کتاب مانند یک رهبر صحبت کنیم

دکتر سعید جوی زاده

مقدمه

این کتاب صوتی به شما راهنمایی می‌کند تا صدایی بسازید که بدون نیاز به فریاد، فرماندهی احترام کند و بدون نیاز به تحت تأثیر قرار دادن، عمل ایجاد کند. ایده اصلی این است که اگر مردم کلمات شما را حس نکنند، صدای شما را دنبال نخواهند کرد. رهبران صحبت می‌کنند تا به خاطر سپرده شوند، نه فقط شنیده شوند. تفاوت در بلندی صدا نیست، بلکه در دقت، وضوح، قدرت و زمان‌بندی است. این کتاب مهارت‌های عملی و مستقیمی را آموزش می‌دهد که می‌توانید بلافاصله در مکالمات روزمره، لحظات پرفشار و نقش‌های رهبری به کار ببرید.

مانند یک رهبر صحبت کنید

ایده‌های اصلی و نکات کلیدی (بر اساس فصل‌ها)

  • فصل اول: با اعتماد به نفس کامل، مالک هر کلمه‌ای باشید که می‌گویید

    • اعتماد به نفس جایی است که رهبری آغاز می‌شود. اگر با اعتماد به نفس صحبت نکنید، فقط سر و صدا می‌کنید و سر و صدا مردم را به حرکت در نمی‌آورد یا اعتماد ایجاد نمی‌کند.
    • اعتماد به نفس به معنای بلند صحبت کردن یا خودنمایی نیست، بلکه به معنای پشت حرف‌های خود ایستادن و باور داشتن به آنچه می‌گویید است.
    • شما باید تصمیم بگیرید که کلماتتان اهمیت دارند؛ به آنچه می‌گویید، عمل کنید و مسئولیت کامل آن را بر عهده بگیرید.
    • اعتماد به نفس از آمادگی ناشی می‌شود. رهبران قبل از صحبت کردن فکر و تأمل می‌کنند.
    • کلمات و اعمال شما باید مطابقت داشته باشند. مردم بیشتر به مثال شما گوش می‌دهند تا توضیحاتتان.
    • از حقیقت خود عذرخواهی نکنید و پیامتان را برای راحت کردن دیگران کوچک نکنید. رهبران برای واضح بودن صحبت می‌کنند، نه برای دوست داشته شدن.
    • زبان ضعیف را حذف کنید؛ پرکننده‌ها و عدم قطعیت را کنار بگذارید. رهبری درباره خوب به نظر رسیدن نیست، بلکه درباره گفتن آنچه مهم است، حتی اگر ناخوشایند باشد.
    • با سکوت راحت باشید. قوی‌ترین ارتباط‌گران می‌دانند که سکوت می‌تواند قدرتمند باشد و به مردم فرصت می‌دهد تا پیام را هضم کنند.
    • صدای شما ابزار شماست، نه عصای زیر بغل شما. شما برای تحت تأثیر قرار دادن صحبت نمی‌کنید، بلکه برای تأثیرگذاری و هدایت مردم به سمت چیزی بهتر صحبت می‌کنید.

کتاب مانند یک رهبر صحبت کنید

  • فصل دوم: واضح صحبت کنید تا هیچ کس پیام شما را اشتباه متوجه نشود

    • وضوح در صحبت کردن نه به معنای فانتزی بودن، بلکه به معنای درک شدن است. وقتی مردم شما را درک می‌کنند، به شما اعتماد می‌کنند و گوش می‌دهند.
    • مسئولیت کامل روشن ساختن پیام خود را بر عهده بگیرید. قبل از صحبت کردن فکر کنید، سرعت خود را کم کنید و تمام اضافات را حذف کنید.
    • دقیق باشید و از اصطلاحات مبهم پرهیز کنید. کلمات اضافی که نکته اصلی شما را تضعیف می‌کنند را حذف کنید.
    • از کلماتی استفاده کنید که مردم واقعاً می‌فهمند؛ به زبان آنها صحبت کنید.
    • سرعت خود را کم کنید. سرعت آهسته کنترل، تفکر و زمان پردازش را نشان می‌دهد.
    • از لحن خود آگاه باشید؛ لحن شما معنایی را حمل می‌کند که کلمات به تنهایی نمی‌توانند. لحن شما باید با پیامتان مطابقت داشته باشد.
    • روی یک ایده در هر زمان تمرکز کنید. سادگی ضعف نیست، بلکه قدرت است.
    • به واکنش مردم توجه کنید. بازخورد را در لحظه دریافت کنید و در صورت لزوم توضیح دهید.
    • زبان بدن شما نیز بخشی از پیام شماست. واضح صحبت کردن از طریق تمرین روزانه ساخته می‌شود.
  • فصل سوم: صدای خود را قبل از تلاش برای رهبری کنترل کنید

    • کنترل صدا یک ضرورت است. صدای شما بازتاب مستقیم دنیای درونی شماست.
    • یک رهبر فقط صحبت نمی‌کند، بلکه جلب توجه می‌کند. نه با بلند صحبت کردن، بلکه با صدایی آرام، ثابت و استوار.
    • وقتی صدای شما تحت کنترل است، مردم در کنار شما احساس امنیت می‌کنند. ثبات شما اعتماد ایجاد می‌کند.
    • خودآگاهی اولین گام برای کنترل صداست. صدای خود را بشنوید و لحن خود را به جای اینکه اجازه دهید احساساتتان آن را انتخاب کنند، انتخاب کنید.
    • تنفس عمیق به تقویت و عمق بخشیدن به صدای شما کمک می‌کند.
    • دانستن زمان سکوت نیز بخشی از کنترل است. کلمات کمتر با معنای بیشتر.
    • صدای خود را مانند هر مهارت دیگری تمرین کنید. رهبران قوی به شانس در ارتباطات تکیه نمی‌کنند.
    • انرژی در صدای شما همه چیز است. برای الهام بخشیدن به مردم، صدای شما باید باور را حمل کند و نشان دهد که شما حضور کامل دارید.
    • مدیریت محرک‌های عاطفی به شما کمک می‌کند تا تحت فشار، صدای خود را ثابت نگه دارید.

مانند یک رهبر صحبت کنید

  • فصل چهارم: چیزهایی بگویید که واقعاً مردم را به عمل وادار کند

    • ارتباط رهبری درباره ایجاد حرکت و عمل است. کلمات یک رهبر فقط زمان را پر نمی‌کنند، بلکه ذهن‌ها را تغییر می‌دهند و مردم را بیدار می‌کنند.
    • انگیزه خود را بررسی کنید: آیا به دنبال تأثیرگذاری هستید یا تحت تأثیر قرار دادن؟. مردم می‌توانند تشخیص دهند که آیا کلمات شما واقعی هستند یا فقط اطلاعات.
    • برای به حرکت درآوردن مردم، مستقیماً با درد آنها صحبت کنید. به بخشی از آنها صحبت کنید که از بهانه‌ها خسته شده است.
    • کوتاه، واضح و مستقیم صحبت کنید. اگر نکته خود را در پنج مثال طولانی کنید، جرقه آن را از دست می‌دهید.
    • حس فوریت در کلمات خود ایجاد کنید. نشان دهید که اگر اقدامی نکنند، چه چیزی در خطر است.
    • به زبانی صحبت کنید که مخاطبتان می‌فهمد. لازم نیست گرامر عالی داشته باشید، باید واقعی به نظر برسید.
    • زندگی شما باید با پیامتان مطابقت داشته باشد. کلمات شما از استاندارد شخصی شما قدرت می‌گیرند.
    • مردم به دنبال اجازه برای تغییر هستند، نه فقط انگیزه. کلمات شما می‌توانند این کلید را باز کنند.
    • گاهی اوقات، آنچه مردم را به حرکت در می‌آورد، رویارویی است نه الهام. آنچه را که باید گفته شود، بگویید، نه آنچه محبوب است.
    • سکوت به اندازه کلمات قوی است. یک جمله قوی و به دنبال آن سکوت، می‌تواند بیشتر از یک سخنرانی پنج دقیقه‌ای عمل کند.
    • همه چیز را ساده کنید. پیچیدگی تردید ایجاد می‌کند، اما وقتی چیزی را به یک گام واضح تقسیم می‌کنید، مردم آماده می‌شوند.
  • فصل پنجم: از کلمات قوی استفاده کنید که احترام و توجه را جلب می‌کند

    • مردم صداهای ضعیف و نامطمئن را دنبال نمی‌کنند. آنها صداهایی را دنبال می‌کنند که با محتوا صحبت می‌کنند.
    • کلمات قوی توجه را طلب می‌کنند. نه به این دلیل که بلند هستند، بلکه به این دلیل که دقیق هستند.
    • زبان ضعیف شک ایجاد می‌کند. کلمات قوی تمیز و مستقیم هستند. آنها نشان می‌دهند که شما تصمیم گرفته‌اید.
    • مردم به وضوح احترام می‌گذارند. آنها کسی را دنبال می‌کنند که حقیقت را می‌گوید، حتی اگر ناخوشایند باشد.
    • کلمات قوی از یک ذهنیت قوی ناشی می‌شوند. اگر فکر شما واضح باشد، زبان شما قدرتمند می‌شود.
    • همه پرکننده‌ها را حذف کنید. یک جمله واضح که بدون تردید بیان شود، قدرتمندتر از یک سخنرانی ۱۰ دقیقه‌ای پر از پرکننده است.
    • توجه کسب می‌شود. کلمات شما باید مانند لنگر باشند؛ وقتی چیزی می‌گویید، با مردم می‌ماند.
    • زبان رهبری جسورانه، با اعتماد به نفس و همیشه واضح است.
    • کلمات قوی باید کسب شوند. اگر زندگی شما با پیامتان مطابقت نداشته باشد، کلمات شما خالی به نظر می‌رسند.
    • کلمات قوی صادقانه هستند. آنچه را که باید گفته شود، بگویید. شما با جسارت صحبت می‌کنید.

مانند یک رهبر صحبت کنید

  • فصل ششم: صحبت‌های ضعیف را کنار بگذارید و با قدرت واقعی صحبت کنید

    • صحبت‌های ضعیف عادت صحبت کردن از روی تردید، ترس یا عدم امنیت است. وقتی با قدرت واقعی صحبت می‌کنید، متفاوت می‌شوید.
    • قدرت واقعی در صدای شما با حذف کلماتی که قدرت شما را هدر می‌دهند، آغاز می‌شود. شما نیازی به توضیح دادن خود یا کوچک کردن نظرتان ندارید.
    • قدرت به معنای پرخاشگری نیست. قدرت واقعی آرام، کنترل شده و ثابت است.
    • صحبت‌های قوی توجه را به خود جلب می‌کند.
    • گفتار قوی با اعتقاد درونی آغاز می‌شود. اگر به آنچه می‌گویید باور ندارید، هیچ کس دیگری نخواهد داشت.
    • صحبت‌های ضعیف زمان را هدر می‌دهد. گفتار قوی کارآمد است.
    • صحبت‌های ضعیف از ترس ناشی می‌شود. اما اگر سعی کنید به گونه‌ای صحبت کنید که هرگز توهین‌آمیز نباشد، کلمات شما هرگز جدی گرفته نمی‌شوند.
    • رهبری درباره راحتی نیست، درباره وضوح و پیش بردن امور است.
    • قدرت برای زمین زدن مردم نیست، بلکه برای بالا بردن آنهاست. گاهی اوقات قدرت شبیه چالش یا اصلاح است.
    • عادات ضعیف را کنار بگذارید و آنها را با عبارات قوی‌تر جایگزین کنید.
  • فصل هفتم: وقتی دیگران سعی می‌کنند شما را متزلزل کنند، ثابت قدم بمانید

    • آزمون واقعی رهبری زمانی است که باورها، کلمات و تصمیمات شما به چالش کشیده می‌شوند.
    • مقاومت دنیا اجتناب ناپذیر است. توانایی شما برای رهبری بستگی به این دارد که چقدر ثابت قدم می‌مانید.
    • رهبری درباره این نیست که مردم با شما موافق باشند، بلکه درباره ایستادن بر حقیقت خود است، حتی زمانی که آنها موافق نیستند.
    • وضوح به شما ثبات می‌دهد. اگر ارزش‌های خود را تعریف کرده باشید، تحت فشار وحشت نمی‌کنید.
    • قدرت درونی از تکرار و تجربه ساخته می‌شود.
    • رهبران با قطعیت آرام صحبت می‌کنند. مردم به چیزی که چشمک نمی‌زند احترام می‌گذارند.
    • شما باید با ناراحتی راحت باشید. شما باید مایل باشید که کسی باشید که خم نمی‌شود.
    • وقتی کسی سعی می‌کند شما را متزلزل کند، با احساسات واکنش نشان ندهید. آرام و محترمانه بمانید، اما حرکت نکنید.
    • قدرت واقعی در ارتباطات در نحوه صحبت کردن شما زمانی که مردم با شما موافق نیستند، یافت می‌شود.
    • نیازی به توضیح خود برای همه نیست. مسئولیت شما این است که ثابت قدم در آنچه مهم است بمانید.
    • قدرت آرامی در ثابت قدم ماندن وجود دارد. گاهی اوقات قوی‌ترین کار این است که آرام بمانید و هیچ کلمه‌ای را تغییر ندهید.
  • فصل هشتم: بدون طولانی کردن یا زیاده‌گویی، منظور خود را بیان کنید

    • ارزش شما در رهبری با میزان صحبت کردنتان سنجیده نمی‌شود، بلکه با کیفیت صحبت کردنتان سنجیده می‌شود.
    • مردم توجه نامحدودی ندارند. اگر پیام خود را طولانی کنید، آنها شروع به قطع ارتباط می‌کنند.
    • زیاده‌گویی اغلب نشانه‌ای از شک است. وقتی رهبران مطمئن و واضح صحبت می‌کنند، نیازی به توضیح پشتیبان ندارند.
    • کلمات بیشتر همیشه به معنای درک بیشتر نیستند. گاهی اوقات آنها اوضاع را بدتر می‌کنند.
    • با ایجاز احترام ایجاد می‌کنید. وقتی نکته خود را بیان می‌کنید و متوقف می‌شوید، مردم توجه می‌کنند.
    • در ایجاز قدرت وجود دارد. هرچه مطمئن‌تر باشید، کمتر نیاز به گفتن دارید.
    • نیازی به متقاعد کردن همه نیست. رهبری درباره تلاش برای پذیرفته شدن نیست، بلکه درباره تحویل آنچه لازم است است.
    • وضوح با سادگی اشتباه گرفته نشود. شما می‌توانید واضح باشید و همچنان عمیق صحبت کنید.
    • مخاطب خود را درک کنید. آنچه را که باید توضیح دهید، نه هر آنچه می‌دانید.
    • قبل از صحبت کردن، نکته خود را در ذهن خود روشن کنید.
  • فصل نهم: صحبت کنید تا به خاطر سپرده شوید، نه فقط شنیده شوید

    • نفوذ واقعی از اینجا آغاز می‌شود. صحبت کردن آسان است، اما به خاطر سپرده شدن متفاوت است.
    • برای به خاطر سپرده شدن، باید چیزی ارزش به خاطر سپردن بگویید. صحبت‌های سطحی را کنار بگذارید.
    • صدای شما امضای شماست. مردم همیشه هر جمله‌ای را که می‌گویید به خاطر نمی‌آورند، اما به خاطر می‌آورند که چگونه آنها را حس کرده‌اید.
    • به خاطر سپرده شدن با وضوح درباره آنچه باور دارید آغاز می‌شود. مردم اعتقاد و قطعیت را به خاطر می‌آورند.
    • پیام شما باید ساده اما قوی باشد. آن را به گونه‌ای بگویید که مردم بتوانند آن را با خود حمل کنند و آن را به اشتراک بگذارند.
    • کلمات شما باید در ذهن کسی مدت‌ها پس از پایان لحظه باقی بمانند. این نتیجه را با انتخاب هدفمند هر کلمه به دست می‌آورید.
    • درک شدن درباره حضور است؛ به خاطر سپرده شدن درباره هدف است. باید بدانید چرا صحبت می‌کنید.
    • نیازی به صحنه برای صحبت با معنا نیست. هر مکالمه‌ای فرصتی برای به خاطر سپرده شدن است.
    • بر روی گفتن حقیقت تمرکز کنید، نه روی خوب به نظر رسیدن.
    • به جای تحت تأثیر قرار دادن، به دنبال تأثیرگذاری باشید. تأثیرگذاری محو می‌شود، اما تأثیر باقی می‌ماند.
  • فصل دهم: هر روز صدای خود را تمرین کنید تا به طور طبیعی رهبری کند

    • رهبری از هیچ جا ظاهر نمی‌شود، بلکه از طریق تکرار ساخته می‌شود. شما به طور تصادفی قدرتمند نمی‌شوید، بلکه هدفمندانه قدرتمند می‌شوید.
    • صدای شما یک ابزار است. هرچه آن را تیزتر کنید، دقیق‌تر می‌شود.
    • کار واقعی در مکالمات روزمره انجام می‌شود. جایی که قدرت ساخته می‌شود.
    • هر بار که صحبت می‌کنید، هدفمند باشید. از نحوه صدایتان آگاه باشید.
    • صدای خود را در هر موقعیتی تمرین کنید. این تلاشی است که بیشتر مردم از آن اجتناب می‌کنند.
    • صدای شما بازتابی از تفکر شماست. ذهن خود را برای تفکر در جملات ساده و قوی آموزش دهید.
    • با سکوت راحت باشید. سکوت بخشی از قدرت شماست و به کلمات شما زمان می‌دهد تا نفس بکشند.
    • لحن خود را مانند وضعیت فیزیکی تمرین کنید. صدای واقعی خود را پیدا کنید که بدون نیاز به افزایش حجم، اقتدار دارد.
    • تمرین باعث ایجاد اعتماد به نفس می‌شود. نه اعتماد به نفس کاذب، بلکه اعتماد به نفس کسب شده.
    • تمرین به شما ثبات می‌بخشد. رهبری شما به خلق و خوی شما بستگی ندارد، بلکه به آمادگی شما بستگی دارد.
    • استاندارد خود را بالا ببرید. وقتی صحبت می‌کنید، این استاندارد منتقل می‌شود.
    • صدای شما بخشی از شخصیت شماست. نحوه صحبت کردن شما بازتابی از آنچه در درون خود ساخته‌اید، است.
    • بدون میانبر، بدون تظاهر، فقط کار روزانه. صدای شما رشد می‌کند، حضور شما عمیق‌تر می‌شود و رهبری شما انکارناپذیر می‌شود.

نتیجه‌گیری

این کتاب صوتی بر این تأکید دارد که رهبری با صدای شما آغاز می‌شود. شما باید صدای خود را به گونه‌ای آموزش دهید که پایدار، هدفمند و ثابت باشد. وقتی صدای شما منعکس‌کننده نظم، هدف و ثبات باشد، مردم احساس امنیت و اعتماد می‌کنند و شروع به اعتماد به رهبری شما می‌کنند. در نهایت، وقتی صدای شما آماده هدایت باشد، رهبری شما واقعی می‌شود. هدف نهایی این است که صدای شما بیشتر از کلمات باشد؛ نفوذ، قدرت و رهبری طبیعی و قوی شود. شما نیازی به فریاد زدن ندارید، نیازی به بحث کردن ندارید، نیازی به برنده شدن در هر مکالمه ندارید؛ فقط باید با کلماتی که دارای پشتوانه هستند حاضر شوید. این گونه است که رهبری ریشه می‌گیرد.

 

مانند یک رهبر صحبت کنید

عنوان سخنرانی: مانند یک رهبر صحبت کنید

به نام خداوند بخشنده و مهربان.درود بر شما پژوهشگران، پیشروان و رهبران آینده که در این گردهمایی علمی و تأثیرگذار حضور به هم رسانده‌اید. امروز گرد هم آمده‌ایم تا سفری عمیق را به جوهره‌ی ارتباطات رهبری آغاز کنیم؛ سفری که در آن نه تنها هنر سخن گفتن، بلکه علم تأثیرگذاری و الهام‌بخشی مورد کنکاش قرار می‌گیرد. در دنیایی پر از هیاهو و اطلاعات بی‌شمار، صدای رهبر واقعی همچون نوری راهنما می‌درخشد و مسیری روشن را پیش روی پیروانش ترسیم می‌کند. بیایید با هم کشف کنیم چگونه می‌توانیم صدای خود را به ابزاری قدرتمند برای هدایت، تأثیرگذاری و ساختن آینده‌ای بهتر تبدیل کنیم.

چکیده

این سخنرانی به بررسی عمیق اصول و مهارت‌های ارتباطی مؤثر برای رهبران می‌پردازد که از تحلیل تجربیات و رویکردهای نوین در این حوزه حاصل شده است. هدف اصلی تبیین این است که چگونه یک رهبر می‌تواند نه تنها شنیده شود، بلکه به یاد آورده شود و کلامش به عمل واداشتن افراد را تسهیل کند. مفاهیم محوری شامل اعتماد به نفس در بیان کلمات، وضوح پیام، کنترل صدا و حالات درونی، توانایی تحریک افراد به عمل، انتخاب کلمات قدرتمند، پرهیز از گفتار ضعیف، حفظ ثبات در برابر چالش‌ها، ایجاز و پرهیز از اطاله‌ی کلام و سخن گفتن برای به یاد ماندن است. همچنین، بر اهمیت تمرین روزانه برای تثبیت این مهارت‌ها تأکید می‌شود. در نهایت، این سخنرانی چارچوبی عملی و آکادمیک برای توسعه‌ی یک صدای رهبری معتبر و تأثیرگذار ارائه می‌دهد که نه تنها بر ذهن افراد تأثیر می‌گذارد، بلکه تصمیمات آن‌ها را نیز متحول می‌سازد.

مقدمه

در عرصه پیچیده رهبری، ارتباطات نه تنها یک مهارت، بلکه ستونی حیاتی است که تمامی فعالیت‌های یک رهبر بر آن بنا می‌شود. اگر کلمات شما احساسات افراد را برانگیخته نکنند، صدای شما نیز پیروی نخواهد شد. این یک حقیقت بنیادی است که تمامی جنبه‌های ارتباطات را متحول می‌سازد. در حالی که عموم مردم صحبت می‌کنند تا شنیده شوند، رهبران سخن می‌گویند تا به یاد آورده شوند. تفاوت در بلندی صدا نیست؛ بلکه در دقت، وضوح، قدرت و زمان‌بندی نهفته است. اگر صدای شما مورد احترام قرار نگیرد، ایده‌های شما اهمیتی نخواهند داشت و اگر کلمات شما وزنی نداشته باشند، حضور شما هیچ‌کس را هدایت نخواهد کرد. این سخنرانی راهنمایی جامع برای ساختن صدایی است که بدون نیاز به فریاد، احترام را طلب می‌کند و بدون نیاز به تحت تأثیر قرار دادن، عمل ایجاد می‌کند. ما به کلمات بزرگ نیاز نداریم، بلکه به کلمات قدرتمند محتاجیم؛ نیازی نیست بیشتر صحبت کنیم، بلکه باید بهتر صحبت کنیم. این مهارت‌ها نه تنها در مکالمات روزمره و لحظات پرفشار، بلکه در تمامی نقش‌های رهبری قابل اعمال هستند و برای کسانی است که می‌خواهند اکنون رهبری کنند، نه روزی در آینده. اگر کلمات شما رهبری نکنند، هیچ چیز دیگری نیز رهبری نخواهد کرد. این مسیر از همین جا آغاز می‌شود.

بخش اول: مالکیت کلام با اعتماد به نفس کامل

رهبری از لحظه‌ای آغاز می‌شود که فرد هر کلمه‌ای را که به زبان می‌آورد، با اطمینان کامل به خود اختصاص می‌دهد. اگر هنگام صحبت کردن، کلمات شما وزن و اعتبار نداشته باشند، تنها در حال ایجاد سروصدا هستید و سروصدا قادر به حرکت دادن افراد، تغییر ذهنیت‌ها یا ایجاد اعتماد نیست. اما زمانی که با اطمینان سخن می‌گویید و این حس را منتقل می‌کنید که هر کلمه مهم است، افراد متوجه می‌شوند، گوش می‌دهند، دقیق می‌شوند و از همه مهم‌تر، به یاد می‌سپارند. اعتماد به نفس به معنای بلند صحبت کردن یا خودنمایی نیست. بلکه به این معناست که شما پشت کلمات خود ایستاده‌اید و به آنچه می‌گویید ایمان دارید. اگر شما به گفته‌های خود باور ندارید، چرا دیگران باید باور داشته باشند؟. اعتماد به نفس زمانی شروع می‌شود که فرد از شک و تردید دست برداشته و مسئولیت کامل هر کلمه‌ای را که از دهانش خارج می‌شود، به عهده بگیرد. بسیاری از افراد به صورت نیمه‌کاره صحبت می‌کنند؛ آن‌ها مطمئن نیستند و عباراتی مانند “فکر می‌کنم”، “شاید”، “حدس می‌زنم” یا “مطمئن نیستم” را به کار می‌برند. هر بار که چنین می‌کنند، پیام خود را تضعیف کرده و شنوندگان را از دست می‌دهند، زیرا هیچ‌کس از فردی که مردد به نظر می‌رسد، پیروی نمی‌کند. هیچ‌کس به پیامی متزلزل اعتماد نمی‌کند و هیچ‌کس از فردی که به صدای خود ایمان ندارد، الهام نمی‌گیرد.

برای سخن گفتن مانند یک رهبر، باید تصمیم بگیرید که کلماتتان اهمیت دارند. باید به آنچه می‌گویید باور داشته باشید، آنچه را که قصد دارید بگویید، به زبان بیاورید و مسئولیت کامل آن را به عهده بگیرید. وقتی صحبت می‌کنید، افراد باید احساس کنند که شما جدی و ثابت‌قدم هستید؛ باید احساس کنند آنچه می‌گویید فقط حرف نیست، بلکه بیانگر وجود شما و ارزش‌هایی است که برایشان ایستاده‌اید. این امر با توجه به کلماتی که هر روز استفاده می‌کنید، آغاز می‌شود. اغلب مردم از روی عادت صحبت می‌کنند؛ آن‌ها فقط صحبت می‌کنند تا صحبت کرده باشند، اما یک رهبر با نیت و قصد سخن می‌گوید. شما کلمات خود را هدر نمی‌دهید، پرحرفی نمی‌کنید و مسائل را کمرنگ نمی‌کنید. شما رک و راست، واقعی و با نوعی حضور صحبت می‌کنید که نشان می‌دهد شما حق شنیده شدن را کسب کرده‌اید.

اعتماد به نفس در کلام همچنین از آمادگی ناشی می‌شود. اگر ندانید درباره چه چیزی صحبت می‌کنید، صدایتان می‌لرزد و پیامتان از هم می‌پاشد. به همین دلیل است که رهبران آماده می‌شوند؛ آن‌ها فکر می‌کنند، تأمل می‌کنند، شفاف‌سازی می‌کنند تا وقتی زمان صحبت فرا می‌رسد، بداهه‌پردازی نکنند. آن‌ها از قبل کار لازم را انجام داده‌اند و به آنچه اهمیت دارد فکر کرده‌اند. به همین دلیل است که کلمات آن‌ها قدرت دارند، زیرا آن کلمات قبلاً در زندگی خودشان آزمایش شده‌اند. اعتماد به نفس همچنین زمانی افزایش می‌یابد که کلمات و اعمال شما با یکدیگر مطابقت داشته باشند. اگر یک چیز بگویید و کار دیگری انجام دهید، مردم متوجه خواهند شد و در نهایت خودتان نیز شروع به شک کردن به خودتان خواهید کرد. شما نمی‌توانید مانند یک رهبر صحبت کنید اگر مانند یک رهبر زندگی نمی‌کنید، زیرا مردم بیشتر به مثال شما گوش می‌دهند تا توضیحات شما. آن‌ها بیشتر به نحوه زندگی شما توجه می‌کنند تا آنچه می‌گویید. وقتی رفتار شما از کلماتتان حمایت می‌کند، دیگر لازم نیست برای بااعتماد به نفس به نظر رسیدن، تلاش زیادی کنید. شما با اعتماد به نفس می‌شوید زیرا آن را کسب کرده‌اید.

و نکته دیگر، از حقیقت خود عذرخواهی نکنید. پیام خود را برای راحتی دیگران کوچک نکنید. رهبران صحبت نمی‌کنند تا دوست داشته شوند؛ آن‌ها صحبت می‌کنند تا واضح باشند. آن‌ها صحبت می‌کنند تا رهبری کنند. اگر همیشه نگران افکار مردم باشید، هرگز چیزی نخواهید گفت که ارزش شنیدن داشته باشد. لازم نیست بی‌ادب یا پرخاشگر باشید، اما باید قاطع و واقعی باشید. این بدان معناست که حقیقت خود را متعلق به خود بدانید، حتی اگر همه با آن موافق نباشند. وقتی وارد اتاقی می‌شوید و صحبت می‌کنید، اتاق باید آن را حس کند؛ نه به این دلیل که صدای بلندی دارید، بلکه به این دلیل که محکم و استوار هستید. مردم می‌توانند احساس کنند که شما زندگی را حدسی طی نمی‌کنید. شما تصمیمات گرفته‌اید، باورهایی ساخته‌اید، ایده‌هایی را آزمایش کرده‌اید و اکنون از تجربه صحبت می‌کنید، نه صرفاً از عقیده. این همان چیزی است که به کلمات شما وزن می‌دهد. همچنین به این معنی است که از زبان نرم برای محافظت از خودخواهی خود استفاده نکنید. پرکننده‌ها و تردیدها را حذف کنید. اگر به چیزی باور دارید، آن را بگویید. اگر از چیزی حمایت می‌کنید، آن را بیان کنید. اگر چیزی درست نیست، آن را آشکارا مطرح کنید. بسیاری از مردم با تلاش برای خوب به نظر رسیدن، صدای خود را تضعیف می‌کنند. اما رهبری در مورد خوب به نظر رسیدن نیست؛ در مورد گفتن آنچه مهم است، حتی وقتی ناراحت‌کننده است.

اعتماد به نفس در کلام همچنین از راحت بودن با سکوت ناشی می‌شود. سخنوران ضعیف برای پر کردن هر مکثی عجله می‌کنند؛ آن‌ها از سکوت می‌ترسند. اما ارتباط‌گران قوی می‌دانند که سکوت می‌تواند قدرتمند باشد. شما چیزی مهم می‌گویید، سپس مکث می‌کنید. به مردم زمان می‌دهید تا آن را بشنوند، حس کنند، و اجازه می‌دهید که بنشیند. شما عجله نمی‌کنید، برای تأیید التماس نمی‌کنید. شما آنچه را که باید گفته شود، می‌گویید و سپس صبر می‌کنید. و آن سکوت به همان بلندی کلمات شما صحبت می‌کند. همیشه به خاطر داشته باشید: صدای شما ابزار شماست، نه عصای شما. شما صحبت نمی‌کنید تا خود را اثبات کنید یا باهوش به نظر برسید. شما صحبت می‌کنید تا هدفی را دنبال کنید. شما صحبت می‌کنید تا مردم را به سمت چیزی بهتر هدایت کنید. و وقتی این را بدانید، صدای شما تغییر می‌کند. لحن شما تغییر می‌کند. شما از اجرا دست برمی‌دارید و شروع به رهبری می‌کنید، زیرا اکنون برای تحت تأثیر قرار دادن صحبت نمی‌کنید، بلکه برای تأثیرگذاری صحبت می‌کنید. صحبت کردن مانند یک رهبر در مورد استفاده از کلمات بزرگ، داشتن گرامر عالی یا خودنمایی با واژگان نیست. در مورد وضوح، قطعیت و واقعیت است. مردم از این پیروی می‌کنند. مردم به این پاسخ می‌دهند. زیرا در دنیایی پر از سروصدا، صداهای واقعی برجسته می‌شوند.

[نقطه تعامل: سؤال از مخاطبین] “دکتر جوی‌زاده: از شما می‌خواهم لحظه‌ای تأمل کنید و با خود فکر کنید: چه عادت‌های کلامی در شما وجود دارد که ممکن است ناخواسته، اعتماد به نفس کلامی شما را تضعیف کند؟ لطفاً چند لحظه به این موضوع فکر کنید. آیا عباراتی مانند ‘شاید’ یا ‘فکر می‌کنم’ را زیاد به کار می‌برید؟”

بخش دوم: وضوح در بیان و مسئولیت‌پذیری

اولین و مهم‌ترین عادتی که یک رهبر باید در خود پرورش دهد، روشن و واضح صحبت کردن است تا هیچ‌کس پیام او را اشتباه درک نکند. این موضوع برای هدایت افراد، تأثیرگذاری بر آن‌ها یا حتی جدی گرفته شدن در زندگی روزمره، از اهمیت بالایی برخوردار است. صحبت کردن واضح به معنای فانتزی یا پیچیده بودن کلمات نیست. به معنای فهمیده شدن است. و هنگامی که مردم شما را درک می‌کنند، به شما اعتماد می‌کنند. وقتی اعتماد می‌کنند، گوش می‌دهند. و وقتی گوش می‌دهند، اتفاقات شروع به رخ دادن می‌کنند. اما اگر مردم نتوانند آنچه را که می‌گویید درک کنند، ایده‌های شما چقدر هم که خوب باشند، هوش شما چقدر هم که بالا باشد یا نیت شما چقدر هم که خیرخواهانه باشد، اهمیتی نخواهد داشت. اگر کلمات شما به درستی منتقل نشوند، فرصت را از دست می‌دهید. ارتباط را از دست می‌دهید. احترام را از دست می‌دهید. و از همه بدتر، مردم شروع به پر کردن جاهای خالی می‌کنند. آن‌ها شروع به حدس زدن منظور شما می‌کنند و حدس‌های آن‌ها به ندرت به نفع شما خواهد بود. به همین دلیل است که وضوح همه چیز است. اگر مردم به وضوح شما را نشنوند، دچار سوءتفاهم خواهند شد. و هنگامی که پیام شما گم شود، نفوذ شما نیز از بین می‌رود.

مانند یک رهبر صحبت کردن به این معنی است که مسئولیت کامل وضوح پیام خود را به عهده بگیرید. شما اطلاعات را به سوی مردم پرتاب نمی‌کنید و انتظار ندارید که خودشان آن را بفهمند. شما قبل از صحبت کردن فکر می‌کنید. سرعت خود را کاهش می‌دهید. تمام اضافات را حذف می‌کنید. از تلاش برای باهوش به نظر رسیدن دست برمی‌دارید و روی فهمیده شدن تمرکز می‌کنید. این گونه است که ارتباطات قوی آغاز می‌شود. بسیاری از مردم هرگز این را یاد نمی‌گیرند. آن‌ها سریع صحبت می‌کنند، پرحرفی می‌کنند، فرض می‌کنند دیگران منظورشان را می‌فهمند. مراحل توضیح خود را نادیده می‌گیرند و همه جا ردی از سردرگمی به جا می‌گذارند. سپس تعجب می‌کنند که چرا مردم از آن‌ها پیروی نمی‌کنند، چرا به آن‌ها اعتماد نمی‌کنند، چرا تیمشان بی‌نظم است. پاسخ ساده است: کلمات مبهم، ذهن‌های مبهم ایجاد می‌کنند. اگر مردم پس از صحبت شما گیج هستند، این تقصیر آن‌ها نیست، تقصیر شماست.

صحبت کردن واضح واقعاً چگونه به نظر می‌رسد؟ این امر با دانستن آنچه می‌خواهید بگویید، قبل از گفتن آن آغاز می‌شود. اگر افکار شما پراکنده باشد، کلمات شما نیز پراکنده خواهند بود. باید ایده‌های خود را بررسی کنید. مشخص باشید. از اصطلاحات مبهم استفاده نکنید. دقیقاً بگویید چه منظوری دارید. اگر از کسی می‌خواهید کاری انجام دهد، آن را در یک خط مستقیم بگویید. آن را پیچیده نکنید. تلاش نکنید باهوش به نظر برسید؛ فقط واقعی و مستقیم باشید. وضوح همچنین به معنای حذف تمام کلمات اضافی است که پیام شما را تضعیف می‌کنند. اگر می‌توانید چیزی را در پنج کلمه بگویید، از ۱۵ کلمه استفاده نکنید. اگر پیام شما در میان صحبت‌های زیاد گم شود، مردم گوش نمی‌دهند. آن‌ها از گوش دادن دست می‌کشند، خسته می‌شوند و وقتی مردم از گوش دادن دست بکشند، توجه آن‌ها را از دست می‌دهید. رهبران توجه را هدر نمی‌دهند. آن‌ها به اصل مطلب می‌رسند و روی آن باقی می‌مانند.

واضح صحبت کردن به معنای استفاده از کلماتی است که مردم واقعاً می‌فهمند. تلاش نکنید با استفاده از زبان فنی، باهوش به نظر برسید. به زبان آن‌ها صحبت کنید. در سطح آن‌ها ظاهر شوید. اگر به تیم خود دستورالعمل می‌دهید، آن را به گونه‌ای توضیح دهید که برای آن‌ها منطقی باشد. اگر چیزی جدید را به کسی آموزش می‌دهید، آن را به سادگی تقسیم‌بندی کنید؛ نه به این دلیل که آن‌ها باهوش نیستند، بلکه به این دلیل که وظیفه شما ایجاد ارتباط است نه سردرگمی. یکی از بهترین کارهایی که می‌توانید برای واضح صحبت کردن انجام دهید، کاهش سرعت کلام است. وقتی خیلی سریع صحبت می‌کنید، کلمات شما قدرت خود را از دست می‌دهند. جملات شما به هم می‌پیوندند. مردم بخش‌های کلیدی را از دست می‌دهند. کاهش سرعت، کنترل و متفکر بودن را نشان می‌دهد و به مردم زمان می‌دهد تا آنچه را که می‌گویید پردازش کنند. سریع صحبت کردن اغلب از ناامنی ناشی می‌شود. مردم فکر می‌کنند که باید سریع ایده‌های خود را بیان کنند تا باهوش به نظر برسند. اما رهبران عجله نمی‌کنند. آن‌ها مکث می‌کنند. آن‌ها اجازه می‌دهند کلماتشان بنشینند. آن مکث باعث می‌شود مردم دقیق شوند. آن مکث به پیام شما وزن اضافه می‌کند.

شما همچنین باید نسبت به لحن خود آگاه باشید. لحن شما معنایی را منتقل می‌کند که کلمات شما به تنهایی نمی‌توانند. می‌توانید کلمات درست را با لحن اشتباه بگویید و مردم همچنان آن را اشتباه برداشت خواهند کرد. یا می‌توانید چیزی ساده را با لحنی قوی بگویید و تأثیر زیادی خواهد داشت. لحن شما، نگرش شماست که شنیده می‌شود. اگر لحن شما متغیر باشد – خیلی صاف، خیلی عصبانی، خیلی نامطمئن – پیام شما وضوح خود را از دست می‌دهد. مردم نمی‌دانند چه چیزی را جدی بگیرند و چه چیزی را نادیده بگیرند. به همین دلیل است که لحن خود را با پیام خود هماهنگ می‌کنید. اگر جدی هستید، جدی به نظر برسید. اگر هیجان‌زده هستید، هیجان‌زده به نظر برسید. سیگنال‌های متناقض ارسال نکنید. دلیل دیگری که افراد در صحبت کردن واضح شکست می‌خورند این است که در تلاش برای گفتن همه چیز به یکباره، گرفتار می‌شوند. لازم نیست کل داستان را در یک نفس بگویید. لازم نیست همه جزئیات را به یکباره توضیح دهید. نقطه اصلی خود را انتخاب کنید و حول آن بنا کنید. به یک ایده در یک زمان بچسبید. دنبال کردن آن را برای مردم آسان کنید. به آن‌ها زمان دهید تا آنچه را که می‌گویید جذب کنند. سادگی ضعف نیست، بلکه قوت است. اگر می‌توانید یک ایده بزرگ را در تعداد کمی کلمه توضیح دهید، این رهبری است.

گاهی اوقات صحبت کردن واضح به معنای تکرار یک بار نقطه اصلی شماست. حداقل انضباط این است که همان نقطه اصلی را نه پنج بار، بلکه فقط یک بار تکرار کنید. و نه به این دلیل که مطمئن نیستید، بلکه به این دلیل که مردم برای درک آنچه مهم است، به زمان نیاز دارند. آن را واضح بگویید. مکث کنید. دوباره با اطمینان بگویید. سپس رو به جلو حرکت کنید؛ نه در دایره‌ها، نه در حلقه‌ها، بلکه مستقیم. همچنین باید به نحوه واکنش مردم هنگام صحبت کردن توجه کنید. به چشمان آن‌ها نگاه کنید. به صورت آن‌ها نگاه کنید. آیا گیج شده‌اند؟ آیا حواسشان پرت است؟ آیا غرق در کلمات شما هستند؟ کلمات شما باید مردم را به سمت خود بکشند. اگر آن‌ها در حال دور شدن هستند، خود را تنظیم کنید. رهبران واقعی به بازخورد در زمان واقعی توجه می‌کنند. آن‌ها در صورت لزوم شفاف‌سازی می‌کنند. آن‌ها می‌پرسند “آیا منطقی است؟” نه به عنوان یک کلمه پرکننده، بلکه به عنوان یک بررسی واقعی. و اگر پاسخ منفی است، دفاع نمی‌کنند؛ آن‌ها دوباره به روشی بهتر توضیح می‌دهند.

[نقطه تعامل: نظرسنجی کوتاه] “دکتر جوی‌زاده: از شما می‌خواهم دست‌هایتان را بالا ببرید. چند نفر از شما تجربه کرده‌اید که در یک جلسه، از سرعت صحبت زیاد یا توضیحات طولانی گوینده، پیام اصلی را گم کرده‌اید؟ این نشان می‌دهد که ما هم به عنوان گوینده و هم به عنوان شنونده، چقدر به وضوح و ایجاز نیاز داریم.”

و در اینجا چیزی است که بسیاری از مردم نادیده می‌گیرند: زبان بدن شما. پیام شما فقط کلمات شما نیست. قامت شماست. چهره شماست. دست‌های شماست. حضور شماست. اگر کلمات شما یک چیز بگویند و بدن شما چیز دیگری، مردم به بدن شما باور خواهند کرد. این بدان معناست که صاف ایستادن، رو به فرد بودن، و نشان دادن اینکه حاضر هستید و حواستان پرت نیست. همه این‌ها به وضوح شما اضافه می‌کند. صحبت کردن واضح همچنین از طریق تمرین ساخته می‌شود. شما منتظر لحظات بزرگ نمی‌مانید تا این مهارت را توسعه دهید. شما آن را هر روز تمرین می‌کنید. در مکالمات معمولی آن را تمرین می‌کنید. روی رسیدن به اصل مطلب کار می‌کنید. روی استفاده از کلمات بهتر کار می‌کنید. روی پرسیدن سؤالات بهتر کار می‌کنید. نحوه توضیح ایده‌های خود را بهبود می‌بخشید. این گونه است که رهبران پیام خود را تیز می‌کنند؛ نه فقط از طریق سخنرانی‌های بزرگ، بلکه از طریق مکالمات روزمره که به درستی انجام می‌شوند. وضوح کسب می‌شود. این یک مهارت است. این یک تصمیم است. هر بار که دهان خود را باز می‌کنید، فرصت دارید تا اعتماد بسازید یا آن را از بین ببرید. فرصت دارید مردم را هدایت کنید یا گیج کنید. و مسئولیت دارید که به گونه‌ای صحبت کنید که پیام شما به راحتی قابل درک باشد. پس پشت زبان پیچیده پنهان نشوید. امیدوار نباشید مردم منظور شما را بفهمند. کلمات خود را با عجله بیان نکنید به امید اینکه منتقل شوند. امروز یک تصمیم جدید بگیرید: وقتی صحبت می‌کنید، واضح صحبت خواهید کرد. با هدف صحبت خواهید کرد. به گونه‌ای صحبت خواهید کرد که هیچ‌کس درباره اینکه شما کیستید و برای چه چیزی ایستاده‌اید، گیج نماند. طوری صحبت کنید که گویی کلمات شما اهمیت دارند، زیرا آن‌ها اهمیت دارند. مانند کسی صحبت کنید که می‌داند به کجا می‌رود. مانند کسی صحبت کنید که کار را انجام داده و حق شنیده شدن را کسب کرده است. این گونه یک رهبر صحبت می‌کند. این گونه یک رهبر ارتباط برقرار می‌کند. این گونه یک رهبر چیزی واقعی می‌سازد. و این همان نوع فردی است که مردم انتخاب می‌کنند از او پیروی کنند؛ کسی که پیام خود را هر بار به وضوح بیان می‌کند.

بخش سوم: کنترل صدا و حالات درونی

قبل از آنکه بخواهید رهبری کنید، باید صدای خود را کنترل کنید. این یک پیشنهاد نیست، بلکه یک ضرورت است. زیرا صدای شما بیش از یک صوت است؛ آن حضور، نگرش و انرژی شماست. و اگر صدای شما ثابت نباشد، رهبری شما هرگز مورد اعتماد نخواهد بود. ممکن است بهترین نیات، ذهنی درخشان و ارزش‌های قوی داشته باشید، اما اگر صدای شما بلرزد، نوسان کند، نامطمئن یا پراکنده به نظر برسد، مردم در پیروی از شما تردید خواهند کرد. چرا؟ زیرا مردم فقط به آنچه می‌گویید گوش نمی‌دهند، آن‌ها به نحوه گفتن شما نیز گوش می‌دهند. رهبری با نحوه رفتار و حضور شما آغاز می‌شود و صدای شما بازتاب مستقیمی از دنیای درونی شماست. اگر مضطرب هستید، مردم آن را می‌شنوند. اگر عصبانی هستید، مردم آن را می‌شنوند. اگر نامطمئن هستید، مردم آن را می‌شنوند. نمی‌توانید آن را پنهان کنید. و هرچه “نویز” عاطفی بیشتری در درون شما وجود داشته باشد، صحبت کردن با قدرت و جهت‌گیری سخت‌تر می‌شود. به همین دلیل است که قبل از ورود به نقش رهبری، قبل از تلاش برای تأثیرگذاری بر کسی، باید یاد بگیرید لحن، حجم، ریتم و وضعیت عاطفی خود را کنترل کنید.

یک رهبر فقط صحبت نمی‌کند؛ او توجه را فرمان می‌دهد. و نه با بلند صحبت کردن، نه با صحبت کردن روی حرف دیگران، بلکه با استفاده از صدایی ثابت، آرام و استوار که به مردم می‌گوید: “من اینجا نیستم تا شما را تحت تأثیر قرار دهم، من اینجا هستم تا شما را هدایت کنم”. این تفاوت است. افراد پر سروصدا اغلب می‌خواهند دیده شوند، اما رهبران باثبات می‌خواهند فهمیده شوند. تفاوت بزرگی بین این دو وجود دارد. وقتی صدای شما تحت کنترل باشد، مردم در کنار شما احساس امنیت می‌کنند. آن‌ها احساس می‌کنند که شما عصبانی نخواهید شد، وحشت نخواهید کرد، یا از نظر احساسی از کنترل خارج نخواهید شد. شما ثابت هستید و این ثبات اعتماد ایجاد می‌کند. اگر هر بار که صحبت می‌کنید صدایتان می‌لرزد، نمی‌توانید رهبری کنید. اگر لحن شما با حالت روحی شما تغییر کند، نمی‌توانید رهبری کنید. مردم از پیروی کردن از صداهایی که نمی‌توانند پیش‌بینی کنند، خسته می‌شوند. این عدم پیش‌بینی، اضطراب ایجاد می‌کند. و رهبری در مورد ایجاد اضطراب در مردم نیست؛ در مورد ارائه جهتی است که می‌توانند روی آن حساب کنند.

چگونه صدای خود را کنترل می‌کنید؟ با آگاهی از آن شروع می‌کنید. اغلب مردم حتی متوجه نحوه صدای خود نمی‌شوند. آن‌ها هرگز به لحن خود گوش نداده‌اند. آن‌ها هرگز صدای خود را ضبط نکرده‌اند. آن‌ها نمی‌دانند که آیا خیلی سریع، خیلی آهسته، خیلی تند یا خیلی یکنواخت صحبت می‌کنند. این اولین گام است: خودآگاهی. وقت بگذارید تا واقعاً صدای خود را بشنوید. آیا واضح هستید؟ آیا قاطع هستید؟ آیا مانند کسی به نظر می‌رسید که به گفته‌های خود باور دارد یا مانند کسی که امیدوار است پذیرفته شود؟. هرچه بیشتر بدانید چگونه به نظر می‌رسید، بیشتر می‌توانید آن را کنترل کنید. شما شروع به انتخاب لحن خود می‌کنید به جای اینکه اجازه دهید احساساتتان آن را انتخاب کنند. اگر ناامید هستید، صدای خود را بلند نمی‌کنید. آرام می‌مانید و مستقیماً به موضوع می‌پردازید. اگر هیجان‌زده هستید، سرعت خود را افزایش نمی‌دهید و مردم را از دست نمی‌دهید. انرژی را حفظ می‌کنید اما ثابت می‌مانید. رهبری ایجاب می‌کند که کنترل عاطفی از خود نشان دهید و صدای شما اولین جایی است که مردم آن را می‌بینند.

روش دیگر برای کنترل صدا، از طریق تنفس است. بسیاری از مردم اهمیت تنفس هنگام صحبت کردن را دست‌کم می‌گیرند. تنفس سطحی منجر به سریع صحبت کردن، انرژی عصبی و لرزش در بیان می‌شود. اما وقتی تنفس خود را کند می‌کنید، صدای شما به طور طبیعی قوی‌تر و عمیق‌تر می‌شود. لازم نیست آن را فشار دهید؛ آن جا می‌افتد. عمدی می‌شود و مردم آن کنترل را حس می‌کنند. قبل از هر مکالمه مهم، هر جلسه، هر تصمیمی، خود را متمرکز کنید. نفس بکشید. همه چیز را در درون خود کند کنید و سپس صحبت کنید. کنترل همچنین به معنای دانستن زمان عدم صحبت کردن است. یک صدای قدرتمند فقط در مورد آنچه می‌گویید نیست، در مورد آنچه خودداری می‌کنید از گفتن است. اگر از روی تحریک صحبت کنید، چیزهایی خواهید گفت که پشیمان خواهید شد. خسارتی ایجاد خواهید کرد که ترمیم آن زمان زیادی می‌برد. اما اگر خود را برای مکث کردن، فکر کردن، گوش دادن آموزش دهید، کلمات کمتری خواهید گفت اما وزن بیشتری خواهند داشت. و این همان چیزی است که ارتباطات رهبری در مورد آن است: کلمات کمتر، معنای بیشتر.

[نقطه تعامل: تأمل فردی] “دکتر جوی‌زاده: لحظه‌ای مکث کنید و به یکی از رهبرانی فکر کنید که بیشترین احترام را برایش قائل هستید. آیا او فردی است که با صدای بلند و پرهیاهو صحبت می‌کند، یا کسی است که با آرامش، ثبات و کنترلی که در صدایش دیده می‌شود، تأثیرگذار است؟ این تأمل به شما کمک می‌کند تا قدرت کنترل صدا را در عمل مشاهده کنید.”

به رهبرانی که بیشترین احترام را برایشان قائل هستید، فکر کنید. آن‌ها در کلماتشان عجله نمی‌کردند. آن‌ها دچار لکنت نمی‌شدند. آن‌ها پرحرفی نمی‌کردند. آن‌ها با هدف صحبت می‌کردند. هر جمله وظیفه‌ای داشت. هر کلمه معنایی را حمل می‌کرد. آن‌ها سعی نمی‌کردند مهم به نظر برسند؛ آن‌ها محکم و باثبات بودند. این همان چیزی است که به صدای آن‌ها اقتدار می‌بخشید. و این نوع اقتدار از عناوین یا حجم صدا ناشی نمی‌شود. از قدرت درونی می‌آید. از انضباط می‌آید و این انضباط باید توسعه یابد. شما صدای خود را مانند هر مهارت دیگری تمرین می‌کنید. آن را آموزش می‌دهید. آن را تمرین می‌کنید، نه برای جعلی بودن، بلکه برای اصلاح آن. اگر در جمع صحبت می‌کنید، از قبل آن را تمرین کنید. به صدای خود گوش دهید. تنظیم کنید. اگر تیمی را رهبری می‌کنید، فقط از روی غریزه صحبت نکنید. لحن، بیان و سرعت خود را آماده کنید. رهبران قوی در مورد ارتباطات به شانس تکیه نمی‌کنند. آن‌ها آن را جدی می‌گیرند، زیرا می‌دانند هر کلمه، هر لحن، هر مکثی می‌تواند آنچه را که در تلاش برای رهبری آن هستند، بسازد یا از بین ببرد.

همچنین درک کنید که صدای شما فقط در لحظات بزرگ استفاده نمی‌شود. در مکالمات کوچک، در گفت‌وگوهای یک به یک، در ارائه بازخورد، در برخورد با تعارضات، اهمیت دارد. در هر لحظه که صحبت می‌کنید، مردم در حال مشاهده هستند. آن‌ها از خود می‌پرسند: “آیا می‌توانم به این شخص اعتماد کنم؟ آیا او به گفته‌های خود عمل می‌کند؟ آیا کنترل اوضاع را در دست دارد یا ناپایدار است؟”. این اعتماد بر اساس میزان تسلط شما بر لحن، پیام و انرژی شما ساخته یا تخریب می‌شود. و انرژی همه چیز است. اگر صدای شما فاقد انرژی باشد، مردم کلمات شما را حس نخواهند کرد. نمی‌توانید مردم را با لحنی بی‌روح برانگیزید. نمی‌توانید با بیانی یکنواخت الهام بخشید. لازم نیست بلند باشید، اما باید زنده باشید. صدای شما باید باور را با خود حمل کند. باید نشان دهد که اهمیت می‌دهید. باید به طور کامل در کلمات خود حضور داشته باشید. در غیر این صورت، ایده‌های شما چقدر هم که خوب باشند، تأثیری نخواهند داشت.

رهبری همچنین به معنای مدیریت محرک‌های عاطفی شماست. وقتی کارها خراب می‌شوند، وقتی مردم شما را تحت فشار قرار می‌دهند، وقتی موقعیت‌ها شدید می‌شوند، باید بتوانید بدون لرزش یا بالا رفتن صدا، موضع خود را حفظ کنید. اگر صدای شما هر بار که تحت فشار قرار می‌گیرید تغییر کند، مردم اعتماد خود را به ثبات شما از دست می‌دهند. آن‌ها ممکن است به دانش شما احترام بگذارند، اما در لحظات مهم در پیروی از شما تردید خواهند کرد. کنترل به معنای آرام ماندن، حتی وقتی همه چیز در حال فروپاشی است. این آرامش چیزی است که مردم به خاطر می‌آورند. این همان چیزی است که به دیگران کمک می‌کند تا ثابت بمانند. وقتی صدای شما آموزش دیده باشد، رهبری شما دقیق‌تر می‌شود. با تمرکز صحبت می‌کنید. با حضور رهبری می‌کنید. با قدرت هدایت می‌کنید. و مردم آن را حس می‌کنند. آن‌ها می‌دانند در حضور کسی هستند که فقط برای شنیده شدن صحبت نمی‌کند. آن‌ها صحبت می‌کنند زیرا چیزی ارزش شنیدن دارند. پس صدای خود را جدی بگیرید؛ نه برای اجرا، بلکه برای نفوذ. آن را هر روز تمرین کنید. درباره آن تأمل کنید. صدای خود را ضبط کنید. بازخورد صادقانه بخواهید. لحن خود را تنظیم کنید تا قدرت و وضوح را منعکس کند. صحبت کردن تحت فشار را تمرین کنید. حفظ موضع خود را بدون فریاد زدن تمرین کنید. صدایی بسازید که مردم را آرام کند، آن‌ها را به حرکت وادارد و بدون نیاز به درخواست، احترام را کسب کند. زیرا قبل از آنکه کسی از شما پیروی کند، ابتدا به شما گوش خواهد داد. و قبل از آنکه به شما گوش دهد، صدای شما را قضاوت خواهد کرد. نه لهجه شما، نه واژگان شما، بلکه حضور، انرژی و کنترل پشت آن. وقتی صدای شما نظم، هدف و ثبات را منعکس کند، مردم احساس امنیت می‌کنند. آن‌ها احساس اطمینان می‌کنند و شروع به اعتماد به رهبری شما می‌کنند. نه به این دلیل که شما به آن‌ها گفتید، بلکه به این دلیل که صدای شما آن را اثبات کرد. این گونه رهبری می‌کنید. این گونه رهبری آغاز می‌شود. قبل از اینکه از دیگران بخواهید پیروی کنند، مطمئن شوید که صدای شما برای هدایت آماده است. نه گاهی اوقات، نه وقتی که حالش را دارید؛ هر بار، در هر اتاق، در هر لحظه. زیرا وقتی صدای شما ثابت باشد، رهبری شما واقعی می‌شود.

بخش چهارم: الهام‌بخش عمل بودن

رهبری واقعی در ارتباطات در این است که چیزهایی بگویید که واقعاً مردم را به عمل وادار کند. صحبت کردن صرف یا باهوش به نظر رسیدن هدف نیست؛ هدف این است که به گونه‌ای صحبت کنید که حرکت ایجاد کند. کلمات یک رهبر فقط زمان را پر نمی‌کنند؛ آن‌ها ذهن‌ها را تغییر می‌دهند، مردم را بیدار می‌کنند. آن‌ها باعث می‌شوند کسی از کاری که می‌کند دست بکشد و متفاوت فکر کند. آن‌ها باعث می‌شوند کسی گامی بردارد که از آن اجتناب می‌کرده است. وقتی مانند یک رهبر صحبت می‌کنید، کلمات شما باید قدرت داشته باشند؛ نه هیجان عاطفی، بلکه یک انگیزه عملی. کلمات شما باید به عمل منجر شوند. در غیر این صورت، شما فقط یک صدای دیگر در پس‌زمینه هستید. مردم هر روز چیزهای زیادی می‌شنوند. آن‌ها با نظرات، حواس‌پرتی‌ها، دستورالعمل‌ها و توصیه‌ها پر شده‌اند، اما بیشتر آن‌ها را به حرکت وا نمی‌دارد. آنچه به خاطر می‌ماند، چیزی است که به اندازه کافی قوی بوده تا آن‌ها را از راحتی بیرون کشیده و به حرکت وادارد. و این وظیفه شماست: گفتن چیزهایی که مردم را بدون فریاد زدن بیدار می‌کند. به گونه‌ای صحبت کنید که نه تنها به گوش آن‌ها، بلکه به هسته وجودشان برسد.

چنین گفتاری از حفظ کردن جملات نمی‌آید. از دانستن چرایی گفتن آنچه می‌گویید نشأت می‌گیرد. از وضوح، از نیت، از تجربه می‌آید. قبل از اینکه تلاش کنید بر دیگران تأثیر بگذارید، نیت خود را بررسی کنید. آیا سعی در تحت تأثیر قرار دادن دارید یا تأثیرگذاری؟. آیا فقط آنچه را شنیده‌اید تکرار می‌کنید یا از مکانی صحبت می‌کنید که در زندگی واقعی آزمایش شده است؟. مردم می‌توانند تشخیص دهند که کلمات شما فقط اطلاعات هستند یا کلمات واقعی. کلمات واقعی فشار و وزن دارند. آن‌ها شناور نیستند، بلکه می‌نشینند. و وقتی می‌نشینند، مردم حرکت می‌کنند. اگر می‌خواهید مردم را به حرکت درآورید، مستقیماً به درد آن‌ها صحبت کنید. به آن بخشی از وجودشان صحبت کنید که از بهانه‌ها خسته شده است. به ناامیدی‌ای که حمل می‌کنند اما هرگز به زبان نمی‌آورند، صحبت کنید. به تصمیمی که به تعویق انداخته‌اند، صحبت کنید. لازم نیست آن را کامل بگویید؛ فقط باید آن را صادقانه بگویید. حقیقت تأثیر می‌گذارد. حقیقت دردناک است، اما رهایی‌بخش نیز هست.

مردم با حرف‌های نرم احاطه شده‌اند. همه به آن‌ها می‌گویند آرام بگیرند، منتظر زمان مناسب باشند، از ناراحتی اجتناب کنند. این چیزی نیست که آن‌ها از یک رهبر نیاز دارند. آن‌ها به کسی نیاز دارند که بگوید: “به اندازه کافی منتظر مانده‌اید. پنهان شده‌اید. به کم قانع شده‌اید“. نه با قضاوت، بلکه با وضوح. وقتی کسی آنچه را که باید گفته شود، می‌گوید، مردم بیدار می‌شوند. و شما مردم را با توضیحات بیش از حد به حرکت در نمی‌آورید. آن را یک بار، واضح و با قدرت بگویید و بگذارید بنشیند. اگر نقطه اصلی خود را از طریق پنج مثال مختلف توضیح دهید، جرقه را از دست می‌دهید. پیام گم می‌شود. آن را کوتاه، تیز و مستقیم بگویید. و وقتی گفته شد، آن را کمرنگ نکنید. مردم به وضوح نیاز دارند، نه راحتی. آن‌ها به چیزی نیاز دارند تا به آن چنگ بزنند، نه چیزی برای زیاد فکر کردن. اگر می‌خواهید آن‌ها عمل کنند، چیزی پاک و محکم به آن‌ها بدهید. مردم بر اساس ایده‌های مبهم عمل نمی‌کنند. آن‌ها بر اساس جهت‌گیری محکم عمل می‌کنند.

کلید دیگر، احساس فوریت است. مردم بدون فوریت حرکت نمی‌کنند. کلمات شما باید حس کنند که کاری باید اکنون انجام شود. نه در ۶ ماه دیگر، نه وقتی زندگی بهتر می‌شود؛ اکنون. نه با وحشت، بلکه با فشار. باید به آن‌ها نشان دهید که چه چیزی در خطر است. اگر حرکت نکنند چه اتفاقی می‌افتد؟ اگر همان‌گونه بمانند چه چیزی را از دست می‌دهند؟ اگر به انتظار ادامه دهند چه چیزی برایشان هزینه خواهد داشت؟. این گونه است که عمل را تحریک می‌کنید؛ نه با ترس، بلکه با حقیقت. حقیقتی که ماندن در جایی که هستید، اغلب خطرناک‌ترین تصمیم است. و به زبانی صحبت کنید که آن‌ها می‌فهمند. از کلماتی استفاده کنید که آن‌ها به کار می‌برند. اگر پیام شما خیلی صیقلی به نظر می‌رسد، مردم گوش نمی‌دهند. آن‌ها فکر می‌کنند برای آن‌ها نیست. اما اگر به نظر برسد از کسی آمده است که در مسیر آن‌ها قدم زده، با مشکلات آن‌ها جنگیده، گوش خواهند داد. شما به گرامر عالی یا جملات هوشمندانه نیاز ندارید. باید واقعی به نظر برسید. باید به نظر برسید کسی هستید که به آنچه می‌گوید باور دارد و آنچه را که قصد دارد بگوید، بیان می‌کند. فقط آنچه می‌گویید مهم نیست، بلکه چقدر به آن باور دارید. اگر به پیام خود ایمان ندارید، هیچ‌کس دیگری نیز نخواهد داشت.

[نقطه تعامل: سؤال از مخاطبین] “دکتر جوی‌زاده: چه زمان‌هایی در زندگی خود احساس فوریت برای عمل را تجربه کرده‌اید که از کلام یک رهبر یا فرد تأثیرگذار نشأت گرفته باشد؟ لطفاً به آن لحظه و تأثیر آن کلمات بر شما فکر کنید.”

لحن شما، باور شما را حمل می‌کند. اگر توصیه‌ای می‌دهید که خودتان به آن عمل نمی‌کنید، مردم آن را حس خواهند کرد. اگر به مردم می‌گویید منضبط باشند در حالی که خودتان زندگی بی‌نظمی دارید، کلمات شما قدرت خود را از دست می‌دهند. اما اگر کلمات شما از استاندارد شخصی شما نشأت می‌گیرد، به شدت تأثیر می‌گذارند. به همین دلیل است که زندگی شما باید با پیامتان مطابقت داشته باشد. وقتی چنین باشد، کلمات شما بدون نیاز به بلند بودن، قدرت پیدا می‌کنند. مردم به دنبال انگیزه نیستند. آن‌ها به دنبال اجازه تغییر هستند. آن‌ها می‌خواهند بدانند که رها کردن چیزهای آشنا اشکالی ندارد. آن‌ها می‌خواهند بشنوند که اجازه دارند از خودشان بیشتر بخواهند. و کلمات شما می‌توانند آن را فعال کنند. کلمات شما می‌توانند کلید را بچرخانند، اما فقط اگر مستقیم، واقعی و با هدف عمل باشند. اطراف موضوع صحبت نکنید. آن را شیرین نکنید. آنچه را که باید بشنوند، بگویید و سپس آن‌ها را به انجام کاری با آن تشویق کنید. گاهی اوقات آنچه مردم را به حرکت درمی‌آورد، الهام نیست، بلکه مقابله است. شما چیزی می‌گویید که آن‌ها از آن اجتناب می‌کرده‌اند. یک آینه جلوی آن‌ها می‌گیرید. آن را آشکارا بیان می‌کنید؛ نه با عصبانیت، بلکه با صداقت. آن لحظه ناراحتی به نقطه عطف تبدیل می‌شود. بسیاری از مردم منتظر کسی هستند که آن‌ها را به سطحی بالاتر فراخواند. نه با فریاد زدن، نه با احساس گناه، بلکه با گفتن: “شما قادر به انجام کارهای بیشتری هستید و زمان عمل فرا رسیده است“. این جمله، اگر درست بیان شود، می‌تواند زندگی کسی را تغییر دهد.

و به دام تلاش برای گفتن آنچه محبوب است، نیفتید؛ آنچه مورد نیاز است را بگویید. رهبران به دنبال تشویق نیستند؛ آن‌ها به دنبال پیشرفت هستند. ممکن است اتاق کف نزند؛ اشکالی ندارد. آن‌ها به آن فکر خواهند کرد. با آن کنار خواهند آمد. و اگر واقعی باشد، حرکت خواهند کرد. شما سعی در سرگرم کردن ندارید؛ شما سعی در ساختن چیزی دارید. پس مانند کسی صحبت کنید که مسئولیت تأثیر کلمات خود را به عهده می‌گیرد. و هرگز فراموش نکنید که سکوت می‌تواند به همان اندازه قدرتمند باشد. اگر کلمات شما قوی باشند، نیازی به زیاد گفتن ندارید. یک جمله که با سکوت همراه شود، می‌تواند بیشتر از یک سخنرانی پنج دقیقه‌ای تأثیر داشته باشد. به پیام فضای نفس کشیدن می‌دهد. به مردم فضای پاسخگویی درونی می‌دهد. اگر کلمات شما پر از حقیقت هستند، عجله نکنید تا به صحبت ادامه دهید. بگذارید بنشیند. بگذارید طنین‌انداز شود. شما همچنین با ساده‌سازی مسائل، مردم را به حرکت درمی‌آورید. پیچیدگی، تردید ایجاد می‌کند. اما وقتی چیزی را به یک گام واضح و بعدی تجزیه می‌کنید، مردم احساس آمادگی می‌کنند. آن را اینگونه بگویید: “امروز شروع کنید. تماس بگیرید. آن را یادداشت کنید. اکنون آن را درست کنید”. آن‌ها را حدس‌زن رها نکنید. آن‌ها را از فکر به تصمیم، از ایده به عمل، از نیت‌های خوب به تغییر واقعی حرکت دهید. و به یاد داشته باشید، نیازی نیست بیشتر بگویید؛ باید بهتر بگویید. پیام خود را شلوغ نکنید. لبه‌های خود را نرم نکنید. به مسئله واقعی صحبت کنید. کلماتی را بگویید که مردم از گفتن آن‌ها می‌ترسند. عادت‌هایی را که آن‌ها را در جا نگه می‌دارد، مطرح کنید. آنچه را که دیگران نمی‌گویند، شما بگویید. این گونه یک رهبر صحبت می‌کند. این گونه یک رهبر مردم را به حرکت درمی‌آورد. زیرا وقتی کلمات شما حقیقت، فوریت و جهت‌گیری را با خود حمل می‌کنند؛ وقتی صدای شما آرام، کنترل‌شده و مطمئن است؛ وقتی پیام شما بر آنچه مهم‌تر است تمرکز دارد؛ آنگاه مردم از گشت و گذار دست می‌کشند، از انتظار دست می‌کشند و شروع به حرکت می‌کنند. آن‌ها از زندگی در تأخیر دست می‌کشند و شروع به زندگی با هدف می‌کنند. به گونه‌ای صحبت کنید که اهمیت داشته باشد. به آن بخشی از وجود مردم صحبت کنید که تشنه بیشتر است. با فشار کافی صحبت کنید تا آن‌ها را بیدار کنید و با وضوح کافی برای نشان دادن مسیر بعدی. این گونه رهبری می‌کنید. این گونه توجه کسب می‌کنید. این گونه مردم را به حرکت درمی‌آورید؛ نه با سروصدا، بلکه با کلماتی که وزن دارند. و این کلمات باید از جایی در درون شما بیایند که قبلاً به حرکت درآمده است. زیرا آنچه شما را به حرکت درمی‌آورد، دیگران را نیز به حرکت درخواهد آورد. از آن مکان صحبت کنید. از استانداردهای خود صحبت کنید. از زخم‌های خود صحبت کنید. از آنچه به سختی آموخته‌اید صحبت کنید. این همان چیزی است که صدای شما را متفاوت می‌کند. این همان چیزی است که پیام شما را مهم می‌کند. این همان چیزی است که مردم را به عمل وامی‌دارد.

بخش پنجم: استفاده از کلمات قوی و معنادار

استفاده از کلمات قوی که احترام و توجه ایجاد می‌کنند، مهارتی است که اکثر افراد هرگز آن را جدی نمی‌گیرند، اما هر رهبری باید بر آن مسلط شود. مردم از صداهایی که ضعیف، نامطمئن یا پر از پرگویی هستند، پیروی نمی‌کنند. آن‌ها از صداهایی پیروی می‌کنند که با محتوا صحبت می‌کنند. و کلمات قوی به معنای کلمات خشن نیستند. آن‌ها به معنای کلماتی هستند که معنا دارند، کلماتی که وزن دارند و کلماتی که نشان می‌دهند شما حق شنیده شدن را کسب کرده‌اید. هر بار که صحبت می‌کنید، یا اعتبار می‌سازید یا آن را از دست می‌دهید. یا توجه کسب می‌کنید یا نادیده گرفته می‌شوید. همه این‌ها به انتخاب کلمات شما باز می‌گردد. کلمات ضعیف فراموش‌شدنی هستند. کلمات قوی به یاد می‌مانند. برای صحبت کردن مانند یک رهبر، باید تأثیری را که کلماتتان ایجاد می‌کنند، درک کنید. نه فقط معنا، بلکه لحن، حضور و قدرت پشت آن‌ها. کلمات قوی توجه را می‌طلبند. نه به این دلیل که بلند هستند، بلکه به این دلیل که دقیق هستند. وقتی با زبانی واضح و قوی صحبت می‌کنید، مردم متوقف می‌شوند و گوش می‌دهند. آن‌ها جدی بودن شما را حس می‌کنند. آن‌ها اعتماد به نفس شما را احساس می‌کنند. نیازی به تکرار خود ندارید. نیازی به توضیحات بیش از حد ندارید. یک جمله که با قدرت و وضوح بیان شود، می‌تواند جهت یک مکالمه و در برخی موارد، یک زندگی را تغییر دهد.

زبان ضعیف، شک و تردید ایجاد می‌کند. وقتی از عباراتی مانند “فکر می‌کنم”، “شاید”، “حدس می‌زنم” یا “نوعی” استفاده می‌کنید، پیام خود را رقیق کرده و آن را از قدرت تهی می‌کنید و مردم از گوش دادن دست می‌کشند. کلمات قوی پاک و مستقیم هستند. آن‌ها جایی برای سردرگمی باقی نمی‌گذارند. آن‌ها نشان می‌دهند که شما تصمیمی گرفته‌اید. شما یک پیشنهاد ارائه نمی‌دهید؛ شما یک بیانیه می‌دهید. و وقتی مردم این نوع قطعیت را می‌شنوند، احتمال بیشتری دارد که به صدای شما احترام بگذارند. اگر همیشه در تلاش برای نرم بودن، برای ناراحت نکردن، برای راضی نگه داشتن همه هستید، در نهایت چیزی نخواهید گفت که اهمیت داشته باشد. مردم به وضوح احترام می‌گذارند. آن‌ها از کسی پیروی می‌کنند که حقیقت را می‌گوید. حتی اگر ناراحت‌کننده باشد، به ویژه وقتی ناراحت‌کننده است. کلمات قوی به معنای پرخاشگری نیستند؛ آن‌ها به معنای شکست‌ناپذیری هستند. شما صدای خود را بلند نمی‌کنید، شما استاندارد خود را بالا می‌برید. این همان چیزی است که باعث می‌شود مردم توجه کنند.

انتخاب کلمات شما، استانداردهای شما را منعکس می‌کند. اگر در تفکر خود به متوسط بودن اکتفا کرده‌اید، کلمات شما متوسط به نظر خواهند رسید. اما اگر از خودتان بیشتر خواسته‌اید، کلمات شما آن را منعکس خواهند کرد. کلمات قوی از یک ذهنیت قوی می‌آیند. وقتی تفکر شما واضح باشد، زبان شما قدرتمند می‌شود. اگر با قدرت صحبت می‌کنید، به این دلیل است که در درون خود قدرت ساخته‌اید. با فشار کنار آمده‌اید. با چالش‌ها روبرو شده‌اید. صدای خود را کسب کرده‌اید. مردم فقط نمی‌خواهند اطلاعات بشنوند؛ آن‌ها می‌خواهند باور بشنوند. آن‌ها می‌خواهند قاطعیت را احساس کنند. اگر کلمات شما پر از شک و تردید باشد، آن‌ها را از دست می‌دهید. اما وقتی از هسته وجود خود صحبت می‌کنید، وقتی چیزهایی می‌گویید که آن‌ها را تجربه کرده‌اید، مردم مجذوب می‌شوند، زیرا می‌توانند تفاوت بین حرف و حقیقت را احساس کنند. حرف آسان است. حقیقت به نظم و انضباط نیاز دارد. و وقتی کلمات شما بر پایه حقیقت باشند، مردم نمی‌توانند شما را نادیده بگیرند.

استفاده از کلمات قوی همچنین به معنای حذف تمام پرکننده‌ها است. عباراتی که هیچ کاری انجام نمی‌دهند، مانند “می‌دانید”، “نوعی”، “مثل اینکه”، تأثیر شما را تضعیف می‌کنند. آن‌ها سروصدا ایجاد می‌کنند و رهبری در مورد سروصدا نیست؛ در مورد دقت است. یک جمله واضح که بدون تردید بیان شود، قدرتمندتر از یک سخنرانی ۱۰ دقیقه‌ای پر از پرکننده است. کمتر بگویید، اما بهتر بگویید. برای کسب احترام هنگام صحبت کردن، باید به کلمات خود احترام بگذارید. این بدان معناست که فقط برای صحبت کردن حرف نمی‌زنید. وقتی فکر نکرده‌اید، صحبت نمی‌کنید. هر جمله هدفی دارد. هر کلمه نیتی دارد. این گونه است که مردم شروع به احترام گذاشتن به شما می‌کنند؛ نه فقط به خاطر آنچه می‌گویید، بلکه به خاطر چقدر با دقت آن را می‌گویید. توجه کسب می‌شود؛ خودکار نیست. و در مورد خودنمایی نیست؛ در مورد محکم و استوار بودن است. کلمات شما باید مانند لنگر باشند. وقتی چیزی می‌گویید، می‌ماند. مردم آن را با خود حمل می‌کنند. بعداً به آن فکر می‌کنند. زیرا فقط یک صدا نبود؛ یک بیانیه بود. اگر کلمات شما به محض شنیدن محو شوند، شما رهبری نمی‌کنید؛ شما با بقیه ترکیب می‌شوید.

[نقطه تعامل: درخواست تأمل] “دکتر جوی‌زاده: از شما می‌خواهم لحظه‌ای به تفاوت بین “حرف” و “حقیقت” در ارتباطات رهبری بیندیشید. چگونه می‌توانیم از اصالت و حقیقت کلام خود اطمینان حاصل کنیم تا پیامی قدرتمندتر منتقل شود؟”

زبان رهبری جسورانه است، نه بی‌پروا. با اعتماد به نفس است، نه مغرورانه. و همیشه واضح است. وضوح، قدرت است. اگر کسی مجبور باشد بپرسد “منظورتان از آن چه بود؟”، شما قبلاً او را از دست داده‌اید. مردم از صداهایی پیروی می‌کنند که آسان برای فهمیدن، اما دشوار برای نادیده گرفتن هستند. این همان تعادل است: سادگی و قدرت در هم آمیخته. بدون پرگویی، بدون خودخواهی، فقط حقیقت که مستقیماً بیان شده است. نکته دیگری نیز باید بدانید: کلمات قوی باید کسب شوند. نمی‌توانید آن‌ها را جعل کنید. اگر زندگی شما با پیامتان مطابقت نداشته باشد، کلمات شما پوچ به نظر خواهند رسید. به همین دلیل است که انضباط شخصی مهم است. به همین دلیل است که زندگی با استانداردها مهم است، زیرا صدای شما از مثال شما قدرت می‌گیرد. وقتی آنچه را که می‌گویید زندگی کرده‌اید، نیازی به قانع کردن مردم ندارید. آن‌ها آن را حس می‌کنند. آن‌ها آن را می‌شنوند. متفاوت است. شما وقتی توجه را جلب می‌کنید که کلمات شما ارزش بیاورند. هر بار که صحبت می‌کنید، از خود بپرسید: “آیا این به کسی کمک می‌کند تا بهتر فکر کند، بهتر عمل کند، بهتر زندگی کند؟”. اگر پاسخ منفی است، آن را نگویید. انرژی خود را برای آنچه مهم است، ذخیره کنید. رهبران برای پر کردن زمان صحبت نمی‌کنند؛ آن‌ها صحبت می‌کنند تا چیزی را تغییر دهند. و وقتی کلمات شما به طور مداوم ارزش ارائه می‌دهند، مردم برای شما جا باز می‌کنند. آن‌ها از گشت و گذار دست می‌کشند. آن‌ها از حرکت دست می‌کشند. آن‌ها گوش می‌دهند.

کلمات قوی همچنین صادقانه هستند. نه ظالمانه، بلکه صادقانه. شما آنچه را که باید گفته شود، می‌گویید. پشت راحتی پنهان نمی‌شوید. آن را زینت نمی‌دهید. حقیقت را به وضوح و مستقیماً می‌گویید. بسیاری از مردم از این کار اجتناب می‌کنند. آن‌ها در دایره‌ها صحبت می‌کنند. آن‌ها همه چیز را نرم می‌کنند. اما وقتی مانند یک رهبر صحبت می‌کنید، با جسارت صحبت می‌کنید. می‌گویید “این کار نمی‌کند”. می‌گویید “این نیاز به تغییر دارد”. می‌گویید “این چیزی است که باید اتفاق بیفتد”. چنین وضوحی احترام ایجاد می‌کند. ممکن است همه آن را دوست نداشته باشند، اما آن را به خاطر خواهند آورد. و وقتی مردم کلمات شما را به خاطر می‌آورند، شما به یک صدای نفوذ تبدیل می‌شوید. نه به این دلیل که آن را تحمیل کرده‌اید، بلکه به این دلیل که آن را کسب کرده‌اید. با تمرکز، با شجاعت، با دقت صحبت کرده‌اید. این همان چیزی است که رهبران را متمایز می‌کند. آن‌ها بیشتر صحبت نمی‌کنند؛ آن‌ها قوی‌تر صحبت می‌کنند. و این قدرت از فریاد زدن نمی‌آید. از خودکنترلی، از تفکر، از مسئولیت‌پذیری می‌آید. هر اتاقی که وارد می‌شوید پر از صداست. بیشتر آن‌ها با هم ترکیب می‌شوند. اما وقتی کسی با وزن، عمق و وضوح صحبت می‌کند، همه برمی‌گردند. این هدف شماست. نه اینکه بلندترین باشید، بلکه کسی باشید که مردم برای او متوقف می‌شوند. زیرا آنچه می‌گویید چیزی واقعی را با خود حمل می‌کند. این رهبری است. و رهبری با نحوه صحبت شما با خودتان آغاز می‌شود. اگر صدای درونی شما ضعیف باشد، صدای بیرونی شما نیز ضعیف خواهد بود. ابتدا در درون خود قوی صحبت کنید. دیگر شک به خود راه ندهید. دیگر کوچک بازی نکنید. ذهن خود را برای تفکر با قدرت آموزش دهید و کلمات شما نیز از آن پیروی خواهند کرد. می‌گویید “من می‌توانم این کار را انجام دهم. آن را بهتر خواهم کرد. از متوسط ماندن خودداری می‌کنم”. وقتی با خودتان با قدرت صحبت می‌کنید، شروع به صحبت کردن با دنیا به همان شیوه می‌کنید. پس کلمات خود را با دقت انتخاب کنید. با قاطعیت صحبت کنید. با قدرت صحبت کنید. زبان نرمی را که زمان مردم را هدر می‌دهد، حذف کنید. صحبت کنید تا واضح باشید، نه اینکه دوست داشته شوید. صحبت کنید تا تأثیر بگذارید، نه فقط برای پر کردن سکوت. از تجربه صحبت کنید، نه تئوری. وقتی کلمات شما قوی هستند، مردم آن را حس می‌کنند. بیشتر گوش می‌دهند. بیشتر اعتماد می‌کنند و به خاطر می‌آورند. این گونه احترام ساخته می‌شود. این گونه توجه کسب می‌شود. نه از طریق سروصدا، بلکه از طریق کلمات قوی، واضح و واقعی که مستقیماً به آنچه مهم است صحبت می‌کنند. شما به جمعیت نیاز ندارید. شما به تأیید نیاز ندارید. شما به نظم و انضباط نیاز دارید. شما به باور نیاز دارید. و شما به شجاعت نیاز دارید تا مانند کسی صحبت کنید که به هر کلمه‌ای که می‌گوید باور دارد. این گونه رهبری به نظر می‌رسد. و این همان چیزی است که مردم از آن پیروی خواهند کرد؛ نه فقط کلمات، بلکه کلماتی که رهبری می‌کنند.

بخش ششم: پرهیز از گفتار ضعیف و تقویت حضور

پرهیز از گفتار ضعیف و سخن گفتن با قدرت واقعی، لحظه‌ای است که همه چیز تغییر می‌کند؛ نه فقط در ارتباطات شما، بلکه در زندگی شما. زیرا نحوه صحبت شما، نحوه تفکر شما را آشکار می‌کند و نحوه تفکر شما همه چیز را شکل می‌دهد. گفتار ضعیف بیش از کلمات نرم است؛ آن عادت صحبت کردن از تردید، از ترس، از ناامنی است. و هرچه طولانی‌تر به این شیوه صحبت کنید، بیشتر هویت شما را شکل می‌دهد. بخشی از وجود شما می‌شود. اما وقتی تصمیم می‌گیرید از چنین زبانی دست بکشید و انتخاب می‌کنید با قدرت واقعی صحبت کنید، نه تنها متفاوت به نظر می‌رسید؛ متفاوت می‌شوید. دقیق‌تر، مطمئن‌تر، محترم‌تر می‌شوید. مردم می‌دانند چه زمانی صدای شما قدرت دارد. آن‌ها آن را حس می‌کنند؛ نه به این دلیل که صدای خود را بلند می‌کنید، بلکه به این دلیل که کلمات شما دارای ستون فقرات هستند. اقتداری آرام در لحن شما وجود دارد. قصدی در بیان شما هست. قدرتی در پیام شما نهفته است. و این فقط زمانی اتفاق می‌افتد که از رقیق کردن گفتار خود با عباراتی که اعتبار شما را از بین می‌برند، دست بکشید.

شما هر روز گفتار ضعیف را می‌شنوید: “مطمئن نیستم، اما امیدوارم درست شود.” “شاید این احمقانه به نظر برسد، اما…” این عبارات در مکالمه رخنه می‌کنند و هر بار که این کار را می‌کنند، پیامی ارسال می‌کنند: “من به آنچه می‌گویم کاملاً باور ندارم”. ممکن است شما قصد گفتن این را نداشته باشید، اما دقیقاً همان چیزی است که مردم می‌شنوند. گفتار ضعیف، پیام شما را قبل از آنکه به زمین بنشیند، تضعیف می‌کند. شک را نشان می‌دهد. فاصله ایجاد می‌کند. و اگر می‌خواهید رهبری کنید، تأثیر بگذارید، اعتماد کسب کنید، آن کلمات برای شما گران تمام خواهند شد. قدرت واقعی در صدای شما با حذف کلماتی آغاز می‌شود که قدرت شما را هدر می‌دهند. نیازی نیست خود را به همه توضیح دهید. نیازی نیست نظر خود را برای جلوگیری از ناراحتی کوچک کنید. نیازی نیست برای دوست داشته شدن، کوچک به نظر برسید. شما اینجا نیستید تا دوست داشته شوید. شما اینجا هستید تا واضح، قوی و محکم باشید. و این با حذف هر عبارتی آغاز می‌شود که به مردم اجازه می‌دهد شما را نادیده بگیرند. نیازی نیست بگویید “من فقط فکر می‌کنم”؛ اگر فکر می‌کنید، آن را بگویید. با “متأسفم، اما…” شروع نکنید؛ شما برای داشتن یک دیدگاه متأسف نیستید. و نیازی نیست با هر جمله اجازه بخواهید. وقتی با قدرت صحبت می‌کنید، کلمات شما خودشان می‌ایستند. آن‌ها را هل نمی‌دهید. برای توجه التماس نمی‌کنید. شما فقط چیزی واقعی را بدون عذرخواهی، بدون تردید، بدون سردرگمی می‌گویید.

قدرت به معنای پرخاشگری نیست. لازم نیست خشن باشید تا قدرتمند باشید. لازم نیست بر اتاق مسلط شوید. قدرت واقعی آرام، کنترل‌شده و ثابت است. شما از مکانی از قطعیت صحبت می‌کنید زیرا می‌دانید که هستید و می‌دانید چه می‌گویید مهم است. به آن فکر کرده‌اید. آن را کسب کرده‌اید. شما اجرا نمی‌کنید؛ شما چیزی باارزش را تحویل می‌دهید. وقتی با قدرت صحبت می‌کنید، مردم به گونه‌ای متفاوت به شما احترام می‌گذارند. کمتر به حرف شما می‌پرند. کمتر شما را زیر سؤال می‌برند. بیشتر گوش می‌دهند، زیرا کلمات قوی توجه را حفظ می‌کنند و توجه ارزشمند است. آن را نمی‌دهند؛ کسب می‌شود. گفتار ضعیف، توجه را از بین می‌برد. گفتار قوی، آن را کسب می‌کند. و هنگامی که توجه کامل کسی را دارید، آن زمان است که تأثیر می‌گذارید. اگر می‌خواهید رهبری کنید، باید تصمیم بگیرید که از چه نوع صدایی استفاده خواهید کرد. نه صدا، بلکه لحن، ساختار، معنا. آیا با عبارات عذرخواهانه، نرم‌کننده، پرکننده پوشیده خواهد شد یا تیز، عمدی و دقیق خواهد بود؟. حقیقت این است که هیچ‌کس این را برای شما درست نخواهد کرد. اگر در محیطی رشد کرده‌اید که گفتار ضعیف رایج بوده، اگر در محیط‌هایی کار کرده‌اید که مردم از گفتن مستقیم چیزها اجتناب می‌کنند، ممکن است این عادت‌ها را فرا گرفته باشید. اما عادت‌ها را می‌توان ترک کرد. و این عادتی است که ارزش تغییر دارد.

[نقطه تعامل: سؤال از مخاطبین] “دکتر جوی‌زاده: چه عبارت‌های ‘ضعیف’ را در گفتار روزمره خود تشخیص می‌دهید که با جایگزین کردن آن‌ها با کلمات ‘قوی‌تر’، می‌توانید تأثیرگذاری خود را افزایش دهید؟”

گفتار قوی با اعتقاد درونی آغاز می‌شود. اگر به آنچه می‌گویید باور ندارید، هیچ‌کس دیگری نیز نخواهد داشت. پس باورهای خود را بسازید. عمیق فکر کنید. ایده‌های خود را به چالش بکشید. هنگامی که کار را درونی انجام دادید، دیگر نیازی به دفاع از خود در برابر دنیای بیرونی نخواهید داشت. نیازی به بلند صحبت کردن نخواهید داشت. فقط باید واضح صحبت کنید. و وضوح یک شکل قدرتمند از قدرت است. افرادی که از گفتار ضعیف استفاده می‌کنند اغلب احساس نامرئی بودن می‌کنند. احساس می‌کنند شنیده نمی‌شوند. اما همیشه دنیا آن‌ها را نادیده نمی‌گیرد؛ این نحوه ارائه صدای آن‌هاست. شما به مردم آموزش می‌دهید که چگونه با پیام شما رفتار کنند. اگر با آن مانند چیزی نامطمئن، اختیاری، مبهم رفتار کنید، آن‌ها نیز همین کار را خواهند کرد. اما وقتی با وضوح و قدرت صحبت می‌کنید، مردم مکث می‌کنند. فکر می‌کنند. متوجه می‌شوند و حضور شما رشد می‌کند.

یک عامل زمان نیز وجود دارد. گفتار ضعیف زمان را هدر می‌دهد. شما پرحرفی می‌کنید. در دایره‌ها می‌چرخید. سه جمله اضافی اضافه می‌کنید در حالی که یک جمله کافی است. گفتار قوی کارآمد است. به اصل مطلب می‌رسد. به زمان مردم احترام می‌گذارد. این راه دیگری است که قدرت خود را نشان می‌دهد: در چقدر کمی نیاز دارید بگویید تا پیام خود را منتقل کنید. وقتی از تلاش برای تحت تأثیر قرار دادن دست می‌کشید و فقط روی حقیقت تمرکز می‌کنید، صدای شما پاک‌تر می‌شود و صداهای پاک‌تر سریع‌تر از میان سروصدا عبور می‌کنند. همچنین وقتی از گفتار ضعیف دست می‌کشید، احساس متفاوتی خواهید داشت. تغییری در وضعیت بدنی، در انرژی، در نحوه ورود به اتاق شما ایجاد می‌شود، زیرا دیگر هنگام صحبت کردن به خود شک نمی‌کنید. هر جمله را در زمان واقعی ویرایش نمی‌کنید. برای قضاوت آماده نمی‌شوید. شما چیزی محکم را تحویل می‌دهید و آن را می‌دانید. این به شما آزادی می‌دهد. و این آزادی به اعتماد به نفس تبدیل می‌شود.

گفتار ضعیف از ترس می‌آید. ترس از اشتباه بودن. ترس از قضاوت شدن. ترس از دوست داشته نشدن. اما حقیقت این است: اگر سعی کنید به گونه‌ای صحبت کنید که هرگز توهین نکند، هرگز به چالش نکشد، هرگز چیزی نخواهد، آنگاه کلمات شما هرگز جدی گرفته نخواهند شد. و اگر کلمات شما جدی گرفته نشوند، هرگز رهبری نخواهید کرد. پس باید تصمیم بگیرید: آیا می‌خواهید دوست داشته شوید یا مؤثر باشید؟. نمی‌توانید هر دو را همیشه داشته باشید. رهبری در مورد راحتی نیست. در مورد وضوح است. در مورد حرکت رو به جلو است. و این نیاز به قدرت در نحوه ارتباط شما دارد. به این معنی است که محافظ‌های نرم را کنار بگذارید و آنچه را که باید گفته شود، بگویید. این کار را بی‌دقت انجام نمی‌دهید. با نظم و انضباط، با تمرکز، با هدف انجام می‌دهید. از قدرت برای سرکوب مردم استفاده نمی‌کنید. از آن برای بالا بردن آن‌ها استفاده می‌کنید. اما بالا بردن به معنای ملایم بودن با همه چیز نیست. گاهی اوقات قدرت به معنای چالش است. گاهی اوقات به معنای اصلاح است. گاهی اوقات به معنای “این قابل قبول نیست” است. و گاهی اوقات فقط سکوت است. حفظ موضع خود زمانی که دیگران می‌خواهند شما تسلیم شوید. همه این‌ها ارتباطات است. و همه آن از رها کردن عادت‌های ضعیفی می‌آید که حضور شما را رقیق می‌کنند.

برای شروع قدرتمندتر صحبت کردن، منتظر لحظه‌ای عالی نباشید. در مکالمات روزمره خود تمرین کنید. یک عبارت نرم را در یک زمان حذف کنید. “امیدوارم” را با “خواهم کرد” جایگزین کنید. “حدس می‌زنم” را با “تصمیم گرفته‌ام” جایگزین کنید. “ممکن است” را با “این چیزی است که می‌بینم” جایگزین کنید. این تغییرات کوچک جمع می‌شوند. صدای شما را بازسازی می‌کنند. و به زودی، کل حضور شما تغییر می‌کند. مردم متوجه می‌شوند. شما متوجه می‌شوید و شروع به فعالیت در سطح بالاتری می‌کنید. نیازی به فریاد زدن ندارید. نیازی به بحث کردن ندارید. نیازی به پیروزی در هر مکالمه‌ای ندارید. فقط باید با کلماتی که دارای ستون فقرات هستند، حاضر شوید. کلماتی که نشان می‌دهند به آنچه می‌گویید فکر کرده‌اید. کلماتی که نشان می‌دهند از مقاومت نمی‌ترسید. و وقتی مردم این را می‌شنوند، دیگر شما را آزمایش نمی‌کنند. آن‌ها شروع به احترام گذاشتن به شما می‌کنند. این گونه قدرت صحبت می‌کند: آرام، واضح، کنترل‌شده و شکست‌ناپذیر. شما برای تأیید صحبت نمی‌کنید. شما صحبت می‌کنید زیرا چیزی واقعی برای گفتن دارید. و هرچه بیشتر به این شیوه صحبت کنید، رهبری شما بیشتر ریشه می‌دواند. نه به این دلیل که بیشتر صحبت می‌کنید، بلکه به این دلیل که وقتی صحبت می‌کنید، مردم می‌دانند که اهمیت دارد. پس گفتار ضعیف را کنار بگذارید. سروصدا را حذف کنید. پرگویی را حذف کنید. با دقت صحبت کنید. از ارزش‌های خود صحبت کنید. با اعتماد به نفس ثابت صحبت کنید. و این کار را هر بار انجام دهید تا دیگر چیزی نباشد که سعی می‌کنید انجام دهید؛ این همان چیزی است که شما هستید. این رهبری است. و با صدای شما آغاز می‌شود.

بخش هفتم: ثبات و پایداری در برابر چالش‌ها

حفظ موضع خود زمانی که دیگران سعی می‌کنند شما را متزلزل کنند، همان چیزی است که رهبران واقعی را از کسانی که تحت فشار تسلیم می‌شوند، متمایز می‌کند. هر کسی می‌تواند با قدرت صحبت کند وقتی هیچ مقاومتی وجود ندارد. هر کسی می‌تواند با اعتماد به نفس به نظر برسد وقتی همه چیز آرام است. اما آزمون واقعی زمانی است که باورها، کلمات و تصمیمات شما به چالش کشیده می‌شوند. وقتی کسی صدای شما، پیام شما، موضع شما را زیر سؤال می‌برد. آن زمان است که حضور شما آزمایش می‌شود. آن زمان است که متوجه می‌شوید صدای شما واقعاً از چه چیزی ساخته شده است. دنیا به شما سکوت نمی‌دهد؛ مقاومت می‌دهد. و توانایی شما برای رهبری به این بستگی دارد که چقدر خوب می‌توانید ثابت بمانید وقتی آن مقاومت ظاهر می‌شود. اکثر مردم به محض احساس ناراحتی، خرد می‌شوند. لحظه‌ای که کسی مخالف است، عقب‌نشینی می‌کنند. شروع به نرم کردن کلمات خود می‌کنند، بیش از حد خود را توضیح می‌دهند، سعی می‌کنند تأیید بگیرند و با این کار، قدرت صدای خود را از دست می‌دهند. رهبری در مورد وادار کردن مردم به موافقت با شما نیست. در مورد ایستادگی در حقیقت خودتان است، حتی وقتی آن‌ها موافق نیستند. شما صحبت نمی‌کنید تا محبوب باشید. شما صحبت می‌کنید زیرا آنچه برای گفتن دارید، اهمیت دارد. و اگر اهمیت دارد، اجازه نمی‌دهید فشار آن را تغییر دهد.

مردم شما را آزمایش خواهند کرد؛ این تضمین شده است. آن‌ها لحن شما را زیر سؤال خواهند برد. آن‌ها تصمیمات شما را به چالش خواهند کشید. آن‌ها پیام شما را تحریف خواهند کرد. و شما انتخابی دارید: در وضوح خود ثابت بمانید یا به شک آن‌ها کشیده شوید. اگر هر بار که کسی شما را زیر سؤال می‌برد متزلزل شوید، در رهبری دوام نخواهید آورد. در نهایت به آنچه مردم می‌خواهند شما باشید، تبدیل می‌شوید. اما این رهبری نیست؛ این ناامنی در لباس مبدل است. برای حفظ موضع خود، باید بدانید برای چه چیزی ایستاده‌اید. اگر به این موضوع فکر نکرده باشید، فشار شما را فاش خواهد کرد. وضوح به شما ثبات می‌دهد. اگر برای تعریف ارزش‌ها، پیام و جهت خود کار کرده‌اید، آنگاه وقتی فشار وارد می‌شود، وحشت نمی‌کنید، دست و پا نمی‌زنید، زبان خود را برای هماهنگی با جمعیت تغییر نمی‌دهید. شما در آنچه در درون خود ساخته‌اید، لنگر می‌اندازید. در آن لحظات نمی‌توانید قدرت را قرض بگیرید. نمی‌توانید اعتماد به نفس کسی دیگر را کپی کنید. باید مال شما باشد؛ ساخته شده از تکرار، ساخته شده از تجربه، ساخته شده از صحبت کردن زمانی که سخت است. چنین قدرتی خودکار ظاهر نمی‌شود. شما آن را آموزش می‌دهید. آن را توسعه می‌دهید. هر بار که در برابر مقاومت کسی آرام می‌مانید، آن قدرت درونی را تقویت می‌کنید. هر بار که در آنچه باور دارید محکم می‌ایستید، قوی‌تر می‌شوید، نه بلندتر، قوی‌تر. این نکته کلیدی است. رهبران برای اثبات ثبات خود فریاد نمی‌زنند. آن‌ها با اطمینان آرام صحبت می‌کنند. آن لحن بهتر از هر بحثی از میان سروصدا عبور می‌کند. مردم به چیزی که عقب‌نشینی نمی‌کند، احترام می‌گذارند. اگر لحن خود را هر بار که اتاق تغییر می‌کند، عوض کنید، مردم اعتماد خود را به شما از دست می‌دهند. ممکن است به شما لبخند بزنند. ممکن است در ظاهر با شما موافق باشند، اما در درون می‌دانند که نمی‌توانند به شما تکیه کنند. احترام زمانی کسب می‌شود که پیام شما تحت فشار ثابت بماند. وقتی همان چیزی را که در حالت راحتی گفته‌اید، در حالت ناراحتی نیز می‌گویید. وقتی چهره شما فقط به این دلیل که کسی صدای خود را بلند می‌کند، تغییر نمی‌کند.

برای رهبری خوب، باید با ناراحتی کنار بیایید. باید مایل باشید کسی باشید که در اتاق خم نمی‌شود وقتی همه به دنبال راه فرار هستند. این بدان معنا نیست که شما سرسخت هستید؛ این بدان معناست که شما ثابت هستید. این بدان معناست که به مسائل فکر کرده‌اید. این بدان معناست که قبل از صحبت کردن با قدرت، به موافقت همه افراد در اتاق نیاز ندارید. لحظاتی خواهد بود که صدای شما کمی می‌لرزد. این طبیعی است. شما انسان هستید. اما همچنان صحبت می‌کنید. همچنان موضع خود را حفظ می‌کنید. همچنان در حقیقت خود ریشه‌دار می‌مانید. از تنش فرار نمی‌کنید؛ با آن روبرو می‌شوید. به دیگران نشان می‌دهید که اختلاف نظر شما را نمی‌ترساند، که چالش شما را از مسیر خارج نمی‌کند، که شک کسی دیگر باعث نمی‌شود خودتان را زیر سؤال ببرید. این گونه رهبری نمایان می‌شود. نه وقتی چیزی الهام‌بخش می‌گویید، بلکه وقتی قوی می‌مانید وقتی کسی سعی می‌کند شما را از مرکز خود دور کند. و کسانی که سعی در متزلزل کردن شما دارند، همیشه بلند صحبت نمی‌کنند. گاهی اوقات ظریف هستند: یک ابرو بالا افتاده، یک پوزخند، یک نگاه تحقیرآمیز، یک سؤال تیز که برای به دام انداختن شما طراحی شده است. شما با احساسات پاسخ نمی‌دهید. بیش از حد واکنش نشان نمی‌دهید. ثابت می‌مانید. لحن خود را حفظ می‌کنید. محترمانه می‌مانید، اما حرکت نمی‌کنید. برای محافظت از موضع خود نیازی به حمله ندارید. فقط ریشه‌دار می‌مانید. زیرا وقتی صدای شما بر پایه حقیقت و انضباط ساخته شده باشد، نیازی به دفاع ندارد. خودش می‌ایستد.

[نقطه تعامل: درخواست از مخاطبین برای به اشتراک گذاشتن (اختیاری)] “دکتر جوی‌زاده: آیا لحظه‌ای را به یاد می‌آورید که در یک موقعیت دشوار، با وجود فشار، توانستید موضع خود را حفظ کنید و در نهایت، این کار چه تأثیری بر شما و اطرافیانتان داشت؟ این تجربیات شخصی می‌توانند بسیار آموزنده باشند.”

وقتی کسی سعی می‌کند زمین شما را بلرزاند، آن را حس خواهید کرد. انرژی تغییر می‌کند. اتاق تنگ می‌شود. این همان لحظه‌ای است که بیشتر مردم شروع به کوچک شدن می‌کنند. اما این فرصت شماست تا بالا بروید. نه با کلمات بلندتر، بلکه با انرژی باثبات‌تر. مردم متوجه می‌شوند وقتی کسی صحبت می‌کند و چشم برنمی‌دارد. وقتی کسی بدون تدافعی بودن موضع خود را حفظ می‌کند. وقتی کسی پیام خود را واضح نگه می‌دارد، حتی وقتی فشار زیاد است. این نوع ارتباطی است که مردم از آن پیروی می‌کنند. نه به این دلیل که کامل است، بلکه به این دلیل که محکم و استوار است. قدرت واقعی در ارتباطات در آنچه می‌گویید وقتی مردم با شما موافقند، یافت نمی‌شود. در نحوه صحبت شما وقتی آن‌ها موافق نیستند، یافت می‌شود. وقتی شما ثابت می‌مانید، چیزی به مردم یاد می‌دهید. آن‌ها یاد می‌گیرند که شما به راحتی متزلزل نمی‌شوید. آن‌ها یاد می‌گیرند که کلمات شما بر اساس روندها، احساسات یا واکنش‌ها نیستند. آن‌ها یاد می‌گیرند که وقتی شما صحبت می‌کنید، پشت آن وزن وجود دارد. و مردم از چنین حضوری پیروی می‌کنند. نه هیاهو، نه محبوبیت، بلکه حضور. چیزی واقعی که هر بار که اتاق تغییر می‌کند، حرکت نمی‌کند.

نیازی نیست خود را به همه توضیح دهید. برخی افراد می‌خواهند بحث کنند، نه درک کنند. برخی می‌خواهند تحریک کنند، نه بحث. این مسئولیت شما نیست. مسئولیت شما این است که در آنچه مهم است، ریشه‌دار بمانید. به دنبال تأیید نیستید. برای حمایت التماس نمی‌کنید. پیام خود را با قدرت منتقل می‌کنید و اجازه می‌دهید هر چه بادا باد. نوعی قدرت آرام در حفظ موضع خود وجود دارد. نیازی نیست زیاد بگویید. نیازی نیست همه چیز را توجیه کنید. گاهی اوقات قدرتمندترین کاری که می‌توانید انجام دهید این است که آرام بمانید و حتی یک کلمه را هم تغییر ندهید. آن سکوت بیشتر از ۱۰۰ توضیح می‌گوید. آن ثبات بیشتر از احساسات ارتباط برقرار می‌کند. و وقتی این کار را اغلب انجام می‌دهید، وقتی به عادت ثابت ماندن در طول اختلاف نظر دست پیدا می‌کنید، شروع به شکست‌ناپذیری می‌کنید. نه مغرورانه، نه بی‌تفاوت، فقط ریشه‌دار، ثابت و حاضر. این همان چیزی است که به صدای رهبری شما برتری می‌بخشد. نه حجم، بلکه قاطعیت. نه احساسات، بلکه وضوح. نه کنترل، بلکه سازگاری. دنیا پر از سروصداست. مردم سعی می‌کنند مهم به نظر برسند. مردم روی حرف یکدیگر صحبت می‌کنند. مردم واکنش نشان می‌دهند. آنچه برجسته می‌شود، کسی است که صحبت می‌کند و خط را حفظ می‌کند. کسی که می‌داند در مورد چیست. کسی که هر بار که کسی مخالف است، متزلزل نمی‌شود. آن شخص به صدای اعتماد تبدیل می‌شود. صدای وضوح، صدایی که مردم به آن باز می‌گردند، نه به این دلیل که همیشه آنچه دیگران می‌خواهند بشنوند را می‌گوید، بلکه به این دلیل که همیشه آنچه واقعی است را می‌گوید. شما همیشه تشویق نخواهید شد. هدف تشویق نیست. هدف احترام است. هدف تأثیرگذاری است. هدف قدرت است. پس دفعه بعد که کسی سعی کرد شما را متزلزل کند، اجازه ندهید کارساز باشد. صدای خود را برای مطابقت با احساسات آن‌ها تنظیم نکنید. سرعت خود را افزایش ندهید. کوچک نشوید. لحن خود را حفظ کنید. سرعت خود را حفظ کنید. وضوح خود را حفظ کنید. موضع خود را حفظ کنید. این گونه اعتماد ساخته می‌شود. این گونه حضور ایجاد می‌شود. این گونه رهبران واقعی شناخته می‌شوند. نه با نحوه صحبتشان در زمان راحتی، بلکه با نحوه ثابت ماندنشان در زمان دشواری. شما موضع خود را حفظ می‌کنید و مردم شروع به باور شما می‌کنند. نه فقط کلمات شما، بلکه شما. و هنگامی که آن‌ها به این باور پیدا می‌کنند، شما فقط کسی نمی‌شوید که صحبت می‌کند؛ شما کسی می‌شوید که رهبری می‌کند.

بخش هشتم: ایجاز و پرهیز از اطاله کلام

بیان مطلب بدون طولانی کردن یا توضیحات بیش از حد، عادتی است که هر ارتباط‌گر قوی باید در خود پرورش دهد. زیرا در رهبری، ارزش شما با میزان حرف زدن شما سنجیده نمی‌شود، بلکه با کیفیت بیان شما سنجیده می‌شود. برای معتبر به نظر رسیدن، نیازی به سخنرانی‌های طولانی ندارید. برای واضح بودن، نیازی به تکرار خود ندارید. برای اطمینان از درک مردم، نیازی به اضافه کردن مثال‌های غیرضروری ندارید. وقتی با وضوح صحبت می‌کنید، یک جمله کافی است. وقتی افکار شما سازماندهی شده باشند، پرحرفی نمی‌کنید. و وقتی حضور شما قوی باشد، به حجم صدا یا طول کلام تکیه نمی‌کنید. شما به دقت تکیه می‌کنید. مردم توجه نامحدودی ندارند. در واقع، بیشتر آن‌ها قبل از اینکه حتی دهان خود را باز کنید، حواسشان پرت می‌شود. بنابراین وقتی صحبت می‌کنید، با گفت‌وگوی درونی آن‌ها، تلفنشان، نگرانی‌هایشان و هر چیز دیگری که توجهشان را جلب می‌کند، رقابت می‌کنید. اگر پیام خود را طولانی کنید، اگر به دور نقطه اصلی بگردید، آن‌ها شروع به کنار کشیدن می‌کنند. و وقتی آن‌ها کنار بکشند، نفوذ خود را از دست می‌دهید. نه به این دلیل که ایده شما خوب نیست، بلکه به این دلیل که در میان کلمات زیاد گم شد.

تفاوت بزرگی بین متفکر بودن و پرحرف بودن وجود دارد. متفکر مستقیم، واضح و ساختاریافته است. پرحرف نامرتب، کند و نامطمئن است. هرچه کلمات بیشتری استفاده کنید، احتمال بیشتری برای تضعیف پیام خود دارید. هر جمله اضافی یک لایه اضافه می‌کند که ممکن است شنونده را گیج کند. به همین دلیل است که ارتباط‌گران واقعی اضافات را حذف می‌کنند. آن‌ها آنچه مهم است را می‌گویند. آن‌ها از صحبت کردن دست می‌کشند و اجازه می‌دهند پیام بنشیند. توضیحات بیش از حد اغلب نشانه تردید است. وقتی مردم از پیام خود مطمئن نیستند، به اضافه کردن به آن ادامه می‌دهند. سعی می‌کنند آن را با جزئیات بیشتر محافظت کنند. سعی می‌کنند نحوه دریافت آن توسط دیگران را کنترل کنند. اما رهبری اینگونه کار نمی‌کند. شما نمی‌توانید احساسات مردم را کنترل کنید. فقط می‌توانید نحوه ارائه خود را کنترل کنید. و اگر با اعتماد به نفس و وضوح ارائه دهید، نیازی به توضیح پشتیبان ندارید. آن را بگویید. به آن اعتماد کنید. بگذارید خودش صحبت کند.

دلیل دیگری که افراد بیش از حد توضیح می‌دهند این است که از سوءتفاهم می‌ترسند. آن‌ها فکر می‌کنند کلمات بیشتر، مسائل را ایمن‌تر می‌کند. اما کلمات بیشتر همیشه به معنای درک بیشتر نیست. گاهی اوقات اوضاع را بدتر می‌کنند. وقتی بیش از حد صحبت می‌کنید، ایده اصلی شما دفن می‌شود. شنونده شما شروع به توجه به نظرات جانبی می‌کند. هدف را از دست می‌دهد. و سپس شما سردرگمی ایجاد کرده‌اید در جایی که می‌توانست وضوح باشد. ارتباطات رهبری در مورد وضوح است، نه کنترل. حقیقت را بگویید و بگذارید خودش بایستد. اگر می‌خواهید به طور مداوم شنیده شوید، باید به کسی تبدیل شوید که وقت را هدر نمی‌دهد؛ نه وقت شما و نه وقت دیگران. مردم باید بدانند وقتی صحبت می‌کنید، ارزش خواهند یافت. چیزی را خواهند شنید که مهم است. با درکی واضح از جلسه خارج خواهند شد. این فقط زمانی اتفاق می‌افتد که خود را تربیت کنید تا به اصل مطلب برسید و روی آن باقی بمانید. بدون انحراف، بدون پرگویی، بدون کلمات اضافی؛ فقط حقیقت که با قدرت بیان شده است.

[نقطه تعامل: تأمل گروهی کوتاه] “دکتر جوی‌زاده: چه کسی می‌تواند یک مثال از موقعیتی در زندگی حرفه‌ای یا شخصی خود ارائه دهد که با ایجاز و رسیدن سریع به اصل مطلب، تأثیرگذاری بیشتری داشته است؟ این نشان‌دهنده قدرت سادگی است.”

رسیدن به اصل مطلب به معنای سرد بودن نیست. به معنای خشن بودن نیست. به این معنی است که شما به زمان مردم اهمیت می‌دهید که در کلمات خود کارآمد باشید. به این معنی است که برای آنچه باید گفته شود و آنچه نباید گفته شود، وقت گذاشته‌اید. به این معنی است که شما برای پر کردن فضا صحبت نمی‌کنید؛ شما برای ایجاد حرکت صحبت می‌کنید. شما همچنین با ایجاز احترام ایجاد می‌کنید. وقتی نقطه اصلی خود را بیان می‌کنید و از صحبت کردن دست می‌کشید، مردم دقیق می‌شوند. آن‌ها متوجه می‌شوند. زیرا آن‌ها به پرگویی افراد عادت کرده‌اند. آن‌ها به شنیدن ایده‌های مبهم که بی‌دلیل طولانی شده‌اند، عادت کرده‌اند. وقتی کسی صحبت می‌کند و به طور تیز و تمیز کار را تمام می‌کند، احساس متفاوتی دارد. و این تفاوت توجه را جلب می‌کند.

قدرت در کوتاه بودن نیز نهفته است. هرچه مطمئن‌تر باشید، کمتر نیاز به گفتن دارید. اگر در پیام خود مطمئن هستید، نیازی به انباشتن کلمات ندارید. آن را تحویل می‌دهید و پشت آن می‌ایستید. قدرت از سادگی و انضباط برای گفتن فقط به اندازه کافی، نه زیاد، می‌آید. این کار و تمرین می‌طلبد، اما ارزشش را دارد، زیرا کسانی که بر این مهارت مسلط می‌شوند، صداهایی می‌شوند که مردم در مواقع نیاز به وضوح، بیشتر به آن‌ها روی می‌آورند. هرگز نباید احساس کنید که نیاز به قانع کردن همه دارید. این همان جایی است که بیشتر توضیحات بیش از حد از آن می‌آید: نیاز به پذیرفته شدن. اما رهبری در مورد تلاش برای پذیرفته شدن نیست. در مورد تحویل آنچه لازم است است. برخی موافق خواهند بود، برخی نه. اشکالی ندارد. شما به تأیید همه پیام خود نیاز ندارید. شما به افراد مناسب نیاز دارید تا آن را درک کنند. و این فقط زمانی اتفاق می‌افتد که آن را با لایه‌های اضافی رقیق نکنید.

وقتی صحبت می‌کنید، از خود بپرسید هدف این جمله چیست؟. اگر پیام را به جلو نمی‌برد، آن را حذف کنید. اگر فقط برای کاهش ضربه است، دوباره فکر کنید. اگر سعی در محافظت از خودخواهی شما دارد، آن را جایگزین کنید. با قصد، با وضوح، با شجاعت صحبت کنید. این همان چیزی است که مردم می‌خواهند بشنوند. نه نسخه‌ای امن از حقیقت شما، بلکه چیزی واقعی که به وضوح و ایجاز بیان شده است. هر بار که صحبت می‌کنید، به مردم آموزش می‌دهید که چگونه به شما گوش دهند. اگر پرحرفی کنید، آن‌ها گوش نخواهند داد. اگر تیز باشید، آن‌ها دقیق می‌شوند. اگر خود را بی‌جهت تکرار کنید، آن‌ها فرض خواهند کرد که شما به درک آن‌ها اعتماد ندارید. اما اگر چیزی قدرتمند را یک بار بگویید و از صحبت کردن دست بکشید، آن‌ها به آن فکر خواهند کرد. بیشتر به شما احترام خواهند گذاشت و دفعه بعد با دقت بیشتری گوش خواهند داد.

وضوح را با سادگی اشتباه نگیرید. می‌توانید واضح باشید و همچنان عمیق صحبت کنید. می‌توانید چیزی عمیق را در یک جمله کوتاه بگویید. در واقع، هرچه نقطه شما مهم‌تر باشد، فشار بیشتری برای پاک و تمیز کردن آن وجود دارد، زیرا پیچیدگی، تأثیر را پنهان می‌کند. سادگی، آن را آشکار می‌سازد. به قوی‌ترین صداهایی که تا به حال شنیده‌اید فکر کنید. آن‌هایی که شما را به حرکت درآوردند. آن‌ها ۱۰ مثال ارائه نمی‌دادند. آن‌ها در دایره‌ها صحبت نمی‌کردند. آن‌ها یک نکته واضح را با قدرت آرام بیان می‌کردند و دست می‌کشیدند. آن مکث پس از یک بیانیه قوی، فضایی برای نشستن پیام ایجاد می‌کند. به شنونده امکان تأمل می‌دهد. آنجاست که تأثیر اتفاق می‌افتد؛ نه در حالی که هنوز در حال صحبت هستید، بلکه در فضایی که پس از آن باقی می‌گذارید.

شما همچنین باید مخاطب خود را درک کنید. اگر با افرادی صحبت می‌کنید که از قبل موضوع را درک کرده‌اند، بیش از حد آموزش ندهید. آنچه را که آن‌ها از قبل می‌دانند، توضیح ندهید. به هوش آن‌ها احترام بگذارید. به سطح بعدی صحبت کنید. اگر با کسانی صحبت می‌کنید که با موضوع شما ناآشنا هستند، فقط آنچه را که نیاز دارند، توضیح دهید، نه هر آنچه را که می‌دانید. آن‌ها را بیش از حد بارگذاری نکنید. آن‌ها را راهنمایی کنید. ارتباط واقعی در مورد گفتن همه چیز نیست. در مورد گفتن چیز درست در زمان درست و به روش درست است. این بدان معناست که کوتاه کردن، حذف کردن، تیز کردن. قبل از صحبت کردن، نقطه اصلی خود را در ذهن خود روشن کنید. قبل از اینکه دهان خود را باز کنید، بدانید به کجا می‌روید. آن وضوح درونی به اعتماد به نفس بیرونی تبدیل می‌شود. و این همان چیزی است که باعث می‌شود پیام شما بنشیند.

جایزه‌ای برای طولانی‌ترین صحبت کردن وجود ندارد. جایزه‌ای برای استفاده از بیشترین کلمات وجود ندارد. پاداش از فهمیده شدن، از تأثیرگذاری، از کمک به کسی برای بهتر فکر کردن، سریع‌تر حرکت کردن، زودتر تصمیم گرفتن، می‌آید. و این زمانی اتفاق می‌افتد که نقطه خود را با قدرت و انضباط ارائه دهید. وقتی اضافات را حذف می‌کنید و به پیام خود برای انجام کارش اعتماد می‌کنید. اگر پیام شما واقعی است، به تزئینات اضافی نیاز ندارد. به توضیحات پشتیبان نیاز ندارد. به حمایت بی‌حد و حصر نیاز ندارد. به وضوح نیاز دارد. به باور نیاز دارد. و نیاز دارد که شما پس از گفتن آن، از صحبت کردن دست بکشید. صحبت کنید تا حرکت دهید. صحبت کنید تا هدایت کنید. با قدرت صحبت کنید. آنچه مهم است را بگویید. سپس دست بکشید. بگذارید سکوت بقیه کار را انجام دهد. این گونه رهبران صحبت می‌کنند. این گونه صداها رشد می‌کنند. این گونه نفوذ ساخته می‌شود؛ نه از طریق سخنرانی‌های طولانی، بلکه از طریق کلماتی که معنا دارند، به وضوح بیان شده‌اند و در ذهن دیگران طنین‌انداز می‌شوند.

بخش نهم: سخن گفتن برای به یاد ماندن

صحبت کردن برای به یاد ماندن، نه صرفاً برای شنیده شدن، جایی است که نفوذ واقعی آغاز می‌شود. صحبت کردن آسان است. همه صحبت می‌کنند. دنیا پر از صدا، سروصدا و مکالمات بی‌پایان است. اما به یاد ماندن، متفاوت است. این هدف، نیت و انضباط می‌طلبد. مردم روزانه هزاران کلمه می‌شنوند، اما فقط چند مورد با آن‌ها باقی می‌ماند. آن‌هایی که می‌مانند، آن‌هایی هستند که معنا داشتند. آن‌هایی که واضح، مستقیم و با وزن بیان شدند. وقتی مانند یک رهبر صحبت می‌کنید، فقط نمی‌خواهید هوا را پر کنید. می‌خواهید اثری از خود بگذارید. می‌خواهید کلمات شما مدت‌ها پس از ترک اتاق با مردم بماند.

برای به یاد ماندن، باید چیزی ارزش به یاد آوردن بگویید. این به معنای حذف حرف‌های سطحی است. فقط برای واکنش نشان دادن صحبت نکنید. فقط برای خودنمایی آنچه می‌دانید، صحبت نکنید. صحبت کنید زیرا چیزی محکم برای به اشتراک گذاشتن دارید. چیزی که کمک می‌کند، چیزی که تفکر را تغییر می‌دهد، چیزی که تصمیمی را جرقه می‌زند، چیزی که شنونده را بهتر از قبل از شنیدن شما رها می‌کند. چنین گفتاری نیاز به تفکر دارد. بداهه‌پردازی نمی‌کنید. فقط به این دلیل که نوبت شماست صحبت نمی‌کنید. وقتی چیزی مهم دارید، صحبت می‌کنید. و وقتی این کار را می‌کنید، آن را با قدرت بیان می‌کنید. صدای شما امضای شماست. مردم همیشه هر جمله‌ای را که می‌گویید به خاطر نمی‌آورند، اما نحوه احساسی که به آن‌ها داده‌اید را به خاطر خواهند آورد. آن‌ها به یاد می‌آورند که آیا شما آن‌ها را متوقف کرده‌اید. آن‌ها به یاد می‌آورند که آیا شما به آن‌ها استانداردی داده‌اید. آن‌ها به یاد می‌آورند که آیا کلمات شما به آن‌ها کمک کرده تا از تأخیر، سردرگمی یا ترس رها شوند. به یاد ماندن در مورد این است. در مورد سرگرم کردن نیست؛ در مورد ارتقاء سطح است.

[نقطه تعامل: درخواست تأمل] “دکتر جوی‌زاده: چه پیام یا کلامی از یک رهبر یا معلم در زندگی‌تان به قدری بر شما تأثیر گذاشته که آن را به خاطر سپرده‌اید و همچنان در تصمیم‌گیری‌هایتان اثرگذار است؟ این قدرت ماندگاری کلام رهبر است.”

صحبت کردن برای به یاد ماندن با روشن بودن درباره آنچه باور دارید آغاز می‌شود. مردم قاطعیت را به خاطر می‌آورند. آن‌ها قطعیت را به خاطر می‌آورند. اگر نامطمئن باشید، پیام شما محو خواهد شد. اما اگر از آنچه زندگی می‌کنید، از آنچه می‌دانید، از آنچه شما را شکل داده است صحبت کنید، ماندگار می‌شود. نیازی به بلندتر صحبت کردن ندارید. باید واقعی صحبت کنید. این همان چیزی است که از میان سروصدا عبور می‌کند. برای تأثیرگذاری نیازی به جملات کامل ندارید. به حقیقت نیاز دارید؛ حقیقت خام، آزمایش‌شده، واقعی. به پیامی نیاز دارید که ساده اما قوی باشد. آنچه را که باید واضح باشد، پیچیده نکنید. سعی نکنید تأثیرگذار به نظر برسید. آن را به روشی که مردم صحبت می‌کنند بگویید. آن را به روشی که مردم فکر می‌کنند بگویید. آن را طوری بگویید که بتوانند آن را با خود به روزشان ببرند. هرچه پیام شما راحت‌تر تکرار شود، قدرتمندتر می‌شود، زیرا مردم فقط آن را نخواهند شنید، بلکه آن را به اشتراک خواهند گذاشت. و این گونه صدای شما شروع به سفر می‌کند.

کلمات شما باید مدت‌ها پس از گذشت لحظه در ذهن کسی زندگی کنند. باید در تصمیمات آن‌ها طنین‌انداز شوند. باید بهانه‌های آن‌ها را به چالش بکشند. باید آنچه را که مهم است به آن‌ها یادآوری کنند. چنین نتیجه‌ای با منفعل بودن به دست نمی‌آید. آن را با انتخاب هر کلمه با قصد و هدف به دست می‌آورید. آن را با احترام گذاشتن کافی به پیام خود برای بیان درست آن در اولین بار به دست می‌آورید. آن را با جسارت کافی برای گفتن آنچه دیگران از گفتن آن می‌ترسند، به دست می‌آورید. و حقیقت این است که مردم تشنه کلماتی هستند که معنا دارند. آن‌ها از الهام‌بخش‌های جعلی خسته شده‌اند. آن‌ها از حرف‌های سطحی خسته شده‌اند. آن‌ها از توصیه‌های مبهم خسته شده‌اند. آن‌ها وضوح، قدرت و کسی را می‌خواهند که آنچه را که آن‌ها فکر می‌کردند اما نمی‌توانستند بیان کنند، بگوید. آن‌ها کسی را می‌خواهند که به آینده آن‌ها صحبت کند، نه به راحتی آن‌ها. این نقش شماست. شما این شکاف را پر می‌کنید. شما کلماتی را به آن‌ها می‌دهید که نمی‌دانستند به آن‌ها نیاز دارند.

شنیده شدن در مورد حضور است. به یاد ماندن در مورد هدف است. باید بدانید چرا صحبت می‌کنید. می‌خواهید آن‌ها با چه چیزی از جلسه خارج شوند؟. چه تغییری را می‌خواهید ایجاد کنید؟. آن‌ها را به سمت چه تصمیمی فرا می‌خوانید؟. اگر در این باره واضح نباشید، در دایره‌ها صحبت خواهید کرد. در نهایت از ۱۰ جمله استفاده خواهید کرد در حالی که یک جمله کافی بود. اما اگر پیام شما تیز باشد، بیان شما خودکار می‌شود. مجبور نخواهید بود تأثیر را تحمیل کنید. در کلمات شما تعبیه خواهد شد. برای صحبت کردن با معنا به صحنه نیاز ندارید. هر مکالمه فرصتی برای به یاد ماندن است. هر پیام، هر جلسه، هر لحظه‌ای که مردم گوش می‌دهند، فرصت شماست. آنجاست که رهبری شما رشد می‌کند. و زمانی سریع‌تر رشد می‌کند که از تلاش برای خوب به نظر رسیدن دست بکشید و شروع به گفتن حقیقت کنید. حقیقت واقعی. بدون اجرا، بدون پرگویی، فقط ارتباط محکم و صادقانه. جملات خود را پاک کنید. پیام خود را ساده کنید. حضور خود را قوی کنید. این گونه صدایی می‌سازید که اهمیت دارد. این گونه مردم شروع به تکرار کلمات شما به دیگران می‌کنند. نه به این دلیل که شما از آن‌ها خواسته‌اید، بلکه به این دلیل که ماندگار شد، تأثیر گذاشت، زیرا واقعی بود.

آن نوع فردی نباشید که مردم ۵ دقیقه پس از پایان جلسه فراموشش می‌کنند. کسی نباشید که زمان را با حرف‌های پوچ پر می‌کند. کسی باشید که اتاق را با یک جمله واضح تغییر می‌دهد. کسی باشید که جو را نه با احساسات، بلکه با اقتدار تغییر می‌دهد. کسی باشید که پیامش در سر کسی می‌ماند وقتی صبح روز بعد بیدار می‌شود. این همان کاری است که ارتباطات رهبری انجام می‌دهد. محو نمی‌شود؛ زنده می‌ماند. و در مورد زبان فانتزی نیست. در مورد بیان قوی است. در مورد دانستن اینکه کلمات شما وزن دارند و با آن‌ها به همان شیوه رفتار کردن. کلمات خود را هدر ندهید. خود را تکرار نکنید. در دایره‌ها صحبت نکنید. از مسیر خارج نشوید. بر پیام متمرکز بمانید. آن را منتقل کنید. آن را مهم کنید. حتی در مکالمه معمولی، مانند کسی صحبت کنید که به صدای خود احترام می‌گذارد. مانند کسی صحبت کنید که می‌داند پیامش می‌تواند کسی را از یک وضعیت پایین نجات دهد. مانند کسی صحبت کنید که باورهای خود را ساخته و بر اساس آن‌ها زندگی می‌کند. این همان چیزی است که مردم به خاطر می‌آورند. این همان چیزی است که مردم به آن اعتماد می‌کنند. سعی در تحت تأثیر قرار دادن نکنید. سعی در تأثیرگذاری کنید. تحت تأثیر قرار دادن محو می‌شود. تأثیرگذاری ماندگار است. اگر از حقیقت خود، زندگی خود، تجربه خود صحبت کنید، مردم آن را حس خواهند کرد. آن‌ها مکث خواهند کرد. فکر خواهند کرد و به خاطر خواهند آورد. هر بار که صحبت می‌کنید، بذری می‌کارید. برخی سریع رشد می‌کنند. برخی کند رشد می‌کنند. اما اگر پیام واقعی باشد، رشد می‌کنند. پس از تلاش برای گفتن بیشتر دست بکشید. شروع به گفتن آنچه مهم است کنید. آن را پاک بگویید. آن را قوی بگویید. و سپس دیگر نگویید. بگذارید طنین‌انداز شود. بگذارید بنشیند. بگذارید زندگی کند. این گونه صحبت می‌کنید تا به یاد بمانید. این گونه صدای شما چیزی می‌شود که مردم به آن چنگ می‌زنند. این گونه رهبری می‌کنید؛ نه با سروصدا، بلکه با کلماتی که ماندگار می‌شوند.

بخش دهم: تمرین روزانه برای رهبری طبیعی

تمرین روزانه صدای خود تا زمانی که به طور طبیعی رهبری کند، همان نظمی است که بیشتر مردم آن را نادیده می‌گیرند. آن‌ها می‌خواهند در زمان‌های مهم قوی به نظر برسند، اما در خلوت تمرین نکرده‌اند. آن‌ها می‌خواهند با اقتدار رهبری کنند، اما عادت صحبت کردن با قصد را در خود ایجاد نکرده‌اند. اگر می‌خواهید صدای شما دیگران را هدایت کند، تأثیر بگذارد، اثر ایجاد کند، باید آن را مانند یک مهارت تمرین کنید. نه گاهی اوقات، نه وقتی راحت است؛ هر روز. زیرا رهبری از ناکجاآباد ظاهر نمی‌شود. از طریق تکرار ساخته می‌شود. شما به طور تصادفی قدرتمند نمی‌شوید. شما با قصد و هدف قدرتمند می‌شوید. صدای شما یک ابزار است. هرچه آن را تیزتر کنید، دقیق‌تر می‌شود. هرچه با آگاهی بیشتری از آن استفاده کنید، بیشتر با نیت شما سازگار می‌شود. اما اگر بدون نظم صحبت کنید، صدای شما ساختار خود را از دست می‌دهد. واکنش‌پذیر می‌شود. به جای وضوح، توسط احساسات شکل می‌گیرد. به همین دلیل است که کار در مکالمات روزمره، در لحظات معمولی که کسی نگاه نمی‌کند، اتفاق می‌افتد. وقتی فقط شما هستید و بازتاب خودتان، وقتی افکار خود را توضیح می‌دهید، صحبت می‌کنید، چیزی را اصلاح می‌کنید، کسی را راهنمایی می‌کنید یا به سادگی لحن خود را ثابت نگه می‌دارید. این همان تمرین است. آنجاست که قدرت ساخته می‌شود.

اگر صدای شما فقط زمانی قاطع به نظر می‌رسد که آرام هستید، اما وقتی اوضاع ناخوشایند می‌شود از هم می‌پاشد، پس به اندازه کافی آن را تمرین نکرده‌اید. اگر پیام شما فقط زمانی واضح است که فشاری وجود ندارد، اما وقتی مورد سؤال قرار می‌گیرید به پرحرفی تبدیل می‌شود، پس به اندازه کافی آزمایش نشده است. رهبری با صدای شما به این معناست که آن را به نقطه‌ای توسعه داده‌اید که در هر اتاق، تحت هر فشاری، در کنار هر فردی ثابت بماند. این از تئوری نمی‌آید؛ این از حضور روزانه و انجام کار برای بهبود نحوه صحبت، بیان و ارتباط شما می‌آید. با عمدی بودن در هر بار صحبت کردن شروع کنید. از نحوه صدای خود آگاه باشید. آیا خیلی سریع صحبت می‌کنید؟ آیا از کلمات پرکننده استفاده می‌کنید؟ آیا لحن شما با پیام شما مطابقت دارد؟ آیا جملات شما پاک هستند؟. در مورد کامل بودن نیست؛ در مورد آگاهی یافتن است. آگاهی همان چیزی است که منجر به رشد می‌شود. و هرچه بیشتر متوجه شوید، بیشتر بهبود می‌یابید.

[نقطه تعامل: تمرین عملی کوتاه] “دکتر جوی‌زاده: همین الان، در یک جمله، یکی از نکات کلیدی که تا این لحظه آموخته‌اید را با قاطعیت و وضوح بیان کنید. به لحن، سرعت و انتخاب کلمات خود توجه کنید. سعی کنید تمام پرکننده‌ها را حذف کنید.”

مانند اینکه مهم است صحبت کنید، حتی وقتی مکالمه معمولی است. مانند اینکه رهبری می‌کنید صحبت کنید، حتی وقتی فقط یک نفر حضور دارد. مانند کسی صحبت کنید که صاحب صدای خود است، نه کسی که امیدوار است خوب بنشیند. برای تمرین صدای خود به صحنه نیاز ندارید. به نظم و انضباط نیاز دارید. به سازگاری نیاز دارید. هنگام مکالمات تلفنی خود تمرین کنید. هنگام ارائه بازخورد تمرین کنید. هنگام درخواست‌ها تمرین کنید. آنچه را که قصد دارید بگویید، بگویید. با هدف صحبت کنید. اضافات را حذف کنید. در لحن خود حاضر بمانید. این همان تلاشی است که بیشتر مردم از آن اجتناب می‌کنند. آن‌ها منتظر لحظه بزرگ، فرصت بزرگ هستند، فکر می‌کنند که به نوعی به موقعیت اوج خواهند رسید. اما اگر تمرین نکرده باشید، فشار شما را فاش خواهد کرد. بهترین شما را بیرون نمی‌آورد. شکاف‌های شما را آشکار می‌کند و نمی‌توانید آن‌ها را در لحظه برطرف کنید. شما آن‌ها را از قبل رفع می‌کنید، وقتی کسی نگاه نمی‌کند.

وقتی قدرت را پشت صحنه می‌سازید، صدای شما بازتابی از تفکر شماست. اگر تفکر شما واضح باشد، کلمات شما از آن پیروی خواهند کرد. به همین دلیل است که تمرین صدای شما به معنای تمرین ذهن شما نیز هست. به تفکر در جملات ساده و قوی عادت کنید. افکار خود را برای تمرکز آموزش دهید. شلوغی را حذف کنید. زبان درونی خود را تربیت کنید تا ارتباط بیرونی شما تیزتر شود. به این ترتیب، وقتی زمان صحبت فرا می‌رسد، وضوح را درجا نمی‌سازید. از قبل آنجاست. شما فقط آن را رها می‌کنید. همچنین باید با سکوت راحت باشید. بخشی از تمرین صدای شما، یادگیری زمان عدم صحبت کردن است. مکث‌ها مهم هستند. سکون بین کلمات شما، حضور را با خود حمل می‌کند. بیشتر مردم از سکوت می‌ترسند. آن‌ها برای پر کردن شکاف عجله می‌کنند. اما اگر صدای خود را تمرین کرده باشید، درک می‌کنید که سکوت بخشی از قدرت شماست. به کلمات شما زمان نفس کشیدن می‌دهد. به پیام شما اجازه می‌دهد بنشیند. نشان می‌دهد که شما کنترل اوضاع را در دست دارید؛ نه فقط آنچه می‌گویید، بلکه زمان گفتن آن.

می‌توانید لحن را درست مانند وضعیت بدنی تمرین کنید. با لحنی باثبات صحبت کنید. نه خیلی بالا، نه خیلی پایین، فقط ثابت. سعی نمی‌کنید شبیه کس دیگری به نظر برسید. شما صدای واقعی خود را پیدا می‌کنید. صدایی که اقتدار را بدون نیاز به بلند کردن صدا در خود جای داده است. صدایی که مستقیماً و بدون تردید صحبت می‌کند. شما این را از طریق تمرین، از طریق تکرار، از طریق گفتن چیزها با صدای بلند توسعه می‌دهید تا زمانی که صدای شما احساس قدرت را یاد بگیرد. فقط در مورد آنچه می‌گویید نیست. این نحوه گفتن شماست. بیان شما مهم است. اگر صدای شما می‌لرزد، مردم متوجه می‌شوند. اگر کلمات شما کشیده می‌شوند، مردم از مشارکت خودداری می‌کنند. اگر لحن شما نامطمئن به نظر می‌رسد، آن‌ها پیام شما را زیر سؤال می‌برند. اما اگر صدای شما آموزش دیده باشد، بی‌دردسر می‌شود. طبیعی می‌شود. مردم حتی متوجه نمی‌شوند که شما رهبری می‌کنید. آن‌ها فقط پیروی می‌کنند زیرا شما ریتم، لحن و حضوری ساخته‌اید که بدون درخواست، هدایت می‌کند.

تمرین صدای شما همچنین اعتماد به نفس را می‌سازد. نه اعتماد به نفس جعلی، بلکه اعتماد به نفس کسب شده. از تکرار می‌آید. شما می‌دانید چگونه به نظر می‌رسید. می‌دانید چگونه تحت فشار آرام بمانید. می‌دانید چگونه نقطه اصلی خود را بدون گم شدن بیان کنید. این خودباوری در گفتار شما نمایان می‌شود و مردم آن را حس می‌کنند. ممکن است دقیقاً ندانند چرا به شما گوش می‌دهند. آن‌ها فقط می‌دانند که این کار را می‌کنند، زیرا صدای شما به آن‌ها می‌گوید که می‌توانند. روزهایی خواهد بود که احساس قدرت نمی‌کنید. روزهایی که خسته هستید، روزهایی که نامطمئن هستید. آن زمان است که تمرین شما شما را به جلو می‌برد. آن زمان است که عادت‌هایی که ساخته‌اید فعال می‌شوند. مجبور نیستید قدرت را جعل کنید. قبلاً آن را تمرین کرده‌اید. با وضوح صحبت کرده‌اید وقتی حالش را نداشته‌اید. لحن خود را حفظ کرده‌اید وقتی تسلیم شدن آسان‌تر بود. این قدرت تمرین است. سازگاری را می‌سازد. بنابراین رهبری شما به حال و هوای شما بستگی ندارد. به آمادگی شما بستگی دارد.

نمی‌توانید با اجتناب از مکالمات سخت، صدایی قوی بسازید. شما آن را با ورود به آن‌ها می‌سازید. نه با غرور، بلکه با قصد، با آرامش. برای جلب توجه صدای خود را بلند نمی‌کنید. استاندارد خود را بالا می‌برید. و وقتی صحبت می‌کنید، آن استاندارد منتقل می‌شود. مردم تفاوت را می‌شنوند. آن‌ها کار پشت لحن شما را می‌شنوند. آن‌ها تفکر پشت پیام شما را می‌شنوند. آن‌ها حقیقت پشت بیان شما را می‌شنوند. این همان چیزی است که صدای شما را رهبری می‌کند. وقتی هر روز صدای خود را تمرین می‌کنید، از تلاش برای رهبری دست می‌کشید. شما فقط رهبری می‌کنید. این بخشی از وجود شما می‌شود. به لحن فکر نمی‌کنید. در آن زندگی می‌کنید. به ساختار فکر نمی‌کنید. به طور طبیعی جریان می‌یابد. کلمات خود را زیر سؤال نمی‌برید. از همسویی صحبت می‌کنید. این هدف است. نه برای تحت تأثیر قرار دادن، نه برای اجرا، بلکه برای به قدری تمرین‌شده، به قدری ثابت، به قدری سازگار بودن که رهبری بدون تلاش ظاهر شود.

و فراموش نکنید که صدای شما بخشی از شخصیت شماست. نحوه صحبت شما نشان‌دهنده چیزی است که در درون خود ساخته‌اید. اگر کلمات شما صادقانه باشند، لحن شما ثابت خواهد بود. اگر پیام شما واقعی باشد، بیان شما قوی خواهد بود. اگر هدف شما واقعی باشد، حضور شما از آن پیروی خواهد کرد. اما همه این‌ها باید تمرین شود. بدون میانبر، بدون تظاهر، فقط کار روزانه، پیشرفت روزانه، وضوح روزانه، یک جمله در یک زمان، یک مکالمه در یک زمان، یک تنظیم در یک زمان. این گونه صدای شما رشد می‌کند. این گونه حضور شما عمیق‌تر می‌شود. این گونه رهبری شما انکارناپذیر می‌شود. نه به این دلیل که بیشترین حرف را زدید، بلکه به این دلیل که بیشترین تمرین را کردید، زیرا به صدای خود به اندازه کافی احترام گذاشتید تا آن را هر روز بسازید تا اینکه یک روز صحبت کنید و مردم پیروی کنند. نه به این دلیل که به آن‌ها گفته شد، بلکه به این دلیل که آن‌ها می‌خواستند. زیرا صدای شما فشار نیاورد، بلکه کشید. زیرا اجرا نکرد، بلکه هدایت کرد. زیرا نلرزید، بلکه رهبری کرد. و آن زمان است که صدای شما بیش از کلمات می‌شود؛ به نفوذ تبدیل می‌شود. به قدرت تبدیل می‌شود. به رهبری طبیعی و قوی.

نتیجه‌گیری

در طول این سخنرانی، ما اصول بنیادین و مهارت‌های عملی را برای سخن گفتن مانند یک رهبر مورد بررسی قرار دادیم. مشاهده کردیم که اعتماد به نفس در کلام نه از بلندی صدا، بلکه از باور به کلمات و مسئولیت‌پذیری کامل نشأت می‌گیرد. تأکید بر وضوح پیام، اهمیت آن در ایجاد اعتماد و نحوه دستیابی به آن از طریق ایجاز، کند کردن سرعت و همسویی زبان بدن با کلام، روشن شد. همچنین، چگونگی کنترل صدای درونی و بیرونی به عنوان بازتابی از حالت عاطفی و ذهنی ما، و تأثیر آن بر ثبات رهبری، مورد بحث قرار گرفت. فهمیدیم که رهبران واقعی نه تنها صحبت می‌کنند، بلکه با کلمات خود مردم را به عمل وا می‌دارند. این مستلزم سخن گفتن از حقیقت، ایجاد حس فوریت و تطابق زندگی با پیام است. انتخاب کلمات قوی که احترام و توجه را جلب می‌کنند، در مقابل گفتار ضعیف و بی‌اعتبار کننده، مورد تأکید قرار گرفت. مهارت حفظ ثبات و موضع‌گیری در برابر چالش‌ها و فشارهای خارجی، به عنوان نشانه‌ای از قدرت واقعی رهبری تبیین شد. نهایتاً، بر ایجاز در بیان، پرهیز از اطاله کلام و سخن گفتن برای به یاد ماندن به جای صرفاً شنیده شدن، به عنوان ابزارهای کلیدی برای حداکثرسازی تأثیرگذاری، تأکید گردید. در نهایت، این مهارت‌ها نه از استعداد ذاتی، بلکه از تمرین روزانه و مداوم به دست می‌آیند که صدای رهبر را به ابزاری قدرتمند و طبیعی برای هدایت و الهام‌بخشی تبدیل می‌کند.

نکات کلیدی

  • اعتماد به نفس با مالکیت کامل کلمات: هر کلمه را با باور و مسئولیت کامل بیان کنید.
  • وضوح پیام برای ایجاد اعتماد: پیام خود را ساده، مستقیم و قابل فهم ارائه دهید تا اعتماد شنونده را جلب کنید.
  • کنترل صدا و احساسات: لحن، حجم و ریتم صدای شما بازتابی از وضعیت درونی شماست؛ آن را کنترل کنید.
  • تشویق به عمل: کلمات شما باید انگیزه عملی ایجاد کنند، نه صرفاً اطلاعات.
  • انتخاب کلمات قوی: از کلمات دقیق و معنادار استفاده کنید که احترام و توجه را به ارمغان می‌آورد.
  • پرهیز از گفتار ضعیف: عبارات تردیدآمیز و توجیه‌گر را حذف کنید تا اعتبار پیام خود را حفظ کنید.
  • حفظ موضع تحت فشار: در برابر چالش‌ها و مخالفت‌ها ثابت‌قدم و باوقار بمانید.
  • ایجاز و پرهیز از پرحرفی: کمتر بگویید، اما بهتر بگویید؛ به اصل مطلب برسید و اجازه دهید پیام بنشیند.
  • سخن گفتن برای ماندگاری: هدف شما باید تأثیرگذاری عمیق و به یاد ماندن کلمات باشد، نه فقط شنیده شدن.
  • تمرین روزانه و مداوم: رهبری کلامی یک مهارت است که با تمرین و آگاهی روزانه تقویت می‌شود.

سؤالات تفکربرانگیز

  1. با توجه به اهمیت “مالکیت کلام”، چگونه می‌توانیم مکانیزم‌های درونی خودشک و عدم اطمینان را شناسایی و با آن‌ها مقابله کنیم تا هر کلمه‌ای را با اعتماد به نفس بیان کنیم؟
  2. “وضوح، قدرت است”. در محیط‌های پیچیده کاری امروز، چه راهکارهای نوینی می‌توان برای افزایش وضوح پیام در میان اطلاعات و حواس‌پرتی‌های بی‌شمار به کار گرفت؟
  3. نقش “سکوت” در ارتباطات رهبری چیست و چگونه می‌توانیم سکوت‌های معنادار را به جای پرکننده‌های کلامی، به ابزاری برای تقویت پیام و جذب توجه تبدیل کنیم؟
  4. با در نظر گرفتن اینکه “زندگی شما باید با پیامتان مطابقت داشته باشد”، رهبران چگونه می‌توانند از همسویی دائمی بین ارزش‌های شخصی، اعمال روزمره و گفتار خود اطمینان حاصل کنند؟
  5. در دنیایی که پر از “سروصدا و هیاهو” است, چگونه می‌توانیم “کلمات قوی” را توسعه دهیم که نه تنها شنیده شوند، بلکه به “لنگری” برای تفکر و عمل تبدیل گردند؟
  6. “رهبری در مورد راحتی نیست، در مورد وضوح است”. چگونه می‌توانیم مهارت “حفظ موضع” را در شرایطی که نظرات مخالف یا فشار گروهی وجود دارد، پرورش دهیم بدون اینکه به پرخاشگری یا سرسختی بی‌دلیل متهم شویم؟
  7. برای “سخن گفتن برای به یاد ماندن”، چه تغییرات عملی و عمیقی باید در رویکرد ما به ارتباطات صورت گیرد که فراتر از تکنیک‌های سطحی باشد؟

تکلیف هدفمند

از شما می‌خواهم که برای هفته آتی، یک “دفترچه تمرین ارتباطی” برای خود تهیه کنید. در طول روز، حداقل سه مکالمه مهم (چه شخصی و چه حرفه‌ای) را انتخاب کنید. قبل از هر مکالمه، هدف اصلی خود از صحبت کردن را یادداشت کنید و قصد خود را برای اعمال یکی از اصول “سخن گفتن مانند یک رهبر” (مانند وضوح، ایجاز، یا استفاده از کلمات قوی) مشخص نمایید. پس از پایان مکالمه، به این سه سؤال پاسخ دهید:

  1. آیا به هدف اصلی خود از مکالمه رسیدید؟
  2. کدام اصل رهبری را آگاهانه به کار بردید و فکر می‌کنید چقدر در آن موفق بودید؟
  3. چه کلمات، عبارات یا الگوهای کلامی “ضعیفی” در گفتار خود مشاهده کردید که مایلید در آینده آن‌ها را حذف یا تقویت کنید؟

این تمرین روزانه، پایه و اساس توسعه یک صدای رهبری قدرتمند و تأثیرگذار خواهد بود که نه تنها در لحظات خاص، بلکه در تمام جنبه‌های زندگی شما منعکس خواهد شد. با آرزوی موفقیت و رهبری مؤثر برای یکایک شما.

دکتر سعید جوی‌زاده

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *