رقص با تعادل: زندگی یک مربی ژیمناستیک
این منبع شامل بخشهایی از کتاب “تعادل: سالهای مربیگری من برای سیمون بایلز” نوشته ایمی بورمن و استیو کوپر است. این کتاب پیشگفتاری از سیمون بایلز دارد و دوران مربیگری بورمن برای بایلز را پوشش میدهد، از جمله اولین ملاقات آنها، پیشرفت سیمون در ژیمناستیک، چالشهای رقابتی، و تجربیاتشان در المپیک ریو و توکیو. بورمن همچنین به موضوعات مهمی مانند سوءاستفاده لری ناسار، مبارزه سیمون با “تویستیها” و اهمیت سلامت روانی در ورزش میپردازد و دیدگاههای شخصی خود را در مورد مربیگری، زندگی خانوادگی و تجربیاتش در دنیای ژیمناستیک به اشتراک میگذارد.
عنوان سخنرانی: “تعادل در اوج: درسهایی از زندگی یک مربی و اسطوره ژیمناستیک”
مدت زمان تخمینی: ۳ ساعت
بخش اول: مقدمه و داستان ایمی (حدود ۴۵ دقیقه)
[شروع سخنرانی]
صبح همگی بخیر/عصر همگی بخیر. بسیار سپاسگزارم از اینکه امروز اینجا هستید. وقتی به لحظات مهم زندگیام فکر میکنم، یکی از برجستهترین آنها، لحظهای است که سیمون بایلز، اسطوره ژیمناستیک، در مسابقات جهانی ۲۰۱۵ پس از اجرای نهاییاش، در آغوش من اشک ریخت و پرسید: «آیا انجامش دادم؟» [۲۷]. آن لحظه، عکسی شد که داستانش هزاران کلمه را در خود جای نداده بود [۳۰]. آن لحظه، چکیدهای از تمام سالها تلاش، چالش، و از خودگذشتگی ما بود. امروز، من اینجا هستم تا داستانم را با شما به اشتراک بگذارم؛ داستانی که فراتر از مدالها و قهرمانیهاست [۳۰، ۳۳].
این سفر، فقط در مورد ژیمناستیک نیست. در مورد یافتن تعادل در زندگی، پرورش استعدادها، مقابله با ناملایمات، و ساختن روابطی استوار بر پایه اعتماد و احترام است. تمام آنچه را که در طول بیش از چهار دهه حضورم در دنیای ژیمناستیک آموختهام، با شما در میان خواهم گذاشت [۳۲، ۳۳، ۳۴، ۵۹۸].
داستان شروع من در ژیمناستیک من ژیمناستیک را از ۶ سالگی آغاز کردم، نه از روی علاقه قلبی در ابتدا، بلکه از روی ضرورت و راحتی برای مادرم [۳۵]. مادرم، ورونیکا، من را به کلاسهای ژیمناستیک برد تا مشغول باشم در حالی که او به شغل تحقیقات بازارش در مرکز شهر شیکاگو میرسید [۳۵]. این یک اتفاق خارقالعاده نبود، اما همانطور که چیزهای خارقالعاده رخ میدهند: یک گام بیادعا در یک زمان [۳۵].
- کودکی و ژیمناستیک اولیه: من در شیکاگو به دنیا آمدم و در پنج ماهگی والدینم از هم جدا شدند [۳۶]. در پنج سالگی با پدر و نامادریام در ورمونت زندگی میکردم و اولین طعم ژیمناستیک را در کلاسهای باله چشیدم [۳۷]. اما در سن هشت سالگی بود که با مادرم به شیکاگو بازگشتم و زندگیام با ژیمناستیک در پارک محلی پاتاواوتومی آغاز شد [۳۷، ۳۹]. امکانات محدودی داشتیم – فقط چند تشک تاشو، یک میله تعادل چوبی، و همین [۳۹]. اما من عاشقش شدم! [۳۹] خصوصاً تمرینات روی حرکات زمینی [۳۹]. با وجود محدودیتها، من روی حرکات زمینی در اولین مسابقه درونپارکیام اول شدم [۴۰].
- گذار به آکادمی لیکشور: مادرم با دیدن شور و اشتیاق و استعداد من، به دنبال یک برنامه ژیمناستیک مجهزتر گشت [۴۰]. او با مشقت، آکادمی ژیمناستیک هنری لیکشور را پیدا کرد و با کار کردن در دفتر باشگاه در ازای شهریه من، توانست آن را مهیا کند [۴۱]. این باشگاه، اگرچه در زیرزمین یک کلیسا بود، اما برای من که به امکانات بیشتری نیاز داشتم، گامی بزرگ محسوب میشد [۴۲]. اینجا بود که برای اولین بار روی خرک و پارالل ناهمتراز تمرین کردم [۴۲].
- برخورد با مربی جرمی و اولین آسیب جدی: اما در تابستان ۱۹۸۴، با ورود مربی جرمی، رابطهام با ژیمناستیک پیچیده شد [۴۵]. مهم نیست چقدر تلاش میکردم تا مربی جدیدم را راضی کنم، هیچچیز کافی نبود [۴۵]. او از تاکتیکهای آموزشی نادرست استفاده میکرد که شامل نادیده گرفتن و دیمین کردن ورزشکاران بود. من در سن ۱۱ سالگی، در اوج رشد قدی، دچار آسیبدیدگی جدی در پا شدم [۴۵، ۵۵]. وقتی پایم شکست، او حتی حاضر نشد آتل من را امضا کند و کاملاً من را نادیده گرفت [۶۲]. این تجربه، با وجود درد و رنج، بهترین درس را در مورد نحوه مربیگری ندادن به من داد [۷۹]. من به خودم قول دادم هرگز اجازه ندهم ورزشکارانم احساس غم، کوچک بودن یا بیاهمیت بودن کنند [۷۹].
- بازگشت به ژیمناستیک و کشف عشق دوباره: پس از ۱۰ هفته گچ گرفتن و دوری از ژیمناستیک، فکر میکردم دیگر به آن بازنخواهم گشت [۵۹، ۶۲]. اما همانطور که همیشه گفتهام: اگر ژیمناستیک را دوست نداشته باشید، برنمیگردید، اما اگر عاشق ژیمناستیک باشید، بازخواهید گشت [۶۲]. من به آن بازگشتم، ابتدا برای خودم تمرین میکردم و سپس در سن ۱۳ سالگی، شروع به مربیگری در کلاسهای کودکان پیشدبستانی و تفریحی کردم [۶۴، ۶۵]. این تجربه مرا دوباره با شادی خالص ژیمناستیک پیوند داد [۶۵].
- سالهای دبیرستان و رهبری: در دبیرستان Lane Tech در شیکاگو، به تیم ژیمناستیک پیوستم [۶۶]. اینجا بود که واقعاً دوباره عاشق ژیمناستیک شدم [۷۵]. احساس یک رهبر طبیعی در تیم را داشتم [۷۵]. دیگر نیازی به اثبات خود یا کسب تأیید مربی نداشتم [۷۵]. در این دوره، شروع به طراحی حرکات زمینی برای همتیمیهایم کردم [۷۵، ۷۶]. این فلسفه خلق و سازگاری در طراحی روتین، همان چیزی است که بعدها با سیمون نیز به کار بردم [۷۷].
[پایان بخش اول]
بخش دوم: سیمون بایلز: از کشف تا اسطوره المپیک (حدود ۱ ساعت و ۱۵ دقیقه)
[شروع بخش دوم]
کشف سیمون در سال ۲۰۰۳، مادرم در باشگاه بنون، سیمون بایلز شش ساله را در یک اردوی میدانی دید [۱۴۶]. او متوجه چیز خاصی در سیمون شد، آنقدر که سعی کرد مرا متقاعد کند تا او را ببینم [۱۴۶]. من به او بیاعتنایی کردم [۱۴۷]. زندگی درس میدهد: به مادرتان گوش دهید! [۱۴۹] اما سیمون با خانوادهاش (رون و نلی بایلز، که او را در سه سالگی به سرپرستی پذیرفته بودند [۱۴۷])، در کلاسها ثبتنام کرد. خیلی زود متوجه شدم مادرم حق داشت [۱۴۸، ۱۴۹]. سیمون فوقالعاده بااستعداد بود و همهچیز را به سرعت یاد میگرفت [۱۴۹]. در هفت سالگی، او میتوانست یک سالتو به پشت ایستاده را روی میله تعادل پایین انجام دهد، در حالی که باید حرکات پایهای مانند چرخ و بالانس را یاد میگرفت [۱۵۰، ۱۵۱].
پیشرفت سیمون و فلسفه مربیگری من
- ترس از پارالل و چالشهای اولیه: سیمون در ابتدا از پارالل وحشت داشت [۱۵۲]. او آنقدر کوچک بود که میترسید از میله پایین به میله بالا بپرد [۱۵۲]. اما او یک تومبلر بسیار قدرتمند بود و توانایی یادگیری سریع داشتیم [۱۵۲]. او همچنین مانند هر ورزشکار جوان دیگری، از تمرینات بدنسازی متنفر بود و گاهی اوقات برای فرار از آن گریه میکرد [۱۵۶]. در این زمینه او شبیه من بود – هر دو زیاد گریه میکردیم اما همیشه روز بعد به باشگاه بازمیگشتیم [۱۵۶].
- عدم عجله در پیشرفت: بسیاری از مربیان با دیدن استعداد سیمون، او را به سرعت به سطوح بالاتر میبردند [۱۵۸]. اما من معتقد بودم که سیمون باید گامبهگام پیشرفت کند، تا یاد بگیرد چگونه رقابت کند، چگونه ببازد، و چگونه برنده شود [۱۵۸]. من نمیخواستم او را زودتر از موعد وارد برنامه سختگیرانه نخبهها کنم، زیرا این کار میتوانست به رشد شخصیاش آسیب بزند و منجر به سوختگی یا آسیبدیدگی شود [۱۵۸، ۱۵۹، ۱۸۷]. در نهایت، من به این نتیجه رسیدم که اصرار برای سرعت بخشیدن به او، فقط منجر به آسیب و فرسودگی ذهنی میشد. ما زمان را در اختیار داشتیم [۱۸۷].
- انطباق با ویژگیهای سیمون: سیمون باهوش و پرانرژی بود [۱۵۹]. اگر فعالیتها سرگرمکننده یا هیجانانگیز نبودند، او مشارکت را متوقف میکرد [۱۶۰]. این به من آموخت که چگونه چالشها را به شکلهای جذابتری ارائه دهم، مانند بالا رفتن از طناب که او را به سمت سقف سوق داد [۱۶۰].
- مقابله با “تویستیها” و سلامت روان: قبل از المپیک ریو ۲۰۱۶، سیمون دچار “تویستیها” شد [۲۱]. این وضعیت، مانند “یپس” در بیسبال، اما برای یک ژیمناست بسیار خطرناکتر است [۲۲]. سیمون نمیتوانست جهت خود را در هوا تشخیص دهد [۲۳]. این اولین بار نبود که او این پدیده را تجربه میکرد [۲۴]. راهکار من؟ سعی کردم آن را بیاهمیت جلوه دهم: “اوه، نمیخواهی بپیچی؟ خب، نمیپیچیم” [۲۴]. من میدانستم که فشار آوردن به او تنها منجر به آسیب میشود، به خصوص با مهارتهای دشوار او [۲۵]. ما زمان کافی داشتیم و من نقش خود را به محافظت از او و حفظ اعتماد به نفسش تغییر دادم [۲۵]. ما همچنین از یک متخصص سلامت روان کمک گرفتیم، رابرت اندروز، که به تیم ما پیوست [۲۶].
سیمون در اوج: قهرمانیهای جهان و المپیک
- مقدمه به المپیک (آمانار): در سال ۲۰۱۲، در ۱۴ سالگی، سیمون اولین آمانار خود را در رقابت انجام داد [۱۸۹]. این یک مهارت پیچیده و یکی از نشانههای نخبه بودن در ژیمناستیک است [۱۸۹]. این اجرا، توجه مارتا کارولی، هماهنگکننده تیم ملی آمریکا را به خود جلب کرد [۱۸۹].
