هوش مصنوعی و آینده آموزش: بازطراحی سیستم برای شکوفایی انسانی
نویسنده :دکتر سعید جوی زاده
چکیده
هوش مصنوعی (AI) به سرعت در حال تبدیل شدن به یک فناوری همهمنظوره است، درست مانند برق، که زیرساختهای جامعه را دگرگون خواهد کرد. این مقاله به بررسی چگونگی تغییر آموزش در عصر هوش مصنوعی میپردازد. با تکیه بر دیدگاههای کارشناسان، سه رکن اصلی برای ادغام هوش مصنوعی در آموزش شامل اتخاذ ایمن برای دانشآموزان، تنظیم فوری برنامههای درسی، و بازطراحی بنیادین کل سیستم آموزشی تشریح میشود. نتایج مطالعات نشان میدهد که دسترسی بدون محدودیت به هوش مصنوعی میتواند به نتایج یادگیری آسیب برساند، در حالی که استفاده هدفمند از سیستمهای مبتنی بر هوش مصنوعی با بازخورد فوری و یادگیری خودآموز، میتواند عملکرد دانشآموزان را به طرز چشمگیری بهبود بخشد. همچنین، این مقاله به چالشهای اساسی مانند تقلب، کاهش تفکر انتقادی، و مسائل اخلاقی مربوط به دادهها، سوگیری و اعتیاد به چتباتها میپردازد. در نهایت، بر اهمیت پرورش مهارتهای عمیقاً انسانی مانند تفکر انتقادی، خلاقیت، همدلی و مهارتهای ارتباطی تأکید میشود که برای آمادهسازی دانشآموزان برای آیندهای نامعلوم و همکاری مؤثر با هوش مصنوعی ضروری هستند. نقش معلم به عنوان تسهیلگر یادگیری برای زندگی و مربی اعتماد به نفس دانشآموزان، نه فقط آمادهکننده برای شغل، بسیار حیاتی خواهد بود.
مقدمه
آموزش و پرورش، شالوده یک دموکراسی سالم و جامعهای کارآمد است. اهمیت آن تنها به تحرک و امنیت اقتصادی محدود نمیشود، بلکه برای عدالت و رفاه عمومی نیز ضروری است. سرمایهگذاری در کودکان، سرمایهگذاری در منافع ملی است. هدف، پرورش شهروندانی آگاه و انطباقپذیر است که نه تنها آینده را حفظ کنند، بلکه در آن به بهترین نحو شکوفا شوند؛ بهویژه در جهانی که به واسطه فناوریهای پیچیدهای چون محاسبات کوانتومی، مهندسی ژنتیک، هوش مصنوعی، و حتی سفرهای فضایی، به طور فزایندهای پیچیده خواهد شد. هرچه کودکان درک بهتری از این جهان داشته باشند و ما بتوانیم آنها را در این مسیر حمایت کنیم، مجهزتر خواهند بود. این یک سرمایهگذاری در امنیت اقتصادی کشور، سلامت و رفاه جمعی، و منافع کلی امنیت ملی است.
در حال حاضر، ما در مراحل اولیه عصر هوش مصنوعی قرار داریم، شاید شبیه به سال 1992 میلادی که اینترنت تازه ظهور کرده بود. شرکتها در حال آزمایش هستند و در حالی که میدانیم این فناوری به پدیده بزرگی تبدیل خواهد شد، هنوز ابهامات زیادی وجود دارد. شرکتهای بزرگ آینده، مانند گوگل، اپل و آمازونِ عصر هوش مصنوعی، هنوز اختراع نشدهاند، اما در راه هستند. هوش مصنوعی یک فناوری همهمنظوره است، شبیه به برق. همانطور که برق به قدری فراگیر و بنیادی شده که حتی به آن فکر نمیکنیم، هوش مصنوعی نیز به زودی به همین شکل در زندگی ما جریان خواهد یافت. این وضعیت، جامعهای کاملاً متفاوت را رقم خواهد زد. چنین فناوریهای همهمنظورهای زمان میبرند تا در جامعه ریشهدار شوند، اما زمانی که به آن نقطه برسند، فقدان دسترسی به آنها، چه در سطح یک کشور و چه در سطح محلهها، کاملاً غیراخلاقی تلقی میشود. هوش مصنوعی در مسیر تبدیل شدن به چنین فناوری بنیادی قرار دارد.
این تغییرات بنیادی، پرسشهای مهمی را درباره چگونگی ادغام هوش مصنوعی در آموزش و پرورش مطرح میکند. با توجه به اینکه هوش مصنوعی به زودی در پسزمینه زندگی ما قرار خواهد گرفت، مربیان چگونه باید به هوش مصنوعی و آموزش نگاه کنند؟ این مقاله به تفصیل به این پرسشها میپردازد و راهبردهای کلیدی برای طراحی آینده آموزش در عصر هوش مصنوعی را بر اساس سه رکن اصلی و درسآموختهها از مطالعات و نمونههای واقعی بررسی میکند.
