فصل سوم: شادی، شور و هیجان و لذت یک انتخاب است
زندگی زمانی که افراد میمیرند، از خندیدن بازنمیایستد، همانطور که زمانی که افراد میخندند، از جدی بودن دست نمیکشد.
_جرج برنارد شاو
انبوه جمعیت با حوصله منتظر باز شدن درهای سالن رقص بودند. بخش پایانی اورتور ویلیام تل، نشانهای برای شروع یافتن بهترین صندلی بود. با شیپورها که به صدا درآمدند، 400 کارمند خندان یک شرکت بیمه بزرگ به سمت صندلیهای خود هجوم بردند. در کمتر از دو دقیقه، همه نشستند و آماده مرغ، استیک، یا فلفل دلمهای پر شده هتل شدند. فضای اتاق پر از جنبوجوش بود. کارمندان و مدیران با هم مخلوط میشدند، لبخند میزدند و ارتباط برقرار میکردند. اتفاقی شگفتانگیز در شرف وقوع بود. یکی از رهبران آنها، یک معاون و کارشناس بیمه، با لباسی بسیار تنگ شبیه به لباس “لون رنجر” (شخصیت کابوی فیلم) روی صحنه آمد. او آن را “آبی تخممرغی رابین” مینامید. او یک ماسک و مقدار زیادی ریشریش داشت. جمعیت از او استقبال بینظیری کردند. او در حالی که جوایز را اهدا میکرد و از افراد مختلف قدردانی مینمود، هر اقدام خود را با کشیدن تفنگ اسباببازیاش به پایان میرساند. او زمانبندی بینقصی داشت و جمعیت آن را دوست داشتند.
بیش از دو ساعت و با هزینهای معادل ناهار مرغ هتل، کارمندان جشن گرفتند، مورد تشویق و تقدیر برای یک سال عالی قرار گرفتند، استراحت کردند و از آن لذت بردند. و زمانی که ناهار تمام شد، کارمندان به سر کار بازگشتند، اکثر آنها با انرژی مضاعف.
این یک فرمول ساده است: استراحت از کار + ناهار رایگان + کارشناس بیمه در لباس لون رنجر + تقدیر = لذت. چرا شرکتهای بیشتری نمیتوانند این را درک کنند؟ لذت دوباره پیروز میشود. لذت همیشه باید پیروز شود. اکنون، بیش از هر زمان دیگری، ما نیاز داریم که لذت را برانگیزیم، تشویق کنیم و طلب کنیم. گاهی اوقات، حتی باید برای آن بجنگیم. همه ما سختتر و طولانیتر کار میکنیم. هر کدام از ناامیدیهای اخیر را انتخاب کنید: اقتصاد، ادغام یا تعدیل نیروی اخیر، رویدادهای جهانی، کاهش مزایا، یا هر تغییر روزمره سازمانی.
لذت، سلاح مخفی ماست. لذت همیشه در برابر استرس، ناامیدی و بیحوصلگی ناشی از تغییر و عدم قطعیت پیروز خواهد شد. لذت شور و هیجان، بهرهوری و وفاداری را افزایش میدهد. لذت، شور و هیجان ما را برای کارهای روزمره انرژی میبخشد. این سوخت ماست، و برای بسیاری از شرکتها کمیاب است.
فکر میکنم از داشتن لذت میترسیم. میترسیم که لذت، کسبوکار ما را مختل کند. ممکن است کسی را ناراحت کنیم. وقت برای لذت نداریم. ما یک شرکت مفرح نیستیم. آیا هیچ یک از این باورهای غلط برایتان آشنا نیست؟ شرکتها اجازه میدهند این باورهای غلط دستور کار جلسات را تعیین کرده و انرژی را از هر دفتر، محل کار و اتاق کنفرانس تخلیه کنند. آیا تا به حال در کنفرانسی شرکت کردهاید که فاقد هرگونه لذت باشد؟ زامبیهای جلسات در مراکز همایش راه میروند، کارتهای شناسایی بزرگ به سینه دارند و کیسههای پلیاستر رایگان را محکم چسبیدهاند. حدود ظهر، به آنها مرغ و یک پیلاف برنج عجیب بدهید، و آنها چهار تا پنج ساعت دیگر در حالت زامبی خود ادامه خواهند داد.
تجربه من این است که همه تشنه لذت هستند. خنده، انرژی و روحی را در اتاق ایجاد میکند و شتاب میبخشد. یک جلسه مفرح، جلسهای است که به یاد میماند. اعضای حاضر برای پیامهای کاری پذیراتر هستند. مهمتر اینکه، پیامهای کاری را حفظ کرده و به کار میبرند. مخاطبی که لذت میبرد، در ارتباطات جلسه مشارکت میکند. جلسات موفق، مخاطبان را درگیر و مشارکتجو میکنند.
اولین شغل من در یک سینما بود. دستگاه پاپکورن را تمیز میکردم. آشغالهای دیگران را جمع میکردم. یک جلیقه قرمز میپوشیدم. وقتی از سر کار به خانه میآمدم، بوی هاتداگ و کره میدادم. ساعتی ۲.۸۵ دلار درآمد داشتم. این یکی از بهترین کارهایی بود که تا به حال انجام داده بودم.
وقتی ۱۵ سال دارید و در یک سینما کار میکنید، انتخاب برای داشتن لذت آسان است. من هر روز سر کار میآمدم و آن را مفرح میساختم. البته، گاهی فکر میکردم مدیرم یک دیکتاتور شرور است که تنها یک مأموریت دارد: پیدا کردن راههای جدید برای تمیز کردن سینما. دیوارها را میشستیم. برنج را برق میانداختیم. آدامس را از روی فرش پاک میکردیم. و بله، در تعطیلات هم کار میکردم. یک زمستان، شب سال نو را در یک بوران کار کردم.
مجبور بودم پروژههایی را تحمل کنم که فکر میکردم زیر سطح مهارتهایم به عنوان یک متصدی آموزشدیده در یک سینمای حومه شهر بودند. یک تابستان، من کابوی باب بودم. میدانید، در طول تابستان، سینما نمایشهای ویژهای برای بچهها داشت. هر هفته، دو بار در روز، صدها کودک به سینما هجوم میآوردند، در یک جنون تغذیه برای “چیتتی چیتتی بنگ بنگ”.
والدین فرزندان خود را با چند دلار پول آبنبات در جیبشان به سینما میآوردند. بچهها فیلم را تماشا میکردند، هرج و مرج ایجاد میکردند و مانند یک گله بوفالوی خشمگین با قند بالا به اطراف میدویدند. در طول آن تابستان آخرالزمانی، مجبور بودم یک کلاه، جلیقه و نشان “غرب قدیم” بپوشم و کابوی باب باشم. وظیفه اصلی کابوی باب حفظ آرامش در طول “چیتتی چیتتی بنگ بنگ” بود. کابوی باب مشکلات را حل میکرد. دنبال صندلی خودتان میگردید؟ از کابوی باب بپرسید. چند بچه صندلیتان را لگد میزنند؟ کابوی باب را بیاورید. پاپکورن ریخته؟ کابوی باب را پیدا کنید.
اگر روزی به عنوان یک جاسوس بینالمللی کار کنم و تحت شکنجه قرار بگیرم، اطمینان کامل دارم که هیچ چیز در زرادخانه دشمنم نمیتواند با تابستانی که به عنوان کابوی باب با صدها کودک جیغزننده که با کوکتلی از نوشابه، پاپکورن و هات تاملز (آبنبات تند) مصرف کرده بودند، و به طور مکرر “چیتتی چیتتی بنگ بنگ” را تماشا میکردند، برابری کند.
مهم نیست شرایط چه بود، دوستان من و من راهی برای داشتن لذت پیدا کردیم. وقتی ۱۵ سال دارید، گزینههای دیگری وجود ندارد. اگر قرار است دستگاههای پاپکورن را تمیز کنم، در سینما با لباس کابوی باب راه بروم، و “چیتتی چیتتی بنگ بنگ” را با ساعتی ۲.۸۵ دلار تماشا کنم، قطعاً از آن لذت خواهم برد.
انتخاب برای داشتن لذت وقتی کودک هستیم بسیار آسان است. متأسفانه، وقتی بزرگسال میشویم، شروع به اجازه دادن به دیگران برای انتخاب کردن به جای خودمان میکنیم. به دیگران اجازه میدهیم انرژی، شور و هیجان و لذت ما را تعیین کنند. به همکاران و مشتریان، دوستان، مدیران، شرکا و فروشندگانمان اجازه میدهیم شادی ما را تعیین کنند. وقتی این کار را میکنیم، هرگز خیلی شاد یا پرشور نیستیم. ما مالکیت و مسئولیت را واگذار کردهایم.
چرا چیزی جز لذت را انتخاب کنیم؟
لذت، سوخت ما برای خلاقیت، رهبری، شور و هیجان و موفقیت است. با این حال، ما واقعاً هیچ وقتی برای فکر کردن به لذت صرف نمیکنیم. هر کسی میتواند لذت ببرد. فقط باید انتخاب کنیم.
یکی از دلایلی که لذت نمیبریم، این است که انتظارات پایینی از خودمان داریم. بسیاری از مشتریان من قبل از اینکه من برای گروهی از بانکداران/وکلای/پزشکان/مهندسان/حسابداران/مدیران IT صحبت کنم، به من هشدار میدهند که آنها خستهکننده/خجالتی/درونگرا/ملالآور هستند و اینکه برای من بسیار دشوار خواهد بود که آنها را از لاک خود بیرون بیاورم/در فعالیتها مشارکت دهم/بخندانم و لذت ببرند. آنها به من میگویند: “حسابدارها خستهکنندهاند.” میگویند: “پزشکها خیلی جدی هستند.” به من یادآوری میشود: “وکلا نمیخندند.” در واقع، هر شغلی که شامل جتهای شخصی، غذای رایگان، سبدهای هدیه ۳۰,۰۰۰ دلاری، و یک مربی/سرآشپز/پیشخدمت/خدمتکار/کنسیهژ نباشد، قرار نیست مفرح باشد.
حدس بزنید چیست؟ معمولاً حدود ۱۰ ثانیه طول میکشد تا بانکدارها/وکلا/پزشکان/مهندسان/حسابداران/مدیران IT را بخندانم. همه خلاق هستند. همه توانایی لذت بردن را دارند. من فقط انتظارات متفاوتی از مخاطبانم دارم. پس از بیش از ۲۵۰۰ ارائه برای تقریباً هر صنعتی، میدانم که همه میخواهند بخندند و لذت ببرند. همه توانایی خلاقیت دارند. مسئله ایجاد فرصت و یک محیط مثبت است که در فصلهای دیگر به آن خواهم پرداخت. همچنین، این موضوع به انتخاب کردن مربوط میشود.
بداههپردازی درباره انتخابهاست. وقتی داوطلبان را به صحنه دعوت میکنم تا در یک بازی بداههپردازی شرکت کنند، آنها انتخاب میکنند که لذت ببرند. برخی موفقتر از دیگران هستند، اما همه لذت میبرند. البته، بخشی از نگرش آنها به دلیل فرصت و حمایت مثبت است، اما بخشی از آن نیز به دلیل انتخاب است. چرا آنها انتخاب میکنند که لذت ببرند؟ آیا به این دلیل است که بازی جدی نیست؟ ما میتوانیم بدون توجه به صنعت یا شغلمان لذت ببریم. در واقع، باید لذت ببریم. بدون لذت، شور و هیجان وجود ندارد. بدون شور و هیجان، انرژی و موفقیت ما کجاست؟
اگر به من اعتقاد ندارید، به یک دبیرستان یا کالج بروید و گروهی از نوجوانان را تماشا کنید. وقتی با دانشآموزان صحبت میکنم، انرژی و خلاقیت آنها مرا شگفتزده میکند. آنها برای داوطلب شدن در تمرینات به سمت صحنه میدوند. آنها خود را با انرژی و شور و هیجان به هر فعالیتی پرتاب میکنند. همین بچهها بعدها بانکدار، وکیل، پزشک، مهندس، حسابدار و مدیر IT خواهند شد. چه اتفاقی برای آنها میافتد؟ انرژی آنها کجا میرود؟ همه آن نمیتواند به خاطر افزایش قند خون باشد.
مسئله انتخابهاست. ما به آرامی شروع به انتخابهایی میکنیم که انرژی و شادی ما را از بین میبرند. شغلی را به دلایل اشتباه انتخاب میکنیم. حرفه خود را بر اساس پتانسیل درآمد و نه پتانسیل شادی انتخاب میکنیم. بر اساس آنچه دیگران فکر میکنند، تصمیم میگیریم نه آنچه خودمان میخواهیم. به زودی، بدون شور و هیجان کار میکنیم. مخزن سوخت خلاقیت ما از یک کمدی جمعه شب هم خالیتر است.
ما باید مسئولیت انتخابهای خود را بر عهده بگیریم. وقتی با گروههای کوچکتر کار میکنم، بازیای را انجام میدهم که در آن شرکتکنندگان باید یک آگهی بازرگانی یا آهنگ تبلیغاتی برای محصولی که وجود ندارد، بسازند. آنها در تیمهای پنج تا هشت نفره کار میکنند و کمتر از ۱۰ دقیقه فرصت دارند تا آگهی خود را بسازند و ویژگیها و مزایای محصول خود را تعریف کنند. محدودیت زمانی آنها را مجبور میکند تا انتخابهای درستی برای دستیابی به موفقیت به عنوان یک تیم انجام دهند. هر گروه در حین ساخت آگهی یا آهنگ خود پر از انرژی است. آنها لذت میبرند. بعد از اجرای هر گروه، من از آنها درباره روند کارشان میپرسم. پاسخها همیشه یکسان است:
- به دلیل محدودیت زمانی، گروه متمرکز بود.
- گروه نسبت به ایدههای یکدیگر بسیار پذیرا بود.
- همه مشارکت داشتند.
- زمانی که از یکدیگر حمایت مثبت دریافت میکردند، تمایل داشتند ایدههای بیشتری ارائه دهند.
- همه در طول تمرین نگرش مثبتی داشتند.
- همه لذت بردند.
- انرژی ایجاد شده در طول تمرین، همکاری و دستیابی به اهداف را آسانتر کرد.
- ایدههای آنها ایدههای بیشتری را خلق کرد.
اگرچه هدف این تمرین هیچ ربطی به مشاغل آنها نداشت، اما میخواستم نکتهای را ثابت کنم. گروه انتخاب کرد که در طول تمرین لذت ببرد. با انتخاب لذت بردن و لذت بردن از فرآیند، نگرش آنها تغییر کرد و آنها را مجبور کرد تا در نحوه کار و ارتباط با تیم خود انتخاب درستی داشته باشند. نتیجه یک تیم موفق و خلاق است.
برای اثبات بیشتر حرفم، از همان گروهها میخواهم که یک چالش جدی را که هر یک در کارشان با آن روبرو هستند، انتخاب کنند. از آنها میخواهم ایدههایی را توسعه دهند یا طرحی را برای موفقیت در مواجهه با چالش ایجاد کنند. دوباره، زمان کمی برای ارائه ایدههایشان به آنها میدهم. بلافاصله، اتاق بسیار ساکت میشود، زیرا گروهها شروع به کار بر روی ایدههای بسیار جدی خود میکنند. من روند کار را متوقف میکنم و به گروهها یادآوری میکنم که چه چیزی در تمرین قبلی آنها را موفق کرد. فقط به این دلیل که موضوع ما جدیتر است، باز هم باید از انرژی و نگرشی استفاده کنیم که در بخش اول تمرین ما را موفق کرد.
اگر به گروه یک هدف “جدی” بدهم، آنها بلافاصله انتخاب میکنند که انرژی خود را کاهش دهند. آنها انتخاب میکنند که لذت را حذف کنند. بعد از اینکه این نکته را به گروه گوشزد میکنم، نگرش آنها شروع به تغییر میکند. چند ثانیه بعد، انرژی در اتاق افزایش مییابد. شرکتکنندگان دوباره از فرآیند لذت میبرند. آنها هنوز روی چالش “جدی” خود متمرکز هستند، اما اکنون در مورد نگرش خود انتخابی انجام دادهاند. انرژی افزایش مییابد. خنده افزایش مییابد. خلاقیت افزایش مییابد.
مهم نیست شرایط چه باشد، ما باید کنترل انتخابهای خود را در دست بگیریم. همه ما با شرایط سختی روبرو هستیم که خارج از کنترل ما هستند. تنها چیزی که همیشه تحت کنترل ماست، نگرش ما است. ما دلایل زیادی برای لذت نبردن پیدا میکنیم. در اینجا چهار باور رایج در مورد لذت آورده شده است.
باور غلط شماره ۱: میترسیم که لذت، کسبوکار ما را مختل کند.
بله، لذت کسبوکار را مختل میکند. کل موضوع همین است. ذهن شما در طول روز به استراحتهای ذهنی نیاز دارد، حتی برای چند ثانیه. یک دوز خنده، و ذهن هوشیارتر و متمرکزتر میشود. شما به ندرت میبینید که افراد یک لحظه هیستریک بخندند و سپس لحظه بعد به خواب روند. من مطمئنم همین الان دانشمندی در جایی در نیومکزیکو در حال اثبات این است که موشها به ندرت پس از خندیدن به خواب میروند. میتوانید آن را جستجو کنید.
لذت مجبور نیست مزاحمتی ایجاد کند. لذت جای چیز دیگری را نمیگیرد. در فصلی دیگر، درباره تزیینات روی کاپکیک صحبت میکنم. لذت، تزیینات روی کاپکیک است. لذت میتواند بخشی از کسبوکار باشد. معلم دبیرستان مورد علاقهتان را به یاد میآورید؟ او یادگیری را مفرح میساخت. بزرگسالان هیچ تفاوتی با بچههای دبیرستانی که تاریخ آمریکا را یاد میگیرند، ندارند. بزرگسالان فقط جوشهای کمتری دارند.
چیزی متفاوت را امتحان کنید. هزاران ایده برای ارائه پیامهای مهم به شیوهای مفرح و سرگرمکننده وجود دارد. فقط باید فرصت را ایجاد کنید.
باور غلط شماره ۲: ممکن است کسی را ناراحت کنیم.
لذت اشکال مختلفی دارد. تحقیق کنید و گروه خود را بشناسید. آنچه برای یک نفر مفرح است، ممکن است برای دیگران در گروه خیلی مفرح نباشد. همیشه کسی خواهد بود که لذت نمیبرد. مشکل زمانی است که به فردی که هرگز لذت نمیبرد – مهم نیست چه کاری انجام دهید – اجازه میدهید برای کل گروه تصمیم بگیرد. بهتر است مرد عبوس و تلخ با جلیقه پفکی را نادیده بگیرید.
لذت نباید توهینآمیز باشد یا باعث ناراحتی افراد شود. لذت نباید به ضرر دیگران باشد. خلاق باشید. اگر به کمک خارجی نیاز دارید، متخصصان را استخدام کنید و مراجع آنها را بررسی کنید.
گاهی اوقات مردم نیاز به کمی هل دادن به سمت لذت دارند. من دهها مسابقه گنجیابی را دیدهام که به همین شیوه شروع میشوند. مردم دور هم جمع میشوند. غر میزنند. طوری رفتار میکنند که انگار برای مسابقه گنجیابی زیادی باحال هستند. و ناگهان، همه شروع به شرکت در مسابقه گنجیابی میکنند. افرادی که زیادی باحال بودند، به رقابتیترین افراد تبدیل میشوند. مردم لذت میبرند. این اتفاق همیشه میافتد.
باور غلط شماره ۳: وقت برای لذت نداریم.
لذت زمان زیادی نمیبرد. راههای زیادی برای لذت بردن با زمان کم وجود دارد. در جلسه اخیر یکی از مشتریانم، [هشدار ایده] شرکتکنندگان مدام از من میپرسیدند: “سکه طلا را داری؟” من اصلاً نمیدانستم آنها درباره چه چیزی صحبت میکنند. بعداً متوجه شدم کارمندان یک سکه دلار ساکاگاویا را بین خود رد و بدل میکردند. اگر کسی سکه را از شما میخواست و شما آن را داشتید، باید سکه را پس میدادید. در پایان روز، هر کس سکه را داشت، یک کارت هدیه برنده میشد. این فعالیت صفر زمان از ارائههای آن روز را گرفت، با این حال تعاملات مفرحی بین کارمندان ایجاد کرد و انرژی و هیجان را به وجود آورد. این اولین بار بود که نام ساکاگاویا را مینوشتم.
لذت میتواند ساده باشد. لذت را میتوان با تلاش کمی به دست آورد. تحقیق کنید. خلاق باشید. از تیم رویداد یا سایر کارمندان بخواهید فعالیتهای مفرحی را که در جلسات یا مشاغل دیگر دیدهاند، لیست کنند. یک نکته دیگر: از تیم خود برای ایدههای جشن تولد کودکان کمک بگیرید. با چند تنظیم، تقریباً هر بازی که توسط کودکان انجام میشود، میتواند در یک دورهمی کاری استفاده شود.
باور غلط شماره ۴: ما یک شرکت مفرح نیستیم.
تقریباً هر مشتری به من میگوید که آنها مفرح نیستند. آنها به من میگویند که افرادشان مشارکت نمیکنند. کارمندانشان بسیار جدی هستند. همانطور که مادرزنم میگوید: “آن اطلاعات به اندازه فضله جغد روی شاخه گردو بیفایده است.”
اگر واقعاً این را باور داشته باشید و تلاش نکنید، لذت نخواهید برد. شگفتآور است که چند برنامهریز جلسه به من گفتهاند: “این اولین بار است که ما طنز و لذت را در جلسه خود گنجاندهایم.” و من طوری به آنها نگاه میکنم که انگار یک ماشین کوچک را قورت دادهاند.
همه ما میخواهیم لذت ببریم. همه ما میخواهیم بخندیم. فکر نمیکنم اکثر مردم صبحها با هدف لذت نبردن از خواب بیدار شوند. وظیفه ما این است که مواد لازم را برای ایجاد لذت برای گروه پیدا کنیم.
دو عنصر مهم، فرصت و محیط مثبت هستند. آخرین بار چه زمانی یک فرصت مفرح در یک جلسه ایجاد کردید؟ ایجاد این فرصت به عهده شماست.
بعضی ایدهها جواب نمیدهند. بعضی جواب میدهند. در بازی بمانید. به تلاش برای یافتن راههایی برای افزودن لذت به فرهنگ کاری خود ادامه دهید.
لذت همچنین ساده است. واقعاً زمان، بودجه یا انرژی زیادی نمیبرد. فقط تمایل میخواهد. در اینجا هفت ایده برای مدیران برای ترویج، تشویق و برانگیختن لذت آورده شده است:
- ایجاد غافلگیری و شیطنت. معاون رئیسجمهور لون رنجر بهترین مثال است. من مدیرانی را دیدهام که لباس امپراتور روم، کابوی، المپیکی یونانی، سوپرقهرمان و هر چیز دیگری را پوشیدهاند. همیشه جواب میدهد. کار جدی است. کسبوکار جدی است. کمی شوخی و شیطنت اشکالی ندارد.
در اینجا مثال دیگری آورده شده است: یکی از بهترین دوستان من در یک شرکت مخابراتی کار میکند. آنها یک مهره شطرنج بزرگ (حدوداً ۱۲۰ سانتیمتر ارتفاع) در دفتر خود داشتند. یک روز در دفتر کسی ظاهر میشد و روز بعد در جایی دیگر دوباره ظاهر میشد. گاهی اوقات مهره شطرنج را با خود به جلسات میآوردند. این کار شیطنتآمیز بود. گاهی اوقات به عنوان جایزه داده میشد. اگر روز سختی داشتید، تضمین میشد که مهره شطرنج در دفترتان ظاهر شود. دریافتکننده همیشه لبخند میزد.
یادم میآید وقتی دوستم (که در ارتش ذخیره بود) فراخوانده شد و به کویت فرستاده شد. یک روز، همکارانش مهره شطرنج را برای او پست کردند. دوستم این مهره شطرنج ۱۲۰ سانتیمتری را در پایگاه حمل میکرد و عکس میگرفت: در سالن غذاخوری، روی تانک، در توالت. همه در پایگاه در طول جلسه عکسبرداری بداهه، به مهره شطرنج دوستم میخندیدند. آنها ایدههای عکس ارائه میدادند. او عکسها را برای دوستانش فرستاد. دوستانش در محل کار عاشق عکسها شدند. یک مهره شطرنج ۱۲۰ سانتیمتری، لذت را در دو قاره، یک منطقه جنگی و یک شرکت بزرگ ایجاد کرد.
مهره شطرنج ۱۲۰ سانتیمتری شما چیست؟ لذت گاهی اوقات از جاهای بعید میآید. عنصر مشترک همیشه کمی شیطنت مخلوط با کمی غافلگیری و کمی تخیل است.
- ایجاد تقدیر و جشن. کمی حمایت مثبت و تقدیر، عنصری بزرگ برای لذت است. خلاق و متفاوت باشید. گفتن “ممنونم” یا “از شما قدردانی میکنم” بزرگترین هدیهای است که میتوانید بدهید. و هیچ پول، برنامهریزی، بودجه یا ارائه پاورپوینت با یک مثلث وارونه نمیخواهد.
الف. یک تابلوی اعلانات “تشکر” در اتاق استراحت ایجاد کنید.
ب. هر هفته یک جام خندهدار بدهید.
ج. کسی را به ناهار ببرید.
د. وقتی من برنامههای اهدای جوایز را میزبانی میکنم، همیشه به مشتری پیشنهاد میکنم یک نمایش اسلاید برای پخش در طول شام با عکسها و دستاوردهای کاری/شخصی همه افراد حاضر در اتاق ایجاد کند. از کارمندان و مدیران بخواهید دستاوردهای خود را ارسال کنند. ممکن است فقط ۱۲ جایزه اهدا کنید، اما با نمایش اسلاید همه افراد حاضر در اتاق را مورد تقدیر قرار دادهاید.
صدها، اگر نگوییم هزاران، راه برای جشن گرفتن و تقدیر از کارمندان برای کار، فداکاری و برتری آنها وجود دارد. و هر راهی که پیدا کنید، لذت را پرورش، تشویق و ایجاد خواهد کرد.
- به جلسات انرژی ببخشید. شب نمایش (Skit Night) یک اتفاق بزرگ است. شب نمایش چیست؟ بارها به من گفته شد: “نمیتوانی شب نمایش را از دست بدهی.” از من پرسیدند: “چه ساعتی برای شب نمایش میآیی؟” باور کنید، شب نمایش را از دست نمیدهم.
شب نمایش برجستهترین بخش جلسه سالانه رهبری برای یکی از مشتریان بزرگ مدیریت آپارتمان من است. در شب افتتاحیه، مدیرعامل و مدیر ارشد عملیاتی ارائه میدهند. و سپس شب نمایش اتفاق میافتد. چندین منطقه وظیفه اجرای نمایشی را دارند که میتواند شامل همه چیز از بازیگری، ویدئو، موسیقی، لبخوانی و “رقص” باشد. هر منطقه یک سال در میان اجرا میکند تا انتظار افزایش یابد.
هر نمایش درباره فرهنگ، روندهای جاری، مدیران، وضعیت کسبوکار یا هر چیز دیگری بود. بین ویدئوها و اجرای صحنهای، دهها نفر در هر اجرا شرکت داشتند.
وقتی شب نمایش را دیدم، شگفتزده، خوشحال و سرگرم شدم. بعد از جلسه با مدیرعامل صحبت کردم. او نمیتوانست شادتر از این باشد. میبینید، شب نمایش هیچ ربطی به عملکرد ندارد. البته، کمی لذت، انرژی و خنده به جلسه سالانه اضافه میکند. شب نمایش مربوط به زمانی است که در دفتر برای برنامهریزی، نوشتن، تولید و تمرین شب نمایش صرف میشود. مدیران و کارمندان هر بخش وقت خود را با هم صرف ایجاد نمایش خود میکنند. همه در منطقه در یک مقطعی درگیر میشوند.
شب نمایش یک رهایی است. هر کسی که روی هدف مشترک شب نمایش کار میکند، برابر است. همکاری بخشهای مختلف در شب نمایش، رفاقت، احترام، وفاداری، شور و هیجان و دوستی را ایجاد میکند. اینها همان مهارتهایی هستند که در زمان بحران مورد نیاز خواهند بود. شب نمایش مفرح است. و فقط یک دلیل دیگر که چرا شرکتی با سنت سالانه شب نمایش، همواره یکی از بهترین مکانها برای کار در کشور نامیده میشود.
- نوآوری را ترویج دهید. اخیراً برای سخنرانی در هفته نوآوری یک شرکت فناوری پزشکی دعوت شدم. هر روز یک جلسه متفاوت از یک تا دو ساعت برگزار میشد. جلسات از پنلی برای به اشتراک گذاشتن دستاوردهای نوآوری سال گذشته تا شرکت در یک جلسه طوفان فکری برای ایدههای جدید متغیر بود. سخنرانان مختلفی برای بحث و توسعه مهارتهای نوآوری دعوت شدند.
تمام جلسات در محل برگزار شد و شرکت در آنها داوطلبانه بود. کارمندان و مدیران با جوایز و هدایا تشویق به شرکت میشدند.
جلسات مفرح بودند و حول یک مهارت مهم که باعث موفقیت میشود، شکل گرفته بودند. لذت همچنین میتواند در مورد کسبوکار باشد. صرف چند ساعت در سال برای ترویج و تشویق نوآوری، سودهای تمامسال به همراه دارد. بیشتر جلسات بر موضوعات جدی و ایجاد ایدههایی برای کمک به توسعه کسبوکارشان متمرکز بودند، که به معنای نجات جان و کمک به بیمارانی است که از دستگاههای آنها استفاده میکنند.
برنامه نوآوری در مورد کسبوکار آنها بود، اما همچنین یک استراحت از روال روزمره آنها نیز بود. این ویژه و متفاوت بود. باز هم، اینها عناصر لذت هستند.
- وقت خود را اهدا کنید. اهدای وقت به صورت تیمی تجربهای مفرح و پاداشبخش ایجاد میکند. من در طول سالها در دهها برنامه شرکت کردهام. و هنوز کسی را ندیدهام که شکایت کند. صدها امکان و فرصت برای ایجاد لذت و کمک به جامعه وجود دارد. در اینجا سه مورد از مورد علاقههای من آورده شده است:
الف. گردش خرید تیمی. یک سازمان خیریه شایسته را انتخاب کنید. گروه را به تیمهای کوچک شش نفره یا کمتر تقسیم کنید. به آنها یک کارت هدیه مرکز خرید، یک لیست خرید و یک ساعت زمان بدهید. کنار بایستید و اجازه دهید خرید آغاز شود. گروه من با لیستمان از فروشگاهی به فروشگاه دیگر میدویدند و به دنبال بهترین تخفیفها بودند. میخواستیم ببینیم چقدر میتوانیم از لیست خود را بخریم. هر گروه همین کار را میکرد، با انرژی و هیجان در مرکز خرید میدویدند. بهترین بخش زمانی بود که سازمان برای دریافت کمک مالی به جلسه آمد.
ب. جمعآوری کمکهای مالی خلاقانه برای یونایتد وی (United Way). بسیاری از شرکتها از طریق کمکهای مالی از حقوق و دستمزد، کمپینهای یونایتد وی را اجرا میکنند. کمپین سالانه یونایتد وی (یا هر موسسه خیریه دیگری) فرصتی عالی برای لذت و خلاقیت است. یکی از مشتریان من یک نمایش استعداد داشت. مشتری دیگر من یک زمین مینی گلف در دفتر ساخت. هر بازدیدکننده (فروشندگان، شرکا، مشتریان، افراد تحویلدهنده) چند دلار برای بازی در زمین پرداخت میکردند. یکی از مشتریان من یک مسابقه تزیین کمد (Cubicle) داشت. با یونایتد وی محلی خود تماس بگیرید، و آنها احتمالاً ۱۰۰ ایده عالی به شما خواهند داد.
ج. یک روز را به کمک کردن اختصاص دهید. بسیاری از مشتریان من باارزشترین هدیه خود را دادهاند: زمان. گذراندن یک روز (یا حتی چند ساعت) به تمیز کردن، نقاشی، ساختن، خواندن یا کمک کردن، افراد را گرد هم میآورد. این فقط برای کارمندان مفرح نیست. پاداشبخش است.
د. روز آگاهی فناوری. مشتری راهآهن من یک روز آگاهی فناوری را برای دانشآموزان سال دوم و سوم دبیرستان منطقه برگزار میکند تا آنها را به مشاغل فناوری تشویق کند. این برنامه در روز شنبه در پردیس شرکت آنها برگزار میشود و به طور کامل توسط کارمندان اداره و داوطلبانه انجام میشود. واضح بود که این برنامه به همان اندازه که برای دانشآموزان پاداشبخش بود، برای کارمندان نیز پاداشبخش بود.
- اطرافتان را بهبود ببخشید. اخیراً از دفتری یکی از مشتریانم بازدید کردم. وقتی وارد شدم، یک نقاشی بزرگ را دیدم که به مربعهای کوچک و پر جنب و جوش تقسیم شده بود. به مشتریام درباره نقاشی اشاره کردم. بخش او این نقاشی را در طول چند روز ایجاد کرده بود. هر عضو تیم یکی از مربعها را برای بخش خود از نقاشی انتخاب کرده بود. چهار نفر میتوانستند همزمان روی نقاشی کار کنند. هر مربع در نقاشی نشاندهنده سبک، علایق و شخصیت عضو تیم بود.
هدف اول آنها بهبود محیط اطرافشان بود. بخش آموزش به دفتری جدید با دیوارهای سفید و خالی نقل مکان کرده بود، و به آنها گفته شده بود که نقاشی نکنند. هدف دوم یک فعالیت مفرح بود که تیم را گرد هم آورد. هدف سوم برجسته کردن فردیت و شخصیت تیم بود. با هزینه چند سطل رنگ و یک بوم بزرگ، این بخش یک فعالیت آسان و مفرح ایجاد کرد.
هر روز که به دفتر میآیند، نتیجه را میبینند و کار تیمی، شور و هیجان، خلاقیت و الهامی را که در نقاشی به کار رفته، به یاد میآورند. وقتی کسی جدید وارد بخش میشود، معمولاً اولین نظرشان درباره نقاشی است. کارمندان “مربع” خود را نشان میدهند و درباره هنر صحبت میکنند. مانند همه شاهکارهای هنری بزرگ که در موزهها آویزان هستند، این نقاشی نیز افراد را گرد هم میآورد. با این تفاوت که هزینه این یکی فقط چند دلار بود.
- رقابت کنید. رقابت همیشه مفرح است. همیشه وقتی یک مسابقه گنجیابی شرکتی (یا فعالیت رقابتی مشابه) شروع میشود، میخندم. همیشه گروهی هستند که زیادی باحال هستند. آنها عقب میمانند، جوک میگویند و مقاومت میکنند. و سپس اتفاق خندهداری میافتد. آنها میبینند که همه لذت میبرند. یا نمیتوانند در برابر وسوسه کمک به دوستانشان مقاومت کنند. یا نمیتوانند در برابر وسوسه انجام کاری مقاومت کنند. هر چه که باشد، یک دگرگونی اتفاق میافتد. بچههای “زیادی باحال” شرکت میکنند و لذت میبرند. غرغر کردن به وجد تبدیل میشود.
مهم نیست شرکت چیست. مهم نیست صنعت چیست. یک مسابقه گنجیابی یا یک فعالیت شیطنتآمیز ساخت موشک از فویل آلومینیوم و خلال دندان، همیشه مفرحتر از یک روز دیگر پردازش، حسابداری، فروش، توزیع یا [فعالیت شغلی را اینجا وارد کنید] خواهد بود. رقابتهای مورد علاقه من آنهایی هستند که درباره “بهترین بودن” در شغل خود هستند. یک مشتری رستوران فستفود، مسابقاتی برای بهترین “کارهاپرها” (خدمترسان در رستورانهای خودرویی) برگزار میکند. بهترینها به جلسه سالانه دعوت میشوند تا رقابت کنند. یک مشتری انجمن آپارتمانها، مسابقه مهارت برای کارمندان تعمیر و نگهداری برگزار میکند. عاشق تماشای تشویق همکاران توسط هر شرکت بودم. فکر نمیکنم تا به حال در محیطی پر سر و صداتر و مفرحتر در جلسهای بودهام.
لذت برای هر کسی متفاوت است. با این حال، برخی از عناصر مشترک وجود دارند که لذت را ایجاد میکنند. لذت مجبور نیست هزینهای داشته باشد یا زمان زیادی ببرد. و در دنیای شرکتها در حال حاضر، سطح لذت آنقدر پایین است که واقعاً به تلاش زیادی برای زدن هومران نیاز نیست.
لذت خود را پیدا کنید. آن را تشویق کنید. برای آن بجنگید. لون رنجر یا مهره شطرنج ۱۲۰ سانتیمتری خود را پیدا کنید. کمک کنید. شب نمایش شما چیست؟ هفته نوآوری شما چیست؟ مهمتر از همه، لذت شما چیست؟
ایدههای سریع
هدف شما هر روز این است که شاد، پرانرژی و پرشور به خانه بروید. این انتخاب شماست. وقتی این انتخاب را به مدیران، مشتریان، همکاران، فروشندگان، بورس، دولت و دیگران میدهیم، خیلی شاد نیستیم. آن را پس بگیرید. به چه کسی اجازه میدهید شادی شما را از طریق کلمات و اعمالشان تعیین کند؟ به عنوان مثال، یک راننده در بزرگراه جلوی شما میپیچد. شما فریاد میزنید و داد میکشید. عصبانی هستید. فشار خون شما بالا میرود. شما فقط به یک غریبه کامل اجازه دادید احساسات شما را کنترل کند. کسی که حتی نمیشناسید، بر فشار خون و سلامت شما تأثیر میگذارد. آیا بقیه عمرتان به خاطر خواهید داشت که او در ترافیک جلوی شما پیچید؟ نه.
انتخاب را پس بگیرید. طمعکار باشید. انتخاب را از همه پس بگیرید. شما باید مالک شادی خود باشید، زیرا تنها کسی هستید که واقعاً میدانید چه چیزی شما را خوشحال میکند. وقتی مالکیت نگرش خود را پس میگیرید، به عنوان فردی شادتر، پرشورتر و پرانرژیتر از خواب بیدار خواهید شد، زیرا اکنون این واقعاً انتخاب شماست.
پینوشتها:
- نسخهای از این فصل پیشتر در نشریات آنلاین و داخلی گوناگون منتشر شده است. اگر میدانستید کجا را جستجو کنید، میتوانستید این فصل را به رایگان مطالعه نمایید؛ با این حال، نسخه حاضر رایحهای از گلهای بهاری دارد و از نظر کربن خنثی است.
- در فصلی دیگر به زامبیها اشاره شد. آن زامبیها مشابه این زامبیها هستند، هرچند تفاوتهای اندکی دارند. مشخص است که انواع متفاوتی از زامبیها وجود دارد. البته، این بیان کمی نامتعارف به نظر رسید.
- با اطمینان نسبی میتوانم بگویم که در سالهای 1982 یا 1983، زمانی که کارم را آغاز کردم، ساعتی 2.85 دلار درآمد داشتم. شاید حتی کمتر از این هم بود. دستمزد من کمتر از حداقل حقوق مصوب پرداخت میشد و دلیل آن را نمیدانم. در طول سالیان، هرگاه این داستان را بازگو کردم، همواره به مبلغ 2.85 دلار در ساعت اشاره نمودم و بر همین گفته پابرجا میمانم.
- در فصلی آتی، به بررسی پیامدهای ورود یک عامل منفی در این بازی خواهم پرداخت.
- این کتاب حاوی ایدههای بسیاری در خصوص جشن گرفتن و خلق لحظات شگفتانگیز (“TA DA moments”) است. میبایست آنها را شمارش میکردم. (یادداشت برای ویراستار).
بدون نظر