. هدف چیزی است که شما آن را می‌سازید، ساعتی پس از ساعتی که از آن محافظت می‌کنید [۶۶].

یافتن هدف در زندگی دکتر سعید جوی زاده

۸. ردیابی پیروزی‌های کوچک روزانه برای ساخت اعتماد به نفس واقعی: چرخه خودباوری

پس از یادگیری هنر حفاظت از زمان، به یکی از قدرتمندترین ابزارها برای ساختن یک زندگی هدفمند و سرشار از خودباوری می‌رسیم: ردیابی پیروزی‌های کوچک روزانه. اعتماد به نفس چیزی نیست که با آن متولد شوید و نه چیزی که ناگهان وقتی زندگی آسان می‌شود، ظاهر شود [۶۶]. اعتماد به نفس تکه تکه، از طریق تلاش، عمل و نتایج ساخته می‌شود [۶۶]. بسیاری از مردم منتظر یک دستاورد بزرگ هستند تا احساس اعتماد به نفس کنند [۶۶]. اما این انتظار فقط پیشرفت را به تأخیر می‌اندازد [۶۶]. مسیر واقعی به اعتماد به نفس با توجه و ردیابی پیروزی‌های کوچک هر روز آغاز می‌شود [۶۶]. وقتی آنچه را که به دست می‌آورید، حتی اگر ناچیز به نظر برسد، تأیید می‌کنید، این باور را تقویت می‌کنید که توانمند هستید [۶۶]. این باور با گذشت زمان رشد می‌کند تا زمانی که به پایه‌ای از اعتماد به نفس تزلزل‌ناپذیر تبدیل شود [۶۶].

اشتباهی که اکثر مردم مرتکب می‌شوند این است که فکر می‌کنند فقط پیروزی‌های بزرگ مهم هستند [۶۷]. آن‌ها پیشرفت روزانه‌ای را که در حال انجام آن هستند نادیده می‌گیرند؛ زیرا عادی به نظر می‌رسد [۶۷]. اما هر مهارتی که آموخته می‌شود، هر وظیفه‌ای که تکمیل می‌شود، هر گامی که به سمت رشد برداشته می‌شود، یک پیروزی است [۶۷]. پیروزی‌های کوچک مهم هستند؛ زیرا آن‌ها ترکیب می‌شوند [۶۷]. یک پیروزی کوچک امروز، شتابی برای فردا می‌شود [۶۷]. وقتی آن‌ها را ردیابی می‌کنید، سابقه پیشرفتی را ایجاد می‌کنید که انگیزه را تغذیه می‌کند [۶۷]. بدون آن سابقه، ممکن است خود را متقاعد کنید که درجا زده‌اید، حتی در حالی که در حال حرکت رو به جلو هستید [۶۷].

[نقطه تعامل: سؤال از مخاطبین] به این فکر کنید که امروز صبح تا به حال، کدام “پیروزی‌های کوچک” را کسب کرده‌اید؟ آیا به آن‌ها توجه کرده‌اید و آن‌ها را ارزشمند شمرده‌اید؟

ردیابی پیروزی‌های کوچک، نحوه نگاه شما به خودتان را تغییر می‌دهد [۶۷]. روانشناسی انسان به شدت تحت تأثیر شواهد است [۶۷]. ذهن شما به دنبال اثبات برای تأیید آنچه باور دارید، می‌گردد [۶۷]. اگر دائماً به خود بگویید که در حال شکست هستید، ذهن شما به دنبال شواهد شکست خواهد گشت [۶۷]. اما اگر پیروزی‌های کوچک خود را ثبت کنید، به ذهن خود شواهدی از موفقیت می‌دهید [۶۷]. این شواهد، خودانگاره شما را تغییر می‌دهد [۶۷]. شما شروع می‌کنید به خودتان به عنوان کسی که کارها را پیگیری می‌کند، کسی که رشد می‌کند، کسی که نتایج را می‌سازد، نگاه کنید [۶۷]. این تغییر در خودانگاره جایی است که اعتماد به نفس واقعی آغاز می‌شود [۶۷].

برای ساخت این عادت، باید انضباط مشاهده را توسعه دهید [۶۷]. در پایان هر روز از خود بپرسید: “امروز چه کاری را به انجام رساندم، هر چند کوچک؟” [۶۷]. آیا یک تمرین ورزشی را تمام کردید؟ این یک پیروزی است [۶۸]. آیا چند صفحه از کتابی را خواندید که ذهن شما را گسترش داد؟ این یک پیروزی است [۶۸]. آیا کاری را که به تعویق انداخته بودید، انجام دادید؟ این یک پیروزی است [۶۸]. هر یک از این‌ها ممکن است به تنهایی کوچک به نظر برسند، اما با هم یک زنجیره پیشرفت را تشکیل می‌دهند [۶۸]. وقتی آن‌ها را ردیابی می‌کنید، می‌توانید زنجیره را به وضوح ببینید و این دیدگاه شما را به جلو می‌راند [۶۸].

این تمرین همچنین شما را در برابر دلسردی محافظت می‌کند [۶۸]. همیشه روزهایی وجود خواهد داشت که اهداف بزرگ دور به نظر می‌رسند [۶۸]. اگر فقط پیشرفت را با نتیجه نهایی اندازه بگیرید، آن روزها شما را ناامید خواهند کرد [۶۸]. اما وقتی پیروزی‌های کوچک را ردیابی می‌کنید، حتی در زمان‌های دشوار نیز پیشرفت را می‌بینید [۶۸]. متوجه می‌شوید که هر قدمی مهم است، و این درک شما را باانگیزه نگه می‌دارد، زمانی که دیگران تسلیم می‌شوند [۶۸]. اعتماد به نفس از کمال نمی‌آید؛ از پایداری می‌آید، از عمل ثابت انجام دادن و تأیید پیشرفت خود در طول مسیر [۶۸].

ردیابی پیروزی‌های کوچک همچنین قدردانی را توسعه می‌دهد [۶۸]. تمرکز شما را از آنچه ندارید به آنچه به دست آورده‌اید، تغییر می‌دهد [۶۸]. بسیاری از مردم با تمرکز مداوم بر اینکه چقدر راه در پیش دارند، اعتماد به نفس خود را تضعیف می‌کنند [۶۸]. آن‌ها خود را با دیگرانی که جلوتر به نظر می‌رسند، مقایسه می‌کنند [۶۸]. اما وقتی پیروزی‌های خود را ردیابی می‌کنید، روی سفر خودتان تمرکز می‌کنید [۶۹]. از مقایسه دست می‌کشید و شروع به قدردانی می‌کنید [۶۹]. این قدردانی شما را قوی‌تر، توانمندتر و کنترل‌کننده‌تر بر زندگی خودتان می‌سازد [۶۹].

یکی دیگر از فواید قدرتمند، شتاب است [۶۹]. وقتی پیروزی‌های خود را ثبت می‌کنید، حس موفقیت را ایجاد می‌کنید که شما را به ادامه کار سوق می‌دهد [۶۹]. شتاب یک نیروی روانشناختی است [۶۹]. عمل بعدی را آسان‌تر می‌کند؛ زیرا قبلاً ثابت کرده‌اید که می‌توانید عمل کنید [۶۹]. به این صورت فکر کنید: تکمیل یک وظیفه معنادار به شما انرژی می‌دهد تا دیگری را انجام دهید [۶۹]. ردیابی این تکمیل‌ها تضمین می‌کند که هرگز پیشرفت خود را فراموش نمی‌کنید [۶۹]. بدون ردیابی، شتاب محو می‌شود و بازگشت به عادت‌های قدیمی آسان می‌شود [۶۹].

تمرین ردیابی پیروزی‌ها همچنین الگوهایی در رشد شما را آشکار می‌کند [۶۹]. در طول هفته‌ها و ماه‌ها، شروع می‌کنید به دیدن اینکه نقاط قوت شما در کجا در حال توسعه هستند [۶۹]. متوجه می‌شوید که کدام اقدامات به طور مداوم شما را به جلو می‌برند [۷۰]. این آگاهی به شما امکان می‌دهد تا بر آنچه کار می‌کند، دوچندان تمرکز کنید [۷۰]. در عین حال، ممکن است مناطقی را ببینید که پیشرفت در آن‌ها کندتر است و به شما نشان می‌دهد که به توجه بیشتری نیاز دارید [۷۰]. ردیابی فقط درباره انگیزه نیست؛ درباره استراتژی نیز هست [۷۰]. به شما داده‌هایی درباره خودتان می‌دهد و با آن داده‌ها می‌توانید انتخاب‌های هوشمندانه‌تری انجام دهید [۷۰].

اعتماد به نفس ساخته شده بر پیروزی‌های کوچک با اعتماد به نفس مبتنی بر تأیید بیرونی متفاوت است [۷۰]. وقتی برای ستایش به دیگران تکیه می‌کنید، اعتماد به نفس شما شکننده است [۷۰]. وقتی تأیید ناپدید می‌شود، آن نیز ناپدید می‌شود [۷۰]. اما وقتی اعتماد به نفس را از درون خود، با ردیابی پیروزی‌های خودتان، می‌سازید، تزلزل‌ناپذیر می‌شود [۷۰]. دیگر به تأیید مداوم نیاز ندارید؛ زیرا شواهدی از رشد خودتان دارید [۷۰]. این استقلال شما را قوی‌تر و تاب‌آورتر می‌کند [۷۱].

همچنین مهم است که پیروزی‌هایی را که ردیابی می‌کنید، جشن بگیرید [۷۱]. جشن گرفتن به معنای پاداش‌های بزرگ نیست [۷۱]. به معنای تأیید است [۷۱]. به معنای مکث برای تقدیر از تلاش خودتان است [۷۱]. اغلب مردم از یک کار به کار دیگر می‌روند بدون اینکه هرگز از آنچه انجام داده‌اند، قدردانی کنند [۷۱]. این فقدان تأیید آن‌ها را پوچ نگه می‌دارد، مهم نیست چقدر دستاورد دارند [۷۱]. اما وقتی لحظه‌ای را برای تشخیص پیروزی‌های خود اختصاص می‌دهید، عادت را تقویت می‌کنید [۷۱]. به خودتان یادآوری می‌کنید که اعمال شما مهم هستند [۷۱]. این شناخت ساده، انگیزه شما را برای ادامه کار تغذیه می‌کند [۷۱].

این تمرین به ویژه زمانی قدرتمند است که در تلاش برای تغییر عادت‌های بلندمدت هستید [۷۱]. شکستن الگوهای قدیمی و ساختن الگوهای جدید می‌تواند طاقت‌فرسا به نظر برسد [۷۱]. پیشرفت در ابتدا ممکن است نامرئی به نظر برسد [۷۱]. اما اگر پیروزی‌های کوچک را ردیابی کنید، شواهدی از تغییر را می‌بینید [۷۲]. هر بار که در برابر یک عادت قدیمی مقاومت می‌کنید، هر بار که یک عادت جدید را تمرین می‌کنید، آن را به عنوان یک پیروزی ثبت می‌کنید [۷۲]. با گذشت زمان، این سوابق به شما ثابت می‌کنند که تحول در حال وقوع است [۷۲]. این اثبات برای حفظ نظم و انضباط لازم برای تغییر پایدار ضروری است [۷۲].

اعتماد به نفس ساخته شده بر پیروزی‌های کوچک همچنین شما را برای چالش‌های بزرگ‌تر آماده می‌کند [۷۲]. اهداف بزرگ اغلب نیاز به صبر و پایداری دارند [۷۲]. بدون اعتماد به نفس، ممکن است حتی برای تلاش برای آن‌ها تردید کنید [۷۲]. اما اگر سابقه ردیابی پیروزی‌های کوچک را دارید، از قبل می‌دانید که می‌توانید کارها را پیگیری کنید [۷۲]. این دانش چالش‌های بزرگ‌تر را کمتر ترسناک می‌کند [۷۲]. با باور به آن‌ها نزدیک می‌شوید، به جای شک [۷۲]. و باور اغلب تفاوت بین تسلیم شدن و ادامه دادن است [۷۲].

ردیابی پیروزی‌های کوچک همچنین ابزاری برای خودآگاهی است [۷۲]. این به شما کمک می‌کند نه تنها آنچه را که به دست می‌آورید، بلکه نحوه دستیابی به آن را نیز ببینید [۷۲]. متوجه می‌شوید کدام استراتژی‌ها برای شما بهترین کارایی را دارند [۷۲]. کشف می‌کنید که چه زمانی بیشترین بهره‌وری را دارید [۷۲]. می‌آموزید که کدام محیط‌ها از رشد شما حمایت می‌کنند [۷۲]. این خودآگاهی به شما امکان می‌دهد زندگی خود را مؤثرتر طراحی کنید [۷۲]. به جای حدس زدن، از شواهد واقعی تجربه خودتان استفاده می‌کنید [۷۳].

نکته کلیدی دیگر این است که ردیابی پیروزی‌های کوچک تاب‌آوری را می‌سازد [۷۳]. زندگی همیشه شکست‌هایی به همراه خواهد داشت [۷۳]. اعتماد به نفس عدم شکست نیست [۷۳]. توانایی ادامه دادن علی‌رغم آن‌هاست [۷۳]. وقتی روزانه پیروزی‌ها را ردیابی می‌کنید، به خودتان یادآوری می‌کنید که پیشرفت هرگز توسط یک روز بد پاک نمی‌شود [۷۳]. ذهنیت این را می‌سازید که شکست‌ها موقتی هستند، در حالی که رشد دائمی است [۷۳]. این تاب‌آوری شما را به جلو می‌راند، زمانی که دیگران متوقف می‌شوند [۷۳].

این تمرین همچنین تمرکز را افزایش می‌دهد [۷۳]. وقتی می‌دانید که در پایان روز پیروزی‌های خود را ثبت خواهید کرد، در طول روز به اعمال خود توجه بیشتری می‌کنید [۷۳]. در مورد آنچه انجام می‌دهید آگاهانه می‌شوید؛ زیرا می‌خواهید چیزی معنادار برای نوشتن داشته باشید [۷۳]. این آگاهانه بودن، زمان هدر رفته را کاهش می‌دهد و شما را با اهدافتان همسو نگه می‌دارد [۷۳]. به این ترتیب، ردیابی پیروزی‌ها فقط یک تأمل نیست؛ به یک راهنما برای انتخاب‌های روزانه تبدیل می‌شود [۷۳].

یکی از مهم‌ترین درس‌ها این است که اعتماد به نفس از ثبات رشد می‌کند، نه از شدت [۷۳]. انجام یک کار بزرگ گاهی اوقات، اعتماد به نفس پایدار را نمی‌سازد [۷۳]. انجام کارهای کوچک و معنادار هر روز با ردیابی، تضمین می‌کند که ثبات را به وضوح می‌بینید [۷۳]. دیگر پیشرفت خود را دست کم نمی‌گیرید [۷۴]. دیگر به خودتان نمی‌گویید که هیچ چیز در حال تغییر نیست [۷۴]. شما شواهدی کتبی دارید که قدم به قدم در حال ساختن هستید [۷۴]. آن اثبات، باور تزلزل‌ناپذیری را در خودتان ایجاد می‌کند [۷۴].

با گذشت زمان، مجموعه پیروزی‌های کوچک، تاریخچه شخصی موفقیت شما می‌شود [۷۴]. وقتی شک و تردید پیش می‌آید، می‌توانید به عقب نگاه کنید و شواهد رشد خود را ببینید [۷۴]. این تاریخچه، قدرت شما را یادآوری می‌کند [۷۴]. صدای درونی را که می‌گوید “نمی‌توانی تغییر کنی” خاموش می‌کند [۷۴]. به شما شجاعت می‌دهد که حتی در زمانی که چالش‌ها سنگین به نظر می‌رسند، به جلو حرکت کنید [۷۴].

بنابراین، این تمرین را ساده نگه دارید [۷۴]. در پایان هر روز، سه پیروزی را یادداشت کنید، هر چند کوچک [۷۴]. آن را به طور مداوم انجام دهید [۷۴]. با گذشت هفته‌ها، سابقه پیشرفت را خواهید دید [۷۴]. با گذشت ماه‌ها، احساس قوی‌تری خواهید داشت [۷۴]. با گذشت سال‌ها، زندگی‌ای را ساخته‌اید که با عمل ثابت و اعتماد به نفس رو به رشد شکل گرفته است [۷۴]. اینگونه است که ذهنیت و آینده خود را متحول می‌کنید: نه با انتظار برای پیروزی‌های بزرگ، بلکه با ردیابی پیروزی‌های کوچک روزانه تا زمانی که به شخصی تبدیل شوند که باور دارید هستید [۷۴]. اعتماد به نفس جادو نیست؛ شواهد است. اثبات است [۷۴]. و شما آن اثبات را با توجه به آنچه هر روز به انجام می‌رسانید، می‌سازید [۷۴]. پیروزی‌های کوچک را ردیابی کنید. به آن‌ها احترام بگذارید. آن‌ها را جشن بگیرید. بگذارید آن‌ها بنیان باوری را بسازند که شما را به سمت هدف شما سوق می‌دهد [۷۴]. زیرا اعتماد به نفس ظاهر نمی‌شود؛ قدم به قدم، پیروزی به پیروزی، روز به روز ساخته می‌شود [۷۴].

یافتن هدف در زندگی دکتر سعید جوی زاده

۹. گفتگوی صادقانه با خود در مورد آنچه اجتناب می‌کنید: مواجهه با حقیقت برای رهایی

پس از آنکه آموختیم چگونه اعتماد به نفس را از طریق پیروزی‌های کوچک بنا کنیم، به یکی از دشوارترین اما حیاتی‌ترین جنبه‌های خودشناسی و رشد می‌رسیم: گفتگوی صادقانه با خود در مورد آنچه اجتناب می‌کنید. یکی از سخت‌ترین اما مهم‌ترین گفتگوهایی که همیشه خواهید داشت، گفتگویی است که با خودتان دارید [۷۴]. اکثر مردم از این گفتگو اجتناب می‌کنند؛ زیرا نیاز به صداقت دارد [۷۴]. شما را مجبور می‌کند تا با حقیقت‌هایی روبرو شوید که ترجیح می‌دهید نادیده بگیرید [۷۵]. از شما می‌خواهد به چیزهایی نگاه کنید که دائماً به تعویق می‌اندازید، مسئولیت‌هایی که از آن‌ها پنهان می‌شوید و ترس‌هایی که بی‌صدا انتخاب‌های شما را کنترل می‌کنند [۷۵]. اما اگر می‌خواهید هدف خود را در زندگی روزمره بیابید، باید یاد بگیرید که صادقانه با خودتان در مورد آنچه اجتناب می‌کنید، صحبت کنید [۷۵].

اجتناب مشکلات را از بین نمی‌برد؛ فقط آن‌ها را به تأخیر می‌اندازد در حالی که بی‌سروصدا قوی‌تر می‌شوند [۷۵]. روبرو شدن با آن‌ها، حتی در گام‌های کوچک، همان چیزی است که قدرت، وضوح و پیشرفت را می‌سازد [۷۵]. اجتناب در اشکال مختلفی ظاهر می‌شود [۷۵]. برای برخی، تعلل در کار چالش‌برانگیز است [۷۵]. برای دیگران، اجتناب از گفتگوهایی است که ناراحت‌کننده به نظر می‌رسند [۷۵]. ممکن است کنار گذاشتن مسئولیت‌های مالی، نادیده گرفتن نگرانی‌های سلامتی یا بی‌توجهی به اهداف شخصی باشد [۷۵]. در ظاهر، اجتناب شبیه آرامش موقت به نظر می‌رسد [۷۵]. شما به خودتان می‌گویید که فردا انجامش می‌دهید [۷۵]. خود را با کارهای آسان‌تر حواس پرت می‌کنید [۷۵]. خود را متقاعد می‌کنید که وقتی زمان مناسب رسید، با آن روبرو خواهید شد [۷۵]. اما در اعماق وجودتان، حقیقت را می‌دانید [۷۵]. اجتناب مشکل را از بین نمی‌برد؛ فقط وزن آن را افزایش می‌دهد [۷۶].

[نقطه تعامل: سؤال از مخاطبین] در همین لحظه، به چه چیزی در زندگی‌تان فکر می‌کنید که دارید از آن اجتناب می‌کنید؟ آن را نام ببرید. این اولین گام به سمت رهایی است.

صداقت با نام بردن از آنچه اجتناب می‌کنید آغاز می‌شود [۷۶]. اکثر مردم هرگز به اندازه کافی توقف نمی‌کنند تا آن را به وضوح تأیید کنند [۷۶]. آن‌ها خود را مشغول نگه می‌دارند تا از آگاهی فرار کنند [۷۶]. اما مشغولیت با پیشرفت یکسان نیست [۷۶]. اغلب سپری است برای پنهان شدن از آنچه می‌ترسید [۷۶]. وقتی مکث می‌کنید و از خود می‌پرسید: “الان از چه چیزی اجتناب می‌کنم؟”، در را به روی وضوح باز می‌کنید [۷۶]. این سؤال می‌تواند ناراحت‌کننده باشد [۷۶]. اما ناراحتی، نشانه‌ای است که شما در حال لمس چیزی مهم هستید [۷۶].

ذهن از اجتناب به عنوان محافظت استفاده می‌کند [۷۶]. می‌خواهد شما را از استرس، رد شدن یا شکست محافظت کند [۷۶]. به همین دلیل است که اجتناب اغلب در لحظه آسان‌تر به نظر می‌رسد [۷۶]. اما آنچه اکنون آسان‌تر به نظر می‌رسد، بعداً سنگین‌تر می‌شود [۷۷]. به وزن کارهای ناتمام فکر کنید [۷۷]. هر یک در پس ذهن شما باقی می‌ماند و تنش ایجاد می‌کند [۷۷]. شاید حتی متوجه نشوید که چقدر انرژی را صرف حمل چیزهایی می‌کنید که از آن‌ها اجتناب می‌کنید [۷۷]. وقتی بالاخره با آن‌ها روبرو می‌شوید، آسودگی فوری است [۷۷]. انرژی‌ای که زمانی برای اجتناب استفاده می‌کردید، برای رشد آزاد می‌شود [۷۷].

صادقانه صحبت کردن با خودتان درباره اجتناب، درباره خودانتقادی نیست [۷۷]. درباره آگاهی است [۷۷]. شما ضعیف نیستید؛ زیرا از چیزهایی اجتناب می‌کنید؛ شما انسان هستید [۷۷]. همه به نوعی این کار را انجام می‌دهند [۷۷]. اما قدرت از پذیرش آن به خودتان می‌آید [۷۷]. آن پذیرش، اولین گام برای تغییر است [۷۷]. وقتی صادق هستید، قدرت انکار را از بین می‌برید [۷۷]. از تظاهر دست می‌کشید [۷۷]. از دروغ گفتن به خودتان دست می‌کشید [۷۷]. همین تغییر، عزت نفس را می‌سازد؛ زیرا مایل به روبرو شدن با حقیقت هستید [۷۷].

اجتناب اغلب در بهانه‌ها پنهان می‌شود [۷۷]. ممکن است به خودتان بگویید که خیلی مشغول، خیلی خسته یا آماده نیستید [۷۸]. ممکن است تأخیر خود را با گفتن اینکه شرایط عالی نیستند، توجیه کنید [۷۸]. اما کمال یک افسانه است [۷۸]. انتظار برای لحظه مناسب اغلب به معنای انتظار برای همیشه است [۷۸]. صداقت نیاز دارد که شما از بهانه‌ها عبور کنید [۷۸]. از خود بپرسید: “آیا این واقعاً در حال حاضر غیرممکن است یا دارم دلایلی برای به تأخیر انداختن آن ایجاد می‌کنم؟” [۷۸]. این سطح از پرسش، تفاوت بین محدودیت‌های مشروع و اجتناب پنهان در قالب منطق را آشکار می‌کند [۷۸].

راه دیگری که اجتناب ظاهر می‌شود، ترس از شکست است [۷۸]. ممکن است از اقدام کردن اجتناب کنید؛ زیرا می‌ترسید نتیجه به اندازه کافی خوب نباشد [۷۸]. اما اجتناب شکست را تضمین می‌کند؛ زیرا هیچ کاری انجام نمی‌شود [۷۸]. عمل، حتی عمل ناقص، پیشرفت ایجاد می‌کند [۷۸]. وقتی صادقانه با خودتان صحبت می‌کنید، متوجه می‌شوید که اجتناب شما را محافظت نمی‌کند؛ بلکه شما را گرفتار نگه می‌دارد [۷۸]. اگر از عمل کردن امتناع کنید، نمی‌توانید رشد کنید [۷۸].

اجتناب همچنین در قالب راحتی ظاهر می‌شود [۷۸]. ممکن است از چالش‌ها اجتناب کنید؛ زیرا آنچه را که امن و آشنا به نظر می‌رسد، ترجیح می‌دهید [۷۹]. اما مناطق راحتی تله هستند [۷۹]. آن‌ها امن به نظر می‌رسند، اما شما را از رسیدن به پتانسیل خود باز می‌دارند [۷۹]. صداقت نیاز به پرسیدن از خود دارد: “آیا من اینجا می‌مانم؛ زیرا برای من درست است یا به دلیل اینکه از کشش می‌ترسم؟” [۷۹]. این سؤال قدرتمند است [۷۹]. شما را مجبور می‌کند تا بررسی کنید که آیا راحتی شما واقعاً آرامش است یا صرفاً اجتنابی در لباس مبدل [۷۹].

وقتی صادقانه با خودتان صحبت می‌کنید، آزادی را به دست می‌آورید [۷۹]. آنچه از آن اجتناب می‌کنید، شما را کنترل می‌کند [۷۹]. در ذهن شما باقی می‌ماند و استرس ایجاد می‌کند [۷۹]. اما وقتی آن را می‌پذیرید، کنترل را باز پس می‌گیرید، حتی پیش از حل مشکل [۷۹]. نام بردن از آن، آسودگی به ارمغان می‌آورد [۷۹]. یک وزن پنهان را به یک چالش قابل مشاهده تبدیل می‌کند [۷۹]. و چالش‌های قابل مشاهده را می‌توان مدیریت کرد [۷۹]. اجتناب در تاریکی رشد می‌کند، اما وقتی در معرض نور قرار می‌گیرد، ضعیف می‌شود [۷۹].

دلیل دیگر برای روبرو شدن با آنچه اجتناب می‌کنید این است که اجتناب به اعتماد به نفس آسیب می‌رساند [۷۹]. هر بار که آنچه را که می‌دانید باید انجام دهید، به تأخیر می‌اندازید، به خودتان آموزش می‌دهید که به قول خودتان باور نداشته باشید [۷۹]. به خودتان قول می‌دهید و آن قول‌های شکسته شده انباشته می‌شوند [۷۹]. اعتماد به نفس از عمل کردن به قول خود می‌آید و اجتناب برعکس آن عمل می‌کند [۸۰]. وقتی صادقانه با خودتان صحبت می‌کنید و به گام‌های کوچک متعهد می‌شوید، آن اعتماد را بازسازی می‌کنید [۸۰]. شما ثابت می‌کنید که می‌توانید به خودتان تکیه کنید [۸۰]. این اعتماد بی‌قیمت است [۸۰]. این بنیان عزت نفس است [۸۰].

این تمرین همچنین در زمان صرفه‌جویی می‌کند [۸۰]. مشکلاتی که امروز از آن‌ها اجتناب می‌شود، اغلب فردا بزرگ‌تر می‌شوند [۸۰]. گفتگویی که از آن اجتناب می‌کنید، پیچیده‌تر می‌شود [۸۰]. مشکل سلامتی‌ای که نادیده می‌گیرید، سخت‌تر قابل حل می‌شود [۸۰]. کاری که به تأخیر می‌اندازید، انباشته می‌شود تا زمانی که طاقت‌فرسا شود [۸۰]. صداقت به شما کمک می‌کند تا زودتر با آن‌ها روبرو شوید، زمانی که قابل کنترل هستند [۸۰]. هر بار که این کار را انجام می‌دهید، خود را از درگیری‌های بزرگ‌تر در آینده نجات می‌دهید [۸۰].

صادقانه صحبت کردن با خودتان همچنین شجاعت را می‌سازد [۸۰]. به شما آموزش می‌دهد که با واقعیت روبرو شوید، به جای پنهان شدن از آن [۸۰]. هر بار که اعتراف می‌کنید از چه چیزی اجتناب می‌کنید، عضله شجاعت را می‌سازید [۸۰]. شما به کسی تبدیل می‌شوید که با زندگی روبرو می‌شود [۸۰]. این شجاعت فقط به یک زمینه اعمال نمی‌شود [۸۱]. به همه چیز سرایت می‌کند [۸۱]. هر چه بیشتر روبرو شوید، قوی‌تر می‌شوید [۸۱].

برای عملی کردن این کار، عادت روزانه بررسی خود را ایجاد کنید [۸۱]. در پایان روز بپرسید: “امروز از چه چیزی اجتناب کردم؟ آیا یک کار مهم را به تأخیر انداختم؟ آیا از یک گفتگوی دشوار اجتناب کردم؟ آیا به جای روبرو شدن با مسئولیت‌هایم، به حواس‌پرتی‌ها پناه بردم؟” [۸۱]. پاسخ‌ها را یادداشت کنید [۸۱]. در ابتدا ممکن است این کار ناراحت‌کننده باشد، اما با گذشت زمان، رهایی‌بخش می‌شود [۸۱]. دیگر از خودتان پنهان نمی‌شوید [۸۱]. با آگاهی زندگی می‌کنید [۸۱]. هنگامی که آنچه را که اجتناب می‌کنید شناسایی کردید، گام بعدی عمل است [۸۱]. عمل به معنای حل همه چیز به یکباره نیست [۸۱]. به معنای برداشتن کوچکترین گام ممکن است [۸۲]. اگر از پروژه‌ای اجتناب می‌کنید، با ۱۰ دقیقه تلاش شروع کنید [۸۲]. اگر از گفتگویی اجتناب می‌کنید، یک جمله برای شروع آن آماده کنید [۸۲]. اگر از عادتی اجتناب می‌کنید، به یک تغییر کوچک متعهد شوید [۸۲]. این گام‌ها ممکن است کوچک به نظر برسند، اما چرخه اجتناب را می‌شکنند [۸۲]. آن‌ها به شما ثابت می‌کنند که عمل ممکن است [۸۲]. و هنگامی که شروع می‌کنید، شتاب ایجاد می‌شود [۸۲].

صادقانه صحبت کردن با خودتان همچنین از پشیمانی جلوگیری می‌کند [۸۲]. بسیاری از مردم به زندگی خود نگاه می‌کنند و متوجه می‌شوند که آنچه بیشتر از همه از آن پشیمان هستند، کارهایی نیست که انجام دادند، بلکه کارهایی است که از آن‌ها اجتناب کردند [۸۲]. آن‌ها از دنبال کردن رویاها، از روبرو شدن با حقیقت‌های دشوار، از ریسک‌هایی که می‌توانست همه چیز را تغییر دهد، اجتناب کردند [۸۲]. پشیمانی از اجتناب متولد می‌شود [۸۲]. صداقت، حتی زمانی که ناراحت‌کننده است، شما را از آن پشیمانی محافظت می‌کند [۸۲].

اجتناب همچنین می‌تواند روابط شما را مختل کند [۸۲]. وقتی از صداقت اجتناب می‌کنید، احساسات را پنهان می‌کنید، از بیان نیازها اجتناب می‌کنید و حل و فصل تعارضات را به تأخیر می‌اندازید [۸۲]. این امر فاصله ایجاد می‌کند [۸۲]. صادقانه صحبت کردن با خودتان درباره آنچه اجتناب می‌کنید، به شما امکان می‌دهد حقیقت را به روابط خود بیاورید [۸۳]. متوجه می‌شوید در کجا سکوت کرده‌اید و شجاعت صحبت کردن را به دست می‌آورید [۸۳]. این صداقت، اعتماد را تقویت کرده و ارتباطات را عمیق‌تر می‌کند [۸۳].

یکی دیگر از فواید کلیدی این تمرین، وضوح است [۸۳]. وقتی آنچه را که اجتناب می‌کنید می‌پذیرید، شروع به دیدن آنچه بیشترین اهمیت را دارد، می‌کنید [۸۳]. اغلب چیزهایی که از آن‌ها اجتناب می‌کنید، همان چیزهایی هستند که می‌توانند زندگی شما را تغییر دهند [۸۳]. شما از آن‌ها اجتناب می‌کنید؛ زیرا مهم هستند، نه به دلیل بی‌معنایی [۸۳]. با روبرو شدن با آن‌ها، انرژی خود را به سمت آنچه واقعاً مهم است، هدایت می‌کنید [۸۳]. این وضوح، شما را به هدف خود نزدیک‌تر می‌کند [۸۳].

همچنین مهم است که در حین صادق بودن، شفقت را تمرین کنید [۸۳]. صداقت را با خشونت اشتباه نگیرید [۸۳]. هدف مجازات خودتان نیست؛ هدف درک خودتان است [۸۳]. همه از چیزی اجتناب می‌کنند [۸۳]. شما به خاطر آن ضعیف‌تر نیستید [۸۳]. وقتی آن را می‌پذیرید و با آن روبرو می‌شوید، قوی‌تر هستید [۸۳]. با خودتان با صبر رفتار کنید، اما از اجتناب چشم‌پوشی نکنید [۸۳]. صداقت را با شفقت متعادل کنید و تغییر پایداری را با گذشت زمان ایجاد خواهید کرد [۸۳].

صادقانه صحبت کردن با خودتان درباره اجتناب، زندگی شما را متحول می‌کند [۸۳]. شجاع‌تر، منضبط‌تر، با اعتماد به نفس‌تر می‌شوید [۸۳]. از حمل وزن‌های پنهان دست می‌کشید و با آزادی زندگی می‌کنید [۸۳]. از دروغ گفتن به خودتان دست می‌کشید و شروع به اعتماد به خودتان می‌کنید [۸۳]. از اجتناب از زندگی دست می‌کشید و شروع به تجربه کامل آن می‌کنید [۸۳]. این تحول آسان نیست، اما ارزشش را دارد [۸۳]. بنابراین، صداقت را عادت روزانه خود قرار دهید [۸۳]. هر روز از خود بپرسید از چه چیزی اجتناب می‌کنید [۸۳]. آن را بنویسید [۸۳]. با آن روبرو شوید [۸۳]. یک گام کوچک به سمت آن بردارید [۸۳]. با گذشت هفته‌ها و ماه‌ها، تفاوت را احساس خواهید کرد [۸۳]. وزن سبک‌تر خواهد شد [۸۳]. شجاعت رشد خواهد کرد [۸۳]. اعتماد به نفس عمیق‌تر خواهد شد [۸۳]. اینگونه است که هدف را در زندگی روزمره می‌یابید: نه با تظاهر به کامل بودن، بلکه با روبرو شدن صادقانه با حقیقت خود و امتناع از اجازه دادن به اجتناب برای کنترل مسیر شما [۸۳].

یافتن هدف در زندگی دکتر سعید جوی زاده

۱۰. ادامه دادن تا زمانی که هدف طبیعی شود: مسیر پیوستگی و تجلی

در آخرین بخش از این سفر به سوی یافتن هدف در زندگی روزمره، به نقطه‌ای می‌رسیم که همه تلاش‌های ما را به هم متصل می‌کند و به نتایج پایدار می‌رساند: ادامه دادن تا زمانی که هدف طبیعی شود. یافتن هدف درباره یک موفقیت واحد یا یک لحظه کمال از وضوح نیست [۸۳]. درباره ادامه دادن هر روز است [۸۳]. حتی زمانی که احساس آمادگی نمی‌کنید، حتی زمانی که نتایج به سرعت نمی‌آیند، حتی زمانی که مسیر نامشخص به نظر می‌رسد [۸۳]. هدف به طور کامل شکل نمی‌گیرد [۸۳]. چیزی است که شما از طریق تعهد به فرآیند ادامه دادن، بارها و بارها، تا زمانی که بخشی از هویت شما شود، در آن رشد می‌کنید [۸۳]. بسیاری از مردم پیش از رسیدن به آن نقطه، تسلیم می‌شوند [۸۴]. آن‌ها متوقف می‌شوند؛ زیرا احساس ناخوشایندی می‌کند، یا به دلیل کندی پیشرفت، یا به دلیل اینکه انتظار دارند هدف از ابتدا آسان باشد [۸۴]. اما حقیقت این است که هدف تنها پس از پایداری طبیعی می‌شود [۸۴]. باید مایل باشید به اندازه کافی در کار بمانید تا کار شما را شکل دهد [۸۴].

اولین باری که سعی می‌کنید با قصد و نیت زندگی کنید، ممکن است احساس ناخوشایندی کند [۸۴]. ممکن است به خودتان شک کنید [۸۴]. ممکن است بپرسید که آیا اصلاً در مسیر درستی هستید یا خیر [۸۴]. این طبیعی است [۸۴]. هر چیز جدیدی در ابتدا نامشخص به نظر می‌رسد [۸۴]. آنچه مهم است این است که شما به هر حال ادامه دهید [۸۴]. عمل ادامه دادن، حتی زمانی که همه پاسخ‌ها را ندارید، همان چیزی است که رشد را ایجاد می‌کند [۸۴]. هر بار که این کار را انجام می‌دهید، در حال ساختن ثبات هستید [۸۴]. هر بار که این کار را انجام می‌دهید، انضباط خود را تقویت می‌کنید [۸۴]. هر بار که این کار را انجام می‌دهید، به خودتان ثابت می‌کنید که در مورد زندگی‌تان جدی هستید [۸۵].

[نقطه تعامل: دعوت به تأمل] آیا لحظاتی را در زندگی به یاد می‌آورید که چیزی برایتان بسیار دشوار بود، اما ادامه دادید و سرانجام برایتان طبیعی شد؟ این همان تجربه‌ای است که در مورد یافتن هدف نیز صدق می‌کند.

هدف از طریق تکرار روشن می‌شود [۸۵]. هر چه بیشتر ادامه دهید، بیشتر درباره خودتان می‌آموزید [۸۵]. کشف می‌کنید چه چیزی شما را هیجان‌زده می‌کند، چه چیزی شما را به چالش می‌کشد، چه چیزی شما را تخلیه می‌کند و چه چیزی شما را ارضا می‌کند [۸۵]. نمی‌توانید این را فقط با فکر کردن کشف کنید [۸۵]. آن را با زندگی کردن، با عمل کردن، با درگیر شدن روزانه با این فرآیند کشف می‌کنید [۸۵]. هر روز که ادامه می‌دهید، اطلاعاتی جمع‌آوری می‌کنید [۸۵]. با گذشت زمان، این اطلاعات الگویی را تشکیل می‌دهند و آن الگو، مسیر شما را آشکار می‌کند [۸۵].

خطر در زودتر تسلیم شدن است [۸۵]. بسیاری از مردم پس از چند تلاش تسلیم می‌شوند؛ زیرا انتظار نتایج فوری را دارند [۸۵]. آن‌ها می‌خواهند وضوح فوراً ظاهر شود [۸۵]. اما زندگی اینطور کار نمی‌کند [۸۵]. هدف کشف نمی‌شود، بلکه ساخته می‌شود [۸۵]. و ساختن زمان می‌برد [۸۵]. اگر پس از چند روز متوقف شوید، هرگز به خودتان فرصت دیدن تحول را نمی‌دهید [۸۵]. اما اگر به ادامه دادن بپردازید، حتی در روزهایی که پیشرفت نامرئی به نظر می‌رسد، در نهایت به عقب نگاه می‌کنید و می‌بینید که چقدر پیشرفت کرده‌اید [۸۵].

دلیل روانشناختی دیگری نیز وجود دارد که ادامه دادن اهمیت دارد [۸۵]. اعتماد به نفس از طریق شواهد رشد می‌کند [۸۵]. هر بار که ادامه می‌دهید، شواهدی جمع‌آوری می‌کنید که نشان می‌دهد قادر به تعهد هستید [۸۵]. حتی اگر نتایج کوچک باشند، خود عمل اثبات انضباط شماست [۸۵]. آن اثبات، اعتماد به نفس را می‌سازد و اعتماد به نفس، بنیان خودباوری است [۸۵]. بدون آن، به توانایی‌های خود شک می‌کنید [۸۵]. با آن، به خودتان به اندازه کافی باور دارید که به جلو حرکت کنید [۸۶].

ادامه دادن به طور مداوم همچنین شتاب را می‌سازد [۸۶]. شتاب یکی از قدرتمندترین نیروها در رشد شخصی است [۸۶]. وقتی دائماً متوقف می‌شوید و شروع می‌کنید، آن را از دست می‌دهید [۸۶]. هر بار که دوباره شروع می‌کنید، سخت‌تر به نظر می‌رسد؛ زیرا دوباره از صفر شروع می‌کنید [۸۶]. اما وقتی روزانه ادامه می‌دهید، حتی به روش‌های کوچک، شتاب را زنده نگه می‌دارید [۸۶]. این شتاب فرآیند را آسان‌تر می‌کند؛ زیرا اعمال شما به عادت تبدیل می‌شوند [۸۶]. و هنگامی که آن‌ها به عادت تبدیل می‌شوند، طبیعی به نظر می‌رسند [۸۶].

نکته مهم دیگر این است که هدف همیشه در ابتدا آشکار نیست [۸۶]. ممکن است هر روز احساس الهام نکنید [۸۶]. ممکن است همیشه مطمئن نباشید که در مسیر درستی هستید [۸۶]. اما هدف از طریق تعهد رشد می‌کند [۸۶]. اگر منتظر باشید تا هر بار انگیزه پیدا کنید، به ندرت عمل خواهید کرد [۸۷]. اگر ادامه دهید، چه انگیزه داشته باشید و چه نداشته باشید، پایه‌ای را می‌سازید که در نهایت به وضوح منجر می‌شود [۸۷]. احساسات می‌آیند و می‌روند، اما تعهد ثبات را ایجاد می‌کند [۸۷].

روزهایی خواهد بود که احساس خستگی می‌کنید، زمانی که حواس‌پرتی‌ها شما را وسوسه می‌کنند، زمانی که پیشرفت بسیار کوچک به نظر می‌رسد [۸۷]. این‌ها روزهایی هستند که بیشترین اهمیت را دارند [۸۷]. هر کسی می‌تواند زمانی که آسان است ادامه دهد [۸۷]. رشد واقعی زمانی اتفاق می‌افتد که در روزهایی که سنگین به نظر می‌رسند، ادامه می‌دهید [۸۷]. هر بار که این کار را انجام می‌دهید، تاب‌آوری را آموزش می‌دهید [۸۷]. شما ثابت می‌کنید که هدف شما مهم‌تر از ناراحتی موقت است [۸۷]. با گذشت زمان، این تاب‌آوری به قدرت تبدیل می‌شود و قدرت، هدف را طبیعی می‌سازد [۸۷].

همچنین ارزش دارد به یاد داشته باشیم که هدف یک مقصد بزرگ نیست؛ بلکه هر روز در اعمال شما زندگی می‌شود [۸۷]. هر بار که ادامه می‌دهید، در حال تمرین هدف هستید [۸۷]. چه روی مهارت خود کار کنید، چه سلامتی خود را بهبود ببخشید، چه روابط خود را تقویت کنید، یا در رشد خود سرمایه‌گذاری کنید [۸۸]. تکرار اعمال روزانه همان چیزی است که هدف را واقعی می‌کند [۸۸]. بدون عمل روزانه، هدف فقط یک ایده باقی می‌ماند [۸۸]. با عمل روزانه، هدف بخشی از هویت شما می‌شود [۸۸].

ادامه دادن همچنین درباره انضباط است [۸۸]. و انضباط آزادی است [۸۸]. بدون انضباط، توسط حالات روحی، تکانه‌ها و حواس‌پرتی‌ها کنترل می‌شوید [۸۸]. با انضباط، شما تصمیم می‌گیرید چه چیزی مهم است و به آن متعهد می‌شوید [۸۸]. آن تعهد شما را از پشیمانی آزاد می‌کند؛ زیرا می‌دانید که به ارزش‌های خود احترام می‌گذارید [۸۸]. هر بار که ادامه می‌دهید، انضباط را تمرین می‌کنید و انضباط، زندگی‌ای پر از معنا را می‌سازد [۸۸].

یکی دیگر از فواید ادامه دادن، اثر مرکب است [۸۸]. یک روز تلاش ممکن است زندگی شما را تغییر ندهد، اما بسیاری از روزها که روی هم انباشته می‌شوند، نتایج را ایجاد می‌کنند [۸۸]. نتایج ادامه دادن روزانه در ابتدا ممکن است نامرئی به نظر برسند، اما در زیر سطح رشد می‌کنند [۸۸]. در نهایت آن‌ها ظاهر می‌شوند و مردم آن را موفقیت می‌نامند [۸۹]. اما موفقیت ناگهانی نیست [۸۹]. نتیجه صدها روز ادامه دادن است، زمانی که هیچ کس تماشا نمی‌کرد، زمانی که هیچ کس تشویق نمی‌کرد، زمانی که فقط شما و تعهدتان بودید [۸۹].

[نقطه تعامل: سؤال از مخاطبین] آیا می‌توانید به یک مثال از اثر مرکب در زندگی خود فکر کنید که در آن تلاش‌های کوچک و مداوم، به نتایج بزرگی منجر شده باشد؟

ثبات همچنین هویت را بازتعریف می‌کند [۸۹]. وقتی به طور منظم ادامه می‌دهید، دیگر خود را کسی نمی‌بینید که فقط تلاش می‌کند [۸۹]. شروع می‌کنید به خودتان به عنوان کسی که کارها را پیگیری می‌کند، نگاه کنید [۸۹]. این تغییر در هویت قدرتمند است [۸۹]. نحوه رفتار شما، نحوه صحبت شما، نحوه فکر کردن شما را تغییر می‌دهد [۸۹]. و هنگامی که خود را باثبات ببینید، باثبات عمل می‌کنید [۸۹]. رفتار شما از باور شما پیروی می‌کند و باور شما هر بار که ادامه می‌دهید، تقویت می‌شود [۸۹].

هدف زمانی طبیعی به نظر می‌رسد که بخشی از ریتم روزانه شما شود [۸۹]. در ابتدا ممکن است لازم باشد خود را مجبور کنید، اما با تکرار، خودکار می‌شود [۸۹]. آنچه زمانی اجباری به نظر می‌رسید، عادی می‌شود [۹۰]. آنچه زمانی ناخوشایند به نظر می‌رسید، بی‌زحمت می‌شود [۹۰]. این پاداش پایداری است [۹۰]. درباره مجبور کردن خود برای همیشه نیست [۹۰]. درباره ساختن عادت‌ها تا زمانی است که مانند طبیعت دوم شما شوند [۹۰]. و این تنها زمانی اتفاق می‌افتد که به اندازه کافی ادامه دهید تا تغییر رخ دهد [۹۰].

این تمرین همچنین شما را از تله مقایسه محافظت می‌کند [۹۰]. وقتی روی ادامه دادن روزانه تمرکز می‌کنید، دیگر نگران این نیستید که دیگران در سفر خود کجا هستند [۹۰]. پیشرفت را با ثبات خودتان اندازه می‌گیرید، نه با جدول زمانی شخص دیگری [۹۰]. این تمرکز شما را ثابت نگه می‌دارد و از دلسردی جلوگیری می‌کند [۹۰]. اعتماد به نفس از اعمال خودتان رشد می‌کند، نه از مقایسه خود با دیگران [۹۰].

نکته کلیدی دیگر این است که ادامه دادن روزانه فرصت‌هایی را ایجاد می‌کند که از قبل نمی‌توانید ببینید [۹۰]. بسیاری از مردم منتظر فرصت‌ها هستند پیش از تعهد، اما فرصت‌ها اغلب تنها پس از تعهد ظاهر می‌شوند [۹۰]. وقتی به طور مداوم ادامه می‌دهید، خود را در موقعیت‌هایی قرار می‌دهید که رشد اتفاق می‌افتد، ارتباطات شکل می‌گیرد، جایی که پیشرفت ممکن می‌شود [۹۰]. بدون ادامه دادن، آن درها بسته می‌مانند [۹۰]. با ثبات، درهای جدید به طور طبیعی باز می‌شوند و شما را بیشتر به هدف خود سوق می‌دهند [۹۱].

در طول مسیر، شکست‌ها نیز خواهند بود [۹۱]. اشتباهات، شکست‌ها و روزهایی خواهد بود که کم می‌آورید [۹۱]. اما ادامه دادن درباره کمال نیست [۹۱]. درباره پایداری است [۹۱]. وقتی حتی پس از شکست‌ها نیز ادامه می‌دهید، ثابت می‌کنید که هدف شما قوی‌تر از موانع شماست [۹۱]. هر بازگشتی شما را تقویت می‌کند [۹۱]. هر شکست روبرو شده‌ای خرد می‌سازد [۹۱]. با گذشت زمان، شکست‌ها دیگر مانند موانع به نظر نمی‌رسند و مانند درس‌ها احساس می‌شوند [۹۱].

همچنین مهم است که درک کنیم ادامه دادن یک انتخاب است [۹۱]. هیچ کس نمی‌تواند آن را برای شما انجام دهد [۹۱]. هیچ کس نمی‌تواند هدف را به شما بدهد [۹۱]. باید تصمیم بگیرید که زندگی شما به اندازه کافی مهم است که هر روز به آن متعهد شوید [۹۱]. این انتخاب قدرتمند است [۹۱]. به این معناست که شما قربانی شرایط نیستید [۹۱]. شما کسی هستید که انتخاب می‌کنید آیا عمل کنید یا بی‌هدف زندگی کنید [۹۱]. هر روز به شما فرصتی می‌دهد که دوباره انتخاب کنید [۹۱].

اگر می‌خواهید این را عملی کنید، با شناسایی یک چیز که برای رشد شما بیشترین اهمیت را دارد، شروع کنید و متعهد شوید که هر روز برای آن ادامه دهید، حتی اگر فقط برای مدت کوتاهی باشد [۹۱]. آن را به طور مداوم انجام دهید [۹۱]. پیشرفت خود را ثبت کنید [۹۱]. ثبات خود را جشن بگیرید [۹۱]. با گذشت زمان، نتایج خود به خود صحبت خواهند کرد [۹۲]. و هنگامی که نتایج می‌آیند، غریبه به نظر نخواهند رسید [۹۲]. طبیعی به نظر خواهند رسید؛ زیرا آن‌ها را از طریق تعهد ثابت به دست آورده‌اید [۹۲].

حقیقت این است که هدف با انتظار برای الهام یافت نمی‌شود [۹۲]. با ادامه دادن مکرر ساخته می‌شود تا زمانی که بخشی از طبیعت شما شود [۹۲]. در ابتدا ممکن است تلاش به نظر برسد [۹۲]. در نهایت، مانند خود شما احساس می‌شود [۹۲]. آن تحول را نمی‌توان عجله کرد، اما می‌توان تضمین کرد اگر از تسلیم شدن امتناع کنید [۹۲]. بنابراین ادامه دهید [۹۲]. در روزهای آسان و روزهای سخت ادامه دهید [۹۲]. زمانی که الهام گرفته‌اید و زمانی که خسته هستید ادامه دهید [۹۲]. زمانی که پیشرفت قابل مشاهده است و زمانی که نامرئی به نظر می‌رسد ادامه دهید [۹۲]. هر بار که این کار را انجام می‌دهید، مسیر خود را حک می‌کنید [۹۲]. هر بار که این کار را انجام می‌دهید، شخصیت خود را تقویت می‌کنید [۹۲]. هر بار که این کار را انجام می‌دهید، به زندگی‌ای نزدیک‌تر می‌شوید که هدف در آن نه چیزی است که به دنبال آن بگردید، بلکه چیزی است که به طور طبیعی زندگی می‌کنید [۹۲]. و وقتی به آن نقطه رسیدید، متوجه خواهید شد که راز واقعی در انتظار وضوح نبود؛ بلکه در پایداری ادامه دادن بود تا زمانی که هدف بخشی از…

یافتن هدف در زندگی دکتر سعید جوی زاده

نتیجه‌گیری:

در طول این سه ساعت گفتگو، ما مسیر پرمغز و عملی یافتن هدف در زندگی روزمره را با هم پیمودیم. دریافتیم که هدف، رویدادی بزرگ و منفرد نیست، بلکه مجموعه‌ای از انتخاب‌های آگاهانه و اعمال مداوم است که هر روز، آجر به آجر، بنا می‌شود [۱، ۸، ۸۳]. از اهمیت آغاز صبح با یک اولویت روشن که وضوح و شتاب را به ارمغان می‌آورد [۲، ۸]، تا ضرورت تأمل روزانه بر احساسات که به خودشناسی عمیق و تعادل عاطفی منجر می‌شود [۱۱، ۱۳]، و از تعهد به تکمیل یک وظیفه معنادار هر روز که حس پیشرفت و انضباط را تقویت می‌کند [۲۲، ۲۹]، همه و همه اجزای حیاتی این پازل هستند.

ما به این موضوع پرداختیم که چگونه شناسایی و جایگزینی عادت‌های تضعیف‌کننده می‌تواند ما را از زنجیرهای پنهان آزاد کرده و عزت نفس ما را افزایش دهد [۳۰، ۳۷]. همچنین درک کردیم که گذراندن زمان آرام و تنها، دریچه‌ای به سوی وضوح درونی، خلاقیت و قدرت عاطفی می‌گشاید [۴۱، ۴۳]. پرسیدن روزانه “آیا این زندگی درست است؟” به عنوان یک قطب‌نمای درونی عمل می‌کند که ما را از مسیرهای ناهمسو دور کرده و شجاعت لازم برای تغییر را می‌سازد [۴۸، ۵۳]. حفاظت از زمان با رد فعالیت‌های بی‌معنا، ما را به سمت ارزش‌گذاری کیفیت بر کمیت هدایت می‌کند و انرژی و تمرکز را آزاد می‌سازد [۵۹، ۶۲]. ردیابی پیروزی‌های کوچک، اعتماد به نفس واقعی را از طریق شواهد ملموس می‌سازد و تاب‌آوری ما را در برابر چالش‌ها تقویت می‌کند [۶۶، ۷۲]. گفتگوی صادقانه با خود درباره اجتناب‌ها، ما را از وزن پنهان تعلل رها کرده و به سمت عمل و وضوح سوق می‌دهد [۷۵، ۷۹]. و در نهایت، مفهوم “ادامه دادن تا زمانی که هدف طبیعی شود” بر پایداری، ثبات و تبدیل شدن هدف به بخشی از هویت ما تأکید می‌کند [۸۴، ۸۹].

هدف در انتظار کشف شدن نیست؛ بلکه در تعهد روزانه به اقداماتی که با ارزش‌های ما همسو هستند، ساخته می‌شود. این مسیر، مسیری برای تحول و آزادی است، آزادی از زندگی بر اساس پیش‌فرض‌ها و انتخاب زندگی‌ای که واقعاً به ما تعلق دارد [۹، ۵۶].

یافتن هدف در زندگی دکتر سعید جوی زاده

نکات کلیدی:

  • هدف یک عمل روزانه است، نه یک کشف یکباره. هدف در انتخاب‌ها و اقدامات روزانه ما ساخته می‌شود [۱، ۸].
  • صبح‌ها را با قصد و نیت شکل دهید. یک اولویت روشن را هر صبح انتخاب کنید و از آن محافظت کنید [۲].
  • احساسات شما سیگنال‌هایی برای خودشناسی هستند. تأمل روزانه بر احساسات، آگاهی و تعادل عاطفی را ایجاد می‌کند [۱۱، ۱۳].
  • یک وظیفه معنادار را هر روز تکمیل کنید. تکمیل کارها حس پیشرفت و رضایت را ایجاد می‌کند [۲۱، ۲۲].
  • عادت‌های تضعیف‌کننده را شناسایی و جایگزین کنید. عادت‌ها هویت شما را شکل می‌دهند؛ ضعف‌ها را با قدرت جایگزین کنید [۳۰، ۳۲، ۳۵].
  • زمان آرام و تنها را برای شنیدن ذهن خود بگذرانید. سکوت منبع وضوح، خلاقیت و قدرت درونی است [۴۰، ۴۳].
  • روزانه از خود بپرسید: “آیا این زندگی درست است؟” این سؤال شما را با ارزش‌هایتان همسو می‌کند و شجاعت تغییر می‌دهد [۴۸، ۴۹].
  • از زمان خود با رد فعالیت‌های بی‌معنا محافظت کنید. مشغولیت با هدفمندی یکسان نیست؛ برای آنچه واقعاً مهم است فضا ایجاد کنید [۵۸، ۶۲].
  • پیروزی‌های کوچک را ردیابی کنید. این کار اعتماد به نفس را می‌سازد و شتاب ایجاد می‌کند [۶۶، ۶۹].
  • با خودتان در مورد آنچه اجتناب می‌کنید، صادق باشید. روبرو شدن با اجتناب‌ها به رهایی و وضوح منجر می‌شود [۷۵، ۷۹].
  • تا زمانی که هدف طبیعی شود، ادامه دهید. پایداری و ثبات، هدف را به بخشی از هویت شما تبدیل می‌کند [۸۳، ۸۹].

سؤالات تفکربرانگیز:

  1. با توجه به مباحث امروز، سه عادت روزانه‌ای که می‌توانید برای همسویی بیشتر با هدف خود شروع به ساختن آن‌ها کنید، کدامند؟
  2. اگر امروز فقط می‌توانستید یک “فعالیت بی‌معنا” را از زندگی خود حذف کنید، آن چه فعالیتی خواهد بود و چگونه فضای ایجاد شده را با چیزی معنادار پر خواهید کرد؟
  3. لحظه‌ای که احساس زنده بودن و همسویی با هدف خود را تجربه کرده‌اید، به یاد بیاورید. چگونه می‌توانید آگاهانه آن لحظات را در زندگی روزمره خود تکرار یا گسترش دهید؟

تکلیف هدفمند به مخاطب:

از شما دعوت می‌کنم تا در هفته پیش رو، تنها بر روی یک اصل از ده اصلی که امروز مطرح شد، تمرکز کنید. آن یک اصل را که بیشترین احساس نیاز یا هیجان را در شما ایجاد می‌کند، انتخاب کنید. برای مثال، اگر انتخاب شما “آغاز صبح با یک اولویت روشن” است، متعهد شوید که هر روز صبح پیش از هر کار دیگری، مهم‌ترین وظیفه خود را تعیین و یادداشت کنید. یا اگر “تأمل روزانه بر احساسات” را انتخاب می‌کنید، هر شب برای ۵ دقیقه به احساسات روز خود بیندیشید و آن‌ها را در ذهن مرور کنید. این انتخاب را در طول هفته به طور مداوم تمرین کنید و در پایان هفته، تأثیر آن را بر احساس خود نسبت به زندگی‌تان بررسی کنید. این یک گام کوچک اما قدرتمند برای آغاز سفر یافتن هدف در زندگی روزمره شماست. از توجه شما سپاسگزارم.

یافتن هدف در زندگی دکتر سعید جوی زاده

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *