فرایند کوچینگ بسیار اثربخش: چارچوبی مبتنی بر شواهد
عنوان سخنرانی: اسرار مربیگری بسیار مؤثر: سفری به سوی تسلط با چارچوب جامع رابرت اف. هیکس
مدت زمان: تقریباً 3 ساعت
(مقدمه: 15-20 دقیقه)
صبح بخیر/عصر بخیر همگی، و از اینکه امروز به ما پیوستید، بسیار سپاسگزارم. باعث افتخار من است که در اینجا حضور داشته و در مورد موضوعی صحبت کنم که به شدت به آن علاقه دارم: مربیگری بسیار مؤثر.
ما امروز در مورد یک کتاب روشنگرانه و بسیار کاربردی با عنوان “فرآیند مربیگری بسیار مؤثر: چارچوبی مبتنی بر شواهد” اثر دکتر رابرت اف. هیکس صحبت خواهیم کرد. دکتر هیکس، یک استاد بالینی رفتار سازمانی در دانشگاه تگزاس در دالاس و یک روانشناس بالینی و سازمانی مجرب است. این کتاب یک راهنمای عملی و در عین حال عمیق است که نظریههای روانشناختی را با یک چارچوب غیرخطی و کاربردی به نام چارچوب جامع مربیگری (Foursquare Coaching Framework) ترکیب میکند.
تصور کنید که میخواهید یک آشپز ماهر شوید. آیا فقط با داشتن بهترین ابزار آشپزی به یک سرآشپز تبدیل میشوید؟ خیر. همانطور که در حکایت شاگرد جادوگر میکی ماوس در فیلم فانتزیا میبینیم، میکی تلاش میکند با کپی کردن تکنیکهای استاد، به جادوگری ماهر تبدیل شود، اما چون درک عمیقی از علم و فرآیند پشت آن ندارد، خانه را به هم میریزد. این یک درس مهم برای ما است: صرفاً داشتن ابزار و تکنیکها، شما را به یک استاد تبدیل نمیکند. برای مربیگری مؤثر، ما به چیزی فراتر از ابزار نیاز داریم؛ ما به یک درک عمیق از “چگونه” و “چرا” نیاز داریم.
امروز، ما به این سفر اکتشافی خواهیم رفت. هدف من این است که به شما نشان دهم چگونه میتوانید به یک مربی آگاه و مسلط تبدیل شوید و نه تنها بدانید “چه کاری” انجام دهید، بلکه “چرا” و “چه زمانی” آن کار را انجام دهید. ما چارچوب جامع مربیگری را به عنوان نقشه راهی برای هدایت مکالمات مربیگری، بررسی خواهیم کرد.
بخش 1: بنیان مربیگری – تبدیل شدن به یک مربی سطح استاد (45-50 دقیقه)
مربیگری یک پیوستار است، از سطح مبتدی تا سطح استاد.
- مربیان سطح 1 (مبتدی): معمولاً بر خودشان تمرکز دارند، مضطرب هستند و از تکنیکها به صورت فرمولی استفاده میکنند. آنها میخواهند بدانند “چگونه” کاری را انجام دهند.
- مربیان سطح 2 (نیمهماهر): شروع به تفکر متفاوت میکنند و کمتر شیفته “جعبه ابزار مربیگری” هستند. آنها میتوانند در یک چارچوب مفهومی و نظری بزرگتر عمل کنند و به ارزش مدلها و روشهای مبتنی بر شواهد پی میبرند.
- مربیان سطح 3 (استاد): اینجاست که جادو اتفاق میافتد. مربیان سطح استاد بسیار منعطفتر هستند.
- آنها میتوانند همزمان با مراجعهکننده همدلی کنند و در عین حال از دیدگاه عینی، وضعیت را بسنجند. این به معنای داشتن “سطح دوگانه آگاهی” است.
- آنها به راحتی تفکر غیرخطی را به کار میگیرند و اطلاعات را از مراجعهکننده دریافت و یکپارچه میکنند، در حالی که خود را با نیازهای موقعیت و جریان مکالمه تطبیق میدهند.
- آنها اسکیما (یک چارچوب ذهنی) دارند که به آنها امکان میدهد اطلاعات را به طور شهودی در طول فرآیند مربیگری پردازش کنند و چابکی مربیگری را به نمایش بگذارند.
- آنها با توانایی خود احساس راحتی میکنند اما به طور واقعبینانه از محدودیتهای خود آگاه هستند.
- آنها اشتباهات را به راحتی میپذیرند و ناامیدیها یا مشکلات را منبع یادگیری میدانند.
- نکته کلیدی: اعتقاد آنها این است که اثربخشی مربیگری کمتر یک هدف حرفهای و بیشتر یک بیان خودشکوفایی است.
مسیر تسلط: دو مدل در توسعه متخصصان علوم رفتاری تأثیرگذار بودهاند:
- مدل دانشمند-ممارس (Scientist-Practitioner Model):
- این مدل بر این ایده استوار است که متخصصان باید در تحقیق و مدلهای نظری آموزش ببینند تا بتوانند تفکر انتقادی آگاهانه را در کمک به دیگران به کار ببرند.
- چالش: بسیاری از مربیان، بر اساس ویژگیهای شخصیتی خود (تم شخصیتی اجتماعی در مقابل تحقیقی)، این مدل را به طور کامل در آغوش نمیگیرند و ترجیح میدهند مربیگری کنند تا تحقیق.
- مدل ممارس بازتابنده (Reflective Practitioner Model):
- این مدل بر تفکر آگاهانه در مورد اقدامات حرفهای برای توسعه مهارتها تأکید دارد.
- ریشهها: از روش سقراطی برای القای تأمل و خودیابی نشأت میگیرد.
- دکتر هیکس خود از این مدل برای توسعه چارچوب جامع مربیگری استفاده کرده است.
- چالش: میتواند منجر به سطحینگری یا خودمحوری شود، یا دانش سنتی متخصصان را نادیده بگیرد.
مسیر سوم: ممارس آگاه (Informed Practitioner): این بهترین رویکرد است. این مدل نقاط قوت هر دو مدل دانشمند-ممارس و ممارس بازتابنده را ترکیب میکند. به این معنی که کار مربی باید به طور صریح بر اساس اطلاعات بهروز حاصل از تحقیقات، نظریهها و عملکردهای معتبر استوار باشد و در عین حال، مربی باید به طور مداوم از تجربیات خود تأمل و یادگیری داشته باشد.
چرا صرفاً عملکردهای مبتنی بر شواهد کافی نیست؟: مربیگری سطح استاد تنها در صورتی اتفاق میافتد که یک “اسکیما” (ساختار دانشی) وجود داشته باشد که امکان “بازتاب در عمل” (reflection-in-action) را فراهم کند. همانطور که یک نوازنده جاز از یک شمای موسیقیایی (اسکیما) استفاده میکند تا به طور شهودی در حین اجرا تصمیم بگیرد، یک مربی سطح استاد نیز به یک نقشه شناختی نیاز دارد تا در طول مکالمه مربیگری، اطلاعات را به طور غیرخطی پردازش کند.
اینجاست که چارچوب جامع مربیگری وارد میشود! این چارچوب نقش همان “اسکیما” را برای مربیان ایفا میکند.
بخش 2: قلب چارچوب – پشتیبانی و چالش (45-50 دقیقه)
مربیگری و روش سقراطی:
- مربیگری و روش سقراطی هر دو مبتنی بر پرسشگری هستند و از سوالات به صورت سیستماتیک برای تسهیل یادگیری، حل مسئله و خودیابی استفاده میکنند.
- هر دو نیازمند یک رابطه مشارکتی و برابریطلبانه بین طرفین هستند.
- و مهمتر از همه، هر دو بر دو روش اصلی کمک متکی هستند: پشتیبانی (Support) و چالش (Challenge).
پشتیبانی و چالش:
- پشتیبانی: به معنای تشویق، تسلی دادن، تقویت، تأیید و فراهم کردن یک پایه و اساس است. مربیگری به طور سنتی بر پشتیبانی تأکید داشته است، به خصوص به دلیل ریشههای انسانگرایانه آن در روش کارل راجرز. پشتیبانی یک فضای امن و همدلانه ایجاد میکند.
- چالش: به معنای مواجهه، پرسشگری، آزمایش یا اصرار بر توضیح یا شفافسازی است. چالش بدون پشتیبانی میتواند به ضرر یادگیری بزرگسالان باشد و حتی به عنوان “تبانی” در نظر گرفته میشود.
- اهمیت تعادل: پشتیبانی و چالش دست در دست هم کار میکنند.
- پشتیبانی کم، چالش کم: رکود و بیتفاوتی (هیچ اتفاقی نمیافتد).
- پشتیبانی زیاد، چالش کم: تأیید محض (مراجعهکننده احساس تأیید میکند اما برای تغییر تحت فشار قرار نمیگیرد). مربی فقط یک تشویقکننده میشود.
- چالش زیاد، پشتیبانی کم: عقبنشینی (مراجعهکننده استرس بیش از حد را تجربه میکند و حالت تدافعی میگیرد). مربی یک راننده میشود، نه یک تسهیلکننده.
- تعادل بین پشتیبانی و چالش: منجر به رشد و تغییر پایدار میشود. مربی میتواند از تنش طبیعی حاصل از این تعادل برای پیش بردن مراجعهکننده به سمت آینده مطلوبش استفاده کند.
چارچوب جامع مربیگری (The Foursquare Coaching Framework): این چارچوب، پشتیبانی و چالش را بر دو محتوای اصلی مکالمات مربیگری اعمال میکند: افکار (Thoughts) و اعمال (Actions). این تعامل یک ماتریس چهارگوش ایجاد میکند که به عنوان یک نقشه شناختی برای مربی عمل میکند.
مثل نقشه دیزنیلند که چهار “سرزمین” متفاوت دارد، چارچوب جامع مربیگری نیز چهار ربع دارد که هر کدام هدف و اهداف خاص خود را دارند:
- پشتیبانی از تفکر (Support-for-Thought):
- هدف: ایجاد شرایط لازم برای تمایل و توانایی مراجعهکننده برای تفکر سازنده.
- اهداف:
- ارتباط و درگیر شدن با مراجعهکننده.
- تنظیم دستور کار مربیگری.
- ایجاد بستری برای درک وضعیت فعلی مراجعهکننده.
- مفاهیم و تکنیکهای کلیدی:
- همدلی: فرآیندی دوطرفه برای درک عمیق افکار و احساسات مراجعهکننده.
- چرخه همدلی (Empathy Cycle): شامل توجه همدلانه، طنین همدلانه، همدلی بیان شده و همدلی دریافت شده است.
- سطوح همدلی عاطفی: از صفر تا پیشرفته.
- توسعه همدلی: از طریق تجسم تجربیات مراجعهکننده و نظارت بر واکنشهای درونی خود.
- گوش دادن فعال (Active Listening): شامل دعوت، بازتاب و خلاصهسازی (IRS) است.
- ارتباط کانال دوم (Second-Channel Communication): گفتگوی درونی مربی که میتواند مفید یا مانع باشد.
- شفافسازی روایت و تنظیم دستور کار: مشتریان اغلب اطلاعات را به طور ناخودآگاه حذف میکنند.
- زبان ساختار عمیق (Deep Structure) و ساختار سطحی (Surface Structure).
- بازیابی اطلاعات حذف شده (Recovering Deletions): فقدان مرجع (چه کسی، چه چیزی؟)، افعال نامشخص (چه عملی؟) و بیانیههای نتیجهگیریکننده (چرا؟).
- قوانین ساده برای پرسشگری: گوش دادن به آنچه گفته نشده، استفاده از سوالات “چه” و “چگونه”، استفاده از زبان مراجعهکننده، ایجاد سوالات پیگیری، استفاده از کلمات ملایمکننده و پرهیز از سوالات چندگانه.
- استفاده از “اسپرینگبردها” (Springboards): کلمات یا عباراتی در روایت مراجعهکننده که به مربی اجازه میدهند به آرامی به ربع دیگری در چارچوب حرکت کند (مانند ضرورتها، افعال نامشخص، و عبارات مربوط به تمایل به بهبود).
- همدلی: فرآیندی دوطرفه برای درک عمیق افکار و احساسات مراجعهکننده.
- چالش برای تفکر (Challenge-for-Thought):
- هدف: مراجعهکننده را به تفکر و توصیف آینده مطلوبش به دقت تشویق کند و موانع شناختی (مثل خودگفتاری ناکارآمد و باورهای محدودکننده) را از بین ببرد.
- مفاهیم و تکنیکهای کلیدی:
- رویکرد راهحل-محور (Solution-Focused Approach): به جای تمرکز بر مشکلات گذشته، بر آینده و راهحلها تمرکز میکند.
- اصول: تمرکز بر آینده، استفاده از نقاط قوت و منابع گذشته، گامهای کوچک به تغییرات بزرگ منجر میشوند، تفاوتها باعث تغییر میشوند.
- ایجاد عدم انطباق (Developing Discrepancy): کمک به مراجعهکننده برای دیدن تفاوت بین وضعیت فعلی و وضعیت مطلوب آینده. این کار انگیزه برای تغییر را افزایش میدهد.
- ساخت پیامد خوب-شکلیافته (Constructing a Well-Formed Outcome):
- بیان مثبت از آنچه میخواهند (نه آنچه نمیخواهند – اجتناب از تفکر “گریز از”).
- شامل نشانگرهای قابل اثبات موفقیت (چه چیزی را خواهند دید، شنید یا تجربه خواهند کرد؟).
- تحت کنترل یا نفوذ مستقیم مراجعهکننده باشد.
- تکنیکها: مقیاسگذاری (Scaling) و سوال معجزه (Miracle Question).
- تغییر خودگفتاری آلوده و باورهای ناکارآمد (Changing Contaminated Self-Talk and Counterproductive Beliefs):
- چرخه شناختی-رفتاری (Cognitive-Behavioral Cycle): افکار و باورها، احساسات و رفتار ما را شکل میدهند.
- حالتهای نفسانی (Ego States): والد (Parent) (قوانین و بایدها)، کودک (Child) (احساسات و باورهای اولیه) و بالغ (Adult) (منطقی و واقعبین).
- خودگفتاری آلوده: افکار اتوماتیک اغراقآمیز، کلینگر و مطلق که از حالتهای نفسانی والد و کودک آلوده ناشی میشوند.
- تحریفهای شناختی (Cognitive Distortions): الگوهای فکری ناکارآمد مانند تفکر همه یا هیچ، فاجعهسازی، ذهنخوانی، بایدهای غیرمنطقی و ….
- تکنیکهای چالش: نامگذاری تحریف، ارزیابی سودمندی خودگفتاری، و درگیر کردن حالت نفسانی بالغ (آزمایش صحت، به چالش کشیدن استدلال، تغییر دیدگاه، تفکر در سایههای خاکستری).
- رویکرد راهحل-محور (Solution-Focused Approach): به جای تمرکز بر مشکلات گذشته، بر آینده و راهحلها تمرکز میکند.
بخش 3: عمل و فراتر از آن – پشتیبانی از عمل و چالش برای عمل (45-50 دقیقه)
3. پشتیبانی از عمل (Support-for-Action):
- هدف: تقویت انگیزه مراجعهکننده برای اقدام در جهت اهدافش.
- عوامل محرک انگیزه:
- اهمیت (Importance): آیا من آن را میخواهم؟ (ارزش دستیابی به هدف).
- اطمینان (Confidence): آیا میتوانم آن را انجام دهم؟ (خودکارآمدی).
- آمادگی (Readiness): آیا آماده اقدام هستم؟ (حل ابهام).
- گفتگوی تغییر (Change Talk): هر گفتگوی مراجعهکننده که اهمیت، اطمینان و آمادگی برای اقدام را افزایش میدهد.
- انواع گفتگوی تغییر: میل به تغییر، مزایای تغییر، معایب وضعیت فعلی (نیاز به تغییر)، توانایی تغییر (خوشبینی)، تعهد شخصی (قصد قوی).
- تقویت گفتگوی تغییر: از طریق E.A.R.S. (Elaboration, Affirmation, Reflection, Summary).
- بسْط (Elaboration): با پرسیدن سوالات “چه” و “چگونه” برای بازیابی اطلاعات حذف شده.
- تأیید (Affirmation): اظهارات قدردانی از مراجعهکننده و نقاط قوت او.
- بازتاب (Reflection): بازگویی پیام مراجعهکننده برای برجسته کردن گفتگوی تغییر. انواع بازتاب: ساده، پیچیده، اغراقآمیز، کماهمیت، دوطرفه، استعاری.
- خلاصهسازی (Summary): جمعبندی نکات اصلی گفتگوی تغییر.
- مقیاسگذاری (Scaling): تکنیکی بسیار مؤثر برای ارزیابی مستقیم اهمیت، اطمینان و آمادگی.
- تجربیات موفق (Success Experiences): یادآوری موفقیتهای گذشته برای تقویت اطمینان.
4. چالش برای عمل (Challenge-for-Action):
- هدف: ایجاد حرکت به سمت هدف تغییر مراجعهکننده و وضعیت مطلوب آینده.
- پاسخ به سوالات: “چه کاری” باید انجام دهند؟ “چگونه” آن را انجام خواهند داد؟ “چه زمانی و کجا” شروع خواهند کرد؟ “چه چیزی” از اقدامات قبلی آموختهاند؟.
- رویکرد ابتکاری (Heuristic Approach): اقدامات به عنوان “آزمایش” در نظر گرفته میشوند تا فشار کامل بودن در اولین بار کاهش یابد.
- انواع آزمایشها:
- آزمایشهای اطلاعاتی (Informational Experiments): جمعآوری اطلاعات برای تصمیمگیری در مورد اقدامات بعدی (مثل استفاده از سوابق فکری).
- آزمایشهای شناختی (Cognitive Experiments): تلاش برای روشهای مختلف تفکر برای تسهیل دستیابی به هدف (مانند بازسازی شناختی).
- آزمایشهای رفتاری (Behavioral Experiments): شامل رفتارهای/اقدامات متفاوت برای دستیابی به یک نتیجه مطلوب.
- گامهای کوچک به تغییرات بزرگ منجر میشوند (Go Slow to Go Fast):
- غلبه بر اینرسی: گامهای کوچک موانع عمل را کاهش میدهند.
- تجربیات موفق اولیه: ایجاد موفقیتهای اولیه از طریق تقریبهای پی در پی.
- افزایش گزینهها: از طریق انجام و یادگیری از تجربه.
- مقیاسگذاری برای برنامهریزی گامهای کوچک بعدی و نشان دادن پیشرفت محسوس.
- استفاده از بازخورد از آزمایشهای رفتاری قبلی (“Bridging”): مرور پیشرفت مراجعهکننده از جلسه قبل.
فرآیند غیرخطی چارچوب جامع مربیگری: مکالمات مربیگری به ندرت یک مسیر مستقیم را دنبال میکنند. همانطور که یک راهنمای سافاری در جنگل پر از پیچ و خم حرکت میکند، مربی نیز در طول مکالمه بین ربعهای مختلف چارچوب حرکت میکند. انتخابهای مربی به قضاوت حرفهای او بستگی دارد.
بخش 4: ائتلاف مربیگری و کاربردهای گستردهتر (30-40 دقیقه)
1. ائتلاف مربیگری (The Coaching Alliance):
- تعریف: کیفیت و قدرت ارتباط مشارکتی بین مراجعهکننده و مربی. این یکی از کلیدهای اصلی فرآیند تغییر است.
- بنیان:
- ویژگیهای بنیادین:
- خودکنترلی (Self-Control): کنترل توجه، خودگفتاری، احساسات و اراده برای یافتن ویژگیهای مثبت در مراجعهکننده.
- ذهنیت روانشناختی (Psychological-Mindedness): توانایی دیدن روابط بین افکار، احساسات و اعمال (خود و دیگران) و خواندن “بین خطوط”.
- پنج ستون رابطه مربیگری:
- خودآگاهی (Self-Awareness): دانستن خودتان و تأثیر آن بر مربیگری.
- همدلی (Empathy): توانایی درک جهان مراجعهکننده از درون.
- نگرش مثبت (Positive Regard): برخورد با مراجعهکنندگان به عنوان افراد ارزشمند، صرفنظر از ویژگیهای آنها.
- صمیمیت (Genuineness): به اشتراک گذاشتن افکار و احساسات به صورت مناسب، ارائه بازخورد صادقانه.
- حضور (Presence): وضعیت “بودن کامل در لحظه” با مراجعهکننده در سطوح مختلف.
- سطح دوگانه آگاهی (Dual Level of Consciousness): هماهنگ بودن با مراجعهکننده و در عین حال حفظ فاصله و عینیت مناسب.
- ویژگیهای بنیادین:
2. علوم اعصاب و چارچوب:
- مربیان نیازی نیست متخصص علوم اعصاب باشند، اما درک این مفاهیم مفید است.
- نوروپلاستی (Neuroplasticity): توانایی شگفتانگیز مغز برای سازگاری و تغییر. مربیگری با تحریک نوروپلاستی، تغییرات مثبتی در مغز مراجعهکننده ایجاد میکند.
- “سلولهایی که با هم شلیک میکنند، با هم سیمکشی میشوند” (Cells that fire together, wire together).
- تراکم توجه (Attention Density): هر چه بیشتر به چیزی توجه کنید، تغییرات سیناپسی بیشتری رخ میدهد و مسیرهای عصبی تقویت میشوند.
- آمیگدال و کورتکس جدید (Amygdala and Neocortex):
- آمیگدال: “سگ نگهبان” مغز، مسئول واکنشهای عاطفی سریع به تهدیدات (مثل اضطراب، خشم).
- ربایش آمیگدال (Amygdala Hijacking): زمانی که آمیگدال کنترل را به دست میگیرد و تفکر منطقی را مختل میکند.
- نقش مربی: با کمک به مراجعهکننده در تصحیح خودگفتاری آلوده و باورهای ناکارآمد در ربع “چالش برای تفکر”، مربی به کورتکس جدید مغز (تفکر منطقی) کمک میکند تا کنترل را دوباره به دست گیرد و از فعالسازی بیش از حد آمیگدال جلوگیری کند.
- مغز اجتماعی و همایستایی اجتماعی (Social Brain and Sociostasis):
- مغز ما برای ارتباطات اجتماعی سیمکشی شده است.
- نورونهای آینهای (Mirror Neurons): به ما امکان میدهند تا احساسات و تجربیات دیگران را “آینهای” کنیم و طنین عاطفی ایجاد کنیم.
- همایستایی اجتماعی: تأثیر متقابل افراد بر فعالسازی متابولیک، احساسات و رفتار یکدیگر. این اساس بیولوژیکی برای ایجاد کیفیت رابطه مربیگری است.
- نوروکیمیاگری روابط (Neurochemistry of Relationships): اندورفینها و دوپامین در ایجاد پیوند و تقویت تعاملات اجتماعی نقش دارند.
- اسکیماها (Schemas):
- نمایشهای ذهنی برای سازماندهی اطلاعات و تفکر سریع.
- چارچوب جامع مربیگری یک اسکیما است که به مربی کمک میکند تا جزئیات مکالمه را به سرعت یکپارچه کند و راههای جدیدی برای درک و استفاده از دادههای مکالمه باز کند.
3. رهبری، تغییر سازمانی و چارچوب:
- رهبری تحولآفرین (Transformational Leadership): رهبران، پیروان را فراتر از منافع شخصی هدایت میکنند. ابعاد آن:
- تأثیر آرمانی (Idealized Influence): رهبران الگو هستند و احترام را بر اساس روابط همکارانه جلب میکنند؛ درست مانند رابطه مربیگری.
- انگیزه الهامبخش (Inspirational Motivation): رهبران با ایجاد و انتقال یک چشمانداز روشن و الهامبخش از آینده، هدفگذاری را تسهیل میکنند. این با “ایجاد عدم انطباق” و “ساخت پیامد خوب-شکلیافته” در چارچوب جامع مربیگری همسو است.
- تحریک فکری (Intellectual Stimulation): رهبران پیروان را تشویق به تفکر خلاقانه و نوآوری میکنند؛ مانند مربی که با پرسشگری به مراجعهکننده کمک میکند.
- ملاحظه فردی (Individualized Consideration): رهبران به نیازهای رشد پیروان توجه میکنند و مانند یک مربی عمل میکنند. این با “پشتیبانی از تفکر” و ایجاد یک ائتلاف مربیگری قوی همسو است.
- مدلهای تغییر (Change Models):
- مدل سه مرحلهای لوین (Lewin’s Change Management Model): آزاد کردن (Unfreeze)، تغییر (Change)، تثبیت (Freeze).
- آزاد کردن: آمادهسازی برای تغییر، ایجاد احساس فوریت (“پلتفرم سوزان”). این با “اهمیت” در ربع “پشتیبانی از عمل” همسو است.
- تغییر: اقدامات لازم برای تغییر. این با ربع “چالش برای عمل” در چارچوب جامع مربیگری همسو است. شامل حل ابهام و غلبه بر اینرسی است. وضوح هدف (Goal Clarity) ابهام را کاهش میدهد. گامهای کوچک بر اینرسی غلبه میکنند و به موفقیتهای کوتاهمدت و قابل مشاهده منجر میشوند.
- تثبیت (Refreeze): نهادینه کردن تغییرات (در منابع ارائه نشده است).
- مدل سه مرحلهای لوین (Lewin’s Change Management Model): آزاد کردن (Unfreeze)، تغییر (Change)، تثبیت (Freeze).
4. مربیگری: تصویر بزرگتر (The Big Picture):
- مربیگری میتواند اهداف و موضوعات بسیار متنوعی را پوشش دهد.
- هدف مربیگری: از دیدگاه مراجعهکننده تعریف میشود: “آن چیزی است که مراجعهکننده میخواهد باشد”.
- مربی به عنوان عامل تغییر (Change Agent): مربیان متخصص در فرآیند تسهیل تغییر هستند و به مراجعهکننده کمک میکنند تا از جایی که هستند به جایی که میخواهند بروند.
- پیوستار “پرسش-گفتن” (Ask-Tell Continuum):
- مربیگری عمدتاً در جهت “پرسش” (facilitative) قرار دارد.
- اما در طول یک تعامل مربیگری کامل، ممکن است نیاز به حرکت به سمت “گفتن” نیز باشد.
- فعالیتهای “گفتن”:
- آموزش (Teaching): ارائه دانش تخصصی در زمان مناسب.
- ارائه بازخورد (Providing Feedback): برای توسعه مهارتها یا قابلیتهای مراجعهکننده (مشاهدات فرآیندی، تناقضات).
- منتورینگ (Mentoring): ارائه مشاوره از سوی افراد باتجربهتر (در یک زمینه مشابه و اغلب در یک سازمان).
جمعبندی (10-15 دقیقه)
امروز، ما سفری را در دنیای مربیگری بسیار مؤثر طی کردیم.
- دیدیم که تبدیل شدن به یک مربی سطح استاد نیازمند چیزی فراتر از صرفاً دانستن تکنیکها است؛ نیازمند تفکر غیرخطی، شهود و داشتن یک اسکیما مانند چارچوب جامع مربیگری است.
- ما فهمیدیم که جوهر مربیگری در تعادل بین پشتیبانی و چالش نهفته است، که بر افکار و اعمال مراجعهکننده اعمال میشود.
- ما به چهار ربع چارچوب جامع مربیگری نگاه کردیم: پشتیبانی از تفکر، چالش برای تفکر، پشتیبانی از عمل و چالش برای عمل. هر ربع، ابزارها و اهداف خاص خود را برای پیشبرد مراجعهکننده دارد، از ایجاد همدلی و شفافسازی داستان آنها تا کمک به آنها در ایجاد اهداف خوب-شکلیافته و غلبه بر باورهای محدودکننده، تا تقویت انگیزه و تسهیل اقدامات کوچک اما مؤثر.
- همچنین، درک عمیقتری از “ائتلاف مربیگری” به دست آوردیم، که بر پایههای خودکنترلی و ذهنیت روانشناختی بنا شده و توسط پنج ستون خودآگاهی، همدلی، نگرش مثبت، صمیمیت و حضور پشتیبانی میشود. این رابطه قوی بین مربی و مراجعهکننده، ستون فقرات هر تلاش مربیگری موفق است.
- دیدیم که چگونه علوم اعصاب توضیح میدهد که چرا و چگونه این چارچوب کار میکند؛ از نوروپلاستی و تأثیر توجه بر مغز تا نقش آمیگدال و کورتکس جدید و اهمیت مغز اجتماعی ما.
- و در نهایت، بررسی کردیم که چگونه چارچوب جامع مربیگری میتواند نه تنها در مربیگری فردی، بلکه در رهبری تحولآفرین و تغییر سازمانی نیز به کار رود.
به یاد داشته باشید، همانطور که رابرت هیکس میگوید: “دانستن چگونه، با دانستن چه زمانی و برای چه چیزی یکسان نیست”. چارچوب جامع مربیگری به شما نقشه راه میدهد تا مربیگری خود را با قصد و نیت انجام دهید و دانش خود را با شهود ترکیب کنید. این همان تسلط است.
امیدوارم این سخنرانی، دیدگاههای جدیدی را برای شما باز کرده باشد و الهامبخش شما برای ادامه یادگیری و رشد در مسیر مربیگری مؤثر باشد.
از توجه شما سپاسگزارم. اگر سوالی دارید، من اینجا هستم.
این منبع که توسط رابرت اف. هیکس در سال ۲۰۲۴ منتشر شده، به بررسی جامع فرایند کوچینگ بسیار اثربخش میپردازد. این کتاب دومین ویرایش خود را تجربه میکند و بر چارچوب مبتنی بر شواهد تأکید دارد، که شامل رویکردهای عصبشناختی و روانشناختی در کوچینگ میشود. این اثر، چهارچوب کوچینگ چهارضلعی را معرفی میکند که شامل مؤلفههای حمایت و چالش برای اندیشه و عمل است و به مربیان کمک میکند تا به سطح استادی در این حرفه برسند. همچنین، این منبع به کاربرد این چارچوب در رهبری و مدیریت تغییرات سازمانی نیز اشاره دارد.
فصل 1 کتاب “فرآیند مربیگری بسیار مؤثر” نوشته رابرت اف. هیکس با عنوان “تبدیل شدن به یک مربی سطح عالی”، مسیر دستیابی به مهارت در مربیگری را بررسی میکند. این فصل به طور مفصل توضیح میدهد که چگونه مربیان سطح عالی (Master-Level) متفاوت از مربیان تازهکار (Novice) یا متوسط (Journeyman) فکر و عمل میکنند.
نکات کلیدی این فصل عبارتند از:
- اشتباه گرفتن تکنیک با مهارت: این فصل با داستان شاگرد جادوگر میکی ماوس در انیمیشن فانتزیا آغاز میشود تا نشان دهد که داشتن یک “جعبه ابزار” از تکنیکها به معنای مهارت نیست. در مربیگری نیز، تکیه صرف بر تکنیکها مانع از دستیابی به مهارت واقعی میشود.
- سطوح مختلف مربیگری:
- مربیان سطح اول (تازهکار): این افراد بر خود و ترسهایشان متمرکز هستند، نگران اشتباه کردنند و به دنبال مراحل دقیق و رویکردهای فرمولوار هستند. تفکر آنها عمدتاً خطی است و به تکنیکهای خاص متکی هستند که مانع از دیدن “تصویر بزرگ” میشود.
- مربیان سطح دوم (متوسط): این افراد در حال یادگیری تفکر متفاوت هستند. آنها با عدم قطعیت راحتتر بوده و کمتر شیفته “جعبه ابزار مربیگری” هستند. تفکر آنها از خطی به غیرخطی تغییر میکند و شروع به درک ارزش مدلها و روشهای مبتنی بر شواهد میکنند.
- مربیان سطح سوم (عالی): این افراد همه کارهتر هستند و میتوانند همزمان با مراجع همدلی کنند و دیدگاه عینی (شخص سوم) داشته باشند. آنها در تفکر غیرخطی راحت هستند و اطلاعات را به صورت بصری و خودجوش پردازش و یکپارچه میکنند. آنها دارای “شمایی” (schema) هستند که به عنوان یک چارچوب ذهنی برای تصمیمگیری آگاهانه در مورد چگونگی پیشبرد مکالمه مربیگری عمل میکند.
- مدلهای توسعه حرفهای:
- مدل دانشمند-متخصص (Scientist-Practitioner): این مدل بر آموزش متخصصان در تحقیقات و مدلهای نظری تأکید دارد تا بتوانند تفکر انتقادی آگاهانه را به کار بگیرند. با این حال، بسیاری از مربیان، به ویژه کسانی که شخصیت اجتماعی (S-Theme) دارند و بر کمک به دیگران تمرکز میکنند، این مدل را نپذیرفتهاند، زیرا تحقیقات را با شخصیت خود سازگار نمیدانند.
- مدل متخصص بازتابنده (Reflective Practitioner): این مدل شامل بازتاب آگاهانه بر اقدامات حرفهای برای توسعه مهارتها و تدوین “نظریههای عمل” مؤثرتر است. روش سقراطی، که اساس مربیگری امروزی است، ریشههای این مدل را در بازتاب و خودکاوی نشان میدهد. با این حال، منتقدان این مدل استدلال میکنند که ممکن است به دلیل کمبود زمان یا اجرای ضعیف، سطحی و خودمحورانه باشد و ممکن است به قیمت نادیده گرفتن دانش مبتنی بر تحقیق تمام شود.
- مدل متخصص آگاه (Informed Practitioner): این مدل نقطه قوت هر دو مدل دانشمند-متخصص و متخصص بازتابنده را ترکیب میکند. تضمین میکند که کار مربی به طور صریح بر اساس اطلاعات بهروز از تحقیقات، نظریه و عمل معتبر استوار است. این مدل بر دانش گزارهای (propositional knowledge) تأکید دارد که فراتر از صرفاً مهارتها، ابزارها و تکنیکهاست و به مربی عمق مفهومی برای عمل میدهد.
- تأثیر روانشناسی بر مربیگری: مربیگری از نظریهها، مدلها و روشهای روانشناسی بالینی و آموزشی بهره برده است. شباهتهایی بین مربیگری و رواندرمانی در فرآیند کمکرسانی وجود دارد، مانند ایجاد فضای امن برای بحث در مورد مسائل خصوصی و کسب بینشهای جدید. نظریههای یادگیری تجربی و یادگیری تحولآفرین از روانشناسی آموزشی نیز بر مربیگری تأثیرگذار بودهاند، به طوری که مربیگری را نوعی یادگیری تحولآفرین میدانند.
- نیاز به یک “طرحواره” (Schema): با این حال، تنها داشتن دانش روانشناختی و استفاده از روشهای مبتنی بر شواهد برای تبدیل شدن به یک مربی سطح عالی کافی نیست. مربیان سطح عالی باید بتوانند به صورت شهودی و خودجوش از این دانش و مهارتها استفاده کنند و در “جریان” مکالمه مربیگری باشند، که این همان “بازتاب در عمل” (reflection-in-action) است. چارچوب مربیگری چهارگانه (Foursquare Coaching Framework) به عنوان یک طرحواره یا نقشه شناختی عمل میکند که به مربی اجازه میدهد تا به صورت غیرخطی، اطلاعات را پردازش و مکالمه مربیگری را هدایت کند.
در مجموع، فصل 1 بر این نکته تأکید دارد که تبدیل شدن به یک مربی سطح عالی نیازمند درک عمیق از نظریه و تحقیق (متخصص آگاه)، توانایی بازتاب و یادگیری از تجربه (متخصص بازتابنده) و مهمتر از همه، داشتن یک چارچوب شناختی (مانند چارچوب مربیگری چهارگانه) برای هدایت مکالمه به صورت سیال و شهودی است.
فصل 2 کتاب “فرآیند مربیگری بسیار مؤثر” با عنوان “چارچوب مربیگری چهارگانه: یک طرحواره برای مربیگری”، به معرفی و تشریح دقیق این چارچوب میپردازد که به عنوان یک نقشه شناختی برای هدایت گفتگوی مربیگری عمل میکند.
نکات کلیدی این فصل عبارتند از:
- شباهت به روش سقراطی: این چارچوب ریشههای خود را در روش سقراطی دارد، که خود اساس مربیگری امروزی است. هر دو روش بر پرسشگری منظم برای تسهیل یادگیری، حل مسئله و خودشناسی تأکید دارند و نیازمند یک رابطه مشارکتی و برابریخواهانه بین طرفین هستند.
- عناصر اصلی چارچوب: چارچوب مربیگری چهارگانه بر دو رویکرد اصلی در کمکرسانی تکیه دارد:
- حمایت (Support): به معنای تشویق، دلداری دادن، تقویت کردن، تأیید کردن یا بنا نهادن یک اساس برای چیزی است.
- چالش (Challenge): به معنای مواجه شدن، زیر سوال بردن، آزمودن، یا اصرار بر توضیح و شفافسازی است. هدف چالش ایجاد ناراحتی سازنده برای تحریک خود-بازتاب انتقادی است.
- تعادل بین حمایت و چالش: مربیگری به طور سنتی بر حمایت تأکید داشته است، اما منابع تأکید میکنند که حمایت بدون چالش میتواند برای یادگیری مضر باشد و حتی به “تبانی” منجر شود، جایی که مربی بدون چالش دیدگاه مراجع، ۱۰۰ درصد با او همسو میشود. تعادل بین حمایت و چالش برای رشد و تغییر پایدار در مراجع ضروری است. حمایت فاصله بین مربی و مراجع را کم میکند و فضایی امن ایجاد میکند، در حالی که چالش به رابطه فاصله میدهد و مراجع را به حرکت و پاسخ وادار میکند.
- محتوا (Thought and Action): حمایت و چالش به افکار (Thoughts) و اقدامات (Actions) مراجع اعمال میشوند. این دو عنصر (فکر و عمل) به مثابه “خاک رس” برای مربی هستند که با آن کار میکند تا مراجع به اهداف خود برسد. تغییر بدون درگیر شدن فکر و عمل اتفاق نمیافتد.
- چهار ربع چارچوب (The Four Quadrants): تعامل بین حمایت، چالش، فکر و عمل یک ماتریس چهارگانه ایجاد میکند که به عنوان یک طرحواره (نقشه شناختی) عمل میکند. برای پیمایش کامل چشمانداز مربیگری، هر چهار ربع باید کاوش شوند، درست مانند چهار “سرزمین” در یک نقشه پارک تفریحی:
- حمایت برای فکر (Support-for-Thought): این ربع بنیادیترین بخش چارچوب است. هدف آن ایجاد شرایط لازم برای تفکر سازنده مراجع است. اهداف کلیدی شامل برقراری ارتباط و تعامل با مراجع، تعیین دستور کار مربیگری، و ایجاد یک پلتفرم درک از وضعیت فعلی مراجع است. این ربع نیازمند همدلی، احترام مثبت، و استفاده از تکنیکهای ارتباطی بزرگسال-به-بزرگسال است. (جزئیات بیشتر در فصل 3 و 4).
- چالش برای فکر (Challenge-for-Thought): هدف اصلی این ربع کمک به مراجع برای توصیف آینده دلخواه خود و غلبه بر موانع شناختی مانند خودگوییهای نامناسب و باورهای محدودکننده است. فعالیتهای مرتبط شامل ایجاد تفاوت (discrepancy) بین وضعیت فعلی و آینده دلخواه مراجع، و ساخت نتایج خوشساخت (well-formed outcomes) است. (جزئیات بیشتر در فصل 5، 6 و 7).
- حمایت برای عمل (Support-for-Action): این ربع بر تقویت انگیزه مراجع برای اقدام تمرکز دارد. سه عامل اصلی انگیزشی (اهمیت هدف، اعتماد به نفس مراجع در توانایی خود، و آمادگی برای اقدام) در این ربع آزمایش، تقویت و تحکیم میشوند. (جزئیات بیشتر در فصل 8).
- چالش برای عمل (Challenge-for-Action): هدف این ربع ایجاد حرکت مراجع به سمت اهدافشان است. این شامل شناسایی اقداماتی است که مراجع میتواند انجام دهد، مشخص کردن نحوه انجام آنها، تعیین زمان و مکان شروع، و استفاده از نتایج برای یادگیری و شناسایی اقدامات بیشتر است. (جزئیات بیشتر در فصل 9).
- فرآیند غیرخطی و روان: چارچوب مربیگری چهارگانه یک ساختار مفهومی و غیرخطی است، نه یک توالی سفت و سخت از مراحل. گفتگو میتواند از هر ربعی شروع شود و بر اساس جریان مکالمه و استراتژی مربی، به ربعهای دیگر منتقل شود. این جریانپذیری به مربی اجازه میدهد تا با چابکی به نیازهای لحظهای مراجع پاسخ دهد و اطلاعات را به صورت غیرخطی پردازش کند. مربیان سطح عالی از این چارچوب به عنوان یک “نقشه” برای ناوبری در “جنگل” گفتگوی مربیگری استفاده میکنند تا گم نشوند.
- نقش چارچوب به عنوان طرحواره: چارچوب مربیگری چهارگانه به عنوان یک طرحواره (schema) یا ساختار شناختی عمل میکند که پردازش اطلاعات را هدایت میکند و به مربی اجازه میدهد تا تصمیمگیری آگاهانه در مورد چگونگی پیشبرد مکالمه مربیگری را انجام دهد. این طرحواره به مربی کمک میکند تا اطلاعات پیچیده گفتگو را سازماندهی و تفسیر کند و انتخابهای خود را آگاهانه انجام دهد.
به طور خلاصه، فصل ۲ بر این تأکید دارد که چارچوب مربیگری چهارگانه یک نقشه شناختی پویا است که مربی را قادر میسازد تا مکالمه مربیگری را به صورت غیرخطی و چابک هدایت کند، با استفاده از تعادل حمایت و چالش بر روی افکار و اقدامات مراجع، تا به او در رسیدن به اهدافش کمک کند.
فصل 3 کتاب “فرآیند مربیگری بسیار مؤثر” با عنوان “حمایت از فکر: برقراری ارتباط با مراجع و جلب مشارکت او”، بر این موضوع تمرکز دارد که چگونه مربی میتواند با مراجع خود ارتباطی عمیق برقرار کرده و مشارکت او را جلب کند. این فصل توضیح میدهد که اثربخشی گفتگوی کوچینگ، بیش از هر چیز، به توانایی مربی در ایجاد این ارتباط بستگی دارد.
نکات کلیدی این فصل عبارتند از:
- هدف حمایت از فکر (Support-for-Thought):
- هدف اصلی این بخش از چارچوب کوچینگ چهارگانه (Foursquare Coaching Framework) ایجاد شرایط لازم برای تفکر سازنده و حل مسئله در مراجع است.
- سه هدف مشخص در این چهارچوب عبارتند از: برقراری ارتباط و جلب مشارکت مراجع، تعیین دستور کار کوچینگ، و ایجاد درکی عمیق از وضعیت فعلی مراجع.
- این اهداف، سکوی پرتابی برای بررسی عمیقتر افکار مراجع درباره خواستههایش، آمادگی او برای اقدام و گامهای مشخصی که برای دستیابی به اهدافش برخواهد داشت، فراهم میکند.
- مفهوم همدلی (Empathy):
- همدلی یک مفهوم محوری است که به ایجاد شرایط رابطهای غنی بین مربی و مراجع کمک میکند.
- به معنای “همذاتپنداری” (Einfuhlung) یا توانایی خود را در جایگاه دیگری قرار دادن و فهمیدن احساسات و افکار او است. این کار منجر به ایجاد احساس درک متقابل، شکلگیری رابطه (rapport) و اعتماد میشود.
- همدلی یک فرآیند دوطرفه و گفتوگویی است که از طریق مبادلات کلامی و غیرکلامی فعال میشود. مربی باید آغازگر این فرآیند باشد.
- چرخه همدلی (Empathy Cycle):
- همدلی یک چرخه چهار مرحلهای است که شامل فرآیندهای توجهی، تجربی و ارتباطی میشود. این مراحل عبارتند از:
- توجه همدلانه (Empathic Attention – EA): مربی به طور فعال به روایت مراجع از تجربیاتش توجه میکند. این مرحله نیازمند توجه کامل و بدون تقسیمبندی مربی به مراجع در لحظه حال است.
- کنجکاوی در اینجا یک عنصر کلیدی است. نگرش باز و بدون قضاوت ضروری است، به این معنی که مربی باید پیشداوریها و تعصبات خود را کنار بگذارد.
- گوش دادن فعال (Active Listening) نیز به تمرکز توجه کمک میکند. این شامل دعوت (Inviting)، بازتاب (Reflecting) و خلاصهسازی (Summarizing) است.
- گفتگوی کانال دوم (Second-Channel Communication) یا همان گفتگوی درونی مربی با خود نیز باید مدیریت شود تا مانع همدلی نشود.
- همنوایی همدلانه (Empathic Resonance – ER): در این مرحله، مربی با تجربه مراجع هماهنگ میشود تا آن را درک کند و بتواند این درک را برای ایجاد فضایی حمایتی ابراز کند.
- این شامل یک مولفه شناختی (Cognitive Component) است که به معنای درک عقلانی دیدگاه دیگران از طریق “دیدگاهگرفتن” (perspective-taking) است. مربیان باید از حالت “خود بزرگسال” (Adult ego state) گوش دهند تا قضاوتهای “خود والد” (Parent ego state) مانع نشوند.
- همچنین شامل یک مولفه عاطفی (Affective Component) است که به معنای احساس آنچه دیگری تجربه میکند، از طریق فعال شدن “نورونهای آینهای” (mirror neurons) است.
- چهار سطح همدلی عاطفی (Zero, Partial, Primary, Advanced) برای ارزیابی عمق همدلی مربی معرفی میشوند.
- برای تقویت همدلی عاطفی میتوان از تصویرسازی ذهنی تجربیات مراجع و نظارت بر واکنشهای درونی (visceral responses) استفاده کرد. مهارتهای مشاهدهای نیز برای تشخیص ارتباطات غیرکلامی و پیامهای متناقض مهم هستند.
- مربی باید همدلانه متصل اما حرفهای بیتفاوت (professionally detached) بماند تا تحت تأثیر “سرایت عاطفی” (Emotional Contagion) قرار نگیرد و توانایی خود را در هدایت مراجع به سمت راهحل از دست ندهد.
- همدلی بیانشده (Expressed Empathy – EE): مربی درک همدلانه خود را از طریق بازتاب (reflection) و خلاصهسازی (summary) احساسات و معانی اصلی مراجع ابراز میکند. این کار باعث ایجاد “بازتاب شناخت” (recognition reflex) در مراجع میشود که نشاندهنده درک شدن او است.
- همدلی دریافتشده (Received Empathy – RE): مراجع پاسخهای همدلانه مربی را ارزیابی کرده و صحت و دقت آنها را تأیید یا اصلاح میکند. این مرحله چرخه همدلی را کامل میکند.
- توجه همدلانه (Empathic Attention – EA): مربی به طور فعال به روایت مراجع از تجربیاتش توجه میکند. این مرحله نیازمند توجه کامل و بدون تقسیمبندی مربی به مراجع در لحظه حال است.
- همدلی یک چرخه چهار مرحلهای است که شامل فرآیندهای توجهی، تجربی و ارتباطی میشود. این مراحل عبارتند از:
- بازتاب و خلاصهسازی:
- بازتاب (Reflection) تکرار پیام آشکار یا ضمنی مراجع است تا درک مربی از آنچه مراجع میگوید را نشان داده و آزمایش کند. انواع مختلفی از بازتاب مانند بازتاب ساده، پیچیده، اغراقآمیز، کماهمیت و استعاری وجود دارد.
- خلاصهسازی (Summary) جمعآوری مضامین و ایدههای اصلی مراجع به صورت مختصر و مفید است و میتواند برای اهداف انتقالی نیز استفاده شود.
- اهمیت همدلی در کل فرآیند: همدلی نه تنها ابزاری برای ایجاد فضای حمایتی است، بلکه تمام تعاملات مربی با مراجع را فرا میگیرد. مربی باید در استفاده از تکنیکها خلاق و انعطافپذیر باشد.
این فصل تأکید میکند که توانایی مربی در برقراری ارتباط عمیق و مؤثر با مراجع، از طریق درک و به کارگیری چرخه همدلی و مهارتهای گوش دادن فعال، پایه و اساس یک فرآیند کوچینگ موفق را تشکیل میدهد.
فصل 4 کتاب “فرآیند مربیگری بسیار مؤثر” با عنوان “حمایت از تفکر (Support-for-Thought): شفافسازی روایت و تعیین دستور کار”، بر تکنیکهای ارتباطی و شناختی متمرکز است که به مربی کمک میکند تا درک عمیقی از وضعیت فعلی مراجع پیدا کند و مسیر گفتگوی مربیگری را به طور مؤثر تعیین کند.
نکات کلیدی این فصل عبارتند از:
- اهمیت پرسشگری (Inquiry): این فصل بیان میکند که پرسشگری ماهرانه برای شفافسازی روایت مراجع و جمعآوری اطلاعات گمشده ضروری است. سؤالات مانند یک نورافکن در یک اتاق تاریک عمل میکنند و توجه مراجع را به سمت آنچه باید مورد بررسی قرار گیرد، متمرکز میکنند.
- ساختار عمیق (Deep Structure) و ساختار سطحی (Surface Structure) زبان:
- زبان به عنوان یک سیستم کدگذاری برای تجربیات غیرکلامی عمل میکند.
- ساختار عمیق شامل معنا و اطلاعاتی است که در ساختار ظاهری (Surface Structure) حضور ندارند و غنیترین و دقیقترین نمایش زبانی از تجربه مراجع را در بر میگیرد.
- ساختار سطحی یک نمایش کوتاه شده از ساختار عمیق است که اغلب اطلاعات لازم را برای درک کامل تجربه مراجع حذف میکند و معمولاً برای اهداف مربیگری بیش از حد مبهم است.
- نقش مربی بازیابی اطلاعات حذف شده از ساختار سطحی برای شفافسازی ارتباط و تفکر مراجع است.
- دستهبندی اطلاعات حذف شده و بازیابی آنها: سه دستهبندی اصلی اطلاعات حذف شده که مربی باید شناسایی و بازیابی کند عبارتند از:
- فقدان شاخص ارجاعی (Lack of Referential Index): زمانی که مرجع خاصی نام برده نمیشود (مثلاً “من باید فعالتر باشم” -> “در چه زمینهای باید فعالتر باشید؟”). این کار به شفافیت گفتگو کمک کرده و مراجع را به تفکر وامیدارد.
- افعال نامشخص (Unspecified Verbs): کلمات یا عباراتی که عملی را بیان میکنند اما رفتار مرتبط با آن عمل را مشخص نمیکنند (مثلاً “همکاری کردن” یا “خودم را به چالش بکشم” -> “چه کارهایی برای همکاری یا چالش انجام خواهید داد؟”). شفافسازی این افعال برای دستیابی به اهداف ضروری است.
- بیانیههای نتیجهگیرانه (Conclusive Statements): زمانی که مراجع نتیجهگیریها، نظرات یا باورهای خود را بدون بیان منطق زیربنایی آنها ابراز میکند. مربی باید با درخواست منطق زیربنایی، بین واقعیتها، نتایج منطقی، نظرات و باورها تمایز قائل شود.
- قوانین ساده برای بازیابی اطلاعات حذف شده:
- به آنچه که گفته نمیشود، گوش دهید: مهمتر از نامگذاری دقیق حذفشدگی، دانستن وجود آن و استفاده از درک شهودی برای بازیابی اطلاعات از طریق پرسشگری هوشمندانه است.
- سؤالات “چه” (What) و “چگونه” (How) بپرسید: این سؤالات، اطلاعات سطح سطحی را بررسی کرده و اطلاعات را از ساختار عمیق مراجع بازیابی میکنند.
- پرسشهای بعدی را از پاسخهای قبلی ایجاد کنید: این فرآیند دایرهای (rule of circularity) گفتگو را غنیتر کرده و ارتباط (rapport) را تقویت میکند.
- استفاده از همدلی در پرسشگری: پرسشگری باید با همدلی همراه باشد تا به بازجویی تبدیل نشود.
- از کلمات نرمکننده (Verbal Softeners) استفاده کنید: عباراتی مانند “شاید”، “ممکن است”، “کنجکاوم” که لحن سؤال را نرمتر کرده و ارتباط بزرگسال-به-بزرگسال را تسهیل میکنند.
- از سؤالات چندگانه در یک پرسش واحد خودداری کنید: این کار میتواند مراجع را گیج کند و به ارتباط آسیب بزند.
- تعیین دستور کار جلسه (Setting the Agenda):
- مربی باید مراجع را در تبدیل پاسخهای مبهم به موارد دستور کار مشخص و قابل تعریف راهنمایی کند.
- پرسشگری هدفمند میتواند به مراجع کمک کند تا آنچه را که واقعاً از جلسه میخواهد، شفاف کند و در صورت وجود چندین موضوع، اولویتبندی کند.
- اسپرینگبردها (Springboards) برای انتقال بین چهار ربع:
- اسپرینگبردها کلمات یا عباراتی در روایت مراجع هستند که میتوانند برای انتقال یکپارچه از یک ربع چارچوب مربیگری چهارگانه به ربع دیگر استفاده شوند.
- عبارات دستوری (Imperatives): کلماتی مانند “باید”، “نیاز دارم”، “مجبورم” که نشاندهنده فشار برای تغییر هستند و فرصتی برای انتقال به حمایت از اقدام (Support-for-Action) و تقویت انگیزه فراهم میکنند.
- افعال نامشخص (Unspecified Verbs): میتوانند به عنوان اسپرینگبرد برای انتقال به چالش برای تفکر (Challenge-for-Thought) (برای تعریف هدف) یا چالش برای اقدام (Challenge-for-Action) (برای تعریف گامهای عملی) استفاده شوند.
- بیانیههای خواستن یا بهبود (Statements of Want or Improvement): نشاندهنده تمایل مراجع به تغییر هستند و میتوانند بلافاصله به چالش برای تفکر منتقل شوند تا تفاوت بین وضعیت فعلی و آینده مطلوب بررسی شود.
- انتقال از حمایت به چالش:
- گفتگوی مربیگری، تعاملی بین حمایت (Support) و چالش (Challenge) است.
- حمایت رابطه و هارمونی را افزایش میدهد، در حالی که چالش – در صورت استفاده صحیح و همراه با همدلی – ناسازگاری لازم را برای تحریک تفکر عمیقتر و ایجاد تغییر سازنده اضافه میکند. عدم چالش میتواند مانع پیشرفت شود.
در مجموع، فصل 4 بر اهمیت شفافیت زبانی و شناختی در مراحل اولیه مربیگری تأکید دارد، با تمرکز بر چگونگی بازیابی اطلاعات گمشده از روایت مراجع و تعیین دستور کار جلسه. همچنین، این فصل تکنیکهای انتقال ماهرانه بین ربعهای مختلف چارچوب مربیگری چهارگانه را با استفاده از “اسپرینگبردها” برای هدایت پویا و غیرخطی گفتگو معرفی میکند.
فصل 5 کتاب “فرآیند مربیگری بسیار مؤثر” با عنوان “چالش برای فکر: ساختار یک نتیجه خوشساخت” (Challenge-for-Thought: Constructing a Well-Formed Outcome)، بر رویکردهای متمرکز بر راهحل (Solution-Focused Approach) برای دستیابی به اهداف تمرکز دارد. هدف اصلی این فصل، کمک به مراجعین برای توصیف آینده مطلوب خود و غلبه بر موانع شناختی است که پیشرفت آنها را مختل میکند.
این فصل مفاهیم و تکنیکهای کلیدی زیر را معرفی و تشریح میکند:
- هدف اصلی چالش برای فکر: کمک به مراجعین برای تفکر شفاف درباره آنچه میخواهند، حفظ تمرکز رو به جلو و تصور وضعیت مطلوب آینده خود پس از دستیابی به آن. این ربع از چارچوب مربیگری چهارگانه (FsCF) برای کمک به مراجعین در توصیف آینده دلخواهشان و غلبه بر موانع شناختی مانند خودگوییهای نامناسب و باورهای محدودکننده طراحی شده است.
- اصول رویکرد متمرکز بر راهحل: این رویکرد که زیربنای چالش برای فکر و چالش برای عمل است، بر این مفاهیم بنا شده است:
- تمرکز بر آینده به جای گذشته: نیازی به درک عمیق علت مشکلات نیست؛ آنچه مهم است آنچه مراجع میخواهد متفاوت باشد.
- عدم نیاز به حل مشکلات برای تغییر: تغییر میتواند بدون حل مستقیم مشکل آغاز شود.
- وجود مهارتها، نقاط قوت و منابع قبلی: مراجعین قبلاً از مهارتها و منابعی استفاده کردهاند که میتوانند دوباره به کار گرفته شوند.
- گامهای کوچک منجر به تغییرات بزرگ میشوند: راهحلها از طریق مجموعهای از گامهای تجربی کوچک توسعه مییابند.
- تفاوتها باعث تفاوت میشوند: برای کمک به مراجعین در تغییر، باید به آنها کمک کرد تا بفهمند چه چیزی در زندگیشان متفاوت خواهد بود و چگونه متفاوت فکر یا عمل کنند.
- سلسله مراتب اهداف (Goal Hierarchies): اهداف میتوانند بر اساس نزدیکیشان (یعنی چقدر دستیابی به آنها در آینده نزدیک است) به صورت سلسله مراتبی قرار گیرند.
- اهداف دوردست (Distal Goals): اهداف بلندمدتی که ارزشها و آرزوهای پایدار فرد را نشان میدهند.
- اهداف نزدیک (Proximal Goals): اهدافی که در آینده فوری قابل دستیابی هستند و انگیزه و اقدام فوری را تنظیم میکنند. مربیان بیشتر با اهداف نزدیک کار میکنند، زیرا این اهداف به تصویرسازی دقیقتر و ملموستر از آینده مطلوب کمک میکنند و اضطراب را کاهش داده و اعتماد به نفس را افزایش میدهند.
- تمایز بین اهداف و استراتژیها:
- هدف (Goal): آنچه باید محقق شود.
- استراتژی (Strategy): چگونگی دستیابی به هدف از طریق فعالیتهای رفتاری یا شناختی. این تمایز بین چالش برای فکر (تعریف هدف) و چالش برای عمل (تعریف اقدامات) بسیار مهم است.
- توسعه اختلاف (Developing Discrepancy): این یک گام اولیه در افزودن جزئیات به اهداف نزدیک است و به مراجعین کمک میکند تا تفاوت بین آنچه اکنون تجربه میکنند و آنچه در آینده میخواهند را توصیف کنند. این کار با طرح سوالاتی مانند “اگر X محقق شود، چگونه با آنچه اکنون تجربه میکنید متفاوت خواهد بود؟” انجام میشود. توسعه اختلاف همچنین ارزش انگیزشی بالایی دارد، زیرا ناخشنودی از وضعیت فعلی را برجسته میکند و انگیزه تغییر را برمیانگیزد.
- جلوگیری از اشتباه گرفتن اقدامات با نتایج: مراجعین ممکن است در پاسخ به سوالات اختلاف، به جای توصیف وضعیت مطلوب آینده، اقدامات پیشنهادی را بیان کنند. مربی باید گفتوگو را به چالش برای فکر برگرداند تا هدف نهایی عمل روشن شود.
- ساختار یک نتیجه خوشساخت (Constructing a Well-Formed Outcome): این مفهوم از برنامهریزی عصبی-زبانی (NLP) گرفته شده و به معنای بیان مثبت آنچه خواسته میشود، شامل نشانگرهای قابل اثبات موفقیت و تحت کنترل یا تأثیر مستقیم مراجع است.
- بیان مثبت آنچه خواسته میشود: مراجعین باید اهداف خود را به صورت مثبت بیان کنند و از تفکر “دوری از” (Away-From Thinking) که بر آنچه نمیخواهند تمرکز دارد، اجتناب کنند. سوالات “به جای آن چه میخواهید؟” (Instead Questions) برای تبدیل عبارات منفی به مثبت استفاده میشوند.
- نشانگرهای قابل اثبات موفقیت (Demonstrable Indicators of Success): مراجعین باید تصویر واضح و مشخصی از دنیای خود پس از دستیابی به هدف ارائه دهند. این پاسخ به این سوال است: “چه چیزی را مراجعین خواهند دید، شنید یا تجربه خواهند کرد که نشان دهد به هدف خود رسیدهاند؟”. این نشانگرها باید واقعبینانه و قابل اندازهگیری باشند تا پیشرفت را نشان دهند.
- مقیاسگذاری (Scaling): تکنیکی متمرکز بر راهحل که از مقیاس صفر تا ده برای سنجش درک مراجع از وضعیت فعلی و تعیین نشانگرهای موفقیت استفاده میکند.
- سوال معجزه (Miracle Question): ابزاری برای استخراج نشانگرهای موفقیت با تحریک تخیل مراجع، بدون فشار برای اقدام فوری. این سوال به مراجع کمک میکند تا جزئیات دقیقی از آینده مطلوب خود را تصور کند.
- پرسپکتیو شخص ثالث (Third-Party Perspective): در مواردی که مراجع در توصیف موفقیت از دیدگاه خود دشواری دارد، سوال کردن از دیدگاه دیگران (همکاران، مدیران، دوستان) میتواند به وضوح نشانگرها کمک کند.
- ترجمه اهداف “احساسی” به نشانگرهای بیرونی: اهداف داخلی مانند “احساس اطمینان بیشتر” باید به رفتارهای قابل مشاهده تبدیل شوند تا قابل اقدام باشند.
- تحت کنترل یا تأثیر مستقیم مراجع: یک نتیجه خوشساخت باید به عواملی بستگی داشته باشد که مراجع بتواند آنها را مدیریت و کنترل کند. این به تقویت کانون کنترل درونی (internal locus of control) مراجع کمک میکند که برای تغییر خودهدایتشونده حیاتی است.
- ماهیت غیرخطی چارچوب: فصل 5 نیز بر این نکته تأکید میکند که چارچوب مربیگری چهارگانه یک فرآیند غیرخطی و روان است. گفتوگو میتواند از هر ربعی آغاز شود و به ربعهای دیگر منتقل شود، بنابراین مربی باید همیشه از موقعیت خود در نقشه شناختی آگاه باشد تا به نفع مراجع عمل کند.
- ارتباط با علوم اعصاب: این فصل به طور ضمنی و فصول بعدی به طور صریح، ارتباط میان ساختار نتایج خوشساخت و علوم اعصاب را توضیح میدهند. تصور موفقیت (Visualizing Success) و جزئیات آن، باعث تقویت اتصالات عصبی در مغز میشود (نوروپلاستیسیته) و این امر به دستیابی به اهداف کمک میکند.
به طور کلی، فصل 5 مربیان را با ابزارها و رویکردهای لازم برای کمک به مراجعین در تبدیل ایدههای مبهم از آینده به اهداف مشخص، ملموس و قابل دستیابی مجهز میکند. این فصل به اهمیت پرسشگری دقیق، درک عمیق از خواستههای مراجع و تعادل بین حمایت و چالش برای دستیابی به تغییر پایدار اشاره دارد.
فصل 6 کتاب “فرآیند مربیگری بسیار مؤثر” با عنوان “به چالش کشیدن اندیشه: آشکارسازی خودگویی و باورها (Challenge-for-Thought: Eliciting Self-Talk and Beliefs)” بر روشها و تمرینات شناختی متمرکز است که به مربی کمک میکند تا برآیندهای نادرست، مفروضات محدودکننده، خودگوییهای ناسازگار و باورهای نادرست را در مراجع شناسایی و به چالش بکشد. هدف اصلی این فصل این است که مراجعین یاد بگیرند چگونه افکار خود را به طور مؤثر مدیریت کنند.
نکات کلیدی این فصل عبارتند از:
- رویکرد شناختی-رفتاری (CBT):
- این فصل توضیح میدهد که CBT به مراجعین کمک میکند تا الگوهای فکری خود و تأثیر آنها بر احساسات و رفتارشان را تحلیل کرده و واقعیتسنجی کنند.
- مدل CBT بر این فرض استوار است که پاسخهای هیجانی و رفتاری افراد تحت تأثیر درک و افکار آنها درباره موقعیتها است، نه خود موقعیت.
- چرخه شناختی-رفتاری: یک رویداد، موقعیت یا شرایط، افکار خودکار (خودگویی) و تصاویر ذهنی مربوطه را تحریک میکند. این افکار و تصاویر توسط باورهای میانی فرد ارزیابی میشوند که منجر به یک پاسخ هیجانی و در نهایت یک تمایل درونی برای عمل میشود.
- تمایز بین درمان شناختی و مربیگری شناختی: در مربیگری، تمرکز بر “خودگویی” (self-talk) و “باورهای میانی” (intermediate beliefs) است و نه باورهای اصلی (core beliefs) که پیچیدهتر هستند. تغییر باورهای اصلی اغلب به درمانگرها واگذار میشود.
- تحلیل تعاملی (Transactional Analysis – TA) و مربیگری شناختی:
- TA به مربیان کمک میکند تا خودگوییهای نامولد و باورهای میانی را شناسایی، به چالش بکشند و تغییر دهند.
- حالتهای نفس (Ego States):
- حالت نفس والد (Parent Ego State): حاوی دستورالعملها، قوانین و “بایدها”یی است که فرد در کودکی از شخصیتهای مقتدر (والدین، معلمان) آموخته است. این “بایدها” میتوانند اغراقآمیز یا مطلق باشند و منجر به خودگویی “والد منتقد” و خودگویی آلوده شوند.
- حالت نفس کودک (Child Ego State): شامل دیدگاهها و خودگوییهایی است که از ارزیابی هیجانی تجربیات اولیه زندگی سرچشمه میگیرند (احساسات، حقایق هستند). این حالت میتواند منجر به برآیندهای هیجانی و خودگوییهای نامولد شود، به خصوص اگر توسط حالت نفس بالغ هدایت نشود.
- حالت نفس بالغ (Adult Ego State): منطقی و واقعیتمحور است و اطلاعات را بدون آلودگی از حالتهای والد یا کودک پردازش میکند. نقش آن واقعیتسنجی و یکپارچهسازی بهترین جنبههای والد و کودک و بهروزرسانی خودگویی و باورها است.
- حالتهای نفس والد و کودک آلوده (Contaminated Parent and Child Ego States): حاوی باورهای منسوخ و تحریفشدهای هستند که فرد درباره خود، دیگران و جهان دارد. این آلودگی زمانی رخ میدهد که حالت نفس بالغ به جای واقعیتسنجی، تفکر و باورهای تحریفشده را منطقی جلوه دهد.
- نحوه شناسایی خودگویی آلوده:
- سه سؤال کلیدی (برگرفته از پنج معیار تفکر منطقی مالتسبی) برای ارزیابی اینکه آیا تفکر مراجع سالم است یا آلوده:
- آیا تفکر (خودگویی) مراجع از بالغ یکپارچه او سرچشمه میگیرد؟
- آیا تفکر (خودگویی) مراجع به او در دستیابی به اهدافش کمک میکند؟
- آیا تفکر (خودگویی) مراجع به او کمک میکند تا احساسی را که میخواهد داشته باشد؟
- اگر پاسخ به هر یک از این سؤالات “خیر” باشد، تفکر مراجع احتمالاً آلوده است.
- گوش دادن به بیانهای خودگویی خودکار: اغلب با احساسات منفی همراه است.
- پنج راه برای آشکارسازی خودگویی از یک موقعیت خاص: مستقیم پرسیدن، بازسازی موقعیت در زمان واقعی، استفاده از تصاویر ذهنی، پرسیدن درباره افکار هنگام اضطراب، یا استنتاج از احساسات منفی.
- سه سؤال کلیدی (برگرفته از پنج معیار تفکر منطقی مالتسبی) برای ارزیابی اینکه آیا تفکر مراجع سالم است یا آلوده:
- معرفی پروندههای فکری (Thought Records):
- این پروندهها ابزاری اساسی در CBT هستند که به مراجعین کمک میکنند ارتباط بین احساسات و خودگویی تولیدکننده آن احساسات را شناسایی کنند.
- ساخت یک پرونده فکری به عنوان یک “آزمایش مشاهدهای” (Observation Experiment) در فاز “به چالش کشیدن عمل (Challenge-for-Action)” در نظر گرفته میشود.
- دستورالعملهای اساسی برای ایجاد پرونده فکری: آگاهی از احساس ناخواسته و شرایط اطراف آن، برچسبگذاری احساس (یک کلمه)، رتبهبندی شدت احساس (با استفاده از مقیاسبندی)، شناسایی خودگویی (شناختهای داغ) که احساس را تولید میکند، و ثبت اطلاعات جمعآوریشده.
- مزایای پروندههای فکری شامل گسترش دیدگاه مراجعین درباره موقعیتهای مشکلساز و کمک به آنها در تفکر انعطافپذیرتر است.
در مجموع، این فصل به مربیان آموزش میدهد که چگونه با استفاده از تکنیکهای پرسشگری و شناختی، مراجعین را به آگاهی از الگوهای فکری ناسازگار و باورهای نامولد خود برسانند و آنها را برای تغییر ترغیب کنند تا به اهداف خود دست یابند.
فصل ۷ کتاب “فرآیند مربیگری بسیار مؤثر” با عنوان “چالش برای فکر: تغییر خودگویی آلوده و باورهای ناسازنده” (Challenge-for-Thought: Changing Contaminated Self-Talk and Counterproductive Beliefs)، به روشها و ابزارهایی میپردازد که در بخش “چالش برای فکر” از چارچوب مربیگری چهارگانه (FsCF) برای رد کردن و جایگزینی خودگوییهای آلوده (contaminated self-talk) و باورهای ناسازنده (counterproductive beliefs) به کار میروند. این خودگوییها و باورها میتوانند مانع دستیابی مراجع به اهدافش شوند یا در تنظیم احساسات و رفتارش اختلال ایجاد کنند.
نکات کلیدی این فصل عبارتند از:
- هدف اصلی: افزایش آگاهی مراجع از خودگوییهای آلوده و باورهای ناسازنده که به پیشرفت او لطمه میزنند، و سپس کمک به او برای تغییر این الگوهای فکری. این فصل بر این فرض استوار است که مراجعین معمولاً صحت افکار خود را زیر سوال نمیبرند و آنها را واقعیت مطلق میپندارند.
- ریشه خودگوییهای آلوده: این خودگوییها و باورها از حالتهای “من” آلوده (contaminated ego states) والد و کودک نشأت میگیرند. زمانی که حالت “من” بالغ (Adult ego state) نتواند این افکار و باورها را واقعیتسنجی کند، این آلودگیها رخ میدهند.
- الگوهای رایج تحریفهای شناختی (Cognitive Distortions): فصل، ۱۳ الگوی رایج تحریف شناختی را تعریف و تشریح میکند که توسط خودگوییهای آلوده (ناشی از حالتهای “من” والد و کودک آلوده) ایجاد میشوند و واقعیت مراجع را تحریف میکنند:
- تفکر همه یا هیچ (All-or-Nothing Thinking): دیدن جهان در دو قطب افراطی (خوب یا بد، موفق یا شکستخورده).
- قربانیانگاری (Victimization): نسبت دادن علت مشکلات یا احساسات به دیگران یا شرایط، بدون پذیرش سهم خود.
- فاجعهسازی (Catastrophizing): پیشبینی آیندهای منفی بدون در نظر گرفتن نتایج محتملتر.
- استدلال عاطفی (Emotional Reasoning): اجازه دادن به احساسات برای غلبه بر ارزیابی منطقی از موقعیت (مثلاً “چون احساس گناه میکنم، حتماً کار اشتباهی کردهام”).
- پیشگویی (Fortune Telling): پیشبینی آنچه در آینده اتفاق خواهد افتاد، اغلب با فرضیات منفی.
- برچسبزنی (Labeling): برچسبهای کلی، تحقیرآمیز و یکبعدی به خود یا دیگران زدن.
- بزرگنمایی (Magnification): بزرگ جلوه دادن مشکلات، اشتباهات یا ضعفها.
- فیلتر ذهنی (Mental Filter) یا ادراک گزینشی (Selective Perception): تمرکز بیش از حد بر یک جنبه منفی موقعیت و نادیده گرفتن سایر جنبهها.
- ذهنخوانی (Mind Reading): باور به دانستن آنچه دیگران فکر میکنند بدون در نظر گرفتن احتمالات دیگر.
- تعمیم افراطی (Overgeneralization): اغراق بیمورد و تعمیم یک رویداد منفرد به همه موقعیتها (استفاده از کلماتی مانند “همیشه” یا “هرگز”).
- شخصیسازی (Personalization) یا شخصیسازی افراطی (Over-personalization): باور به اینکه فرد کاملاً مقصر چیزی است، حتی زمانی که نقش کمی داشته.
- بایدهای غیرمنطقی (Irrational Shoulds): قوانین درونی سفت و سخت درباره اینکه چگونه امور “باید” باشند، از جمله اینکه افراد چگونه “باید” عمل کنند.
- تعاریف غیرمنطقی (Irrational Definitions): تعاریف غیرواقعی و سفت و سخت شخصی از یک مفهوم.
- تکنیکهای به چالش کشیدن خودگویی آلوده: این فرآیند شامل سه مرحله است:
- نامگذاری تحریف (Name the Distortion): آموزش به مراجع برای شناسایی الگوهای تحریفشده در خودگوییشان.
- ارزیابی سودمندی خودگویی (Evaluate the Utility of the Self-Talk): کمک به مراجع برای درک تأثیر خودگوییشان بر احساسات و رفتارشان، و بررسی مزایا و معایب ادامه آن.
- درگیر کردن حالت “من” بالغ (Engage the Adult Ego State): با استفاده از پرسشگری سقراطی (Socratic questioning) برای واقعیتسنجی افکار و باورهای مراجع. تکنیکهای مختلفی برای این منظور معرفی میشوند:
- آزمون دقت (Test for Accuracy): ارزیابی صحت خودگویی با درخواست شواهد له و علیه آن.
- مراجع به عنوان وکیل مدافع (The Client as Defense Attorney): مراجع در نقش وکیل مدافع خود یا شخص دیگر، علیه افکار تحریفشده استدلال میکند.
- نقشآفرینی منطقی (Rational Role-Play): مراجع نقش مربی را بازی میکند و مربی نقش مراجع، تا مراجع بتواند افکار خود را از بیرون به چالش بکشد.
- تکنیک استاندارد دوگانه (The Double-Standard Technique): بررسی این که چرا مراجع یک استاندارد سختگیرانه برای خود و یک استاندارد آسانگیرانهتر برای دیگران دارد.
- تغییر دیدگاه (Perspective Taking): پرسیدن سوالاتی که مراجع را به در نظر گرفتن دیدگاههای جایگزین ترغیب میکند.
- تفکر در طیف خاکستری (Thinking in Shades of Gray): کمک به مراجع برای یافتن حد وسط در شناختهای خود به جای تفکر افراطی، که منجر به پاسخ عاطفی مناسبتری میشود.
- بایدهای غیرمنطقی (Irrational Shoulds): این فصل بر بایدهای غیرمنطقی، که از حالت “من” والد آلوده نشأت میگیرند و انتظارات غیرواقعی ایجاد میکنند، تأکید ویژهای دارد.
- بایدهای رو به درون (Inward-Pointed Shoulds): انتظارات سفت و سخت از خود که در صورت نقض، منجر به احساس گناه میشوند.
- بایدهای رو به بیرون (Outward-Pointed Shoulds): اصرار بر اینکه جهان و دیگران مطابق با باورها و قوانین فرد عمل کنند، که منجر به خشم میشود.
- تکنیکهای به چالش کشیدن بایدهای غیرمنطقی: از جمله درخواست برای توضیح پیامدهای عدم رعایت “باید”، استفاده از تکنیک “نزول عمودی” (vertical descent procedure) برای کشف باورهای ناسازنده پنهان، و تغییر “بایدها” به “ترجیحات” برای کاهش شدت احساسی.
به طور خلاصه، فصل ۷ بر این ایده مرکزی بنا شده است که تغییر افکار و باورهای مراجع میتواند منجر به تغییر در احساسات و رفتارهای او شود. این فصل ابزارها و تکنیکهای شناختی عملی را برای کمک به مربیان در هدایت مراجعان به سمت تفکر واقعگرایانهتر و سازندهتر ارائه میدهد.
فصل 8 کتاب “فرآیند مربیگری بسیار مؤثر” با عنوان “حمایت برای عمل: تقویت انگیزه برای تغییر” (Support-for-Action: Strengthening Motivation for Change)، بر نقش حیاتی انگیزه در فرایند کوچینگ تمرکز دارد. این فصل توضیح میدهد که بدون عمل، تغییری وجود ندارد و بدون انگیزه، عملی رخ نمیدهد.
خلاصه مفاهیم کلیدی فصل 8:
- هدف اصلی “حمایت برای عمل”: این ربع از چهارچوب کوچینگ چهارگانه (FsCF) برای تقویت و تثبیت انگیزه مراجع جهت پیگیری اهداف مورد نظر او طراحی شده است. فعالیتهای این ربع به مربی کمک میکند تا ارزیابی کند که آیا مراجع برای عمل در جهت آینده مطلوب خود “آماده، مایل و قادر” است یا خیر.
- سه عامل اصلی محرک انگیزه:
- اهمیت (Importance): آیا من میخواهم این کار را انجام دهم؟.
- انگیزه ذاتی تابعی از باورها و ارزشهای افراد در مورد اهدافشان است. هدف باید ارزش دستاورد بالایی داشته باشد و از نظر شخصی مهم باشد تا اراده و پایداری ایجاد کند.
- مفهوم “توسعه ناهمگونی” (Developing Discrepancy) که در فصل 5 معرفی شد، در اینجا برای ایجاد انگیزه استفاده میشود؛ هرچه ناهمگونی بین وضعیت فعلی و وضعیت مطلوب آینده (که ارزش دستاورد بالایی دارد) بیشتر باشد، انگیزه بیشتری برای تغییر ایجاد میشود.
- اعتماد به نفس (Confidence): آیا میتوانم آن را انجام دهم؟.
- این به خودکارآمدی (Self-Efficacy) اشاره دارد، یعنی اعتقاد به توانایی فرد برای انجام اقدامات لازم برای دستیابی به نتایج ارزشمند.
- افراد با خودکارآمدی بالا اهداف چالشبرانگیزتری تعیین میکنند، به ناکامیها با تلاش دوباره پاسخ میدهند و استراتژیهای عملی موفقی را کشف میکنند.
- اعتماد به نفس بر چهار فرآیند روانشناختی تأثیر میگذارد: شناختی (تصور سناریوهای موفقیت)، انگیزشی (تعهد به برنامه)، عاطفی (دیدن موقعیت به عنوان یک چالش نه تهدید)، و انتخابی (تنوع اقدامات مورد بررسی).
- آمادگی (Readiness): آیا من آماده اقدام هستم؟.
- آمادگی اغلب به حل ابهام (Ambivalence) بستگی دارد، یعنی وجود نگرشها یا احساسات متناقض نسبت به یک هدف یا عمل.
- ابهام یک ویژگی طبیعی مرحله مداقه (Contemplation) در مدل تغییر فراتئوریک (Transtheoretical Model of Change – TTM) است.
- رفع ابهام با تحلیل هزینه/فایده (نظریه برابری) انجام میشود؛ وقتی فواید حاصله برابر یا بیشتر از هزینهها باشد، آمادگی افزایش مییابد.
- اهمیت (Importance): آیا من میخواهم این کار را انجام دهم؟.
- “گفتگوی تغییر” (Change Talk):
- این مفهوم بر اساس ایده بلیز پاسکال است که میگوید: “مردم عموماً توسط دلایلی که خود کشف کردهاند، بهتر قانع میشوند تا دلایلی که به ذهن دیگران خطور کرده است”.
- گفتگوی تغییر شامل اظهاراتی از سوی مراجع است که خواسته، توانایی ادراکشده، نیاز، آمادگی، دلایل، یا تعهد به تغییر را منعکس میکند.
- انواع گفتگوی تغییر که اهمیت، اعتماد به نفس و آمادگی را تقویت میکند:
- میل به تغییر (Wants and Wishes): نشاندهنده نارضایتی از وضعیت موجود است.
- مزایای تغییر (Advantages of Change): به ارزش دستاورد هدف میپردازد.
- معایب وضعیت موجود (Disadvantages of the Status Quo): نارضایتی از شرایط فعلی را برجسته میکند و شامل کلمات امری (باید، نیاز دارم و غیره) است.
- توانایی برای تغییر (Ability to Change): شامل اظهارات تاکیدی در مورد توانایی فعلی، ارجاع به موفقیتهای گذشته، و اظهارات مربوط به امکانپذیری است.
- تعهد شخصی (Personal Commitment): عباراتی مانند “من انجام خواهم داد” یا “قصد دارم” که نشاندهنده آمادگی برای عمل است.
- بزرگنمایی و تقویت گفتگوی تغییر (استفاده از E.A.R.S.):
- تشریح (Elaboration): با پرسیدن “چگونه این به شما کمک میکند؟” یا “چه کار دیگری برای شما میکند؟”.
- تایید (Affirmation): اظهار نظرهای مثبت برای تشویق تکرار گفتگوی تغییر و تقویت باور مراجع.
- بازتاب (Reflection): استفاده از انواع بازتاب (ساده، پیچیده، تقویتشده، کماهمیت، دوطرفه، استعاری) برای برجستهسازی گفتگوی تغییر و افزایش عمق آن.
- خلاصه (Summary): خلاصهسازی نکات اصلی گفتگوی تغییر مراجع برای تقویت آن و تشویق به تشریح بیشتر.
- روشهای تحریک گفتگوی تغییر:
- پرسش مستقیم (Direct Inquiry): پرسیدن سوالات باز “چه” و “چگونه” که عوامل انگیزشی (اهمیت، اعتماد به نفس، آمادگی) را هدف قرار میدهند.
- مدرجسازی (Scaling): استفاده از مقیاس صفر تا ده برای ارزیابی اهمیت هدف، سطح اعتماد به نفس و درجه آمادگی. عدد 7 یا بالاتر نشاندهنده انگیزه کافی برای حمایت از عمل است.
- تجربیات موفقیت (Success Experiences): یادآوری موفقیتهای گذشته برای تقویت اعتماد به نفس و کشف نقاط قوت و منابعی که میتوانند در تلاشهای فعلی کمککننده باشند.
- نحوه استفاده از چهارچوب کوچینگ چهارگانه (FsCF) به صورت غیرخطی:
- فصل 8 همچنین بر سیالیت و عدم خطی بودن استفاده از چهارچوب تاکید میکند. مکالمات کوچینگ به ندرت مسیری مستقیم را دنبال میکنند.
- مربی میتواند بر اساس جریان مکالمه و نیازهای مراجع، به طور روان بین ربعهای مختلف (Support-for-Thought, Challenge-for-Thought, Support-for-Action, Challenge-for-Action) حرکت کند. دانستن مکان خود در چهارچوب (به عنوان یک نقشه شناختی) برای هدایت موثر مکالمه حیاتی است.
به طور خلاصه، فصل 8 بر این ایده متمرکز است که تقویت انگیزه برای عمل، سنگ بنای هر تغییری است، و ابزارها و تکنیکهای خاصی را برای مربیان فراهم میکند تا به مراجعین کمک کنند تا خواسته، توانایی، و آمادگی خود را برای حرکت به سوی اهدافشان شناسایی و تقویت کنند.
فصل ۹ کتاب “فرآیند مربیگری بسیار مؤثر” با عنوان “چالش برای عمل: ایجاد حرکت” (Challenge-for-Action: Generating Movement)، بر اصول و روشهایی تمرکز دارد که مربیان برای ایجاد حرکت و پیشرفت در مسیر اهداف تغییر مراجعین خود به کار میبرند. این فصل، آمادهسازی مراجع برای اقدام را محور قرار میدهد و به سؤالات کلیدی زیر پاسخ میدهد:
- مراجعین برای رسیدن به آنچه میخواهند، باید چه کاری انجام دهند؟
- چگونه این کار را انجام خواهند داد؟
- چه زمانی و از کجا شروع خواهند کرد؟
- چه چیزی از اقدامات قبلی خود آموختهاند که به آنها در اقدامات جدید کمک خواهد کرد؟
نکات کلیدی این فصل عبارتند از:
- رویکرد اکتشافی (Heuristic Approach): این رویکرد به معنای استفاده از “حدس خوب، آزمون و خطا آگاهانه، و عقل سلیم” در برنامهریزی اقدامات است. از آنجایی که برای بسیاری از مسائل زندگی و اهداف، راهحل مشخص و از پیش تعیین شدهای وجود ندارد (مانند “چگونه روابط بهتری با همکارانم ایجاد کنم؟”)، مراجعین با بهترین حدس خود پیش میروند و از بازخورد اقدامات خود برای اصلاح گامهای بعدی استفاده میکنند.
- آزمایشهای عملی (Action Experiments): اقدامات در این رویکرد به عنوان “آزمایش” در نظر گرفته میشوند تا ریسک روانی شکست کاهش یابد و مراجع از “فلج تحلیلی” رها شود. به جای تلاش برای کمال، هدف اصلی اقدام است، زیرا “کمال دشمن پیشرفت است”.
- سه نوع آزمایش:
- آزمایشهای اطلاعاتی (Informational Experiments): اینها اقداماتی هستند که مراجعین برای جمعآوری اطلاعات انجام میدهند تا به تصمیمگیری درباره گامهای بعدی کمک کنند. به عنوان مثال، ایجاد “سوابق فکری” (Thought Records) (که در فصل ۶ معرفی شد) یک آزمایش اطلاعاتی است که به مراجع کمک میکند از خودگوییهای خود آگاه شود.
- آزمایشهای شناختی (Cognitive Experiments): هدف این آزمایشها ترغیب مراجعین به امتحان راههای مختلف تفکر برای تسهیل دستیابی به هدف است. اینها میتوانند شامل بازسازی شناختی (Reframing) برای تغییر معنی رویدادها یا مقابله با خودگوییهای آلوده و باورهای ناسازنده باشند (که در فصول ۶ و ۷ مورد بحث قرار گرفت).
- آزمایشهای رفتاری (Behavioral Experiments): اینها شامل انجام رفتارهای متفاوت برای رسیدن به یک نتیجه مطلوب هستند. ایدههای این آزمایشها اغلب از چهارچوبهای دیگر مانند “نتایج خوشساخت” یا “ایجاد تفاوت” نشأت میگیرند.
- تکنیکها و اصول برای ایجاد حرکت:
- بازیابی افعال نامشخص (Recovering Unspecified Verbs): کمک به مراجعین برای تبدیل اقدامات انتزاعی به رفتارهای مشخص و قابل اجرا.
- استفاده از نتایج خوشساخت (Well-Formed Outcomes): نشانگرهای قابل اثبات موفقیت در یک نتیجه خوشساخت، میتوانند به اقدامات رفتاری تبدیل شوند.
- توسعه تفاوت (Developing Discrepancy): برجسته کردن تفاوت بین وضعیت فعلی و آینده مطلوب مراجع، میتواند به تولید ایدههای جدید برای اقدام کمک کند.
- بازخورد از آزمایشهای رفتاری قبلی (Feedback from Previous Behavioral Experiments): مرور اقدامات گذشته (Bridging) برای ارزیابی اثربخشی آنها و برنامهریزی برای آزمایشهای آینده.
- قانون حداقل تغییر (Law of Least Change): تشویق به برداشتن گامهای کوچک (“کمترین کاری که میتوان انجام داد و هنوز هم رو به جلو حرکت کرد”) برای رسیدن به نتایج پایدار و جلوگیری از ناامیدی. این اصل، موفقیتهای اولیه را تسهیل کرده و گزینههای مراجع را افزایش میدهد.
- مقیاسگذاری (Scaling): این تکنیک چندکاربردی (که در فصل ۵ و ۸ نیز به آن اشاره شد) در این فصل برای شناسایی و تقویت گامهای کوچک، برجستهسازی نقاط قوت فعلی مراجع (“چه چیزی الان درست کار میکند؟”) و اندازهگیری پیشرفت استفاده میشود.
- ارائه پیشنهادها (Offering Suggestions): مربی میتواند با اجازه مراجع و با لحنی غیردستوری، پیشنهادهایی را ارائه دهد که تفکر او را در مورد گزینههای عملی تحریک کند.
- ماهیت غیرخطی چهارچوب (Non-Linear Process): فصل ۹، مانند فصول قبلی، بر این نکته تأکید میکند که حرکت در چهارچوب مربیگری چهارگانه غیرخطی است. گفتگو میتواند از هر بخش چهارچوب آغاز شود و به هر بخش دیگری حرکت کند، که این امر به قضاوت مربی برای خدمت به نفع مراجع بستگی دارد.
به طور خلاصه، فصل ۹ ابزارها و اصول عملی را برای تبدیل اهداف و انگیزههای مراجع به اقدامات ملموس و قابل سنجش ارائه میدهد، با تأکید بر رویکرد آزمایشمحور و پیشرفت گام به گام.
فصل ۱۰ کتاب “فرآیند مربیگری بسیار مؤثر” با عنوان “پیمان مربیگری: قرار دادن چارچوب در متن” (The Coaching Alliance: Putting the Framework in Context)، به اهمیت و ماهیت رابطه حرفهای بین مربی و مراجع میپردازد [۹, ۲۰]. این فصل توضیح میدهد که چگونه این رابطه، که “پیمان مربیگری” (Coaching Alliance) نامیده میشود [۲۰]، زمینهای حیاتی را برای اثربخشی چارچوب مربیگری چهارگانه (Foursquare Coaching Framework) فراهم میکند [۲۰, ۱۷۴, ۵۰۲].
نکات کلیدی این فصل عبارتند از:
- پیمان مربیگری به عنوان بستر (Context): پیمان مربیگری یک مفهوم جهانی است که ثابت شده است در زمینههای مختلف کمکرسانی، از جمله مربیگری، به نتایج مثبتی منجر میشود [۱۷۰, ۵۰۲]. این پیمان دارای عناصر شناختی (مانند اهداف تعامل مربیگری، نقشها و مسئولیتهای مربی و مراجع) و جنبههای رابطهای (مانند اعتماد، احترام و گشودگی) است که پیچیدگی و قدرت پیوند حرفهای بین مربی و مراجع را تعریف میکند [۱۷۰].
- پایههای پیمان مربیگری:
- دو ویژگی اساسی: خودکنترلی (Self-Control) و ذهنیت روانشناختی (Psychological-Mindedness) به عنوان ویژگیهای بنیادین این پیمان معرفی شدهاند [۱۷۴, ۱۷۷, ۵۰۱].
- خودکنترلی: شامل خودنظمدهی در کنترل تمرکز توجه، مدیریت گفتگوی درونی (self-talk) و قضاوتها، توانایی کنترل واکنشهای هیجانی، و اراده برای یافتن ویژگیهای مثبت در مراجع است [۱۷۴, ۵۰۱]. این یک پیشنیاز برای پنج ستون بعدی رابطه است [۱۷۶].
- ذهنیت روانشناختی: به توانایی فرد در دیدن ارتباط بین افکار، احساسات و اعمال، با هدف درک معانی و علل تجربیات و رفتارهای خود و دیگران اشاره دارد [۱۷۵]. این یک صلاحیت سطح بالاتر است که به مربیان امکان میدهد از افکار و احساسات خود و دیگران آگاه باشند [۱۷۶, ۵۰۱].
- پنج ستون رابطه مربیگری: این پنج ستون، ظرفیتهای روانشناختی و الگوهای رفتاری را نشان میدهند که جنبههای رابطهای پیمان مربیگری را تغذیه میکنند [۱۷۷, ۵۰۱].
- خودآگاهی (Self-Awareness): به مربیان امکان میدهد تا بهترین خود را به مکالمات مربیگری بیاورند. این توانایی شامل تمرکز توجه به صورت درونی و در زمان واقعی برای تشخیص اینکه چگونه نیازها، انگیزهها و احساسات فرد بر روند مربیگری تأثیر میگذارد، است [۱۷۸, ۱۷۹, ۵۰۱]. خودآگاهی به کاهش “قلاب شدن” توسط مراجع (یعنی درگیر شدن بیش از حد با واکنشهای ذهنی خود) کمک میکند [۱۷۹, ۱۸۰].
- همدلی (Empathy): به معنای توانایی درک و حس کردن تجربیات دیگران است و یک نقش اساسی در رابطه کمکرسانی دارد [۱۸۰, ۵۰۱]. همدلی شامل توجه همدلانه (Empathic Attention)، همرزایی همدلانه (Empathic Resonance)، همدلی ابراز شده (Expressed Empathy) و همدلی دریافت شده (Received Empathy) است [۳۹, ۴۰, ۴۱, ۱۱۰, ۱۵۴, ۱۵۵]. نورونهای آینهای (mirror neurons) نقش مهمی در این فرآیند ایفا میکنند [۴۷, ۵۰, ۵۲, ۱۹۵].
- احترام مثبت (Positive Regard): به معنای داشتن نگرش مثبت و احترامآمیز نسبت به مراجع، بدون در نظر گرفتن ویژگیهای فردی او [۱۸۱, ۱۸۲]. اگرچه احترام مثبت بی قید و شرط (unconditional positive regard) ایدهآل است، اما مربیان باید حتی زمانی که مراجع را “دوستداشتنی” نمییابند، احترام و نگرش مثبت را ابراز کنند [۱۸۱, ۱۸۲, ۱۹۷, ۴۹۰].
- صداقت (Genuineness/Authenticity/Congruence): به معنای به اشتراک گذاشتن مناسب افکار و احساسات، صداقت در بازخوردها و پذیرفتن مسئولیت کلمات و اعمال است [۱۸۲]. خودافشایی (Self-disclosure) یکی از راههای ابراز صداقت است، اما باید با احتیاط و با در نظر گرفتن منافع مراجع انجام شود [۱۸۳].
- حضور (Presence): به معنای حضور کامل در لحظه با مراجع در سطوح مختلف آگاهی [۱۸۳, ۱۸۴]. حضور به مربی کمک میکند تا به تجربیات مراجع، هم از طریق روایت کلامی و هم از طریق نشانههای غیرکلامی، حساسیت بیشتری نشان دهد [۱۸۴]. این مفهوم با آگاهی دوگانه (dual level of consciousness) نیز مرتبط است، که به معنای توانایی درگیر بودن عمیق با مراجع و در عین حال حفظ عینیت و استفاده از چارچوب مربیگری است [۱۸۴, ۲۹].
- دو ویژگی اساسی: خودکنترلی (Self-Control) و ذهنیت روانشناختی (Psychological-Mindedness) به عنوان ویژگیهای بنیادین این پیمان معرفی شدهاند [۱۷۴, ۱۷۷, ۵۰۱].
- اهمیت رابطه در اثربخشی چارچوب: همانطور که در مقدمه فصل ۱۰ آمده است، چارچوب مربیگری چهارگانه در یک زمینه گستردهتر فعالیت میکند که توسط رابطه حرفهای بین مربی و مراجع تعریف میشود [۱۷۴]. بدون یک رابطه مثبت، روند مربیگری ممکن است با شکست مواجه شود، صرف نظر از اینکه مربی چقدر در استفاده از چارچوب و شیوههای مبتنی بر شواهد مهارت دارد [۱۷۳]. این فصل بر این ایده تأکید میکند که «چه کاری انجام میدهید» و «چگونه آن را انجام میدهید»، مکمل و جداییناپذیر هستند [۱۷۲].
در مجموع، فصل ۱۰ نشان میدهد که چرا پیمان مربیگری، با ویژگیهای بنیادین و ستونهای پنجگانهاش، پایه و اساس موفقیت چارچوب مربیگری چهارگانه و در نهایت، دستیابی مراجع به اهدافش است [۵۰۲]. این فصل بر این نکته تأکید میکند که مهارت در تکنیکها به تنهایی برای دستیابی به استادی در مربیگری (mastery) کافی نیست، بلکه درک و به کارگیری بافت رابطهای برای اثربخشی ضروری است [۵۰۲].
فصل ۱۱ کتاب “فرآیند مربیگری بسیار مؤثر” با عنوان “علوم اعصاب و چارچوب” (Neuroscience and the Framework)، به بررسی چگونگی تأثیر فرآیندهای مغز بر تجربه مربیگری، هم برای مربی و هم برای مراجع میپردازد. هدف اصلی این فصل این نیست که خواننده را به یک متخصص علوم اعصاب تبدیل کند (“neurofluent”)، بلکه ارائه یک مرور کلی از یافتههای مرتبط در علوم اعصاب و تحقیقات مغزی است که توضیح میدهد چرا روشها، تکنیکها و ابزارهای توصیف شده در این کتاب مؤثر هستند.
نکات کلیدی این فصل عبارتند از:
- اهمیت علوم اعصاب در مربیگری: این فصل بر این ایده تأکید میکند که همانطور که رواندرمانی به طور فزایندهای علوم اعصاب را پذیرفته است، مربیگری نیز باید همین کار را انجام دهد. از دیدگاه علوم اعصاب، مربیگری زمانی کار میکند که بتواند “انعطافپذیری” (plasticity) و تغییر مثبت را در مغز مراجع تحریک کند.
- ذهن و مغز:
- مغز به عنوان یک مکانیسم عصبی: یک عضو در بدن انسان که جریان انرژی و اطلاعات را هماهنگ میکند.
- ذهن به عنوان خودآگاهی: هوشیاری یا آگاهی ما از تجربه ذهنی درونیمان، شامل افکار، احساسات، خاطرات و سایر فعالیتهای ذهنی.
- آگاهی و توجه:
- آگاهی (Awareness): حس خودکار “دانستن” یا “آگاه بودن” از چیزی است که در درون ما یا در محیط بیرون ظاهر میشود.
- توجه (Attention): فرآیندی است که جهت جریان انرژی و اطلاعات را شکل میدهد. مربیان با استفاده از پرسشها، توجه مراجع را به سمت خاصی سوق میدهند.
- تراکم توجه (Attention Density): مقدار توجهی که در یک بازه زمانی خاص به چیزی میدهیم. این مفهوم توضیح میدهد که چگونه هرچه بیشتر به چیزی توجه کنیم، ارتباطات عصبی در مغز ما تقویت شده و آن الگوی فکری عادتوار میشود.
- انعطافپذیری عصبی (Neuroplasticity):
- توانایی مغز برای تنظیم و سازگاری. این مفهوم زیربنای ظرفیت تغییر، انعطافپذیری ذهنی و رفتاری، و توانایی یادگیری و رشد است.
- مربیگری با تحریک نوروپلاستیسیتی کار میکند.
- “سلولهایی که با هم شلیک میکنند، با هم سیمکشی میشوند” (Cells that fire together, wire together): این اصل توضیح میدهد که چگونه فعالیتهای مکرر و همزمان سلولهای مغزی، ارتباطات بین آنها را تقویت کرده و الگوهای عصبی جدیدی را شکل میدهند.
- آنچه ما به آن توجه میکنیم، ساختار عصبی مغز ما را شکل میدهد.
- نتایج خوشساخت (Well-Formed Outcomes) و تصویرسازی موفقیت:
- تصویرسازی یک آینده مثبت و مطلوب، نورونها را تحریک میکند تا “با هم شلیک کنند” و با تقویت ارتباطات بین سلولها، تفکر مثبت و دستیابی به هدف را تسهیل میکند.
- تأثیر خودگویی (Self-Talk) بر مغز:
- خودگویی ناسازگار (Maladaptive self-talk)، میتواند مانع دستیابی به هدف شود. تکرار خودگویی منفی، ارتباطات عصبی را تقویت کرده و الگوهای فکری مخرب را عادتوار میکند، که بر عملکرد مغز و توانایی حل مسئله تأثیر منفی میگذارد.
- نقش آمیگدال (Amygdala) و تعامل آن با نئوکورتکس (Neocortex):
- آمیگدال به عنوان “سگ نگهبان” مغز عمل میکند، همیشه در جستجوی تهدیدات است و بدن را برای واکنش آماده میکند. این قسمت از مغز، مسئول واکنشهای هیجانی اولیه مانند ترس، اضطراب و خشم است.
- “ربودن آمیگدال” (Amygdala Hijacking): زمانی رخ میدهد که آمیگدال بیش از حد تحریک شده و کنترل بخشهای منطقیتر مغز (نئوکورتکس) را به دست میگیرد، که منجر به واکنشهای هیجانی نامتناسب و تفکر غیرمنطقی میشود.
- ارتباط معکوس بین آمیگدال و قشر پیشپیشانی (Prefrontal Cortex): وقتی آمیگدال فعال میشود، قشر پیشپیشانی کمتر فعال میشود. مربیان در مرحله “به چالش کشیدن فکر” (Challenge-for-Thought) به مراجعین کمک میکنند تا با درگیر کردن قشر پیشپیشانی خود (بخش منطقی مغز)، خودگوییهای آلوده را اصلاح کرده و از فعال شدن آمیگدال جلوگیری کنند.
- مغز اجتماعی (Social Brain) و “همزیستی اجتماعی” (Sociostasis):
- مغز یک اندام اجتماعی است و با مغزهای دیگر تعامل دارد.
- همزیستی اجتماعی (Sociostasis): به نفوذ متقابل افراد بر فعالسازی متابولیک، احساسات و رفتار یکدیگر اشاره دارد.
- نورونهای آینهای (Mirror Neurons): به ما امکان میدهند تا تجربه دیگران را “آینهای” کرده و آنچه را که دیگری تجربه میکند، بدون فکر کردن احساس کنیم. این نورونها نقش کلیدی در همدلی، تنظیم روابط اجتماعی و یادگیری اجتماعی دارند.
- تعامل مثبت مربیگری، سیستم نورونهای آینهای را فعال کرده و همتنیدگی (attunement) را با مراجع افزایش میدهد.
- شیمی اعصاب روابط (Neurochemistry of Relationships):
- عصبشیمیاییهایی مانند اندورفینها و دوپامین در تقریباً تمام تعاملات اجتماعی نقش دارند و احساسات لذتبخش را تقویت میکنند.
- تعاملات مثبت در مربیگری (به ویژه در مرحله “حمایت از فکر” – Support-for-Thought)، این عصبشیمیاییها را فعال کرده و پیوند حرفهای و انگیزه مراجع را تقویت میکند.
- اسکیماها (Schemas) و عملکرد مغز:
- اسکیماها ساختارهای دانشی هستند که پردازش اطلاعات را هدایت میکنند. آنها به ما کمک میکنند تا در سازماندهی و درک تجربیات خود میانبر بزنیم.
- چارچوب مربیگری چهارگانه (Foursquare Coaching Framework) خود یک اسکیما است که به مربی کمک میکند تا پیچیدگی گفتگوی مربیگری را ساده کرده، اطلاعات را سریعاً ادغام کند و توجه مراجع را به سمت اهدافش هدایت نماید. این اسکیما به مربی امکان میدهد تا در گفتگوهای مربیگری، تفکر غیرخطی و چابکی نشان دهد.
به طور کلی، این فصل با تکیه بر علوم اعصاب، پایههای بیولوژیکی و عصبی را برای اثربخشی چارچوب مربیگری چهارگانه و تکنیکهای آن فراهم میکند.
فصل ۱۲ کتاب “فرآیند مربیگری بسیار مؤثر” با عنوان “رهبری، تغییر سازمانی، و چارچوب” (Leadership, Organizational Change, and the Framework)، به تشریح چگونگی به کارگیری چارچوب مربیگری چهارگانه (Foursquare Coaching Framework – FsCF)، مدلها، متدها و تکنیکهای آن در رهبری تحولآفرین (Transformational Leadership) و مدیریت تغییر سازمانی (Organizational Change Management) میپردازد. این فصل با هدف نشان دادن ارتباط میان این مفاهیم، و نه ارائه یک رساله کامل در مورد رهبری یا مدیریت تغییر، نگاشته شده است.
نکات کلیدی این فصل عبارتند از:
۱. رهبری تحولآفرین و ابعاد آن: رهبری تحولآفرین شامل “هدایت پیروان فراتر از منافع شخصی فوری از طریق تأثیر ایدهآلسازیشده، الهامبخشی، تحریک فکری، یا ملاحظه فردی” است. این نظریه بر تحریک فکری و انگیزشی پیروان تأکید دارد و منجر به سطوح بالاتری از عملکرد، تعهد، و وفاداری در محل کار میشود. چهار بعد اصلی رهبری تحولآفرین عبارتند از:
- تأثیر ایدهآلسازیشده (Idealized Influence): رهبران به گونهای رفتار میکنند که الگو دیده شوند، مورد تحسین، احترام و اعتماد قرار گیرند. این شامل اولویتبندی نیازهای پیروان، از خودگذشتگی برای منافع جمع، و جشن گرفتن دستاوردهای دیگران است. این بعد با نقش مربی به عنوان “راهنما در کنار” و نه “استاد در صحنه” و همچنین با ارتباط محترمانه در بخش “حمایت برای فکر” (Support-for-Thought) در FsCF همسو است.
- انگیزش الهامبخش (Inspirational Motivation): رهبران چشماندازی روشن و قانعکننده را تبیین کرده و حالتهای آتی جذابی را برای پیروان خود متصور میشوند. این امر با تکنیک “ایجاد شکاف” (Developing Discrepancy) و “ایجاد پیامد خوشساخت” (Constructing a Well-Formed Outcome) از بخش “چالش برای فکر” (Challenge-for-Thought) در FsCF ارتباط دارد. همچنین به تقویت “اهمیت” هدف و ایجاد “خودکارآمدی” در مرحله “حمایت برای عمل” (Support-for-Action) کمک میکند.
- تحریک فکری (Intellectual Stimulation): رهبران، پیروان خود را نوآور و خلاق میکنند، فرضیات را زیر سوال میبرند و به مشکلات به روشهای جدیدی نگاه میکنند. این با “چالش برای فکر” در FsCF مرتبط است، جایی که مربی از طریق پرسشگری عمیق (مانند بازیابی اطلاعات حذفشده) به چالش کشیدن فرضیات و تولید راهحلهای خلاقانه کمک میکند.
- ملاحظه فردی (Individualized Consideration): رهبران به نیازهای فردی پیروان برای پیشرفت و رشد توجه میکنند و به عنوان یک مربی عمل میکنند. این امر با استفاده از کلیت FsCF و بهرهگیری از شایستگیهای بینفردی مانند احترام مثبت، همدلی و توجه صادقانه (که در “حمایت برای فکر” و “پیمان مربیگری” وجود دارند) به دست میآید.
۲. مدلهای تغییر سازمانی و ارتباط آنها با FsCF: این فصل به بررسی مدلهای تغییر لوین (Lewin)، پروچاسکا (Prochaska) و کاتر (Kotter) میپردازد و شباهتهای آنها را با رهبری تحولآفرین و FsCF نشان میدهد.
- مدل تغییر لوین (Lewin’s Change Management Model): شامل سه مرحله “آزاد کردن (Unfreeze)، تغییر (Change)، و انجماد (Freeze)” است.
- آزاد کردن (Unfreezing): سازمان را برای تغییر آماده میکند و اهمیت تغییر را درکپذیر میسازد. رهبران باید ارزش هدف تغییر را مشخص کنند. این مفهوم با تقویت “ارزش دستیابی به هدف” (Goal Attainment Value) در بخش “حمایت برای عمل” FsCF مرتبط است. همچنین، برطرف کردن “ابهام” (Ambivalence) در این مرحله مشابه مرحله “تأمل” (Contemplation) در مدل پروچاسکا است.
- تغییر (Change): زمانی که افراد دید واضحی از هدف تغییر داشته باشند، تسریع میشود. این امر مستلزم “وضوح هدف” (Goal Clarity) است که رهبران تحولآفرین از طریق تصور و ارتباط دادن آیندهای جذاب و مشخص کردن شاخصهای موفقیت (پیامدهای خوشساخت) آن را فراهم میکنند. این با فعالیتهای “چالش برای فکر” (ایجاد پیامدهای خوشساخت) و “چالش برای عمل” (گامهای عملی برای رسیدن به آن پیامدها) در FsCF همسو است.
- اینرسی (Inertia): تمایل به مقاومت در برابر تغییر است. غلبه بر اینرسی نیازمند “اقدام” است. ایجاد “حس فوریت” (Sense of Urgency) توسط رهبران (پلتفرم سوزان) با تقویت انگیزه در “حمایت برای عمل” (Support-for-Action) در FsCF مطابقت دارد. رهبری عملگرا (Action-oriented leadership)، که در “چالش برای عمل” برجسته است، به مقابله با اینرسی کمک میکند.
۳. رویکرد اکتشافی (Heuristic Process) و گامهای کوچک: تغییر سازمانی یک فرآیند اکتشافی است، به این معنی که راهحلهای مشخص و از پیش تعیینشدهای وجود ندارد؛ بلکه شامل قضاوت آگاهانه، آزمون و خطا، و یادگیری از بازخوردهاست.
- آزمایشها و یادگیری از شکست: رهبران تحولآفرین اکتشاف و آزمایش را تشویق میکنند و اشتباهات را به عنوان فرصتهای یادگیری میبینند. این امر با رویکردهای موجود در بخش “چالش برای عمل” در FsCF، که شامل “آزمایشهای عملی” (Action Experiments) است، همراستا است.
- گامهای کوچک و پیروزیهای کوتاهمدت: اصل “گامهای کوچک منجر به تغییرات بزرگ میشوند” (Small steps lead to big changes) که از اصول راهحلمحور (solution-focused) است، برای تغییر سازمانی نیز کاربرد دارد. مدل کاتر بر “پیروزیهای کوتاهمدت” (Short-term wins) تأکید دارد که باعث حفظ انگیزه و مشاهده پیشرفت میشود. “چالش برای عمل” در FsCF نیز بر این استراتژی تکیه دارد.
در مجموع، فصل ۱۲ نشان میدهد که چگونه چارچوب مربیگری چهارگانه، ابعاد رهبری تحولآفرین و متدهای مدیریت تغییر سازمانی، همگی به یکدیگر متصل و مکمل یکدیگر هستند و میتوانند برای هدایت موثر افراد و سازمانها به سمت اهدافشان به کار روند.
فصل ۱۳ کتاب “فرآیند مربیگری بسیار مؤثر” با عنوان “مربیگری: تصویر بزرگ” (Coaching: The Big Picture)، به پرسش “مربیگری چیست؟” پاسخ میدهد و دیدگاهی جامع درباره اهداف و ماهیت مربیگری ارائه میکند. این فصل با اشاره به تمثیل فیل و مردان نابینا، تأکید میکند که درک مربیگری میتواند محدود به تجربیات و پیشزمینههای حرفهای مختلف باشد [580، 581].
نکات کلیدی این فصل عبارتند از:
- هدف مربیگری از دیدگاه مراجع:
- هدف مربیگری عمدتاً بر اساس خواستهها و نیازهای مراجع تعیین میشود.
- اگرچه مربیان اغلب مربیگری را از دریچه پیشینه حرفهای خود تعریف میکنند، اما رویکرد این کتاب این است که هدف مربیگری همان چیزی است که مراجع میخواهد [580، 581].
- شش حوزه اصلی که مراجعان برای آنها به دنبال مربیگری هستند:
- یادگیری یک مهارت: مربیگری به طور سنتی با توسعه مهارتها مرتبط بوده و شامل کمک به مراجعان برای ارزیابی نیازها، کشف منابع یادگیری و گاهی آموزش مستقیم و بازخورد است [583، 584].
- تقویت ویژگیها و تغییر رفتار: این امر شامل بهبود ویژگیهای شخصی مانند صبر و نیاز به تغییر در “بازی بیرونی” (رفتار) و “بازی درونی” (تفکر) است. نقص در هوش هیجانی اغلب عامل رفتارهای مخرب است [585، 586].
- تغییر رفتارهای ناسازگارانه.
- تصمیمگیری.
- رسیدگی به موقعیتهای مشکلزا.
- یافتن معنا و رضایت شخصی: به ویژه در چالشهای میانسالی (حدود ۴۰ تا ۶۴ سالگی) که افراد به دنبال معنابخشیدن به کار یا زندگی خود هستند.
- نقش مربی به عنوان عامل تغییر و پیوستار “پرسش-گفتار” (Ask-Tell Continuum):
- مربیگری عمدتاً از رویکرد “پرسش” استفاده میکند که حل مسئله و تغییر خودجهتدهنده را از طریق پرسشگری تسهیل میکند [588، 589].
- با این حال، مربیگری شامل طیفی از فعالیتها است و در طول یک “پیمان مربیگری” (coaching engagement)، مربی ممکن است از رویکردهای دیگری نیز استفاده کند که به سمت بخش “گفتار” پیوستار متمایل میشوند [589، 594].
- این فعالیتهای اضافی شامل [589، 594]:
- آموزش (Teaching): ارائه اطلاعات، مشاوره، راهنمایی و تمرین برای کمک به توسعه مهارت.
- ارائه بازخورد (Providing Feedback): این امر برای یادگیری بسیار مهم است و شامل “مشاهدات فرآیند” (process observations) درباره الگوهای رفتاری مراجع و تناقضات است که به عنوان “حقیقتگویی” نیز شناخته میشود [590، 591].
- راهنمایی (Mentoring): یک رابطه سلسله مراتبی است که در آن متخصصان با تجربهتر به همکاران کمتجربهتر مشاوره میدهند، عمدتاً در زمینههای توسعه شغلی یا بهبود عملکرد در سازمان [592، 593].
- عناصر مشترک تعریفکننده مربیگری:
- مراجعمحور بودن (Client-driven): مراجع اهداف و جهت گفتگوی مربیگری و کل تعامل را تعیین میکند و مسئولیت انتخابهای خود را بر عهده میگیرد.
- یک فرآیند بودن (A process): مربیگری فرآیندی است که از مراجعان حمایت و آنها را به چالش میکشد تا به طور مستقل یاد بگیرند، کشف کنند، درک کنند و مشکلات را حل کنند. این فرآیند اکتشافی (heuristic) است و بر یادگیری تجربی، تأمل انتقادی، ارزیابی راهحلها و آزمایش آنها تأکید دارد. در این فرآیند، مربی و مراجع از طریق پرسشگری، تبادل نظر و گفتگو با یکدیگر کار میکنند.
در مجموع، فصل ۱۳ تأکید میکند که هیچ تعریف واحدی نمیتواند تمام جنبههای مربیگری را در بر بگیرد. در عوض، مربیگری از اجزای متعددی تشکیل شده است که در کنار هم، تصویر کامل این حرفه را ارائه میدهند و آن را از سایر اشکال روابط کمککننده متمایز میکنند.
100 جمله مهم و کاربردی
در اینجا ۱۰۰ جمله مهم و کاربردی از منابع ارائه شده، با تمرکز بر مفاهیم کلیدی و بینشهایی که درک شما را از فرآیند مربیگری افزایش میدهند، آورده شده است:
- کتاب “فرآیند مربیگری بسیار مؤثر” نظریههای روانشناختی را با چارچوب عملی و غیرخطی مدل مربیگری چهارگوشه ادغام میکند.
- این کتاب فراتر از ابزارها و تکنیکها میرود تا توسعه تمرینکنندگان آگاه را ممکن سازد.
- مربیگری سطح استاد (Master-level coaching) نیازمند یک شمای ذهنی (schema) است که به مکالمه مربیگری نظم میبخشد.
- مربیان سطح استاد متفاوت از تازهکاران و نیمهماهران فکر میکنند و از یک استراتژی تفکر غیرخطی استفاده میکنند.
- تمرینکنندگان سطح I (نویس) بر خود تمرکز شدید دارند و به فرمولها و تکنیکهای خاص بیش از حد متکی هستند.
- تمرینکنندگان سطح III (استاد) انعطافپذیرتر هستند و میتوانند همزمان با مراجع همدلی کنند و دیدگاهی عینی داشته باشند.
- اثربخشی مربیگری در سطح استاد کمتر یک هدف حرفهای است و بیشتر بیان خودشکوفایی است.
- مدل دانشمند-تمرینکننده بر لزوم آموزش تمرینکنندگان در تحقیق و مدلهای نظری برای تفکر انتقادی تأکید دارد.
- مدل تمرینکننده بازتابنده شامل در نظر گرفتن آگاهانه اعمال حرفهای فرد برای توسعه مهارتهایش است.
- تمرینهای مبتنی بر شواهد برای تبدیل شدن به یک مربی سطح استاد ضروری هستند اما به تنهایی کافی نیستند.
- تأمل در عمل (Reflection-in-action) فرآیندی است که به مربیان اجازه میدهد کارهایی را که در حین انجام آن هستند، تغییر شکل دهند.
- چارچوب مربیگری چهارگوشه بر اساس استفاده متعادل از حمایت (Support) و چالش (Challenge) برای افکار (Thought) و اعمال (Action) مراجع است.
- حمایت به معنای تشویق، دلداری و تقویت مراجع است و به عنوان پایهای برای رابطه عمل میکند.
- چالش به معنای مواجهه، پرسشگری و اصرار بر توضیح یا روشنسازی برای تحریک تغییر است.
- حمایت بدون چالش میتواند برای یادگیری بزرگسالان مضر باشد و منجر به تأیید صرف بدون حرکت شود.
- چالش بدون حمایت میتواند منجر به استرس بیش از حد و عقبنشینی مراجع شود.
- تعادل بین حمایت و چالش منجر به رشد و تغییر پایدار در مراجع میشود.
- چارچوب چهارگوشه شامل چهار ربع است: حمایت-برای-اندیشه، چالش-برای-اندیشه، حمایت-برای-عمل و چالش-برای-عمل.
- حرکت بین ربعهای چارچوب یک پیشرفت خطی نیست، بلکه فرآیندی است که توسط نیت مربی برای خدمت به مراجع هدایت میشود.
- حمایت-برای-اندیشه شرایط لازم برای تفکر سازنده مراجع را فراهم میکند و شامل ارتباط با مراجع و تعیین دستور کار است.
- چالش-برای-اندیشه مراجعان را به تفکر در مورد آینده دلخواهشان و غلبه بر موانع شناختی از طریق پرسشگری دقیق دعوت میکند.
- حمایت-برای-عمل بر ایجاد پایهای انگیزشی تمرکز دارد که محرک قوی برای عمل را تضمین میکند.
- چالش-برای-عمل به مراجعان کمک میکند تا گامهای مشخصی را برای حرکت به سمت اهداف خود تعریف کنند.
- اثربخشی مکالمه مربیگری در وهله اول بر توانایی مربی برای برقراری ارتباط و درگیر شدن با مراجع استوار است.
- همدلی برای ایجاد شرایط رابطهای که تفکر سازنده و حل مسئله را غنی میکند، ضروری است.
- چرخه همدلی شامل توجه همدلانه، همصدایی همدلانه، همدلی ابراز شده و همدلی دریافت شده است.
- توجه همدلانه به معنای تمرکز کامل و بیدریغ بر مراجع در لحظه حال است.
- کنجکاوی و نگرش باز و بدون قضاوت برای توجه همدلانه و درگیر شدن با مراجع کلیدی است.
- همصدایی همدلانه به معنای هماهنگ بودن با تجربه مراجع تا جایی است که آن را بفهمید و بتوانید درک خود را بیان کنید.
- نورونهای آینهای مکانیسمی را فراهم میکنند که ما میتوانیم دیگری را “آینه” کنیم و احساسات او را تجربه کنیم.
- خودتنظیمی یک شایستگی اساسی است که بیان سالم و حرفهای همدلی را امکانپذیر میسازد.
- همدلی ابراز شده یک بازتاب تشخیص ایجاد میکند که نشان میدهد مراجع پیام مربی را به درستی دریافت کرده است.
- بازتاب (Reflecting) به معنای بازگویی پیام صریح یا ضمنی مراجع برای نشان دادن و آزمایش درک شما است.
- خلاصهسازی (Summarizing) شامل گردآوری تمها و ایدهها در یک طرح کلی مختصر از نکات اصلی است و برای انتقال بین ربعها استفاده میشود.
- پرسشگری (Inquiry) عمل پرسیدن سوال برای جمعآوری اطلاعات گمشده یا تحریک تفکر است.
- سوالات مانند یک نورافکن در یک اتاق تاریک هستند که توجه مراجع را به آنچه “روشن” میشود، متمرکز میکنند.
- ساختار عمیق حاوی معنا و اطلاعات کاملی از تجربه مراجع است که در ساختار سطحی حذف، تحریف یا تعمیم مییابد.
- بازیابی حذفیات به معنای آوردن اطلاعات از ساختار عمیق مراجع به سطح برای روشن شدن ارتباط آنها است.
- سه دسته از حذفیات عبارتند از: فقدان ارجاع، افعال نامشخص و اظهارات قطعی.
- فقدان ارجاع زمانی است که مراجع بدون نام بردن از افراد یا موقعیتهای خاص صحبت میکند.
- افعال نامشخص عمل را نشان میدهند اما رفتار مشخص مرتبط با آن را بیان نمیکنند.
- اظهارات قطعی شامل نتیجهگیریها، نظرات و باورهایی هستند که بدون استدلال زیربنایی صریح بیان میشوند.
- از پرسیدن سوالات “چرا” خودداری کنید، زیرا میتوانند به عنوان قضاوت ضمنی تلقی شوند و حالت دفاعی ایجاد کنند.
- سوالات “چه” و “چگونه” برای روشن شدن معنای مراجع و کشف چگونگی انجام کارها بسیار مفید هستند.
- نرمکنندههای کلامی به تعدیل لحن سوالات و اظهارات کمک میکنند تا به شیوه بالغ-به-بالغ ارائه شوند.
- Springboards کلمات یا عباراتی در روایت مراجع هستند که میتوانند برای انتقال یکپارچه به ربع دیگر استفاده شوند.
- چالش باید با همدلی همراه باشد تا مقاومت ایجاد نکند و به مراجع در تفکر عمیقتر کمک کند.
- رویکرد راهحل-محور بر ایجاد آینده دلخواه مراجع تمرکز دارد تا مشکلات گذشته.
- گامهای کوچک منجر به تغییرات بزرگ و پایدار میشوند و واقعبینانهتر هستند.
- توسعه تفاوت با برجسته کردن ناهمخوانی بین وضعیت فعلی مراجع و آینده مطلوب، انگیزه برای تغییر را ایجاد میکند.
- یک نتیجه به خوبی شکلگرفته باید مثبت بیان شود، شامل شاخصهای قابل اثبات موفقیت باشد، و تحت کنترل مستقیم مراجع باشد.
- تفکر دوری-از (Away-From thinking) (تمرکز بر آنچه نمیخواهد) برای ساختن آینده مطلوب مفید نیست.
- سوالات “به جای آن” به تغییر تمرکز از آنچه نمیخواهد به آنچه میخواهد کمک میکند.
- شاخصهای قابل اثبات موفقیت تصویری واضح و ملموس از دستیابی به هدف ارائه میدهند.
- مقیاسگذاری (Scaling) (با استفاده از مقیاس صفر تا ده) و سوال معجزه (Miracle Question) دو روش کلیدی برای استخراج شاخصهای موفقیت هستند.
- ترجمه اهداف “احساسی” (مثلاً “میخواهم اعتماد به نفس بیشتری داشته باشم”) به شاخصهای رفتاری عینی برای برنامهریزی عملی ضروری است.
- رواندرمانی شناختی-رفتاری (CBT) به مراجعان کمک میکند تا الگوهای فکری خود و تأثیر آنها بر احساسات و رفتار را تحلیل کنند.
- نحوه تفسیر افراد از یک موقعیت، واکنشهای عاطفی و رفتاری آنها را تعیین میکند.
- باورهای اصلی عمیقترین باورها هستند و اغلب ناخودآگاه عمل میکنند.
- باورهای میانی شامل فرضیات (“اگر… پس…”) و قوانین (“باید…”) هستند که از باورهای اصلی سرچشمه میگیرند.
- افکار خودکار به صورت خودگفتاری (self-talk) یا دیالوگ درونی ما ظاهر میشوند و از باورهای میانی ناشی میشوند.
- مربیان بر تغییر خودگفتاری و برخی باورهای میانی تمرکز میکنند و تغییر باورهای اصلی را به درمانگران واگذار میکنند.
- تحلیل تراکنشی (TA) نشان میدهد که وضعیتهای ایگوی والد، بالغ و کودک بر تجربیات درونی و خودگفتاری ما تأثیر میگذارند.
- خودگفتاری آلوده ناشی از وضعیتهای ایگوی والد و کودک آلوده است که تفکر اغراقآمیز، تعمیمیافته و مطلق تولید میکند.
- وضعیت ایگوی بالغ منطقی و واقعیتمحور است و باید برای واقعیتآزمایی افکار و باورها درگیر شود.
- احساسات منفی (مانند اضطراب یا خشم) اغلب نشانهای واضح از وجود خودگفتاری آلوده هستند.
- سوابق فکری (Thought Records) ابزاری برای شناسایی “شناختهای داغ” – افکار خودکاری که تغییر احساسی ایجاد میکنند – هستند.
- استراتژی اصلی برای تغییر خودگفتاری آلوده، درگیر کردن مجدد وضعیت ایگوی بالغ برای جداسازی واقعیت از خیال (فاصلهگذاری) است.
- شناختهای تحریف شده الگوهای فکری هستند که توسط وضعیتهای ایگوی آلوده ایجاد میشوند و شامل تفکر همه یا هیچ، فاجعهسازی، ذهنخوانی، و بایدهای غیرمنطقی هستند.
- همکاری تجربی (collaborative empiricism) شامل بررسی خودگفتاری و باورهای زیربنایی از طریق پرسشگری سقراطی برای آزمایش اعتبار و سودمندی آنها است.
- برای به چالش کشیدن خودگفتاری، اثر آن بر احساسات و رفتار را ارزیابی کنید و مزایا و معایب ادامه آن را بررسی کنید.
- تکنیک وکیل مدافع و نقشآفرینی منطقی به مراجعان کمک میکند تا از دیدگاه عینی به افکار خود نگاه کنند.
- تکنیک استاندارد دوگانه به مراجعانی کمک میکند که استانداردهای سختگیرانهتری برای خود نسبت به دیگران دارند.
- پرسشگری از دیدگاه دیگر (Perspective Taking) میتواند به مراجعان کمک کند تا تفسیرهای جایگزین و متعادلتری از موقعیتها داشته باشند.
- بایدهای غیرمنطقی (Irrational Shoulds)، چه درونی باشند (من باید…) و چه بیرونی (آنها باید…)، انتظارات غیرواقعبینانهای ایجاد میکنند و منجر به گناه یا خشم میشوند.
- تغییر “بایدها” به “ترجیحات” میتواند شدت عاطفی را کاهش داده و انعطافپذیری بیشتری را به همراه داشته باشد.
- انگیزه با سه عامل اصلی هدایت میشود: اهمیت هدف، اعتماد به نفس در توانایی، و آمادگی برای عمل.
- اهمیت هدف با ارزش دستیابی به آن مرتبط است و تعیینکننده میزان تمایل مراجع به تلاش است.
- اعتماد به نفس از خودکارآمدی (self-efficacy) ناشی میشود: اعتقاد به توانایی اجرای یک اقدام برای دستیابی به نتایج ارزشمند.
- آمادگی به معنای رفع ابهام و تردید در مورد برداشتن گام به سوی عمل است.
- صحبت تغییر (Change Talk) هر گفتار مراجع است که اهمیت، اعتماد به نفس و آمادگی برای عمل را افزایش میدهد.
- صحبت تغییر شامل بیانیههایی در مورد تمایل به تغییر، مزایای تغییر، معایب وضعیت موجود، توانایی تغییر، و تعهد شخصی است.
- برای تقویت و بزرگنمایی صحبت تغییر، از چهار تکنیک تفصیل (Elaboration)، تأیید (Affirmation)، بازتاب (Reflection)، و خلاصهسازی (Summary) (E.A.R.S.) استفاده کنید.
- تفصیل با استفاده از سوالات باز “چه” و “چگونه” مراجع را وادار به توضیح بیشتر در مورد صحبت تغییرش میکند.
- تأییدات بیانیههای تقدیر از مراجع و نقاط قوت او هستند که اعتماد به نفس را تقویت میکنند.
- بازتابها (ساده، پیچیده، تقویتشده، کمگویی، دوطرفه، استعاری) برای برجستهسازی صحبت تغییر و تشویق به توضیح بیشتر استفاده میشوند.
- مقیاسگذاری یک تکنیک بسیار موثر برای تحریک صحبت تغییر در مورد اهمیت، اعتماد به نفس و آمادگی است.
- آزمایشهای عملی (Action experiments) اقداماتی هستند که مراجعان برای آزمایش ایدههای خود انجام میدهند، که خطر روانشناختی را کاهش میدهد.
- سه نوع آزمایش عبارتند از: اطلاعاتی، شناختی و رفتاری.
- قانون حداقل تغییر: “حداقل کاری که میتوان انجام داد و باز هم به جلو حرکت کرد چیست؟” این قانون بر گامهای کوچک و مداوم برای پیشرفت تأکید دارد.
- گامهای کوچک بر اینرسی غلبه میکنند، منجر به تجربیات موفقیت اولیه میشوند و گزینهها را افزایش میدهند.
- مقیاسگذاری در چالش-برای-عمل برای شناسایی و تقویت گامهای کوچک به سمت دستیابی به هدف استفاده میشود.
- پل زدن (Bridging) اغلب در ابتدای مکالمه مربیگری برای مرور پیشرفت مراجع از جلسه قبل استفاده میشود.
- پیمان مربیگری (Coaching Alliance)، که شامل جنبههای شناختی (اهداف، نقشها) و رابطهای (اعتماد، احترام) است، زیربنای مستحکم فرآیند مربیگری است.
- خودکنترلی یک پیشنیاز برای حفظ رابطه مربیگری است و شامل مدیریت توجه، خودگفتاری و واکنشهای عاطفی است.
- ذهنیت روانشناختی به مربیان امکان میدهد تا از فرآیندهای روانشناختی خود و دیگران آگاه باشند.
- حضور (Presence) حالتی است که مربی با تمام وجود در لحظه با مراجع حضور دارد و کاتالیزوری برای هدایت شهودی چارچوب است.
- نورپلاستیسیته (Neuroplasticity) توانایی قابل توجه مغز برای تنظیم و سازگاری است که زیربنای ظرفیت تغییر و یادگیری است.
- آمیگدال (Amygdala) مرکز احساسی و واکنشی مغز است که در مواجهه با تهدید، کنترل را به دست میگیرد (“ربوده شدن آمیگدال”).
- مغز اجتماعی ما برای تسهیل ارتباطات اجتماعی و دلبستگیها سیمکشی شده است؛ جامعهپذیری و نوروشیمی روابط (اندورفین و دوپامین) در این زمینه نقش دارند.
استخراج 30 ایده کاربردی برای پژوهش های بعدی
در پاسخ به درخواست شما برای ارائه 30 ایده کاربردی برای پژوهشهای بعدی، با تکیه بر منابع ارائه شده، در ادامه لیستی جامع آورده شده است. این ایدهها بر مبنای مفاهیم کلیدی، مدلها و مباحث مطرح شده در کتاب “فرایند مربیگری بسیار موثر: یک چارچوب مبتنی بر شواهد” اثر رابرت اف. هیکس (2024) و ارزیابی بخشهای مختلف آن، تدوین شدهاند:
پژوهشهای مربوط به مدلها و رویکردهای مربیگری:
- اثربخشی چارچوب مربیگری چهارگانه (FsCF) در زمینههای مختلف: انجام مطالعات مقایسهای برای ارزیابی اثربخشی و کاربرد چارچوب مربیگری چهارگانه در انواع گوناگون موقعیتهای مربیگری (مانند مربیگری اجرایی، مربیگری زندگی، مربیگری عملکرد) [1، 2].
- توسعه تفکر غیرخطی در مربیان ارشد: بررسی چگونگی توسعه و به کارگیری تفکر غیرخطی توسط مربیان در سطح “استاد” در استفاده شهودی از چارچوب FsCF در مقایسه با مربیان تازهکار و تأثیر آن بر نتایج مربیگری [1، 24، 44، 81].
- مدل دانشمند-پزشک در مقابل پزشک بازتابنده در آموزش مربیگری: یک مطالعه طولی برای مقایسه اثربخشی بلندمدت مربیانی که با رویکردهای “دانشمند-پزشک” در مقابل “پزشک بازتابنده” آموزش دیدهاند یا مدلهای ترکیبی را به کار میگیرند [25، 30].
- نقش ویژگیهای شخصیتی مربیان: تحقیق بیشتر در مورد اینکه چگونه ویژگیهای شخصیتی مربیان (مانند گرایش “اجتماعی” در مقابل “تحقیقی” طبق کدهای هالند) بر انتخاب رویکردهای مربیگری و موفقیت آنها تأثیر میگذارد [28، 29، 30].
- ادغام آموزش، بازخورد و مربیگری در یک تعامل مربیگری: بررسی زمان و نحوه ادغام مناسب فعالیتهای “آموزش”، “ارائه بازخورد” و “مربیگری” در طول یک تعامل کلی مربیگری برای حداکثر منفعت مشتری [19، 611، 612، 613، 614، 615].
پژوهشهای مربوط به فرآیند مربیگری (FscF):
- تعادل بهینه حمایت و چالش: مطالعات کمی برای تعیین نسبت بهینه بین “حمایت” و “چالش” در جلسات مربیگری و تأثیر آن بر انگیزه مشتری، دستیابی به هدف و رضایت کلی [48، 49، 76].
- تأثیر بازیابی اطلاعات حذفشده بر وضوح مشتری: بررسی اثربخشی استفاده از تکنیکهای بازیابی “اطلاعات حذفشده” (مانند عدم وجود شاخص ارجاع، افعال نامشخص و اظهارات قطعی) بر وضوح درک مشتری از وضعیت خود و هدفگذاری [13، 161، 162، 163، 164، 165، 166].
- تأثیر سؤالات “چگونه” در مقابل “چرا”: یک مطالعه تجربی برای مقایسه تأثیر سؤالات “چگونه” در مقابل سؤالات “چرا” بر میزان پاسخهای دفاعی مشتریان و عمق بینش آنها در طول مکالمات مربیگری [177، 178].
- استفاده از “نقطههای پرش” (Springboards) برای انتقال بین ربعها: تحقیق در مورد اثربخشی “نقطههای پرش” (مانند جملات دستوری، افعال نامشخص، و اظهارات تمایل) برای انتقال روان و شهودی بین ربعهای مختلف چارچوب FsCF [13، 202، 203، 204، 205، 206، 207، 208].
- تأثیر هدفگذاری بر “اهداف احساسی”: بررسی اثربخشی تکنیکهای خاص برای ترجمه اهداف مربوط به حالتهای احساسی (مثلاً “احساس اعتماد به نفس بیشتر”) به شاخصهای رفتاری قابل مشاهده و قابل پیگیری [14، 96، 267، 268].
پژوهشهای مربوط به جنبههای شناختی و انگیزشی:
- تقویت اهمیت، اعتماد به نفس و آمادگی در عمل: مطالعه چگونگی تأثیر تقویت صریح سه عامل انگیزشی “اهمیت هدف”، “اعتماد به نفس در توانایی” و “آمادگی برای اقدام” بر میزان پیگیری اقدامات توسط مشتری [17، 137، 138، 139، 140، 141، 142، 143، 144، 145، 146، 147، 148، 149، 150].
- اثربخشی تکنیکهای “گفتگوی تغییر” (Change Talk): بررسی اثرات تکنیکهای EARS (بسط، تأیید، بازتاب، و خلاصه) بر تقویت “گفتگوی تغییر” و تعهد مشتری به اقدامات تعیینشده [146، 147، 148، 149، 150].
- نقش “مقیاسگذاری” در انگیزه و پیشرفت: تحقیق در مورد اثربخشی تکنیک مقیاسگذاری برای اندازهگیری و تقویت کمی انگیزه مشتری و نشان دادن پیشرفت آنها در طول زمان [17، 29، 89، 90، 150، 151، 168، 169، 170، 171].
- تأثیر آزمایشهای عمل کوچک بر موفقیت بلندمدت: مطالعات طولی برای ارزیابی اینکه چگونه رویکرد “آهسته برو تا سریع برسی” و تکیه بر گامهای کوچک و آزمایشهای عمل مداوم، منجر به تغییرات پایدار و موفقیتهای بزرگ میشود [18، 167، 168، 169].
- مقایسه اثربخشی انواع آزمایشهای عمل: پژوهش بر روی اثربخشی نسبی “آزمایشهای اطلاعاتی”، “آزمایشهای شناختی” و “آزمایشهای رفتاری” برای انواع مختلف اهداف و چالشهای مشتری [18، 161، 162، 163، 164].
- “گفتگوی تغییر” (Change Talk) و سوگیری منفی مغز: مطالعه چگونگی اثرگذاری تکنیکهای “گفتگوی تغییر” بر کاهش سوگیری منفی مغز و ربوده شدن آمیگدال در مواجهه با چالشها [142، 544، 545، 546، 547، 548، 549، 550، 551، 552، 553، 554].
پژوهشهای مربوط به اتحاد مربیگری و عصبشناسی:
- ذهنیت روانشناختی مربی و نتایج مربیگری: بررسی عمیقتر رابطه بین توانایی مربی در درک فرآیندهای روانشناختی خود و دیگران (ذهنیت روانشناختی) و نتایج موفقیتآمیز در مربیگری [509، 510، 511، 512، 513، 514].
- حفظ فاصله حرفهای در همدلی: تحقیق در مورد استراتژیهایی که مربیان میتوانند برای حفظ “اتصال همدلانه” همزمان با “جدایی حرفهای” برای جلوگیری از سرایت هیجانی به کار گیرند [138، 139].
- تفاوت “حضور” و “توجه همدلانه” و تأثیر آنها: مطالعهای برای تمایزگذاری عمیقتر بین “حضور” (به عنوان یک حالت وجودی) و “توجه همدلانه” (به عنوان یک تکنیک) و تأثیرات هر یک بر رابطه مربیگری و پاسخگویی مشتری [109، 526].
- شواهد عصبی-پلاستیک مربیگری: تحقیقاتی که به طور مستقیم تغییرات عصبی-پلاستیک در مغز مشتریان را در نتیجه مداخلات مربیگری مؤثر نشان میدهد [11، 538، 539، 540].
- تأثیر سوشیوستازیس بر ساخت رابطه: بررسی تجربی چگونگی درک و اهرمسازی مفهوم “سوشیوستازیس” (تأثیر متقابل مغزها بر یکدیگر) بر ایجاد رابطه و اثربخشی مربیگری، به ویژه در گروهها [558، 559، 560، 561، 562، 572].
- نقش نوروشیمیایی در روابط مربیگری: تحقیقات بیشتر در مورد نقش خاص انتقالدهندههای عصبی و هورمونها (مانند اندورفین و دوپامین) در ایجاد و حفظ اتحادهای مربیگری مؤثر [563، 564، 565، 566].
- تأثیر “شماهای ذهنی” بر پردازش اطلاعات مربیان: بررسی چگونگی تأثیر داشتن یک شمای ذهنی سازمانیافته (مانند FsCF) بر توانایی مربی در پردازش سریع اطلاعات، تفسیر مکالمات و تطبیقیافتگی در لحظه [24، 43، 52، 567، 568، 569].
پژوهشهای مربوط به مربیگری در رهبری و تغییر سازمانی:
- کاربرد چارچوب FsCF در رهبری تحولگرا: مطالعه موردی یا تجربی در مورد چگونگی استفاده رهبران از اصول چارچوب FsCF برای عملیاتی کردن ابعاد رهبری تحولگرا (نفوذ ایدهآل، انگیزه الهامبخش، تحریک فکری، و توجه فردی) در تیمهای خود [10، 12، 204، 205، 206، 207].
- نقش مربیگری در غلبه بر مقاومت در برابر تغییر سازمانی: بررسی چگونگی کاربرد اصول مربیگری (مانند ایجاد حس فوریت، وضوح هدف، و تقویت اعتماد به نفس) برای کاهش مقاومت کارکنان در برابر تغییر سازمانی [12، 207، 208، 209، 210، 211، 212، 213، 214، 215].
- مربیگری برای “گفتن حقیقت” (Truth-telling): تحقیق در مورد تأثیرات کوتاهمدت و بلندمدت مربیان بر مشتریان هنگام برجسته کردن تناقضات رفتاری یا گفتاری آنها و تأثیر آن بر رشد مشتری.
- تأثیر خودآگاهی مربی بر ارتباط و عینیگرایی: مطالعه دقیقتر چگونگی تأثیر خودآگاهی مربی (به عنوان مشتقی از ذهنیت روانشناختی) بر توانایی وی در ایجاد ارتباط موثر با مشتری و حفظ عینیگرایی بدون “به دام افتادن” در واکنشهای شخصی [511، 512، 513، 514].
- مدلهای مربیگری برای اهداف خاص: طراحی و ارزیابی اثربخشی مدلهای مربیگری اختصاصی برای چالشهای خاص مانند:
- کمک به مدیران برای تغییر رفتارهای ناکارآمد در سطح بالاتر سازمانی [19، 605].
- مربیگری برای یافتن معنا و رضایت شخصی در مراحل میانسالی یا تغییرات شغلی بزرگ [19، 607].
- مربیگری برای تصمیمگیری در محیطهای پرخطر و نامطمئن.
- اثر “لنگر انداختن” (Anchoring) بر نقاط قوت مشتری: بررسی چگونگی استراتژیهای تأیید (Affirmation) و بازتاب (Reflection) برای “لنگر انداختن” مشتریان به نقاط قوت و منابع موجود خود در مواجهه با چالشها.
این لیست، طیف وسیعی از پژوهشهای احتمالی را پوشش میدهد که میتوانند به درک عمیقتر مربیگری، توسعه حرفه مربیگری و بهبود نتایج مشتریان کمک کنند.
رویکرد رابرت اف. هیکس به کوچینگ مؤثر
بخش 1: درک چهارچوب کوچینگ چهاربخشی (FsCF)
الف. اصول و ساختار:
- مفهوم FsCF: درک کنید که FsCF یک ساختار شناختی (طرحواره) غیرخطی است که به مربیان کمک میکند تا مکالمات کوچینگ را هدایت کنند. این یک نقشه راه است، نه یک توالی سفت و سخت.
- تأثیر روش سقراطی: رابطه بین FsCF و روش سقراطی را توضیح دهید، به ویژه عناصر «حمایت» و «چالش».
- پایهها: تفکر و عمل: درک کنید که FsCF چگونه فرایندهای حمایت و چالش را به محتوای تفکر و عمل مربوط به مشتری اعمال میکند و یک ماتریس چهاربخشی ایجاد میکند.
- اهداف کلی هر ربع: هدف هر یک از چهار ربع (حمایت برای تفکر، چالش برای تفکر، حمایت برای عمل، چالش برای عمل) را توضیح دهید.
ب. ربعهای خاص و کاربرد آنها:
- حمایت برای تفکر:هدف: ایجاد شرایط لازم برای تفکر سازنده مشتری.
- تکنیکهای کلیدی: همدلی (چرخه همدلی – توجه همدلانه، طنین همدلانه، همدلی ابراز شده، همدلی دریافتی)، گوش دادن فعال (روش IRS – دعوت، بازتاب، خلاصه)، کنجکاوی، ارتباط بزرگسال به بزرگسال.
- تمرکز: شفافسازی روایت مشتری و تعیین دستور کار جلسه.
- حذفها: درک انواع حذفها (عدم وجود شاخص ارجاع، افعال نامشخص، و جملات قطعی) و نحوه بازیابی اطلاعات حذفشده با استفاده از سوالات “چه” و “چگونه”.
- چالش برای تفکر:هدف: کمک به مشتریان برای تعریف آینده مطلوب خود و غلبه بر موانع ذهنی.
- اصول کلیدی: رویکرد راهحلمحور (تمرکز بر راهحلها به جای علل مشکلات، استفاده از نقاط قوت مشتری، گامهای کوچک به تغییرات بزرگ منجر میشوند).
- تکنیکها: توسعه تفاوت (فاصله بین وضعیت فعلی و آینده مطلوب)، ساخت نتایج خوشساخت (مثبت، قابل اثبات، تحت کنترل مشتری)، مقابله با گفتگوی درونی آلوده و باورهای ناسازگار (تشخیص و به چالش کشیدن تحریفهای شناختی).
- تحریفهای شناختی: حداقل سه نوع تحریف شناختی رایج را نام ببرید و توضیح دهید.
- حالتهای نفسانی: توضیح دهید که چگونه حالتهای نفسانی (والد، کودک، بزرگسال) بر گفتگوی درونی و تفکر مشتری تأثیر میگذارند.
- سوابق فکری: هدف و نحوه استفاده از سوابق فکری را توضیح دهید.
- حمایت برای عمل:هدف: تقویت انگیزه مشتری برای اقدام.
- عوامل انگیزشی: اهمیت هدف، اعتماد به نفس (خودکارآمدی) و آمادگی برای اقدام.
- گفتگوی تغییر: انواع گفتگوی تغییر (میل به تغییر، مزایای تغییر، معایب وضعیت موجود، توانایی تغییر، تعهد شخصی) و نحوه تقویت آن (تفصیل، تأیید، بازتاب، خلاصه – EARSS).
- چالش برای عمل:هدف: تولید حرکت و اقدام به سمت اهداف مشتری.
- رویکرد اکتشافی: درک اینکه چگونه برنامهریزی اقدام اکتشافی است و مستلزم آزمایش و یادگیری از بازخورد است.
- انواع آزمایشهای عملی: آزمایشهای اطلاعاتی، شناختی و رفتاری.
- گامهای کوچک: اهمیت گامهای کوچک برای غلبه بر اینرسی و ایجاد موفقیتهای اولیه.
- تکنیکها: مقیاسگذاری برای برنامهریزی گامهای بعدی، استفاده از تجربیات موفق، ارائه پیشنهادات با اجازه مشتری.
بخش 2: مبانی روانشناختی و نوروساینس کوچینگ
الف. تکامل به عنوان یک متخصص در سطح استاد:
- سطوح توسعه: تفاوتهای بین مربیان سطح I (مبتدی)، سطح II (کارکشته) و سطح III (استاد) را در تفکر و رفتار آنها شرح دهید.
- مدلهای توسعه حرفهای: مدل دانشمند-تمرینکننده، مدل تمرینکننده بازتابگر و مدل تمرینکننده آگاه را درک کنید. به نقاط قوت و ضعف هر کدام و ارتباط آنها با کوچینگ بپردازید.
- تأثیر روانشناسی: چگونگی تأثیر شاخههای مختلف روانشناسی (بالینی، آموزشی، روانشناسی مثبت) بر کوچینگ و ارتباط بین کوچینگ و درمان را توضیح دهید.
ب. نوروساینس و چهارچوب:
- مغز و ذهن: تمایز بین مغز (مکانیسم عصبی) و ذهن (آگاهی و تجربه ذهنی) را درک کنید.
- توجه و نوروپلاستیته: توضیح دهید که چگونه توجه نوروپلاستیته را هدایت میکند و چگونگی تأثیرگذاری گفتگوی درونی بر سیمکشی مغز.
- نقش آمیگدال و کورتکس پیشپیشانی: تعامل بین آمیگدال و کورتکس پیشپیشانی را توضیح دهید و چگونگی ارتباط آن با گفتگوی درونی آلوده و تحریفهای شناختی.
- مغز اجتماعی و سوسیواستازیس: مفهوم مغز اجتماعی و سوسیواستازیس (تأثیر متقابل افراد بر یکدیگر) و چگونگی ارتباط آن با ارتباط مربی-مشتری را شرح دهید.
- نوروشیمی روابط: نقش اندورفینها و دوپامین را در تقویت پیوندهای اجتماعی و ارتباط مربی-مشتری درک کنید.
- طرحوارهها: توضیح دهید که طرحوارهها چگونه به سازماندهی اطلاعات، سادهسازی جهان، تسریع تفکر و تغییر نحوه تفسیر اطلاعات کمک میکنند.
بخش 3: اتحاد کوچینگ و کاربردها
الف. اتحاد کوچینگ:
- مفهوم: اهمیت اتحاد کوچینگ به عنوان بستر ارتباط مربی-مشتری و مؤلفههای شناختی و رابطهای آن را توضیح دهید.
- صفات و شایستگیهای بنیادی: نقش خودکنترلی و ذهنیت روانشناختی را به عنوان صفات بنیادی برای روابط کوچینگ درک کنید.
- پنج ستون روابط کوچینگ: هر یک از پنج ستون (خودآگاهی، همدلی، توجه مثبت، اصالت و حضور) را توضیح دهید و چگونگی تقویت اتحاد کوچینگ را شرح دهید.
- انتقال متقابل: پدیده انتقال متقابل و اهمیت خودآگاهی مربی برای مدیریت آن را درک کنید.
ب. رهبری، تغییر سازمانی و چهارچوب:
- رهبری تحولآفرین: چهار بعد رهبری تحولآفرین (نفوذ آرمانی، انگیزه الهامبخش، تحریک فکری، توجه فردی) را تعریف کنید.
- کاربرد FsCF در رهبری: توضیح دهید که چگونه شایستگیهای موجود در FsCF با ابعاد رهبری تحولآفرین همپوشانی دارد.
- مدلهای تغییر سازمانی: شباهتها و همپوشانیهای بین مدلهای تغییر لوین، پروچاسکا و کاتر را با FsCF و اصول کوچینگ را شرح دهید.
- مقابله با مقاومت و اینرسی: چگونگی پرداختن به مقاومت و اینرسی در تغییرات سازمانی را با استفاده از اصول کوچینگ شرح دهید.
ج. کوچینگ: تصویر بزرگ:
- اهداف مشتریمحور: انواع مسائل و اهدافی را که مشتریان برای آن کوچینگ دریافت میکنند، فهرست کرده و توضیح دهید (افزایش شایستگی، تصمیمگیری، رسیدگی به موقعیتهای مشکلزا، یافتن معنا).
- نقش مربی به عنوان عامل تغییر: بحث Ask-Tell Continuum را درک کنید و اینکه چه زمانی مربی ممکن است فعالیتهایی مانند آموزش، ارائه بازخورد و راهنمایی (mentoring) را علاوه بر کوچینگ تسهیلگرانه به کار گیرد.
آزمون کوتاه
دستورالعمل: هر سوال را در 2-3 جمله پاسخ دهید.
- FsCF چیست و چگونه به مربیان کمک میکند تا مکالمات کوچینگ را هدایت کنند؟
- چرخه همدلی (Empathy Cycle) را تعریف کنید و دو مرحله از آن را نام ببرید.
- سه دسته از حذفها در ارتباط سطح سطحی (Surface Structure) را نام ببرید و توضیح دهید چرا مربی باید آنها را بازیابی کند.
- سوابق فکری (Thought Records) چه هستند و چه هدفی در کوچینگ شناختی دارند؟
- تحریف شناختی «تفکر همه یا هیچ» (All-or-Nothing Thinking) را توضیح دهید.
- سه عامل اصلی که انگیزه را در چارچوب حمایت برای عمل (Support-for-Action) هدایت میکنند، چیست؟
- چرا مفهوم «گامهای کوچک» در چالش برای عمل (Challenge-for-Action) برای دستیابی به اهداف مهم است؟
- نقش آمیگدال در مغز و چگونگی تأثیر آن بر تفکر و رفتار مشتری را شرح دهید.
- مدل تمرینکننده آگاه (Informed Practitioner) چگونه مدل دانشمند-تمرینکننده و مدل تمرینکننده بازتابگر را ترکیب میکند؟
- دو مورد از پنج ستون رابطه کوچینگ را نام ببرید و توضیح دهید که چگونه آنها به اتحاد کوچینگ کمک میکنند.
کلید پاسخ آزمون کوتاه
- FsCF (چهارچوب کوچینگ چهاربخشی) یک طرحواره شناختی غیرخطی است که به مربیان کمک میکند تا مکالمات کوچینگ را از طریق سازماندهی اطلاعات و هدایت سؤالات خود هدایت کنند. این یک نقشه راه برای حرکت در پویاییهای مکالمه کوچینگ برای دستیابی به اهداف مشتری است.
- چرخه همدلی یک فرایند چهار مرحلهای از توجه، تجربه، ارتباط و دریافت است که برای ایجاد ارتباط عمیق و درک متقابل بین مربی و مشتری استفاده میشود. دو مرحله از آن عبارتند از: توجه همدلانه (Empathic Attention) که به معنای توجه فعال و کامل به روایت مشتری است، و طنین همدلانه (Empathic Resonance) که فرایند درونی درک حالت فعلی واقعیت شخص دیگر است.
- سه دسته حذف عبارتند از: عدم وجود شاخص ارجاع (Lack of Referential Index) که در آن شخص یا گروه مشخصی نام برده نمیشود؛ افعال نامشخص (Unspecified Verbs) که در آن فعل عمل مشخصی را بیان نمیکند؛ و جملات قطعی (Conclusive Statements) که در آن نتیجهگیریها، نظرات یا باورها بدون توضیح منطق زیربنایی بیان میشوند. مربی باید آنها را بازیابی کند تا وضوح را افزایش داده و مشتری را به ساختار عمیق (Deep Structure) تجربه خود وصل کند.
- سوابق فکری ابزارهایی هستند که در کوچینگ شناختی استفاده میشوند تا به مشتریان آموزش دهند ارتباط بین احساساتشان و گفتگوی درونی (افکار) تولیدکننده آن احساسات را شناسایی کنند. هدف آنها افزایش خودآگاهی است و به مشتریان اجازه میدهد تا الگوهای گفتگوی درونی خود را تشخیص داده و به چالش بکشند.
- تفکر همه یا هیچ (یا تفکر سیاه و سفید/دیکوتومیک) تحریفی شناختی است که در آن فرد دنیا را در دو حد افراطی میبیند، مانند خوب یا بد، موفق یا شکستخورده، بدون هیچ حد وسط یا سایهای از خاکستری. این منجر به واکنشهای شدید به موقعیتها میشود و توانایی دیدن ظرافتها را از بین میبرد.
- سه عامل اصلی که انگیزه را در چارچوب حمایت برای عمل هدایت میکنند عبارتند از: اهمیت (چقدر هدف برای مشتری ارزشمند است)، اعتماد به نفس (باور مشتری به توانایی خود برای دستیابی به هدف) و آمادگی (میل مشتری برای اقدام در حال حاضر و حل ابهام).
- مفهوم گامهای کوچک در چالش برای عمل مهم است زیرا اینرسی را در هم میشکند و حس پیشرفت فوری را فراهم میکند. این رویکرد ریسک روانشناختی را کاهش میدهد، به مشتریان اجازه میدهد از بازخورد اقدامهای خود یاد بگیرند و احتمال موفقیت پایدار را افزایش میدهد.
- آمیگدال به عنوان «سگ نگهبان» مغز عمل میکند و دائماً به دنبال تهدیدات است و بدن را برای واکنشهای جنگ یا گریز آماده میکند. وقتی بیش از حد تحریک شود، میتواند عملکردهای قشر مغز را «وتو» کند و منجر به واکنشهای احساسی نامتناسب و تفکر غیرمنطقی شود، که مانع تفکر واضح و حل مسئله میشود.
- مدل تمرینکننده آگاه، مدل دانشمند-تمرینکننده را با تأکید بر استفاده از دانش مبتنی بر شواهد از تحقیقات روانشناختی ترکیب میکند. سپس آن را با مدل تمرینکننده بازتابگر ادغام میکند که به مربیان امکان میدهد از تجربیات خود به طور هدفمند بازتاب کنند و چارچوبهای خود را اصلاح کنند.
- دو مورد از پنج ستون رابطه کوچینگ عبارتند از: همدلی و اصالت. همدلی توانایی درک جهان مشتری از دیدگاه اوست، که ارتباط و اعتماد را ایجاد میکند. اصالت به معنای به اشتراک گذاشتن افکار و احساسات خود به طور مناسب است که به ایجاد اعتماد و نشان دادن خود واقعی مربی به مشتری کمک میکند.
سوالات تشریحی (بدون پاسخ)
- تفاوتهای کلیدی بین مربیان سطح I، سطح II و سطح III را از نظر تفکر، رفتار و رویکرد آنها در کوچینگ به طور جامع توضیح دهید. چگونه یک مربی میتواند از یک سطح به سطح بالاتر پیشرفت کند؟
- چهارچوب کوچینگ چهاربخشی (FsCF) چگونه اصول حمایت و چالش را برای هدایت مکالمات کوچینگ با استفاده از محتوای تفکر و عمل ادغام میکند؟ یک مثال مفصل از چگونگی حرکت یک مربی بین حداقل سه ربع مختلف را در یک سناریوی کوچینگ فرضی ارائه دهید.
- نقش نوروساینس در توضیح چگونگی عملکرد کوچینگ را تشریح کنید. در پاسخ خود، به مفاهیم نوروپلاستیته، نقش آمیگدال و کورتکس پیشپیشانی، و اهمیت مغز اجتماعی و نوروشیمی روابط در تقویت اتحاد کوچینگ بپردازید.
- مدل تمرینکننده آگاه (Informed Practitioner) را با مدلهای دانشمند-تمرینکننده و تمرینکننده بازتابگر مقایسه و مقایسه کنید. چرا رابرت هیکس استدلال میکند که مدل تمرینکننده آگاه بهترین رویکرد برای مربیان است و چگونه این مدل به ارتقای مهارت در کوچینگ کمک میکند؟
- پنج ستون رابطه کوچینگ (خودآگاهی، همدلی، توجه مثبت، اصالت و حضور) را توضیح دهید. چگونه این ستونها به طور جمعی به ایجاد و حفظ یک اتحاد کوچینگ قوی کمک میکنند و چگونه عدم وجود هر یک از آنها میتواند بر اثربخشی فرایند کوچینگ تأثیر منفی بگذارد؟
واژهنامه اصطلاحات کلیدی
- Ability to Change (توانایی تغییر): اظهارات خوشبینانه مشتری در مورد توانایی خود برای دستیابی به آنچه میخواهد، که اعتماد به نفس را میسازد.
- Action Experiments (آزمایشهای عملی): اقداماتی که مشتریان به عنوان آزمایش برای رسیدن به اهداف خود انجام میدهند، با درک اینکه موفقیت تضمینشده نیست.
- Adult Ego State (حالت نفسانی بزرگسال): در تحلیل تبادلی، یک ساختار شناختی عقلانی و مبتنی بر واقعیت که به افراد اجازه میدهد اطلاعات ورودی را بدون آلودگی از حالتهای والد و کودک پردازش کنند.
- Affective Empathy (همدلی عاطفی): توانایی شناخت و درک احساسات مشتری (و دلایل آن) که از طریق کلمات یا رفتار غیرکلامی آنها بیان میشود.
- All-or-Nothing Thinking (تفکر همه یا هیچ): یک تحریف شناختی که در آن فرد دنیا را در دو حد افراطی، بدون هیچ حد وسط یا ظرافت، میبیند.
- Ambivalence (ابهام): داشتن نگرشها یا احساسات همزمان و متناقض نسبت به یک شیء، شخص یا عمل، که اغلب نشاندهنده عدم آمادگی برای تغییر است.
- Amygdala Hijacking (ربوده شدن آمیگدال): موقعیتی که در آن آمیگدال (بخشی از مغز که مسئول پاسخهای عاطفی است) کنترل بخش منطقی مغز را به دست میگیرد و منجر به واکنشهای عاطفی نامتناسب میشود.
- Ask-Tell Continuum (طیف پرسش-گویی): طیفی که رویکردهای تسهیلگرانه (پرسش) و ارائهدهنده اطلاعات (گفتن/مشاوره) را در کوچینگ توصیف میکند، که مربی بسته به نیاز مشتری بین آنها جابجا میشود.
- Attention Density (چگالی توجه): میزان توجهی که فرد در طول زمان مشخصی به چیزی میکند. علم نشان میدهد که این چگالی نوروپلاستیته مغز را هدایت میکند.
- Automatic Thoughts (افکار خودکار): افکاری که به طور رفلکسی و بدون تأمل یا آزمایش واقعیت در ذهن پدیدار میشوند، که اغلب به صورت گفتگوی درونی (self-talk) ظاهر میشوند.
- Away-From Thinking (تفکر فرار از چیزی): تمرکز بر آنچه ناخواسته است یا باید از آن اجتناب شود، به جای تمرکز بر نتایج مثبت و مطلوب.
- Catastrophizing (فاجعهسازی): یک تحریف شناختی که در آن فرد یک آینده منفی را پیشبینی میکند بدون در نظر گرفتن سایر نتایج محتملتر.
- Change Talk (گفتگوی تغییر): اظهارات مشتری که میل، توانایی درکشده، نیاز، آمادگی، دلایل یا تعهد به تغییر را منعکس میکند.
- Challenge-for-Action (چالش برای عمل): ربعی از FsCF که بر تولید حرکت به سمت اهداف مشتری، از طریق تعریف اقدامها و شناسایی منابع تمرکز دارد.
- Challenge-for-Thought (چالش برای تفکر): ربعی از FsCF که هدف آن کمک به مشتریان برای تعریف آینده مطلوب خود و به چالش کشیدن گفتگوی درونی آلوده و باورهای ناسازگار است.
- Child Ego State (حالت نفسانی کودک): در تحلیل تبادلی، یک ساختار شناختی که حاوی دیدگاهها و گفتگوی درونی مرتبط با ارزیابی عاطفی از تجربیات اولیه است.
- Cognitive Coaching (کوچینگ شناختی): رویکردی در کوچینگ که از اصول درمان شناختی-رفتاری برای تغییر الگوهای تفکر که مانع دستیابی به اهداف هستند، استفاده میکند.
- Cognitive Distortions (تحریفهای شناختی): الگوهای تفکر غیرمنطقی یا اغراقآمیز که واقعیت را تغییر میدهند و منجر به احساسات و رفتارهای ناکارآمد میشوند.
- Conclusive Statements (جملات قطعی): اظهاراتی که نتیجهگیریها، نظرات یا باورها را بدون بیان منطق زیربنایی آنها بیان میکنند.
- Confidence (اعتماد به نفس): باور شخص به توانایی خود در انجام یک مسیر عملی برای دستیابی به نتایج ارزشمند (همان خودکارآمدی).
- Contaminated Self-Talk (گفتگوی درونی آلوده): گفتگوی درونی که از حالتهای نفسانی والد و کودک آلوده ناشی میشود و اغلب اغراقآمیز، تعمیمیافته و مطلق است.
- Countertransference (انتقال متقابل): واکنشهای ناخودآگاه مربی به مشتری که ناشی از احساسات و افکار مرتبط با افراد یا موقعیتهای گذشته است.
- Deep Structure (ساختار عمیق): در زبانشناسی، غنیترین و دقیقترین نمایش زبانی از تجربه فرد، که اغلب در ارتباطات سطحی حذف میشود.
- Deletions (حذفها): فرایندی که در آن بخشهایی از ساختار عمیق اطلاعات ناخودآگاه حذف میشوند و در نمایش ساختار سطحی ظاهر نمیشوند.
- Demonstrable Indicators of Success (نشانگرهای قابل اثبات موفقیت): توصیف آنچه مشتری (یا دیگران) هنگام دستیابی به نتیجه مطلوب، خواهند دید، شنید، احساس یا تجربه خواهند کرد.
- Developing Discrepancy (توسعه تفاوت): ایجاد فاصله بین وضعیت فعلی مشتری و وضعیت مطلوب آینده او برای ایجاد انگیزه تغییر.
- Dual Level of Consciousness (سطح دوگانه آگاهی): توانایی مربی برای همزمان حضور کامل با مشتری و در عین حال حفظ عینیت و فاصله برای استفاده از چهارچوب کوچینگ.
- Ego States (حالتهای نفسانی): در تحلیل تبادلی، سیستمهای منسجمی از فکر و احساس که با الگوهای رفتاری مربوطه آشکار میشوند (والد، بزرگسال، کودک).
- Elaboration (تفصیل): تکنیکی که در آن مربی با بازیابی حذفها و پرسیدن سوالات عمیقتر، مشتری را وادار میکند تا گفتگوی تغییر خود را گسترش دهد.
- Empathic Attention (توجه همدلانه): مرحله اول چرخه همدلی که در آن مربی به طور فعال به روایت مشتری توجه کامل و بیتقسیم میکند.
- Empathic Resonance (طنین همدلانه): فرایند درونی درک حالت فعلی واقعیت شخص دیگر از طریق گوش دادن و مشاهده همدلانه.
- Empathy Cycle (چرخه همدلی): یک فرایند چهار مرحلهای (توجه همدلانه، طنین همدلانه، همدلی ابراز شده، همدلی دریافتی) که ارتباط و درک همدلانه بین مربی و مشتری را تسهیل میکند.
- Endorphins (اندورفینها): نوروشیمیاییهایی که به طور طبیعی در بدن تولید میشوند و احساسات آرامشبخش و لذتبخش را ارتقا میدهند، که در پیوند اجتماعی نقش دارند.
- Evidence-Based Practice (تمرین مبتنی بر شواهد): کار مربی که صراحتاً بر اساس اطلاعات به روز و معتبر برگرفته از تحقیقات، نظریه و عمل مرتبط است.
- Expressed Empathy (همدلی ابراز شده): مرحله سوم چرخه همدلی که در آن مربی درک خود را از افکار و احساسات مشتری به او ابراز میکند.
- Foursquare Coaching Framework (FsCF) (چهارچوب کوچینگ چهاربخشی): یک طرحواره شناختی غیرخطی که به مربیان کمک میکند تا پویایی یک مکالمه کوچینگ را برای دستیابی به اهداف مشتری هدایت کنند.
- Genuineness (اصالت): در رابطه کوچینگ، به معنای به اشتراک گذاشتن مناسب افکار و احساسات خود به همان شکلی که آنها را تجربه میکند، و صادق بودن با مشتری.
- Goal Attainment Value (ارزش دستیابی به هدف): میزان اهمیت شخصی و ارزشی که یک هدف برای مشتری دارد، که به انگیزه کمک میکند.
- Goal Hierarchies (سلسله مراتب هدف): سازماندهی اهداف بر اساس نزدیکی آنها، از اهداف نزدیک (قابل دستیابی در آینده نزدیک) تا اهداف دور (آرمانهای بلندمدت).
- Heuristic Process (فرایند اکتشافی): رویکردی برای حل مسئله یا دستیابی به هدف که شامل حدسهای آگاهانه، آزمون و خطا و عقل سلیم است، به ویژه زمانی که راهحل از پیش تعیینشدهای وجود ندارد.
- Importance (اهمیت): یکی از سه عامل اصلی انگیزه، مربوط به میزان اهمیت شخصی یک هدف برای مشتری.
- Informed Practitioner Model (مدل تمرینکننده آگاه): مدلی که نقاط قوت مدل دانشمند-تمرینکننده و مدل تمرینکننده بازتابگر را ترکیب میکند.
- Inspirational Motivation (انگیزه الهامبخش): ابعادی از رهبری تحولآفرین که در آن رهبران دیگران را با تصور آیندههای جذاب و ارائه معنا و چالش به کارشان، ترغیب و الهام میبخشند.
- Intellectual Stimulation (تحریک فکری): ابعادی از رهبری تحولآفرین که در آن رهبران پیروان را به چالش میکشند تا مشکلات را به روشهای جدیدی ببینند، فرضیات را زیر سوال ببرند و تفکر خلاق را ترویج دهند.
- Irrational Shoulds (بایدهای غیرمنطقی): قوانین درونی سفت و سخت و اغلب افراطی در مورد اینکه چگونه چیزها «باید» باشند، از جمله نحوه عملکرد افراد و جهان.
- IRS Method (روش IRS): یک روش گوش دادن فعال که شامل دعوت (Inviting)، بازتاب (Reflecting) و خلاصه (Summarizing) است.
- Journeyman Coach (مربی کارکشته): یک مربی در سطح توسعه میانی که اعتماد به نفس بیشتری دارد و تمرکز بیشتری بر مشتری دارد، اما ممکن است بیش از حد در جزئیات غرق شود.
- Lack of Referential Index (عدم وجود شاخص ارجاع): نوعی حذف که در آن شخص یا گروه مشخصی در ارتباطات سطحی نام برده نمیشود.
- Locus of Control (مرکز کنترل): نظریهای که بیان میکند افراد یا باور دارند که زندگی آنها تحت کنترل خودشان است (مرکز کنترل درونی) یا تحت کنترل عوامل محیطی خارجی (مرکز کنترل بیرونی).
- Master-Level Practitioner (متخصص در سطح استاد): یک مربی بسیار ماهر و تطبیقپذیر که تفکر غیرخطی را به کار میگیرد، میتواند اطلاعات را به طور شهودی ادغام کند و با محدودیتهای خود راحت است.
- Mental Filter (فیلتر ذهنی): یک تحریف شناختی که در آن فرد توجه بیش از حد به یک جنبه از یک موقعیت میکند و نمیتواند چیز دیگری را ببیند (همان درک انتخابی).
- Metaphoric Reflection (بازتاب استعاری): یک بازتاب پیچیده که فراتر از کلمات مشتری میرود و با نقاشی تصویری کلمهای از پیام مشتری، گفتگوی تغییر را تقویت میکند.
- Mind Reading (ذهنخوانی): یک تحریف شناختی که در آن فرد باور دارد میداند دیگران چه فکری میکنند، بدون در نظر گرفتن سایر احتمالات محتملتر.
- Mirror Neurons (نورونهای آینهای): سلولهای مغزی که هنگام مشاهده یک عمل یا تجربه احساسی در دیگری فعال میشوند و ما را قادر میسازند تا احساسات دیگران را «آینهای» کنیم.
- Motivational Interviewing (مصاحبه انگیزشی): رویکردی که گفتگوی تغییر مشتری را برای تقویت انگیزه داخلی برای تغییر هدایت و تقویت میکند.
- Need to Change (نیاز به تغییر): گفتگوی تغییر مربوط به اهمیت که در آن مشتری با استفاده از ضمایر الزامی مانند «باید» یا «لازم است»، نارضایتی خود را از وضعیت موجود بیان میکند.
- Neuroplasticity (نوروپلاستیته): توانایی قابل توجه مغز برای تنظیم و سازگاری، که اساس تغییر، یادگیری و رشد است.
- Novice Coach (مربی مبتدی): یک مربی در سطح توسعه اولیه که خودآگاهی قوی، اضطراب و اتکای بیش از حد به ساختار و تکنیک دارد و تفکر خطی را ترجیح میدهد.
- Organizational Change (تغییر سازمانی): فرایند تبدیل یا جابجایی یک سازمان از وضعیت فعلی خود به وضعیت مطلوب آینده.
- Overgeneralization (تعمیمدهی بیش از حد): یک تحریف شناختی که در آن فرد بر اساس یک حادثه یا مدرک واحد، تعمیمهای گستردهای فراتر از وضعیت فعلی انجام میدهد.
- Parent Ego State (حالت نفسانی والد): در تحلیل تبادلی، یک ساختار شناختی که حاوی تمام هشدارها، قوانین و «قوانین» است که فرد در طول رشد خود یاد میگیرد.
- Personalization (شخصیسازی): یک تحریف شناختی که در آن فرد خود را کاملاً مقصر چیزی میداند، حتی اگر تأثیر کمی در نتیجه داشته باشد.
- Positive Regard (توجه مثبت): نگرش مثبت نسبت به مشتری که شامل گرمی، توجه، علاقه و احترام به او به عنوان یک فرد ارزشمند است.
- Presence (حضور): کیفیتی از خود یا روشی برای حضور با مشتریان، به معنای حضور کامل و جامع در لحظه در مواجهه با مشتری.
- Proximal Goals (اهداف نزدیک): اهدافی که میتوان در آینده نزدیک به آنها دست یافت و انگیزه و اقدام فوری را تنظیم میکنند.
- Psychological-Mindedness (ذهنیت روانشناختی): توانایی درک و آگاهی از فرایندهای روانشناختی مانند افکار، احساسات و رفتار، در خود و دیگران.
- Readiness (آمادگی): یکی از سه عامل اصلی انگیزه، به معنای تمایل مشتری به اقدام در حال حاضر، که نشاندهنده حل ابهام است.
- Received Empathy (همدلی دریافتی): مرحله چهارم چرخه همدلی که در آن مشتری پاسخ همدلانه مربی را ارزیابی میکند و دقت آن را تأیید یا تصحیح میکند.
- Recognition Reflex (بازتاب تشخیص): یک پاسخ خودکار که افراد هنگام شنیدن تفسیر دقیق پیام یا تجربه خود نشان میدهند.
- Reflecting (بازتاب): بازگویی پیام صریح یا ضمنی مشتری برای نشان دادن و آزمایش درک مربی.
- Reflection-in-Action (بازتاب در عمل): توانایی مربی برای بازنگری آنچه در حال انجام است و نحوه انجام آن در حین جریان مکالمه کوچینگ.
- Reflective Practitioner Model (مدل تمرینکننده بازتابگر): مدلی که بر بازتاب هدفمند در مورد اقدامات حرفهای برای توسعه بینش و استراتژیهای مداخلهای مؤثرتر تأکید دارد.
- Scaling (مقیاسگذاری): تکنیکی که از یک مقیاس عددی (معمولاً 0 تا 10) برای کمیسازی جنبههای ذهنی مانند اهمیت، اعتماد به نفس، آمادگی یا پیشرفت استفاده میکند.
- Schemas (طرحوارهها): ساختارهای شناختی یا نمایشهای ذهنی که اطلاعات را سازماندهی و هدایت میکنند و به سادهسازی و تفسیر تجربیات کمک میکنند.
- Scientist-Practitioner Model (مدل دانشمند-تمرینکننده): مدلی که بر آموزش متخصصان بالینی در تحقیق و نظریههای نظری برای اعمال تفکر انتقادی آگاهانه به عمل کمک به دیگران تأکید دارد.
- Self-Awareness (خودآگاهی): توانایی مربی برای مشاهده عینی تجربیات، ترجیحات، تعصبات و نقاط کور خود در زمینه کوچینگ.
- Self-Efficacy (خودکارآمدی): اعتقاد به توانایی خود در اجرای یک مسیر عملی برای دستیابی به نتایج ارزشمند (همان اعتماد به نفس).
- Self-Talk (گفتگوی درونی): گفتگوی درونی و بیصدا که دائماً در ذهن اتفاق میافتد و تفکرات لحظه به لحظه را هدایت میکند.
- Simple Reflection (بازتاب ساده): بازگویی کلمات مشتری به روشی بسیار نزدیک به آنچه در ابتدا گفته شده است.
- Small Steps (گامهای کوچک): رویکردی که در آن تغییرات بزرگ از طریق دنبالهای از اقدامات کوچک و قابل دستیابی، غلبه بر اینرسی و ایجاد موفقیتهای اولیه، ساخته میشوند.
- Social Brain (مغز اجتماعی): شبکههای عصبی در مغز که به طور جزئی یا کامل به دریافت، پردازش و انتقال اطلاعات از و به دیگران اختصاص دارند و ارتباطات اجتماعی را تسهیل میکنند.
- Social Synapse (سیناپس اجتماعی): استعارهای برای واسطهای که انسانها از طریق آن با یکدیگر ارتباط برقرار کرده و به یکدیگر پیوند میخورند، شبیه به نحوه ارتباط نورونها از طریق سیناپس.
- Sociostasis (سوسیواستازیس): تأثیر متقابل افراد بر فعالسازی متابولیک، احساسات و رفتار یکدیگر.
- Socratic Method (روش سقراطی): یک روش پرسشگری جدلی که برای توسعه مهارتهای تفکر انتقادی، خودیابی و یادگیری استفاده میشود.
- Solution-Focused Approach (رویکرد راهحلمحور): رویکردی در کوچینگ که بر ساخت راهحلها و تعریف آینده مطلوب تمرکز دارد تا تحلیل علل مشکلات.
- Springboards (سکوی پرش): کلمات یا عباراتی در روایت مشتری که مربی میتواند از آنها برای تغییر یکپارچه مکالمه به ربع دیگری از FsCF استفاده کند.
- Status Quo (وضعیت موجود): شرایط فعلی یا وضعیت موجود.
- Support-for-Action (حمایت برای عمل): ربعی از FsCF که بر تقویت انگیزه مشتری (اهمیت، اعتماد به نفس، آمادگی) برای اقدام تمرکز دارد.
- Support-for-Thought (حمایت برای تفکر): ربعی از FsCF که هدف آن ایجاد شرایط لازم برای تفکر سازنده مشتری از طریق ارتباط، همدلی و شفافسازی روایت است.
- Surface Structure (ساختار سطحی): نمایش فشرده و خلاصهای از ساختار عمیق اطلاعات، که اغلب فاقد جزئیات ضروری است.
- Thought Record (سوابق فکری): ابزاری در کوچینگ شناختی برای آموزش به مشتریان برای شناسایی ارتباط بین افکار و احساساتشان.
- Transformational Leadership (رهبری تحولآفرین): سبکی از رهبری که در آن رهبران فراتر از منافع شخصی فوری از طریق نفوذ آرمانی، انگیزه الهامبخش، تحریک فکری و توجه فردی، پیروان را به سمت سطوح بالاتر عملکرد سوق میدهند.
- Transformative Learning (یادگیری تحولآفرین): فرایند بازسازی معنای برگرفته از تجربیات فرد به عنوان راهنمایی برای اقدام، که شامل بازتاب انتقادی بر فرضیات و باورها است.
- Transtheoretical Model of Change (TTM) (مدل فرا نظری تغییر): مدلی از تغییر که شامل مراحل پیشتأمل، تأمل، آمادهسازی، عمل و نگهداری است.
- Unnamed References (ارجاعات نامشخص): نوعی حذف که در آن شخص یا گروه مشخصی در ارتباطات سطحی نام برده نمیشود (همان عدم وجود شاخص ارجاع).
- Unspecified Verbs (افعال نامشخص): نوعی حذف که در آن کلمات یا عبارات عملی را منتقل میکنند اما رفتار خاصی را که با آن عمل مرتبط است، مشخص نمیکنند.
- Well-Formed Outcome (نتیجه خوشساخت): یک بیان مثبت از آنچه مطلوب است که شامل نشانگرهای قابل اثبات موفقیت است و دستیابی به آن تحت کنترل یا تأثیر مستقیم فرد است.
بدون نظر