فصل ۱۶: همه ما انتخابهایی داریم
«بزرگترین بخش خوشبختی ما به گرایشهایمان بستگی دارد، نه به شرایطمان.» —مارتا واشنگتن
«خوشبختی به خودمان بستگی دارد.» —ارسطو
بداههپردازی درباره انتخابها است. شما باید بهترین انتخاب ممکن را انجام دهید. از آنجا که بازی نتیجه از پیش تعیین شدهای ندارد، واقعاً نمیتواند یک انتخاب کاملاً درست یا غلط وجود داشته باشد. مطمئناً، برخی انتخابها بهتر از دیگران هستند. برخی انتخابها به نتایج موفقتر و خلاقانهتری منجر میشوند. نکته کلیدی این است که هر شرکتکننده توانایی مالکیتپذیری (ownership) و انتخاب یک گزینه را دارد که بهترین فرصت را برای موفقیت به او میدهد. چند نفر از ما واقعاً مالکیت انتخابهای خود را بر عهده میگیریم؟ چه کسی نگرش ما را انتخاب میکند؟ چه کسی در مورد شور و انرژی ما در محل کار تصمیم میگیرد؟ بیش از حد اوقات، به دیگران اجازه میدهیم این انتخابها را برای ما انجام دهند.
هر فصل در این کتاب در مورد انتخابها و مسئولیت آن انتخابها بحث میکند. وقتی شرکتکنندگان را تماشا میکنم که بازیهای بداههپردازی را با من انجام میدهند، از توانایی آنها در به دست گرفتن مالکیت بازی شگفتزده میشوم. این بازی من نیست. بازی ماست. وقتی کسی روی صحنه میآید، فوراً شروع به اهمیت دادن به هدف، نتیجه و فرآیند میکند. وقتی مالکیت داریم، اهمیت میدهیم. و وقتی به چیزی اهمیت میدهیم، پرشور میشویم. نگرش ما از یک ناظر منفعل به یک شرکتکننده خلاق، پرشور و پرانرژی تغییر میکند.
اگر میتوانیم با انتخابهایمان در یک بازی بداههپردازی موفقیت ایجاد کنیم، چرا نمیتوانیم کنترل انتخابهایمان را در محل کار به دست بگیریم؟ خیلی اوقات، ما حق انتخاب برای شاد بودن، پرشور بودن و پرانرژی بودن را رها میکنیم. ما به مشتریان، مدیران، همکاران، شرکا، فروشندگان، بازار سهام، دولت و هر کس دیگری این امکان را میدهیم که خوشبختی ما را تعیین کنند. وقتی این حق انتخاب را رها میکنیم، هرگز خیلی خوشحال نیستیم. چگونه میتوانیم خوشحال باشیم؟ شخص دیگری نگرش ما را انتخاب میکند. آنها حتی نمیدانند چه چیزی ما را خوشحال میکند. ما باید مسئولیت خوشبختی خود را بر عهده بگیریم و به دیگران اجازه ندهیم این انتخاب را برای ما انجام دهند. این انتخاب ماست.
اگر واقعاً انتخاب ماست، چرا کسی غیر از یک زندگی کاری شاد، پرشور و پرانرژی را انتخاب کند؟ آیا صبح از خواب بیدار میشوید، دندانهایتان را مسواک میزنید و فکر میکنید: «وای، امروز واقعاً عصبانی هستم. ناامید، بیحوصله و تحت فشار هستم و احساس فوقالعادهای دارم. تلخکام، بدخلق و عصبانی هستم و نمیتوانم صبر کنم تا به شغلم در International GlobalCom InfoDataVerse Solutions برسم. بله، این همان راهی است که میخواهم روز را سپری کنم.» چه کسی چنین انتخابی میکند؟ با این حال ما هر روز افرادی را میبینیم که همین انتخاب را کردهاند. معمولاً این افراد در خدمات مشتری کار میکنند.
من همیشه با گروههای شاد و پرانرژی از مردم صحبت نمیکنم. گاهی با وکلا صحبت میکنم. همچنین با افراد بداخلاق زیادی صحبت کردهام. زمان مورد علاقه من برای صحبت، بعد از یک دوره پرسش و پاسخ است. هیچ چیز مردم را بداخلاقتر از یک دوره پرسش و پاسخ نمیکند. همه عصبانی میشوند، زیرا اگر چیزی در مورد دنیای شرکت یاد گرفته باشم، این است که یک دوره پرسش و پاسخ همیشه به یک جنون تغذیه تبدیل میشود. در نهایت، کسی از مدیرعامل، معاون یا هر کس دیگری در مورد غرامت، مزایا، افزایش حقوق، یا حق تقدم سهام میپرسد. و سپس مردم واقعاً بداخلاق میشوند. بلافاصله پس از آن، آنها مرا معرفی میکنند. «حالا، قرار است با جوئل کمی خوش بگذرانیم…»
نکته جانبی: من همچنین بخشی را دنبال کردهام که شرکت به مدیرعاملی که اخیراً فوت کرده بود، یادبود میگرفت. درست بعد از مونتاژ ویدیو روی صحنه رفتم. «حالا، بیایید با جوئل کمی خوش بگذرانیم.» درست بعد از اینکه کسی برای مدیرعاملشان که در کما بود دعا و طلب خیر کرد، روی صحنه رفتم. «حالا، بیایید با جوئل کمی خوش بگذرانیم.» یک مورد دیگر چطور؟ مدیرعامل روی صحنه رفت تا اعلام کند که تماسی که منتظرش بودند در مورد مشتری اصلیشان خوب پیش نرفته است. مشتری اصلی قرارداد را تمدید نمیکرد. دو هفته پس از آن اعلام، شرکت فروخته شد. «حالا بیایید با جوئل کمی خوش بگذرانیم.»
برگردیم به دنبال کردن جلسه پرسش و پاسخ بداخلاقانه: گاهی اوقات، یک فرد خارجی لازم است تا نشان دهد که چقدر احمقانه است که انتخاب «بداخلاق» را انجام دهیم. نه تنها احمقانه است، بلکه ما به طرز شگفتآوری سریع اجازه میدهیم چیزی بر خوشبختی ما تأثیر بگذارد. یک جلسه پرسش و پاسخ را به یاد میآورم که زنی که در دفتر کالیفرنیای شرکت کار میکرد، از اینکه مجبور بود برای یک جلسه به ساحل شرقی سفر کند، بسیار ناراحت بود. او خسته بود. او گفت: «سفر از کالیفرنیا به ساحل شرقی طولانی است.» در طول جلسه پرسش و پاسخ، او پرسید که چرا گروه نمیتواند در کالیفرنیا ملاقات کند. حدس میزنم او متوجه نشد که دفتر مرکزی شرکتش، جایی که ما جلسه را برگزار میکردیم، در ساحل شرقی بود. من هرگز نکته او را نفهمیدم. اما او انتخاب «بداخلاق» را انجام داد. سالی یک بار مجبور بود برای جلسهای به ساحل شرقی سفر کند و خوشحال نبود. چرا اینقدر تلخکام است؟ آیا او متوجه نیست که میتواند یک لقمه خرچنگ فوقالعاده در ساحل شرقی پیدا کند؟
ما انتخاب میکنیم که شاد و پرشور باشیم. و انتخاب میکنیم که آزرده، ناامید، بیحوصله، تلخکام و بدخلق باشیم. وقتی دومی را انتخاب میکنیم، سطح استرس ما بالاتر از کلسترول در یک چیزبرگر سهگانه با بیکن است که با سس مایونز آغشته شده و در چربی گوشت خوک سرخ شده است.
نگرش خود را انتخاب کنید، نه نگرش دیگران را
یکی از بازیهای بداههپردازی مورد علاقه من شامل سه داوطلب است که هر یک از آنها به یک احساس متفاوت اختصاص داده شدهاند. یکی از داوطلبان در حال رانندگی با ماشین است. با ورود هر بازیکن به ماشین، همه احساس او را میپذیرند. وقتی «شاد» وارد ماشین میشود، همه شاد میشوند. وقتی «عصبانی» وارد ماشین میشود، همه عصبانی میشوند. بازی همیشه بسیار خندهدار است. حدس بزنید کدام احساس برای بازیکنان آسانترین است؟ بله، عصبانیت است. من دیدهام که هر احساسی وارد ماشین شده است. هر بار که «عصبانی» یا «ناامید» وارد ماشین میشود، بازیکنان فوراً شروع به ابراز آن میکنند. من داوطلبانی را دیدهام که در بازی عصبانیت بسیار، بسیار خوب بودند. گاهی اوقات، آنها فکر میکنند درمانی هستند.
چرا انتخاب احساسات منفی اینقدر آسان است؟ چرا اجازه میدهیم افراد منفی روی ما تأثیر بگذارند؟ آیا همه ما وقتی میتوانیم در جمع دیگران غر بزنیم، احساس بهتری نسبت به خودمان داریم؟ چند سوال میتوانم در این پاراگراف بپرسم؟ آیا هرگز فکری تولید خواهم کرد یا فقط به پرسیدن سوال ادامه خواهم داد؟ جدی میگویم، این چه زمانی متوقف میشود؟ چرا اینقدر سوال میپرسم؟ آیا شما را ناراحت میکنم؟
میخواهم داستان دیگری در مورد تأثیرات منفی و انتخابها به اشتراک بگذارم. یک تمرین دیگر، که در فصل قبلی به آن اشاره کردم، شامل ۵ تا ۱۰ نفر است که با هم برای ایجاد یک طرح بازاریابی برای یک محصول ساختگی کار میکنند. من به آنها یک کلمه ساختگی مانند «MO DU» میدهم و به عنوان یک گروه باید تصمیم بگیرند:
- MO DU چیست؟
- مزایا و ویژگیهای یک MO DU چیست؟
- بازار هدف برای یک MO DU کیست؟
- چگونه MO DU را خواهید فروخت؟
در نهایت، هر گروه باید یک ارائه در مورد محصول خود با یک ایفای نقش یا آگهی بازرگانی و شامل یک جینگال تبلیغاتی ایجاد کند. من به هر گروه حدود ۱۰ دقیقه زمان میدهم تا به هدف خود برسند. زمان محدود گروه را مجبور میکند تا تمرکز کرده و خلق کند و زمان تحلیل یا قضاوت را از بین میبرد. گروه باید در یک محیط مثبت با هم کار کند، حمایت ایجاد کند و بر اساس ایدههای یکدیگر بسازد.
گاهی اوقات، برای بیان یک نکته، بیصدا از یک یا دو نفر از گروههای مختلف میخواهم در طول تمرین منفی باشند. مهم نیست چه ایدهای ایجاد میشود، آنها باید آن را رد کنند. هر ایده یک ایده بد است. بله، میدانم این بسیار شیطنتآمیز است.
معمولاً چه اتفاقی میافتد:
- گروه با فرد منفی کاشته شده زمان بیشتری برای رسیدن به اهداف نیاز دارد.
- شرکتکنندگان در گروه با یک فرد منفی زمان بیشتری را صرف راضی کردن فرد منفی میکنند تا در واقع کار کردن.
- گروه با فرد منفی کمتر سرگرم میشود.
- شرکتکنندگان در گروه با فرد منفی عموماً از ایدههای خود راضی نیستند.
- من دیدهام که مردم فرد منفی را به من «گزارش» کردهاند و گفتهاند او بازی را به درستی انجام نمیدهد. دیدهام که گروهها فرد منفی را از تمرین بیرون انداختهاند. دیدهام که گروهها فرد منفی را نادیده گرفتهاند.
- شرکتکنندگان با فرد منفی معمولاً ناامیدتر هستند.
- گاهی اوقات، شرکتکنندگان منفی احساس بدی میکنند. آنها از منفی بودن چنان ناراحت میشوند که تسلیم شده و مثبت میشوند.
شرکتکنندگان انتخاب میکنند که اجازه دهند فرد منفی کاشته شده بر توانایی آنها برای موفقیت تأثیر بگذارد. گروههای دیگر، بدون اینکه یک فرد منفی بر کارشان تأثیر بگذارد، تجربهای خلاقتر، مثبتتر و پربارتر دارند. آنها انتخاب کردهاند که مسیری مؤثرتر را در پیش بگیرند. همه با هم روی یک هدف مشترک کار میکنند. مهمتر از آن، همه درگیر این فرآیند هستند. آنها پذیرای ایدههای یکدیگر هستند.
از سوی دیگر، من دیدهام که بسیاری از گروهها با وجود یک فرد منفی، بر مانع غلبه کرده و نتایج بسیار مؤثری ایجاد کردهاند. هر بار که این اتفاق میافتد (و واقعاً اتفاق میافتد)، گروه انتخاب میکند که صرف نظر از فرد منفی، سرگرم شود و موفق شود. آنها یک تلاش بسیار سریع برای مشارکت دادن فرد انجام میدهند. پس از آن، گروه روی یکدیگر و رسیدن به هدف تمرکز میکند. آنها انتخاب میکنند که مثبت بمانند. آیا میتوانیم در مشاغلمان اینگونه کار کنیم؟ ما آنقدر زمان را صرف تلاش برای شاد کردن افراد منفی میکنیم که فراموش میکنیم کارمندان و مدیرانی را که خلاق هستند، کار عالی انجام میدهند و موفقیت تولید میکنند، به رسمیت بشناسیم.
ما قطعاً باید با افراد منفی ارتباط برقرار کنیم. پس از آن، آنها به حال خود رها میشوند. گاهی اوقات مشتریانم اشاره میکنند که یک یا دو نفر بسیار منفی در بخش خود دارند. آنها اغلب میپرسند: «چگونه میخواهید با افراد منفی ارتباط برقرار کنید؟» پاسخ من ساده است: من واقعاً به افراد منفی اهمیت نمیدهم. آنها انتخاب خود را کردهاند. ترجیح میدهم انرژی خود را با کارمندان و مدیرانی که در موفقیت مشارکت میکنند، صرف کنم. ما بیش از حد زمان، انرژی و پول را صرف کارمندان و مدیرانی میکنیم که انتخاب منفی را انجام دادهاند. اگر همه دیگر شاد و پربار باشند، ما به وضوح محیط کاری درستی ایجاد میکنیم. ترجیح میدهم منابع خود را برای تشویق کارمندانی استفاده کنم که انتخاب کردهاند که حمایتکننده، مثبت و فهمیده باشند.
این تمرین یک جهان کوچک شگفتانگیز از کار تیمی است. چارچوب زمانی کوتاه و چالش دشوار، شرکتکنندگان را مجبور به انتخابهای مهم میکند. هر انتخاب به گروه اجازه میدهد تا موفقیت را پیدا کند و ایدههای نوآورانه را توسعه دهد. من همیشه از خلاقیت گروهها شگفتزده میشوم.
در اینجا انتخابهایی که هر گروه انجام میدهد و منجر به موفقیت میشود، آورده شده است:
۱. هر فرد در تیم ارزشمند است و با او به برابری رفتار میشود. ۲. همه در فرآیند خلاقیت مشارکت میکنند. ۳. هر ایده با حمایت مثبت روبرو میشود. حمایت مثبت ایدههای بیشتری را تشویق میکند. ۴. گروه یکدیگر را تشویق میکند و تجربهای مثبت را ترویج میدهد. همه سرگرم هستند. ۵. هر شرکتکننده مسئولیت و مالکیت را بر عهده میگیرد که منجر به موفقیت گروه میشود.
پس از ارائه محصول جدید هر گروه و خواندن یک جینگال، یک سوال مهم میپرسم. اگر به جای ۱۰ دقیقه یک ساعت به شما زمان میدادم، آیا چیز بهتری خلق میکردید؟ پاسخ همیشه خیر است. مطمئناً، تیم میتوانست زمان بیشتری را صرف تمرین ارائه خود کند. زمان بیشتر ایده بهتری تولید نمیکرد. زمان کوتاه گروه را مجبور میکند تا انتخابهای مؤثرتری انجام دهد:
۱. روی کار تمرکز کنید. زمان کافی برای سرگردانی وجود ندارد. ۲. همه را در پروژه بگنجانید. زمان کوتاه همه را مجبور به مشارکت میکند. ۳. زمان محدود، تشویق را ترویج میدهد. ۴. انتخابی خلاقانه انجام دهید و شروع به کار کنید. زمان کافی برای تجزیه و تحلیل وجود ندارد.
کارمندان و مدیران باید مالکیت انتخابهای خود را بر عهده بگیرند. اگر محیطی مثبت ایجاد کنیم و ابزارهای مناسب را به یکدیگر بدهیم، آنگاه بر عهده هر فرد است که انتخاب درست را انجام دهد. هر عضو تیم باید انتخاب کند که باز و انعطافپذیر باشد، فرصت و حمایت مثبت ایجاد کند، خلاق باشد، یک رهبر و ارتباطدهنده مؤثر باشد. در نهایت، آنها مسئولیت انتخاب شور و اشتیاق برای کار خود، شاد بودن و پرانرژی بودن را دارند.
اگرچه همه ما انتخابهایی داریم، اما با افراد زیادی روبرو میشوم که فکر میکنند نمیتوانند وضعیت خود را تغییر دهند. اعضای مخاطب به من میگویند:
- رئیس من خلاقیت را ترویج نمیدهد.
- من در محیطی سرگرمکننده کار نمیکنم.
- همکارانم منفیباف هستند.
- فرهنگ شرکت ما منفی است.
- من در محل کار سرگرم نیستم.
- مدیرم به من گوش نمیدهد یا به طور مؤثر ارتباط برقرار نمیکند.
اینها همه موقعیتهای دشواری هستند، و من همه پاسخها را ندارم. من میدانم که تا زمانی که انتخابهای خاصی را انجام ندهید، هرگز خوشحال نخواهید بود. فقط یک نفر لازم است تا فرآیند تغییر را آغاز کند. در بداههپردازی، یک نفر که یک جمله میگوید میتواند نتیجه کل بازی را تغییر دهد. شما باید انتخاب خود را انجام دهید. مالکیت و مسئولیت انتخاب خود را بر عهده بگیرید. از انتخاب خود خوشحال باشید.
من میدانم که اگر در شرکتی هستید که به شما فرصت و حمایت مثبت نمیدهد، ممکن است در جای درستی نباشید. هیچ ایرادی در این واقعیت وجود ندارد. قول میدهم همیشه شرکت دیگری وجود دارد که به شور و نوآوری شما ارزش میدهد. همیشه کسی به دنبال یک عضو تیم پرشور و پرانرژی است که به ایجاد موفقیت کمک کند. سازش نکنید. درک کنید که شما ارزش دارید. اگر شرکت فعلی شما از به رسمیت شناختن ارزش شما امتناع میکند، ممکن است زمان آن باشد که فرصت دیگری پیدا کنید.
این در مورد خوشبینی سادهلوحانه نیست. همه چیز گل و بلبل و با موجودات جنگلی که در اطراف شما میرقصند، نیست. گاهی اوقات باید از خودتان دفاع کنید. اگر مسئولیت را بر عهده بگیرید، هر روز صبح پرشورتر، پرانرژیتر و شادتر از همیشه بیدار خواهید شد – زیرا این انتخاب شماست.
و دفعه بعد که در جلسهای در ساحل شرقی شرکت کردید، بروید و یک لقمه خرچنگ فوقالعاده و یک پای بلوبری وحشی پیدا کنید. قول میدهم بداخلاقی شما از بین خواهد رفت.
ایدههای سریع
چند دقیقه وقت بگذارید تا در مورد موارد زیر فکر کنید:
- واقعاً چه چیزی بر توانایی شما برای شاد، پرشور و پرانرژی بودن در محل کار تأثیر میگذارد؟
- چه چیزی شما را ناامید و بیحوصله میکند؟
- چه چیزی باعث استرس شما میشود؟
به لیست با دقت نگاه کنید. شما آنچه را که باعث استرس شما میشود، شناسایی کردهاید. چه انتخابهایی را میخواهید انجام دهید تا مالکیت خوشبختی و شور خود را دوباره به دست آورید؟
به عنوان مثال، اولین شغل من بعد از دانشگاه کار در یک روزنامه در ساگیناو، میشیگان بود. من در مورد قتلها مینوشتم. باید ساعت ۶ صبح سر کار حاضر میشدم. در آپارتمانی زندگی میکردم که تقریباً هیچ اثاثیهای نداشت. پولی نداشتم و با یک شورلت اسپکتروم ۱۹۸۷ رانندگی میکردم. هر دقیقه که در میشیگان زندگی میکردم سردم بود. حدس بزنید چه شد. من نگرش خود را انتخاب کردم و خوشبختی را انتخاب کردم.
من در وضعیت دشواری بودم، اما تصمیم گرفتم که کنترل را در دست بگیرم. قرار نبود اجازه دهم محیط یا وضعیتم خوشبختیام را تعیین کند. هنوز روزهای سخت و پر استرسی داشتم. هیچ کس کامل نیست. اما اکنون، مالکیت خوشبختی خود را دارم. چون نگرش خود را انتخاب کردم، پربارتر و خلاقتر شدم و از کارم لذت بردم.
جایگزین من این بود که هر روز به سر کار بیایم و در مورد وضعیتم غر بزنم. خیلی سریع فهمیدم که این به موفقیت منجر نمیشود. اگر میخواستم به اهدافم برسم، باید نگرشم را کنترل میکردم – مهم نیست وضعیت چه بود.
مشخص کنید چه چیزی باعث استرس شما میشود. مالکیت خوشبختی و شور خود را بر عهده بگیرید و متوجه شوید که کنترل کامل دارید. هنگامی که مشخص کردید چه چیزی باعث استرس شما میشود و مانع خوشبختی شماست، مسئولیتپذیری و انجام انتخابهای درست بسیار آسان میشود.
یادداشتها
۱. روزی که این را نوشتم، مجبور شدم با ارائهدهنده بیمه درمانی خود در مورد یک سوال صورتحساب تماس بگیرم. به محض اینکه فرد خدمات مشتری تلفن را پاسخ داد، دانستم که مشکل دارم. میتوانستم بیفایدگی او را در صدایش بشنوم. معمولاً، من فقط قطع میکنم و دوباره تماس میگیرم، به امید اینکه به کسی مفید برسم. این بار، فکر کردم به او شانسی بدهم. نه. او خوشحال نبود. بعد از اینکه با عجله مرا با اطلاعات نادرست و بیفایده از خط قطع کرد، دوباره تماس گرفتم. بلافاصله از لحن صدای فرد جدید خدمات مشتری متوجه شدم که او در پاسخ به سوالاتم مفید خواهد بود. حتی تجربه خود را به فرد مفید خدمات مشتری گفتم. او گفت همه آنها مشغول بودند. مگر همه ما مشغول نیستیم؟ آیا کسی در طول روز فقط یک کار برای انجام دارد؟ بگذارید این را درست بفهمم. اگر در خدمات مشتری کار میکنید و مشغول هستید، دوستانه و مفید بودن اختیاری است. آهان. خوب است بدانید.
۲. من تقریباً مطمئنم که هرگز کلمه «شیطنتآمیز» را در زندگیام ننوشتهام. هیجانزده هستم که الان از این کلمه استفاده میکنم. کمی احساس شیطنتآمیز بودن دارم. وای، دوباره این کار را کردم!
بدون نظر