هنر تفکر مؤثر:5 رکن اساسی
این متن، کتاب “۵ عنصر تفکر مؤثر” اثر ادوارد برگر و مایکل استاربیرد را معرفی میکند. این اثر به خوانندگان میآموزد که چگونه با بهکارگیری پنج عادت اصلی تفکر مؤثر، زندگی خود را بهبود بخشند. این عادات شامل درک عمیق مسائل ساده (زمین)، استفاده از اشتباهات به عنوان سکوی پرتاب (آتش)، طرح پرسشهای چالشبرانگیز (هوا)، و دنبال کردن سیر تکامل ایدهها (آب) میشوند. هدف نهایی این کتاب تحول شخصی و پرورش تواناییهای خلاقانه است. نویسندگان تأکید میکنند که این اصول برای موفقیت در هر زمینهای، از تحصیلات گرفته تا زندگی شخصی و حرفهای، قابل استفاده هستند.
عنوان سخنرانی: چگونه ذهن خود را متحول کنیم: ۵ عنصر تفکر مؤثر برای موفقیت در زندگی-دکتر سعید جوی زاده
(۱۵ دقیقه اول: مقدمه – چرا تفکر مؤثر؟)
حضار گرامی، اساتید محترم، دوستان عزیز!امروز اینجا هستیم تا درباره چیزی صحبت کنیم که ریشه اصلی موفقیت در هر زمینهای است: تفکر [۱۲]. بله، تفکر! چه در تحصیل، چه در کسبوکار، رهبری، روابط شخصی و هر چیز دیگری، اساس موفقیت در توانایی ما برای تفکر مؤثر نهفته است [۱۲]. این شامل ایدههای تخیلیتر، مواجهه با مشکلات پیچیده، یافتن راههای جدید برای حل آنها، آگاهی از امکانات پنهان و سپس اقدام کردن میشود [۱۳].
- افسانهها را کنار بگذاریم: اغلب باور داریم که افراد نابغه، با استعداد متولد میشوند و ایدههای درخشان به طور جادویی به ذهنشان خطور میکند [۱۵]. تصور میکنیم دانشجویان ممتاز به طور خودکار بهترین نمرات را میگیرند، یا ادیسون یکشبه لامپ را اختراع کرد، یا رالف لورن به طور ناگهانی به یک طراح مد تبدیل شد [۱۵]. اما اینها تنها تصورات فانتزی از جهشهای نبوغ هستند و واقعیت ندارند [۱۵]. دانشجویان باهوش و نوآوران برجسته، پیروزیهای خود را با تمرین عادتهای فکری ایجاد میکنند که آنها را گامبهگام به سمت کارهای بزرگ هدایت میکند [۱۵]. هیچ جهش جادویی در کار نیست، بلکه چند استراتژی اساسی تفکر میتواند منجر به یادگیری مؤثر، درک عمیق و نوآوری شود [۱۶]. مهمتر از همه، شما خودتان میتوانید این استراتژیها را یاد گرفته و به کار ببندید [۱۶].
- معرفی نویسندگان و کتاب: نویسندگان این کتاب، ادوارد برگر و مایکل استاربرد، دانشگاهیانی هستند که شهرتشان را با اثبات اینکه “مهارت ریاضی در دسترس عموم مردم است و محدود به کسانی با “استعداد مناسب” نیست” به دست آوردند [۲]. آنها اصول آموزشی خود را به قلمرو عمومی امور عملی و تمام حوزههای آکادمیک گسترش دادهاند [۲]. این کتاب به طور گستردهای توسط رؤسای دانشگاهها، مربیان، دانشجویان و افراد حرفهای مورد ستایش قرار گرفته و الهامبخش بسیاری در مسیر موفقیت بوده است [۱, ۳, ۴, ۵, ۶].
- هدف ما امروز: امروز، ما قرار است پنج عادت قابل یادگیری را کشف کنیم که شما را در کلاس درس، هیئت مدیره و زندگی روزمره مؤثرتر میکند [۲۳]. اینها اصول پدیدآورنده موفقیت هستند [۱۶]. هدف نهایی این کتاب، و هدف ما از این سخنرانی، تغییر شما است [۲۷, ۲۳۰]. تغییر در نحوه تفکر و یادگیری شما، تا از زندگی و یادگیری خود نهایت استفاده را ببرید [۲۶].
- چگونه این مطالب را در ذهن جای دهیم: همانطور که نویسندگان کتاب پیشنهاد میکنند، این مفاهیم را باید آهسته بخوانید و دوباره بخوانید تا درونی شوند [۲۹]. ما امروز با هم این “سفر” را آغاز میکنیم تا این روشها را به طبیعت ثانویه شما تبدیل کنیم [۳۰].
(۴۵ دقیقه دوم: عنصر اول: خاک – عمیقاً درک کنید)
اولین عنصر ما، خاک است که نماد درک عمیق است [۲۶]. درک عمیق، پایهای محکم برای موفقیت است [۲۳].
- چالش سیلاس: سیلاس دانشآموزی بود که با دیدن نمره ۵۸٪ در امتحانش بسیار ناراحت شد [۳۱]. او فکر میکرد که مطالب را “واقعاً میدانست”، فقط “اشتباهات کوچک احمقانه” مرتکب شده است [۳۱]. اما در واقع، او زمان زیادی را صرف حفظ کردن کرده بود تا درک عمیق [۳۲]. درک، یک مفهوم بله/خیر نیست، بلکه دارای درجات است و همیشه میتوانید آن را عمیقتر کنید [۲۳, ۳۲, ۳۴].
