کوچینگ:چگونه با رفتارهای عمیق تر و مقاوم در برابر مربی مقابله کنیم-فصل18 کتاب مربی من
ران کاروچی
رونیکی از بنیانگذاران و شریک مدیریت ناوالنت است که با مدیران عامل و مدیران اجرایی که به دنبال تغییرات تحول آفرین برای سازمان ها، رهبران و صنایع خود هستند، کار میکند. رون نویسنده 9 کتاب است، از جمله برنده جایزه To Be Honest، یکی از همکاران منظم فوربس و هاروارد بیزینس ریویو، دو بار سخنران TEDx و عضوی از جامعه مربیان MG100. “چرا به این کار ادامه میدهم؟” این ناله شایع در رهبران است که رفتارهای نگرانکنندهشان در زمانهای نامناسب ظاهر میشود. با همه نیت و تلاش، برخی از رهبران قادر به تغییر یا حفظ رفتارهای ناخواسته خود نیستند.
من با رئیس بخشی از یک شرکت خدمات حرفهای جهانی کار کردم. برای اهداف این داستان، او را “اندی” مینامیم. اندی فردی اجتماعی و خوش بیان بود که با انرژی فراوانش توجههای زیادی را به خود جلب میکرد. اما این ویژگیهای مثبت با نیازش زیاد به درست بودن، تمایل زیاد به تمرکز بر خود و صحبتهای بیوقفه متعارض شد. اندی به من گفت: “من واقعاً به اهمیت مردمم اهمیت میدهم. من میخواهم آنها را الهام بخشی کنم. من میخواهم به آنها انرژی بدهم. اما نمیتوانم کنترل خود را در عقبانداختن این ویژگیها داشته باشم و همین موضوع من را پیوسته در دردسر قرار میدهد.”
یکی از مصاحبهشوندگان به من گفت: “اندی فرد خوبی است، اما هرگز تغییر نخواهد کرد. او نمیتواند به دیگران گوش کند و اگر متوجه اشتباهی خود شود، بهصورت بیوقفه صحبت میکند یا شخص را تحقیر میکند تا زمانی که فرد تسلیم شود.”
بعضی از رفتارهای مزاحم رهبری دربرابر کوچینگ، آموزش یا فعالیتهای رشدی مقاومت نشان میدهند. به رغم تلاشهای خوب، رهبران برای حفظ رفتارهای جدید تلاش میکنند و به مرور زمان، فشارها و محرکها باعث بازگشت رفتارهای قدیمی و نگرانکننده میشوند. همانطور که نویسنده در «رهبر روی کاناپه» میگوید، “سازمانها در سراسر جهان افرادی را دارند که نمیتوانند الگوهای رفتاری ناکارآمد و تکراری خود را تشخیص دهند یا تغییر دهند.”
علوم اساسی به ما میگویند که تغییر یک چیز باورنکردنی است، چون نیاز به درگیری دو بخش از مغز ما دارد. بخش جلویی مغز، یعنی قشر پیشانی، جایی است که فرایند شناختی دخالت میکند. این بخش عقلانی مغز ماست که دانش و مهارتهای جدیدی را فرا میگیرد. وقتی ما در حال یادگیری روشی برای تغییر رفتار هستیم، از این بخش استفاده میکنیم. بخش دیگری از مغز ما که با نام “سیستم پاداش” شناخته میشود، توسط دوپامین به ما انگیزه و اراده برای تغییر میدهد، زمانی که در موقعیتی که احساس خوبی را فراهم میکند، فعالیت میکنیم. میتوانیم این ترکیب را به عنوان “اراده” و “راه” در نظر بگیریم. هنگامی که تلاشهای معمول برای یادگیری مهارتها یا ساخت عادتهای جدید با شکست مواجه میشوند، معمولاً به دلیل درگیرکردن تنها یکی از این دو بخش است.اما بهطور گاهی اوقات رفتارهای نگرانکننده ریشه در تجربیات آسیبزای تکوینی دارند که در مغز ما که تهدید را حس میکند نقش دارد. این خاطرات در آمیگدال ما ذخیره میشوند. زمانی که خاطرات در زمان حال زنده هستند و آمیگدال، خطر را در موقعیتهای آشنا تشخیص میدهد، ما آن تجربیات را دوباره تکرار میکنیم .
داستان اصلی خود را شناسایی و بنویسید
از مشتریانم خواستم که صحنهها و خاطراتی از سالهای اوایل زندگیشان را به یاد بیاورند. معمولاً این رخدادها در سنین ۵ تا ۲۱ سالگی رخ میدهند و در آن زمان رفتارهای مهم و ارزشمند شخص شکل میگیرد. مشتریانِ پرسششدهام برای انتخاب صحنهای برای یادآوری، اغلب صحنههایی را که در درگیری و درد قرار داشتهاند انتخاب میکنند، معمولاً در آغاز فرایند تحولات ناخواسته. در صورتی که برای من انتخابِ یک صحنه، مشکلی وجود ندارد. اما در بیشتر مواقع، مشتریان به دلیل موجودیتِ چندین حادثه مهم، دچار سردرگمی شده و نمیدانند کدام صحنه برای اولین نوشتارشان مناسبتر است.
در یک جلسه چهار روزه، از اندی خواستم چند داستان نوشته دربارهی مراحل و مراودات رشدش که استوار شدن بر روی صحیح بودن و محوریتِ زیادِ بسیاری از مسائل برایش بسیار مهم است. هدف اصلی من در این سفر بررسی و کشفکردنِ هرگونه اشتباه یا حواسپرتیِ ایجاد شده بود که چالش و تهدیدی را برای رشدِ شخصِ مورد سؤال داشته باشد.
فرایندِ انتخابِ قالبِ مناسبِ هر داستان، برای مجموعه اطلاعاتِ یک حادثهِ دشوار، مستلزم جداسازی نظراتِ فاضلابی و ارائهی فرضیات دربارهی نیاز و اهمیتِ هر رفتار است. من میخواستم که خط مشیِ نوشتاریاش به گونهای باشد که فرد مورد نظر بتواند بدون هیچگونه دغدغۀ شرمندگی، نظرات و تجربیاتش را با ما به اشتراک بگذارد.
یکی از داستانهایی که اندی نوشت، مربوط به مبارزات اجتماعی در بزرگسالی در مورد تغییر مدرسۀ خود در ششمینِ سالِ دهۀ پنجاه به برزگیِ خودش بود. اندی با لکنتِ شدید درگیر بود و از آسیب دیدن از ADHD رنج میبرد. به دلیل وضعیتِ خاصِش، در مدرسهی جدید باید همیشه کلاسهای “پشتیبانی ویژه” را شرکت میکرد. در مدتِ دو سال، پرسهرنجانِ روزانهی او از پوچی، همسالانِش را به جایی رساند که آن را به عنوان “کلاس درسِ احمق” کلمه میکردند. همانطور که او رشد میکرد، این حس عرصهدار باعث شد که رفتارهای غیرموردِ پسندی را با خود به راه بیندازد. ضریبِ هوشیِ اندی بالایی داشت، اما ناتوانیهایش، وجود هوش هوش سنجیاش را به چالش میکشاند. اندی کشف کرده بود، تنها با بودنِ دوستداشتنی، زبانِ روانِ خود و اثبات کردن برتعهدِ خود به دیگران، میتواند پیش از دیدهشدنِ پشتیبانِ رقیبِ پوچی، بچرخد. باورِ اندی این بود، به داشتنِ هوش، یعنی “درست” بودن.
روایات آموخته شده را شناسایی کنید
رفتارهای نگرانکننده افراد، همیشه با روایتهایی که شکل گرفتهاند، مرتبط هستند. این روایتها به عنوان الگوهایی عمل میکنند که از طریق آنها جهان را درک میکنیم و تا زمانی که آنها را دوباره بنویسیم، جامعهمان را صرف بازسازی شرایطی میکنیم که آنها را تقویت میکنند.
یک بار اندی را خواستم تا همه آسیبپذیریها و مشکلات زندگیاش را با یک جمله بنویسد. روایتی که او نوشت این بود: “همه خواهند دید که چقدر احمق هستید، مگر اینکه توانایی خلاف آن را ثابت کنید”. تفسیر او کاملا آشکار است. اندی باور نمیکرد که باید خودش را احمق نشان دهد و معتقد بود که باید این حقیقت را پنهان کند. سالهای شرم آور در کودکی و تجربه طرد شدن باعث شد که او باور داشته باشد که ناکافی و بیهوش است و باید خودش را پنهان کند. این باور او، رفتار تهاجمی و غیرقابل قبولی را در محل کارش به دنبال داشت که مردم را از خود دور میکرد و تجربه طرد شدن او را تکرار میکرد. برای مقابله با این احساس تحقیر و شرم، اندی مصمم بود که اطرافیانش را پنهان بگرداند و مقبولیت و تحسین آنها را به دست آورد. اما او نگرانیهای خود را نتوانست بشکند و همچنان در دورهی چرخهی شرم آور خود گرفتار بود. اینکه با انرژی مثبت و ایدههای خوبش تلاش میکند تا تحقیر خود را پوشش دهد، با همان حالتی که تلاش میکرد از آن فرار کند همراه بود. اندی متوجه شد که تمام زندگیاش را به چرخهی خود اختصاص داده بود و علیرغم حس امنیتی که در لحظههایی احساس میکرد، همچنان در دستهی افرادی بود که از طریق شرایطی که خودش ساخته بود، دور شده بودند. بنابراین، اندی مصمم بود که با رغبت نشان دادن به توانایی خود، پوشیدن ماسکی را که او را به طرف دیگران جلوه میدهد، کمتر کرده و به احترام واقعی از دیگران میافزاید.
شناسایی کنید که رفتار مشکل ساز به چه نیازی پاسخ میدهد
لنگری که رفتار آزاردهنده خود را در جای خود نگه میدارد، نیازمند توجه و درمان است. آنچه که باعث مقاومت در مقابل تغییر و درک ناکاملی از خود شده، ناخودآگاه، باور این است که او احمق و دوستنداشتنی است. این باور در بخشی از مغز جای دارد که نشانگر تروما است و الگوهای تکراری را به حرکت در میآورد. برای غلبه بر این احساس، اندی روی رفتارهای خلاقانه و الهامبخشی تمرکز کرده است. این کار باعث شده که احساس پذیرش و امنیت به دست آمده و تصمیم به تغییر نیز اتخاذ شود.
با پرسش از اندی در مورد هدف نهایی او، به دلیل این درک ناکامل، او گفت: «فقط میخواهم احساس کنم که متعلق به خودم هستم.» اندی در دوران کودکی آموخته بود که نمیتواند همزمان «متعلق» و «فقط خودش» باشد. او برای کسب احساس تعلق، تصمیم گرفت به خود نسخه جدیدی بدهد. او با اینکه رفتارهای آزاردهنده خود را میپوشاند، احساس پذیرش و تعریف مثبتی از خود داشت.
آنچه که مانع تغییر و اجرای اراده و تصمیم اندی برای تغییر میشود، درد وحشتناکی است که به دلیل تجربههای ناخوشایند دوران کودکی و ترومای به دنبال آن بوجود آمده است.
اگر بتوانید نیازمندیهای عمیقتری را شناسایی کنید، میتوانید به آغاز روند تغییر و درمان لنگری که رفتار آزاردهنده خود را در جای خود نگه میدارد، کمک کنید. این تصمیم هرچند به نظر غیرمنطقی میرسد، اما میتواند باعث بهبود و بهبود زندگی شخص شود.
یک روایت جدید و رفتارهای جایگزین انتخاب کنید
تشخیص منبع رفتارهای نگرانکننده یک مرحله مهم است، اما تغییر پایدار زمان میبرد. گاهی اوقات، بهترین راه حل برای این مرحله کار یک درمانگر آموزش دیده است، زیرا روایتهای قدیمی به سادگی ناپدید نمیشوند. از اندی پرسیدم: “اگر واقعاً هوشمند بودید و برای جلب توجه با هوش به نظر میرسید، آیا لازم بود با اشتیاق یا تهیه مایل به خرید تأیید دیگران با اشتیاق یا تسلط کلامی خود ادعا کنید؟” اندی برای روایت جدیدش نوشت: “من دوست داشتنی، باهوش و ایمن هستم حتی در سکوت”. تسلط بر این روایت نیاز به یادگیری و تجسم دارد، اما او در حال حاضر در این راه قدم برمیدارد. رفتارهای ناراحت کننده قابل توجیه نیستند، زیرا ریشههای عمیق تری دارند. اما اگر هر رهبری که رفتارشان در برابر رویکردهای رایج مقاومت میکرد، اخراج میشدند، مناصب رهبری به خطر میافتادند. ما باید به عمق برویم تا بتوانیم به افرادی که در نقش رهبری هستند، کمک کنیم تا تغییر کنند و موفق شوند. ما معمولاً تنها بخشی از گذشته خود را به عنوان تجربههای شکلدهنده میشناسیم. اما طلاق، از دست دادن عزیزان، تحمل آزار و اذیت یا زنده ماندن در برابر یک بلای طبیعی میتواند تأثیری بر جای بگذارد که رفتارهای نگرانکنندهای را شکل میدهد و ما سعی در تغییر آنها داریم. مایا آنجلو میگوید: “بزرگترین رنج در تحمل یک داستان ناگفته درونی است” (من میدانم چرا پرنده در قفس آواز میخواند، ویراگو، 1969/2010). اگر شما با رفتار مزاحم مداوم مبارزه میکنید، شاید وقت آن رسیده باشد که داستانی ناگفته را کشف کنید. شما زندگی شادتری خواهید داشت و افرادی که رهبری میکنید، قدردان شما خواهند بود.
درباره دکتر سعید جوی زاده مترجم کتاب مربی من و مدیر مرکز کوچینگ ایران
دکتر سعید جوی زاده یکی از برجستهترین مترجمان کتابهای کوچینگ در ایران است. او یک کوچ بینالمللی است و به عنوان یک تربیت کننده و مشاور، تلاش میکند تا افراد را به سوی موفقیت و رشد شخصی و حرفهای هدایت کند. دکتر سعید جوی زاده تخصص خود را در حوزه کوچینگ و توسعه فردی پیدا کرده است و به تدریس و ارائه آموزشهای متنوع در این زمینه میپردازد.او نویسنده و مترجم برجستهای است و تعدادی از کتابهای موفق کوچینگ را به زبان فارسی ترجمه کرده است. برخی از کتابهای ترجمه شده توسط دکتر سعید جوی زاده عبارتند از “کوچینگ مدیران”، “نقشه راه کوچینگ”، “کوچینگ روانشناسی”، “کوچینگ نوین تاثیرگذاری” و “کوچینگ عملکرد” و غیره. این کتابها به عنوان منابعی معتبر و قابل اعتماد در حوزه کوچینگ شناخته شدهاند و به افرادی که به دنبال توسعه فردی و حرفهای هستند، کمک میکنند.دکتر سعید جوی زاده به شدت آرزو دارد تا همه انسانها زندگیای داشته باشند که تفکر را در آن تجربه کنند. او اعتقاد دارد که تفکر و نگرش مثبت و سازنده میتواند به شکل قابل توجهی بر روی زندگی افراد تأثیر بگذارد و آنها را به سمت رسیدن به هدفهایشان هدایت کند.دکتر سعید جوی زاده با تجربه و دانش خود در حوزه کوچینگ و توسعه فردی، به عنوان یک منبع الهامبخش برای افرادی که به دنبال رشد و پیشرفت هستند، شناخته میشود. او با ارائه خدمات کوچینگ، آموزشها و کتابهایش، به دنبال ارتقای کیفیت زندگی و عملکرد افراد است و به امید بهبود جامعه و جهان به فعالیت میپردازد.
بدون نظر