هوش مصنوعی در آموزش: سه رکن اساسی
برای چگونگی اندیشیدن به هوش مصنوعی و آموزش، سه رکن مرتبط اما متمایز وجود دارد. این ارکان راهنمایی برای مدارس، وزارتخانههای آموزش و پرورش و سیاستگذاران ارائه میدهند تا هوش مصنوعی به درستی و با بیشترین اثربخشی در سیستم آموزشی ادغام شود:
ایمنی و توانمندسازی
رکن اول، اتخاذ ایمن هوش مصنوعی برای کودکان و فراگیران است. این بدان معناست که کودکان را با ابزارهایی برای ناوبری در هوش مصنوعی مجهز کنیم، زیرا آنها در هر صورت از این ابزارها در خانه استفاده خواهند کرد، چه از طریق گوشیهای هوشمند (سوپرکامپیوترهای جیبی) و چه از طریق آیپدها. بنابراین، باید به کودکان مهارتهایی را بیاموزیم تا از این ابزارها به طور ایمن استفاده کنند. این شامل مکالماتی مانند این است که “هوش مصنوعی دوست شما نیست” یا “چتبات شما چیزی نیست که اسرار خود را به آن بگویید”. همچنین، باید به آنها بیاموزیم که چه چیزی را با هوش مصنوعی به اشتراک بگذارند یا نگذارند، و مهمتر از آن، چگونه سوالات خوبی از آن بپرسند و پاسخهای آن را اعتبارسنجی کنند. این رکن بر توانمندسازی دانشآموزان برای تعامل آگاهانه و مسئولانه با فناوری تأکید دارد.
تنظیم محتوای آموزشی
رکن دوم، چگونگی فوریت بخشیدن به تنظیم آنچه در مدرسه آموزش میدهیم و فرمول آنچه در کلاس درس در مقابل آنچه در خانه اتفاق میافتد، است. این تنظیمات باید با آگاهی از این واقعیت صورت گیرد که کودکان برای انجام تکالیف و کارهای محولشده، به فناوریهای هوش مصنوعی در خانه تکیه خواهند کرد. به عنوان مثال، میتوانیم آنچه در خانه اتفاق میافتد را به کلاس درس منتقل کنیم. اگر در حال تدریس تاریخ هستید، میتوانید بخش پژوهش را به کودکان بسپارید تا با چتجیپیتی هر چقدر میخواهند پژوهش کنند، اما تفکر انتقادی سطح بالا، یادگیری عمیق و بحث و گفتگو، همگی در کلاس درس اتفاق بیفتد. کلاس درس باید محلی برای یادگیری عمیق، آزمون و افزایش سطح دانش باشد. این رویکرد به معنای تغییر نقش کلاس درس از محلی برای انتقال صرف دانش به فضایی برای پردازش، بحث و کاربرد دانش است، با فرض اینکه هوش مصنوعی در خانه به عنوان یک ابزار کمکی برای جمعآوری اطلاعات و آمادهسازی اولیه عمل میکند.
بازطراحی بنیادین سیستم آموزش
رکن سوم و نهایی، و جایی که باید هدف بلندمدت ما باشد، بازطراحی اساسی کل سیستم آموزش برای عصر هوش مصنوعی است. به نظر میرسد در حال حاضر عجلهای برای ادغام هوش مصنوعی در مدارس وجود دارد، اما بسیاری از فناوریها هنوز آماده نیستند. این بازطراحی گسترده، باید در سطح وزارتخانههای آموزش و پرورش و مسئولان طراحی برنامههای درسی انجام شود و نباید بار آن بر دوش معلمان باشد. معلمان در حال حاضر وظایف زیادی دارند و انتظار اینکه آنها سیستم را از پایه بازطراحی کنند، غیرمنطقی است. این کار شبیه به این است که از یک حسابدار بخواهیم بتن و آجرها را بازطراحی کند.
هدف نهایی این بازطراحی این است که سیستم آموزشی به طور کامل بازمهندسی شود تا دانشآموزان بتوانند در جهانی زندگی کنند که با رباتهای پیشرفته و سوپرکامپیوترهایی که چند دانشمند هستند، پر شده است. ما میخواهیم آنها بدانند چگونه با این ابزارها و سیستمها تعامل کنند، چگونه از آنها استفاده کنند و چگونه با آنها چیزهای جدیدی ابداع کنند. این به معنای آن است که مدارس باید دشوارتر شوند، زیرا دانشآموزان به این سوپرکامپیوترها دسترسی دارند. به صورت سطحی، این ممکن است به معنای این باشد که افراد در سن هفت سالگی درباره محاسبات کوانتومی یاد بگیرند، زیرا یادگیری توسط معلم و یک سوپرکامپیوتر تسهیل میشود.
آزمایش و پیادهسازی هوش مصنوعی در مدارس
در حالی که بازطراحی بنیادین یک هدف بلندمدت است، در کوتاهمدت، آزمایش و پیادهسازی هوش مصنوعی در کلاسهای درس ضروری است، اما باید با احتیاط و هدفمند باشد.
نیاز به رویکرد هدفمند
بله، ما باید این آزمایشها را انجام دهیم و دادهها را در مورد آنچه کار میکند و آنچه کار نمیکند جمعآوری کنیم. اما این باید به روشهای بسیار هدفمند باشد، نه اینکه صرفاً فرض کنیم میتوانیم یک معلم هوش مصنوعی را به صورت خودسرانه در جایی قرار دهیم و این کافی خواهد بود. همچنین، باید اطمینان حاصل کنیم که آزمایشهای اجتماعی را اجرا نمیکنیم که نتایج یادگیری را به خطر بیندازند. این آزمایشها حیاتی هستند، اما باید بسیار هدفمند و بسیار کنترلشده باشند. مهم است که این لحظه نباید بار بر دوش معلمان باشد.
