ساختن برند شخصی قدرتمند: راهنمای گام به گام برای پیشی گرفتن از ۹۹ درصد افراد
چکیده
این مقاله به بررسی جامع و عمیق رویکرد ساخت یک برند شخصی متمایز و موفق میپردازد که میتواند شما را از رقبا جلوتر بیندازد. با الهام از تجربیات و شکستهای کارآفرینان و خالقانی همچون دن کو، به تشریح مفاهیم کلیدی «ماتریس اعتماد» شامل رشد، اصالت و اقتدار خواهیم پرداخت. این ماتریس، چارچوبی برای جذب مخاطب، بیان باورهای اصلی و نمایش تخصص است. همچنین، راههای خلاقانه کسب درآمد برای مبتدیان در فضای برند شخصی، با تاکید بر اعتبار ایدهها و ساخت محصولاتی که در کمتر از یک هفته قابل تولید باشند، بررسی میشود. هدف نهایی، ارائه یک نقشه راه برای تبدیل علایق و مهارتها به یک منبع درآمد پایدار و آیندهنگر است.
مقدمه (H2)
در دنیای امروز، ساخت یک برند شخصی (Personal Brand) قدرتمند دیگر یک انتخاب لوکس نیست، بلکه یک ضرورت برای هر فردی است که میخواهد از پتانسیل کامل خود در فضای آنلاین بهره ببرد. این مفهوم به معنای صرفاً داشتن یک لوگو یا یک بیوگرافی فریبنده نیست؛ بلکه به معنای ایجاد اعتماد عمیق و پایدار با مخاطبان شما از طریق ایدهها و محتوای با کیفیت در طول زمان است. پول، در واقع، معیاری برای اعتماد است و یک برند شخصی موفق، اساساً بر پایه همین اعتماد بنا شده است.
برای درک بهتر این مسیر، میتوان به تجربه دن کو، خالق این محتوا، رجوع کرد که روایتگر سفری پر از آزمایش، شکست و درسآموزی است. او در سال ۲۰۱۶، در دوران دانشجویی، همراه با دوستش یک کانال یوتیوب راهاندازی کرد که امروزه نیز فعال است، اما ویدیوهای اولیه آن حذف شدهاند. در آن زمان، آنها بدون داشتن درک مشخصی از آنچه انجام میدهند، به تولید محتواهایی در زمینه کالیستنیکس (calisthenics)، چالشهای غذایی مانند چالش ۱۰,۰۰۰ کالری، و ویدیوهای گفتوگویی پرداختند، اما به نتیجهای نرسیدند. این شروع ناموفق، پایان کار نبود، زیرا اشتیاق درونی او برای انجام کارهای خلاقانه هرگز از بین نرفت.
دن کو به تدریج به حوزههای دیگری مانند عکاسی، هنر دیجیتال و ویرایش روی آورد، که بخش ویرایش بیشترین علاقه او را به خود جلب کرد. نام “دن کو” یا “Dan Koe” که امروزه به عنوان “هندل” یا “شناسه” او شناخته میشود، از همان زمان متولد شد، زمانی که همکارانش در دوران lifeguardی پیشنهاد دادند که نامش را کوتاه کند. او با فعالیت در هنر دیجیتال و ویرایش، دنبالکنندگانی به دست آورد، اما به دلیل تلاش برای انجام روزانه یک ویرایش و نیاز به مصرف آدرال برای ساعتها کار با فتوشاپ، دچار فرسودگی شغلی (burned out) شد و این مسیر نیز به شکست انجامید.
اما نیروی محرکه اصلی او، تمایل شدیدش به عدم کارمند شدن پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه بود. او هرگز نمیدانست چه میخواهد باشد، اما میدانست که نمیخواهد مانند “اکثر مردم” زندگی کند. این انگیزه او را به سمت آزمایشهای تجاری بیشتری سوق داد. او تلاش کرد تا سه فروشگاه تجارت الکترونیک (e-commerce) را راهاندازی کند: یکی برای فروش لباسهای ریو، دیگری برای کیف پولهای مینیمالیستی و سومی برای عینکهای محافظ نور آبی. پس از گذراندن دورههای تبلیغات فیسبوک (Facebook ads) و قرض گرفتن ۲۰۰۰ دلار از پدرش، او در نهایت به عنوان یک دانشجوی سال سوم، ۸۰۰۰ دلار بدهکار شد. این بدهی نتیجه مجموعهای از کسبوکارهای کوتاهمدت و ناموفق بود، از جمله همان سه فروشگاه تجارت الکترونیک، یک آژانس سئو (SEO)، یک آژانس بازاریابی محتوا (content marketing)، و تلاشهایی در طراحی وب (web design) و تبلیغات فیسبوک.
قرار گرفتن در موقعیت بدهی ۸۰۰۰ دلاری به عنوان یک دانشجوی بیپول که برای کاهش اجاره ماهانه خود با هفت نفر دیگر زندگی میکرد و پارهوقت کار میکرد، موقعیت بسیار پراسترسی بود. در نهایت، او مجبور شد شغلی پیدا کند. او شروع به یادگیری برنامهنویسی (programming) کرده بود، زیرا متوجه شد که این مهارتی است که میتواند بدون مدرک دانشگاهی آن را کسب کند و به عنوان یک نقشه پشتیبان (backup plan) از آن استفاده کند. توانایی او در خودآموزی (self-educating) به او کمک کرد تا به سرعت این مهارت را بیاموزد.
او سرانجام یک شغل ابتدایی طراحی وب (base level web design job) در یک آژانس در آریزونا به دست آورد. او به سرعت واقعیت تلخ کار اداری را درک کرد: بخش زیادی از زمان صرف به تعویق انداختن کارها (procrastination) میشود. او متوجه شد که بیشتر کارمندان دفتری میتوانند روی کارهای شخصی خود کار کنند، کارشان را تا لحظه آخر به تعویق بیندازند و سپس با استفاده از قالبهای آماده (copy paste templates) برای فروشگاههای تجارت الکترونیک، کار را به پایان برسانند و حقوق دریافت کنند. با این حال، او میدانست که اگر بیش از حد در این شغل بماند، به راحتی و آسودگی (comfortable) دچار خواهد شد و مسئولیتهایی مانند همسر، رهن خانه و فرزندان او را در وضعیتی بدون زمان، پول یا انرژی غرق خواهد کرد و زندگیاش به حالت خلبان خودکار (autopilot) درمیآمد.
برای فرار از این وضعیت، او شروع به انجام کار فریلنسری طراحی وب (freelance web design work) کرد. در طول ساعات کاری خود که کارهایش را به تعویق میانداخت، سعی میکرد مشتریان فریلنسری برای طراحی وب جذب کند. او درک کلی از نحوه کمک به افراد در زمینه طراحی وب داشت، اما پس از موفقیت در فریلنسینگ، متوجه شد که صرفاً یک ۹ تا ۵ دیگر (second 9 to5) برای خود ساخته است، زیرا همچنان روی پروژههای مشتریانی کار میکرد که به آنها علاقهای نداشت.
با تمام این تجربیات و افکار در سر، تصمیم او برای شروع یک برند شخصی، یک تصمیم ناگهانی نبود. او از شغلی که از آن متنفر بود به فریلنسینگی که از آن هم متنفر بود، منتقل شده بود و قبلاً چیزهای مختلفی را امتحان کرده بود. ذهن او برای گرفتن این تصمیم آماده شده بود. در همین نقطه بود که او واقعاً قدرت رسانههای اجتماعی (power of social media) را کشف کرد. او دید که افراد صرفاً دانش و علایق خود را منتشر میکنند و احساس کرد که او نیز میتواند چیزی مشابه بنویسد. آنها مجبور نبودند دائماً به مشتریان مراجعه کنند، زیرا محتوایشان مشتریان را جذب میکرد. او همچنین طراحان وبی را دید که محصولات دیجیتالی را میفروختند که پس از ایجاد محصول، تقریباً نیازی به تلاش برای کسب درآمد نداشتند. این ایده همه معیارهای او را برآورده میکرد.
با این حال، او قبلاً این مسیر را با یوتیوب و ساختن هنر دیجیتال با دنبالکنندگانی که جذب کرده بود، امتحان کرده بود، اما نمیدانست چگونه از آن کسب درآمد کند (how to monetize that). با گذشت زمان، همانطور که اکنون مشاهده میکنید، او به یک برند شخصی نسبتاً موفق تبدیل شده است. او از شکستهای تجاری قبلی خود، فریلنسینگ، و ساخت محصولات دیجیتالی طراحی وب، درسهای زیادی آموخته بود. همین تجربیات او را به سمت کمک به دیگران در ساخت برندشان سوق داد و او برای یک یا دو سال به عنوان یک مشاور برند (brand adviser) فعالیت کرد. او همچنان خود را یک نویسنده (writer) میداند، زیرا محتوا مینویسد و یک مشاور برند است که به افراد کمک میکند برندهای خود را به روشی منحصر به فرد که او کشف کرده است، راهاندازی کنند.
این مقدمه نشان میدهد که سفر ساخت یک برند شخصی موفق اغلب با آزمایش، شکست و درسآموزی همراه است. هدف این مقاله ارائه بخشهایی است که به شما کمک میکند یک برند شخصی بهتر از ۹۹ درصد افراد بسازید.
هسته اصلی برند شخصی: ماتریس اعتماد (H2)
ناوال راویکانت (Naval Ravikant) میگوید: “هنرمندان به تعریف خود معتبرند، کارآفرینان نیز معتبرند“. افرادی مانند ایلان ماسک (Elon Musk) یا جک دورسی (Jack Dorsey) معتبر (authentic) هستند و کسبوکارها و محصولاتی که ایجاد میکنند، بازتابی از خواستهها و تواناییهای واقعی آنهاست. این نقل قول از مقاله ناوال با عنوان “فرار از رقابت از طریق اصالت” (Escape Competition Through Authenticity) برگرفته شده است.