برای درک عمیق، چهار گام اصلی وجود دارد:
- چیزهای ساده را عمیقاً درک کنید: [۱۰, ۳۴]
- مثال استاد شیپور Tony Plog: او از دانشجویان پیشرفته خواست یک تمرین ساده گرم کردن را بنوازند [۳۷]. آنها خوب نواختند، اما وقتی تونی خودش همان قطعه را نواخت، صدایش بینظیر و لطیف بود [۳۷]. این نشان داد که تسلط واقعی در جزئیات قطعات پیچیده نیست، بلکه در تسلط بر اصول اولیه است [۳۷]. با کار عمیق بر روی ایدههای ساده و اساسی، میتوان به مهارت واقعی در هر چیزی دست یافت [۳۸].
- تمرین کاربردی: به مبانی مسلط شوید [۴۰, ۲۶۳]: هر مهارت یا موضوعی که میخواهید در آن پیشرفت کنید را در نظر بگیرید. اجزای اصلی آن را لیست کنید. سپس ۳۰ دقیقه را صرف فعالانه بهبود تسلط خود بر یکی از این مبانی کنید [۴۰].
- مثال نیوتن و سیب: ایدههای بزرگ و جهانی، مانند حرکت سیارات، از تفکر عمیق درباره یک سیب افتاده شکل گرفتند [۴۴, ۴۵]. تسلط شما بر مبانی، بر تمام یادگیریهای بعدی شما تأثیر میگذارد [۴۵].
- تمرین کاربردی: بپرسید: چه میدانید؟ [۴۸, ۲۶۳]: یک سند خالی باز کنید. بدون مراجعه به هیچ منبعی، یک طرح کلی دقیق از مبانی موضوعی که فکر میکنید میدانید، بنویسید [۴۸]. آیا میتوانید توضیحی منسجم، دقیق و جامع از مبانی موضوع ارائه دهید؟ نقاط ضعف خود را شناسایی کنید و آنها را به طور روشمند و کامل یاد بگیرید [۴۹].
- درهمریختگی را پاک کنید – به دنبال جوهر باشید: [۱۰, ۲۳, ۵۹]
- مثال پرواز: برای پرواز، ما به بالهای در حال تکان فکر میکنیم [۵۸]. اما جوهر پرواز، انحنای بالای بال است که لیفت ایجاد میکند [۵۹]. این بخش اساسی، اغلب نادیده گرفته میشود زیرا تکان دادن بالها بسیار آشکارتر است [۵۹].
- “والدو کجاست؟” و گاو پیکاسو: وقتی با یک مسئله پیچیده روبرو هستید، سعی کنید اجزای اساسی را جدا کنید [۵۹]. حذف کردن درهمریختگی، به ما کمک میکند تا جوهر پنهان موقعیت را ببینیم [۶۰]. پیکاسو در مجموعهای از نقاشیها، گاو را از یک نقاشی واقعگرایانه به یک طرح خطی ساده از دوازده علامت تقلیل داد [۶۲, ۶۳]. این دوازده علامت، جوهر آن گاو را نشان میداد [۶۳].
- تمرین کاربردی: یک جوهر را کشف کنید [۶۴, ۲۶۵]: موضوعی که میخواهید درک کنید را در نظر بگیرید و درهمریختگی را کنار بزنید تا به یک عنصر اساسی برسید [۶۴].
- آنچه را که هست ببینید: [۱۰, ۳۱, ۶۷]
- تعصبات ما: همه ما سوگیری داریم [۶۷]. باید تعصبات و پیشفرضهای خود را شناسایی کرده و کنار بگذاریم تا بتوانیم آنچه واقعاً وجود دارد را ببینیم [۶۹, ۷۰].
- سایه به رنگ آسمان است: این واقعیت غیرمنتظره به ما یادآوری میکند که تعصباتمان دید ما را رنگی میکنند [۶۸, ۶۹].
- مثال کلاسهای هنری: دو داستان از کلاسهای تاریخ هنر نشان میدهد که چگونه دانشآموزان به دنبال “معنای پنهان” بودند، در حالی که استادان صرفاً میخواستند آنها آنچه را که میدیدند توصیف کنند [۷۰, ۷۱, ۷۲]. صداقت در آنچه واقعاً میدانید یا نمیدانید، شما را مجبور میکند تا شکافها را شناسایی و پر کنید [۷۳].
- تمرین کاربردی: هر طور که میبینید، بگویید [۷۴, ۲۶۶]: در خلوت خود، به تکالیف یا سوالات امتحانی نگاه کنید و نقاط ضعف و قوت آنچه را که میدانید، بنویسید [۷۴]. با صراحت، هرگونه شکاف یا ابهام را بیان کنید.
- سقوط گرانش و گالیله: برای هزاران سال، مردم باور داشتند که اجسام سنگینتر سریعتر سقوط میکنند، زیرا ارسطو این را گفته بود [۷۷]. داستان گالیله و برج پیزا (حتی اگر اسطورهای باشد) نشان میدهد که شواهد یک مسئله را حل میکنند، نه اقتدار [۷۸, ۷۹].
- “چگونه میدانید؟” [۸۰]: به طور منظم عقاید، باورها و دانش خود را بررسی کنید و آنها را در معرض آزمون “چگونه میدانم؟” قرار دهید [۸۰]. برای کشف راهحلهای جدید و درک عمیقتر، باید ذهن خود را به ایدههای غیرمنتظره باز کنید [۸۱].
- تمرین کاربردی: گزینههای جایگزین را امتحان کنید [۸۳, ۲۶۷]: یک نظر که با دیگران متفاوت است را انتخاب کنید. هر ساعت، نظر خود را بپذیرید و پیامدهای آن را بسنجید، و ساعت بعد، نظر مخالف را بپذیرید و ببینید به کجا میرسد [۸۳]. هدف، درک واقعبینانهتر گزینههای جایگزین است [۸۴].
