کوچینگ تیمی:موفقیت تیم ها در 2025

این مجموعه متون از کتاب “جورجینا وودسترا – تسلط بر هنر مربیگری تیم (۲۰۲۵)” برداشته شده و بر اهمیت حیاتی تیم‌ها و تحول مربیگری فردی به تیمی تأکید دارد. این کتاب بینش‌های عمیقی در مورد پویایی‌های تیم ارائه می‌دهد، از جمله مفاهیم اصلی مانند رویکرد گشتالت به توسعه تیم، مدل‌های رشد تیم (مانند تاکمن و ادموندسون)، و تفاوت‌ها و شباهت‌های بین مربیگری تیم و سایر مداخلات سازمانی. همچنین به جنبه‌های عملی مربیگری تیم می‌پردازد، مانند فرایندهای قراردادبندی، ایجاد آگاهی و نتایج، نقش مربیگری در هدایت تغییرات سازمانی، و خودشناسی مربی به عنوان یک جزء حیاتی برای اثربخشی. در نهایت، این اثر ابزارهای عملی و تکنیک‌های تأمل‌برور را برای بهبود عملکرد تیم و پرورش رشد پایدار ارائه می‌دهد.

کوچینگ تیمی (2)


عنوان سخنرانی: تسلط بر هنر تیم کوچینگ: رهبری تحول در قلب سازمان‌ها

مدت زمان: 3 ساعت

مقدمه (15 دقیقه)

صبح بخیر/عصر بخیر (بسته به زمان سخنرانی) دوستان، همکاران، و رهبران آینده! بسیار خوشحالم که امروز در کنار شما هستم تا در مورد یکی از حیاتی‌ترین مهارت‌ها در دنیای کسب‌وکار مدرن صحبت کنیم: تیم کوچینگ.

در دنیای امروز که با نوسانات، عدم قطعیت، پیچیدگی و ابهام (VUCA) مشخص می‌شود، اهمیت تیم‌ها را نمی‌توان نادیده گرفت. تحقیقات نشان می‌دهد که تنها 10 تا 20 درصد از تیم‌ها در سطح بالایی از کارایی فعالیت می‌کنند. این آمار تکان‌دهنده است، به‌ویژه با توجه به اینکه تیم‌ها ستون فقرات تقریباً هر سازمانی هستند – جایی که کار واقعی اتفاق می‌افتد.

امروز، هدف من این است که شما را با بینش‌ها و ابزارهایی از کتاب “جورجینا ووداسترا – تسلط بر هنر تیم کوچینگ (ویرایش دوم، 2025)” آشنا کنم که مسیر ما را در تکمیل هنر تیم کوچینگ روشن می‌کند. این کتاب یک راهنمای عملی و الهام‌بخش است که رویکرد گشتالت را با خرد کسب‌شده و تفکر سیستمی ترکیب می‌کند.

این سخنرانی به شما کمک می‌کند تا: (1 دقیقه)

  • نقش حیاتی تیم‌ها را در دنیای امروز درک کنید.
  • تفاوت بین یک تیم کوچ و سایر نقش‌های سازمانی را بیاموزید.
  • فلسفه و رویکرد خود را به عنوان یک تیم کوچ توسعه دهید.
  • مراحل سفر کوچینگ تیم را بشناسید.
  • با ابزارها و تکنیک‌های اساسی برای تأثیرگذاری عمیق آشنا شوید.
  • مسیر تسلط و توسعه فردی در تیم کوچینگ را درک کنید.

کوچینگ تیمی (3)

پس، آماده‌اید تا سفری الهام‌بخش را در دنیای تیم کوچینگ آغاز کنیم؟


بخش اول: درک بنیادین تیم‌ها و کوچینگ آنها (30 دقیقه)

1. تعریف یک تیم: فراتر از یک گروه (10 دقیقه)

برای شروع، بیایید به تعریف دقیق یک تیم بپردازیم. کاتزنباک و اسمیت در کتاب خود “خرد تیم‌ها” (2015)، تیم را اینگونه تعریف می‌کنند:

  • “تعداد کمی از افراد با مهارت‌های مکمل که به یک هدف مشترک، اهداف عملکردی و رویکردی متعهد هستند که برای آن خود را متقابلاً پاسخگو می‌دانند”.

این تعریف شامل عناصر کلیدی است:

  • تعداد کم: تحقیقات نشان می‌دهد اندازه بهینه تیم برای تصمیم‌گیری استراتژیک بین پنج تا هشت نفر است.
  • مهارت‌های مکمل: یک تیم واقعی دارای مهارت‌های لازم برای دستیابی به اهداف خود است، از جمله تخصص فنی، توانایی‌های حل مسئله، و مهارت‌های بین‌فردی.
  • هدف مشترک و اهداف عملکردی: اگر یک تیم از دلیل وجود جمعی خود مطمئن نباشد، موفقیت آن تا حد زیادی به شانس وابسته خواهد بود.
  • پاسخگویی متقابل: اینجاست که “جادو” اتفاق می‌افتد. زمانی که اعضای تیم خود و یکدیگر را در قبال عملکرد جمعی پاسخگو می‌دانند، تیم از مجموعه‌ای از افراد به یک واحد منسجم تبدیل می‌شود.

مثال فرانک: (2 دقیقه) سفر فرانک، مدیر ارشد مالی جدید یک سازمان خدمات مالی، نشان می‌دهد که چگونه گروهی از افراد می‌توانند به یک تیم واقعی تبدیل شوند. تیم مالی او در ابتدا به دلیل تمرکز هر عضو بر اولویت‌های خود، ناکارآمد بود. تنها زمانی که آنها در یک جلسه خارج از شرکت یک هدف مشترک را تعیین کردند، شروع به کار به عنوان یک واحد منسجم کردند. این داستان نشان می‌دهد که داشتن افراد با استعداد کافی نیست؛ آنها باید در هدف هم‌سو، در نقش‌های خود شفاف و متعهد به موفقیت جمعی باشند.

2. مراحل توسعه تیم: سفر یک تیم (12 دقیقه)

تیم‌ها، مانند افراد، مراحلی از توسعه را طی می‌کنند که برای درک عملکرد و تکامل آنها بسیار مهم است.

  • مدل تاکمن (Tuckman’s Stages of Group Development): این مدل شامل مراحل شکل‌گیری (Forming)، طوفانی‌شدن (Storming)، هنجارگذاری (Norming) و اجرا (Performing) است.
    • شکل‌گیری: مرحله اولیه که اعضای تیم گرد هم می‌آیند و به دنبال یافتن جایگاه خود هستند.
    • طوفانی‌شدن: درگیری‌ها پدیدار می‌شوند زیرا افراد ایده‌ها و شخصیت‌های خود را مطرح می‌کنند؛ این دوره برای ایجاد هنجارها ضروری است.
    • هنجارگذاری: درگیری‌ها حل شده و حس قوی‌تری از انسجام و همکاری پدیدار می‌شود.
    • اجرا: تیم در بالاترین پتانسیل خود عمل می‌کند، با هنجارهای روشن، اعتماد قوی و همکاری مؤثر.
  • گروه ایمیگو (Group Imago) اریک برن (Eric Berne): این مفهوم برداشت ذهنی هر عضو از ساختار، نقش‌ها و روابط تیم را توصیف می‌کند. شامل چهار مرحله است:
    • ایمیگوی موقتی (Provisional Imago): تصویر اولیه، اغلب سطحی، بر اساس برداشت‌های اولیه.
    • ایمیگوی تطبیق‌یافته (Adapted Imago): اصلاح برداشت‌ها بر اساس تجربیات واقعی و بازخورد؛ اغلب با کشمکش‌های قدرت همراه است.
    • ایمیگوی عملیاتی (Operative Imago): استقرار یک درک پایدار از گروه؛ افراد برای مشارکت‌های منحصربه‌فرد خود شناخته می‌شوند و حس قوی “ما” وجود دارد.
    • ایمیگوی تطبیق‌یافته ثانویه (Secondarily Adapted Imago): اعضای تیم در نقش‌های خود متمایزتر شده‌اند و تیم می‌تواند از نقاط قوت فردی برای اهداف جمعی استفاده کند.
  • تیمینگ (Teaming) امی ادموندسون (Amy Edmondson): این رویکرد به جای مدل‌های سنتی که توسعه تیم را یک فرآیند خطی می‌بینند، بر فرآیند مستمر تیمینگ تمرکز دارد. تیمینگ بر اهمیت همکاری، یادگیری و نوآوری در محیط‌های به سرعت در حال تغییر تأکید می‌کند. ایمنی روان‌شناختی، گشودگی به یادگیری و تمرکز بر اهداف، محور این مدل هستند.
  • توسعه سازمانی گشتالت (Gestalt Organizational Development): این رویکرد، نظریه‌های تاکمن، برن و ادموندسون را در سه مرحله کلی توسعه تیم ترکیب می‌کند: آغاز، میانه و پایان.
    • آغاز: تمرکز بر جهت‌یابی و شمول.
    • میانه: تمرکز بر تمایز و درگیری.
    • پایان: تمرکز بر انسجام و ادغام یادگیری.

3. نقش تیم کوچ: یک تمایز حیاتی (8 دقیقه)

حوزه تیم کوچینگ، هنوز در مراحل اولیه خود است و مملو از ابهام است. نقش‌هایی مانند مشاور، مربی و تسهیل‌گر اغلب به اشتباه با نقش کوچ اشتباه گرفته می‌شوند. نقش یک تیم کوچ به طور قابل توجهی با سایر نقش‌ها متفاوت است.

بیایید به تفاوت‌های کلیدی نگاه کنیم:

  • تیم‌سازی (Team Building): هدف آن تقویت روابط بین اعضای تیم است، اغلب از طریق کارگاه‌ها و ابزارهای شخصیتی.
  • مشاوره تیمی (Team Consulting): شامل ارائه بینش و مشاوره تخصصی برای بهبود عملکرد تیم است.
  • آموزش تیمی (Team Training): هدف آن آموزش مفاهیم و مهارت‌ها است.
  • تسهیل‌گری تیمی (Team Facilitation): تسهیل‌گر فرآیند تیم را مدیریت می‌کند تا تیم بر محتوا و دستیابی به یک نتیجه ابزاری تمرکز کند.
  • میانجی‌گری تیمی (Team Mediation): برای حل تعارضات مخرب در تیم‌ها استفاده می‌شود.
  • گروه کوچینگ (Group Coaching): فضایی امن ایجاد می‌کند که در آن افراد به صورت گروهی یاد می‌گیرند و رشد می‌کنند؛ یادگیری در سطح فردی اتفاق می‌افتد و معمولاً هیچ هدف جمعی وجود ندارد.
  • تیم کوچینگ (Team Coaching): هدف ایجاد محیطی برای یادگیری و توسعه تیم است. تیم مالک دستور کار است و کوچ از گوش دادن فعال و پرسش‌های قدرتمند برای ایجاد آگاهی جدید استفاده می‌کند. تمرکز اغلب به جای محتوای گفتگو، به فرآیند تیم معطوف می‌شود.

کوچ به عنوان مختل‌کننده (Disruptor): یکی از قدرتمندترین نقش‌هایی که یک تیم کوچ می‌تواند ایفا کند، نقش مختل‌کننده است. با عمل به عنوان مختل‌کننده، کوچ به شکستن الگوهای رفتاری تیم کمک می‌کند، و امکان ظهور بینش‌ها و امکانات جدید را فراهم می‌آورد. این نقش فراتر از صرف تسهیل‌گری است؛ هدف ایجاد شرایطی است که تیم بتواند با مسائل اساسی که مانع پیشرفت آنهاست، مقابله کند.


بخش دوم: فلسفه، رویکرد و سفر تیم کوچینگ (75 دقیقه)

1. فلسفه و رویکرد شما به عنوان یک تیم کوچ (15 دقیقه)

در قلب تیم کوچینگ مؤثر، درک عمیقی از فلسفه نهفته است که رویکرد و موضع ما را شکل می‌دهد. اثربخشی ما فراتر از نظریه‌ها و تکنیک‌هاست؛ به این بستگی دارد که ما چه کسی هستیم – حضور ما و ظرفیت ما برای استفاده از خودمان به عنوان ابزاری در فرآیند کوچینگ.

حضور و تأثیر شما: (5 دقیقه) همانطور که دنگ مینگ-دائو می‌گوید: “ماه نمی‌جنگد. به کسی حمله نمی‌کند. نگران نمی‌شود. تلاش نمی‌کند دیگران را له کند. مسیر خود را ادامه می‌دهد، اما به دلیل ماهیت خود، به آرامی تأثیر می‌گذارد. چه بدن دیگری می‌تواند یک اقیانوس کامل را از ساحلی به ساحل دیگر بکشد؟ ماه به طبیعت خود وفادار است و قدرت آن هرگز کاهش نمی‌یابد”. این نقل قول به زیبایی جوهر یک تیم کوچ بودن را به تصویر می‌کشد. نقش ما زورگویی یا کنترل نیست، بلکه تأثیرگذاری و هدایت طبیعی، در راستای طبیعت واقعی خودمان است.

“حضور ما – بودن ما – تأثیر دارد؛ این یک مداخله وجودی است.”. این ایده قلب تیم کوچینگ را در بر می‌گیرد. مهم نیست که از چه تکنیک‌هایی استفاده می‌کنیم یا چه سوالاتی می‌پرسیم؛ مهم این است که چگونه ظاهر می‌شویم، چه انرژی را به همراه می‌آوریم و چه اصالتی را به تیم ارائه می‌دهیم.

فلسفه کوچینگ تیم: 10 اصل راهنما (7 دقیقه) جورجینا ووداسترا ده اصل اساسی را ارائه می‌دهد که او را به عنوان یک تیم کوچ راهنمایی می‌کند:

  1. افراد ذاتاً خلاق، مدبر و کامل هستند.
  2. تیم‌ها چیزی فراتر از مجموع اجزای خود هستند.
  3. تیم‌ها موجودیت‌های زنده‌ای با خرد جمعی ذاتی هستند.
  4. تیم‌های مؤثر به طور خلاقانه با شرایط در حال تغییر تطبیق می‌یابند.
  5. کاوش تجربه اینجا و اکنون، آگاهی را ایجاد می‌کند.
  6. آگاهی شفا دهنده است – هنگامی که از چیزی آگاه می‌شویم، می‌توانیم آن را تغییر دهیم.
  7. مسئولیت فردی و جمعی برای تغییر، پتانسیل را آزاد می‌کند.
  8. تغییرات از طریق آزمایش فعال اتفاق می‌افتند.
  9. ظرفیت تیم زمانی رشد می‌کند که آنها دستور کار خود را داشته باشند و فرآیندهای خود را مدیریت کنند.
  10. آنچه ممکن است، به وضعیت و زمینه، آگاهی جمعی و مسئولیت تیم، و وضعیت درونی مداخله‌گر بستگی دارد.

کوچینگ تیمی (4)

2. سفر تیم کوچینگ: نقشه راهی برای تحول (35 دقیقه)

سفر تیم کوچینگ یک مفهوم بسیار مهم است که توسط استودیو تیم کوچینگ توسعه یافته است. این یک نقشه راه است که به مشتریان کمک می‌کند تا بدانند چه انتظاری دارند و چگونه آماده شوند.

الف. جلسات اولیه: پایه‌گذاری موفقیت (7 دقیقه) سفر تیم کوچینگ از اولین تماس آغاز می‌شود. هر تعامل بینش‌های ارزشمندی در مورد پویایی تیم، چالش‌ها و احساسات در حال ظهور ارائه می‌دهد. مصاحبه با رهبر تیم: این یک فرصت حیاتی برای بررسی عمیق‌تر باورهای رهبر در مورد رهبری و نقش او در تیم است. رهبری می‌تواند تا 50 درصد از اثربخشی یک تیم را تحت تأثیر قرار دهد.

  • نکته مهم: آمادگی رهبر برای کوچینگ شدن به عنوان بخشی از تیم و شفافیت او در برابر تیم، حیاتی است. درس عبرت: داستان تماس “نه گفتن” به دلیل عدم حضور رهبر و کنترل بیش از حد مدیر توسعه و آموزش، اهمیت مشارکت رهبر و انعطاف‌پذیری فرآیند را نشان می‌دهد.

ب. جلسه تعامل با تیم: ایجاد شراکت (7 دقیقه) این جلسه فرصتی برای ملاقات با تیم، درک انتظارات آنها از کوچینگ تیمی و ارزیابی تناسب شماست. اصل داوطلبی در کوچینگ، حیاتی است. این جلسه باید فضایی امن برای گفتگوهای دشوار ایجاد کند و اشتیاق تیم برای تعهد کامل به فرآیند را تشویق کند.

ج. فاز کشف تیم: روشن کردن راه (8 دقیقه) فاز کشف تیم بر افزایش آگاهی تمرکز دارد و به تیم کمک می‌کند تا زمینه‌های یادگیری و تغییر را شناسایی کند.

  • مصاحبه با اعضای تیم: بینش‌های عمیقی از دیدگاه هر عضو در مورد پویایی، چالش‌ها و فرصت‌های تیم به دست می‌آید.
  • مصاحبه با ذینفعان: بینش‌های ارزشمندی در مورد نحوه درک تیم و تعامل آن با سیستم سازمانی گسترده‌تر فراهم می‌کند. نکته احتیاطی: معرفی زودهنگام ورودی ذینفعان می‌تواند نتیجه معکوس داشته باشد اگر تیم فاقد ایمنی روان‌شناختی یا مهارت‌های لازم برای پردازش بازخورد باشد.
  • ارزیابی‌های تیم: ابزارهایی مانند نظرسنجی تشخیص تیم (TDS) و teamSalient® دیدگاهی جامع از پویایی و اثربخشی تیم ارائه می‌دهند. Team Selfie نیز یک ابزار پویا برای ارزیابی پیشرفت تیم است.
  • بهترین تیم‌ها/بدترین تیم‌ها: این رویکرد غیرساختاریافته، به تیم کمک می‌کند تا مدل خود را از اثربخشی تیم ایجاد کرده و خود را در برابر آن ارزیابی کند.

د. راه‌اندازی تیم: پیوند و هدف (7 دقیقه) مرحله راه‌اندازی برای جمع‌آوری همه افراد در روح و هدف مشترک، به ویژه برای تیم‌های تازه شکل‌گرفته یا در حال تغییر، حیاتی است. این مرحله فرصتی برای ایجاد ارتباط شخصی و درک متقابل فراهم می‌کند. تهیه یک منشور تیمی (Team Charter) که شامل هدف، ذینفعان، اهداف، اعضا، نقش‌ها، ارزش‌ها و توافقات کاری تیم است، بسیار مهم است. این منشور باید یک سند پویا باشد که به طور منظم مورد استفاده و بازبینی قرار گیرد.

ه. کوچینگ تیمی مداوم و کوچینگ عملیاتی (Live-Action Coaching) (6 دقیقه)

  • کوچینگ تیمی: جلسات معمولاً هر چهار تا شش هفته یکبار برگزار می‌شوند. هدف دنبال کردن اهداف توسعه تیم، تعبیه اصول منشور تیمی، رسیدگی به پویایی‌های نوظهور و جشن گرفتن دستاوردها است.
  • کوچینگ عملیاتی: در اینجا، کوچ در محیط کار منظم تیم حضور می‌یابد و آنها را در حین کار مشاهده می‌کند. نقش کوچ بیشتر شبیه یک مشاهده‌گر “خارج از زمین” است. این رویکرد آگاهی و تغییر را در لحظه ایجاد می‌کند.

و. بازبینی نهایی: جشن و یادگیری (3 دقیقه) جلسه بازبینی نهایی زمانی برای جشن، تأمل و برنامه‌ریزی برای آینده است. هدف آن اذعان به موفقیت‌ها، ادغام تجربیات یادگیری و پایه‌گذاری برای تلاش‌های آتی است.

3. آماده‌سازی تیم برای کوچینگ (10 دقیقه)

“با شکست در آماده‌سازی، شما در حال آماده شدن برای شکست هستید.”. ارزیابی آمادگی تیم برای کوچینگ حیاتی است. روت واگمن این را به کشاورزی با بهترین بذرها تشبیه می‌کند؛ اگر خاک به خوبی آماده و نگهداری نشود، شانس برداشت محصول فراوان کم است.

6 شرط برای اثربخشی تیم (Wageman et al. 2008): این شش شرط به عنوان سنگ بنای عملکرد مؤثر تیم عمل می‌کنند:

  • تیم واقعی: واحدی پایدار و وابسته به هم با اعضای مشخص و متعهد به اهداف تیم.
  • هدف قانع‌کننده: هدفی جمعی که نه تنها به وضوح تعریف شده، بلکه به اندازه کافی قانع‌کننده است تا اعضا را وادار به فراتر رفتن از محدودیت‌هایشان کند.
  • افراد مناسب: ترکیبی از افراد با مهارت‌ها، دانش و تنوع لازم برای دستیابی به هدف تیم.
  • ساختار صحیح: شامل نقش‌های روشن، هنجارهای مشخص و اندازه تیم مناسب برای تعامل مؤثر.
  • بستر حمایتی: دسترسی به منابع لازم (اطلاعات، آموزش، زمان، پول) و سیستم‌هایی که کار تیمی را پاداش می‌دهند.
  • کوچینگ تیمی: پشتیبانی در لحظه برای کمک به تیم برای استفاده مؤثر از منابع جمعی خود و تحقق کامل پتانسیل خود.

کوچینگ تیمی 11

پرسش‌های کلیدی برای ارزیابی آمادگی تیم: (3 دقیقه)

  • آیا تیم خود را “یک تیم” می‌داند؟ اگر نه، آیا ارزش تبدیل شدن به یک تیم را می‌بیند؟
  • آیا تیم یک هدف روشن و قانع‌کننده دارد؟
  • آیا رهبر تیم و اعضای تیم برای کوچینگ تیمی آماده و با انگیزه هستند؟
  • آیا تیم نیاز به تغییر را تشخیص می‌دهد و تمایل واقعی به تغییر دارد؟
  • آیا حمایت کافی از سوی حامیان مالی (اسپانسرها) وجود دارد؟

بخش سوم: ابزارها و تکنیک‌های تیم کوچینگ برای تأثیر عمیق (45 دقیقه)

1. ابزارهای ارتباطی و پویایی تیم (15 دقیقه)

الف. قرارداد بستن (Contracting): (8 دقیقه) قرارداد بستن فرآیندی جاری در تیم کوچینگ است. این فرآیند از توافقات اولیه شروع شده و با تکامل رابطه کوچینگ، ادامه می‌یابد. انواع قراردادها:

  • قرارداد “C بزرگ” (Big C Contract): توافق کلی که شامل عناصر لجستیکی، عملی، و ابعاد عمیق‌تر رابطه کوچینگ و هم‌راستایی آن با اهداف سازمانی یا تیمی گسترده‌تر است. 6 P’s (هدف Purpose، عملی Practical، حرفه‌ای Professional، قدرت Power، روان‌شناختی Psychological، شراکت Partnership).
    • کوه آتشفشان قرارداد بستن (Contracting Volcano): تنش‌ها در زیر سطح ایجاد فشار می‌کنند و می‌توانند منجر به رفتارهای سمی شوند. کوچ ماهر با دعوت به گفتگو، این تنش‌ها را آزاد می‌کند.
  • قرارداد “c کوچک” (Small c Contract): برای یک زیرمجموعه از کار توسعه‌ای در طول زمان، مانند یک جلسه خاص یا یک دوره زمانی کوتاه.
  • قرارداد لحظه به لحظه (Moment-by-Moment Contracts): برای مذاکره در مورد آنچه تیم می‌خواهد در لحظه خاص کاوش کند. همیشه در حال قرارداد بستن باشید (ABC)!

ب. ایمنی روان‌شناختی و اعتماد (Psychological Safety and Trust): (7 دقیقه) ایمنی روان‌شناختی در مورد احساس اینکه تیم شما مکانی امن برای پذیرش ریسک‌های بین‌فردی است، است. اعتماد بر اساس وابستگی متقابل و وضوح انتظارات و حمایت ساخته می‌شود.

  • چک‌این‌ها (Check-ins): بیش از صرفاً یخ‌شکن هستند؛ آنها فضایی برای ارتباط واقعی ایجاد می‌کنند. آنها تیم را از مشغله‌های فردی به یک حضور جمعی منتقل می‌کنند و پایه‌ای از اعتماد و ایمنی روان‌شناختی را ایجاد می‌کنند.
  • هنجارها (Norms): توافقات ناگفته و انتظارات مشترکی هستند که رفتار درون یک تیم را هدایت می‌کنند. تیم‌های باهوش هنجارهای خود را آگاهانه و عمدی شکل می‌دهند.

2. کار با سیستم‌ها و پویایی‌ها (Working with Systems and Dynamics) (15 دقیقه)

دیدگاه سیستمی (Systemic Approach): یک تیم یک سیستم رابطه‌ای است – یک موجودیت متمایز با شخصیت خاص خود، که از روابط بین اعضای آن و تعاملات آنها با دیگران متولد می‌شود. وقتی تیم را به این روش می‌بینید، آن را فراتر از مجموع اجزای آن می‌بینید.

  • قدرت و اقتدار (Power and Authority): قدرت در هر سازمان و تیمی وجود دارد. کوچ باید رابطه خود را با قدرت و اقتدار درک کند و با ماتریس اقتدار ریچارد هکمن (Richard Hackman’s authority matrix) (2002) کار کند که چهار سطح از خودمدیریتی تیم را مشخص می‌کند.
  • مثلث‌سازی (Triangulation): وقتی فرد A در مورد فرد B با فرد C صحبت می‌کند (معمولاً در قالب شکایت یا انتقاد). این رفتار باعث تکه‌تکه شدن تیم می‌شود و می‌تواند به طور قابل توجهی انسجام و اعتماد تیم را تضعیف کند. کوچ باید این پویایی را شناسایی و از آن اجتناب کند.
  • سطوح سیستم (Levels of System): چارچوبی برای درک و مداخله در پویایی‌های گروهی است: خود (فردی)، خود و دیگری (بین‌فردی)، زوج یا زیرگروه، و تیم یا گروه.
    • مداخله در سطوح مختلف: کوچ‌ها می‌توانند مداخلات خاصی را هدف قرار دهند که متناسب با هر سطح از سیستم است.

3. ابزارهای عملیاتی برای تیم کوچ (15 دقیقه)

  • مدل اوکی کرال (The OK Corral): این مدل چهار موقعیت زندگی را مشخص می‌کند (I’m OK, You’re OK و غیره). “من اوکی هستم، شما اوکی هستید” تنها موقعیتی است که احترام متقابل و نتایج مثبت را تقویت می‌کند.
  • مدل خط آب (The Waterline Model): تمایز بین وظایف قابل مشاهده (بالای خط آب) و پویایی‌های عمیق‌تر و پنهان (زیر خط آب). سطوح زیر آب شامل ساختار، فرآیندها و الگوها (پویایی‌ها)، بین‌فردی و درون‌فردی است. هنگامی که تیم گیر می‌کند، به جای تمرکز بر علائم، باید به زیر خط آب برود و علل ریشه‌ای را کشف کند.
  • هشت رفتار برای تیم‌های باهوش‌تر (Eight Behaviors for Smarter Teams) راجر شوارتز (Roger Schwarz 2013): شامل رفتارهایی مانند بیان دیدگاه‌ها و پرسیدن سوالات واقعی، به اشتراک گذاشتن تمام اطلاعات مرتبط، استفاده از مثال‌های خاص، توضیح منطق و نیت، تمرکز بر منافع نه مواضع، آزمودن فرضیات، طراحی مشترک گام‌های بعدی، و بحث در مورد مسائل غیرقابل بحث است.
  • مدل چهار بازیگر (Four-player Model) دیوید کنتور (David Kantor): چهار نقش ارتباطی متمایز را در تعاملات شناسایی می‌کند: حرکت‌دهنده (Move)، دنبال‌کننده (Follow)، مخالف (Oppose) و نظاره‌گر (Bystand). هر نقش برای سلامت و اثربخشی ارتباطات تیمی حیاتی است.
  • گفتگو (Dialogue): فراتر از صرفاً تبادل ایده‌های شناخته شده، گفتگو در مورد کشف عدم قطعیت‌ها و سوالاتی است که پاسخ‌هایشان هنوز روشن نیست. چهار رفتار کلیدی برای گفتگوی مؤثر: گوش دادن، احترام گذاشتن، تعلیق کردن و صدا کردن (Voicing).
  • طرح مسائل حساس (Raising Sensitive Issues): “فیل در اتاق” (Elephant in the room) به مسائلی اشاره دارد که همه می‌دانند وجود دارند اما جسارت یا توانایی پرداختن به آنها را ندارند. برای مطرح کردن این مسائل، باید زمینه را با ایجاد یک “کانتینر” آماده کرد، که بر اشتراک مسئولیت، عدم سرزنش و تعهد به حل مسئله تأکید دارد.

بخش چهارم: تسهیل یادگیری و رشد و مسیر تسلط (45 دقیقه)

1. تسهیل یادگیری و رشد: از رفع مشکل تا تحول (25 دقیقه)

“بدون آگاهی، تغییری وجود ندارد.”. آگاهی ریشه هر یادگیری، رشد و تحولی است.

الف. ایجاد آگاهی (Creating Awareness): (10 دقیقه)

  • روایت‌های اعضای تیم و ذینفعان: جمع‌آوری دیدگاه‌ها از طریق مصاحبه یا ابزارهای بازخورد 360 درجه.
  • بازخورد بالا به پایین: دریافت بازخورد از سطوح بالاتر رهبری برای درک چگونگی درک تیم از خارج.
  • ارزیابی‌ها و تشخیص‌های تیمی: ابزارهایی مانند Team Selfie.
  • تمرین‌های تأملی: فعالیت‌هایی مانند “بهترین تیم، بدترین تیم”.
  • مشاهده: توجه متمرکز کوچ به “اینجا و اکنون”.
  • پرسیدن سوالات قدرتمند: سوالاتی مانند “چه چیزی را متوجه می‌شوید؟”.
  • گفتگو: کاوش جمعی و معناسازی.

ب. ایجاد فضا برای گفتگو (Creating Space for Dialogue): (7 دقیقه) نقش کوچ این است که به تیم کمک کند تا خرد جمعی خود را به هوش تجاری حیاتی تبدیل کند. این شامل تشویق تیم به توجه، اطمینان از شنیده شدن همه صداها، تشویق گوش دادن فعال، مطرح کردن مسائل دشوار (“فیل در اتاق”)، و به اشتراک گذاشتن “احساس درونی” کوچ است.

ج. ایجاد نتایج و ماندن در مسیر (Generating Results and Staying on Track): (8 دقیقه) تمرکز کوچ باید بر فرآیندی باشد که منجر به نتایج می‌شود، نه فقط خود نتایج. کوچ باید به تیم کمک کند تا برنامه‌ای را ایجاد کند که آنها را قادر به مالکیت اقدامات و نتایجشان کند. این برنامه باید بر توسعه ظرفیت‌های تیم (مانند بهبود ارتباطات، تقویت همکاری) تمرکز کند. موانع و مقاومت: مقاومت در برابر تغییر طبیعی است و می‌تواند ناشی از نیاز به ایجاد ایمنی، ترس از ناشناخته، یا عدم دیدگاه مثبت باشد. کوچ باید با مقاومت به عنوان منبعی ارزشمند از اطلاعات برخورد کند. ادغام یادگیری: “به یاد داشته باشید، دانستن و انجام ندادن، در واقع ندانستن است.” (کری پاترسون 2002). یادگیری برای ادغام کامل باید فراتر از نظریه رفته و به بخشی از واقعیت عملیاتی تیم تبدیل شود.

2. مسیر تسلط (The Road to Mastery) (20 دقیقه)

الف. قانون 10,000 ساعت و تمرین آگاهانه (10,000-Hour Rule and Deliberate Practice): (5 دقیقه) مالکوم گلدول این مفهوم را که دستیابی به تسلط در هر حوزه‌ای به تقریباً 10,000 ساعت تمرین آگاهانه نیاز دارد، رایج کرده است. کیفیت تمرین – درگیر شدن در تمرین معنادار و آگاهانه با تمرکز بر حوزه‌های خاص رشد – است که واقعاً تفاوت ایجاد می‌کند.

ب. شما به عنوان یک تیم کوچ: بازی درونی (The Inner Game) (8 دقیقه) اثربخشی ما به عنوان تیم کوچ، به طور پیچیده‌ای با درک ما از خودمان مرتبط است. الگوهای رفتاری که به کوچینگ خود می‌آوریم، اغلب توسط خانواده اولیه ما شکل می‌گیرند.

  • نمونه هلن: هلن به دلیل تجربیات کودکی خود به طور ناخودآگاه نقش مراقبت‌کننده را بازی می‌کرد. از طریق سوپرویژن، او متوجه شد که وابستگی مشتریانش به او، به طور ناخواسته توانایی تیم را برای مستقل عمل کردن تضعیف می‌کند.
  • توسعه عمودی (Vertical Development): گسترش ظرفیت ما برای تفکر پیچیده‌تر، تأملی‌تر و سیستمی‌تر. این شامل سه مرحله است: ذهن وابسته، ذهن مستقل و ذهن وابسته به هم (Interdependent mind). برای تیم کوچ‌ها، حرکت به سمت ذهن وابسته به هم حیاتی است.

ج. شوهاری (Shuhari): مراحل تسلط (4 دقیقه) این مفهوم از هنرهای رزمی ژاپنی سرچشمه می‌گیرد و مراحل یادگیری به سمت تسلط را توصیف می‌کند.

  • شو (Shu): یادگیرنده بر جذب اصول اولیه تمرکز می‌کند؛ پیروی دقیق از مدل‌ها و چارچوب‌های تثبیت شده.
  • ها (Ha): شروع به دور شدن از پایبندی سفت و سخت به قوانین؛ نوآوری، تطبیق و شخصی‌سازی رویکرد.
  • ری (Ri): فراتر رفتن از قوانین؛ عمل به یک امتداد طبیعی از هویت کوچ.

د. سوپرویژن: شریان حیاتی برای تیم کوچ (3 دقیقه) سوپرویژن یک نیاز حرفه‌ای و شخصی است. فضایی برای تأمل، تنظیم مجدد و دریافت حمایت. این کمک می‌کند تا ترس‌ها، تعصبات و الگوهای ناخودآگاه مدیریت شوند. کریستین تورنتون (Christine Thornton) می‌گوید: “ما دقیقاً به این دلیل کوچ هستیم که تشخیص می‌دهیم تغییر به بهترین وجه از طریق یک رابطه در طول زمان حمایت می‌شود”.


نتیجه‌گیری (5 دقیقه)

در طول این سه ساعت، ما سفری عمیق را به دنیای تیم کوچینگ آغاز کردیم. ما یاد گرفتیم که چرا تیم‌ها در دنیای پیچیده امروز اهمیت دارند، چگونه یک تیم را تعریف کنیم و مراحل توسعه آن را بشناسیم. ما به نقش متمایز یک تیم کوچ پرداختیم و اهمیت فلسفه و رویکرد شما به عنوان یک کوچ را کشف کردیم، با تأکید بر قدرت حضور و استفاده آگاهانه از خودتان.

ما نقشه راه سفر تیم کوچینگ را بررسی کردیم، از جلسات اولیه تا بازبینی نهایی، و ضرورت قرارداد بستن مداوم و ارزیابی آمادگی تیم را آموختیم. سپس به ابزارهای حیاتی پرداختیم: از ایجاد ایمنی روان‌شناختی و اعتماد گرفته تا مهارت‌های ارتباطی مؤثر، کار با پویایی‌های سیستمی و پیچیده و فهم سطوح مختلف مداخله.

و در نهایت، به مسیر تسلط و اهمیت توسعه عمودی، تمرین آگاهانه و سوپرویژن پرداختیم.

به یاد داشته باشید، هنر تیم کوچینگ تنها با خواندن یک کتاب آموخته نمی‌شود. این کار نیاز به تمرین، تمرین، تمرین دارد. نیاز به آموزش با کیفیت بالا، تأمل مداوم، و سوپرویژن توسط یک تیم کوچ باتجربه دارد.

این سفر ادامه دارد. با هم، می‌توانیم مرزها را جابه‌جا کنیم، هنجارها را به چالش بکشیم و پتانسیل واقعی تیم‌هایی را که با آنها کار می‌کنیم، آزاد کنیم.

بسیار ممنونم از توجه و حضور پرشور شما. امیدوارم این سخنرانی شما را در مسیرتان به سمت تسلط بر هنر تیم کوچینگ به خوبی یاری کرده باشد.


کوچینگ تیمی (2)

در ادامه خلاصه‌ای از هر فصل ارائه شده است:

اهمیت تیم‌ها

فصل ۱: اهمیت تیم‌ها این فصل به اهمیت فزاینده تیم‌ها در دنیای پرنوسان امروز می‌پردازد [۱, ۱۹]. تحقیقات نشان می‌دهد که تنها ۱۰ تا ۲۰ درصد تیم‌ها عملکرد بالایی دارند و اغلب رهبران تیم‌ها آموزش کافی برای رهبری تیم دریافت نمی‌کنند [۲۰, ۲۲]. بر خلاف رهبری فردی، رهبری تیمی نیازمند قابلیت همکاری و تفکر سیستمی است [۲۲]. این فصل بر قدرت ظهور (emergence) در همکاری تأکید دارد، به این معنا که ایده‌ها و راه‌حل‌های جدید از تعاملات تیم به طور طبیعی پدید می‌آیند [۱۱, ۲۴]. تیم‌های مؤثر آن‌هایی هستند که بر چالش‌های پیچیده غلبه می‌کنند، نوآوری دارند و راه‌حل‌ها را هم‌سو با یکدیگر خلق می‌کنند [۲۱]. این فصل همچنین تعریف تیم از دیدگاه کاتزنباک و اسمیت [۲۶] (تعداد کم افراد با مهارت‌های مکمل، متعهد به هدفی مشترک، اهداف عملکردی و رویکردی که برای آن متقابلاً پاسخگو هستند [۲۷]) را بررسی می‌کند. نظریه‌های رشد تیم، از جمله مراحل توکمن (شکل‌گیری، توفان، هنجار، اجرا) [۳۳, ۳۴]، ایماگوی گروهی اریک برن (ایماگوی موقتی، تطبیق‌یافته، عملیاتی، تطبیق‌یافته ثانویه) [۳۵, ۳۶, ۳۷, ۳۹, ۴۱]، و مفهوم «تیمینگ» امی ادموندسون (بر اهمیت همکاری، یادگیری و نوآوری در محیط‌های متغیر تاکید دارد) [۴۲] معرفی می‌شوند. در نهایت، توسعه سازمانی گشتالت این نظریه‌ها را به سه مرحله گسترده آغاز، میانه و پایان ساده می‌کند، که هر کدام نیاز به رهبری و رویکرد مربی‌گری متفاوتی دارند [۴۵, ۴۶].

اهمیت تیم_ها

نقش مربی تیم

فصل ۲: نقش مربی تیم این فصل به نقش متمایز مربی تیم می‌پردازد و آن را از سایر مداخلات مانند تسهیل‌گری، مشاوره، آموزش، میانجیگری و مربی‌گری گروهی جدا می‌کند [۵۳, ۵۸]. جورجینا وودسترا در ابتدا تیم‌ها را تسهیل می‌کرده اما متوجه شده که این رویکرد به تغییرات پایدار منجر نمی‌شود، که این موضوع او را به سمت مربی‌گری تیم سوق داده است [۵۲]. مربی تیم به عنوان یک «مختل‌کننده» عمل می‌کند و الگوهای رفتاری تیم را می‌شکند تا امکان ظهور بینش‌ها و پتانسیل‌های جدید را فراهم کند [۵۳]. تعریف فدراسیون بین‌المللی مربی‌گری (ICF) از مربی‌گری تیم بیان می‌کند که این فرآیند همکاری و بازتابی با تیم برای پتانسیل‌سازی حداکثری توانایی‌ها و اهداف مشترک آنهاست [۵۶]. همچنین، «چرخ مربی‌گری تیم TCS» به عنوان یک چارچوب پیشگامانه معرفی می‌شود که صلاحیت‌های لازم برای مربی‌گری تیم مؤثر را پوشش می‌دهد؛ این مدل شامل هسته‌ای از فلسفه و رویکرد مربی، مهارت‌های فرابالا مانند حضور و استفاده از خود، ۱۲ صلاحیت مربی‌گری در پنج دسته (بنا نهادن، هم‌آفرینی رابطه، تقویت ارتباط مؤثر، کار با سیستم‌ها و دینامیک‌ها، تسهیل یادگیری و رشد) و لایه بیرونی شامل ابزارها و تکنیک‌ها است [۶۷, ۶۹, ۷۰].

نقش مربی تیم

فلسفه و رویکرد شما به عنوان مربی تیم

فصل ۳: فلسفه و رویکرد شما به عنوان مربی تیم این فصل بر اهمیت فلسفه بنیادی و رویکرد مربی در مربی‌گری تیم مؤثر تاکید دارد [۷۳, ۷۵]. فلسفه مربی مجموعه‌ای از اصول راهنما است که اعتقادات او را در مورد ماهیت انسان، روابط و تغییر منعکس می‌کند [۷۵]. رویکرد (stance) به معنای تجسم این فلسفه‌ها در عمل است – چگونگی حضور مربی با تیم [۷۵]. حضور مربی (presence)، چگونگی «بودن» او، بر دینامیک تیم تأثیر عمیقی دارد و عاملی مهم در ایجاد اعتماد و امنیت است [۷۶, ۷۷]. این فصل ده اصل اصلی را معرفی می‌کند که جورجینا وودسترا را در مربی‌گری تیم راهنمایی می‌کنند، از جمله این باور که «افراد ذاتاً خلاق، با تدبیر و کامل هستند» و «تیم‌ها موجودیت‌های زنده‌ای با خرد جمعی ذاتی هستند» [۸۰]. همچنین، نمونه‌ای از فلسفه متضاد مربی دیگری ارائه می‌شود تا نشان دهد چگونه تجربیات و دیدگاه‌های جهانی مربیان، رویکرد آن‌ها را شکل می‌دهد [۸۵]. این فصل با معرفی “مانتراهای راهنما” برای رویکرد مربی به پایان می‌رسد، مانند «دنبال برنامه کار مشتری (تیم) باشید»، «به فرایند اعتماد کنید»، «ارتباط قبل از قرارداد» و «حضور در اینجا و اکنون» [۸۷, ۸۸].

فلسفه و رویکرد شما به عنوان مربی تیم

مسیر مربی‌گری تیم

فصل ۴: مسیر مربی‌گری تیم این فصل «مسیر مربی‌گری تیم» را به عنوان یک نقشه راه ساختاریافته برای تعاملات مربی‌گری تشریح می‌کند [۹۲]. اهمیت مدیریت انتظارات مشتری از ابتدا برای جلوگیری از سردرگمی در مورد ماهیت مربی‌گری تیم و تمایز آن از کارگاه‌ها یا تمرینات تیم‌سازی برجسته می‌شود [۹۳]. مراحل کلیدی این سفر شامل «جلسات اولیه» برای جمع‌آوری اطلاعات و سنجش تناسب [۹۷]، «جلسات تعامل تیمی» برای ملاقات با کل تیم و سنجش آمادگی آن‌ها [۱۰۴, ۱۰۵]، و «فاز کشف تیم» برای افزایش آگاهی و شناسایی حوزه‌های یادگیری و تغییر است [۱۱۰]. فاز کشف ممکن است شامل مصاحبه با رهبر تیم، مصاحبه با اعضای تیم، مصاحبه با ذینفعان (که می‌تواند توسط خود تیم انجام شود تا حس مالکیت تقویت شود) [۱۱۱, ۱۱۳, ۱۱۵, ۱۱۷] و ابزارهای ارزیابی تیم مانند Team Diagnostic Survey (TDS)، teamSalient و Team Selfe [۱۲۱, ۱۲۳, ۱۲۴, ۱۲۶] باشد. فعالیت «بهترین تیم‌ها/بدترین تیم‌ها» نیز به عنوان رویکردی برای کمک به تیم‌ها برای خلق مدل اثربخشی خودشان معرفی می‌شود [۱۲۸]. پس از کشف، مرحله «راه‌اندازی تیم» قرار دارد که هدف آن گرد هم آوردن تیم برای ایجاد «منشور تیم» است که اهداف، ارزش‌ها و توافقات کاری تیم را مشخص می‌کند [۱۳۰, ۱۳۲]. بخش «مربی‌گری عملی تیم» (Live-action coaching) بر تمرین در لحظه و در محیط کار واقعی تیم تأکید دارد [۱۴۰]. این فصل همچنین به نقش مربی‌گری رهبر تیم (با این باور که رهبری می‌تواند تا ۵۰ درصد بر اثربخشی تیم تأثیر بگذارد) [۱۴۹] و مربی‌گری فردی (که باید مستقیماً به اهداف مربی‌گری تیمی کمک کند و مرزهای محرمانگی اطراف کل تیم باشد) [۱۵۴, ۱۵۵] می‌پردازد. در نهایت، مفهوم «ایستگاه‌های تصمیم‌گیری (go/no-go checkpoints)» برای ارزیابی تعهد تیم و آمادگی آن‌ها برای ادامه فرآیند مربی‌گری معرفی می‌شود [۱۵۹] و «آمادگی برای مربی‌گری تیم» بر اساس شش شرط اثربخشی تیم روت وگمن [۱۶۲, ۱۶۳] بررسی می‌گردد.

مسیر مربی_گری تیم

بنا نهادن یک پایه محکم

فصل ۵: بنا نهادن این فصل بر اهمیت بنا نهادن یک پایه محکم برای مربی‌گری تیم مؤثر تاکید دارد، که شامل دو صلاحیت اصلی است: عمل اخلاقی و قراردادبندی [۱۶۷]. عمل اخلاقی به معنای درک و رعایت استانداردهای اخلاقی مربی‌گری (مانند استانداردهای ICF) و تمایز قائل شدن بین مربی‌گری و سایر حرفه‌ها (مشاوره، تسهیل‌گری، آموزش) است [۱۶۸, ۱۶۹]. قراردادبندی فرآیندی جاری است که انتظارات، مرزها و چارچوب حرفه‌ای رابطه مربی‌گری را تعیین می‌کند [۱۷۱, ۱۷۲]. سه نوع قرارداد معرفی می‌شود: قرارداد «C بزرگ» که به توافق جامع و فراگیر (شامل اهداف، عملیات، جنبه‌های حرفه‌ای، پویایی‌های قدرت، انتظارات روانشناختی و ماهیت مشارکت) می‌پردازد [۱۷۳, ۱۷۴, ۱۷۵]. شش P (هدف، عملی، حرفه‌ای، قدرت، روانشناختی، مشارکت) به عنوان چارچوبی برای قرارداد «C بزرگ» توضیح داده می‌شود [۱۷۳, ۱۷۴, ۱۷۵]. قرارداد «c کوچک» که بر بخش‌های کوچکتر و خاص‌تر کار توسعه تمرکز دارد [۱۷۹] و قراردادهای «لحظه به لحظه» که مذاکرات در لحظه در مورد آنچه تیم می‌خواهد کشف یا انجام دهد را شامل می‌شود [۱۸۶]. اهمیت قراردادبندی چندجانبه با ذینفعان مختلف در سیستم سازمانی نیز مورد بحث قرار می‌گیرد [۱۸۷]. مدل «ماتریکس قراردادبندی» چارلوت سیلز (رفتاری، شفاف‌سازی، اکتشافی، رشد و کشف) [۱۹۱, ۱۹۲] نیز برای درک مراحل مختلف نیازهای مشتری ارائه شده و بر اهمیت «همیشه در حال قراردادبندی بودن» (ABC) تاکید می‌شود [۱۹۳].

بنا نهادن یک پایه محکم -

هم‌آفرینی رابطه

فصل ۶: هم‌آفرینی رابطه این فصل بر این ایده تمرکز دارد که «تغییر در کوره رابطه رخ می‌دهد» [۱۹۶]. ایجاد یک «ظرف» (container)، یک فضای روانشناختی امن برای بروز و نگهداری دینامیک‌ها و احساسات زیرین تیم، در مربی‌گری تیم بسیار مهم است [۱۹۷, ۱۹۸]. این فرآیند با چگونگی حضور مربی و برقراری ارتباط با اعضای تیم آغاز می‌شود [۱۹۸]. ایمنی روانشناختی و اعتماد به عنوان اجزای حیاتی این ظرف مورد بحث قرار می‌گیرد [۱۹۹, ۲۰۰]. ایمنی روانشناختی مربوط به احساس امنیت در تیم برای ریسک‌پذیری بین‌فردی است، در حالی که اعتماد از وابستگی متقابل و وضوح انتظارات و حمایت ایجاد می‌شود [۱۹۹, ۲۰۰]. «چک‌این‌ها» (Check-ins) به عنوان ابزاری مهم برای ایجاد ارتباط واقعی و ایمنی روانشناختی در آغاز جلسات معرفی می‌شوند [۲۰۱]. دیدگاه‌های روت وگمن در مورد هدف تیم بر اهمیت «چرا»ی تیم و ایجاد هدفی معنادار، چالش‌برانگیز و واضح تأکید دارد [۲۰۲]. همچنین پنج انضباط پیتر هاوکینز (وظیفه‌سپاری، شفاف‌سازی، هم‌آفرینی، اتصال و یادگیری اصلی) برای توسعه تیم‌های مؤثر بررسی می‌شود [۲۰۵]. هنجارهای تیم (Team norms) به عنوان توافقات نانوشته‌ای که رفتار تیم را شکل می‌دهند، اهمیت زیادی دارند [۲۰۷]. فصل بر چگونگی شناسایی و توسعه آگاهانه این هنجارها برای افزایش اثربخشی تیم تأکید می‌کند [۲۰۸, ۲۰۹]. در نهایت، «ارتباط مؤثر» (Effective relating) به عنوان ظرفیت مربی برای تقویت ارتباط، افزایش آگاهی و تعمیق تعامل با خود، تیم و موقعیت (مدل STS) توضیح داده می‌شود [۲۱۳].

هم_آفرینی رابطه

تقویت ارتباط مؤثر

فصل ۷: تقویت ارتباط مؤثر این فصل سه شایستگی مرتبط را بررسی می‌کند که برای ارتباط مؤثر در مربی‌گری تیم حیاتی هستند: گوش دادن فعال، سؤال‌گری قدرتمند و ارتباط مستقیم [۲۲۲]. گوش دادن فعال به معنای گوش دادن عمیق به اعضای تیم، خود تیم و صدای سیستم است تا درک و همسویی ایجاد شود [۲۲۳]. این مهارت نیازمند فروتنی و کنار گذاشتن پیش‌فرض‌هاست تا تیم‌ها بتوانند تفاوت‌ها را حل کنند [۲۲۴]. سؤال‌گری قدرتمند هنر پرسیدن سؤالاتی است که باعث ایجاد بینش و یادگیری می‌شوند، فرضیات را به چالش می‌کشند و به وضوح و کشف جدید منجر می‌شوند [۲۲۵, ۲۲۶]. سؤالات قدرتمند به تیم کمک می‌کنند تا هویت خود را شکل دهند و به خرد جمعی تیم دست یابند [۲۲۶]. ارتباط مستقیم به معنای انتقال پیام‌ها به صورت واضح و مستقیم در تعاملات مربی‌گری است، که شامل بیان اهداف، دستور کار جلسات، نامگذاری و به چالش کشیدن فرضیات، بازسازی دیدگاه‌ها و استفاده از بازتاب‌ها یا استعاره‌ها می‌شود [۲۲۹, ۲۳۰]. این شکل از ارتباط به عنوان «رویارویی ملایم» توصیف می‌شود که سیستم را به اندازه کافی به هم می‌ریزد تا تغییر را دعوت کند [۲۳۰]. در نهایت، فصل توضیح می‌دهد که چگونه این سه شایستگی را می‌توان در سه سطح مختلف در تیم به کار برد: محتوا (content) (چه چیزی گفته می‌شود)، فرآیند (process) (چگونگی تعامل تیم) و دینامیک‌ها (dynamics) (آنچه در زیر سطح اتفاق می‌افتد، مانند احساسات و انگیزه‌های ناخودآگاه) [۲۳۱, ۲۳۲, ۲۳۳].

تقویت ارتباط مؤثر

کار به صورت ظهورگرایانه

فصل ۸: کار به صورت ظهورگرایانه این فصل مفاهیم کلیدی از روانشناسی گشتالت را برای تسهیل تغییر پایدار در تیم‌ها بررسی می‌کند. نظریه متناقض تغییر گشتالت (توسط آرنولد بایسر) بیان می‌کند که تغییر زمانی رخ می‌دهد که ما آنچه هستیم را کاملاً بپذیریم، نه اینکه سعی کنیم به چیزی که نیستیم تبدیل شویم [۲۴۰, ۲۴۱]. «واحد کار» (Unit of Work – UoW) یک چارچوب ساختاریافته برای هدایت مداخلات است تا یک موضوع یا الگو به نتیجه طبیعی برسد، که شامل ارزیابی «آنچه هست»، انتخاب «آنچه باید به آن توجه شود»، «عمل بر اساس انتخاب» و «پایان بخشیدن» است [۲۴۲, ۲۴۳]. مفهوم «شکل و زمینه» (Figure and Ground) توضیح می‌دهد که چگونه عناصر خاصی به عنوان شکل برجسته می‌شوند، در حالی که دیگران به زمینه می‌روند، و اهمیت ایجاد یک «شکل مشترک علاقه» برای تمرکز تیم را برجسته می‌کند [۲۴۷, ۲۴۸]. «چرخه تجربه» گشتالت (حس، آگاهی، بسیج، عمل، تماس، حل و خروج) مراحل طبیعی تیم‌ها را در پاسخ به نیازها یا چالش‌ها توصیف می‌کند و به مربیان کمک می‌کند تا ببینند تیم در کجا گیر افتاده است [۲۵۰, ۲۵۱, ۲۵۲, ۲۵۳, ۲۵۴]. همچنین «مقاومت‌های گشتالت» (مانند فرافکنی، انحراف، درون‌فکنی، ادغام، بازتابی) به عنوان موانع طبیعی که مانع حرکت تیم به جلو می‌شوند، مورد بحث قرار می‌گیرند و نیاز به کشف و کار با آن‌ها به جای غلبه بر آن‌ها برجسته می‌شود [۲۵۵, ۲۵۶]. در نهایت، چارچوب «خود، تیم و موقعیت» (Self, Team, and Situation – STS) معرفی می‌شود که بر اهمیت توجه به ابعاد چندگانه هنگام مداخلات مربی‌گری تاکید دارد [۲۵۷, ۲۵۸, ۲۵۹, ۲۶۰, ۲۶۱].

کار به صورت ظهورگرایانه

فرامَهارت‌ها: ایجاد آگاهی و تغییر

فصل ۹: فرامَهارت‌ها: ایجاد آگاهی و تغییر این فصل «فرامَهارت‌ها» (metaskills) را به عنوان توانایی‌های سطح بالاتر که هر جنبه‌ای از مربی‌گری تیم را تقویت می‌کنند، تعریف می‌کند [۲۶۶]. این فرامَهارت‌ها به مربیان امکان می‌دهند تا دینامیک‌های پیچیده را مدیریت کرده و تغییر تحول‌آفرین را تسهیل کنند [۲۶۶]. سه فرامَهارت اصلی که به هم پیوسته هستند: حضور (Presence)، استفاده از خود (Use of Self) و آزمایش‌های فعال (Active Experiments) [۲۶۶]. حضور به معنای «روش منحصر به فرد شما برای بودن» و «چگونگی آوردن مهارت‌های مربی‌گری شما به زندگی» است [۲۶۷]. این شامل حضور برانگیزاننده (evocative presence) (ایجاد فضای امن و همدلانه) و حضور تحریک‌کننده (provocative presence) (به چالش کشیدن تیم برای خروج از منطقه آسایش) است [۲۷۱]. استفاده از خود به معنای «به کارگیری آگاهانه ویژگی‌های شخصی، تجربیات و حضور شما در رابطه مربی‌گری» است [۲۷۷]. این مهارت حضور را به عمل تبدیل می‌کند و در سه حالت عملیاتی می‌شود: تسهیل‌گری (facilitating) (هدایت فعال تیم)، مشاهده‌گری (observing) (گام برداشتن به عقب برای مشاهده الگوها) و حس‌گری (sensing) (همسویی با دینامیک‌های عمیق‌تر و ناگفته تیم) [۲۸۲, ۲۸۴, ۲۸۶]. آزمایش‌های فعال جایی است که بینش به عمل می‌پیوندد [۲۹۲]. این آزمایش‌ها به تیم‌ها اجازه می‌دهند تا روش‌های جدید کاری را بدون تعهد به تغییرات دائمی آزمایش کنند [۲۹۲]، و بر اساس نیازهای در حال ظهور تیم طراحی می‌شوند تا به سمت یادگیری و تحول حرکت کنند [۲۹۳, ۲۹۴, ۲۹۵].

فرامَهارت_ها_ ایجاد آگاهی

کار با سیستم‌ها و دینامیک‌ها

فصل ۱۰: کار با سیستم‌ها و دینامیک‌ها این فصل بر رویکرد سیستمی در مربی‌گری تیم تأکید دارد، به این معنی که تیم‌ها به عنوان یک «سیستم ارتباطی» در نظر گرفته می‌شوند که بخشی از یک «سیستم سازمانی گسترده‌تر» هستند [۳۰۵, ۳۰۶]. تفکر سیستمی بر دیدن کل و الگوهای تغییر به جای اجزای مجزا تمرکز دارد [۳۰۳]. این رویکرد برای رسیدگی به مسائلی که بزرگتر از خود تیم هستند، مانند چالش‌های فرهنگی یا تعارضات بین‌تیمی، ضروری است [۳۰۷]. دیدگاه‌های «آینده-به-عقب» (future-back) (تصور حالت آینده مطلوب و کار به سمت عقب) و «عقب-به-آینده» (back-future) (بررسی وضعیت کنونی و پیش‌بینی به جلو) برای انعطاف‌پذیری در سیستم‌های پیچیده معرفی می‌شوند [۳۰۷, ۳۰۸]. «دینامیک‌های تیم» به عنوان نیروهای روانشناختی ناخودآگاه تعریف می‌شوند که بر رفتار و عملکرد تیم تأثیر می‌گذارند، مانند الگوهای ارتباطی، دینامیک‌های قدرت و سطوح اعتماد [۳۰۹, ۳۱۰]. این فصل شایستگی‌های کار با سیستم‌ها و دینامیک‌ها را در سه دسته طبقه‌بندی می‌کند: «تعامل با زمینه وسیع‌تر و انتظارات ذینفعان» [۳۱۱, ۳۱۲]، «کار با قدرت و اختیار» [۳۱۱, ۳۱۶]، و «تمرکز بر روابط در سیستم» [۳۱۱, ۳۳۱]. همچنین به مدل چهار سطح سیستم (فردی، بین‌فردی، زوجی/زیرگروهی، تیمی/گروهی) اشاره می‌کند که به مربیان اجازه می‌دهد مداخلات خود را در سطوح مختلف دینامیک‌های گروهی هدف قرار دهند [۳۳۳, ۳۳۴, ۳۳۵]. مفهوم «مثلث‌سازی» (Triangulation) که در آن شخص A در مورد شخص B با شخص C صحبت می‌کند، به عنوان رفتاری که انسجام تیم را تضعیف می‌کند، توضیح داده شده و استراتژی‌هایی برای جلوگیری از آن ارائه می‌شود [۳۲۷, ۳۲۸, ۳۲۹, ۳۳۰].

تسهیل یادگیری و رشد

فصل ۱۱: تسهیل یادگیری و رشد این فصل بر تمایز بین «راه‌حل‌های کوتاه‌مدت» و «تغییر تحول‌آفرین» در مربی‌گری تیم تاکید دارد [۳۴۲, ۳۴۳]. هدف مربی تیم تمرکز بر «ورودی‌ها» (inputs) (مانند ارتباطات، همکاری و تصمیم‌گیری) است که به طور طبیعی به نتایج عالی منجر می‌شوند، نه صرفاً مدیریت عملکرد که وظیفه رهبر تیم است [۳۴۲]. «آگاهی» (Awareness) به عنوان ریشه اصلی تمام یادگیری، رشد و تحول شناخته می‌شود؛ زیرا بدون آن، تیم‌ها نمی‌توانند الگوهای رفتاری خود را تغییر دهند [۳۴۶, ۳۴۷]. مربیان آگاهی را از طریق مصاحبه با اعضای تیم و ذینفعان، بازخورد رو به بالا، ارزیابی‌های تیم، تمرینات بازتابی، مشاهده و سؤال‌گری قدرتمند ایجاد می‌کنند [۳۴۸, ۳۴۹]. فصل بر «ایجاد فضا برای گفتگو» تاکید دارد، که به تیم‌ها امکان می‌دهد تا سرعت خود را کاهش دهند، به یکدیگر گوش دهند و دیدگاه‌های متفاوت را درک کنند تا به تصمیمات بهتری برسند [۳۵۰, ۳۵۱]. «تولید نتایج» از طریق مربی‌گری تیم، به معنای کمک به تیم برای ایجاد برنامه‌ای است که آن‌ها را قادر می‌سازد تا مالکیت اقدامات و نتایج خود را به دست بگیرند، با تمرکز بر توسعه ظرفیت‌های تیم (مانند مهارت‌های ارتباطی و حل مسئله) [۳۵۲, ۳۵۴]. «ماندن در مسیر» از طریق چک‌این‌های منظم و «داشبورد یادگیری و تغییر تیم» برای ردیابی پیشرفت و شناسایی موانع مهم است [۳۵۵, ۳۵۶]. همچنین، «بررسی نگرانی‌ها و مقاومت» (به عنوان پاسخ طبیعی به تغییر) به عنوان یک منبع اطلاعاتی ارزشمند برای راهنمایی فرآیند مربی‌گری مورد بحث قرار می‌گیرد [۳۵۷, ۳۵۸]. در نهایت، «ادغام یادگیری» (integration of learning) بر اهمیت عمل، تکرار و کاربرد واقعی دانش در محیط کار روزمره تیم تاکید دارد [۳۵۹, ۳۶۰].

چارچوب‌ها، ابزارها و تکنیک‌ها

فصل ۱۲: چارچوب‌ها، ابزارها و تکنیک‌ها این فصل به ابزارها و چارچوب‌های مختلف در مربی‌گری تیم می‌پردازد و تاکید می‌کند که آن‌ها صرفاً ابزار هستند و «جادوی واقعی زمانی اتفاق می‌افتد که سبک مربی‌گری منحصر به فرد شما با این ابزارهای قدرتمند ترکیب شود» [۳۶۲]. ابزارهای مورد بحث شامل موارد زیر هستند:

  • «اوکی کورال» (The OK Corral) فرانک ارنست: مدلی که چهار موقعیت زندگی (I’m OK, You’re OK و غیره) را برای درک دینامیک‌های رابطه معرفی می‌کند و تیم‌ها را تشویق می‌کند تا به سمت موقعیت سالم «من خوبم، تو خوبی» حرکت کنند [۳۶۴, ۳۶۵, ۳۶۶].
  • «شش شرط اثربخشی تیم» (The 6 Conditions for Team Effectiveness) وگمن و همکاران: سه شرط اساسی (تیم واقعی، هدف الزام‌آور، افراد مناسب) و سه شرط توانمندساز (ساختار صحیح، زمینه حمایتی، مربی‌گری تیم) که تیم‌های برتر را متمایز می‌کند [۳۶۷, ۳۶۸, ۳۶۹, ۳۷۰].
  • «ماتریکس اختیار» (Authority Matrix) ریچارد هاکمن: چهار سطح خودگردانی تیم (تیم‌های تحت مدیریت، خودگردان، خودطراح و خودگردان مطلق) را برای شفاف‌سازی مسئولیت‌ها و تصمیم‌گیری‌ها توضیح می‌دهد [۳۷۲, ۳۷۳, ۳۷۴].
  • «مدل خط آب» (Waterline Model) راجر هریسون: استعاره‌ای برای تمایز بین وظایف سطحی و مسائل عمیق‌تر و پنهان (ساختار، فرآیند/الگو، بین‌فردی، درون‌فردی) که بر اثربخشی تیم تأثیر می‌گذارد [۳۷۶, ۳۷۷, ۳۷۸, ۳۷۹].
  • «هشت رفتار برای تیم‌های هوشمندتر» (Eight Behaviours for Smarter Teams) روگر شوارتز: راهنمای عملی برای بهبود همکاری، از جمله بیان دیدگاه‌ها، اشتراک اطلاعات مرتبط و بحث در مورد مسائل ناگفته [۳۸۰, ۳۸۱].
  • «منشور تیم» (Team Charter): قراردادی اساسی که هدف، ارزش‌ها، اهداف، اعضا، نقش‌ها، ذینفعان و توافقات کاری تیم را مشخص می‌کند [۳۸۳, ۳۸۴, ۳۸۵, ۳۸۶].
  • «چک‌این‌ها» (Check-ins): تمرین ساده اما قدرتمند برای افزایش حضور، ارتباط و آشکارسازی مسائل زیرین تیم در ابتدای جلسات [۳۸۸, ۳۸۹].
  • «مدل چهار بازیگر» (Four-player Model) دیوید کانتور: چهار نقش ارتباطی در تعاملات (حرکت‌دهنده، دنبال‌کننده، مخالف و ناظر) را شناسایی می‌کند که برای درک جریان ارتباطات و جلوگیری از الگوهای ناکارآمد ضروری است [۳۹۴, ۳۹۵, ۳۹۶, ۳۹۷].
  • «گفتگو» (Dialogue) دیوید بوم و ویلیام آیزاکس: روشی برای تفکر و بازتاب جمعی که به «جریان معنا» منجر می‌شود، و چهار رفتار کلیدی (گوش دادن، احترام گذاشتن، معلق کردن و بیان کردن) را برای گفتگوی مؤثر شامل می‌شود [۴۰۰, ۴۰۱, ۴۰۲].
  • «طرح تجاری مربی‌گری تیم» (Team Coaching Business Case) دیوید کلاترباک: چارچوبی برای توجیه سرمایه‌گذاری در مربی‌گری تیم با برجسته کردن مزایا و ارزیابی آمادگی [۴۰۵, ۴۰۷, ۴۰۹].
  • «بهترین تیم‌ها، بدترین تیم‌ها» (Best teams, worst teams): فعالیتی برای کمک به تیم‌ها برای خلق مدل اثربخشی خود بر اساس تجربیات گذشته [۴۱۱, ۴۱۲, ۴۱۴].
  • «صندلی خالی» (Empty Chair): تکنیکی برای آوردن صدای ذینفعان به اتاق و در نظر گرفتن دیدگاه‌های آن‌ها [۴۱۵, ۴۱۶].
  • استفاده از تصاویر، نقاشی‌ها یا اشیاء: ابزارهای بصری برای آشکارسازی بینش‌ها، احساسات و دینامیک‌های زیرین [۴۱۷, ۴۱۸].
  • «چهار سوارکار» (Four Horsemen) جان گاتمن: چهار سبک ارتباطی مخرب (انتقاد، تحقیر، تدافع و سنگ‌اندازی) که به روابط آسیب می‌رسانند و چگونگی رفع آن‌ها [۴۲۲, ۴۲۳].
  • «آشکارسازی مسائل حساس»: رویکردی برای آشکارسازی «فیل در اتاق» (مسائل ناگفته) و ایجاد گفتگوی صادقانه برای حل آن‌ها [۴۲۴, ۴۲۵].

این فصل به پایان می‌رسد با یادآوری اینکه ابزارها به خودی خود هدف نیستند، بلکه برای حمایت از سفر رشد و تحول تیم استفاده می‌شوند [۴۳۱, ۴۳۲].

راه به سوی استادی

فصل ۱۳: راه به سوی استادی این فصل «استادی» (mastery) در مربی‌گری تیم را به عنوان یک سفر مستمر توسعه و رشد تعریف می‌کند [۴۳۳]. این سفر نیازمند مهارت‌های فنی و دانش، و همچنین خودآگاهی عمیق و توانایی مدیریت دینامیک‌های پیچیده تیم است [۴۳۳]. «قانون ۱۰۰۰۰ ساعت» مالکوم گلدول بر اهمیت تمرین عمدی و متمرکز برای دستیابی به تخصص تاکید می‌کند، نه صرفاً گذراندن زمان [۴۳۵]. این فصل همچنین به اهمیت «شما به عنوان مربی تیم» می‌پردازد و بر تأثیر تجربیات شخصی و خانوادگی (خانواده مبدا) بر سبک مربی‌گری فرد تاکید می‌کند [۴۳۷, ۴۴۱]. «توسعه عمودی» (Vertical development) به عنوان گسترش ظرفیت فرد برای تفکر پیچیده‌تر، بازتابی‌تر و سیستمی‌تر توضیح داده می‌شود، که شامل سه مرحله ذهن وابسته، ذهن مستقل و ذهن وابسته متقابل است [۴۴۳, ۴۴۴, ۴۴۵]. حرکت به سوی ذهن وابسته متقابل برای مربیان تیم بسیار مهم است تا بتوانند چندین دیدگاه را درک کنند و سیستمیک فکر کنند [۴۴۵]. «شوهاری» (Shuhari)، مفهومی از هنرهای رزمی ژاپنی، سه مرحله یادگیری به سوی استادی را توصیف می‌کند: شو (یادگیری اصول)، ها (شکستن قوانین و نوآوری)، و ری (فراتر رفتن از قوانین و شهود) [۴۴۹, ۴۵۰, ۴۵۱]. در نهایت، «سوپرویژن» (Supervision) به عنوان «خط نجات» برای مربی تیم معرفی می‌شود، فضایی برای بازتاب، کالیبراسیون مجدد و دریافت حمایت، به ویژه در مواجهه با چالش‌ها و «کشش‌ها» (pulls) رایج (مانند ناجی، تعمیرکار یا صلح‌جو) [۴۵۳, ۴۵۴, ۴۶۰]. این فصل بر این ایده تاکید می‌کند که استادی به معنای رسیدن به یک مقصد نهایی نیست، بلکه یک فرآیند مداوم از یادگیری، بازتاب و تکامل است [۴۶۴].

 

کوچینگ تیمی (2)

راهنمای مطالعه جامع: تسلط بر هنر کوچینگ تیم

این راهنمای مطالعه برای مرور و تقویت درک شما از مطالب منبع طراحی شده است.

آزمون کوتاه پاسخ (۱۰ سوال)

به هر سوال در ۲-۳ جمله پاسخ دهید.

  1. “نظریه متناقض تغییر” (Paradoxical Theory of Change) در گشتالت چیست و چگونه در کوچینگ تیمی به کار می‌رود؟ نظریه متناقض تغییر گشتالت بیان می‌کند که تغییر زمانی اتفاق می‌افتد که ما آنچه هستیم را کاملاً بپذیریم، نه اینکه سعی کنیم به چیزی که نیستیم تبدیل شویم. در کوچینگ تیمی، این بدان معناست که تیم‌ها را تشویق کنیم تا پویایی‌ها، نقاط قوت و چالش‌های فعلی خود را بپذیرند. با این افزایش آگاهی از وضعیت فعلی، تیم می‌تواند به طور طبیعی به روش‌های معنادار و پایدار تکامل یابد.
  2. “واحد کار” (Unit of Work – UoW) در کوچینگ گشتالت چیست و مراحل اصلی آن کدامند؟ واحد کار در کوچینگ گشتالت یک چارچوب ساختاریافته برای هدایت مداخلات روی یک موضوع، مسئله یا تم خاص است تا زمانی که به یک نتیجه طبیعی برسد. مراحل اصلی آن شامل ارزیابی “آنچه هست”، انتخاب موضوع مورد توجه، اقدام بر اساس انتخاب (طراحی و اجرای آزمایش‌ها) و نهایی کردن (بازتاب یادگیری‌ها و بینش‌های جدید) است.
  3. “شکل و زمینه” (Figure and Ground) در روانشناسی گشتالت چه معنایی دارد و چگونه به کوچ تیمی در درک پویایی تیم کمک می‌کند؟ اصل شکل و زمینه گشتالت بیان می‌کند که در هر موقعیت، برخی عناصر به عنوان “شکل” برجسته می‌شوند، در حالی که بقیه به عنوان “زمینه” در پس‌زمینه قرار می‌گیرند. در کوچینگ تیمی، این به درک تفاوت در ادراکات اعضای تیم کمک می‌کند؛ آنچه برای یک نفر شکل است، ممکن است برای دیگری زمینه باشد. کوچ با کمک به تیم برای یافتن یک “شکل مشترک” از علاقه، به دستیابی به درک منسجم و همسویی کمک می‌کند.
  4. “مثلث‌سازی” (Triangulation) در کوچینگ تیمی چیست و چگونه می‌توان از آن اجتناب کرد؟ مثلث‌سازی زمانی اتفاق می‌افتد که شخص A درباره شخص B با شخص C (معمولاً در قالب شکایت یا انتقاد) صحبت می‌کند، به جای اینکه مستقیم با شخص B ارتباط برقرار کند. این رفتار به تفرقه‌افکنی در تیم منجر می‌شود. برای اجتناب از آن، کوچ باید مرزهای محرمانه بودن را به وضوح تعیین کند (محرمانه بودن در سطح سیستم، نه فردی)، ارتباط مستقیم را تشویق کند و فضایی امن برای گفتگوهای دشوار ایجاد کند.
  5. “چهار سوار” (Four Horsemen) جان گاتمن در زمینه ارتباطات تخریب‌کننده در روابط چه هستند؟ چهار سوار جان گاتمن استعاره‌ای برای توصیف چهار سبک ارتباطی بسیار مخرب در روابط است: ۱. انتقاد (حمله به شخصیت)، ۲. تحقیر (قصد توهین یا آزار)، ۳. دفاعی بودن (قربانی نشان دادن خود و انداختن تقصیر به گردن دیگران)، و ۴. دیوارکشی (کناره‌گیری از گفتگو برای اجتناب از درگیری). این رفتارها به شدت به همبستگی و اعتماد تیم آسیب می‌رسانند.
  6. اهمیت “حضور” (Presence) در کوچینگ تیمی چیست و چگونه با “استفاده از خود” (Use of Self) ارتباط دارد؟ حضور در کوچینگ تیمی به روش منحصر به فرد کوچ برای بودن و زنده کردن مهارت‌های کوچینگ اشاره دارد؛ کاملاً در لحظه درگیر، آگاه و پاسخگو بودن. این یک مهارت اساسی است که بر پویایی تیم تأثیر می‌گذارد. “استفاده از خود” در مورد استفاده آگاهانه از ویژگی‌های شخصی، تجربیات و حضور کوچ در رابطه کوچینگ است. در حالی که حضور در مورد “بودن” است، استفاده از خود در مورد “انجام دادن” است؛ حضور در عمل است.
  7. چرا “قراردادگذاری” (Contracting) در کوچینگ تیمی یک فرآیند پیچیده و مداوم است؟ قراردادگذاری در کوچینگ تیمی پیچیده است زیرا شامل هماهنگی انتظارات، نیازها و درک‌های مختلف هر یک از اعضای تیم و ذینفعان است. این یک فرآیند مداوم است زیرا پویایی‌ها و نیازهای تیم در طول زمان تغییر می‌کند، که مستلزم بازبینی و تنظیم مکرر توافقات اولیه است تا ارتباط و همسویی حفظ شود.
  8. “ذهنیت وابسته، مستقل و وابسته به یکدیگر” (Dependent, Independent, and Interdependent Mind) در توسعه عمودی چیست؟ کدام یک برای کوچ‌های تیمی ضروری است؟ این سه مرحله توسعه عمودی هستند: ذهنیت وابسته (تحت تأثیر محیط و به دنبال تأیید)، ذهنیت مستقل (توسعه باورها و اهداف خود، اغلب در برابر تأثیرات خارجی مقاومت می‌کند)، و ذهنیت وابسته به یکدیگر (شناخت پیچیدگی جهان و ارزش همکاری، تفکر سیستمی و داشتن دیدگاه‌های متعدد). برای کوچ‌های تیمی، حرکت به سمت ذهنیت وابسته به یکدیگر ضروری است، زیرا به آنها امکان می‌دهد دیدگاه‌های متعدد را داشته باشند و با پویایی‌های پیچیده تیمی کنار بیایند.
  9. مدل “6 شرط برای اثربخشی تیم” (6 Conditions for Team Effectiveness) چه چیزی را بررسی می‌کند و چرا برای ارزیابی تیم‌ها مفید است؟ مدل 6 شرط برای اثربخشی تیم (وایجمن و همکاران) شرایطی را بررسی می‌کند که تیم‌های برتر را از بقیه متمایز می‌کند. این شامل سه شرط اساسی (تیم واقعی، هدف قانع‌کننده، افراد مناسب) و سه شرط توانمندکننده (ساختار صحیح، بستر حمایتی، کوچینگ تیمی) است. این مدل برای ارزیابی اینکه آیا تیم‌ها برای موفقیت آماده هستند و شناسایی زمینه‌های بهبود مفید است.
  10. “مدل سطح آب” (Waterline Model) چیست و چگونه به کوچ‌ها در تشخیص مسائل عمیق‌تر تیم کمک می‌کند؟ مدل سطح آب تمایزی بین وظایف قابل مشاهده در سطح (بالای سطح آب) و پویایی‌های عمیق‌تر و اغلب پنهان (زیر سطح آب) که بر اثربخشی تیم تأثیر می‌گذارند، ایجاد می‌کند. چهار سطح زیر سطح آب شامل ساختار، فرآیندها و الگوها (پویایی‌ها)، بین‌فردی و درون‌فردی است. این مدل به کوچ‌ها کمک می‌کند تا علت اصلی مشکلات را شناسایی کنند (به جای تمرکز صرف بر علائم) و مداخلات مناسبی را برای حل مسائل سیستمی زیربنایی انجام دهند.

پاسخنامه آزمون کوتاه پاسخ

  1. نظریه متناقض تغییر گشتالت بیان می‌کند که تغییر زمانی اتفاق می‌افتد که فرد یا تیم آنچه هست را به طور کامل بپذیرد، نه اینکه سعی کند به چیزی دیگر تبدیل شود. در کوچینگ تیمی، این نظریه به معنای کمک به تیم برای آگاهی عمیق‌تر از پویایی‌ها، نقاط قوت و چالش‌های فعلی خود است. این آگاهی افزایش‌یافته، زمینه را برای تکامل و انطباق طبیعی و پایدار تیم فراهم می‌کند.
  2. واحد کار (UoW) در کوچینگ گشتالت، یک چارچوب ساختاریافته برای هدایت مداخلات پیرامون یک موضوع یا مسئله خاص است تا زمانی که به یک نتیجه طبیعی برسد. مراحل اصلی آن شامل “ارزیابی آنچه هست” (ایجاد آگاهی)، “انتخاب موضوع مورد توجه” (تمرکز بر یک موضوع کلیدی)، “عمل بر اساس انتخاب” (طراحی و آزمایش مداخلات) و “نهایی کردن” (بازتاب یادگیری‌ها و بینش‌ها) است.
  3. اصل شکل و زمینه گشتالت بیان می‌کند که در هر موقعیت، برخی عناصر به عنوان “شکل” برجسته می‌شوند، در حالی که بقیه به عنوان “زمینه” در پس‌زمینه قرار می‌گیرند. در کوچینگ تیمی، این مفهوم به کوچ کمک می‌کند تا درک کند که آنچه برای یک عضو تیم “شکل” است (موضوع اصلی)، ممکن است برای دیگری “زمینه” باشد. کوچ با کمک به تیم برای ایجاد یک “شکل مشترک” از علاقه، به درک منسجم و همسویی بین اعضا کمک می‌کند.
  4. مثلث‌سازی در کوچینگ تیمی زمانی رخ می‌دهد که یک عضو تیم (A) به جای ارتباط مستقیم با فرد دیگر (B)، درباره او با کوچ (C) صحبت یا شکایت می‌کند. این عمل باعث ایجاد گسست و تفرق در تیم می‌شود. برای اجتناب از آن، کوچ باید مرزهای محرمانه بودن را به وضوح تعریف کند (به گونه‌ای که اطلاعات بین کوچ و فرد، برای تیم قابل طرح باشد)، ارتباط مستقیم بین اعضای تیم را تشویق کند و فضایی امن برای گفتگوهای دشوار ایجاد کند.
  5. چهار سوار جان گاتمن استعاره‌ای برای چهار سبک ارتباطی بسیار مخرب در روابط است: انتقاد (حمله به شخصیت فرد)، تحقیر (توهین و اهانت با هدف آسیب رساندن به عزت نفس)، دفاعی بودن (قربانی نشان دادن خود و سرزنش دیگران)، و دیوارکشی (کناره‌گیری و قطع ارتباط برای اجتناب از درگیری). این رفتارها در محیط تیمی می‌توانند به شدت به انسجام و اعتماد آسیب بزنند.
  6. حضور در کوچینگ تیمی به روش منحصر به فرد کوچ برای “بودن” و تجلی مهارت‌های کوچینگ خود اشاره دارد؛ یعنی کاملاً در لحظه، درگیر، آگاه و پاسخگو بودن به آنچه در زمان حال اتفاق می‌افتد. این حضور، فضایی برای اعتماد و شفافیت در تیم ایجاد می‌کند. استفاده از خود در مورد “انجام دادن” است؛ یعنی استفاده آگاهانه و عمدی از ویژگی‌های شخصی، تجربیات و حضور خود کوچ به عنوان ابزاری برای ایجاد تغییر و تأثیرگذاری است.
  7. قراردادگذاری در کوچینگ تیمی یک فرآیند پیچیده و مداوم است زیرا شامل هماهنگی انتظارات و نیازهای متعددی از سوی تک تک اعضای تیم، رهبر تیم، و ذینفعان سازمانی است. از آنجایی که پویایی‌ها و چالش‌های تیم در طول زمان تغییر می‌کنند (مثلاً ورود یا خروج اعضا)، قرارداد اولیه باید به طور منظم بازبینی و اصلاح شود تا همسویی و اثربخشی فرآیند کوچینگ حفظ شود.
  8. سه مرحله توسعه عمودی شامل ذهنیت وابسته (فرد به دنبال راهنمایی و تأیید بیرونی است)، ذهنیت مستقل (فرد باورها و ارزش‌های خود را توسعه می‌دهد و خودمختاری را ابراز می‌کند)، و ذهنیت وابسته به یکدیگر (فرد پیچیدگی جهان را درک می‌کند و ارزش همکاری، تفکر سیستمی و نگه‌داشتن دیدگاه‌های متعدد را می‌بیند) است. برای کوچ‌های تیمی، حرکت به سمت ذهنیت وابسته به یکدیگر حیاتی است، زیرا به آن‌ها امکان می‌دهد تا دیدگاه‌های مختلف را همزمان بپذیرند و با پویایی‌های پیچیده سیستمی در تیم‌ها کنار بیایند.
  9. مدل 6 شرط برای اثربخشی تیم (نوشته واگمن و همکاران) شرایط کلیدی را که تیم‌های با عملکرد بالا را متمایز می‌کند، بررسی می‌کند. این شرایط شامل سه “ضروریات” (تیم واقعی، هدف قانع‌کننده، افراد مناسب) و سه “توانمندساز” (ساختار صحیح، بستر حمایتی، و کوچینگ تیمی) است. این مدل برای ارزیابی آمادگی یک تیم برای کوچینگ و شناسایی نقاط قوت و زمینه‌های بهبود آن در راستای دستیابی به عملکرد بالا بسیار مفید است.
  10. مدل سطح آب (با الهام از راجر هریسون) به عنوان یک استعاره، مسائل تیم را به دو دسته تقسیم می‌کند: آنچه “بالای سطح آب” است (مسائل قابل مشاهده و وظایف) و آنچه “زیر سطح آب” است (پویایی‌های پنهان‌تر مانند ساختار، فرآیندها، روابط بین‌فردی و درون‌فردی). این مدل به کوچ‌ها کمک می‌کند تا وقتی تیم‌ها دچار مشکل می‌شوند، به جای تمرکز بر علائم سطحی، به ریشه‌های عمیق‌تر و سیستمی‌تر مشکلات بپردازند و مداخلاتی را در سطح مناسب انجام دهند تا تغییرات پایدار ایجاد شود.

سوالات پیشنهادی برای امتحان به صورت مقاله

  1. “حضور” و “استفاده از خود” به عنوان “فرادست‌مهارت” (Metaskills) در کوچینگ تیمی چگونه به کوچ کمک می‌کنند تا تغییرات عمیق و تحول‌آفرین را در تیم‌ها ایجاد کند؟ با مثال‌هایی از نحوه به‌کارگیری هر دو مفهوم در عمل توضیح دهید.
  2. تفاوت اساسی بین “کوچینگ تیمی” و سایر مداخلات تیمی مانند “تسهیلگری”، “مشاوره”، و “آموزش” چیست؟ چرا درک این تمایزات برای یک کوچ تیمی ضروری است و چگونه می‌تواند در یک سناریوی واقعی “مرزها را محو کند” (blur the lines)؟
  3. مدل “چرخه تجربه گشتالت” (Gestalt Cycle of Experience) را توضیح دهید و نشان دهید چگونه کوچ تیمی می‌تواند با استفاده از آن، مقاومت‌های رایج (مانند برون‌فکنی یا منحرف کردن) را در مراحل مختلف چرخه شناسایی و با آنها کار کند تا پیشرفت تیم را تسهیل کند.
  4. مدل “6 شرط برای اثربخشی تیم” (6 Conditions for Team Effectiveness) وایجمن را به تفصیل شرح دهید. چگونه یک کوچ تیمی می‌تواند از این چارچوب نه تنها برای تشخیص، بلکه برای ایجاد و حفظ شرایط مطلوب برای عملکرد بالای تیم استفاده کند؟
  5. “قراردادگذاری” در کوچینگ تیمی فرآیندی چندوجهی است که شامل “قراردادهای بزرگ C”، “قراردادهای کوچک c” و “قراردادهای لحظه به لحظه” است. هر یک از این انواع قراردادها را تعریف کرده و توضیح دهید که چرا همه آنها برای یک “سفر کوچینگ تیمی” موفق ضروری هستند.

واژه‌نامه اصطلاحات کلیدی

  • آمادگی برای کوچینگ تیمی (Team Coaching Readiness): ارزیابی اینکه آیا یک تیم و سازمان دارای شرایط لازم (مانند هدف مشخص، ثبات اعضا، حمایت رهبری) برای بهره‌مندی مؤثر از کوچینگ تیمی هستند.
  • اثرگذاری رهبری (Leadership Influence): میزان تأثیر رهبر (یا رهبران) بر اثربخشی و پویایی کلی یک تیم. منبع اشاره می‌کند که این تأثیر می‌تواند تا 50 درصد باشد.
  • اثربخشی تیم (Team Effectiveness): معیاری برای سنجش عملکرد یک تیم، شامل خروجی وظیفه، کیفیت فرآیندهای گروهی و رضایت اعضا.
  • استفاده از خود (Use of Self – UoS): استفاده آگاهانه و عمدی از ویژگی‌های شخصی، تجربیات، احساسات و حضور کوچ به عنوان ابزاری برای تأثیرگذاری و تسهیل تغییر در رابطه کوچینگ. این “حضور در عمل” است.
  • اصل متناقض تغییر گشتالت (Gestalt Paradoxical Theory of Change): نظریه‌ای که می‌گوید تغییر زمانی اتفاق می‌افتد که فرد (یا تیم) آنچه هست را به طور کامل بپذیرد، نه اینکه سعی کند به چیزی که نیست تبدیل شود.
  • بازگشت‌پذیری (Retroflexion): یک مقاومت گشتالتی که در آن فرد احساسات یا اعمال خود را به جای ابراز بیرونی، به درون خود برمی‌گرداند (مثلاً سرکوب خشم و تبدیل آن به استرس).
  • بستر حمایتی (Supportive Context): یکی از “6 شرط” برای اثربخشی تیم؛ به محیطی اشاره دارد که تیم در آن کار می‌کند و دسترسی به منابع لازم (اطلاعات، آموزش، زمان، پول) و سیستم‌های پاداش‌دهنده کار تیمی را فراهم می‌کند.
  • بینایی نرم (Soft Eyes): اصطلاحی گشتالتی برای مشاهده بدون قضاوت و با گشودگی، به طوری که به جای جستجوی فعال چیزی، به آنچه که در حال رخ دادن است، توجه شود. این به معنای تمرکز بر فرآیند تعامل تیم است.
  • پویایی تیم (Team Dynamics): نیروهای روانشناختی ناخودآگاه که بر رفتار و عملکرد یک تیم تأثیر می‌گذارند (مانند الگوهای ارتباطی، پویایی‌های قدرت، رقابت، سطح اعتماد).
  • پیوستگی/همسویی (Confluence): یک مقاومت گشتالتی که در آن مرزهای بین فرد و دیگران محو می‌شود و منجر به از دست دادن هویت فردی در تیم می‌گردد.
  • تجربه فعال (Active Experimentation): یک فرادست‌مهارت که در آن تیم‌ها روش‌های جدید کار را بدون تعهد به تغییرات دائمی آزمایش می‌کنند. این به تیم‌ها اجازه می‌دهد تا آگاهی را افزایش دهند، پویایی‌های مختلف را تجربه کنند و اقدامات عمدی را به سمت اهداف یادگیری انجام دهند.
  • تسهیلگری تیم (Team Facilitation): نقش و مداخله‌ای که در آن تسهیلگر فرآیند تیم را طراحی و مدیریت می‌کند تا تیم بتواند بر محتوا تمرکز کرده و به یک نتیجه ابزاری خاص دست یابد.
  • تفکر سیستمی (Systems Thinking): یک رویکرد برای دیدن “کل” به جای “اجزاء”؛ تمرکز بر روابط متقابل و الگوهای تغییر به جای عکس‌های ثابت، برای درک پدیده‌های پیچیده.
  • تیم واقعی (Real Team): یکی از “6 شرط” برای اثربخشی تیم؛ به واحدی پایدار و وابسته به هم اشاره دارد که اعضای آن به وضوح شناسایی شده و به اهداف مشترک تیم متعهد هستند.
  • چرخه تجربه گشتالت (Gestalt Cycle of Experience): یک مفهوم بنیادی که توضیح می‌دهد چگونه افراد و تیم‌ها به طور طبیعی در پاسخ به یک نیاز یا چالش، از مراحل حس، آگاهی، بسیج، عمل، تماس، حل و فصل و کناره‌گیری عبور می‌کنند.
  • چهار سوار (Four Horsemen): استعاره‌ای از جان گاتمن برای چهار سبک ارتباطی بسیار مخرب در روابط: انتقاد، تحقیر، دفاعی بودن و دیوارکشی.
  • حضور (Presence): فرادست‌مهارتی که نشان‌دهنده شیوه بودن منحصر به فرد کوچ است؛ کاملاً درگیر، آگاه و پاسخگو به آنچه در لحظه حال اتفاق می‌افتد. این جوهر کوچینگ است و بر فضای کوچینگ تأثیر می‌گذارد.
  • حفظ فضا/ نگهداری کانتینر (Holding the Space / Container): فرآیند ایجاد و حفظ یک فضای روانی امن و ساختاریافته در کوچینگ که در آن پویایی‌ها، تنش‌ها و احساسات زیربنایی تیم می‌توانند به طور ایمن ظهور کرده و مورد بررسی قرار گیرند.
  • خلاء رهبری (Leadership Void): وضعیتی که در آن رهبری کافی در یک تیم وجود ندارد، که منجر به عدم وضوح در اولویت‌ها، چالش‌ها در تصمیم‌گیری و عدم استفاده کامل از پتانسیل تیم می‌شود.
  • داده‌های برون‌به‌درون (Outside-in Data): اطلاعات یا بازخوردی که از خارج از تیم یا سیستم جمع‌آوری می‌شود (مثلاً از ذینفعان) تا به تیم دیدگاه‌های بیرونی درباره عملکرد و درک خود ارائه دهد.
  • درونی کردن/جذب (Introjection): یک مقاومت گشتالتی که در آن فرد باورها یا نظرات دیگران را بدون قضاوت و به طور انتقادی می‌پذیرد و آن‌ها را به عنوان باورهای خود درونی می‌کند.
  • دستور کار / برنامه (Agenda): مجموعه‌ای از موضوعات یا اهدافی که قرار است در یک جلسه کوچینگ تیمی مورد بحث و بررسی قرار گیرند. در کوچینگ تیمی، ترجیحاً توسط خود تیم تعیین و “مالکیت” آن بر عهده تیم است.
  • ذهنیت/دیدگاه وابسته به یکدیگر (Interdependent Mind): مرحله‌ای در توسعه عمودی که در آن فرد پیچیدگی جهان را درک کرده و به همکاری، تفکر سیستمی و توانایی داشتن دیدگاه‌های متعدد به طور همزمان ارزش می‌دهد.
  • روایت ذینفعان (Stakeholder Narratives): جمع‌آوری دیدگاه‌ها و تجربیات ذینفعان مختلف تیم (مانند مدیران، مشتریان، تأمین‌کنندگان) از طریق مصاحبه‌ها یا ابزارهای بازخورد، برای آگاهی از پویایی‌های پنهان تیم.
  • روش STOKeRS (STOKeRS Model): یک چارچوب عمل‌گرایانه برای بهبود مکالمات و جلسات کوچینگ، که شامل Subject (موضوع)، Time (زمان)، Outcome (نتیجه)، Know (دانستن/شاخص‌های موفقیت)، Role (نقش) و Start (شروع) است.
  • سبک تسهیل‌گر (Facilitating Mode): یکی از سه حالت “استفاده از خود” که در آن کوچ به طور فعال تیم را از طریق یک فرآیند ساختاریافته (مانند تعیین دستور کار، هدایت بحث) راهنمایی می‌کند.
  • سبک حس‌گر (Sensing Mode): یکی از سه حالت “استفاده از خود” که در آن کوچ به پویایی‌های عمیق‌تر و اغلب ناگفته تیم (مانند انرژی، حال و هوا) از طریق شهود و هوش هیجانی خود توجه می‌کند.
  • سبک مشاهده‌گر (Observing Mode): یکی از سه حالت “استفاده از خود” که در آن کوچ با فاصله گرفتن و بدون مداخله فوری، الگوها، پویایی‌ها و رفتارهای تیم را تماشا و گوش می‌دهد تا داده‌ها را جمع‌آوری کند.
  • سنجش تیم (Team Assessments): ابزارهایی (مانند Team Diagnostic Survey, teamSalient, Team Selfie) که برای ارزیابی اثربخشی، پویایی و زمینه‌های توسعه یک تیم به عنوان یک سیستم استفاده می‌شوند.
  • سوژه‌سازی (Figure of Interest): در گشتالت، اشاره به عنصری دارد که از زمینه برجسته می‌شود و مورد توجه یا علاقه فرد یا تیم قرار می‌گیرد. در کوچینگ تیمی، کمک به تیم برای ایجاد یک “شکل مشترک” از علاقه، برای تمرکز گروه مهم است.
  • سیستم و پویایی‌ها (Systems and Dynamics): درک اینکه تیم‌ها به عنوان سیستم‌های رابطه‌ای در یک بستر سازمانی بزرگ‌تر عمل می‌کنند و توسط نیروهای ناخودآگاه (پویایی‌ها) تأثیر می‌پذیرند.
  • شاداب‌کننده (Icebreaker): فعالیت‌های کوتاه و سرگرم‌کننده در ابتدای یک جلسه برای ایجاد انرژی، آشنایی بیشتر و آماده‌سازی افراد برای کار.
  • شوهاری (Shuhari): مفهومی ژاپنی از هنرهای رزمی که سه مرحله یادگیری به سوی استادی را توصیف می‌کند: Shu (یادگیری قواعد)، Ha (شکستن قواعد و نوآوری)، Ri (فراتر رفتن از قواعد و ایجاد رویکردهای جدید).
  • ضرورت پنهان (Presenting Need): نیاز یا فرصتی که در لحظه “حال و اینجا” خود را آشکار می‌کند و تیم باید به آن بپردازد.
  • طراحی تیمی (Team Design): فرآیند ایجاد یا بازسازی ساختار یک تیم (مانند تعیین اندازه، نقش‌ها، اهداف و هنجارها) برای اطمینان از همسویی آن با هدف.
  • فرادست‌مهارت‌ها (Metaskills): توانایی‌های سطح بالاتر و بنیادی که فراتر از مهارت‌های فردی هستند و کوچ را قادر می‌سازند تا پویایی‌های پیچیده را مدیریت کرده، ارتباطات عمیق ایجاد کند و تغییرات تحول‌آفرین را تسهیل کند (مانند حضور، استفاده از خود، آزمایش‌های فعال).
  • فرضیات و استنتاج‌ها (Assumptions and Inferences): باورهایی که فرد بدون اثبات کافی از آن‌ها نتیجه‌گیری می‌کند. رویکردهای ارتباطی مؤثر (مانند 8 رفتار شوارتز) بر آزمایش این فرضیات تأکید دارند.
  • فلسفه کوچینگ (Coaching Philosophy): مجموعه‌ای از اصول راهنما که باورهای کوچ درباره ماهیت انسان، روابط و تغییر را منعکس می‌کند و رویکرد او را به کوچینگ شکل می‌دهد.
  • کانتینر (Container): فضای روانی (معمولاً در زمینه کوچینگ تیمی) که در آن پویایی‌ها و جریان‌های زیرین تیم می‌توانند به طور ایمن ظهور کنند و مورد بررسی قرار گیرند. این فضا امکان گفتگوهای عمیق و تحول‌بخش را فراهم می‌کند.
  • کتل‌اکل (OK Corral): یک مدل از تحلیل تراکنشی که چهار موقعیت زندگی (“من خوبم، تو خوبی”؛ “من خوبم، تو خوب نیستی”؛ “من خوب نیستم، تو خوبی”؛ “من خوب نیستم، تو خوب نیستی”) را برای درک الگوهای رابطه و ارتباطات بررسی می‌کند.
  • گشتالت (Gestalt): یک رویکرد روانشناختی که درمانی، کوچینگ و توسعه سازمانی کاربرد دارد و بر آگاهی در لحظه حال، رابطه کوچ-مشتری و آزمایشگری برای ایجاد تغییر تأکید دارد.
  • گفتگوی فعال (Dialogue): فرآیندی از پرسش مشترک و تأمل جمعی که در آن تیم‌ها ایده‌ها، ادراکات و درک‌هایی را کشف می‌کنند که قبلاً در اختیار نداشته‌اند. هدف آن غنی‌سازی و عمیق‌تر کردن کیفیت تبادل است، نه صرفاً تبادل اطلاعات شناخته‌شده.
  • گروه هم‌فکر (Groupthink): پدیده‌ای روانشناختی که در آن اعضای گروه برای حفظ هماهنگی یا انطباق، باورهای خود را کنار گذاشته و نظرات یا انتخاب‌های سایر اعضای گروه را می‌پذیرند.
  • مداخلات فعال (Active Interventions): اقدامات عمدی و آگاهانه کوچ برای هدایت، چالش یا حمایت از تیم در لحظه، با هدف ایجاد آگاهی، انتخاب و تغییر.
  • مدل سطح آب (Waterline Model): استعاره‌ای برای تمایز بین مسائل آشکار تیم (بالای سطح آب) و پویایی‌های عمیق‌تر و پنهان (زیر سطح آب) که بر اثربخشی تیم تأثیر می‌گذارند.
  • مدل چهار بازیکن (Four-Player Model): چارچوبی از دیوید کانتور که چهار نقش ارتباطی متمایز (حرکت، پیگیری، مخالفت و کنارایستادن) را که افراد در تعاملات اتخاذ می‌کنند، شناسایی می‌کند.
  • مرز محرمانه بودن (Confidentiality Boundary): توافقات مربوط به اینکه چه اطلاعاتی در طول فرآیند کوچینگ، محرمانه باقی می‌مانند. در کوچینگ تیمی، معمولاً مرز محرمانه بودن در اطراف کل سیستم (تیم) و نه افراد است.
  • مصاحبه‌های ذینفعان (Stakeholder Interviews): مصاحبه‌هایی که با افراد یا گروه‌های خارج از تیم (اما مرتبط با آن) انجام می‌شود تا دیدگاه‌ها و انتظارات آنها را در مورد عملکرد و نیازهای تیم جمع‌آوری کند.
  • معمای فیل (Elephant in the Room): استعاره‌ای برای مسائل یا پویایی‌هایی که همه در تیم از وجود آنها آگاهند، اما شجاعت یا توانایی پرداختن به آنها را ندارند.
  • نقش دیسراپتور (Disruptor Role): نقش کوچ تیمی که با به چالش کشیدن الگوهای رفتاری موجود تیم، شرایط را برای ظهور بینش‌ها و امکانات جدید فراهم می‌کند.
  • نقشه سفر کوچینگ (Coaching Journey Map): یک نمای بصری یا طرح کلی از مراحل مختلف یک برنامه کوچینگ تیمی، که به مشتریان کمک می‌کند تا انتظارات را درک کرده و برای فرآیند آماده شوند.
  • هدف قانع‌کننده (Compelling Purpose): یکی از “6 شرط” برای اثربخشی تیم؛ به معنای یک هدف جمعی که به وضوح تعریف شده، چالش‌برانگیز، معنادار و برای همه اعضای تیم انگیزاننده است.
  • هنجارها (Norms): توافقات ناگفته و انتظارات مشترکی که رفتارها را در یک تیم هدایت می‌کنند (مثلاً نحوه برگزاری جلسات، تصمیم‌گیری، حل تعارض). هنجارهای مؤثر به همبستگی و عملکرد تیم کمک می‌کنند.
  • همسویی بوم‌شناختی (Ecological Fallacy): خطایی در استدلال که در آن ویژگی‌های یک گروه یا سیستم به تک تک اعضای آن نسبت داده می‌شود. در کوچینگ تیمی، این یعنی عدم تمرکز بر پویایی تیم به عنوان یک کل.
  • واکنش‌پذیری تیم (Team Reflexivity): توانایی یک تیم برای بازبینی نحوه کار خود و انطباق با آنچه مورد نیاز است (وست، 2004).
  • واقعیت و حقیقت (Reality and Truth): در کوچینگ، تفاوت بین آنچه افراد به عنوان “واقعیت” درک می‌کنند (که توسط دیدگاه‌ها و تعصبات شخصی شکل می‌گیرد) و “حقیقت” عمیق‌تر و عینی‌تر (که از طریق گفتگوی جمعی و آگاهی پدیدار می‌شود).
  • واحد کار (Unit of Work – UoW): یک چارچوب ساختاریافته در کوچینگ گشتالت که مداخلات را روی یک موضوع خاص هدایت می‌کند تا به نتیجه‌ای طبیعی برسد.
  • چک‌این (Check-in): یک تمرین ساده و قدرتمند در کوچینگ تیمی که به اعضا اجازه می‌دهد وضعیت ذهنی خود را در لحظه، احساسات یا افکار مهم خود را به اشتراک بگذارند و به ارتباط، حضور و آگاهی جمعی کمک می‌کند.
کوچینگ تیمی (2)

در اینجا یک پرسش و پاسخ ۸ سوالی با پاسخ‌های کامل ارائه شده است که به بهترین شکل مضامین و ایده‌های اصلی منابع را به تصویر می‌کشد:

۱. کوچینگ تیمی چیست و چه تفاوتی با سایر مداخلات تیمی دارد؟

کوچینگ تیمی فرایندی مشارکتی و بازتابی است که در آن کوچ با تیم بر روی پویایی‌ها و روابطشان کار می‌کند تا آن‌ها را برای به حداکثر رساندن توانایی‌ها و پتانسیل خود برای رسیدن به هدف مشترک و اهداف مشترکشان ترغیب کند. این رویکرد بر یادگیری و رشد پایدار در سطح تیمی تمرکز دارد و مالکیت برنامه را به خود تیم می‌دهد.

این رویکرد با سایر مداخلات تیمی متفاوت است:

  • تیم‌سازی: هدف اصلی تیم‌سازی بهبود روابط بین اعضای تیم، اغلب از طریق کارگاه‌ها یا فعالیت‌های مبتنی بر شخصیت است. کوچینگ تیمی فراتر از روابط سطحی می‌رود و به پویایی‌های عمیق‌تر و یادگیری تیم می‌پردازد.
  • مشاوره تیمی: مشاوران تیمی بینش و توصیه‌های تخصصی برای بهبود عملکرد تیم ارائه می‌دهند و بر ساختار و طراحی تمرکز می‌کنند. در مقابل، کوچ تیمی بر تسهیل کشف راه‌حل‌های خود تیم تمرکز دارد.
  • آموزش تیمی: آموزش شامل ارائه مفاهیم و مهارت‌ها به تیم است، در حالی که کوچینگ تیمی بر ایجاد آگاهی و مسئولیت‌پذیری در تیم برای کشف راه‌حل‌های خودشان تمرکز دارد.
  • تسهیل تیمی: تسهیل‌کننده فرایند تیم را مدیریت می‌کند تا به یک نتیجه ابزاری دست یابد. کوچ تیمی عمیق‌تر می‌شود و شرایط را برای یادگیری و توسعه پایدار تیم ایجاد می‌کند.
  • میانجیگری تیمی: میانجیگری بر حل تعارضات مخرب بین اعضای تیم تمرکز دارد. در حالی که کوچ تیمی ممکن است تعارض را بررسی کند، هدف اصلی آن فراتر از حل و فصل است و به سمت یادگیری جمعی و رشد تیم در ارتباط با تعارض می‌رود.
  • کوچینگ گروهی: کوچینگ گروهی بر یادگیری فردی در یک محیط گروهی تمرکز دارد و معمولاً اهداف جمعی یا مسئولیت‌پذیری مشترکی برای نتایج ندارد. در کوچینگ تیمی، تیم به عنوان یک مشتری واحد عمل می‌کند و بر اهداف و مسئولیت‌پذیری مشترک تمرکز دارد.

به طور خلاصه، در حالی که سایر مداخلات ممکن است راه‌حل‌های سریع یا مهارت‌های خاصی را ارائه دهند، کوچینگ تیمی بر توسعه ظرفیت درونی تیم برای یادگیری، رشد و حفظ عملکرد بالا به طور مستقل تمرکز دارد.

۲. چرا مفهوم «اضطراب‌پذیری و اعتماد» در کوچینگ تیمی بسیار مهم است؟

اضطراب‌پذیری و اعتماد (Psychological Safety and Trust) دو جنبه حیاتی و مکمل در پویایی‌های تیم هستند و برای اثربخشی کوچینگ تیمی و دستیابی به تغییرات پایدار، حیاتی هستند.

  • اضطراب‌پذیری روان‌شناختی: به محیطی امن در تیم اشاره دارد که اعضا احساس راحتی می‌کنند تا ریسک‌های بین فردی را بپذیرند، سوال بپرسند، اشتباهات را بپذیرند یا ایده‌های جدیدی را بدون ترس از قضاوت، تمسخر یا مجازات مطرح کنند. این بدان معناست که شما می‌توانید بدون ترس از طرد شدن، خود واقعی‌تان باشید. در کوچینگ تیمی، این امر تیم را قادر می‌سازد تا مسائل زیربنایی، تعارضات حل نشده و نقاط آسیب‌پذیری خود را آشکار کند که برای رشد و دگرگونی ضروری است. بدون اضطراب‌پذیری روان‌شناختی، تیم‌ها ممکن است از بحث‌های دشوار اجتناب کنند، اطلاعات را پنهان کنند یا از ریسک کردن دوری کنند که منجر به رکود می‌شود.
  • اعتماد: اعتماد بین فردی است و از طریق وابستگی متقابل، وضوح انتظارات و حمایت ایجاد می‌شود. این شامل اطمینان از یکپارچگی، قصد، توانایی‌ها و نتایج هم تیمی‌هاست. هنگامی که اعضای تیم به یکدیگر اعتماد می‌کنند، معتقدند که دیگران به وعده‌های خود عمل می‌کنند، مهارت‌های لازم برای انجام کار را دارند و به ارزش‌های مشترک تیم پایبند هستند.

چرا این دو مهم هستند: هنگامی که اضطراب‌پذیری روان‌شناختی و اعتماد وجود داشته باشد، تیم‌ها می‌توانند به طور مؤثرتری همکاری کنند، زیرا اعضا احساس امنیت می‌کنند که می‌توانند آسیب‌پذیر باشند و بدون ترس از عواقب منفی، شفاف باشند. کوچ تیمی با تسهیل گفت‌وگوهای باز، ایجاد هنجارهای روشن (قوانین نانوشته تیم) و مدل‌سازی رفتارهای مؤثر، این محیط را پرورش می‌دهد. این چارچوب امن به تیم اجازه می‌دهد تا پویایی‌های خود را عمیقاً بررسی کند، تعارضات را به سازنده ترین شکل مدیریت کند و در نهایت پتانسیل جمعی خود را برای حل مسئله و نوآوری آزاد کند. بدون این‌ها، تیم‌ها به احتمال زیاد ناکارآمد باقی می‌مانند و از پتانسیل کامل خود باز می‌مانند.

۳. نظریه تغییر متناقض گشتالت چگونه به کوچینگ تیمی کمک می‌کند؟

نظریه تغییر متناقض گشتالت، که توسط آرنولد بایسر (۱۹۷۰) فرموله شده است، یک مفهوم اساسی در کوچینگ تیمی است که بیان می‌کند: تغییر زمانی اتفاق می‌افتد که ما آنچه هستیم، باشیم، نه زمانی که سعی می‌کنیم آنچه نیستیم باشیم.

این نظریه بر درک و پذیرش کامل وضعیت فعلی و تجربیات خود تأکید دارد، که سپس شرایط را برای تغییر طبیعی و واقعی فراهم می‌کند.

کاربرد آن در کوچینگ تیمی:

  • پذیرش واقعیت کنونی تیم: به جای تلاش برای وادار کردن یک تیم به تغییر یا اعمال راه‌حل‌های بیرونی، کوچ تیمی تیم را قادر می‌سازد تا پویایی‌های فعلی، نقاط قوت و چالش‌های خود را بشناسد و بپذیرد. این بدان معناست که کوچ تیم را تشویق می‌کند تا به جای آنچه “باید” باشد، بر آنچه در حال حاضر “هست” تمرکز کند.
  • ایجاد آگاهی: با افزایش آگاهی تیم از وضعیت فعلی خود، چه از نظر الگوهای ارتباطی، تعارضات حل نشده یا رفتارهای ناکارآمد، کوچ به تیم کمک می‌کند تا درک عمیق‌تری از خود به دست آورد. این آگاهی افزایش یافته به تیم اجازه می‌دهد تا به طور طبیعی تکامل یابد و به روش‌هایی که معنادار و پایدار هستند، سازگار شود.
  • اعتماد به ظرفیت تیم: به عنوان یک کوچ، پذیرش این پارادوکس مستلزم اعتماد به فرایند و همچنین اعتماد به ظرفیت تیم برای رشد است. کوچ نباید سعی کند تیم را به سمت یک نتیجه از پیش تعیین شده سوق دهد، بلکه باید فضایی را ایجاد کند که در آن تیم بتواند پتانسیل خود را کشف کند و راه خود را به جلو بیابد.
  • مدل‌سازی پذیرش: حضور و اصالت کوچ در این فرایند حیاتی است. با حضور کامل و پذیرش وضعیت فعلی تیم، کوچ پذیرشی را مدل‌سازی می‌کند که تغییر واقعی را پرورش می‌دهد.

در عمل، این نظریه تیم‌ها را تشویق می‌کند تا الگوهای رفتاری ناکارآمد خود را بدون قضاوت یا تلاش فوری برای تغییر آن‌ها مشاهده کنند. از طریق این مشاهده و پذیرش، تیم می‌تواند بینش‌هایی را به دست آورد که سپس به انتخاب‌های آگاهانه و اقداماتی منجر می‌شود که از درون خود تیم ناشی می‌شود، نه اینکه از بیرون دیکته شود. این رویکرد به تیم‌ها کمک می‌کند تا تغییرات واقعی و پایداری ایجاد کنند، زیرا آن‌ها بر اساس درک عمیق‌تر از خودشان و نه صرفاً بر اساس تمایل به “رفع” یک مشکل، عمل می‌کنند.

۴. «استفاده از خود» (Use of Self) در کوچینگ تیمی به چه معناست و چرا مهم است؟

«استفاده از خود» (Use of Self – UoS) در کوچینگ تیمی به معنای آگاهانه آوردن ویژگی‌های شخصی منحصر به فرد، تجربیات، حضور و ذات خود به رابطه کوچینگ است. این روشی است که کوچ از تمام وجود خود – افکار، احساسات و بدن – به عنوان ابزاری برای ایجاد تغییر استفاده می‌کند. در حالی که «حضور» (Presence) درباره «بودن» است، UoS درباره «انجام دادن» است؛ این حضور در عمل است.

چرا مهم است؟

  • عامل تحول‌آفرین: UoS به کوچ امکان می‌دهد تا فراتر از تکنیک‌ها و ابزارها عمل کند و به صورت عمیق و موثری با تیم تعامل داشته باشد. این یک ابزار قدرتمند برای ایجاد آگاهی، انتخاب و تحول در تیم است، زیرا به کوچ امکان می‌دهد تا با پویایی‌های پیچیده تیم ارتباط برقرار کند و آن‌ها را تحریک کند.
  • خودآگاهی عمیق: این مفهوم نیازمند خودآگاهی عمیق از سوی کوچ است. کوچ باید نسبت به سوگیری‌ها، باورها، قضاوت‌ها و احساسات خود آگاه باشد و بفهمد که چگونه این‌ها بر تعاملات او با تیم تأثیر می‌گذارد. این خودآگاهی به کوچ امکان می‌دهد تا از واکنش‌های ناخودآگاه جلوگیری کرده و مداخلات آگاهانه و هدفمندی داشته باشد.
  • مدل‌سازی رفتار: وقتی کوچ به طور موثر از خود استفاده می‌کند، اصالت، انعطاف‌پذیری و پاسخگویی را مدل‌سازی می‌کند. این به تیم نشان می‌دهد که چگونه می‌توانند آسیب‌پذیر و شفاف باشند و ریسک‌های بین فردی را بپذیرند.
  • افزایش آگاهی و انتخاب: UoS به کوچ امکان می‌دهد تا با استفاده از «چشمان نرم» (Soft Eyes) و «احساس درونی» (Felt Sense)، الگوها، احساسات و پویایی‌های پنهان در تیم را تشخیص دهد. این مشاهدات و احساسات می‌تواند با دقت و هدفمندی به تیم منتقل شود تا آگاهی آن‌ها را از وضعیت موجودشان افزایش دهد و به آن‌ها کمک کند تا انتخاب‌های جدیدی برای تغییر ایجاد کنند.
  • پذیرش عدم قطعیت: UoS شامل راحت بودن با عدم قطعیت و «ندانستن» است. به جای ارائه راه‌حل‌ها، کوچ به تیم اعتماد می‌کند تا پاسخ‌های خود را پیدا کند و در لحظه با آنچه که در حال پدیدار شدن است، کار کند.

در مجموع، «استفاده از خود» یک مهارت متا (فرامهارتی) است که به کوچ امکان می‌دهد تا به عنوان یک ابزار دقیق و تاثیرگذار برای آگاهی و تغییر عمل کند. این به کوچ امکان می‌دهد تا در لحظه با آنچه که در حال اتفاق افتادن است کار کند، نه با برنامه‌های از پیش تعیین شده، و به این ترتیب تحول عمیق و پایدار در تیم ایجاد کند.

۵. ماتریس ۶ شرط برای اثربخشی تیم چیست و چگونه به کوچینگ تیمی کمک می‌کند؟

ماتریس ۶ شرط برای اثربخشی تیم، که توسط واگمن (Wageman) و همکارانش از هاروارد توسعه یافته است، یک چارچوب جامع است که شش شرط اساسی را مشخص می‌کند که تیم‌های برتر را از سایرین متمایز می‌کند. این چارچوب به عنوان سنگ بنای عملکرد مؤثر تیم عمل می‌کند و اطمینان می‌دهد که تیم‌ها صرفاً مجموعه‌ای از افراد نیستند، بلکه واحدهای منسجم و با عملکرد بالا هستند. این شروط به سه دسته «ضروریات» و سه دسته «توانمندسازها» تقسیم می‌شوند:

ضروریات:

  1. تیم واقعی (Real Team): تیمی است که بیش از مجموعه‌ای از افراد باشد؛ یک واحد پایدار و وابسته به هم است که هر عضو به وضوح شناسایی شده و به اهداف تیم متعهد است. اعضا به اندازه کافی در کنار هم می‌مانند تا اعتماد و همکاری لازم برای کار گروهی مؤثر را توسعه دهند.
  2. هدف جذاب (Compelling Purpose): تیم باید یک هدف جمعی داشته باشد که نه تنها به وضوح تعریف شده باشد، بلکه به اندازه‌ای جذاب باشد که اعضا را ترغیب کند تا فراتر از محدودیت‌های خود عمل کنند. این هدف باید پیامد داشته باشد و تأثیر ملموسی بر زندگی و کار دیگران بگذارد.
  3. افراد مناسب (Right People): ترکیب تیم حیاتی است. این تیم باید شامل افرادی باشد که مهارت‌ها، دانش و تنوع لازم برای دستیابی به هدف تیم را دارا باشند. شایستگی‌های مرتبط با وظیفه مهم هستند، اما مهارت‌های کار گروهی نیز اهمیت دارند.

توانمندسازها:

  1. ساختار صحیح (Sound Structure): ساختار صحیح ستون فقرات کار گروهی مؤثر است. این شامل نقش‌های واضح، هنجارهای به وضوح تعریف شده و اندازه تیمی است که امکان تعامل مولد را فراهم می‌کند.
  2. زمینه‌ی حمایتی (Supportive Context): محیطی که تیم در آن فعالیت می‌کند، به طور قابل توجهی بر اثربخشی آن تأثیر می‌گذارد. تیم‌ها برای تحقق هدف خود به منابع لازم (اطلاعات، آموزش، زمان و پول) نیاز دارند.
  3. کوچینگ تیمی (Team Coaching): کوچینگ تیمی حمایت بلادرنگی را فراهم می‌کند که به تیم کمک می‌کند تا منابع جمعی خود را به طور مؤثر به کار گیرد. این شامل هدایت تیم در فرایندهای آن، کمک به اعضا در مدیریت چالش‌ها و اطمینان از تحقق کامل پتانسیل تیم است.

نحوه کمک به کوچینگ تیمی:

  • تشخیص و ارزیابی: این مدل به کوچ‌ها کمک می‌کند تا وضعیت فعلی تیم را در برابر این شش شرط ارزیابی کنند. ابزارهایی مانند «نظرسنجی تشخیص تیم (TDS)» بر اساس این چارچوب عمل می‌کنند تا بینش‌های ارزشمندی در مورد نقاط قوت و زمینه‌های بهبود تیم ارائه دهند.
  • راهنمایی مداخلات: با درک اینکه کدام یک از این شروط ضعیف است، کوچ می‌تواند مداخلات خود را متمرکز کند. به عنوان مثال، اگر یک تیم هدف جذابی ندارد، کوچ بر کمک به تیم در تعریف و روشن کردن «چرایی» وجود خود تمرکز خواهد کرد.
  • ایجاد آگاهی: این چارچوب به تیم‌ها کمک می‌کند تا درک کنند که چه چیزی بر اثربخشی آن‌ها تأثیر می‌گذارد و مسئولیت ایجاد و حفظ این شروط را بر عهده بگیرند.
  • تغییر پایدار: با پرداختن به این شروط اساسی، کوچینگ تیمی می‌تواند به تغییرات پایدار در عملکرد و انسجام تیم منجر شود.

به طور کلی، ماتریس ۶ شرط یک نقشه راه عملی برای کوچ‌های تیمی ارائه می‌دهد تا تیم‌ها را به سمت موفقیت و پایداری هدایت کنند.

۶. مدل «خط آب» (Waterline Model) چیست و چگونه به کوچ‌ها کمک می‌کند تا پویایی‌های پنهان تیم را شناسایی کنند؟

مدل خط آب (Waterline Model)، که از کار پیشگام راجر هریسون الهام گرفته شده است، یک استعاره قدرتمند و ابزاری برای کوچ‌های تیمی است که به دنبال حل مسائل زیربنایی در تیم‌ها هستند. در هسته خود، این مدل بین وظایف سطحی و قابل مشاهده‌ای که تیم‌ها با آن‌ها سر و کار دارند و پویایی‌های عمیق‌تر و اغلب پنهانی که بر اثربخشی تیم تأثیر می‌گذارند، تمایز قائل می‌شود.

مفهوم: این مدل یک تیم را به کشتی‌ای تشبیه می‌کند که در حال حرکت به سمت اهداف خود است. در حالت عادی، کشتی به آرامی بر روی سطح آب حرکت می‌کند و بر روی وظایف مشخصی که «بالای خط آب» قرار دارند، تمرکز می‌کند. با این حال، همانند هر سفر دریایی، تیم‌ها ناگزیر با دریاهای طوفانی روبرو می‌شوند – موانع، تعارضات و چالش‌هایی که پیشرفت آن‌ها را تهدید می‌کنند. در این مواقع، راه‌حل تنها با تمرکز بر وظایف بالای خط آب یافت نمی‌شود. در عوض، مستلزم غواصی «زیر خط آب» است، به اعماقی که مسائل واقعی اغلب در آن نهفته‌اند.

چهار سطح زیر خط آب: مدل خط آب چهار سطح را در زیر سطح مشخص می‌کند که مسائل تیمی ممکن است از آنجا نشأت بگیرند:

  1. ساختار (Structure): شامل اهداف تیم، سبک تصمیم‌گیری، مرجع تصمیم‌گیری، و مسئولیت‌ها.
  2. فرایند و الگوها (Process and Patterns – Dynamics): شامل هنجارهای تیم، مدیریت فرایند تصمیم‌گیری، اثربخشی ارتباطات، و کارایی در انجام وظایف.
  3. بین فردی (Interpersonal): شامل تعاملات بین اعضا، مدیریت تعارض، بازخورد سازنده، و مشارکت.
  4. درون فردی (Intrapersonal): شامل تجربیات در لحظه افراد (افکار، احساسات، تمایلات، حواس، اعمال)، و تمایل به مثلث‌سازی یا اجتناب از مسائل.

کاربرد عملی (غواصی زیر خط آب): اصل کلیدی مدل خط آب تشخیص زمانی است که باید از «گفتگوی وظیفه» به «گفتگوی نگهداری» تغییر جهت داد. هنگامی که یک تیم گیر می‌کند، به جای نسبت دادن فوری تقصیر یا مشکلات به شخصیت‌های فردی، تیم را تشویق کنید تا «زیر خط آب غواصی کند». آن‌ها را تشویق کنید تا ساختارها و فرایندهای زیربنایی را که ممکن است به چالش‌های آن‌ها کمک کند، بررسی کنند.

به عنوان مثال، اگر یک تیم با تصمیم‌گیری مشکل دارد، به جای تمرکز صرف بر خود تصمیم‌ها، از مدل خط آب استفاده کنید تا بررسی کنید که آیا فرایند تصمیم‌گیری تیم واضح است، نقش‌ها به خوبی تعریف شده‌اند، یا هنجارهای ارتباطی رعایت می‌شوند. با پرداختن به این مسائل اساسی، تیم می‌تواند علائم قابل مشاهده را حل کند و به روشی روان‌تر و مؤثرتر برای کار بازگردد.

مدل خط آب ابزاری بی‌قیمت برای کوچ‌های تیمی است که رویکردی ساختاریافته برای تشخیص و حل مسائل عمیق‌تری را که می‌تواند اثربخشی تیم را از بین ببرد، ارائه می‌دهد. با هدایت تیم‌ها به نگاه کردن زیر سطح، به آن‌ها کمک می‌کنید تا ریشه‌های چالش‌های خود را کشف کنند و تنظیمات لازم را انجام دهند و به مسیر موفقیت ادامه دهند.

۷. مفهوم “بازتاب پذیری” (Reflexivity) و نقش آن در توسعه تیم چیست؟

بازتاب پذیری (Reflexivity) به توانایی یک تیم برای بررسی نحوه کار خود و سازگاری با نیازهای فعلی (West 2004) اشاره دارد. این یک فرایند مستمر از خودآگاهی و تعدیل است که برای یادگیری، رشد و تحول پایدار در تیم‌ها حیاتی است.

نقش آن در توسعه تیم:

  • یادگیری مستمر: تیم‌های بازتاب‌پذیر به طور فعال از تجربیات خود، چه موفقیت‌ها و چه شکست‌ها، درس می‌گیرند. آن‌ها به طور منظم به عقب برمی‌گردند تا بررسی کنند که چه چیزی خوب پیش رفته، چه چیزی نه، و چرا. این فرایند به آن‌ها اجازه می‌دهد تا به طور مداوم رویکردهای خود را بهبود بخشند.
  • انطباق‌پذیری با تغییر: در محیط‌های پویا و نامطمئن امروزی، توانایی تیم‌ها برای انطباق سریع حیاتی است. بازتاب پذیری به تیم‌ها امکان می‌دهد تا به سرعت تغییرات در زمینه، اهداف یا پویایی‌های داخلی خود را تشخیص دهند و استراتژی‌های خود را بر این اساس تنظیم کنند.
  • پرداختن به مسائل زیربنایی: با تشویق بازتاب پذیری، کوچ تیمی به تیم کمک می‌کند تا الگوهای رفتاری، هنجارهای نانوشته و پویایی‌های زیربنایی را که بر عملکرد آن‌ها تأثیر می‌گذارد، شناسایی کند. این می‌تواند شامل بررسی چگونگی مدیریت تعارضات، تصمیم‌گیری‌ها و ارتباطات باشد.
  • افزایش خود-مالکیت (Self-Ownership): وقتی تیم‌ها به طور منظم درباره فرایندهای خود بازتاب پذیری می‌کنند، مالکیت بیشتری بر توسعه خود پیدا می‌کنند. آن‌ها کمتر به کوچ برای ارائه راه‌حل‌ها وابسته می‌شوند و بیشتر به توانایی‌های جمعی خود برای حل مسائل تکیه می‌کنند.
  • بهبود انسجام و اعتماد: بازتاب پذیری مستلزم فضایی از اعتماد و اضطراب‌پذیری روان‌شناختی است. با تعهد به بازتاب پذیری مشترک، تیم‌ها می‌توانند پیوندهای خود را تقویت کنند و درک متقابل را افزایش دهند، زیرا اعضا شفاف‌تر و آسیب‌پذیرتر می‌شوند.
  • تغییر از “انجام دادن کوچینگ” به “بودن کوچ”: برای کوچ تیمی، پرورش بازتاب پذیری در تیم به معنای دور شدن از ارائه فعالیت‌های از پیش تعیین شده و به جای آن، تسهیل فرایند خود-کشف و خود-تنظیم تیم است. کوچ به تیم می‌آموزد که چگونه به طور مداوم «در خود نگاه کند» و خود را برای رشد و بهبود پایدار هدایت کند.

به طور خلاصه، بازتاب پذیری یک مهارت فرامهارتی حیاتی برای تیم‌ها است که به آن‌ها اجازه می‌دهد تا از یک نهاد ساکن به یک نهاد یادگیرنده و تکامل یابنده تبدیل شوند. کوچ تیمی نقش اصلی را در پرورش این توانایی ایفا می‌کند و تیم را قادر می‌سازد تا به طور مداوم عملکرد خود را بهبود بخشد و در طول زمان پیشرفت پایدار را تجربه کند.

۸. “شوهاری” (Shuhari) چیست و چگونه مراحل تسلط بر کوچینگ تیمی را توصیف می‌کند؟

“شوهاری” (Shuhari) یک مفهوم ژاپنی است که از هنرهای رزمی نشأت می‌گیرد و مراحل یادگیری به سوی تسلط (استادی) را توصیف می‌کند. دکتر کریستر لو (Krister Lowe)، این مفهوم را در رابطه با کوچینگ تیمی مطرح کرده است. این چارچوب سه مرحله اساسی را برای تبدیل شدن به یک کوچ تیمی ماهر ارائه می‌دهد:

  1. شو (Shu – نگه داشتن، محافظت کردن):
  • مفهوم: در این مرحله، یادگیرنده بر جذب اصول اساسی تمرکز می‌کند. این به معنای یادگیری قوانین، تکنیک‌ها و بهترین شیوه‌های کوچینگ تیمی است.
  • در عمل: کوچ‌ها به دقت به مدل‌ها و چارچوب‌های تثبیت شده پایبند هستند. تمرکز بر ایجاد یک پایه قوی با پیروی از راهنمایی کوچ‌های باتجربه، مربیان و ادبیات کوچینگ است. آن‌ها یاد می‌گیرند که “درست” چه چیزی است و آن را با دقت اجرا می‌کنند.
  • توسعه عمودی: در این مرحله، توسعه عمودی شما آغاز می‌شود، زیرا یاد می‌گیرید فراتر از سوگیری‌های شخصی خود ببینید و اصول کوچینگ بنیادی را بپذیرید.
  1. ها (Ha – شکستن، گسستن):
  • مفهوم: با پیشرفت به این مرحله، یادگیرنده شروع به رها شدن از پایبندی سفت و سخت به قوانین می‌کند. شما شروع به نوآوری، انطباق و شخصی‌سازی رویکرد خود می‌کنید.
  • در عمل: این مرحله‌ای است که شما شروع به ادغام تجربیات و بینش‌های خود با دانش بنیادی کسب شده می‌کنید. شما با تکنیک‌های مختلف آزمایش می‌کنید، روش‌های جدید را بررسی می‌کنید و سبک منحصر به فرد خود را به عنوان یک کوچ پیدا می‌کنید. شما قوانین را “می‌شکنید” تا متناسب با نیازهای خاص تیم باشند.
  • توسعه عمودی: توسعه عمودی شما عمیق‌تر می‌شود، زیرا درک خود را از این اصول به چالش می‌کشید و اصلاح می‌کنید و آن‌ها را با بینش‌ها و تجربیات خود ادغام می‌کنید.
  1. ری (Ri – جدا شدن، فراتر رفتن):
  • مفهوم: در مرحله نهایی، شما از قوانین به طور کلی فراتر می‌روید. شما فراتر از چارچوب‌ها و مدل‌های ساختاریافته حرکت می‌کنید و عمل شما به یک گسترش طبیعی از آنچه به عنوان یک کوچ هستید تبدیل می‌شود.
  • در عمل: در این مرحله، تسلط بخشی از وجود شما شده است. شما رویکردهای جدیدی را بر اساس درک عمیق و شهود ایجاد می‌کنید. شما به طور روان به نیازهای تیم‌هایی که با آن‌ها کار می‌کنید پاسخ می‌دهید و از تابلوی غنی از تجربه، دانش و غریزه استفاده می‌کنید.
  • توسعه عمودی: توسعه عمودی شما در اوج خود است و به شما امکان می‌دهد با تیم‌ها در سطحی عمیق‌تر ارتباط برقرار کنید و با خرد و انعطاف‌پذیری به نیازهای آن‌ها پاسخ دهید.

تسلط به عنوان یک سفر: مفهوم شوهاری بر این واقعیت تأکید دارد که تسلط یک مقصد نهایی نیست، بلکه یک سفر مداوم از یادگیری، بازتاب و تکامل است. این امر نیازمند تمرین عمدی (۱۰۰۰۰ ساعت)، خودآگاهی عمیق و تمایل به آزمایش و ریسک‌پذیری است. کوچ‌ها با حرکت در این مراحل، نه تنها مهارت‌های خود را بهبود می‌بخشند (توسعه افقی) بلکه ظرفیت خود را برای تفکر پیچیده‌تر، بازتابی‌تر و سیستمی‌تر نیز گسترش می‌دهند (توسعه عمودی). در نهایت، این هم‌ترازی بین “کیستی”، “چگونگی تفکر” و “چگونگی کار” است که به تسلط واقعی در کوچینگ تیمی منجر می‌شود.

کوچینگ تیمی (2)

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *