رمزگشایی از مسیر میلیونر شدن: سفری به سوی ثروت و تحول شخصی پایدار
چکیده: این مقاله به بررسی عمیق باورهای بنیادی و اصول عملی میپردازد که افراد را قادر میسازد تا به ثروت قابل توجهی دست یابند و در عین حال به رشد و تحول شخصی برسند. با تمرکز بر تغییر ذهنیت از “سخت” به “آسان” در کسب ثروت، اهمیت اصل “بودن، انجام دادن، داشتن” و فرمولهای کاربردی برای میلیونر شدن، این متن راهنمایی جامع برای کسانی است که به دنبال دستیابی به آزادی مالی و یک زندگی هدفمندتر هستند. همچنین، نقش حیاتی یادگیری مستمر، قدرت بازاریابی موثر و چگونگی ارائه پیشنهادهای ارزشمند را تشریح میکند.
مقدمه:
تصور اینکه میلیونر شدن، به خصوص به صورت پارهوقت، ممکن است، برای بسیاری دور از ذهن به نظر میرسد. غالباً، عدد “یک میلیون دلار” در ذهن افراد چنان بزرگ جلوه میکند که آن را غیرقابل دسترس میپندارند. با این حال، همانطور که “مایران گلدن” تصریح میکند، این مبلغ “زیاد است، اما در عین حال، آنقدرها هم زیاد نیست”. در واقع، بسیاری از افرادی که به ثروت رسیدهاند، زمانی را تجربه کردهاند که کسب یک میلیون دلار برایشان غیرقابل تصور بوده است، اما اکنون اگر در یک سال فقط یک میلیون دلار کسب کنند، احساس میکنند “کجا اشتباه کردهاند؟”. این تناقض نشان میدهد که تصور ما از پول، بسیار بیشتر از واقعیت، بر توانایی ما برای کسب آن تأثیر میگذارد. این مقاله به شما کمک میکند تا این باورهای محدودکننده را بشکنید و سفری آگاهانه و هدفمند را به سوی ثروت و خودسازی آغاز کنید.
سفر به سوی ثروت و خودسازی: راهنمای عملی برای دستیابی به موفقیت مالی و شخصی
شکستن باورهای محدودکننده: میلیون دلار در ذهن شماست
تصور اینکه ثروت عظیم فراتر از توانایی ماست، اغلب ریشه در گفتگوهای درونی و باورهایی دارد که از تجربیات گذشته یا افراد دیگر به دست آوردهایم. هیچیک از ما با این باور متولد نشدهایم که پول زیاد یا کم است، یا کسب آن سخت یا آسان است. این باورها را در طول زندگی کسب کردهایم. مشکل اینجاست که ما طوری عمل میکنیم که گویی باورهایمان حقیقت محض هستند. اما واقعیت این است که ما چیزها را “حقیقت” میپنداریم، چون آنها را باور کردهایم. این تفاوت ظریف اما قدرتمند، کلید تحول است.
منشأ باورها و قدرت برنامهریزی مجدد
مایران گلدن تأکید میکند که باورهای ما از دو منبع اصلی سرچشمه میگیرند: تجربیات شخصی و تأثیر دیگران. برای مثال، باور “سخت بودن کسب یک میلیون دلار” میتواند تنها یک داستان باشد که شما آن را ساختهاید یا کسی دیگر به شما منتقل کرده است. او این باور را نادرست میداند و اظهار میدارد که خودش چندین میلیون دلار را در یک روز یا حتی در یک ساعت کسب کرده است. در مقابل، او معتقد است که “کسب 30,000 دلار در سال، واقعاً سخت است، بسیار سختتر از کسب میلیونها دلار”.
راه حل برای کنترل این “صداها” و باورهای درونی، برنامهریزی مجدد آنهاست. گلدن پیشنهاد میدهد که به سادگی به خود بگویید: “کسب یک میلیون دلار آنقدرها هم سخت نیست؛ در واقع، این چیزی است که من میتوانم انجام دهم“. این تمرین، شبیه به “مواجهه درمانی” است که به شما کمک میکند تا با ایدههای جدیدی که در ابتدا بیگانه به نظر میرسند، آشنا شوید. همانطور که یکی از شرکتکنندگان میگوید، “وقتی در معرض مفهوم روزهای صد هزار دلاری و روزهای میلیون دلاری قرار میگیرید، از آن آگاه میشوید”. و وقتی میبینید دیگران که “با شما هوش یکسانی دارند” به این موفقیتها دست مییابند، این باور در شما تقویت میشود که “هیچکس از من بهتر نیست” و شما نیز میتوانید.
درک واقعیت: ساختن میلیونها دلار آسانتر از آن چیزی است که فکر میکنید
بسیاری از افراد قبل از اینکه قدمی در راه رسیدن به هدفی بردارند، سطح دشواری آن را برای خود تعیین میکنند. این رویکرد منطقی نیست. دلیل اصلی که افراد به یک میلیون دلار در سال، ماه یا روز نمیرسند، این است که این عدد را بزرگتر از خود میپندارند. هرچه بیشتر متوجه شوید که شما بزرگتر از یک میلیون دلار هستید، زمان کمتری برای کسب آن نیاز خواهید داشت.
همانطور که مایران گلدن توضیح میدهد، این فقط توانایی او نیست. او مشتریانی دارد که چندین میلیون دلار در یک ساعت کسب کردهاند. برای مثال، یک کسبوکار که او مربیشان بوده، پس از سه سال در ۱.۲ میلیون دلار گیر کرده بودند. اما پس از آموزشهای گلدن و برگزاری یک رویداد، آنها در اولین رویداد خود ۱.۲ میلیون دلار در یک ساعت فروش داشتند. این نشان میدهد که موفقیت، نتیجه کار یک سیستم است که برای هر کسی که آن را به کار بگیرد، جواب میدهد.
اصل “بودن، انجام دادن، داشتن”: ریشهیابی موفقیت پایدار
هدف نهایی زندگی، “داشتن” بیشتر نیست؛ بلکه “شدن” (becoming) بیشتر است. این اصل در قالب “بودن، انجام دادن، داشتن” (Be, Do, Have) توضیح داده میشود.
H3: تمرکز بر “بودن”: دانه و سیستم ریشه
همه انسانها آرزوی “داشتن” تجربیات بهتر در زندگی را دارند، چه از نظر مالی، چه روابط، چه سلامتی و چه احساسات خوب. اما برای داشتن تجربیات بهتر، باید “عملکرد” (doing) بهتری در زندگی داشته باشید. و برای عملکرد بهتر، باید “جوهر و ذات” (essence) بهتری باشید. بنابراین، “بودن” (Being) دانه است؛ سیستم ریشه است. این همان چیزی است که باید روی آن تمرکز کنید زمانی که هیچکس تماشایتان نمیکند. بسیاری از مردم زمان کافی را صرف “شدن” در خلوت نمیکنند، بنابراین وقتی دیگران آنها را میبینند، چیز ارزشمندی برای دیدن وجود ندارد.
پرورش “انجام دادن” و برداشت “داشتن”
“انجام دادن” (Doing) مانند ساقه درخت است که از زمین بالا میآید. این بخش از عملکردهای اجرایی شماست. و در نهایت، “داشتن” (Having) مانند میوه درخت است؛ همان بخشی که شما کسب میکنید و از آن بهرهمند میشوید. بنابراین، اگر بر “شدن” (بودن) تمرکز کنید، “انجام دادن” خود به خود اتفاق میافتد، و اگر به “انجام دادن” اجازه دهید مسیر خود را طی کند، “داشتن” محقق خواهد شد. آمادگی بسیار حیاتی است؛ همانطور که آبراهام لینکلن میگوید: “خودت را آماده کن و شاید زمانش فرا برسد.” اما مایران گلدن آن را اینگونه تکمیل میکند: “زمان شما فرا خواهد رسید، چه آماده باشید چه نباشید“. و اگر آماده نباشید، زندگی شما را افشا خواهد کرد؛ اما اگر آماده باشید، زندگی شما را آشکار خواهد ساخت.
مسیر سریع میلیونر شدن: فرمولهای عملی برای خلق ثروت
اولین کشف مالی مهم مایران گلدن این بود که “کسب پول زیاد در مدت زمان کوتاه، آسانتر از کسب پول کم در مدت زمان طولانی است“. این اصل، بنیاد “مسیر سریع میلیونر شدن” (Millionaire Fast Track) است.
H3: درک اصل: پول زیاد در زمان کم، آسانتر از پول کم در زمان زیاد
در ابتدا، این ایده ممکن است برای کسانی که تجربهشان خلاف این را نشان میدهد، باورنکردنی به نظر برسد. اما گلدن تأکید میکند که این حقیقت است. او میگوید: “کسب ۱۰ برابر پول بیشتر، ۱۰ برابر آسانتر از کسب پولی است که الان میسازید”. او این را “شکستن باورهای قدیمی” میداند که آنها را “دژهای مستحکم” (strongholds) مینامد – “دیوارهایی از محافظت که ما اطراف دروغهایی که باور داریم میسازیم”. بسیاری از مردم در “اسارت مغز خود” زندگی میکنند، بدون اینکه بدانند. این اصل نشان میدهد که هرچه مقدار پول بیشتری در یک دوره زمانی کوتاهتر کسب شده، این فرآیند آسانتر بوده است. پول در اصل یک محصول فرعی است، نه هدف نهایی. هدف نهایی باید تحول و شدن باشد، و پول به عنوان یک انتخاب بیشتر و امکانات بیشتر، از آن ناشی میشود.
تصمیم مهمی که باید بگیرید، مانند گلدن در سال ۱۹۹۹، این است که دیگر حاضر نباشید به راههای سخت برای کسب پول کم نگاه کنید یا به دنبال آنها باشید. به جای آن، تنها به دنبال راههای آسانتر برای کسب پول زیاد باشید. این یک “جستجوی مالی” است که از سال ۱۹۹۹ او را مشغول کرده: کشف “چگونه پول بیشتری را آسانتر کسب کنم”. او از صحبت در مورد ایدههایی که درآمد ناچیز (مانند ۱۰۰ هزار دلار یا ۵۰ هزار دلار در ماه) ایجاد میکنند، اجتناب میکند، زیرا آنها در مرحله کنونی او، “ارزش مکالمه” را ندارند. این نشاندهنده تغییر دیدگاه از کم به زیاد است.
فرمولهای عددی: راهنمای گام به گام برای رسیدن به یک میلیون دلار
“مسیر سریع میلیونر شدن” به دلیل اهمیت سرعت، حیاتی است. گلدن از “طرحهای سریع پولدار شدن” دفاع میکند، زیرا “هیچکس ما را در مورد طرحهای مادامالعمر فقیر ماندن هشدار نداده است”. تعریف او از “سریع” این است: “در طول عمر شما”.
فرمول میلیونر شدن مایران گلدن بسیار ساده و شفاف است:
- محصولی با ۲۰ دلار سود خالص ایجاد کنید و ۵۰,۰۰۰ عدد از آن را بفروشید.
- مثال: کتاب “از آشغال به پول” او که در سال ۲۰۰۶ نوشت و هر سال ۱۰,۰۰۰ تا ۱۲,۰۰۰ دلار سود ایجاد میکند. کتاب “حرکات رئیس” (Boss Moves) که در سال ۲۰۲۱ نوشت و ماهیانه ۳۰,۰۰۰ تا ۷۰,۰۰۰ دلار یا سالیانه حدود نیم میلیون دلار سود دارد.
- محصولی با ۲۰۰ دلار سود خالص ایجاد کنید و ۵,۰۰۰ عدد از آن را بفروشید.
- محصولی با ۲,۰۰۰ دلار سود خالص ایجاد کنید و ۵۰۰ عدد از آن را بفروشید.
- محصولی با ۲۰,۰۰۰ دلار سود خالص ایجاد کنید و ۵۰ عدد از آن را بفروشید.
- پیشنهادی با ۲۰۰,۰۰۰ دلار سود خالص ایجاد کنید و ۵ عدد از آن را بفروشید.
این فرمول، جوهره مسیر سریع میلیونر شدن است.
فرآیند تحول: از آگاهی تا انضباط
تمام تحولاتی که مردم به دنبال آن هستند، یک فرآیند است. این فرآیند شامل چهار مرحله کلیدی است:
چهار رکن تحول شخصی و مالی
- آگاهی (Awareness): شما از چیزی آگاه میشوید که قبلاً از آن بیخبر بودید؛ یک نقطه کور یا “اسکتا”.
- قصد (Intention): اکنون قصد دارید کاری در مورد این آگاهی جدید انجام دهید.
- تصمیم (Decision): تصمیم از ریشه لاتین “از-برش” میآید، به این معنی که تمام احتمالات دیگر را قطع میکنید. این به معنای “تلاش کردن” نیست، بلکه به معنای “من این کار را انجام خواهم داد یا در انجامش خواهم مرد، اما عقب نخواهم نشست” است.
- انضباط (Discipline): انضباط یعنی انجام دادن آنچه باید انجام دهید، در زمانی که باید انجام دهید، به روشی که باید انجام دهید، و هر بار به همان روش انجام دهید.
هنگامی که این چهار جزء با هم ترکیب شوند، تحول اجتنابناپذیر است.
اهمیت یادگیری و کنجکاوی مستمر: آمادگی برای زمانی که فرصت فرا میرسد
برای “شدن” و تبدیل شدن به فردی که قادر به دستیابی به اهداف بزرگ است، دو ویژگی کلیدی “همیشه در حال یادگیری بودن” و “همیشه در حال رشد بودن” هستند.
همیشه در حال یادگیری، همیشه در حال رشد
مایران گلدن سؤال میکند: “چگونه میتوانید زندگی باشکوهی را پشت سر بگذارید و نسبت به همه چیز کنجکاو نباشید؟”. او تشویق میکند که کنجکاوی درونی کودکانه خود را باز کنید. شروع به پرسیدن کنید: “این چگونه کار میکند؟” و “کاش میدانستم آن چگونه کار میکند؟”. برای سرگرمی هم که شده، چیزها را از هم جدا کرده و دوباره سر هم کنید. این کنجکاوی میتواند به کشف شگفتیهای باورنکردنی منجر شود.
از تلاش برای جالب بودن تا علاقه مند شدن
بسیاری از افراد سعی میکنند “جالب” (interesting) باشند، اما این تلاش اغلب آنها را کسلکننده میکند. برای اینکه واقعاً جالب باشید، باید علاقهمند (interested) باشید. علاقهمند به چه چیزی؟ علاقهمند به “اینکه چیزها چگونه کار میکنند”. این یعنی کنجکاوی شما را به کشف نحوه عملکرد امور سوق میدهد.
گلدن این ایده را به محتوای آنلاین مرتبط میکند: برای اینکه محتوای شما هزاران یا دهها هزار بازدید داشته باشد، باید “جالبتر” باشید. اما چطور؟ “دست از تلاش برای جالب بودن بردارید”. او میگوید: “اگر گروهی از مردم را پیدا کنید که نمیدانند چیزی چگونه کار میکند، و آنها میخواهند بدانند، سپس شما کشف کنید که آنها چه چیزی را میخواهند بدانند و به آنها نشان دهید، آنگاه آنها ابتدا با توجه خود به شما پاداش میدهند و سپس با داراییهایشان”. شما آنقدر به یک مشکل علاقهمند شدهاید که آن را حل کردهاید، و آنقدر به مردم علاقهمند شدهاید که راهحل خود را با آنها به اشتراک گذاشتهاید، و آنها آنقدر به شما علاقهمند شدهاند که برای راهحلتان به شما پول دادهاند.
کشف لایهها و ایجاد ارتباط عمیق
هنگامی که چیزی جدید یاد میگیرید، نباید فکر کنید که به پاسخ نهایی رسیدهاید. تقریباً همیشه، آنچه به نظر پاسخ میرسد، فقط “پایه اول پاسخ” است؛ “پیدایش پاسخ” یا “آغاز پاسخ”. باید در ذهن خود یک “صدای تبلیغاتی” داشته باشید که میگوید: “اما صبر کنید، چیزهای بیشتری هم هست!“. سپس باید به لایههای بعدی بروید تا قطعات بعدی از آن چیز را کشف کنید. این عمیق شدن به شما امکان میدهد تا “لایههایی از بصیرت” (epiphanies) را برای افرادی که با آنها مطالب را به اشتراک میگذارید، فراهم کنید، که باعث میشود آنها احساس کنند “ذهنم را منفجر کردی!”. اما متأسفانه، اکثر مردم علاقهای به این سطح از عمق ندارند؛ آنها به چیزی در سطح بسنده میکنند و به دنبال بیشتر نمیگردند.
این اشتیاق برای یادگیری به خصوص در پشت صحنه و “زمانی که هیچکس تماشا نمیکند” حیاتی است. موفقیت پادکستی مانند “Omar Eltakrori” به دلیل “کنجکاوی خالص” مجری آن است. یک دانشجو نباید غرور داشته باشد؛ باید فروتن باشد و “بیشتر به یادگیری علاقهمند باشد تا به اینکه مردم چقدر میدانی”. “دست از تلاش برای تأثیرگذاری بردارید و با کنجکاوی و علاقه، تأثیرگذار باشید”.
قدرت توجه و بازاریابی: جلب مشتریان ایدهآل
یکی از اصول اساسی در خلق ثروت، درک این نکته است که توجه (attention) یک ارز است.
توجه به عنوان ارز: چرا مردم قبل از پول، با توجه خود پرداخت میکنند؟
مایران گلدن به آمار “زمان تماشا” در یوتیوب اشاره میکند. برای مثال، در ۲۸ روز گذشته، مردم ۱۵۹ سال وقت خود را صرف تماشای او کردهاند (به صورت ۲۴/۷). این یعنی ۱۵۹ سال توجه. و در یک روز، ۹.۹ سال. این اعداد نشان میدهند که “مردم با توجه خود، بسیار قبلتر از اینکه با داراییهایشان به شما پول بدهند، به شما پرداخت میکنند”. اگر مردم به شما توجه نکنند، هرگز به شما پول نخواهند داد. از این رو، او معتقد است که “خلق محتوا، خلق ثروت است“.
تغییر تمرکز: از انجام کار به برندسازی و بازاریابی
مدل کسبوکاری که افراد باید آن را در نظر بگیرند، صرف زمان بیشتر برای بازاریابی و برندسازی است تا انجام وظایف و انجام کار (fulfillment). تمایل طبیعی ذهن ما این است که تمام وقت خود را صرف انجام وظایف کنیم. اما وقتی این کار را میکنید، “چیزی برای انجام دادن ندارید” زیرا مخاطبان، سرنخها، و فروش محصولات اصلی شما در حال رشد نیستند. و در زندگی، “هر چیزی که در حال رشد نباشد، در حال مردن است”؛ هیچ چیز ثابت نمیماند، شما یا به جلو میروید یا به عقب.
خلق و فروش پیشنهادهای ارزشمند: فراتر از قیمتگذاری
نحوه ارائه و قیمتگذاری محصولات و خدمات شما نقش حیاتی در موفقیت فروش دارد.
عدم ارائه “رایگان”: جذب مشتریان متقاضی تحول
اگر موتور فروش شما (مانند وبینار یا چالش) رایگان باشد، به احتمال زیاد مشکل از مخاطبان است. این مشکل را خودتان ایجاد کردهاید، زیرا با رایگان کردن آن، فکر کردهاید مردم فقط به خاطر رایگان بودن از آن استفاده میکنند. بنابراین، به جای جذب افرادی که خواهان تحول هستند، افرادی را جذب کردهاید که خواهان اطلاعات هستند. افرادی که خواهان تحول هستند، حاضرند پول بدهند؛ اما افرادی که خواهان اطلاعات هستند، به دنبال کسی میگردند که او را مقصر بدانند.
گلدن برای محتوای رایگان خود از کلمه “رایگان” استفاده نمیکند؛ آن را “محتوای خدمات اجتماعی” مینامد. این محتوایی است که او برای جامعهای ارائه میدهد که هنوز پول کافی برای پرداخت به او را ندارند. او هرگز یک موتور فروشی نخواهد داشت که انتظار داشته باشد مردم بدون پرداخت هزینه حاضر شوند. اگر وبیناری برگزار کند، آن را “مستر کلاس” مینامد و شرکتکنندگان باید برای حضور در آن هزینه پرداخت کنند (مثلاً ۴۷ یا ۹۷ دلار). او میگوید: “من نمیخواهم مردم فقط برای امتحان بیایند”.
تفاوت کلیدی این است: اکثر مردم در یک موتور فروش، سعی میکنند مردم را به خرید وادار کنند. اما گلدن در موتور فروش خود، “سعی نمیکند کسی را به خرید وادار کند”. او در واقع در همان لحظه، یک تحول ایجاد میکند تا به مشتریان ثابت کند که میتواند با کمک واقعی به آنها کمک کند. او آگاه است که هر راهحلی، پنج تا ده مشکل دیگر را به همراه دارد. بنابراین، راهحلی را ارائه میدهد که میداند خودش مشکلاتی را ایجاد میکند که میتواند برای آنها راهحل بعدی را ارائه دهد (مثلاً آموزش کتاب نوشتن -> مشکل فروش کتاب).
فروش “نتیجه” نه “فرآیند” یا “زمان”
اگر هزینهای دریافت کردهاید و مردم حاضر شدهاند اما خرید نکردهاند، مشکل از پیشنهاد (offer) شماست، نه الزاماً قیمت. دلایل زیادی میتواند برای بد بودن یک پیشنهاد وجود داشته باشد:
- ناسازگاری مخاطب و پیشنهاد (audience to offer mismatch): پیامی که ارائه شده، با بازار مطابقت نداشته است.
- پیشنهاد نامطلوب (undesirable offer): چیزی که ارائه شده، مطلوب مخاطب نبوده است.
- عدم شفافیت در ارائه (lack of clarity in presentation): شما به وضوح قبل و بعد از تحول را نشان ندادهاید، اما به جای آن، درباره تعداد کتابهای کاری، ویدیوها، فایلهای صوتی یا ماژولها صحبت کردهاید. شما “قطعات” (pieces) یا “فرآیند” (process) را فروختهاید.
مایران گلدن به شدت با رویکردی که در آن فروشندگان تبلیغات، در حین ارائه فروش خود، نحوه ایجاد تبلیغات را آموزش میدهند، مخالف است. این کار “احمقانهترین چیز در تاریخ جهان” است، زیرا شما به مردم نشان میدهید که کار “سخت” است. در حالی که شما باید نشان دهید که کار “آسان” است، به این معنی که “کاری است که آنها میتوانند انجام دهند”.
برای پیشنهادهای با قیمت بالا (high ticket offers)، مشکل تقریباً هرگز قیمت نیست. گرانترین پیشنهاد گلدن، یک میلیون دلار بوده است که سه بار در سال گذشته فروخته شد، و پیشنهاد ۳۵۰ هزار دلاریاش که ۲۰ بار فروخته شد. مشکل این است که بسیاری از مربیان، “زمان” خود را میفروشند. اما گلدن میگوید: “من قطعات را نمیفروشم، فرآیند را نمیفروشم، شخص خودم را نمیفروشم؛ من نتیجه نهایی (payoff) را میفروشم“. او به مشتری میگوید: “این کاری است که الان نمیتوانید انجام دهید؛ این پول را به من بدهید و هر کاری که به شما میگویم انجام دهید، و این کاری است که بعد از اتمام کار قادر به انجامش خواهید بود”. او خود را یک “مشاور” میداند: “مردم به من پول میدهند تا من به آنها بگویم چه کاری انجام دهند”.
این اصل به ویژه برای مشاغل خدماتی مانند استودیوی زیبایی صادق است. اگر شما زمان خود را میفروشید، حتی با قیمت بالاتر، در واقع یک شغل برای خودتان خریدهاید، نه یک کسبوکار. برای تبدیل آن به یک کسبوکار واقعی، باید افرادی را استخدام کنید که مایل به انجام کارهایی هستند که شما انجام میدادید، و شما پول را دریافت کنید و بخشی از آن را به آنها بدهید. سپس از مهارتهای خود برای ساختن آموزشهایی استفاده کنید تا کارگران خدماتی را آموزش دهید که چگونه کسبوکارهای واقعی ایجاد کنند به جای خریدن یک شغل.
ارتباط موثر: صحبت کردن به زبان مشتری
هنگام ایجاد یک تحول برای افراد، آن را با زبانی ساده و قابل فهم، در حد کلاس سوم ابتدایی بیان کنید. مشکل افراد تحصیلکرده این است که آنها با اصطلاحات تخصصی صحبت میکنند که مردم عادی متوجه نمیشوند. اگر مشتریان بگویند که متوجه نمیشوند، در واقع اعتراف میکنند که “احمق” هستند.
هنگام توصیف آنچه میتوانید برای مردم انجام دهید، مطمئن شوید که:
- مطلوب (Desirable) باشد: چیزی باشد که مشتریان قبلاً آرزویش را داشتهاند، حتی قبل از اینکه شما را بشناسند. مثلاً به جای “سالم، شاد و ثروتمند”، به “چالشهایی که آنها در ذهنشان دارند” بپیوندید.
- قابل اندازهگیری (Measurable) باشد: باید یک “قبل” و یک “بعد” واضح وجود داشته باشد. اگر تحول قابل اندازهگیری نباشد، برای مشتری ارزشمند نیست که برای آن پول بپردازد، زیرا آنها با مقدار مشخصی پول به شما پرداخت میکنند.
- به صورت یک عبارت کوتاه (sound bite) در سطح کلاس سوم ابتدایی قابل بیان باشد: به طوری که همه آن را بفهمند.
- مثال مایران گلدن: “من مشاور هستم. به نویسندگان، سخنرانان، مربیان، صاحبان آژانسها و سایر کارآفرینان سطح بالا آموزش میدهم که چگونه پیشنهادهای با ارزش بالا را بهتر از هر مربی دیگری در صنعت ایجاد، انتقال و تبدیل کنند. در واقع، در حالی که سایر مربیان در تلاشند تا به مشتریان خود کمک کنند سالانه شش و هفت رقمی درآمد داشته باشند، ما در واقع به مشتریان خود کمک میکنیم تا روزانه شش و هفت رقمی درآمد داشته باشند”. این واضح، قابل درک و جذاب است.
عبور از چالشها: دیدگاه ذهنی به جای مهارتافزایی
چالشها اغلب بزرگتر از آن چیزی که هستند به نظر میرسند.
تنها جایی که سخت است، در ذهن شماست
“تنها جایی که [کسب موفقیت] سخت بود، در ذهن من بود”. این جمله، نتیجه تجربه مایران گلدن در مورد راهاندازی کسبوکار آنلاین خود است. او هشت سال از سال ۲۰۱۳ (زمانی که به او گفته شد کافی است دوربین را روشن کند) تا سال ۲۰۲۱ این کار را انجام نداد، زیرا “در ذهنم سخت بود”. اما وقتی شروع به انجام چالشهای ماهانه آنلاین کرد، کسبوکارش از ۲ میلیون دلار به ۱۵ میلیون دلار در سال رسید. این نشان میدهد که وقتی کاری را به خاطر اینکه “فکر میکنید سخت است” انجام نمیدهید، در واقع دارید “تأیید میکنید که سخت است”. دلیل اینکه کار نمیکند، “ناخواهی شما برای انجام آن به روشی است که کار میکند”.
تجربه گلدن نشان میدهد که انتقال رویدادهای زنده دو روزه که ۳ روز از وقت او را میگرفتند و درآمدی در حدود ۱۰۰,۰۰۰ دلار داشتند، به چالشهای آنلاین ۵ روزه یک ساعته (در مجموع ۱۰-۱۱ ساعت کار) که ۱.۶ میلیون دلار یا بیشتر تولید میکردند، چقدر آسانتر بود. این به وضوح نشان میدهد که “سخت” بودن در واقع به دلیل “انجام ندادن” است.
از شغل به کسبوکار واقعی: درسهایی برای مشاغل خدماتی
“چیزی که شما را متوقف میکند، فقدان مهارت نیست؛ بلکه فقدان ذهنیت است”. و ذهنیت در اینجا به معنای آگاهی است. تمام تحولات از آگاهی شروع میشود؛ از اینکه از چیزی آگاه شوید که قبلاً نسبت به آن نابینا بودید.
یک مشاغل خدماتی، مانند استودیو زیبایی، میتواند به جای یک کسبوکار واقعی، به یک شغل خریداری شده تبدیل شود. اگر همچنان زمان خود را میفروشید، حتی با قیمت بالاتر، همچنان در حال فروش زمان خود هستید و نه تحول. برای تبدیل آن به یک کسبوکار واقعی، باید افرادی را استخدام کنید که مایل به انجام کارهایی هستند که شما انجام میدادید، و شما پول را بگیرید و بخشی از آن را به آنها بپردازید. سپس شما از مهارتهای خود برای آموزش و ایجاد سیستمها استفاده کنید تا کارگران خدماتی را آموزش دهید که چگونه کسبوکارهای واقعی ایجاد کنند، به جای خرید یک شغل.
نقش مربیان و محیط: کاتالیزورهای رشد
تأثیر مربیان و محیط پیرامون در مسیر تحول و ثروتآفرینی غیرقابل انکار است.
قدرت مواجهه با دیدگاههای جدید
قرار گرفتن در معرض مفاهیم جدید، مانند “روزهای صد هزار دلاری” و “روزهای میلیون دلاری”، میتواند آگاهی شما را تغییر دهد. وقتی “عمر التقروری” (Omar Eltakrori) در برنامه مربیگری مایران گلدن شرکت کرد، در معرض این ایدهها قرار گرفت و شاهد بود که افراد دیگر در همان برنامه به این نتایج دست مییابند. این تجربه، باور او را تقویت کرد که “من از آنها هوشمندتر نیستم” و اگر آنها میتوانند، او نیز میتواند.
یک مربی خوب میتواند چیزی را در شما ببیند که خودتان هنوز آن را انجام ندادهاید. این حس “خوشحالی” که توسط یک مربی میلیاردر برای مایران گلدن ایجاد شد (“شما واقعاً خوب عمل میکنید، اما میتوانید خیلی بهتر عمل کنید”)، نشان میدهد که چقدر دیدگاه بیرونی یک متخصص میتواند ارزشمند باشد. مربیان به شما کمک میکنند تا “گفتگوهای درونی” خود را تغییر دهید و چیزی را بپذیرید که در ابتدا برای طرز فکر شما “بیگانه” به نظر میرسید. این پذیرش، ابتدا با “خواستن باور کردن” شروع میشود و سپس به “انجام دادن آن تا زمانی که منطقی به نظر برسد” تبدیل میشود.
یکی از بزرگترین نقاط قوتی که مربیان میتوانند در دیگران ایجاد کنند، کمک به آنها برای درک نحوه محاسبه ارزش است. بسیاری از کارآفرینان “کمتر از حد ارزش خود” درآمد دارند، زیرا نمیدانند چگونه برای تحولی که ایجاد میکنند، قیمتگذاری کنند. وقتی مایران گلدن شاهد بود که شاگردانش، مانند “دن لاک” (Dan Lok)، با استفاده از آموزشهای او “روزهای میلیون دلاری” تجربه میکنند، متوجه شد که “من به اندازه کافی دریافت نمیکنم”. این باعث شد او نرخ ساعتی خود را به ۲۵,۰۰۰ دلار در ساعت افزایش دهد. این نشان میدهد که موفقیت مشتریان، باور مربی را تغذیه میکند.
نتیجهگیری:
سفر به سوی ثروت و خودسازی، بیش از آنکه مجموعهای از تاکتیکهای مالی باشد، یک تحول عمیق درونی است. این سفر با شکستن باورهای محدودکننده آغاز میشود که میلیون دلار را از ما بزرگتر میپندارند و با جایگزینی آنها با این حقیقت که پول زیاد در زمان کم، آسانتر از پول کم در زمان طولانی است. با برنامهریزی مجدد ذهن و پذیرش اینکه دشواریها تنها در ذهن ما وجود دارند، راه برای رشد باز میشود.
اصل “بودن، انجام دادن، داشتن” تأکید میکند که ثروت، محصول فرعی یک جوهر قویتر و آمادهتر است. تمرکز بر یادگیری مستمر و کنجکاوی عمیق، آمادگی ما را برای فرصتهایی که حتماً فرا میرسند، تضمین میکند. فرآیند تحول از آگاهی، قصد، تصمیم تا انضباط، مسیری است که رسیدن به هر هدفی را اجتنابناپذیر میسازد.
در نهایت، درک قدرت توجه و بازاریابی و تمرکز بر ایجاد پیشنهادهای ارزشمند که “نتیجه نهایی” را به زبانی ساده و قابل فهم میفروشند، از اهمیت بالایی برخوردار است. در این مسیر، مربیان و محیطهای انگیزهبخش نیز کاتالیزورهای قدرتمندی برای دستیابی به موفقیتهای بزرگ مالی و شخصی خواهند بود. ثروت نه یک مقصد نهایی، بلکه محصول فرعی یک سفر بیوقفه “شدن” است؛ زیرا “هیچکجا مقصد نهایی نیست” و باید به رشد ادامه داد.
بدون نظر