- آنچه را که گم شده است ببینید: [۱۰, ۴۱, ۸۵]
- فضای منفی: یکی از عمیقترین راهها برای دیدن جهان واضحتر، آگاهانه به دنبال شکافها بودن است – فضاهای منفی که در هنر به آن اشاره میشود [۸۵].
- اضافه کردن صفت: در گذشته، مردم به عکسها “عکس” میگفتند، نه “عکس سیاهوسفید” [۸۶]. افزودن صفت “سیاهوسفید” قبل از وجود عکسهای رنگی، محدودیتها را برجسته میکرد و ذهن را به روی امکانات جدید باز میکرد [۸۶]. جنگ جهانی اول تنها پس از آغاز جنگ جهانی دوم، “جنگ جهانی اول” نامیده شد [۸۷]. اگر در سال ۱۹۱۸ آن را “جنگ جهانی اول” مینامیدیم، شاید امکان یک جنگ جهانی دوم، واقعیتر مینمود [۸۷].
- مثال گلدمن و چرخ خرید: سیلوان گلدمن، صاحب یک فروشگاه مواد غذایی، با توصیف آنچه وجود داشت (“یک نفر فقط میتواند آنچه را که حمل میکند بخرد”)، به یک چیز نامرئی (محدودیت حمل بار مشتریان) پی برد و چرخ خرید را اختراع کرد [۸۸].
- تمرین کاربردی: نامرئی را ببینید [۸۹, ۲۶۷]: یک شیء، مسئله یا موضوع مورد مطالعه خود را انتخاب کنید و یک صفت یا عبارت توصیفی به آن اضافه کنید که یک واقعیت از وضعیت را نشان دهد، به ویژه ویژگیای که محدودکننده یا بدیهی فرض شده است [۸۹]. سپس در نظر بگیرید که آیا عبارت شما، امکانات یا فرصتهای جدیدی را پیشنهاد میکند [۸۹].
نتیجهگیری عنصر خاک: درک عمیق به این معناست که اصول، ایدهها و روشهای بنیادی را به طور کامل درک کنید تا پایهای محکم برای ساختن فراهم شود [۹۲]. این پایه، همان خاک است که ما بر آن ایستادهایم [۹۳]. وقتی جهان آشنای خود را با عمق و وضوح بیسابقه نگاه میکنید، ساختار و معنایی را خواهید دید که هرگز قبلاً ندیدهاید [۹۴].
(۴۵ دقیقه سوم: عنصر دوم: آتش – از اشتباهات درس بگیرید)
دومین عنصر ما، آتش است که نماد سربلند شدن از دل اشتباهات است [۲۶۸].
- مایکروسافت و Traf-O-Data: پول آلن و بیل گیتس، شرکت Traf-O-Data را تأسیس کردند که یک شکست بزرگ بود [۹۶]. اما از آن تجربه، بینشهای عمیقی درباره رایانهها به دست آوردند و مایکروسافت را راهاندازی کردند [۹۶].
- “شکست” کلمه زشتی نیست: در جامعه ما، “شکست” کلمهای منفی تلقی میشود، اما این نگرش کاملاً اشتباه است و عواقب مضری دارد [۹۷]. اگر نگرش سالمتری داشته باشیم که شکست یک معلم قدرتمند و یک ایستگاه برنامهریزیشده در مسیر موفقیت است، آزاد میشویم تا سریعتر پیش برویم [۹۷]. هر دستاورد خلاقانهای، از درسهایی که از توالی طولانی اشتباهات آموخته شده، تکامل مییابد [۹۸].
برای بهرهبرداری از شکست، دو گام اساسی وجود دارد: ایجاد اشتباه و سپس بهرهبرداری از آن [۱۰۳].
- از اشتباهات استقبال کنید – بگذارید خطاهایتان راهنمای شما باشند: [۱۱, ۱۰۴]
- مثال Mary: مری، دانشجوی هنر و ادبیات بود که از ریاضی متنفر بود [۱۰۵]. در بحثی درباره بینهایت، او نمیخواست جوابش را بگوید چون میدانست اشتباه است [۱۰۷]. استاد به او گفت: “مطمئنم اشتباه است، اما باز هم میخواهم آن را بشنوم.” [۱۰۷] سپس از او خواست که تنها یک چیز اشتباه در جوابش را بگوید [۱۰۷]. مری پنج بار اشتباهاتش را شناسایی و برطرف کرد و در نهایت به یک راهحل خلاقانه و صحیح رسید [۱۰۹, ۱۱۰].
- درس مری: این داستان نشان میدهد که وقتی گیر کردهاید و نمیدانید چه کنید، یک اشتباه مشخص شما را در موقعیت متفاوت و بهتری نسبت به قبل از شروع قرار میدهد [۱۴۳].
- پیشنویسهای اول: سخنرانیها، موسیقی، هنر، نرمافزار، کتابها و نمایشنامهها، همه نیاز به پیشنویس اول دارند [۱۱۲]. تا زمانی که شکسپیر پیشنویس بدش را نخواند، نمیفهمد چه چیزی در دانمارک خراب است [۱۱۲]. عیوب و نقاط قوت تلاش اول ما، تا زمانی که وجود نداشته باشند، قابل بررسی نیستند [۱۱۳].
- ادیسون: توماس ادیسون در اختراع موفق بود زیرا “از جایی که آخرین نفر کار را رها کرده بود، شروع میکرد” [۲۰۵]. او میگفت: “من شکست نخوردهام. فقط ۱۰۰۰۰ راه را پیدا کردهام که جواب نمیدهند” [۱۱۴].
- قانون اساسی آمریکا: حتی قانون اساسی آمریکا، نسخه ۲.۰ بود! [۱۱۶] اولین تلاش آنها، “اصول کنفدراسیون” شکست خورد، اما عیوب آن، بینشهای ارزشمندی را برای ایجاد قانون اساسی ایالات متحده فراهم کرد [۱۱۶].
- تمرین کاربردی: به صفحه خالی خیره نشوید [۱۱۸, ۲۶۹]: یک مسئله یا موضوعی را که با آن روبرو هستید، انتخاب کنید. به سرعت و بدون نگرانی از صحت، هر ایدهای – خوب، بد، نادرست، یا مبهم – را که درباره آن دارید، تایپ کنید [۱۱۸]. حالا آنچه را که نوشتید بخوانید و بر روی دو ویژگی تمرکز کنید: چه چیزی درست است و چه چیزی اشتباه است [۱۲۰]. عناصر خوب را بیرون بکشید و اشتباهات را اصلاح کنید [۱۲۰, ۱۲۲]. این کار، شما را به یک پاسخدهنده به یک اثر موجود تبدیل میکند، نه یک خالق از یک بوم خالی [۱۲۲].
- تمرین کاربردی: نه بار شکست بخورید [۱۰۰, ۲۶۸]: دفعه بعد که با یک چالش بزرگ روبرو شدید، به خود بگویید: “برای حل این مسئله، باید نه بار شکست بخورم، اما در تلاش دهم، موفق خواهم شد” [۱۰۰]. این طرز فکر، شما را از ترس شکست آزاد میکند، زیرا میدانید که یادگیری از شکست، گامی رو به جلو به سمت موفقیت است [۱۰۰].
- سوال درست را برای جواب اشتباه پیدا کنید: [۱۱, ۱۲۸]
- گاهی اوقات، تلاش شما برای حل یک مسئله شکست میخورد، اما در واقع یک جواب خلاقانه برای یک سوال کاملاً متفاوت پیدا کردهاید [۱۲۸].
- مثال Post-it Note: اسپنسر سیلور، دانشمند ۳M، در تلاش برای ایجاد یک چسب قویتر، یک چسب بسیار ضعیفتر اختراع کرد که یک شکست بزرگ بود [۱۲۸]. چهار سال بعد، آرتور فرای، دانشمند دیگر ۳M، هنگامی که به دنبال راهی برای قرار دادن نشانک در کتاب دعایش بود که نه بیفتد و نه به صفحات آسیب برساند، چسب ضعیف سیلور را به یاد آورد و Post-it Note را ایجاد کرد [۱۲۸, ۱۲۹].
- تمرین کاربردی: یک روز بد داشته باشید [۱۳۰, ۲۷۱]: روزهای بد برای همه پیش میآید [۱۳۰]. آنچه افراد خوب را از افراد بزرگ جدا میکند، نحوه واکنش آنها به آن روز بد است [۱۳۰]. روزهای بد اغلب شامل درسهای واضحی درباره چگونگی رشد، یادگیری یا ارزیابی مجدد هستند [۱۳۰]. دفعه بعد که یک روز بد داشتید، آگاهانه تلاش کنید تا درسهای مثبت را از آن تجربیات نه چندان مثبت استخراج کنید [۱۳۰].
- عمدی شکست بخورید (اغراق کنید): [۱۱, ۱۳۲]
- یکی از راههای عمیق برای کشفهای جدید، عمدی شکست خوردن در طول مسیر است [۱۳۲]. اغراق عمدی یا در نظر گرفتن سناریوهای افراطی و غیرعملی، اغلب ما را آزاد میکند تا بینشهای پیشبینینشدهای داشته باشیم [۱۳۲].
- مثال برج ایفل: یک معلم پیشنهاد کرد برای آموزش هندسه، کل کلاس را به برج ایفل ببرد تا ارتفاع آن را با زوایا اندازه بگیرند [۱۳۳]. این راهحل، کاملاً غیرعملی و مضحک بود، اما منجر به بینش مهمی شد: چرا کلاس درس را ترک نکنیم؟ تا دانشآموزان بفهمند ریاضیات درباره دنیای اطرافشان است، نه فقط کتاب درسی [۱۳۳].
- تمرین کاربردی: برای تولید خطا، اغراق کنید [۱۳۶, ۲۷۲]: یک مسئله یا مشکلی را در نظر بگیرید و یکی از ویژگیهای آن را تا حد مضحک، اغراق کنید [۱۳۶]. سپس توصیف اغراقآمیز خود را بررسی کنید و یک نقص اساسی را کشف کنید [۱۳۷]. آیا آن نقص در دیدگاه اصلی و غیراغراقآمیز شما نیز وجود دارد؟ [۱۳۷]
نتیجهگیری عنصر آتش: اشتباهات و شکست، نشانه ضعف نیستند؛ بلکه فرصتهایی برای موفقیت آینده هستند [۱۴۲]. شکست، نشانه یک ذهن خلاق، تفکر اصیل و قدرت است [۱۴۲]. وقتی گیر کردهاید و نمیدانید چه کنید، هیچ کاری نکردن، راه حل نیست – در عوض، شکست بخورید [۱۴۳]. یک اشتباه مشخص، شما را در موقعیت متفاوتی قرار میدهد و گامی رو به جلو است [۱۴۳].
(۴۵ دقیقه چهارم: عنصر سوم: هوا – از هیچ، سوال خلق کنید)
سومین عنصر ما، هوا است که نماد خلق سوال است [۲۶].
- سقراط خودتان باشید: بسیاری از مردم سوالات را آزاردهنده میدانند – آنها سوالات را با نادانی، گمراهی یا حتی بدتر، امتحان شدن مرتبط میدانند [۱۴۴]. اما ما دیدگاه متفاوتی را پیشنهاد میکنیم: سوالات میتوانند راهنمای الهامبخشی برای بینش و درک باشند [۱۴۴]. سقراط، مشهورترین فیلسوف تاریخ، با پرسیدن سوالات ناراحتکننده و اساسی، دانشجویان خود را به کشفهای جدید سوق میداد [۱۴۵]. شما هم میتوانید سقراط خودتان باشید [۱۴۵].
برای خلق سوال، سه گام اصلی وجود دارد:
- چگونه پاسخها میتوانند به سوالات منجر شوند: [۱۱, ۷۵]
- قدرت سوالات: خلق سوال، به همان اندازه پاسخ دادن به آنها مهم است، اگر نه بیشتر [۱۴۶]. زیرا چارچوببندی سوالات خوب، توجه شما را بر مسائل صحیح متمرکز میکند [۱۴۶].
- مثال فینمن و چلنجر: در فاجعه شاتل چلنجر، ریچارد فینمن با پرسیدن یک سوال ساده به قلب مسئله رسید: “چه میشود اگر فقط کشش یک O-ring سرد شده را آزمایش کنیم؟” [۱۴۹] او با یک آزمایش ساده روی آب یخ، مشکل را حل کرد [۱۴۹].
- سوالات “احمقانه”: رهبران با اعتماد به نفس در هر حرفهای از پرسیدن سوالات “احمقانه” نمیترسند [۱۵۰]. “احمقانه” در واقع به معنای سوالات اساسی است [۱۵۰]. هرگز تظاهر نکنید که بیشتر از آنچه میدانید، میدانید [۱۵۰]. وقتی چیزی را نمیدانید، سریعاً اعتراف کنید و بلافاصله اقدام کنید – سوال بپرسید [۱۵۰].
- غلبه بر تعصب: پرسیدن سوالات چالشبرانگیز میتواند به شما کمک کند تا تعصبات خود را شناسایی و برطرف کنید [۱۵۲]. به طور منظم بپرسید: “آیا واقعاً میدانم؟” و از پذیرش کورکورانه اظهارات خودداری کنید [۱۵۲]. همه چیز و همه کس را به چالش بکشید – از جمله معلمانتان [۱۵۲].
- آزمون خودتان را بنویسید: اگر امتحانی در پیش دارید، با نوشتن خود آزمون آماده شوید [۱۵۴]. این کار شما را مجبور میکند بپرسید: “ایدههای اصلی اینجا چیست و آیا من واقعاً آنها را درک میکنم؟” [۱۵۴]
- تمرین کاربردی: برای یادگیری، آموزش دهید [۱۵۵, ۲۷۳]: هیچ راهی بهتر از آموزش دادن برای یادگیری نیست [۱۵۵]. وقتی چیزی را آموزش میدهید، باید با سوالات بنیادی زیادی روبرو شوید: انگیزه یادگیری این موضوع چیست؟ مثالهای اساسی کدامند؟ بر کدام جنبهها باید تمرکز کنم؟ این سوالات شما را مجبور میکند تا قلب موضوع را کشف کنید [۱۵۶].
- خلق سوال، کنجکاوی شما را زنده میکند: [۱۱, ۱۶۱]
- یک عادت پرسشگرانه: اگر میخواهید از آنچه میشنوید یا میبینید بیشتر به دست آورید، خود را مجبور به پرسیدن سوال کنید [۱۶۱]. افرادی که سوالات کاوشگرانه زیادی میپرسند، از کسانی که درگیر ایدهها نیستند، بهتر عمل میکنند [۱۶۱].
- مسئول سوال پرسیدن: به جای پرسیدن “آیا سوالی هست؟” تصور کنید که سوال وجود دارد و به شنوندگان بگویید که باید سوال ایجاد کنند [۱۶۲]. این یک عادت مهم برای یادگیری مادامالعمر و کنجکاوی است [۱۶۲].
- مثال Carrie: کارولین، دانشجویی در دانشگاه بیلور، پس از اینکه “پرسشگر رسمی” شد، احساس متفاوتی پیدا کرد [۱۶۴, ۱۶۵]. او مجبور شد سطح بالاتری از آگاهی داشته باشد و بیشتر به محتوای بحثها توجه کند [۱۶۵]. او نه تنها سوال پرسید، بلکه به طور منظم سوالکننده شد و ارزش زیادی به درک خود و بحثهای کلاس اضافه کرد [۱۶۵].
- سوال واقعی چیست؟ [۱۱, ۸۶, ۱۶۶]
- سوالات اشتباه: متاسفانه بسیاری از مردم تمام زندگی خود را بر روی سوالات اشتباه تمرکز میکنند [۱۶۶]. آنها ممکن است به دنبال پول باشند، در حالی که واقعاً به دنبال شادی هستند [۱۶۶]. قبل از اینکه تسلیم وسوسه پاسخ دادن شوید، همیشه مکث کنید و بپرسید: “سوال واقعی اینجا چیست؟” [۱۶۶]. سوالی که به نظر بدیهی میآید، ممکن است سوالی نباشد که منجر به اقدام مؤثر شود [۱۶۶].
- مثال سوالات شخصی و اجتماعی: “چگونه میتوانم موفق باشم؟” یا “چگونه میتوانم در امتحانم نمره عالی بگیرم؟” سوالات مهمی هستند، اما مؤثر نیستند [۱۶۷]. سوالات مؤثر، ذهن شما را به سمت بینشها و راهحلهای جدید هدایت میکنند [۱۶۷].
- تمرین کاربردی: سوال را بهبود بخشید [۱۷۲, ۲۷۴]: برای سوالاتی که در زندگی با آنها روبرو میشوید، سوالات متمرکزتر را طراحی کنید که ممکن است به یک نتیجه سازنده منجر شوند [۱۷۲]. سعی کنید سوالاتی ایجاد کنید که فرضیات پنهان را آشکار کنند، مسائل را روشن کنند و منجر به اقدام شوند [۱۷۲].
- سوالات متا: پرسیدن سوالات درباره یک تکلیف یا پروژه قبل از شروع کار جدی، همیشه منجر به یک محصول نهایی قویتر خواهد شد [۱۷۷, ۲۷۴]. بپرسید: “هدف این کار چیست؟” و “چه سودی از این کار حاصل میشود؟” [۱۷۷].
- شوخی خرس: دو مرد در حال دویدن از دست یک خرس هستند. یکی میگوید: “ما هرگز نمیتوانیم از خرس پیشی بگیریم.” دیگری میگوید: “من نیازی ندارم. تنها سوال من این است که “آیا میتوانم از تو پیشی بگیرم؟”” [۱۷۸] این مرد دوم، سوال درست را شناسایی کرده است [۱۷۸].
نتیجهگیری عنصر هوا: سوالات درست میتوانند ابزارهای قدرتمندی برای درک و یادگیری باشند [۱۸۱]. آنها به ما نفسی از الهام و بینش میدهند [۱۸۱]. با دائماً فکر کردن به سوالات، به یک شنونده فعال تبدیل میشوید [۱۶۳]. خودتان سقراط خودتان باشید [۱۸۲].
(۴۵ دقیقه پنجم: عنصر چهارم: آب – جریان ایدهها را ببینید)
چهارمین عنصر ما، آب است که نماد دیدن جریان ایدهها است [۲۶۲].
- لامپ و ایدهها: یک لامپ روشن، نماد یک ایده درخشان و اصیل است [۱۸۳]. اما ایدهها هرگز در خلاء به وجود نمیآیند [۱۸۳]. ایدههای جدید امروز، بر پایه ایدههای دیروز ساخته شدهاند و راه را برای ایدههای درخشان فردا روشن میکنند [۱۸۳].
- تاریخ محو شده: آیا تا به حال در یک سخنرانی کاملاً گم شدهاید یا ایدهای عمیق را در کتابی خواندهاید و با خود فکر کردهاید: “چطور کسی به این چیزها پی برده است؟!” [۱۸۴] متأسفانه، ریشههای ایدهها اغلب پنهان میشوند و تصور ایجاد جادو یا خلق خودبهخودی را میدهند [۱۸۴]. اما این توصیفی دقیق از تکامل تدریجی نیست [۱۸۴].
برای دیدن جریان ایدهها، چهار گام اصلی وجود دارد:
- ایدههای کنونی را از طریق جریان ایدهها درک کنید: [۱۱, ۱۸۸]
- تکامل حسابان: تاریخ ریاضیات، توالی طولانیای از گرفتن بهترین ایدههای لحظه و یافتن گسترشها، تغییرات و کاربردهای جدید است [۱۸۸]. نیوتن و لایبنیتس به طور مستقل حسابان را کشف کردند، اما تمام عناصر اساسی آن قبلاً شناخته شده بودند [۱۸۹]. نیوتن گفت: “اگر من دورتر از دیگران را دیدهام، به این دلیل است که بر شانههای غولها ایستادهام.” [۱۸۹]
- درک عمیقتر از طریق ارتباطات: دانشجویانی که میفهمند ایدهها به هم مرتبط هستند، مطالب هر موضوعی را بهتر از کسانی که هر هفته را یک کوه فکری جدید برای صعود میبینند، درک میکنند [۱۹۱].
- تمرین کاربردی: به عقب فکر کنید [۱۹۳, ۲۷۶]: هرگاه با موضوعی روبرو شدید – چه درسی یا تصمیمی برای آینده – آنچه را که قبل از آن آمده است، در نظر بگیرید [۱۹۳]. بپرسید که این موضوع چگونه به دست شما رسیده است [۱۹۳]. هر چیزی و هر کسی تاریخچهای دارد و تکامل مییابد [۱۹۳].
- حدس بزنید چه چیزی بعدی میآید: برای تسلط بهتر بر یک موضوع، پس از آشنایی با یک مفهوم جدید، فراتر از آن نگاه کنید و حدس بزنید که چه چیزی در ادامه خواهد آمد [۱۹۵]. حتی اگر حدس شما درست نباشد، باز هم مهم است، زیرا به شما کمک میکند تا آنچه واقعاً هست را بهتر درک کنید [۱۹۵].
- هنر امپرسیونیسم: حرکت هنری امپرسیونیسم، چندین گام با هنر بازنمایی قبلی فاصله داشت [۲۰۱]. این حرکت، جوهر یک صحنه را بدون ارائه تصویری کاملاً واضح خلق کرد و بیننده را به مشارکت فعال دعوت نمود [۲۰۲]. این نشان میدهد که نوآوریهای امروز، ممکن است در آینده طبیعی و زیبا به نظر برسند [۲۰۳].
- ایجاد ایدههای جدید از ایدههای قدیمی: [۱۱, ۲۰۴]
- هر ایده جدید، یک آغاز است: وقتی مفهوم جدیدی را یاد میگیرید یا بر مهارتی مسلط میشوید، به این فکر کنید که چه گسترشها، تغییرات و کاربردهایی ممکن است [۲۰۴]. یک ایده یا راهحل جدید، همیشه باید به عنوان یک آغاز دیده شود [۲۰۴].
- مثال لامپ ادیسون: اختراع لامپ، فقط نوک کوه یخ بود [۲۰۶]. پیشرفت در ایده لامپ، منجر به پیشرفتهای غیرمنتظرهای شد، از جمله فیلم، تلویزیون، کامپیوتر، فتوکپی، فیبر نوری و حتی منابع حرارتی در بوفهها [۲۰۶].
- تلفن گراهام بل: از تلفن گراهام بل، مراحل بهبود زیادی آغاز شد: از تلفنهای سیمدار تا بیسیم، موبایلهای آجری، تلفنهای همراه با دوربین، تا گوشیهای هوشمند با دسترسی به اینترنت و ویدئو [۲۰۷]. هر یک از این مراحل، نیاز به تفکر درباره اوج توسعه فعلی یک ایده و پرسیدن این سوال داشت: “چگونه میتوان این راهحل فعلی را بهبود بخشید تا مشکل را حتی بهتر حل کند؟” [۲۰۸]
- تمرین کاربردی: ایدهها را گسترش دهید [۲۰۹, ۲۷۷]: یک ایده خوب از هر زمینهای (کار، جامعه، زندگی شخصی) را انتخاب کنید و با آن درگیر شوید و آن را گسترش دهید [۲۰۹]. نکته این است که آیا این ایده گسترش دارد یا خیر؛ چالش شما این است که آنها را پیدا کنید [۲۰۹].
- بهترین نیز میتواند بهتر شود: موفقترین متفکران میدانند که بهترین نیز میتواند بهبود یابد [۲۱۱]. هنری فورد، با اینکه تولید شرکت Olds (خودرو) را در حجم بالا میدید، پرسید: “آیا میتوانیم حتی بهتر عمل کنیم؟” و با افزودن نوارهای نقاله به خط مونتاژ، تولید مدل T را از یک و نیم روز به ۹۰ دقیقه کاهش داد [۲۱۳].
- تمرین کاربردی: وقتی به آن دست یافتید، ببینید میتوانید آن را بهبود بخشید [۲۱۵, ۲۷۸]: یک راهحل یا مقاله خود را بردارید و یک راهحل متفاوت و بهتر ایجاد کنید [۲۱۵]. فرض کنید در کار شما اشتباه یا ایرادی وجود دارد – همیشه هست! [۲۱۵] حالا آن را پیدا کنید [۲۱۵].
- دیدن آینده با نگاه به گذشته: برای پیشبینی آینده، به گذشته نگاه کنید و خود را در طرز فکر آن زمان قرار دهید [۲۲۰]. بپرسید: “کدام شیء یا ایده آینده امروز به همان اندازه غیرقابل تصور است که اینترنت در سال ۱۹۸۰ بود؟” [۲۲۰]
نتیجهگیری عنصر آب: انتظار و پذیرش تغییر، و استفاده از واقعیت و دیدگاه جریان ایدهها، به شما کمک میکند هم جهان را درک کنید و هم دنیاهای جدیدی را خلق کنید [۲۲۸]. زندگی شما، مانند یک پروژه ساختمانی است که همیشه “در حال ساخت” است [۲۲۷].
(۲۵ دقیقه پایانی: عنصر پنجم: عنصر جوهری – تغییر را بپذیرید)
پنجمین و آخرین عنصر ما، عنصر جوهری است که نماد پذیرش تغییر و تحول در خود است [۲۶, ۲۷۹].
- هدف نهایی: هدف اصلی چهار عنصر قبلی، تغییر شما به فردی است که بهتر فکر میکند و یاد میگیرد [۲۳۰]. عنصر جوهری، در واقع درباره این است که “اگر دروس این کتاب را دنبال کنید”، چه اتفاقی میافتد [۲۳۰].
- تغییر سخت نیست، متفاوت فکر کردن است: یک مثل ذن باستانی میگوید: “دلیل اینکه خوشبختی بسیار سخت است، این است که بسیار آسان است” [۲۳۱]. به همین ترتیب، پذیرش استراتژیهای مؤثر یادگیری و تفکر نیز آسان است [۲۳۱]. شما فقط باید عادت یک عمر درک سطحی را کنار بگذارید و عمیقتر درک کنید [۲۳۱]. باید نیروهای محدودکننده در زندگی خود را رها کنید و اجازه دهید در مسیر موفقیت شکست بخورید [۲۳۱]. باید تمام مسائلی را که سالها بدیهی فرض کردهاید، به چالش بکشید [۲۳۱].
- فقط انجامش دهید: چهار عنصر قبلی، کار اصلی را انجام میدهند؛ آنها به شما یاد میدهند که بهتر از قبل فکر کنید و یاد بگیرید و خلاقتر باشید [۲۳۴]. عنصر پنجم توصیه میکند که واقعاً این کار را انجام دهید [۲۳۴]. عادت بهبود را بپذیرید [۲۳۴]. اگر توانایی تغییر بخشی از وجود شما باشد، از نگرانی درباره ضعفها یا عیوب رها میشوید، زیرا میتوانید هر زمان که بخواهید خود را تطبیق دهید و بهبود بخشید [۲۳۴].
- “متفاوت عمل کردن” در برابر “بهتر عمل کردن”:
- مثال نوشتن با چشمان بسته: اگر با چشمان بسته بنویسید، نوشتن شما کامل نخواهد بود [۲۳۵]. اما اگر با چشمان باز بنویسید، کار متفاوت (و آسانتری) انجام میدهید [۲۳۶].
- مثال تنیس: بازیکنان بزرگ تنیس، توپ را بهتر از مبتدیان تماشا میکنند [۲۳۶]. آنها کار آسانترِ ضربه زدن به توپ در حین تماشای آن را انجام میدهند، نه کار دشوارترِ حدس زدن محل آینده توپ [۲۳۷].
- دانشجویان فیزیک: دانشجویانی که فرمولها را بدون درک معنای آنها به کار میبرند، کار دشواری انجام میدهند – فیزیک را با چشمان بسته انجام میدهند [۲۳۷]. دانشجویانی که ایدههای پشت فرمولها را درک میکنند، کار متفاوتی انجام میدهند [۲۳۷]. آنها با چشمان باز کار میکنند، و کار آنها آسانتر است [۲۳۷].
- تاریخ جنگ جهانی دوم: حفظ کردن لیستی از کشورها سخت است [۲۳۸, ۲۳۹]. اما اگر دانشجویان آنچه منجر به آن لحظه شده بود را درک کنند، نقشهها را ببینند و آن لحظه را به عنوان بخشی از یک داستان بزرگتر از جریان روابط انسانی ببینند، آن لحظه بسیار معنادارتر خواهد شد [۲۳۸].
- تمرین کاربردی: تغییر متخصصانه [۲۴۲, ۲۷۹]: اگر در حال یادگیری چیزی، حل مشکلی یا توسعه مهارتی هستید، با جزئیات تصور کنید که یک متخصص ماهرتر چه کاری انجام میدهد، یا چه دانش، درک و تجربه قبلی را به کار میآورد [۲۴۲]. به جای فکر کردن به اینکه کاری سختتر انجام میدهید، به این فکر کنید که چه نوع دانش، مهارت یا استراتژی، کار را آسانتر میکند [۲۴۲].
- پتانسیل بینهایت: همه متفاوتند، اما آنچه چشمگیر است، فاصله بین آنچه افراد بالقوه میتوانند به دست آورند و آنچه واقعاً به دست میآورند [۲۴۴]. داستان مری نشان داد که پتانسیل عظیمی در همه ما نهفته است [۲۴۵]. با استفاده از تکنیکهای فکری که میتوان آنها را تمرین و به آنها مسلط شد، مری به شدت موفق شد و شما نیز میتوانید [۲۴۵].
- قانون ۱۰۰۰۰ ساعت: این کتاب درباره این است که در طول ساعت ۱ تا ۹۹۹۹ چه کاری انجام دهید [۲۴۸]. جادوی قانون ۱۰۰۰۰ ساعت در ساعت ۱۰۰۰۰ اتفاق نمیافتد؛ بلکه یک جریان انباشته از پیشرفت تدریجی است که از طریق درک عمیقتر، انجام اشتباهات و یادگیری از آنها، پرسیدن سوال و دیدن تکامل ایدهها حاصل میشود [۲۴۸].
- پذیرش تغییر انیشتین: انیشتین یک نابغه بود، اما داستان کار با دستیارش نشان میدهد که او مایل به تغییر بود در مواجهه با شواهد قانعکننده [۲۵۱]. اگرچه ماهها روی رویکردی کار کرده بود که بعداً ثابت شد اشتباه است، اما فردای آن روز، رویکرد کاملاً متفاوتی را در پیش گرفت و مشکل را حل کرد [۲۵۰, ۲۵۱].
- شک، نشانه قدرت است: صداهایی که باورهای شما را به چالش میکشند، نادیده نگیرید [۲۵۲]. به زمزمههای شک گوش دهید و آن شکها را به آزمونهای مفید و مثبتی از فرضیات، ایدهها و نظریهها تبدیل کنید [۲۵۲]. شک، وقتی به طور مؤثر از آن استفاده کنید، نقطه قوت است [۲۵۲].
نتیجهگیری نهایی: تبدیل شدن به “شما”ی جوهری
دوستان عزیز، داستان لی را به یاد بیاورید [۲۵۸]. او با تغییر کوچکی در دیدگاه و رفتار خود، تصمیم گرفت تناسب اندام بهتری پیدا کند [۲۵۸]. او به فردی متفاوت تبدیل شد؛ در نتیجه، ۱۴ ماه بعد، هشتاد پوند وزن کم کرد و امروز نیز سالم و متناسب است [۲۵۸]. وضعیت فیزیکی قوی او، پیامد اجتنابناپذیر عادتهایی است که پذیرفت [۲۵۸].
به همین ترتیب، اگر شما هم عناصر تفکر مؤثر را که در این کتاب پیشنهاد شده است، بپذیرید و این عادتها را بخشی از وجود خود کنید، قدرت و ظرفیت ذهنی خود را توسعه خواهید داد و به متفکری مؤثرتر و خلاقتر تبدیل خواهید شد [۲۵۹]. این عناصر شما را به شفافسازی هسته خودتان، شامل ارزشها، اخلاقیات و باورهایتان، هدایت میکنند [۲۵۹].
فرقی نمیکند دانشجو باشید یا نه، جوان باشید یا مسن، میتوانید انتخاب کنید که فردی باشید که فرصتهای بیپایان را میبیند [۲۶۱]. کسی که از فرایند مادامالعمر رشد و کشف شخصی لذت میبرد [۲۶۱]. و کسی که با نوآوری و تخیل با چالشها و موانع روبرو میشود [۲۶۱].
- برای درک محکم و پایدار تلاش کنید (عنصر خاک). [۲۶۲]
- شکست بخورید و از اشتباهات درس بگیرید (عنصر آتش). [۲۶۲]
- دائماً سوالات چالشبرانگیز خلق کنید و بپرسید (عنصر هوا). [۲۶۲]
- آگاهانه جریان ایدهها را در نظر بگیرید (عنصر آب). [۲۶۲]
و البته، به یاد داشته باشید که یادگیری، یک سفر مادامالعمر است [۲۶۲]. بنابراین، هر یک از ما یک “کار در حال پیشرفت” هستیم – همیشه در حال تکامل، همیشه در حال تغییر – و این همان زندگی جوهری است [۲۶۲].
ممنونم از توجه شما. امیدوارم این نکات به شما کمک کند تا در مسیر موفقیت خود، بیش از پیش بدرخشید. اگر سوال یا داستانی از تجربیات خود دارید، میتوانید از طریق وبسایت www.gisland.org با ما در میان بگذارید [۲۸۱].
بدون نظر