هدف شما این است که علایق یا مهارتهای خود را به یک منبع درآمد ضدآینده (future-proof income source) تبدیل کنید، اما نمیخواهید به یک پوسته خالی از انسان تبدیل شوید، نمیخواهید خود را در یک جعبه قرار دهید، و نمیخواهید برای خودتان یک ۹ تا ۵ دیگر بسازید. در ادامه، به مهمترین کارهایی که میتوانید انجام دهید، خواهیم پرداخت؛ چیزهایی که بیشتر مبتدیان نمیدانند یا نادیده میگیرند، زیرا به آنها گفته شده است که چیزهای دیگری مهمتر هستند.
برای مدتی نیچ (niche) خود را فراموش کنید. بیو (bio) و بنر (banner) خود را فراموش کنید. اگرچه اینها مهم هستند، اما افراد زیادی با بیوگرافی خالی و عکس پروفایل نامعلوم نیز موفق عمل میکنند. محتوای شما و کیفیت ایدههایی که در یک دوره زمانی طولانی منتشر میکنید، همان چیزی است که برندی ایجاد میکند که مردم ناچار به اعتماد به آن هستند. این تمام استراتژی کسبوکار شماست: اعتماد. همانطور که قبلاً اشاره شد، پول معیاری از اعتماد است.
اکنون، به چیزی میپردازیم که ماتریس اعتماد (Trust Matrix) نامیده میشود. این ماتریس از سه بخش تشکیل شده است:
- رشد (Growth): انجام کارهایی که برای جذب افراد مؤثر است.
- اصالت (Authenticity): بیان باورهای اصلی شما.
- اقتدار (Authority): نمایش تخصص شما.
دن کو در گذشته، هنگامی که یک مشاور برند بود، این مفهوم را “ماتریس اجتماعی” (social matrix) مینامید، اما اکنون نسخههای دیگری از آن نیز وجود دارد. اینها اصول اساسی هستند که باید بر آنها تمرکز کنید؛ این تصویر بزرگ (big picture) از برندسازی شخصی به طور کلی است. پس از صحبت در مورد ماتریس اعتماد، به نحوه تفکر در مورد کسب درآمد به عنوان یک برند شخصی خواهیم پرداخت.
۱. رشد: جذب مخاطبان شما (H3)
اولین ستون، رشد است. برای رشد، شما باید عضله ایده تا اجرا (idea to execution muscle) خود را بسازید. یک الگوی مشترک در خالقان موفق این است که به محض اینکه ایدهای را در تقاطع عملکرد و هیجان (intersection of performance and excitement) مشاهده میکنند، هر کاری را که انجام میدهند متوقف کرده و آن را یادداشت میکنند. این ایدهها معمولاً در حین پیادهروی، گوش دادن به یک کتاب صوتی یا ویدیو، خواندن یک کتاب یا محتوای عمیق (نه محتوای بیهوده رسانههای اجتماعی (brain rot social posts))، یا در حین مکالمه با دیگران به ذهنشان خطور میکند.
در اینجا دو نکته وجود دارد:
- اول، عملکرد (Performance): آنها میدانند چگونه ایدهها را به روشی جذاب بیان کنند. ایدهها پتانسیل موفقیت دارند و میتوانند به خوبی مورد استقبال قرار گیرند. این بدان معناست که ایده شما باید جذابیت داشته باشد و بتواند توجه مخاطب را به خود جلب کند.
- دوم، هیجان (Excitement): آنها علاقه واقعی به درک ایده یا بیان آن به شیوه خود دارند. آنها برند خود را مجموعهای از یادداشتها از این ایدهها میدانند. این نشان میدهد که ارتباط شما با ایده چقدر عمیق است و آیا واقعاً به آن اهمیت میدهید.
پس، نحوه تولید ایدهها برای صحبت در مورد برند شخصی شما، بر پایه این دو اصل است: عملکرد (آیا دیگران آن را دوست خواهند داشت؟ آیا پتانسیل موفقیت دارد؟) و هیجان (آیا شما آن را دوست دارید؟ آیا میخواهید در مورد آن بنویسید؟). هر چیزی میتواند منبعی از ایده باشد، وقتی که شما بدانید چگونه ایدهای را به شیوهای جذاب بیان کنید و بخواهید در مورد آن بنویسید. دلیل اینکه بیشتر مردم برای پیدا کردن ایدههای ارزشمند برای نوشتن مشکل دارند، همین دو دلیل است: ذهنشان برای بیان واضح و شفاف (articulate) آموزش ندیده است و اطلاعات را در لبه درک خود مصرف نمیکنند.
مهمترین کاری که میتوانید برای بهبود نوشتار خود انجام دهید، استفاده از ساختارهای پستی با عملکرد بالا به عنوان چرخهای کمکی برای بیان شماست. وقتی ایدهای دارید، میتوانید آن را به چیزی تبدیل کنید که دیگران نیز دوست داشته باشند، به اشتراک گذاشته شود و شما دنبالکنندگان جدیدی به دست آورید.
برای تمرین این کار، یک دفترچه یادداشت یا یک برنامه یادداشتبرداری را باز کنید. پنج تا ۱۰ نویسنده، متفکر یا خالق را که به دلیل شیوه بیانشان تحسین میکنید، یادداشت کنید. به مدت یک هفته، روزی یک ساعت را صرف جستجو در حسابهای اجتماعی آنها کنید. نکته مهم اینجاست: “نقاط غیرعادی” (anomalies) آنها را پیدا کنید – پستهایی که حداقل دو برابر میانگین پستهای دیگرشان تعامل (engagement) دارند. از آنها اسکرینشات بگیرید یا آنها را در برنامه یادداشتبرداری خود یادداشت کنید.
تغییر کلیدی اینجاست: شما باید خواندن ایدهها در اینترنت را به عنوان یک مصرفکننده متوقف کنید و شروع به انجام این کار به عنوان یک محقق کنید. شما این کار را برای تولید ایدههایی برای نوشتن خودتان انجام میدهید، نه برای سرگرمی.
وقتی حداقل ۲۰ تا ۳۰ پست را که نشاندهنده شیوه بیان مورد نظر شما هستند، ذخیره یا یادداشت کردید، تحلیل کنید که چرا این پستها اینقدر خوب عمل کردهاند. شما یک یادداشت یا سند از پستها یا ایدههای دیگران خواهید داشت که میخواهید به همان شیوه بیان کنید. زیر هر یک از آنها، سه تا پنج نکته بنویسید که چرا آن پست موفق بود، چه الگوهای روانشناختی در آن استفاده شده بود، چگونه توجه را جلب کرد، ارزش آن چه بود، چرا مردم به آن اهمیت دادند، و چرا اینقدر خوب عمل کرد.
روش دیگری که میتوانید استفاده کنید، استفاده از یک پرامپت هوش مصنوعی (AI prompt) است که میتوانید آن را کپی کرده و پست اجتماعی را به آن اضافه کنید. این پرامپت دقیقاً توضیح میدهد که چرا آن پست موفق بود، چگونه ساختار یافته بود و چگونه میتوانید آن را با ایدههای خودتان بازتولید کنید، زیرا یک روش گام به گام برای تکرار آن ارائه میدهد.
هدف از تمام اینها این است که شما در حال کالبدشکافی (dissecting) دلایل موفقیت ایدههایی هستید که قبلاً تأیید شدهاند. وقتی به گونهای مینویسید که اسکرول کردن را متوقف میکند و تقریباً خوانندگان را وادار به جذب ایده میکند، رشد یک محصول جانبی است (growth is a byproduct). به همین دلیل این ستون را “رشد” مینامند، زیرا به رشد مخاطبان شما کمک میکند. اگر مخاطبان شما رشد نکنند، ورودی ترافیک نخواهید داشت و بنابراین پولی دریافت نخواهید کرد. نیازی نیست که هزاران یا میلیونها دنبالکننده به دست آورید؛ فقط کافی است در حال رشد باشید.
نکته کلیدی در ستون رشد این است که ایدههای تأیید شده یا چیزهایی که باعث رشد افراد میشوند، قبلاً وجود دارند و این وظیفه شماست که آنها را پیدا کنید، آنها را به شیوه خود درآورید و تا زمانی که رشد ثابتی را مشاهده کنید، آزمایش کنید.
۲. اصالت: بیان باورهای اصلی (H3)
تا اینجا در ستون رشد، شما میدانید چگونه هر ایدهای را به یک پست اجتماعی تبدیل کنید که مردم نتوانند آن را نادیده بگیرند. اما مردم ایدهها را دنبال نمیکنند، بلکه افرادی را دنبال میکنند که ایدهها را به اشتراک میگذارند. دو نفر میتوانند یک چیز را بنویسند و مردم آن پست را به روشهای کاملاً متفاوتی درک خواهند کرد.
به عنوان مثال، جیمز کلیر (James Clear) را با یک فرد تصادفی از خیابان مقایسه کنید. تصور کنید هر دو توییت میکنند: “عادتها برای شما خوب هستند”. دهها میلیون نفر جیمز کلیر را میشناسند؛ داستان او را میدانند، کتابش در مورد عادتها را خواندهاند. آنها یک رابطه عمیق اما غیرمستقیم با او دارند. بیشتر افرادی که توییت جیمز کلیر را میخوانند، آن را لایک میکنند و بازنشر میدهند، صرفاً به این دلیل که “جیمز کلیر” آن را گفته است. این واقعیت که جیمز کلیر این را میگوید، ایدههای دیگری را که مردم از قبل با آنها آشنا هستند، به ذهنشان میآورد و آنها توییت را از طریق آن لنز درک میکنند. اما اگر یک فرد تصادفی آن را منتشر کند، مردم یا آن را نادیده میگیرند یا نظر میدهند: “آره، خب که چی؟”.
در اینجا سه نکته وجود دارد:
- اول، زمان تحت توجه (Time under attention): هرچه مردم بیشتر به شما توجه کنند، به ویژه در محتوای طولانی (long-form content) مانند مقالات، کتابها و ویدیوها، بیشتر پستهای شما را از طریق بقیه ایدههای شما درک میکنند. دن کو دو کتاب دارد، مدتهاست ویدیوهای یوتیوب میسازد، مشترکان خبرنامه زیادی دارد و هر مقاله خبرنامهای که ارسال میکند، بیش از ۱۰۰,۰۰۰ بازدید دارد. بنابراین او میتواند محتوای سادهتر ارسال کند و مردم آن را از طریق لنز “او، دن این را منتشر کرده است، من تمام فلسفه او را میدانم” میخوانند و آن را لایک میکنند. این باعث افزایش تعامل میشود. تعامل شما فقط توسط کیفیت ایده تعیین نمیشود؛ بلکه توسط کیفیت ایده و زمان صرف شده شما در بازی تعیین میشود. به همین دلیل است که بیشتر مبتدیان تسلیم میشوند، زیرا هرگز به خودشان زمان کافی نمیدهند تا مردم زمان کافی را با آنها بگذرانند.
- دوم، همراستایی ارزشها (Alignment of values): وقتی مردم میدانند شما کی هستید، از کجا آمدهاید و برای چه چیزی ایستادگی میکنید، رابطه عمیقتری با ایدههای شما به عنوان یک کل برقرار میکنند. این بدان معناست که باورها و اصول شما، پایهای برای ارتباط عمیقتر با مخاطبان فراهم میکنند.
- سوم، قطبش اصیل (Authentic polarization): اگر همه شما را دوست داشته باشند، هیچ کس شما را دوست ندارد. شما باید دلایلی به مردم بدهید تا به شدت با شما مخالفت کنند و در نتیجه به شدت با شما موافق باشند. این بخش دشوار ابراز وجود و خودنمایی است. این به معنای این نیست که شما عمداً بحث و جدل ایجاد کنید، بلکه به معنای این است که آنقدر شفاف و صادق باشید که موافقان و مخالفان شما به طور طبیعی شکل بگیرند.
تمام این موارد نیازی به توضیح زیاد ندارند؛ شما میتوانید مستقیماً مشاهده کنید که با خالقانی که داستان و باورهای اصلیشان با شما همخوانی دارد، ارتباط قویتری برقرار میکنید. تصور کنید کسی که از او در رسانههای اجتماعی متنفرید. بسیاری از مردم دن کو را دوست ندارند، اما به دنبال شخص دیگری میگردند که دقیقاً همان حرفها را با ایدههای مشابه میزند، اما از طریق یک داستان متفاوت، مجموعه باورهای متفاوت و یک لنز متفاوت، و آن شخص را دوست دارند. بنابراین، معمولاً اینطور نیست که شما از شخص خاصی که دنبال میکنید متنفر یا عاشق باشید؛ بلکه این است که با او بیشتر همراستا هستید و ارتباط عمیقتری برقرار میکنید.
به همین دلیل است که برای برندسازی شخصی یا اقتصاد خالقان (creator economy) دشوار است که اشباع شود (saturated). زیرا هر کس از طریق لنز خودش و داستان خودش صحبت میکند. مهم نیست که آن شخص قبلاً تمام ایدههایی را که شما میخواهید بگویید، گفته باشد، زیرا وقتی شما آنها را بیان میکنید، آنها به یک نور کاملاً متفاوت درمیآیند.
و اگر به شما محصولی برای خرید از یک برند تصادفی و یک خالق که همان چیز را میفروشد و شما او را دوست دارید، ارائه شود، احتمالاً حتی نمیدانید که آن برند دیگر وجود دارد، زیرا شما خالق را دنبال میکنید. اما در هر صورت، اگر هر دو به شما ارائه شوند، شما محصول را از خالق میخرید، زیرا بیشتر به او اعتماد دارید.
پس چگونه این را در برند خودمان تکرار کنیم؟ باید داستان و باورهای اصلی خود را اغلب در محتوای خودمان نشان دهیم، هم به عنوان موضوعات محتوا و هم به عنوان روشهایی برای بازسازی ایدهها.
به عنوان یک موضوع محتوا، دن کو میتواند در مورد اینکه چگونه در هفت مدل کسبوکار مختلف شکست خورده است، صحبت کند. به عنوان راهی برای بازسازی یک ایده، میتواند در مورد نحوه ساخت یک برند شخصی که معتبر است و پتانسیل بالایی دارد صحبت کند و آن موضوع را با شروع از داستان خود، برای خودش منحصر به فرد کند. این دقیقاً همان کاری است که او در ابتدای ویدیوی خود انجام داد؛ با یک داستان شروع کرد و همین باعث میشود که صحبتهای او در مورد برندسازی شخصی منحصر به فرد باشد.
در مورد باورهای اصلی او، به عنوان یک موضوع، میتواند در مورد اینکه شخصاً فکر میکند محصولات دیجیتال (digital products) بهترین راه برای شروع مبتدیان است، صحبت کند، در حالی که دیگران متفاوت فکر میکنند. او دلایلی پشت این باور دارد. یا از آنجایی که این یک باور اوست (مانند محصولات دیجیتال)، میتواند توصیههای کلاسیک در مورد ساخت محصول را بازسازی کند. او میتواند یاد بگیرد که استیو جابز (Steve Jobs) چگونه محصول میساخت و آن را زیر یک لنز جدید، یا برای محصولات دیجیتال یا فقط برای یک خالق به طور کلی، نه برای ساخت یک شرکت Fortune 500، چارچوببندی کند.
برای انجام این کار به خوبی، بنویسید که کجا بودید، چه چیزی باعث تغییر شد و اکنون کجا هستید، برای هر موضوع یا مضمونی که در مورد آن صحبت میکنید. اصول اصلی را که با اعتقاد راسخ به آنها پایبند هستید، فهرست کنید.
نکته در مورد این کار این است که همیشه دشوار است وقتی فقط جلوی یک صفحه خالی نشستهاید و سعی میکنید باورهای خود را روی کاغذ بیاورید، زیرا همه آنها به ذهنتان نمیآیند. آنها فقط در ذهن آگاه شما نیستند؛ شما باید آنها را از ناخودآگاه خود بیرون بکشید. باید برای حدود یک هفته در مورد این فکر کنید. باید به محتوا گوش دهید و اجازه دهید ایدههای حاصل از آن، ایدههایی را برای نوشتن شما در طول مسیر به ذهنتان بیاورند.
اما راه دیگری برای انجام این کار، استفاده از هوش مصنوعی برای راهنمایی تفکر شماست. دن کو یک پرامپت ایجاد کرده است که به شما کمک میکند داستان و باورهای خود را استخراج کنید و سپس آنها را به صورت منظم در یک سند واحد مرتب میکند.
۳. اقتدار: نمایش تخصص از طریق آموزش متقاعدکننده (H3)
ستون سوم و شاید مهمترین آن، این است که آموزش متقاعدکننده رفتار را تغییر میدهد (persuasive education changes behavior). بیشتر خالقان کسبوکارهای آموزشی (education businesses) میسازند. آنها مهارتها و علایق خود را آموزش میدهند. البته میتوانید تلاش کنید که سلبریتی بزرگ بعدی یا مدل OnlyFans شوید، اما هدف ما نوعی تأثیر مثبت و کار معنادار (positive impact and meaningful work) است.
مسئله این است که خالقان زیادی وجود دارند که از قبل آنچه شما میخواهید آموزش دهید را آموزش میدهند. شما میتوانید هر مهارتی را در یوتیوب جستجو کنید و هزاران ویدیو در مورد هر موضوعی پیدا کنید. این همان چیزی است که بیشتر مبتدیان را گیج میکند؛ آنها باور نمیکنند که مردم دلیلی برای دنبال کردن آنها دارند. چرا باید از شما یاد بگیرند در حالی که از قبل افراد زیادی برای یادگیری وجود دارند؟.
در اینجا دو راهحل وجود دارد:
- اول، آموزش از طریق یک لنز جدید (Teach through a new lens): این مشابه چیزی است که قبلاً صحبت کردیم. میتوانید یک موضوع را از طریق داستان شخصی یا باورهای اصلی خود بازسازی کنید، مثلاً چگونه دن کو میتواند در مورد چیزی به سادگی برندسازی شخصی صحبت کند، اما آن را با داستان خود چارچوببندی کند. راه دیگری که دن کو دوست دارد این کار را انجام دهد، بازسازی از طریق یک ایده بدیع (reframing through a novel idea) است. اگر دستورالعملهایی را که در ستون رشد داده شد، دنبال کنید، به طور مداوم اطلاعات را برای یافتن ایده مصرف یا تحقیق میکنید. برای دن کو، وقتی این کار را انجام میدهد، چیزی مانند ایدههای ناوال در مورد اینکه “ایدهها نفت جدید هستند و این نسل در فضای ایده ثروتمند میشوند، نه در فضای فیزیکی”، میتواند به عنوان مقدمهای برای موضوع برند شخصی استفاده شود و بسیار جذابتر و منحصر به فردتر خواهد بود. او میتواند بگوید: “این نسل در فضای ایده ثروتمند میشوند، نه در فضای فیزیکی. مدلهای کسبوکار سنتی گذشته نیاز به مکان فیزیکی و اینها داشتند، اما با یک کسبوکار آنلاین و یک برند شخصی، فقط به ایدهها نیاز دارید”. این رویکرد به شما کمک میکند تا محتوای خود را متمایز کنید، حتی اگر موضوع شما بسیار رایج باشد.
- دوم، متقاعد کردن افراد بیعلاقه (Persuade the non-interested): این بخش به بیشتر اعتراضات شما در مورد ساخت یک برند شخصی پاسخ میدهد. بیشتر افراد در رسانههای اجتماعی عمداً قصد یادگیری ندارند. اگر قصد یادگیری داشتند، فیزیکی یک دوره ویدیویی یا مقاله در مورد آن موضوع را جستجو میکردند. شما به افراد تصادفی در رسانههای اجتماعی معرفی میشوید. شما کنترل نمیکنید که چه کسی محتوای شما را میبیند، مگر اینکه علایق و جمعیتشناسی آنها را در چیزی مانند تبلیغات فیسبوک وارد کنید.
بنابراین شما باید ایدههای خود را گسترده و مطلوب چارچوببندی کنید. اگر دن کو میخواهد در مورد برندسازی شخصی صحبت کند، مستقیماً به دستورالعملهای انتخاب موضوع یا ایجاد بیوگرافی نمیرود. این خستهکننده است و به اندازه کافی برای انتشار به مخاطبان جدید، به دست نمیآید. او توصیه میکند که در مورد پنج سطح آگاهی در بازاریابی (five levels of awareness in marketing) تحقیق کنید. وقتی محصولی را ایجاد میکنید، با سطح آگاهی بسیار بالاتری صحبت میکنید، زیرا آنها به اندازه کافی از مشکل خود آگاه بودهاند که محصول را بخرند. بنابراین نیازی نیست که با آن همه مقدمه و مطالب گسترده که برای رسانههای اجتماعی مناسبتر است، شروع کنید؛ مستقیماً به جزئیات آنچه خریداری کردهاند، میپردازید.
اما در رسانههای اجتماعی، هیچ کس به این فکر نمیکند. آنها سعی نمیکنند ۱۰ دقیقه اسکرول کنند تا “اینجا نحوه ساخت یک برند شخصی است”، “اینجا نحوه طراحی یک وبسایت است” را پیدا کنند. آنها در حال کشف چیزهای جدید هستند.
بهترین راه برای تمرین این کار، شروع به فکر کردن در قالب “نقاط درد” (pain points) و “نتایج مطلوب” (desired outcomes) است. دن کو میتواند با عبارتی مانند “اگر میخواهید…” (که یک میل است) یا “اگر نمیخواهید…” (که یک نقطه درد است) شروع کند. سپس بیشتر مردم حداقل شانس علاقهمند شدن به آنچه او میگوید را دارند.
به عنوان مثال، او میتواند بگوید: “اگر از فکر ساخت رویاهای دیگران برای بقیه عمرتان متنفر هستید، یک برند شخصی راهاندازی کنید“. سپس میتواند مزایای راهاندازی آن را فهرست کند، اینکه چقدر کمخطر است و چگونه میتوانید تقریباً هر چیزی را از محصولات دیجیتال گرفته تا نرمافزار و محصولات فیزیکی بفروشید. او میتواند یک استدلال قانعکننده برای اینکه چرا مردم باید یک برند شخصی راهاندازی کنند، ارائه دهد و آن را به عنوان یک گزینه برای آنها معرفی کند.
کسب درآمد برای مبتدیان: تبدیل اعتماد به درآمد (H2)
این تمام ماتریس اعتماد بود. اکنون به سرعت در مورد بهترین راه برای کسب درآمد به عنوان یک مبتدی صحبت میکنیم. بهترین راه برای کسب درآمد، هر راهی است؛ همه آنها واقعاً کار میکنند. کتابهای الکترونیکی (ebooks)، قالبها (templates)، دورههای آموزشی گروهی (cohorts)، مربیگری (coaching)، خبرنامههای پولی (paid newsletter)، حمایتهای مالی (sponsorships)، فریلنسینگ (freelancing)، فروش یک محصول فیزیکی (physical product)؛ هر چه که باشد.
بیشتر مردم نمیدانند که یک برند شخصی یک کسبوکار نیست؛ بلکه یک منبع ترافیک است (a personal brand isn’t a business; it’s a traffic source). بنیانگذاران یک برند شخصی میسازند تا کاربران را برای استارتآپ خود به دست آورند. برندهای تجارت الکترونیک از محتوای تولید شده توسط کاربر (UGC – User-Generated Content) برای فروش محصولات فیزیکی استفاده میکنند. شما به معنای واقعی کلمه میتوانید هر چیزی را از کیسههای قهوه گرفته تا تصاویر برهنه بفروشید، اگر یک برند شخصی قابل اعتماد (trustworthy personal brand) داشته باشید.
کسانی که برند شخصی ندارند، باید به سرعت اعتماد بسازند یا از تاکتیکهای روانشناختی عمیقتر در قالب بازاریابی پاسخ مستقیم (direct response marketing) برای تضمین فروش استفاده کنند. آنها باید از تبلیغ (ad) به تبدیل (conversion) در سریعترین زمان ممکن حرکت کنند. این فضا را برای تاکتیکهای بالقوه غیراخلاقی و تمرکز صرف بر کسب پول سریع باز میکند.
از آنجایی که ما بر ساخت یک برند شخصی بر اساس ماتریس اعتمادی که بحث کردیم، تمرکز کردهایم، شما در موقعیت بسیار خوبی قرار دارید. شما از قبل افرادی دارید که میخواهند از شما خرید کنند. نیازی نیست نگران بهینهسازی صفحه فرود (landing page) یا عنوان خود باشید، زیرا محتوای شما از قبل فروش را انجام داده است.
دن کو میتوانست مزایا و معایب انواع محصولاتی را که باید ابتدا بسازید، فهرست کند، اما در عوض این را میگوید: اولین محصول شما نباید بیش از یک هفته طول بکشد تا ساخته شود، زیرا احتمالاً از قبل یک محصول در اختیار دارید.
به عنوان مثال، جان هیو (John Hugh) از استن (Stan)، که یک پلتفرم خالقان است و به شما امکان میزبانی محصولات دیجیتال را میدهد. او کار خود را به عنوان یک خالق در تیکتاک (TikTok) آغاز کرد و ویدیوهای مشاوره شغلی میساخت. او متوجه شد که بسیاری از مردم از او میپرسیدند: “برای به دست آوردن شغل در گلدمن ساکس (Goldman Sachs) چه کاری انجام دادی؟”. او گاهی به رزومه (resume) خود اشاره میکرد و در نهایت متوجه شد: “او، میتوانم این رزومه را بردارم، آن را به عنوان یک قالب (template) به قیمت ۱۰ دلار قرار دهم و هزاران دلار از آن به دست آورم”. او کار را پیچیده نکرد.
در اینجا چند ایده برای آنچه میتوانید انجام دهید:
- یک آموزش ۳۰ تا ۶۰ دقیقهای ضبط کنید که چگونه یک کار تأثیرگذار را بر اساس موضوعی که در مورد آن صحبت میکنید، انجام دهید.
- یک دارایی قدیمی (old asset) را پیدا کنید که به شما امکان دستیابی به یک نتیجه مطلوب را داده است و آن را به یک قالب تبدیل کنید.
- یک پست اجتماعی را که بازخورد خوبی دریافت کرده است، بردارید و آن را به یک راهنمای کوتاه (short guide) یا قالب تبدیل کنید.
هدف ما در اینجا کسب درآمد هنگفت با این استراتژی نیست؛ هدف ما اعتبار بخشیدن به ایدهای است که ارزش پرداخت دارد (validate an idea that’s worth paying for). با شارژ چیزی حدود ۱۰ دلار شروع کنید. اگر نرخ تبدیل (conversion rate) شما ۲.۵٪ یا بالاتر است، آنگاه به تبدیل آن به یک محصول کاملتر فکر کنید. به این ترتیب، زمان خود را صرف ساخت چیزی که مردم نمیخواهند، هدر نمیدهید. این واقعاً میتواند به همین سادگی باشد.
دن کو یک چالش “ساخت یک برند شخصی سودآور در ۳۰ روز” (build a profitable personal brand in 30 days challenge) را برگزار میکند که در آن هر روز یک درس عملی و گامهای اجرایی آن درس را دریافت میکنید. این برنامه حدود ۳۰ تا ۶۰ دقیقه در روز طول میکشد و در پایان ۳۰ روز، شما یک پایه و اساس و یک برند شخصی باورنکردنی خواهید داشت که آماده کسب درآمد است. این چالش از ۱۶ ژوئن آغاز میشود.
نتیجهگیری (H2)
ساخت یک برند شخصی موفق و متمایز از ۹۹ درصد افراد دیگر، فرآیندی تدریجی است که بر پایه اعتماد عمیق با مخاطبان بنا میشود. این سفر، همانطور که از تجربه دن کو نیز پیداست، با آزمایشهای متعدد، درسآموزی از شکستها و تعهد به رشد، اصالت و اقتدار شکل میگیرد.
ماتریس اعتماد، با سه ستون اصلی خود – رشد (Growth) برای جذب مخاطبان از طریق ایدههای جذاب و کاربردی، اصالت (Authenticity) برای برقراری ارتباط عمیق بر پایه داستان و باورهای شخصی، و اقتدار (Authority) برای نمایش تخصص از طریق آموزش متقاعدکننده و منحصر به فرد – نقشه راهی جامع را فراهم میکند. رشد مستلزم پرورش “عضله ایده تا اجرا” و تغییر رویکرد از مصرفکننده به محقق است، با تحلیل دقیق آنچه در فضای آنلاین موفق شده است. اصالت نه تنها با صرف زمان در معرض دید مخاطب، بلکه با همراستایی ارزشها و شجاعت در قطبش اصیل به دست میآید، زیرا مردم نه ایدهها، بلکه افراد پشت ایدهها را دنبال میکنند. و در نهایت، اقتدار از طریق آموزش متقاعدکنندهای حاصل میشود که نه تنها از یک لنز جدید به موضوعات نگاه میکند، بلکه توانایی جذب و متقاعد کردن افراد بیعلاقه را نیز دارد، با تمرکز بر نقاط درد و نتایج مطلوب.
در زمینه کسب درآمد، باید درک کرد که برند شخصی خود یک کسبوکار نیست، بلکه یک منبع ترافیک ارزشمند است. این به شما امکان میدهد تا هر نوع محصولی را، چه دیجیتال و چه فیزیکی، با سادگی و اثربخشی بیشتری به فروش برسانید، زیرا اعتماد قبلاً از طریق محتوای شما ساخته شده است. توصیه کلیدی برای شروع، ساخت اولین محصول در کمتر از یک هفته و با قیمت پایین (مانند ۱۰ دلار) برای اعتبار بخشیدن سریع به ایده است. این رویکرد به شما امکان میدهد تا قبل از سرمایهگذاری زمان و انرژی زیاد، تقاضای بازار را بسنجید.
در نهایت، ساخت یک برند شخصی قوی، سفری مداوم است که به صبر، پشتکار و تمایل به یادگیری و سازگاری نیاز دارد. با تمرکز بر این اصول و استفاده از ابزارهایی که در دسترس هستند، میتوانید برندی بسازید که نه تنها درآمدزا باشد، بلکه بازتابی واقعی از شما و ارزشهایتان باشد، و شما را از اکثریت جدا کند.
بدون نظر