- اردوهای کارولی رنچ: حضور در اردوهای کارولی رنچ، که مرکز تمرینات تیم ملی آمریکا بود، برای ما ارزشمند بود [۱۹۰، ۱۹۱]. با این حال، مارتا سختگیر بود و گاهی اوقات سیمون را به خاطر “شلخته” یا “تنبل” بودن سرزنش میکرد [۱۹۳]. من معتقد بودم که سیمون برای موفقیت نیازی به شکستن روحیهاش ندارد [۱۹۳]. چندین بار از دعوت مارتا برای اردوها صرفنظر کردم، زیرا نمیخواستم روحیه سیمون آسیب ببیند [۱۹۳، ۱۹۴]. این اولین باری بود که مقابل مارتا ایستادم [۱۹۳].
- ثابت کردن خود در صحنه ملی و بینالمللی: سیمون با پیروزیهای متوالی در مسابقات داخلی، از جمله کلاسیک Secret U.S. در شیکاگو [۱۹۸] و قهرمانی ملی در سال ۲۰۱۲ [۲۰۰]، جایگاه خود را در تیم ملی تثبیت کرد [۲۰۰]. او در سن ۱۵ سالگی به عنوان یک ژیمناست “سینیور نخبه” معرفی شد [۲۰۱].
- چالشهای بینالمللی و حاشیه نژادپرستی: اولین سفر بینالمللی ما به ایتالیا برای مسابقات Jesolo Trophy بود [۲۰۴]. سیمون قهرمان شد و حتی در این سفر با یک بازی کارت با مارتا، رابطهمان قویتر شد [۲۰۵]. اما در مسابقات جهانی ۲۰۱۳ در بلژیک، پس از کسب مدال برنز سیمون روی میله تعادل (که با اعتراض من به داوری به دست آمد [۲۴۱])، یک ژیمناست ایتالیایی اظهارنظری نژادپرستانه کرد [۲۴۲]. این اظهارنظر مرا به شدت عصبانی کرد [۲۴۳]. من سفیدپوست هستم و احساس کردم که وظیفه من نیست که عصبانیتر از سیمون و خانوادهاش باشم، اما این موضوع عمیقاً بر من تأثیر گذاشت [۲۴۳]. خانواده بایلز با حکمت این موضوع را مدیریت کردند و به سیمون کمک کردند که این نظرات، بازتابدهنده دیدگاههای خود گویندگان است، نه او [۲۴۶].
- مدیریت “سیمونِ نوجوان”: سیمون با ورود به دوره نوجوانی، گاهی در تمرینات نافرمانی میکرد [۲۱۲]. او سعی میکرد با نصفه و نیمه انجام دادن تمرینات، کنترل محیط را در دست بگیرد [۲۱۳]. در این مواقع، به جای جنگیدن، من رویکردم را تغییر میدادم. اگر او نمیخواست کاری را انجام دهد، من به رویداد بعدی میرفتیم [۲۱۵]. من به او میگفتم: “فردا روز جدیدی است” [۲۱۶]. این رویکرد بر این باور بود که هرگز بهترین سیمون را با زور به دست نمیآوریم [۲۱۵].
- تولد حرکت “بایلز” و درسهای بزرگ: در کلاسیک Secret U.S. سال ۲۰۱۳، سیمون اولین حرکت خود را که به نام خودش ثبت شد، “بایلز” (دوبل پشتک با دوبل چرخش در حرکت زمینی) را معرفی کرد [۲۲۰، ۲۳۴، ۲۳۵]. اما همان شب، پس از این حرکت خیرهکننده، او به دلیل خستگی و عدم تمرین کافی، در حرکت بعدی افتضاح عمل کرد [۲۲۱]. این به او آموخت که بدنسازی چیزی نیست که بتواند به صورت جادویی در لحظه بروز کند [۲۲۱]. این مسابقه، با وجود نتیجه ضعیف سیمون (چهل و چهارم)، درسهای بزرگی برای ما داشت و نقطه عطفی در تصمیم سیمون برای قهرمان شدن بود [۲۲۲].
- مصاف با مصدومیتها: در سال ۲۰۱۴، سیمون با آسیب دیدگی شانه دست و پنجه نرم میکرد [۲۶۳]. ما او را از رقابتها خارج کردیم تا بر بهبودی تمرکز کند [۲۶۴]. این اولین و تنها مصدومیتی بود که برای مدتی پیشرفت او را متوقف کرد [۲۶۵، ۲۷۸]. من معتقد بودم که اگر به نظر میرسد ورزشکاری آسیب دیده است، باید فرض کنیم که آسیب دیده است [۲۶۶]. هرگز ورزشکار را مجبور به تمرین در درد نکردم [۲۷۴]. درد، “ضعف بیرون رفتن از بدن” نیست؛ بدن شما به شما میگوید چیزی درست نیست [۲۷۲].
- افزایش شهرت و فشارها: با نزدیک شدن به المپیک ریو، سیمون به یک نام آشنا تبدیل شده بود [۲۹، ۳۱، ۳۷۰]. تبلیغکنندگان به دنبال او بودند و انتظارات عمومی به اوج خود رسیده بود [۳۷۲]. من وظیفه داشتم ذهن او را در برابر این هیاهو آرام کنم [۳۷۱]. به او یادآوری میکردم که مسئول انتظارات دیگران نیست و تنها کسی که باید راضیاش کند، خودش است [۳۷۱].
[پایان بخش دوم]
بخش سوم: گذر به آینده: چالشها، تغییرات، و بهترین شیوهها (حدود ۱ ساعت)
[شروع بخش سوم]
گذار و شروع جدید در ژانویه ۲۰۱۴، متوجه شدم زمان حضورم در بنون رو به پایان است [۲۴۷]. وفاداری من به باشگاه و لوئیس (شریک مربیگریام و مالک جدید)، با نبود تعهد آنها به رشد برنامه نخبه و بهروزرسانی تجهیزات، در تعارض بود [۲۴۹، ۲۵۰]. پیشنهاد لوئیس برای آویزان کردن بنری با عنوان “خانه سیمون بایلز، قهرمان ملی و جهان” که او آن را “هزینه تبلیغ برای سیمون” میدانست [۲۵۰]، آخرین ضربه بود. من با نلی بایلز صحبت کردم و او ایدهی ساخت یک باشگاه ژیمناستیک برای خانواده بایلز را مطرح کرد [۲۵۱، ۲۵۲، ۲۵۳]. اینگونه بود که World Champions Centre (WCC) متولد شد [۲۵۷].
- خروج از بنون و چالشهای WCC: خروج من از بنون ناگهانی و عمومی بود [۲۵۷]. این تغییر برای سیمون هم بسیار دشوار بود؛ او تیم و مربیاش لوئیس را از دست داده بود [۲۶۰]. در این دوره، وظیفه من بود که او را از افتادن در یک رکود روحی نجات دهم [۲۶۱].
- ترک WCC و بازگشت به رویاهای شخصی: در سال ۲۰۱۶، احساس کردم که در WCC کاملاً راضی نیستم [۳۵۹]. همیشه رویای داشتن باشگاه ژیمناستیک خودم را داشتم [۳۵۹]. این نارضایتی هیچ ربطی به سیمون یا خانوادهاش نداشت، بلکه مربوط به جاهطلبیهای شخصی من بود [۳۶۰]. فرصتی در Evo Athletics در فلوریدا به عنوان مدیر برنامه ژیمناستیک و شریک سهامدار پیش آمد [۳۶۱]. این همان چیزی بود که به دنبالش بودم [۳۶۲].
بحران ناصر و جنبش #GymnastAlliance در حالی که در اوج المپیک ریو بودیم، اولین گزارشها درباره سوءاستفادههای جنسی لری ناصر، پزشک سابق تیم ملی ژیمناستیک آمریکا، منتشر شد [۴۱۳]. این موضوع، قلبم را به درد آورد [۴۷۲، ۴۷۳].
- گستردگی سوءاستفادهها: با گذشت زمان، فهمیدیم که ناصر بیش از پانصد دختر را مورد آزار قرار داده است [۴۷۴]. این شامل ژیمناستهایی میشد که من با آنها کار کرده و سفر کرده بودم [۴۹۳].
- بازتاب شخصی و #WhyIDidntReport: این افشاگریها بر من نیز تأثیر عمیقی گذاشت. در سپتامبر ۲۰۱۸، من داستان خود را از یک سوءاستفاده در دوران کالج، تحت هشتگ #WhyIDidntReport، به اشتراک گذاشتم [۴۹۴]. من مست بودم و مورد آزار قرار گرفتم. در هیچ سناریویی، حمله به من تقصیر من نبود [۴۹۷]. این تجربه مرا مهربانتر و همدلتر با دیگران کرد [۴۹۷].
- سیمون و افشاگری: در ژانویه ۲۰۱۸، مگی نیکولز (هماتاقی سیمون در اردوها) فاش کرد که او “ورزشکار الف” در تحقیقات FBI بوده است [۴۹۹]. وقتی سیمون نیز کمتر از یک هفته بعد علناً اعلام کرد که قربانی سوءاستفاده لری ناصر در رنچ کارولی بوده است [۵۰۰]، من به شدت گریه کردم [۵۰۰]. دانستن اینکه او چه چیزی را تجربه کرده است و احساس اینکه من نتوانستم از او محافظت کنم، بسیار ویرانکننده بود [۵۰۰].
- نقش مربیان و مسئولیتپذیری: این افشاگریها بر مربیان نیز تأثیر گذاشت [۵۰۳]. من از خودم میپرسیدم که آیا میتوانستم کاری کنم [۵۰۱]. مارتا کارولی، هماهنگکننده تیم ملی، از پذیرش مسئولیت امتناع میکرد [۵۱۲]. این موضوع بر اهمیت مربیگری خوب و مسئولیتپذیری در هر سطحی از ورزش تأکید میکند [۵۰۷، ۵۰۸].
سلامت روان و بحران در خانواده من در سال ۲۰۲۰، پسر میانی من، کریس، دچار افسردگی شد و نیاز به کمک اضطراری پیدا کرد [۵۲۴، ۵۲۵]. من تمام سالها با احساسات نوجوانان سر و کار داشتم، اما افسردگی کریس را اشتباه تشخیص داده بودم [۵۲۶]. این یک درس عبرتانگیز بود [۵۲۶]. ما آموختیم که گوش دادن به فرزندان، بدون قضاوت و با حمایت، چقدر حیاتی است [۵۲۹]. سلامت روان مهم است [۵۳۰].
بازگشت به مربیگری و المپیک توکیو (۲۰۲۱) پس از ترک Evo، فکر میکردم که دیگر با ژیمناستیک کاری ندارم [۵۳۴]. اما جنبش #GymnastAlliance و نیاز به تغییر، مرا دوباره به سمت آن کشاند [۵۳۶]. در سال ۲۰۲۱، به عنوان مربی کمکی تیم ملی هلند، با آنها به مسابقات قهرمانی اروپا و المپیک توکیو رفتم [۵۴۱].
- چالشهای توکیو و درسهایی از سیمون: المپیک توکیو به دلیل پروتکلهای COVID-19 بسیار متفاوت بود [۵۴۲، ۵۵۰]. سیمون نیز در این مسابقات با “تویستیها” دست و پنجه نرم کرد و از بسیاری از رقابتها کنارهگیری کرد [۵۵۸، ۵۶۰]. او تصمیم گرفت از خودش محافظت کند، در حالی که تمام دنیا او را تماشا میکرد [۵۶۱]. این شجاعت، حتی از کسب مدال طلا نیز درخشانتر بود [۵۶۱]. این انسانیت و حمایت از سلامت روان، از هر افتخار ورزشی مهمتر است [۳۴، ۵۶۱].
- نقش جدید به عنوان داور و ادامه راه: در سال ۲۰۲۲، من به عنوان یک داور “بروت” (بالاترین سطح) ژیمناستیک بینالمللی تأیید شدم [۵۶۶]. این به من امکان داد تا سیمون را برای اولین بار از منظر داور قضاوت کنم [۵۶۶]. این تجربه به من آموخت که چگونه باید عینی باشم، حتی زمانی که در مورد کسی قضاوت میکنم که برایم مانند فرزندم است [۵۶۷].
بهترین شیوهها و آینده ژیمناستیک هدف من این است که وقتی روزی ژیمناستیک را ترک میکنم، آن را در جای بهتری از آنچه یافتم، بگذارم [۵۹۹].
- برای مربیان:
- مربیگری خوب، ارتباط و همکاری خوب است [۶۰۵].
- تمرکز باید بر بهترین منافع کودک باشد [۶۰۵].
- شناسایی و اصلاح عادات بد مربیگری حیاتی است، نه فقط مجازات [۶۰۷، ۶۰۹].
- آموزش اجباری در روانشناسی کودک، آناتومی، فیزیک، آموزش سوءاستفاده و کمکهای اولیه باید برای همه مربیان الزامی باشد [۶۱۶].
- حمایت از مربیان در برابر اتهامات بیاساس نیز مهم است. درد عضلانی طبیعی در ورزش، سوءاستفاده نیست [۶۱۱].
- اجتناب از “نادیده گرفتن” (Stonewalling) ورزشکاران پس از اشتباهات [۶۱۵].
- برای ژیمناستها:
- شادی را در ژیمناستیک بیابید [۶۱۸]. بپرسید: “چرا ژیمناستیک را دوست دارم؟” [۶۱۸].
- باخت را دوباره تعریف کنید: هیچ چیز به نام باخت وجود ندارد، فقط تجربه کسب میکنید [۶۱۹].
- تمرکز بر تلاش و لذت بردن، نه فقط نتیجه [۶۱۹].
- مدیریت تأثیر شبکههای اجتماعی: آنها میتوانند حواسپرتی و منبعی برای انتقاد باشند [۶۲۰، ۶۲۱].
- دانستن اینکه “یک مربی و برنامه برای هر کسی وجود دارد” [۶۲۲]. اگر شاد نیستید، ترک کنید [۶۲۲].
- صحبت کردن و داشتن صدا: به مربیان خود بگویید اگر چیزی درست نیست یا نیاز به استراحت دارید [۶۲۳].
- برای والدین:
- نقش والدین، تسهیل یک تجربه شاد و سالم است [۶۲۳].
- ایجاد یک “آییننامه رفتار” برای والدین در باشگاهها [۶۲۴].
- احترام به تخصص و تجربه مربیان [۶۲۴].
- با ذهن باز و فرض حسن نیت به مربیان نزدیک شوید [۶۲۵].
- مدیریت تعارضات در خلوت: هرگز در اوج عصبانیت با مربی صحبت نکنید [۶۲۶].
- حفظ مرزهای شخصی با مربیان [۶۲۹].
- صبور باشید: برتری یکشبه اتفاق نمیافتد [۶۳۳].
- هدف اصلی را به خاطر بسپارید: آیا فرزندتان از ژیمناستیک لذت میبرد؟ [۶۳۴].
آینده ژیمناستیک و GIGA آینده ژیمناستیک روشن است [۵۹۳]. من یکی از بنیانگذاران لیگ حرفهای ژیمناستیک زنان به نام GIGA (Global Impact Gymnastics Alliance) هستم [۵۹۴]. هدف ما ایجاد لیگی است که بر هنر، جذابیت برای تماشاگران و طول عمر ورزشی تمرکز دارد، با یک سیستم امتیازدهی ۱۰.۰ و ترویج رقابت تیمی [۵۹۴].
نتیجهگیری در طول سالها، ژیمناستیک شادی زیادی به من داده است، اما غم و اندوه نیز [۵۹۸]. این ورزش پتانسیل باورنکردنی برای پرورش قدرت، نظم، شادی، شجاعت و خیلی چیزهای دیگر را دارد [۵۰۷]. ورزشکاران و مربیان فقط میخواهند پرواز کنند [۵۹۷]. موفقیت سیمون بایلز اتفاقی نبود؛ بلکه یک فرآیند بود، یک تعادل ظریف [۵۹۷]. این فقط ژیمناستیک است [۵۹۷، ۱۲]. اما در این “فقط ژیمناستیک”، درسهایی برای زندگی نهفته است: درسهایی درباره پایداری، رشد شخصی، و معنای واقعی تعادل.
[پایان سخنرانی]
نکات برای ارائه سخنرانی:
- مکثها: برای تأکید بر نکات مهم، مکث کنید.
- لحن: لحن شما باید متناسب با موضوع باشد؛ گاهی جدی و تأملبرانگیز (مثل بحث سوءاستفاده)، گاهی الهامبخش و پرشور (مثل قهرمانیهای سیمون)، و گاهی صمیمانه و با حس شوخطبیعی (مثل داستانهای شخصی ایمی).
- ارتباط چشمی: با مخاطبان خود ارتباط چشمی برقرار کنید.
- حرکت: از حرکت در صحنه برای جلب توجه استفاده کنید، اما بیش از حد نباشد.
- اشارات شخصی: از ضمایر “من” و “ما” به شکلی استفاده کنید که احساس کنید این داستان شماست.
- داستانگویی: سخنرانی بر پایه داستانهای شخصی و تجربیات است. هر داستان را با جزئیات زنده کنید.
- انتقال بین بخشها: بین بخشهای اصلی، گذارهای روان داشته باشید تا مخاطب مسیر را دنبال کند. میتوانید با جملاتی مانند “حالا که به گذشته نگاه کردیم، بیایید به حال و آینده بپردازیم…” این انتقالها را انجام دهید.
- پایانبندی قوی: سخنرانی را با یک پیام الهامبخش و ماندگار به پایان برسانید که خلاصهای از ایدههای اصلی باشد.
این متن یک پایه قوی برای سخنرانی سه ساعته شما فراهم میکند. میتوانید با اضافه کردن جزئیات بیشتر از هر نقل قول یا داستان، یا با مکثهای طولانیتر برای ایجاد تأثیر، زمان را مدیریت کنید. موفق باشید!
100 جمله مهم و کاربردی
در اینجا مهمترین و کاربردیترین نکات از منابع آورده شده است:
فلسفه مربیگری و اصول ایمی بورمن
- ایمی بورمن اعتقاد دارد که هر ورزشکاری به طور متفاوت کار میکند، دستورالعملها را پردازش میکند و یاد میگیرد، و یک مربی خوب باید خود را با این تفاوتها سازگار کند.
- هدف اصلی مربیگری او این است که ورزشکارانش شاد باشند و حتی اگر اهدافشان کمی متفاوت باشد، موفق شوند.
- او بر این باور است که مهمتر از همه، یک مربی باید با ورزشکارانش به عنوان یک فرد رفتار کند و به آنها اجازه رشد و ابراز وجود بدهد.
- فلسفه ایمی این است که ژیمناستیک هرگز نباید بیش از حد جدی گرفته شود، زیرا “فقط ژیمناستیک است” و یک رقابت واحد زندگی فرد را تعریف نمیکند.
- او هرگز ورزشکارانش را مجبور به ادامه تمرین در هنگام درد نکرد، زیرا معتقد بود درد نشانهای از مشکل است، نه ضعفی که باید از بین برود.
- ایمی قصد داشت “آنچه مفید است را بپذیرد و بقیه را دور بریزد” از روشهای مربیگری که خود شاهد آن بوده است.
- او همیشه بر اهمیت حفظ شور و اشتیاق ورزشکار به ورزش تاکید میکند و میگوید اگر ژیمناستیک را دوست داشته باشید، برمیگردید.
- برای او، تکنیک صحیح در ژیمناستیک بسیار مهم است و انجام مهارتها بدون آموزش مناسب میتواند منجر به آسیب شود.
- او معتقد است که همه ورزشکاران، صرفنظر از تواناییشان، باید با احترام یکسان رفتار شوند و انتظارات یکسانی از نظر اخلاق کاری و انضباطی داشته باشند.
- تشویق ورزشکاران جوان به تجربه ورزشهای مختلف، به آنها کمک میکند تا دیدگاه گستردهتری به دست آورند.
- ایمی بر اهمیت اولویتبندی خانواده، مدرسه و سپس ژیمناستیک در زندگی ورزشکارانش اصرار داشت.
- زمان از دست رفته برای زندگی و خانواده را نمیتوان جبران کرد، اما ساعتهای تمرین از دست رفته را میتوان.
- او فهمید که “زور گفتن” به سیمون تنها فرصتی برای آسیب رساندن به او ایجاد میکند، زیرا مهارتهای او بسیار دشوار بودند.
- ایمی میگوید که یک مربی خوب استعداد را با آموزش جنبههای فنی مناسب ورزش تقویت میکند.
- او همیشه به سیمون یادآوری میکرد که “عدم آمادگی خوب، به معنای آماده شدن برای شکست است”.
- هدف نهایی این نبود که سیمون “برنده شود”، بلکه “بهترین نسخه از سیمون” شود.
- “خنده و تفریح هرگز مانع رسیدن به اوج موفقیت نیستند؛ در واقع، تفریح یک “کار بزرگ” است.”.
- “در حالی که برنده شدن سرگرم کننده است، اما هدف نیست.”.
تجربیات شخصی و درسهای آموخته شده ایمی
- ایمی در کودکی از مربیگری که او را “نادیده میگرفت و تحقیر میکرد” آسیب دید و سوگند یاد کرد که هرگز این کار را با دانشآموزانش تکرار نخواهد کرد.
- او در سن ۱۲ سالگی پایش شکست و حتی در دوران بهبودی نیز برای نشان دادن تعهد خود به باشگاه میرفت، اما مربیاش او را کاملاً نادیده میگرفت.
- ملاقات او با مربی رومانیایی، اکتاویان بلو، که به او گفت: “تو این را داری. تو یک هدیه داری. باید مربی باشی،” مسیر حرفهای او را برای همیشه تغییر داد.
- ایمی برای تکمیل مدرک کارشناسی خود، ۲۰ سال پس از ترک دانشگاه، با بالاترین افتخارات بازگشت.
- تجربه او در تشریح جسد در کلاس آناتومی، دیدگاه او را نسبت به حرکت بدن و چگونگی مربیگری مهارتها به شدت بهبود بخشید.
- مادر ایمی، با وجود اختلال شخصیت مرزی، همیشه از او حمایت میکرد و این به ایمی کمک کرد تا فداکاری خانوادهها در ژیمناستیک را درک کند.
- او آموخت که صداقت با نوجوانان، با اجازه دادن به آنها برای “زندگی بزرگتر”، به جای محدود کردنشان، باعث اعتماد میشود.
- ایمی به دلیل حمایت همسرش، جیمز، و مادرش در تربیت فرزندان و مدیریت خانه، توانست به شغل پرفشار مربیگری ادامه دهد.
- او پس از مدتی احساس نارضایتی در محیط کاری خود کرد و متوجه شد که محیطی که در آن برنده شدن تنها هدف اصلی است، سایر جنبههای عالی ورزش را از بین میبرد.
- او درک کرد که “وقتی مبارزه را کنار بگذارید، آنها نیز از مبارزه دست میکشند” و این را در مربیگری سیمون به کار برد.
- ایمی تصمیم گرفت از سیمون محافظت کند و او را از رقابتی که در آن سر سیمون در کار نبود، بیرون بکشد، زیرا ایمنی او از هر چیز دیگری مهمتر بود.
- نداشتن شناخت کافی از آسیبپذیری و چالشهای سلامت روان فرزند خودش (کریستوفر)، به او درسی عمیق و دردناک آموخت.
- پس از کشف سوءاستفادههای لری ناصر، ایمی احساس “ناراحتی و شرمساری عمیقی” داشت که نتوانسته بود از سیمون و دیگران محافظت کند.
- او تجربه حمله شخصی خود را به اشتراک گذاشت تا نشان دهد چگونه سکوت قربانیان به دلیل ترس از سرزنش یا عدم باور است.
- ایمی یکی از بنیانگذاران لیگ حرفهای ژیمناستیک زنان به نام GIGA (Global Impact Gymnastics Alliance) است که هدف آن تمرکز بر طول عمر ورزشکاران و جنبه تیمی ژیمناستیک است.
- او به این نتیجه رسید که ورزش ژیمناستیک میتواند همچنان به رشد خود ادامه دهد و با اعمال اصلاحات از درون، بهتر شود.
چالشها و مسائل در ژیمناستیک
- منابع نشان میدهند که در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، تحقیر و کوچک شمردن ژیمناستها رایج بود، که ایمی آن را “سوءاستفاده” میداند.
- سوءاستفاده جنسی توسط لری ناصر، پزشک تیم ملی آمریکا، بیش از ۵۰۰ قربانی زن (و حداقل یک پسر) را درگیر کرد و این سوءاستفاده در محیطهایی رخ داد که سؤال کردن از مراجع، روشها و تصمیمات، تشویق نمیشد.
- “شهرت یک ابزار قدرتمند برای سرکوب صدای کسانی است که زنگ خطر را به صدا در میآورند.”.
- بسیاری از ژیمناستها در تلاش برای مطابقت با انتظارات غیرواقعی مربیان، به اختلالات تغذیه و آسیبهای جسمی دچار شدند.
- سیستم پاداش مالی در ژیمناستیک آمریکا (قبول نکردن پول جایزه برای حفظ صلاحیت NCAA) میتواند به ضرر ورزشکاران باشد.
- کمبود امکانات مناسب در اردوگاههای تمرین ملی (مانند کمپ کارولی Ranch) و نادیده گرفتن رفاه ورزشکاران، از چالشهای مهم بود.
- محدودیتهای سفر و عدم امکان گشت و گذار در مسابقات بینالمللی میتواند بر سلامت روحی ورزشکاران و مربیان تأثیر منفی بگذارد.
- نژادپرستی و تعصبات در ورزش، حتی در بالاترین سطوح، وجود دارد و میتواند بر تجربه ورزشکاران تأثیر بگذارد.
- فرهنگ “سکوت” و “اطاعت بیقید و شرط” در برخی از برنامههای ژیمناستیک، محیطی ناامن ایجاد میکند.
- “گزارشهای بیاساس” به SafeSport (سازمان محافظت از ورزشکاران) میتواند روند رسیدگی به سوءاستفادههای واقعی را کند کند.
- مربیانی که “کلمات توهینآمیز” مانند “بیارزش” یا “احمق” را به کار میبرند، مرتکب سوءاستفاده میشوند.
- استفاده از عبارت “افراد با تعارض بالا” (HCPs) در روانشناسی برای توصیف کسانی است که موقعیتهای سازشناپذیری دارند و به دنبال “نابودی” حریف هستند، نه راهحل.
- نادیده گرفتن ورزشکاران در زمان آسیب یا ناراحتی، که ایمی آن را “دیوارکشی” (Stonewalling) مینامد، یک نوع مربیگری بد است که محیط ناسالمی ایجاد میکند.
سفر و استعداد سیمون بایلز
- سیمون بایلز در سن ۶ سالگی، در یک اردو که به دلیل باران به باشگاه بانِن تغییر مسیر داده بود، توسط مادر ایمی کشف شد.
- او از سنین پایین قدرت بدنی و توانایی خارقالعادهای در کنترل بدن در هوا داشت، که ایمی آن را “نابغه حس هوایی” مینامد.
- سیمون در ابتدا “از میلههای نابرابر وحشت داشت” و در دومین مسابقه ایالتی خود در حرکت پرش امتیاز صفر کسب کرد.
- او در سن ۹ سالگی چنان بلند از طناب بالا رفت که “به سقف ناپدید شد”، که ایمی آن را نشانهای از “تمایلش به پیشرفت فراتر از محدودیتها” میداند.
- اختراع حرکت “بایلز” در حرکت زمینی در سال ۲۰۱۳، که اولین حرکت نامگذاری شده به نام او بود، او را برای همیشه در تاریخ ژیمناستیک ماندگار کرد.
- سیمون در سال ۲۰۱۶ با “توئیستیها” (twisties) مواجه شد، وضعیتی که در آن ژیمناست در هوا جهت خود را از دست میدهد و میتواند بسیار خطرناک باشد.
- در سال ۲۰۱۶ در المپیک ریو، سیمون اولین ژیمناست آمریکایی شد که در حرکت پرش مدال طلا کسب کرد، در حالی که در دومین مسابقه ایالتی خود در این حرکت صفر گرفته بود.
- علیرغم توانایی خارقالعاده سیمون، ایمی معتقد بود که او باید قدم به قدم پیشرفت کند و مفاهیم رقابت، شکست و پیروزی را در سطوح پایینتر بیاموزد.
- تصمیم سیمون برای “حرفهای شدن” به جای رفتن به کالج، به او اجازه داد تا از استعدادش بهرهبرداری کند و در نهایت به یک ورزشکار جهانی تبدیل شود.
- او در سال ۲۰۱۶ در ریو، به طور پیوسته مدالهای طلا کسب کرد و با ۴ مدال طلا و ۱ برنز، به پرافتخارترین ژیمناست زن آمریکایی در یک المپیک تبدیل شد.
- در المپیک توکیو ۲۰۲۰ (۲۰۲۱)، سیمون به دلیل “توئیستیها” از چندین فینال کنار کشید، اما با این کار، “شجاعانه از سلامت روان و ایمنی خود حمایت کرد” و این حرکت او “انسانیت و قهرمانی او را از مدالهای طلا نیز بزرگتر نشان داد”.
- سیمون بایلز اکنون به عنوان یکی از نادرترین ورزشکاران تکنام، مانند سرنا و جردن، مترادف با ورزش و عظمت خود شناخته میشود.
- در المپیک پاریس ۲۰۲۴، سیمون با وجود یک آسیبدیدگی در ساق پا در گرم کردن، به رقابت ادامه داد و بار دیگر در فینال تماموسایل (all-around) طلا گرفت، که او را به تنها ژیمناست زن با دو طلای تماموسایل در بازیهای غیرمتوالی تبدیل کرد.
- او در المپیک پاریس، تنها ژیمناست چهارمین زن تماموسایل قهرمان المپیک در تاریخ است که در سه المپیک شرکت کرده است.
مسیر رو به جلو و توصیهها
- برای حرکت رو به جلو در ژیمناستیک، ایمی پیشنهاد میکند که باید به مربیانی که اشتباه کردهاند اما مایل به تغییر هستند، فرصت داد.
- “همانطور که مربیان، والدین و ورزشکاران، در این ورزش مسئولیتپذیر هستند، نیاز به حمایت و محافظت نیز دارند.”.
- ورزشکاران باید بتوانند با مربیان خود صحبت کنند، احساسات خود را بیان کنند و بگویند چه چیزی درست نیست یا بیش از حد سخت است.
- “برای والدین، مهم است که درک کنند که پرداخت شهریه باشگاه، قراردادی برای تخصص و تجربه مربی است که باید به آن احترام گذاشته شود.”.
- والدین باید فرض کنند که مربی بهترین را برای فرزندشان میخواهد و اگر نمیتوانند این فرض را داشته باشند، باید در انتخاب باشگاه تجدید نظر کنند.
- یک مربی خوب در مقابل اشتباهات خود پاسخگو است و تمایل دارد برای بهبود خود تلاش کند، عذرخواهی کند و تغییر کند.
- “اگر کودک تنها به خاطر این که ژیمناستیک را دوست ندارد، آن را ترک کند، مشکلی نیست؛ اما اگر به دلیل بدرفتاری مربی، فشار زیاد والدین یا آسیبدیدگیهای مکرر باشد، این یک مشکل است که باید حل شود.”.
- “پیروزی هدف نیست، بلکه محصول جانبی است. ورزشکاران رقابتی، حتی اگر با آنها خوب رفتار شود و از کارشان لذت ببرند، کمتر از پیروزی لذت نمیبرند.”.
- “کودکان نباید مجبور به انتخاب (بین ورزشها) شوند: آنها خودشان تصمیم میگیرند.”.
- ایمی بر اهمیت “تعادل” در زندگی تأکید میکند، به خصوص در مورد اینکه ورزشکاران نباید منحصراً بر ژیمناستیک تمرکز کنند.
- والدین باید محیط باشگاه را مشاهده کنند تا مطمئن شوند بچهها در حال لذت بردن و ارتباط سالم با یکدیگر و مربیان هستند.
این جملات، دیدگاههای اصلی ایمی بورمن را در مورد مربیگری، توسعه ورزشکار و مقابله با چالشهای موجود در دنیای ژیمناستیک برجسته میکنند.
خلاصه فصل ها
در ادامه، خلاصهای جامع از تمامی فصول ارائه شده در منابع، به تفکیک هر فصل، به زبان فارسی تقدیم میشود:
پیشگفتار به قلم سیمون بایلز (Foreword by Simone Biles) سیمون بایلز خاطرهای را از یک پرواز پر تلاطم در سال 2015 با مربیاش، ایمی بورمن، به اشتراک میگذارد که در آن با وجود ترس تیم، او و ایمی میخندیدند. این تجربه برای سیمون نمادی از ماجراجوییهای هیجانانگیز و پر از ویژگیهای خاص دوران همکاریشان بود. سیمون از سن هفت سالگی توسط ایمی مربیگری شده بود و از رابطه منحصر به فرد و حمایتگرایانهای که با او داشت، سخن میگوید. ایمی همیشه آنچه را که بهترین برای ورزشکارانش به صورت شخصی بود، انجام میداد، حتی اگر دیگران مخالفت میکردند. سیمون تأکید میکند که ایمی درک میکرد که هر ورزشکار به شکلی متفاوت کار میکند، دستورالعملها را پردازش میکند و یاد میگیرد، و او خود را با آن تطبیق میداد. ایمی سیمون را برای دستیابی به کمال تحت فشار قرار میداد، اما در عین حال به او فضا میداد تا خودش باشد و قدرت پیدا کند. برای سیمون، مهمترین چیز این بود که ایمی او را به عنوان یک فرد مستقل میدید و هرگز ژیمناستیک را بیش از حد جدی نمیگرفت. این کتاب سفر ایمی بورمن از کودکی تا دوران مربیگری سیمون در المپیک ریو و فراتر از آن را روایت میکند.
یادداشت نویسنده (Author’s Note) ایمی بورمن، نویسنده کتاب، قصد دارد داستان خود را با صداقت روایت کند و شامل اشاره به مربیان و همکارانی که متهم به سوءاستفاده بودهاند، میشود. او اذعان میکند که در دهههای 1980 و 1990، آنچه را که شاهد بود (تحقیر و سرزنش ژیمناستها)، به عنوان سوءاستفاده تشخیص نمیداد، اما سوگند یاد کرد که هرگز اینگونه مربیگری نخواهد کرد. او به کتابهایی که در مورد سوءاستفاده در ژیمناستیک منتشر شدهاند، اشاره میکند و میگوید که چگونه داستانهایی مانند داستان دومینیک موچانو در ابتدا استثنا به نظر میرسیدند اما اکنون مشخص شده که محیط سوءاستفادهگرایانه رایج بوده است، به ویژه با افشاگریهای بیش از پانصد زن در مورد لری ناسار. ایمی بر حمایت خود از بازماندگان و تعهدش به یادگیری و الگو بودن برای آینده ژیمناستیک تأکید میکند. او معتقد است که ژیمناستیک در حال حاضر در فرآیند بهبود و بازسازی است.
مقدمه: آیا آن را انجام دادم؟ (PROLOGUE: Did I Do It?) این بخش با نگرانی ایمی بورمن آغاز میشود که سیمون بایلز، شش ماه قبل از المپیک 2016 ریو، دچار “توئیستیها” (twisties) شده بود، حالتی که در آن ژیمناست حس آگاهی از بدن خود را در فضا از دست میدهد. ایمی توضیح میدهد که توئیستیها چقدر میتوانند خطرناک باشند، برخلاف “یپس” در ورزشهای دیگر. ایمی و تیمش، از جمله روانشناس ورزشی رابرت اندروز، به سرعت مشکل را شناسایی کردند. ایمی فشار را از سیمون برداشته و به او اجازه داد تا بدون تمرین حرکات چرخشی، بهبود یابد، که هفتهها طول کشید. او به این نکته اشاره میکند که بسیاری از مربیان دیگر ورزشکاران خود را تحت فشار قرار میدادند، اما او اولویت را بر محافظت از سلامت روانی و جسمی سیمون گذاشت. ایمی به مکالمه خود با سیمون در مسابقات جهانی 2015 گلاسکو اشاره میکند که سیمون پس از قهرمانی از او پرسید: “آیا آن را انجام دادم؟”. این سؤال نشاندهنده فشار عظیمی بود که سیمون به عنوان یک قهرمان دو دوره جهان احساس میکرد. ایمی جمله معروف خود را بیان میکند: “ما سرطان را درمان نمیکنیم؛ این فقط ژیمناستیک است” تا به ورزشکارانش یادآوری کند که برای حفظ آرامش و دیدگاه وسیعتر، باید اهمیت ورزش را در زندگی در نظر بگیرند.
بخش اول: ایمی (PART ONE: Aimee)
فصل 1: بزرگ شدن (CHAPTER 1: Growing Up) ایمی بورمن در شیکاگو متولد شد و ژیمناستیک در سن شش سالگی از روی نیاز و راحتی وارد زندگی او شد، زیرا مادرش میخواست او را مشغول نگه دارد. ایمی دوران کودکی خود را در نیومکزیکو در یک کمون هیپی گذراند، که والدینش در پنج ماهگی او طلاق گرفتند. پس از دوران پر تلاطم کودکی و زندگی با پدر و نامادریاش در ورمونت، سرانجام در شیکاگو مستقر شد و به یک “بچه کلیددار” تبدیل شد، زیرا مادرش کار میکرد. اولین تجربیات ژیمناستیک ایمی در پارک پوتواتومی بود که دارای تجهیزات محدودی بود. با وجود محدودیتها، ایمی ژیمناستیک را دوست داشت و در هفت سالگی میتوانست ده حرکت پشت هم را انجام دهد. مادرش برای او یک برنامه ژیمناستیک بهتر در آکادمی هنرهای ژیمناستیک لیکشور پیدا کرد، که در آن مادرش در ازای شهریه او در دفتر کار میکرد. ایمی به تنهایی با اتوبوس به باشگاه سفر میکرد. باشگاه جدید در زیرزمین یک کلیسا قرار داشت و او برای اولین بار به میله نابرابر و خرک دسترسی پیدا کرد. ایمی هر روز بعد از تمرین گریه میکرد، زیرا احساس میکرد هرگز برای مربی جدیدش، جرمی (Jeremy)، به اندازه کافی خوب نیست. جرمی از تاکتیکهای مربیگری تحقیرآمیز و نادیده گرفتن استفاده میکرد که ایمی را از نظر عاطفی خرد کرد. او در سن دوازده سالگی و در تلاش برای جلب توجه مربیاش، پایش شکست و برای ده هفته در گچ بود. حتی با وجود گچ، او هر روز به باشگاه میرفت تا تعهد خود را نشان دهد، اما جرمی او را کاملاً نادیده گرفت. این تجربه باعث شد ایمی در نهایت از باشگاه خارج شود، و مادرش از او در برابر مربیاش دفاع کرد.
فصل 2: نمیتوانم دور بمانم (CHAPTER 2: Can’t Stay Away) پس از برداشتن گچ و تقریباً نه ماه دوری از ژیمناستیک، ایمی تصمیم گرفت که تمام شده است، اما همچنان عشقش به ژیمناستیک او را فرا میخواند. او به کراین پلاس کراین (CPC) رفت، یک باشگاه جدید که در آنجا در سیزده سالگی شروع به مربیگری کودکان پیشدبستانی و کلاسهای تفریحی کرد. بازگشت او به ژیمناستیک با تغییراتی در میلههای نابرابر همزمان شد (میلههای بیضی شکل با میلههای گرد جایگزین شدند و فاصله بین آنها افزایش یافت). ایمی در دبیرستان فنی آلبرت جی. لین (Lane Tech High School) تحصیل کرد و برای تیم ژیمناستیک مدرسه رقابت میکرد. در شانزده سالگی، او مدیریت یک برنامه ژیمناستیک YMCA را آغاز کرد، که در آنجا برنامهریزی مربیان و برنامههای درسی را آموخت. مادر ایمی رویکردی مدرن و مبتنی بر اعتماد به تربیت او داشت، به جای محدودیتهای سفت و سخت، او را آموزش میداد. ایمی در دبیرستان دوباره عاشق ژیمناستیک شد و شروع به طراحی حرکات زمینی برای همتیمیهایش کرد. او حتی حرکات سیمون بایلز را تا اولین قهرمانی جهان او طراحی کرد. در سال آخر دبیرستان، ایمی دوباره با مربی سابقش، جرمی، ملاقات کرد. جرمی اذعان کرد که همیشه از ایمی تحت تأثیر قرار گرفته بود، اما به او خبر نمیداد زیرا فکر میکرد سختتر کار نخواهد کرد. این مکالمه ایمی را عمیقاً تحت تأثیر قرار داد و باعث شد او قول دهد که هرگز خطاهای مربیگری جرمی را تکرار نکند و مهربانترین مربی نباشد. ایمی در سال آخر دبیرستان، عنوان قهرمانی میله تعادل را کسب کرد.
فصل 3: پیدا کردن خواهرانم (CHAPTER 3: Finding My Sisters) ایمی در سال 1991 از دبیرستان فارغالتحصیل شد و در هجده سالگی تصمیم به بازنشستگی از ژیمناستیک گرفت. او به دانشگاه ایالتی شمالی ایلینوی (Northern Illinois University) رفت و رشته ارتباطات را انتخاب کرد، اما در سال اول بیشتر به معاشرت میپرداخت تا به درس خواندن. در تابستان پس از سال اول، او دوباره به آکادمی لیکشور بازگشت. یک روز تابستان، او در حال تمرین بود که اکتاویان بله (Octavian Bellu)، مربی تیم ملی نوجوانان رومانی، به او گفت: “تو استعداد داری. تو یک هدیه داری. تو باید مربی شوی.”. این کلمات زندگی حرفهای ایمی را تغییر داد و او رشته خود را به تجارت ورزشی تغییر داد، با این آرزو که باشگاه ژیمناستیک خود را داشته باشد. ایمی در باشگاه آکادمی ژیمناستیک شمالی ایلینوی شروع به مربیگری کرد و همکارش به او گفت که رئیسشان فکر میکند ایمی هرگز به عنوان یک مربی موفق نخواهد شد، زیرا او “بیش از حد خوب” است. ایمی این را فرصتی برای تغییر روایت دید. او به انجمن دلتا فی اپسیلون پیوست و پنج سال را با دوستانش گذراند. ایمی در کلاس آناتومی انسان خود برتر بود و توانایی بصری او در درک نحوه کار بدن به او در مربیگری کمک کرد. پس از چهار سال در دانشگاه، ایمی احساس کرد که برای شروع “زندگی واقعی” خود آماده است و کالج را رها کرد. او با دوستش، کوی (Kevi)، به هیوستون، تگزاس نقل مکان کرد، و در چهار مصاحبه، سه پیشنهاد شغلی دریافت کرد. ایمی از تصمیم خود برای ترک کالج پشیمان نبود، زیرا میخواست فوراً به صورت حرفهای مربیگری کند (و بیست سال بعد مدرک کارشناسی خود را با افتخار به پایان رساند).
فصل 4: مربیگری (CHAPTER 4: Coaching) ایمی کار خود را در آکادمی ژیمناستیک سایپرس (Cypress Academy of Gymnastics) در سال 1995 آغاز کرد، جایی که سنت آغاز به کار جدید شامل پریدن از سکوی ده متری شنا بود. سایپرس آکادمی برای برنامه مردان خود بسیار مورد احترام بود، و سرمربی آن، تام میدوز (Tom Meadows)، در سال 2012 دستیار مربی تیم المپیک مردان آمریکا شد. ایمی شاهد رشد و گسترش سایپرس بود و از نزدیک برنامه نخبگان زنان را مشاهده کرد. او حتی در یک عکاسی برای Vanity Fair با عکاس معروف، آنی لیبوویتز (Annie Leibovitz)، شرکت کرد و یک عکس پولاروید از خودش را از آنجا دزدید. ایمی ساعتها به تماشای مربیان نخبه مینشست و از آنها یاد میگرفت، که این باعث شد باور کند او هم میتواند در سطح نخبه مربیگری کند و به المپیک برود. با این حال، او متوجه شد که روشهای مربیگری مبتنی بر ارعاب در آن زمان رایج بود، که به او حس میداد که باید متفاوت باشد. با وجود دستمزد خوب (12 دلار در ساعت)، ایمی پس از کمتر از یک سال متوجه شد که سایپرس آکادمی محیط مناسبی برای او نیست، زیرا تمرکز غالب بر “برنده شدن” بود و ورزشکاران برای انگیزه تحت فشار و تحقیر قرار میگرفتند. این او را به یاد تجربیات منفی خود با مربی جرمی میانداخت. در تابستان 1996، ایمی به ژیمناستیک بَنونز (Bannon’s Gymnastix) در اسپرینگ، تگزاس نقل مکان کرد، که آن را “مدرسه تحصیلات تکمیلی” خود میدانست. با اینکه دستمزدش کمتر بود (10 دلار در ساعت)، اما فرصتهای زیادی برای رشد و توسعه حرفهای وجود داشت. مارتا بَنون (Martha Bannon)، صاحب باشگاه، سیستمی هوشمندانه برای پاداش دادن به مربیان برای ابتکار و مراقبت ایجاد کرده بود، از جمله افزایش حقوق برای گواهینامههای مربیگری و داوری. ایمی از این فرصتها استفاده کرد و همه گواهینامههای مربیگری موجود را کسب کرد و حتی آزمون داوری خود را گرفت و به یک داور سطح 10 تبدیل شد. ایمی در کنفرانسهای مختلفی شرکت کرد، به خصوص GAT (Gymnastics Association of Texas)، جایی که از تامی بیگس (Tammy Biggs)، یک مربی المپیک و داور بروت، در مورد نکات فنی و روشهای تمرینی بسیار آموخت. ایمی حتی روشهای تمرینی خود را ابداع کرد که توسط تامی نیز استفاده میشد. ایمی در حین مربیگری در بَنونز، یک بار کلمه “احمق” را به یک ژیمناست گفت و از این بابت پشیمان شد، و این درس بزرگی در مورد تأثیر کلمات بر او گذاشت. او هرگز ورزشکاری را “احمق” خطاب نمیکرد. ایمی بر این باور بود که “شما به اندازه بدترین ژیمناست خود خوب هستید” و هدف او برقراری تعادل بین سرگرمی و تکنیک بود. بَنونز ژیمناستها را به صورت انتخابی انتخاب نمیکرد و همه مدلهای کودکان را در باشگاه میپذیرفت. ایمی با همه ژیمناستها یکسان رفتار میکرد و بر تکنیک صحیح تأکید داشت. او متوجه شد که والدین در بَنونز انتظارات کمتری برای برد داشتند و برد را به عنوان یک هیجان و غافلگیری دلپذیر میدیدند. ایمی با معرفی تستهای مهارت چهار بار در سال، مسئولیتپذیری را در بین ژیمناستها و والدینشان افزایش داد. ایمی همچنین بر عدم نادیده گرفتن وعدههای غذایی توسط ورزشکارانش تأکید میکرد، زیرا اغلب آنها به اندازه کافی غذا نمیخوردند. او در تمرینات طولانی زمان اجباری برای میانوعده را برای ورزشکاران و مربیان خود تعیین کرد. فلسفه ایمی همیشه خانواده، مدرسه، و سپس ژیمناستیک بود. او معتقد بود که ورزشکاران برای زندگی کردن و گذراندن وقت با خانواده باید از تمرینات غیبت کنند. در تابستان 1996، مادر ایمی به تگزاس نقل مکان کرد تا در کنار او باشد، که برای موفقیت او در آینده حیاتی بود.
فصل 5: عشق تولهسگی (CHAPTER 5: Puppy Love) در سال 1998، ایمی با جیمز (James)، یک معمار منظر، آشنا شد و سگهایشان (Deohgee و Tucker) به سرعت با هم ارتباط برقرار کردند. جیمز از خانوادهای با تاریخچه برجسته در نیروی دریایی بود، و پدربزرگش، جیمز آلبرت بورمن دوم، به دلیل از دست دادن ناخواسته نوزادش، از حادثه پرل هاربر نجات یافته بود. جیمز مسیر خانوادهاش را دنبال نکرد و به جای آن به معماری منظر روی آورد. ایمی و جیمز در 11 فوریه 2000 ازدواج کردند، تنها آخر هفتهای که ایمی در تقویمش مسابقهای نداشت. جیمز از برنامههای کاری ایمی در ژیمناستیک آگاه بود و از آن حمایت میکرد. اولین پسرشان، جیمی (Jamie)، در نوامبر 2000 به دنیا آمد. ایمی بلافاصله پس از زایمان به کار بازگشت و مادرش در نگهداری از جیمی در حین مسابقات و تمرینات به او کمک میکرد. این الگو با تولد دو پسر دیگرشان، کریس (Chris) در سال 2004 و بن (Ben) در سال 2008، تکرار شد. مادر ایمی نقش عمدهای در بزرگ کردن فرزندانش ایفا کرد. ایمی به حمایت همسر و مادرش به عنوان عاملی کلیدی در توانایی او برای ادامه مربیگری اشاره میکند. او همچنین به دوستی دیرینهاش با ربکا ما (Rebekah Ma)، که در سال 1998 در بَنونز ملاقات کرد، اشاره میکند. ربکا به سنگ آرامشبخش ایمی تبدیل شد.
بخش دوم: سیمون (PART TWO: Simone)
فصل 6: سیمون جوان (CHAPTER 6: Young Simone) مادر ایمی در باشگاه بَنونز کار میکرد و در سال 2003، سیمون بایلز شش ساله را در یک اردوی میدانی دید و متوجه استعداد خاص او شد. ایمی در ابتدا به مادرش بیتوجهی کرد، اما به زودی خودش سیمون را کشف کرد. سیمون به سرعت از سطح 3 به تیم رقابتی سطح 4 ارتقا یافت. در هفت سالگی، او توانست یک پشتک ایستاده را انجام دهد و حتی آن را روی میله تعادل پایین اجرا کند، در حالی که باید مهارتهای پایه را یاد میگرفت. برخلاف تصور، سیمون بلافاصله همه چیز را نمیبرد. او از میلهها میترسید و نمره خرک او در دومین مسابقه ایالتیاش صفر شد. در نوامبر 2004، زمانی که سیمون هفت ساله بود، ایمی رسماً شروع به مربیگری او در تیم سطح 6 کرد. سیمون همیشه از همتیمیهایش جوانتر بود. ایمی متوجه شد که مربیگری سیمون به ظرافت نیاز دارد، زیرا با وجود استعداد زیاد، او مکرراً تمرینات آمادگی جسمانی را نیمهکاره انجام میداد یا از آنها اجتناب میکرد. ایمی برایش تعداد تکرارها را میشمرد و سیمون اغلب گریه میکرد، اما همیشه روز بعد به باشگاه بازمیگشت. ایمی و شریک مربیگریاش، لوئیس براسسکو (Luis Brasesco)، تصمیم گرفتند سیمون را به سرعت از سطوح رقابتی بالا ببرند، اما از عجله در ورود او به برنامه نخبه خودداری کردند. ایمی از تجربه خود که خیلی زود به سطح بالاتر منتقل شده بود، درس گرفت. او میخواست سیمون مهارتهای اساسی را بیاموزد و چالشها را به تدریج تجربه کند. ایمی همچنین میدانست که سیمون اگر به چالش کشیده نمیشد، علاقه خود را از دست میداد. سیمون دو بار نیاز به تلاش برای عبور از سطح 6 داشت، زیرا در حفظ تعادل روی تجهیزات مشکل داشت. او از میلههای نابرابر میترسید، زیرا دستانش به سختی میتوانستند میله را بگیرند، اما با کمک مربی نیکول (Nichole) و تشویق همتیمیهایش بر ترس خود غلبه کرد. سیمون هرگز از عقب رفتن نمیترسید. ایمی او را یک “نابغه حس هوا” (air-sense savant) میدانست که همیشه میدانست بدنش در فضا کجا قرار دارد، که این باعث میشد تمرین مهارتهای جدید برایش ترسناک نباشد. در سال 2006، سیستم امتیازدهی در ژیمناستیک تغییر کرد و به ساختار امتیازدهی باز تبدیل شد (امتیاز E برای اجرا و امتیاز D برای دشواری). این تغییر به سیمون این امکان را داد که از توانایی خود در تسلط بر سختترین مهارتها بهره ببرد. سیمون در سال 2007 در سطح 8 رقابت کرد و در مسابقات قهرمانی ایالتی ششم شد و به مسابقات منطقهای راه نیافت. در سال 2008، او به سطح 9 رفت. ایمی و لوئیس مخالف تاکتیکهای رایج آن زمان برای شتاب دادن به ژیمناستها به دنیای نخبه بودند، زیرا میتوانست فشار زیادی بر آنها وارد کند و به فرسودگی شغلی یا آسیبهای جسمی منجر شود. ایمی بر حفظ سرگرمی در ژیمناستیک و اهمیت کار گروهی تأکید داشت. او و لوئیس اهداف کوچکتری را برای سیمون تعیین کردند و به او کمک کردند تا بر ترسهایش غلبه کند. سیمون در مسابقات ملی غربی در سال 2009، یازده ساله، در حرکات زمینی اول و در همه رشتهها دوم شد. هدف ایمی همیشه این بود که سیمون بهترین خود را ارائه دهد و از سختیها عبور کند. او هرگز بر نتایج یا امتیازات تمرکز نمیکرد. در حدود ژانویه 2009، سیمون شروع به دریافت امضا کرد. ایمی از تجربه خود با مری لو رتون (Mary Lou Retton)، که در نوجوانی برخورد نه چندان دوستانهای با او داشت، استفاده کرد و به سیمون گفت که همیشه با طرفداران مهربان باشد. سیمون در سال بعد به سطح 10 ارتقا یافت و با پیروزی در مسابقات Mary Lou Retton Invitational در هیوستون، فصل را آغاز کرد. او در مسابقات Alamo Classic در سن آنتونیو، تگزاس، در میلهها مشکل داشت، اما در همه رشتهها چهارم شد. در مسابقات Houston National Invitational، سیمون توجه زیادی را به خود جلب کرد. در مسابقات منطقه ای، سیمون در حرکات زمینی قهرمان شد، اما در همه رشتهها چهاردهم شد و به مسابقات ملی راه نیافت. ایمی از این نتیجه ناراحت نشد و سیمون را به خاطر آن تنبیه نکرد. در سال 2010، در مسابقات Classic Rock Invitational در آریزونا، سیمون در میلهها نیز پیشرفت کرد و با وجود سرمای هوا، سلامت او در اولویت ایمی بود. سیمون در این مسابقه اول شد و در میلهها نیز نمره خوبی کسب کرد. در یک مسابقه انتخابی نخبه در دانشگاه ایالتی آریزونا، سیمون به دلیل مشکل در میلهها نتوانست امتیاز لازم برای حضور در تیم ملی را کسب کند. ایمی او را به خاطر رفتارش (انداختن دستههای میله روی زمین) توبیخ کرد، که نشان داد رفتار ورزشکار به اندازه مهارتهایش مهم است. ایمی و سیمون در چهار هفته متوالی در چهار ایالت رقابت کردند، برنامهای که برای یک دوازده ساله غیرمعمول بود. در Houston National Invitational، سیمون به دلیل دریافت جایزه نقدی 5000 دلاری، از گرفتن آن خودداری کرد، زیرا این کار باعث میشد واجد شرایط رقابت در NCAA (انجمن ملی ورزشکاران دانشگاهی) نباشد، که در آن زمان برای سیمون اولویت داشت. ایمی فیلم حرکات سیمون را برای مارتا کارولی (Martha Karolyi)، هماهنگکننده تیم ملی آمریکا، فرستاد، اما مارتا درخواست آنها را برای شرکت در اردوهای توسعه رد کرد. سیمون در مسابقات ملی سطح 10 در سال 2010 چهل و چهارم شد، اما در مسابقات CoverGirl Classic قهرمان شد. ایمی در ابتدا با حرکت سریع سیمون به سیستم نخبه مخالف بود، زیرا او معتقد بود سیمون به صنایع دستی و بهبود مهارتهای اساسی نیاز دارد. والدین سیمون با این تصمیم موافق نبودند، اما به ایمی اعتماد کردند. ایمی همچنین به این نکته اشاره میکند که شش سال تا المپیک 2016 ریو زمان زیادی بود. در بهار 2011، سیمون در سن چهارده سالگی رسماً به سطح نخبه رفت و برنامه تمرینی آنها فشردهتر شد.
فصل 7: پیشرفت یک اسطوره (CHAPTER 7: The Progression of a Legend) در 19 فوریه 2012، سیمون در سن چهارده سالگی، برای اولین بار پرش آمانار (Amanar) را در مسابقه اجرا کرد و در جایگاه اول قرار گرفت. این پرش توجه مارتا کارولی را جلب کرد و سیمون به اردوهای توسعه در مزرعه کارولی (Karolyi Ranch) دعوت شد. مزرعه کارولی مرکز تمرین تیم ملی زنان آمریکا بود. ایمی و سیمون در این اردوها دانش ارزشمندی کسب کردند. سیمون با وجود استعدادش، تمرینات آمادگی جسمانی را دوست نداشت و در آزمایشهای توانایی بدنی خسته میشد، که باعث اختلاف با مارتا میشد. در سال 2011، والری لیوکین (Valeri Liukin)، مربی کتلین اوهاشی (Katelyn Ohashi)، به ایمی توصیه کرد که نگران نتایج آزمایشهای آمادگی بدنی نباشد، زیرا دختر او، ناستیا (Nastia)، نیز در رتبههای پایین قرار میگرفت و قهرمان المپیک شد. در اواخر سال 2011، مارتا سیمون را به دلیل شلخته و تنبل بودن مورد انتقاد قرار داد، که ایمی آن را نادرست میدانست. ایمی به دلیل تأثیر منفی این برخورد بر سیمون، دعوت بعدی مارتا برای اردو را رد کرد. این اولین بار بود که ایمی در برابر مارتا ایستاد. پس از این اتفاق، سیمون از تیم ملی برای مسابقات City of Jesolo Trophy در ایتالیا حذف شد، که ایمی آن را تلافی مستقیم برای رد کردن دعوت اردو میدانست. با این حال، ایمی از تصمیم خود پشیمان نبود، زیرا معتقد بود که این کار به روحیه سیمون آسیب میرساند. در ماه مه، سیمون در مسابقات American Classic در مزرعه کارولی شرکت کرد و در همه رشتهها اول شد، اما تنش با مارتا همچنان ادامه داشت. در ماه بعد، ایمی و سیمون به مسابقات Secret U.S. Classic در شیکاگو رفتند، جایی که ایمی برای اولین بار به عنوان مربی نخبه به زادگاهش بازگشت. در آنجا، ایمی با رئیس سابقش که گفته بود او “بیش از حد مهربان” است تا موفق شود، روبرو شد. مارتا به ایمی گفت که “بیش از حد خوشبین” است در مورد توانایی سیمون برای موفقیت بدون تمرین در اردوهای ملی. با این حال، سیمون با پرش آمانار نزدیک به کامل خود و یک اجرای قدرتمند در همه رشتهها اول شد. این اولین بار بود که طرفداران سیمون را در صحنه بزرگ میدیدند و از قدرت و کاریزمای او شگفتزده شدند. دو هفته بعد، سیمون در مسابقات ملی آمریکا 2012 در سنت لوئیس، میسوری، شرکت کرد. او در حرکت زمینی خود یک “دبل لیاوت” (double layout) اجرا کرد که تماشاگران را شگفتزده کرد. سیمون در این مسابقه قهرمان ملی خرک شد و در همه رشتهها سوم شد. با این نتیجه، سیمون رسماً به عضویت تیم ملی درآمد و نیازی به تأیید مارتا نداشت. در مارس 2013، سیمون برای اولین بار در سن شانزده سالگی، به عنوان یک ژیمناست نخبه بزرگسال در American Cup در ووستر، ماساچوست، شرکت کرد. ایمی برای اولین بار در یک رقابت بینالمللی عصبی بود، اما والری لیوکین به او کمک کرد تا آرام شود. سیمون شروع خوبی داشت و در خرک و میلههای نابرابر بالاترین امتیازات را کسب کرد، اما از میله تعادل افتاد. ایمی سیمون را تشویق کرد و به او اطمینان داد که ناامید نیست. سیمون در حرکات زمینی به خوبی ریکاوری کرد و در همه رشتهها دوم شد. سفر بعدی آنها به جسولو، ایتالیا بود. ایمی در آنجا در یک بازی کارتا با مارتا شریک شد و از این تجربه، رابطه آنها تقویت شد. سیمون در جسولو در همه رشتهها قهرمان شد. او از فینال میلههای نابرابر کنار رفت تا برای مسابقه بعدی در آلمان استراحت کند. در سفر به ونیز، تیم با هوای بد روبرو شد، اما ایمی از این تجربه لذت برد. این سفر با جشن تولد غافلگیرکننده برای ایمی و دو مربی دیگر توسط کادر ملی همراه بود. در شیمنیتس، آلمان، آل فونگ (Al Fong)، یکی از مربیان، سیمون را با تمسخر “کودک طلایی” (Golden Child) نامید. این جمله ایمی را عصبانی کرد. سیمون در شیمنیتس به دلیل افتادن از میلهها، توسط کیلا (Kyla) در همه رشتهها شکست خورد، که آخرین باری بود که سیمون توسط کسی شکست میخورد. در مسابقات U.S. Classic، سیمون از انجام کامل تمرینات خودداری میکرد و ایمی متوجه شد که او در حال تبدیل شدن به یک نوجوان دستکاریکننده است. ایمی به سیمون اجازه میداد تا رفتار خود را کنترل کند و اجبارش نمیکرد، زیرا میدانست این کار میتواند به عشق او به ورزش آسیب برساند. در نهایت، سیمون به دلیل عدم تمرکز و افتادنهای خطرناک از مسابقه خرک در Secret U.S. Classic کنارهگیری کرد. ایمی تصمیم گرفت او را کنار بکشد تا از آسیب جدی جلوگیری کند. در همین مسابقه، سیمون اولین حرکت انحصاری خود، “بایلز” (Biles)، را در حرکات زمینی اجرا کرد، اما در پایان برنامه به دلیل خستگی به زمین افتاد. این مسابقه به سیمون آموخت که برای عالی بودن به کار سخت نیاز دارد. سیمون در Secret U.S. Classic در رده سوم از آخر قرار گرفت، اما ایمی معتقد بود که این مسابقهای بود که بیشترین درس را از آن گرفتند. سیمون پس از این تجربه، تصمیم گرفت برای عالی شدن تلاش کند. در مسابقات ملی 2013 در هارتفورد، کنتیکت، سیمون در همه رشتهها اول شد و اولین عنوان قهرمانی ملی بزرگسالان خود را کسب کرد. او همچنین جایزه ژیمناست سال را دریافت کرد و ایمی نیز برای اولین بار جایزه مربی سال را کسب کرد.
فصل 8: جهان مال شماست (CHAPTER 8: The World Is Yours) لوئیس (شریک مربیگری ایمی) نگران بود که سیمون پس از قهرمانی ملی خیلی سریع پیشرفت میکند، اما ایمی تصمیم گرفت که به سیمون اجازه دهد به رشد خود ادامه دهد، زیرا او “عظمت” را در سیمون میدید. ایمی اطمینان داشت که سیمون، به عنوان قهرمان ملی، به تیم قهرمانی جهان ملحق خواهد شد. تیم آمریکا به آنتورپ، بلژیک سفر کرد. آنتورپ زیبا بود، اما این سفر یک سفر کاری محسوب میشد. سیمون به عنوان قهرمان ملی وارد مسابقات جهانی شد، اما محبوبترین فرد برای قهرمانی نبود. فرمت مسابقات جهانی در سال پس از المپیک متفاوت بود و فقط جوایز انفرادی اهدا میشد. تیم ابتدا در هلند تمرین کرد، اما به دلیل خرک نامناسب که به سمت دیوار آجری بود، مربی مارتا تصمیم گرفت برنا (Brenna) را از لیست اصلی حذف کند. تیم به آنتورپ رفت و در سالن تمرین رسمی مسابقات جهانی تمرین کرد. در مرحله مقدماتی، سیمون در هر چهار رویداد و در فینال همه رشتهها جایگاه خود را تضمین کرد. او همچنین اولین کسی بود که “بایلز” را به جامعه بینالمللی ژیمناستیک معرفی کرد. او با موفقیت فرود آمد و “بایلز” متولد شد و در Code of Points ثبت گردید. سیمون در فینال همه رشتهها با اختلاف تقریباً یک امتیاز قهرمان جهان شد و کیلا (Kyla) دوم و آلیا (Aliya) سوم شدند. در مراسم اهدای جوایز، ایمی اجازه نداشت روی صحنه باشد و مجبور شد برای تماشای سیمون به قسمت بالایی سالن برود. در ادامه مسابقات، سیمون در فینال خرک، مدال نقره را کسب کرد و مدیسون کوسیان (MyKayla Skinner) برنز گرفت. او در فینال میلههای نابرابر چهارم شد. در شب آخر مسابقات، سیمون در میله تعادل برنز و در حرکات زمینی طلا را کسب کرد. پس از مسابقه میله تعادل، امتیاز سیمون به دلیل اشتباه داوری افزایش یافت و ونسا فراری (Vanessa Ferrari) از ایتالیا از مقام سوم حذف شد. پس از قهرمانی سیمون در حرکات زمینی، کارلوتا فرلیتو (Carlotta Ferlito)، ژیمناست ایتالیایی، اظهارنظر نژادپرستانهای کرد که “باید پوست خود را سیاه کنیم تا بتوانیم برنده شویم”. این اظهارات ایمی را به شدت عصبانی کرد و او از خانواده بایلز برای مدیریت این وضعیت حمایت کرد. این حادثه بحثهایی را در مورد نژاد و ژیمناستیک ایجاد کرد. ایمی اذعان میکند که در طول این سفر به چین، از نظر فیزیکی و روحی فرسوده شده بود و با چالشهایی مانند تفاوت فرهنگی و عدم دسترسی به امکانات رفاهی روبرو شد.
فصل 9: آغازی نو (CHAPTER 9: A New Beginning) در ژانویه 2014، ایمی متوجه شد که زمانش در بَنونز به پایان میرسد. مالک سابق، مارتا بَنون، باشگاه را ترک کرده بود و لوئیس آن را خریده بود. ایمی احساس میکرد که تعهد به برتری و حرفهای بودن در حال از بین رفتن است. لوئیس علاقهای به رشد برنامه نخبه نداشت و در خرید تجهیزات جدید یا استخدام مربی جایگزین همکاری نمیکرد. ایمی همچنین پیشنهاد نصب بنر تبلیغاتی برای سیمون پس از قهرمانی جهان را داد، اما لوئیس آن را رد کرد. ایمی با نلی (Nellie)، مادر سیمون، صحبت کرد و نارضایتی خود را از بَنونز و تمایلش برای رفتن به یک باشگاه دیگر بیان کرد. او پرسید که آیا خانواده سیمون از او پیروی خواهند کرد یا خیر. نلی فاش کرد که او و رون (Ron) در حال بررسی ساخت باشگاه خود هستند. ایمی به لوئیس خبر داد که بَنونز را ترک میکند و سپس به سلیندا (Selinda)، همکار نزدیکش، اطلاع داد که او نیز تصمیم به ترک باشگاه گرفت. پس از خروج ایمی، لوئیس علیه او و سلیندا اقدام قانونی کرد، که این باعث قطع رابطه آنها شد. سیمون و آدریان (Adria)، خواهرش، یک ماه بعد بَنونز را ترک کردند. آنها مجبور شدند در باشگاه AIM Athletics، متعلق به دینا (Deana) و دبی (Debbie)، مربیان سابق نخبه سایپرس، تمرین کنند، در حالی که مرکز قهرمانان جهان (World Champions Centre) در حال ساخت بود. دوران انتقال برای سیمون بسیار سخت بود، زیرا او تیم و باشگاه آشنایش را از دست داده بود. ایمی تلاش میکرد تا سیمون را از ناامیدی دور نگه دارد و او را تشویق میکرد تا از تیم ملی به عنوان گروه جدید دوستانش استفاده کند.
فصل 10: اولویتهای بهبودی (CHAPTER 10: Healing Priorities) در فصل 2014، شانه راست سیمون شروع به درد گرفتن کرد و ایمی تصمیم گرفت او را از مسابقات American Cup و City of Jesolo Trophy کنار بکشد. این اولین و تنها آسیبی بود که پیشرفت سیمون را برای مدتی مختل کرد. ایمی به این نکته اشاره میکند که برخی پزشکان ترجیح میدهند ژیمناستها را در گچ قرار دهند تا در آتل، زیرا میدانند برخی مربیان به ژیمناستها دستور میدهند که آتل خود را برداشته و با درد تمرین کنند. ایمی فلسفهای دارد که اگر شک دارید ورزشکاری آسیب دیده است، فرض کنید آسیب دیده است. او هرگز ورزشکارانش را مجبور به تمرین در حین درد نمیکرد. ایمی بر اهمیت گوش دادن به ورزشکاران و اجازه دادن به آنها برای استراحت و بهبودی تأکید میکند. در آوریل 2014، سیمون در مسابقات Pacific Rim Championships در بریتیش کلمبیا شرکت کرد، اما شانه او دوباره درد گرفت. مارتا به ایمی اشاره کرد که سیمون “چاق شده” و به همین دلیل شانهاش خوب نشده است. ایمی این اظهارات را نژادپرستانه و نفرتانگیز میدانست و آنها را به سیمون منتقل نکرد. سیمون از مسابقه کنار کشید و ایمی برای او ناراحت بود. پس از بازگشت به خانه، آنها به دنبال پزشکی متخصص در آسیبهای شانه گشتند که سیمون را تشخیص داد و درمان کرد. با درمان مناسب، سیمون در ژوئیه 2014 به مسابقات Secret U.S. Classic بازگشت و اول شد. در ماه اوت، سیمون در مسابقات ملی آمریکا شرکت کرد و برای دومین سال متوالی قهرمان ملی شد. ایمی نیز برای دومین سال متوالی جایزه مربی سال را دریافت کرد. در تابستان 2014، تیم به دلیل نیاز به فضای بیشتر، به یک انبار موقت که “Tin Can” نامیده میشد، نقل مکان کرد، در حالی که مرکز قهرمانان جهان در حال ساخت بود. این مکان ایدهآل نبود، با محدودیت فضا و بدون تهویه مطبوع. ایمی در آن زمان بیشتر بر عملیات و برنامهریزی باشگاه جدید تمرکز داشت و کمتر مربیگری میکرد. سیمون به دلیل عدم حضور ایمی در تمرینات ناراحت شد و گریه کرد. ایمی متوجه شد که برای سیمون، ایمی تنها نقطه ثبات در زندگی ژیمناستیکیش بود. ایمی مسئولیتهای اداری خود را به دیگران واگذار کرد تا بر رفاه سیمون تمرکز کند.
فصل 11: مبارزه رقابت (CHAPTER 11: The Struggle of Competition) در مسابقات جهانی 2014 در چین، تیم آمریکا با چالشهای سفرهای طولانی و جتلگ روبرو شد. ایمی به سیمون اجازه میداد تا به بدنش گوش دهد و دستورات مارتا را در صورت لزوم نادیده بگیرد، زیرا سلامت سیمون برایش اولویت داشت. ایمی برای کنار آمدن با جتلگ، یک سنت جدید را آغاز کرد: رفتن به بارهای کارائوکه با تیم رسانهای USAG. او همچنین متوجه شد که لپتاپش هک شده است، که نشاندهنده نیاز به آموزش امنیت در سفر بود. در مرحله مقدماتی، سیمون در میلهها اشتباه کرد، اما تیم آمریکا به فینال راه یافت و سیمون به فینالهای خرک، میله، میله تعادل و حرکات زمینی صعود کرد. در فینال تیمی، تیم آمریکا با اختلاف بیش از 6.5 امتیاز اول شد و در سه رویداد از چهار رویداد، بالاترین امتیاز کشور را داشت. در فینال همه رشتهها، سیمون با وجود اشتباهاتی در میله و میله تعادل، با اختلاف کمی از لاریسا یورداشه (Larisa Iordache) از رومانی، قهرمان جهان شد. در مراسم اهدای جوایز، یک زنبور خبرساز شد و سیمون را از روی سکو فراری داد. سیمون اولین قهرمان دو دوره متوالی جهان در همه رشتهها از زمان سوتلانا خورکینا (Svetlana Khorkina) شد. در فینال خرک، او مدال نقره را کسب کرد، در حالی که هونگ اون-جونگ (Hong Un-jong) از کره شمالی طلا را برد. سیمون در فینال میله تعادل و حرکات زمینی نیز طلا گرفت. این سفر به چین برای ایمی یکی از دشوارترینها بود، زیرا او با چالشهای فرهنگی و حس “بیگانگی” روبرو شد. ایمی متوجه شد که مربیان و کارکنان باید نقش والدین جایگزین را برای ژیمناستها در سفرها ایفا کنند و به حریم خصوصی و ایمنی آنها توجه کنند. او مجبور بود لباسهایش را در وان حمام هتل بشورد، زیرا خدمات خشکشویی گران بود. در مزرعه کارولی، والدین اجازه نداشتند در همان هتلی که تیم اقامت داشت، بمانند تا حریم خصوصی تیم حفظ شود. ایمی و سیمون در طول این سفر وقت کمی برای گشت و گذار داشتند. در پایان سفر، ایمی به دلیل خستگی، گرسنگی و دلتنگی برای خانوادهاش، در راهرو هتل گریه کرد. ایمی معتقد بود که با وجود استعداد سیمون، المپیک هنوز یک آرزوی دوردست بود. او به داستان دایان دورهام (Dianne Durham)، قهرمان ملی 1983 که به دلیل مصدومیت از تیم المپیک 1984 کنار گذاشته شد، اشاره میکند.
فصل 12: در حال تمرکز (CHAPTER 12: Coming into Focus) در مارس 2015، ایمی و سیمون به مسابقات American Cup در آرلینگتون، تگزاس بازگشتند. ایمی متوجه شد که اکنون به عنوان یک مربی باتجربه، احترام بیشتری از مارتا کارولی دریافت میکند. او به خاطرهای از صبحانه 2013 اشاره میکند که مارتا از سفارش املت سیمون وحشتزده شده بود و نگران بود که او “چاق شود”. مارتا معتقد بود که ژیمناستها باید بسیار کم غذا بخورند. ایمی از اینکه غذا هرگز نقطه اختلاف با سیمون نبود، راضی بود. او به ژیمناستها آبنبات و تنقلات میداد، زیرا معتقد بود که این کار به آرامش روانی آنها کمک میکند و آنها در این مرحله از چرخه رقابت باید سالم و باهوش بمانند. در آرلینگتون، سیمون در همه رویدادها اول شد و با اختلاف تقریباً 4.5 امتیاز، قهرمان همه رشتهها شد. برتری سیمون در دشواری مهارتها به او حاشیه امنی برای اشتباهات داد. بعداً در همان ماه، آنها به جسولو، ایتالیا بازگشتند، جایی که گبی داگلاس (Gabby Douglas) نیز در حال بازگشت بود. تیم آمریکا با اختلاف تقریباً 17 امتیاز در فینال تیمی برنده شد. سیمون در جسولو در هر چهار رویداد اول شد و در همه رشتهها با بیش از 2.5 امتیاز پیروز شد. او برای محافظت از شانه خود، در فینال میلهها شرکت نکرد. در مسیر بازگشت از جسولو به آمریکا، پروازشان به دلیل بادهای شدید در آمستردام با تاخیر و تلاطم شدید مواجه شد. سیمون شروع به خندیدن کرد و ایمی نیز به او پیوست. پس از فرود، آنها مجبور شدند برای رسیدن به پرواز بعدی در طول فرودگاه بدوند. ایمی در ماههای بعد به سیمون کمک کرد تا مهارتهایش را بهبود بخشد و اشتباهات کوچکی را که منجر به کسر امتیاز میشدند، برطرف کند. در تابستان 2014، سیمون متعهد شد که در UCLA (دانشگاه کالیفرنیا، لس آنجلس) شرکت کند. در آن زمان، ورزشکاران NCAA اجازه نداشتند از محبوبیت خود درآمد کسب کنند. ایمی هرگز در تصمیمگیری سیمون برای انتخاب دانشگاه مداخله نکرد. اما پس از اولین قهرمانی جهان سیمون در سال 2013، ایده حرفهای شدن او مطرح شد. سیمون در ژوئیه 2015 تصمیم گرفت حرفهای شود. او و خانوادهاش جینی میلر (Janey Miller) را به عنوان مدیر برنامههای خود انتخاب کردند. سیمون نگران بود که ایمی از تصمیم او برای نرفتن به کالج ناامید شود، اما ایمی به او اطمینان داد که خوشحالی او مهمترین چیز است. در اوت 2015، سیمون در حال بستن قراردادهای تبلیغاتی بود، اما همچنان بر تمریناتش تمرکز داشت. او در مسابقات ملی به راحتی قهرمان شد و سومین عنوان ملی پیاپی خود را کسب کرد. ایمی نیز برای سومین بار جایزه مربی سال را دریافت کرد. ایمی به مصاحبه خود با پادکست GymCastic در هتل اشاره میکند که تا ساعات اولیه صبح ادامه یافت. در این مرحله، سیمون به وضوح بهترین و باثباتترین ژیمناست جهان بود. ایمی اذعان میکند که فشار بر سیمون برای بازنویسی کتابهای رکورد زیاد بود. در طول تمرینات در اسکاتلند برای مسابقات جهانی، دختران خسته بودند و ایمی از مارتا خواست تا به آنها یک روز مرخصی بدهد. مارتا اجازه یک پیادهروی کوتاه را داد، اما ژیمناستها همچنان ناراضی بودند. در فینال تیمی، تیم آمریکا با اختلاف تاریخی برنده شد. پس از مسابقه، استیو پنی (Steve Penny)، رئیس USAG، پیتزا و شامپاین برای تیم سفارش داد. مارتا به تیم اجازه داد تا به ادینبورگ سفر کنند، اما ژیمناستها باز هم ناراضی بودند. ایمی درک میکرد که این مسابقات جهانی هستند و انتظارات بالا است، اما “این فقط ژیمناستیک است”. در فینال همه رشتهها، سیمون با وجود اشتباهاتی در میله تعادل و فرود خارج از محدوده در حرکات زمینی، برای سومین بار متوالی قهرمان جهان شد. ایمی این لحظه را فراموشنشدنی توصیف میکند. ایمی به عکس سیمون با کوهی اوچیمورا (Kohei Uchimura)، ژیمناست ژاپنی، به عنوان لحظهای “شاهزاده در انتظار ملکه” اشاره میکند. در فینال خرک، سیمون مدال برنز را کسب کرد، با اینکه احساس میکرد باید مدال متفاوتی میگرفت. در فینال میله تعادل و حرکات زمینی، سیمون دو مدال طلا دیگر به دست آورد.
فصل 13: گردباد به ریو (CHAPTER 13: Whirlwind to Rio) پس از مسابقات گلاسکو، ایمی خسته و دلتنگ خانواده بود و به پونتا کانا، جمهوری دومینیکن، سفر کرد. او متوجه شد که با سه عنوان جهانی پیاپی سیمون، او فقط نیاز به سالم ماندن داشت تا وارد تیم المپیک شود. هنگامی که ایمی به باشگاه بازگشت، دیگر “Tin Can” نبود، بلکه مرکز قهرمانان جهان (World Champions Centre) زیبا و کاملاً آماده افتتاح شده بود. خانواده ایمی نیز به خانه جدیدی در نزدیکی باشگاه نقل مکان کرده بودند. ایمی مدیر برنامه ژیمناستیک شد، در حالی که آدام (برادر بزرگتر سیمون) بخش تجاری را مدیریت میکرد. ایمی از اینکه فقط یک کارمند بود، ناراضی بود و رؤیای داشتن باشگاه خودش را در سر داشت، اما این را به والدین سیمون نگفته بود. در ژانویه 2016، ایمی و جیمز در مورد ترک هیوستون صحبت کردند. ایمی تأکید میکند که نارضایتیاش ربطی به سیمون یا والدینش نداشت، بلکه مربوط به جاهطلبیهای شخصی او بود. در مارس 2016، جیسون کالینز (Jason Collins)، مدیر سابق برنامه مردان در WCC، به ایمی پیشنهاد پست مدیر برنامه ژیمناستیک در Evo Athletics در ساراسوتا، فلوریدا را داد، که شامل شرکت در سرمایه نیز میشد. ایمی و جیمز به ساراسوتا سفر کردند و تحت تأثیر فرصت و زیباییهای فلوریدا قرار گرفتند و تصمیم به نقل مکان گرفتند. سیمون در آن زمان دوباره دچار توئیستیها شده بود. ایمی فشار را از او برداشت و به سیمون اجازه داد که برای هفتهها بدون حرکات چرخشی تمرین کند. آنها مسابقات City of Jesolo Trophy را در مارس و Pacific Rim Championships را در آوریل نپذیرفتند، زیرا سیمون برای المپیک واجد شرایط بود و نیاز به استراحت داشت. در Pac Rims، سیمون با موفقیت برنامههای جدید حرکات زمینی خود را اجرا کرد. با اینکه سیمون و آلی (Aly) تنها ژیمناستهای آمریکایی بودند که به دلیل قانون دو نفره در همه رشتهها مدال گرفتند، تیم آمریکا به راحتی برنده شد. سیمون به دلیل کشیدگی عضله ساق پا، از فینالها کنار رفت. ایمی و سیمون در طول مسابقات در سوئیت VIP با مرغ سوخاری، سیبزمینی سرخکرده و ساندای بستنی به تیمشان خوشامد میگفتند. ایمی در طول آمادهسازی برای المپیک، با فشار انتظارات زیاد مقابله کرد و به سیمون اطمینان میداد که مسئولیت انتظارات دیگران بر عهده او نیست. سیمون در اوایل سال 2016 به عنوان چهره المپیک شناخته شد و در فیلمبرداریهای تبلیغاتی و رویدادها شرکت میکرد. در ژوئن، سیمون در Secret U.S. Classic تنها در میله تعادل و میلههای نابرابر شرکت کرد تا قبل از اوج گرفتن در المپیک، از بدن خود محافظت کند. ایمی در آستانه المپیک، به دلیل سوالات مکرر خبرنگاران در مورد شانس سیمون برای کسب طلا، خرافاتی شده بود و شروع به استفاده از یک انگشتر چوبی به عنوان ابزار “چشمزدن” کرد. سیمون در مسابقات ملی به راحتی قهرمان شد و چهارمین عنوان ملی پیاپی خود را کسب کرد. در انتخابیهای المپیک، سیمون با اول شدن در همه رشتهها، جایگاه خود را در تیم المپیک تضمین کرد. ایمی این را به خوبی به یاد میآورد، حتی با وجود افتادن سیمون در میله تعادل در آخرین رویداد. کمیته انتخاب تیم، شامل مارتا کارولی، تیمی را انتخاب کرد که بهترین شانس را برای کسب مدال داشت. این تیم شامل **سیمون بایلز، گبی داگلاس، لوری هرناندز (Laurie Hernandez)، مدیسون کوسیان (Madison Kocian)
بدون نظر