مطالعات موردی و نتایج
دادههایی که از مراحل اولیه استفاده از هوش مصنوعی در آموزش به دست میآیند، بسیار روشنگر هستند. یک روند واضح وجود دارد که با بررسی دو مطالعه کلیدی مشخص میشود:
مطالعه وارتون و پنسیلوانیا: تاثیر هوش مصنوعی بر یادگیری ریاضی
این مطالعه توسط دانشگاه وارتون (دانشگاه پنسیلوانیا) و مدرسه بینالمللی بوداپست بریتیش انجام شد و هوش مصنوعی را در کلاسهای ریاضی دبیرستان پیادهسازی کرد. کلاس به سه گروه تقسیم شد:
- گروه کنترل: رویکرد سنتی انجام تکالیف با کتاب درسی.
- گروه GPT-base: دانشآموزان دسترسی نامحدود به هوش مصنوعی داشتند.
- گروه معلم GPT: دانشآموزان به یک هوش مصنوعی دسترسی داشتند که فقط برای راهنمایی آنها در حل مسائل و ارائه نکات طراحی شده بود، اما پاسخها را نمیداد.
همه دانشآموزان درس پایه ریاضی را با هم یاد گرفتند و سپس به گروههای مربوطه و سطوح مختلف دسترسی به هوش مصنوعی یا عدم دسترسی تقسیم شدند.
نتایج مطالعه:
- در مورد مسائل تمرینی، کودکانی که دسترسی نامحدود به هوش مصنوعی داشتند، 48% بهتر از گروه کنترل عمل کردند.
- دانشآموزانی که به معلم GPT دسترسی داشتند، 127% بهتر از گروه کنترل عمل کردند.
- اما، زمانی که نوبت به آزمون نهایی پس از واحد رسید (بدون دسترسی به هوش مصنوعی)، کودکانی که دسترسی نامحدود داشتند، 17% بدتر عمل کردند. هوش مصنوعی به نتیجه یادگیری آنها آسیب رسانده بود.
- کودکانی که به معلم هوش مصنوعی دسترسی داشتند، در همان سطح کودکانی عمل کردند که به هیچ هوش مصنوعی دسترسی نداشتند.
- نتیجهگیری اولیه این مطالعه این بود که هوش مصنوعی مولد به نتایج یادگیری آسیب میرساند.
مطالعه هاروارد: رویکرد خودآموز و بازخورد فوری
مطالعه دوم در دانشگاه هاروارد و در یک کلاس فیزیک انجام شد. (البته باید کنترل کرد که یادگیری خودآموز در سطح دانشگاه کمی متفاوت است و دانشآموزان هاروارد توانایی تفکر سطح بالاتری دارند). کلاس فیزیک به دو گروه تقسیم شد:
- گروه کنترل: دانشآموزان در سخنرانی سنتی استاد شرکت کردند، سپس به گروههای همتا تقسیم شدند و با یکدیگر کار کردند و از استاد راهنمایی در حل مسائل دریافت کردند.
- گروه دوم: هیچ درس حضوری در کلاس نداشتند. کل فرآیند با هوش مصنوعی انجام شد، اما هوش مصنوعی به طور خاص برای خودآموزی (self-paced) طراحی شده بود، نیازهای دانشآموزان را دنبال میکرد، بازخورد فوری ارائه میداد (چه در مسیر درست باشند و چه نباشند)، انگیزه میداد و تمام بهترین روشهای یادگیری را در سیستم پیادهسازی میکرد و نحوه آزمایش کودک را بر اساس پیشرفت آنها تطبیق میداد.
نتایج مطالعه:
- هنگامی که آزمون عمومی پس از این دو آزمایش برگزار شد، کودکانی که مسیر هوش مصنوعی را طی کرده بودند، دو برابر بهتر از همتایان خود که به هوش مصنوعی دسترسی نداشتند، عمل کردند.
- آنها همچنین بیشتر انگیزه داشتند و بیشتر درگیر بودند.
درسآموختههای کلیدی از این مطالعات:
- باید کل اکوسیستم را تطبیق داد: این شبیه به اختراع برق است که تنها یک لامپ را جایگزین یک موتور بخار کنیم، نه اینکه کل خط مونتاژ را بازسازی کرده و نحوه طراحی سیستم را بازاندیشی کنیم.
- بازخورد فوری حیاتی است: روزهایی که منتظر آزمون واحد، میانترم یا پایان سال بودیم تا وضعیت دانشآموزان را بفهمیم، گذشته است. هوش مصنوعی باید بتواند دادهها را در زمان واقعی استخراج کند تا ببینیم چگونه فردی در حال سازگاری است یا عقب میماند.
- یادگیری خودآموز حیاتی است: در مطالعه دبیرستان، همه یک و نیم ساعت برای حل مسئله ریاضی زمان داشتند. این امر به کسانی که با هوش مصنوعی کار میکردند آسیب رساند و به روش سنتی کمک کرد. کودکان باید با سرعت خود یاد بگیرند و سیستم باید در زمان واقعی سازگار شود.
الگوی مدرسه آلفا: نگاهی به آینده
مدرسه آلفا (Alpha School) یک نمونه الهامبخش از بازطراحی یادگیری از پایه است. در این مدرسه، یادگیری مهارتهای سخت و دانش ضروری، در یک دوره 2 ساعته با یک معلم هوش مصنوعی اتفاق میافتد. این تجربه کاملاً شخصیسازی شده و با وضعیت دانشآموز تطبیق مییابد. اگر در کلاس قدم بزنید، دانشآموزان مختلفی را میبینید که روی مسائل ریاضی کاملاً متفاوتی کار میکنند. همانطور که علایق دانشآموز درک میشود، مسائل ریاضی در موضوعاتی که آنها دوست دارند، بافتمحور میشوند. به طور حیاتی، و باز هم به یکی از بهترین شیوهها در موفقیت هوش مصنوعی در مدارس، بازخورد و عملکرد در زمان واقعی وجود دارد. دانشآموزان میتوانند عملکرد خود را ببینند و مالکیت سفر یادگیری خود را به دست آورند. این سیستم، همه را به صدک 99 میرساند، فارغ از اینکه از کجا شروع کرده باشند.
بخش حیاتی این مدل این است که پس از آن دو ساعت، که برخی دانشآموزان حتی دو یا پنج برابر بیشتر هم کار میکنند، زمان آزاد میشود تا دانشآموزان بر مهارتهای زندگی، مهارتهای هوش هیجانی (EQ) و توسعه نبوغ انسانی خود تمرکز کنند. به عنوان مثال، در مدرسه آلفا، یکی از پروژهها از مهدکودک، سخنرانی عمومی است. این کودکان سخنرانی عمومی را تمرین میکنند و از مدلهای زبان بزرگ (LLMs) بازخورد واقعی دریافت میکنند که آیا زیاد “امممم” میگویند یا سرعت صحبت کردنشان چگونه است. آنها میتوانند تمام این تمرینات را در یک محیط بدون شرمساری انجام دهند و اعتماد به نفس خود را برای عمل اصلی تقویت کنند. این نشان میدهد که هوش مصنوعی چگونه میتواند خارج از یادگیری هستهای، به کودکان کمک کند تا انسانیتر شوند.
چالشهای فعلی: هوش مصنوعی و تقلب
یکی از چالشهای فوری و بحرانی در این لحظه، هوش مصنوعی و تقلب است.
تغییر پارادایم در تکالیف و ارزیابی
امنترین فرضیهای که در حال حاضر باید بپذیریم این است که کودکان در خانه از هوش مصنوعی استفاده خواهند کرد. هر اتفاقی که پس از ساعت 3 بعدازظهر بیفتد، احتمالاً به نوعی توسط یک سوپرکامپیوتر انجام خواهد شد. این بدان معناست که ما باید آنچه در کلاس درس انجام میدهیم را تغییر دهیم. در برخی موارد، شاید آنچه در خانه اتفاق میافتد، در کلاس درس بیفتد. اما به طور کلی، کلاس درس باید محلی باشد که یادگیری عمیق، آزمون و افزایش سطح دانش در آن اتفاق بیفتد. ما باید فرض کنیم که همه چیز بعد از [ساعت] 4 عصر احتمالاً با کمک یا برونسپاری به یک سیستم هوش مصنوعی انجام خواهد شد.
هدف بلندمدت و گستردهتر این است که ما برنامه درسی را به طور کامل بازطراحی کردهایم تا این واقعیت را در نظر بگیریم که کودکان میتوانند به سوپرکامپیوترها تکیه کنند. زیرا این هدف واقعی در نهایت است: کودکان در مدرسه امروز، وارد دنیایی خواهند شد که پر از رباتهای پیشرفته و سوپرکامپیوترهای همهدان است. ما میخواهیم آنها بدانند چگونه با این ابزارها و سیستمها تعامل کنند، چگونه از آنها استفاده کنند و چگونه با آنها چیزهای جدیدی ابداع کنند. و باید آموزش را برای این منظور بازطراحی کنیم و مدرسه را سختتر کنیم، زیرا آنها به این سوپرکامپیوترها دسترسی دارند.
در کوتاهمدت، ممکن است لازم باشد آزمونهای ناگهانی و کوتاه (pop quizzes) بیشتری معرفی کنیم. این آزمونها نیازی نیست که در نمرات تأثیر داشته باشند، اما برای مشاهده وضعیت دانشآموزان در این قلمرو جدید مفید هستند. زیرا اغلب نمیدانیم چقدر از هوش مصنوعی استفاده میکنند یا چقدر با آن تقلب میکنند. این کار به ما کمک میکند تا دادههای بیشتری را رصد کنیم و دید بهتری نسبت به نحوه پیشروی این “آزمایش” داشته باشیم.
خطر کاهش تفکر انتقادی
اگر این تغییرات را اعمال نکنیم، تفکر کوتاه میشود و فرآیند ذهنی به طور کامل انجام نمیشود. در حال حاضر یک بحران اعتماد به نفس وجود دارد. این به طور بالقوه برای جامعه به طور کلی بسیار مضر است، نه فقط برای کودکان، بلکه برای همه ما. ما به قدری به این فناوریها وابسته میشویم که اعتقاد به توانایی خود برای تصمیمگیری را از دست میدهیم. مهم نیست فناوری چقدر در کاری خوب شود، همیشه مواقعی وجود خواهد داشت که مجبوریم از توصیه فناوری منحرف شویم، و باید اطمینان حاصل کنیم که برای آن لحظات آماده هستیم.
مطالعهای که توسط مایکروسافت و کارنگی انجام شد، نشان داد که وابستگی بیش از حد به هوش مصنوعی میتواند توانایی ما را در تفکر انتقادی کاهش دهد. این مسئله در سنی که دانشآموزان باید تواناییهای شناختی خود را پرورش دهند، بسیار حیاتی است. اگر کار شناختی خود را به هوش مصنوعی برونسپاری کنیم، نه تنها آن لحظه یادگیری را از دست میدهیم، بلکه بینشها نیز در درون ما جای نمیگیرند و بخشی از دانش و تخصص ما نمیشوند.
در یک مطالعه واقعی در محیط کار، به کارآفرینان دسترسی به سیستمهای هوش مصنوعی برای کمک به کسبوکارهای کوچکشان داده شد. کارآفرینان با عملکرد بالا که مهارتهای تفکر انتقادی عمیقی داشتند، هوش مصنوعی عملکرد آنها را فوقالعاده تقویت کرد، زیرا آنها میدانستند چه سوالاتی از هوش مصنوعی بپرسند و چگونه پاسخ آن را در کسبوکارشان به کار گیرند. اما کارآفرینان با عملکرد پایینتر، وقتی از هوش مصنوعی سوال پرسیدند، عملکردشان بدتر شد و به شرکتشان آسیب رساند، زیرا سوالات اشتباهی میپرسیدند، به راحتی تسلیم سوالات سخت میشدند و نمیدانستند چگونه مطالب را در استارتاپ واقعی خود به کار گیرند. ما نمیخواهیم جوامعی بسازیم که 100% به این سیستمها وابسته باشند.
مهارتهای حیاتی برای عصر هوش مصنوعی: تمرکز بر انسانیت
فلسفه ما این است که هرگز نباید فرض کنیم هوش مصنوعی هرگز قادر به انجام کاری نخواهد بود. واقعیت این است که ما نمیتوانیم آینده را پیشبینی کنیم: چه مشاغلی وجود خواهند داشت، هوش مصنوعی چقدر پیشرفته خواهد شد و با چه سرعتی. این بدان معناست که باید کودکان را برای هر چیزی آماده کنیم. به هر طریقی که آینده تکامل یابد، کودکان باید بتوانند با آن کنار بیایند، سازگار شوند و به صورت انتقادی درباره دنیای اطراف خود فکر کنند. بیشتر این مهارتها در واقع ربطی به فناوری ندارند.
تفکر عمیق و انتقادی
تفکر انتقادی در عصر فناوریهای پیشرفته کاملاً حیاتی است. کودکان باید بیشتر بخوانند، برای خود خواندن و به گونهای که بتوانند در مورد ایدهها با والدین یا در مدرسه بحث کنند و آن ایدهها به چالش کشیده شوند.
خلاقیت، بازی و تفکر بین رشتهای
کودکان باید بیشتر بازی کنند. استیو جابزهای آینده، از یک اتاقک شرکتی بیرون نخواهند آمد، بلکه از افرادی خواهند آمد که تخیل دارند، میتوانند آزادانه بازی کنند، آزمایش کنند و به صورت مشارکتی کار کنند. تفکر بلندمدت نیز مهم است، یعنی کودکان فراتر از افق نزدیک و فراتر از صرفاً یک آزمون واحد در شیمی یا ریاضی فکر کنند و ببینند چگونه این موضوع میتواند در پنج یا ده سال آینده بر چیزها تأثیر بگذارد. حتی تفکر بین رشتهای نیز ضروری است. کودکان در مدارس امروز احتمالاً 17 شغل در پنج صنعت مختلف خواهند داشت. آنها فقط یک کار را انجام نخواهند داد. بنابراین، باید به آنها یاد دهیم که ریاضی چگونه به آنچه تازه در تاریخ آموختهاند متصل میشود، که ممکن است به آنچه در فلسفه یا ادبیات انجام میدهند، مرتبط باشد.
بیشتر مهارتهای مهم برای آینده، مهارتهایی هستند که میتوانیم به صورت رایگان پرورش دهیم. در لحظاتی که احساس میکنیم باید به خاطر فناوری به آن تکیه کنیم، گاهی اوقات این را از دست میدهیم. اما در واقع، این مهارتهای دیگر هستند که باید در عصر فناوریهای پیشرفته، بر آنها دو برابر تأکید کنیم.
اعتماد به نفس و استقلال رادیکال
اگر به موضوع تقلب بازگردیم، وقتی دانشآموزی مقالهاش را با چتجیپیتی بازنویسی میکند، این نشاندهنده بحران اعتماد به نفس است. این یک پل خطرناک برای عبور است، زیرا اگر نوشتن یک ایمیل تنها زمانی باشد که عمیقاً فکر میکنید، ایدههای خود را پردازش میکنید و آنچه میخواهید بگویید را ساختار میدهید، و آن را به هوش مصنوعی واگذار کنید، مگر اینکه آن زمان و تفکر را با چیز دیگری جایگزین کنید، این کار آسیبزا است. همانطور که فناوریها برای ما وظایف را انجام میدهند، انسان باید عمیقتر شود و خلاقتر شود.
در دنیایی که آینده شغلی نامعلوم است، خوداتکایی رادیکال چیزی است که باید به دانشآموزان آموزش دهیم. مدرسه باید بر پرورش اعتماد به نفس به عنوان یک مهارت برای کودکان تمرکز کند. آنها باید بتوانند به سوالاتی که میپرسند و توانایی خود در تولید پاسخها اعتماد کنند.
آمادگی برای آینده نامعلوم شغلی
ما نمیتوانیم مشاغل آینده را پیشبینی کنیم؛ پیشبینی مشاغلی که خودکار میشوند، بسیار آسانتر است. 20 سال پیش هیچکس نمیتوانست پیشبینی کند که یک مدیر رسانههای اجتماعی برای وجود یک شرکت حیاتی خواهد بود. بیشتر مشاغلی که نمیتوانیم ببینیم، ترکیبی از زیستشناسی سنتتیک، هوش مصنوعی و فضا خواهند بود.
باید از آماده کردن کودکان برای مشاغل خاص فاصله بگیریم، زیرا مشاغل تغییر خواهند کرد و این چیزی است که میتوانیم تضمین کنیم. این همچنین به معنای فاصله گرفتن از پیوند هویت به مشاغل است. فلسفه “ما یاد میگیریم، کار میکنیم، بازنشسته میشویم” در حال تغییر است. در عوض، باید کودکان را تشویق کنیم که به مشکلاتی که میخواهند حل کنند، مهارتهایی که میخواهند کسب کنند و روشهای شگفتانگیزی که میخواهند دنیا را تغییر دهند، روی آورند. به کودکان در مورد رباتها و سیستمهایی که با آنها زندگی خواهند کرد بگویید و از آنها بپرسید که میخواهند با آنها چه کار کنند، به جای اینکه هویتشان را به شغل گره بزنند.
مهندسی پرامپت و ارتباطات
یکی از مهارتهای نوظهور، مهندسی پرامپت (prompt engineering) است. اگر بتوانید سوالات خوبی بپرسید و یک ارتباطگر خوب باشید، و تقریباً میدانید که میخواهید پاسخ به کجا برود و میتوانید هوش مصنوعی را در آن جهت هدایت کنید، این یک مهارت برای امروز و آینده است. هرچه بهتر بدانید چگونه یک سیستم هوش مصنوعی را هدایت کنید، پاسخ بهتری دریافت خواهید کرد. همچنین، این مهارت به افراد یاد میدهد که چگونه آنچه در ذهنشان است را پردازش کنند و آن را به یک سوال تبدیل کنند.
اما یک نقطه ضعف در این زمینه وجود دارد: اینکه در نهایت تمام ایدهها و دانش خود را برای الگوریتمها بهینه کنیم. ما به موتورهای بهینهسازی برای الگوریتمها تبدیل خواهیم شد، و من فکر نمیکنم این دنیایی باشد که ما میخواهیم وارد آن شویم. هوش مصنوعی مزایای منحصر به فردی در تفسیر دادهها دارد و انسانها نیز مزایای منحصر به فردی در برخورد با دادهها دارند. ما نمیخواهیم رویکرد خود به تفکر را برای هوش مصنوعی بهینه کنیم، بلکه میخواهیم هوش مصنوعی برای ما بهینه شود. این یک چالش موقتی خواهد بود، زیرا طبیعت و علم پرامپتنویسی به طور مداوم در حال تکامل است و در نهایت بسیار مکالمهایتر خواهد شد. یعنی میتوانید با هوش مصنوعی همانطور صحبت کنید که با همکارتان، معلمتان یا دوستتان صحبت میکنید. اما این همچنان بدان معناست که ارتباطات کاملاً حیاتی است. توانایی بیان ایدههای خود، پالایش دانش خود به روشی که برای عموم آسان باشد نه فقط برای هوش مصنوعی، در آینده حیاتی خواهد بود.
نقش معلم در عصر هوش مصنوعی
نقش معلم در عصر هوش مصنوعی همچنان محوری باقی خواهد ماند، اما ماهیت آن دستخوش تحول خواهد شد.
تغییر از آمادهسازی برای شغل به آمادهسازی برای زندگی
هوش مصنوعی در حال تغییر پارادایم آموزش از “آمادهسازی افراد برای کار” به “آمادهسازی افراد برای زندگی” است. این بدان معناست که معلم باید بر کمک به کودکان در درک و دانستن چگونگی یادگیری تمرکز کند. من فکر نمیکنم بسیاری از مردم بخواهند فرزندان خود را به مدرسهای بفرستند که 95 ربات و هیچ انسانی در آن نیست. چنین آیندهای مورد هدف ما نیست.
نقش تسهیلگر و مربی
در مدلهای نوآورانه مانند مدرسه آلفا، پس از دو ساعت یادگیری متمرکز با معلم هوش مصنوعی، بقیه روز به ارتباط انسانی با معلمان، مربیان و راهنمایانی اختصاص دارد که به کشف علایق دانشآموز کمک میکنند، آنها را پرورش میدهند و به آنها کمک میکنند تا اعتماد به نفس لازم برای شکوفایی آن علایق را داشته باشند. معلم در این زمینه، نقش عمیقی ایفا میکند: او نه تنها یک متخصص در برخی زمینهها است که حیاتی خواهد بود، بلکه تسهیلکننده سوالات درست برای پرسیدن و راه درست برای فکر کردن درباره مطالب و یادگیری است.
معلمان در حال حاضر با دوران فوقالعاده پیچیدهای روبرو هستند و با ارزشمندترین دارایی روی کره زمین، یعنی کودکان، سروکار دارند. آنها اعتبار کافی برای نقشی که در این لحظه ایفا میکنند، دریافت نمیکنند. آنها فراتر از برنامه درسی، مددکار اجتماعی و درمانگر هستند و کودکان خود را کاملاً میشناسند. آنها در موقعیت منحصر به فردی قرار دارند تا مکالمات عمیق و تفکر سطح بالا را تسهیل کنند.
چالشهای اخلاقی هوش مصنوعی در آموزش
استفاده از هوش مصنوعی در آموزش، چالشهای اخلاقی مهمی را به همراه دارد که باید به دقت مورد توجه قرار گیرند.
حریم خصوصی دادهها و رضایت والدین
اولین مسئله اخلاقی مربوط به جمعآوری دادهها است. سیستمهای هوش مصنوعی چه دادههایی را در مورد کودکان جمعآوری میکنند؟ آیا والدین آگاه هستند و رضایت دادهاند؟ یا صرفاً عجولانه ابزارهای هوش مصنوعی را به کلاسها وارد میکنیم؟ چه چیزی را میتوان از دادههای جمعآوری شده از کودکان تفسیر کرد؟ ما میخواهیم استقامت آنها را در ریاضیات بدانیم، اما نمیخواهیم سایر نشانههای عاطفی را تفسیر کنیم، مگر اینکه راه انجام این کار را با رضایت والدین مشخص کرده باشیم.
سوگیری سیستمهای هوش مصنوعی
دومین مسئله اخلاقی، نحوه عجیب ظاهر شدن سوگیری (Bias) در سیستمهای هوش مصنوعی است. در حالی که ما اغلب به تشخیص چهره و مواردی که با آن آشناتریم فکر میکنیم، هوش مصنوعی میتواند پیشبینیهای منحصر به فردی در مورد شما بر اساس تعاملتان با آن انجام دهد و سپس سطح توصیههایی که به شما میدهد یا عملکردش را بر اساس آنچه از شما میداند، تغییر دهد.
یک مطالعه با استفاده از معروفترین سیستمهای هوش مصنوعی نشان داد که وقتی از آنها در مورد آفریقایی-آمریکاییها سوال میشد، پاسخهای مثبت و خوبی میدادند. اما وقتی به سیستم هوش مصنوعی متنی داده میشد که شامل انگلیسی آفریقایی-آمریکایی سنتی بود و در مورد آن کاربر سوال میشد، سیستم هوش مصنوعی میگفت: “این فرد هرگز به جایی نخواهد رسید، من حتی نمیتوانم شغلی برای او تصور کنم، او در مشاغل کمدرآمد خواهد بود.” این وضعیت را در آموزش تصور کنید: سیستم هوش مصنوعی تشخیص میدهد که فردی دارای یک پیشینه قومی خاص یا جنسیتی خاص است و سپس بازخورد بدتری در مورد آن دانشآموز به معلم میدهد یا توصیههای حل مسئله بدتری به دانشآموز میدهد، زیرا قبلاً پیشبینی کرده است که آن دانشآموز در زندگی به جایی نخواهد رسید. اینها راههای ظریفتری هستند که باید آیندهنگری را به اخلاق در آکادمی اعمال کنیم.
اعتیاد جدید: رابطه با چتباتها
مسئله نهایی که باید مراقب آن باشیم و با شبکههای اجتماعی پس از وقوع مشاهده کردیم، روابطی است که کودکان با این سیستمها ایجاد خواهند کرد. ما اکنون به کودکان دسترسی به یک فرصت بیپایان و نامحدود برای تعامل با یک دوست خیالی میدهیم؛ چیزی که همیشه روشن است و میتواند به تمام سوالات آنها پاسخ دهد. این یک دستور پخت برای نوع جدیدی از اعتیاد است. ما تقریباً فرصت را با گوشیهای هوشمند از دست دادیم و اکنون همه سعی میکنیم آنها را از کلاسهای درس خارج کنیم. میتوانیم این خط دید را مستقیماً با سیستمهای هوش مصنوعی و چتباتها ببینیم.
این مسئولیت البته فقط بر عهده مربیان نیست؛ باید به شرکتهای فناوری و نحوه طراحی این سیستمها و تعیین سن دسترسی (age-gating) نیز مربوط باشد. اما باید مراقب این نوع جدید از اعتیاد بود که ممکن است بین کودکان و چتباتها شکل بگیرد، و این به خوبی پایان نخواهد یافت. ما باید نهایت تلاش خود را بکنیم تا والدین را در این زمینه مشارکت دهیم، حتی اگر فقط در مصاحبههای والدین و معلم باشد که به صورت غیررسمی بگوییم: “مراقب مقدار زمانی که فرزندتان با یک چتبات صحبت میکند باشید. من متوجه شدم که در کلاس کمی کمانگیزهتر بود، این میتواند یک هشدار باشد.” این امر نیازمند مکالمات چندرشتهای است. ما به روانپزشکان، روانشناسان و پزشکان در این گفتگو نیاز داریم، زیرا صدای آنها ضروری است. این فقط نمیتواند در سیلیکون ولی اتفاق بیفتد یا به عهده والدین گذاشته شود؛ همه باید پای میز بیایند. ما دیدیم چه اتفاقی برای شبکههای اجتماعی افتاد، نباید آن آزمایش اجتماعی را دوباره تکرار کنیم.
شکاف دیجیتال و دسترسی برابر
هوش مصنوعی پتانسیل افزایش شکاف دیجیتال، به ویژه در جوامع محروم و کشورهای در حال توسعه را دارد. فناوریهای همهمنظوره بر یکدیگر بنا میشوند. جوامعی که دسترسی برابر به برق نداشتند، همان جوامعی هستند که با شکاف دیجیتال دست و پنجه نرم میکنند و سپس یک شکاف هوش مصنوعی نیز پدید خواهد آمد.
به همین دلیل است که رکن اول که پیشتر بحث شد – آموزش هوش مصنوعی به عنوان یک مهارت سخت (نحوه استفاده از هوش مصنوعی، نحوه پرامپتنویسی به آن، نحوه استفاده ایمن از آن) – حیاتی است. زیرا این ممکن است تنها فرصتی باشد که کودکان به این سیستمهای هوش مصنوعی دسترسی پیدا میکنند. بنابراین، موضوع کنار گذاشتن هوش مصنوعی از مدارس نیست، بلکه بسیار محتاط بودن در نحوه تنظیم یادگیری کودکان با هوش مصنوعی است، در حالی که اطمینان حاصل شود که هوش مصنوعی به عنوان یک مهارت سخت در مدارس و آموزش پرورش مییابد.
در مورد جهان گستردهتر، این پرسشی است که دولتها به فوریت با آن روبرو هستند. اطمینان از وجود مسائلی مانند هوش مصنوعی مستقل (Sovereign AI)، که هر کشوری به قدرت محاسباتی و فرصت ساخت مهارتهای STEM در جمعیت خود برای اتخاذ این فناوریها دسترسی داشته باشد، یک گفتگوی جهانی است. شاید هوش مصنوعی بتواند یک فرصت برابر ایجاد کند، زیرا هر کسی یک گوشی هوشمند دارد، فارغ از وضعیت اجتماعی-اقتصادی خود. اما اگر دانشآموزان آموزش نبینند که چگونه از آن استفاده کنند و صرفاً بیش از حد به آن تکیه کنند، این میتواند یک نقطه ضعف باشد.
نتیجهگیری
عصر هوش مصنوعی برای آموزش و پرورش، هم نویدبخش فرصتهای بیسابقه و هم حامل چالشهای عمیق است. همانطور که در این مقاله بررسی شد، هوش مصنوعی یک فناوری همهمنظوره است که به زودی در تار و پود جامعه تنیده خواهد شد و زندگی ما را به شکلی بنیادی تغییر خواهد داد. برای آمادهسازی نسل آینده برای این واقعیت، باید یک رویکرد جامع و چندوجهی را در پیش بگیریم.
سه رکن اساسی – اتخاذ ایمن هوش مصنوعی برای کودکان، تنظیم فوری آنچه در مدرسه آموزش میدهیم، و بازطراحی بنیادین کل سیستم آموزش – چارچوبی حیاتی برای حرکت رو به جلو فراهم میکنند. درسآموختهها از مطالعات موردی و نمونههای نوآورانهای مانند مدرسه آلفا نشان میدهد که یادگیری شخصیسازی شده، خودآموز و همراه با بازخورد فوری، میتواند نتایج یادگیری را به طرز چشمگیری بهبود بخشد و به دانشآموزان امکان دهد تا در مهارتهای سخت بهتری دست یابند. اما همزمان، باید از خطراتی مانند تقلب، کاهش تفکر انتقادی ناشی از وابستگی بیش از حد به هوش مصنوعی، و چالشهای اخلاقی مرتبط با دادهها، سوگیری و اعتیاد جدید به چتباتها آگاه باشیم و راهکارهایی برای مقابله با آنها بیابیم.
در این میان، نقش معلم به عنوان یک تسهیلگر و مربی برای “یادگیری برای زندگی” به جای “یادگیری برای شغل”، از همیشه حیاتیتر خواهد بود. معلمان، که شایسته تقدیر بیشتری هستند، باید بر پرورش مهارتهای عمیقاً انسانی تمرکز کنند: تفکر انتقادی، خلاقیت، بازی، تفکر بینرشتهای، اخلاق، و توانایی برقراری ارتباط موثر. این مهارتها، مستقل از فناوری، کودکان را برای آیندهای که نمیتوانیم پیشبینی کنیم، آماده میکنند و به آنها اعتماد به نفس لازم برای شکوفایی و همکاری موثر با هوش مصنوعی را میبخشند.
در نهایت، سرمایهگذاری در آموزش کودکان، سرمایهگذاری در امنیت ملی و پایداری جامعه است. آینده هوش مصنوعی در آموزش، باید به گونهای طراحی شود که بر شکوفایی انسانی، توسعه مهارتهای بنیادین و آمادهسازی برای جهانی پیچیده و نامعلوم تمرکز کند، در حالی که از فناوری به عنوان یک ابزار قدرتمند برای تقویت این اهداف استفاده میکند. این یک مسئولیت جمعی است که نیازمند مشارکت همه ذینفعان، از سیاستگذاران و متخصصان فناوری گرفته تا روانشناسان و والدین، است.
بدون نظر