کوچینگ زندگی: راهنمای جامع برای تحول شخصی و حرفهای در دنیای امروز
چکیده
حرفه کوچینگ زندگی در سالهای اخیر به طور فزایندهای مورد توجه قرار گرفته است، اما بسیاری از علاقهمندان در مسیر شروع آن سردرگم میشوند. این مقاله به بررسی عمیق کوچینگ زندگی، شامل تعریف، نشانههای آمادگی برای تبدیل شدن به یک کوچ، معرفی مدل اثربخش چهاربخشی Mindvalley Certified Life Coach، چالشهای عمدهای که کوچهای زندگی امروز با آن مواجهاند و راههای غلبه بر آنها میپردازد. همچنین، این مقاله به اهمیت سنجش موفقیت در کوچینگ برای هر دو طرف (مراجع و کوچ)، بررسی آینده این صنعت رو به رشد، و ارائه یک ابزار عملی و قدرتمند برای بهبود زندگی افراد در لحظه میپردازد. هدف نهایی، ارائه یک راهنمای عملی و جامع برای درک و ورود به دنیای تاثیرگذار کوچینگ زندگی است.
مقدمه
اغلب اوقات، ما به سمت حرفه کوچینگ زندگی کشیده میشویم، اما در “گام بعدی” متوقف میمانیم. این توقف نه به دلیل واقعی بودن بنبست، بلکه به دلیل عدم وضوح در مورد اینکه “چه زمانی یک نفر آماده است تا کوچ زندگی باشد؟” رخ میدهد. اگر شما در حال خواندن این مطلب هستید، احتمالاً ندایی در درون شما وجود دارد، چیزی در روح شما که به شما تلنگر زده و میگوید: “شاید باید به کوچینگ و کمک به مردم فکر کنی”. اما شاید دقیقاً ندانید که چه کاری باید انجام دهید.
در دنیای امروز که فناوری زندگی بیرونی ما را سادهتر میکند، زندگی درونی ما پیچیدهتر میشود. فراوانی زمان، منابع و پول، به نشخوار فکری و چالشهایی مانند افسردگی، احساس عدم کفایت و تنهایی منجر میشود. در این فضا، نقش کوچهای زندگی بیش از پیش حیاتی میشود؛ چرا که آنها تنها کسانی هستند که بر حال تمرکز میکنند و به افراد کمک میکنند کنترل زندگی خود را به دست بگیرند، بدون اینکه گذشته را سرزنش کنند. این مقاله راهنمایی جامع برای درک این حرفه حیاتی، آمادگی برای آن، و تسلط بر مفاهیم کلیدی برای تبدیل شدن به یک کوچ زندگی موفق ارائه میدهد.
کوچینگ زندگی چیست و چرا به آن نیاز داریم؟
کوچینگ زندگی، فراتر از یک مشاوره یا راهنمایی ساده، یک فرآیند توانمندسازی است. اساس آن بر یک روششناسی (Methodology) استوار است. یک روششناسی در کوچینگ، به معنای یک سیستم یا مجموعهای از گامها و اصول سازمانیافته است که شما میتوانید در هر موقعیتی به آن رجوع کنید. این چارچوب فلسفی، کوچ را قادر میسازد تا در ۹۵ تا ۹۷ درصد از موقعیتهایی که با آنها روبرو میشود، مراجع را راهنمایی کند.
در هسته اصلی کوچینگ، تمرکز بر حال قرار دارد. برخلاف بسیاری از رویکردهای دیگر که ممکن است به بررسی عمیق گذشته بپردازند یا در آینده نامعلوم غرق شوند، یک کوچ زندگی مراجع را به لحظه حال بازمیگرداند تا بتواند کنترل زندگی خود را به دست بگیرد. این رویکرد به ویژه در دنیای مدرن اهمیت فزایندهای یافته است. هر چه تکنولوژی بیشتر پیشرفت میکند، زندگی فیزیکی ما سادهتر میشود، اما زندگی درونی ما پیچیدهتر میگردد. این سادگی بیرونی و افزایش فراوانی زمان، منابع و حتی پول، Paradoxically، منجر به نشخوار فکری (rumination) بیشتر میشود. زمانی که افراد وقت بیشتری دارند، بیشتر فکر میکنند و این فکر کردن اغلب به سمت سناریوهای منفی و غیرواقعی میرود. نتیجه این نشخوار فکری، احساساتی مانند افسردگی، عدم کفایت، جا ماندن از قافله، احساس دوستنداشتن یا بیاهمیت بودن است که بیست سال پیش شاید اینقدر غالب نبودند.
کوچها در این نقطه وارد عمل میشوند. آنها برخلاف دیگران که ممکن است تقصیر را به گردن والدین، دولت، دوستان یا سایر عوامل بیرونی بیندازند، به مراجع کمک میکنند تا از چرخه سرزنش خارج شده و کنترل زندگی خود را در لحظه حال به دست بگیرد. این قابلیت تمرکز بر حال، کوچینگ را به یک حوزه حیاتی در عصر حاضر تبدیل کرده است که به افراد کمک میکند امید را بازیابند و مسیر تحول را آغاز کنند.
چگونه بفهمیم برای کوچینگ زندگی آمادهایم؟ نشانههای کلیدی
بسیاری از کسانی که به کوچینگ علاقه دارند، با سوال “آیا من آمادهام؟” دست و پنجه نرم میکنند. در اینجا، راههایی برای سنجش آمادگی شما برای ورود به حرفه کوچینگ زندگی ارائه میشود:
پرسشهای اساسی برای خودارزیابی
برای درک آمادگی خود، باید سوالات عمیقی از خود بپرسید: “چرا این [کوچینگ]؟ چرا حالا؟ چرا من؟”. اینها پارامترهای کلی برای شروع هستند، اما در ادامه به زیربخشهای این سوالات میپردازیم که به شما کمک میکند واقعاً بفهمید آیا همین الان برای تبدیل شدن به یک کوچ زندگی آماده هستید یا خیر.
آیا کنجکاوی طبیعی دارید؟
اولین چیزی که باید از خود بپرسید این است که آیا شما فردی هستید که به طور طبیعی کنجکاو بوده و علاقهمند به درک مسائل هستید؟. اگر تمایل به کنجکاوی و تمایل به درک چیزها را دارید، این یک پارامتر خوب برای شروع است. زیرا یک کوچ خوب، یک کوچ کنجکاو است. کوچهای کنجکاو و علاقهمند، تمایل دارند نتایج عالی برای افراد ایجاد کنند.
تجربه کمک به دیگران و حس درونی آن
دومین سوالی که باید از خود بپرسید این است که آیا تا به حال به کسی کمک کردهاید و آن تجربه چه حسی برای شما داشت؟. به لحظهای فکر کنید که به کسی در هر زمینهای از زندگیاش کمک کردید؛ از یک لحظه کوچک غمگینی تا یک اتفاق بزرگ مانند از دست دادن عزیزی. اگر در آن زمان کنارشان بودید، پس از آن چه احساسی داشتید؟ آیا به طور طبیعی برای کمک به آنها ترغیب شدید؟ اگر بله، پس از کمک چه حسی به شما دست داد؟. اگر پاسخ شما این است که “واقعاً برای کمک به آن شخص کشیده شدم و احساس شگفتانگیزی داشتم”، پس شما احتمالاً فردی هستید که باید کوچینگ را به عنوان یک حرفه در نظر بگیرید، و کوچینگ زندگی یکی از راههایی است که میتوانید آن را دنبال کنید.
تعهد به یادگیری: سرمایهگذاری زمان
سومین نکته این است که آیا مایلید چهار تا شش ماه به خودتان فرصت دهید تا ابزارها، تکنیکها و استراتژیهای لازم را برای یادگیری مهارت کوچینگ زندگی بیاموزید؟. بسیاری از اوقات ما به این حرفه جذب میشویم اما به دلیل نداشتن یک سیستم یا روش مشخص (گام به گام) برای کمک به دیگران، سردرگم و گمراه میشویم. دعوت این است که خود را متعهد به یادگیری یک سیستم یا مدل مشخص کنید تا بدون شک بتوانید به افرادی که قرار است کمک کنید، یاری رسانید.
علاوه بر این، باید به خودتان نگاه کنید و ببینید که آیا آمادهاید؟. این به معنای این است که آیا مایلید حداقل چند ساعت در هفته را برای دنبال کردن این حرفه اختصاص دهید؟. توصیه میشود حداقل یک تا سه ساعت در هفته را برای شروع در نظر بگیرید. این مهم است زیرا در حالی که همه ما قابلیت نامحدود (infinite capability) به عنوان انسان داریم و میتوانیم هر چیزی را داشته باشیم، ما در دنیایی زندگی میکنیم که زمان یک ظرف (container) است و ما دارای ظرفیت (capacity) محدودی برای انجام کارهای مولد در یک روز هستیم. شما باید در کنار مسئولیتهای موجود مانند شغل، خانواده، فرزندان، دوستان، سلامتی و غیره، زمانی را برای این مهارت جدید اختصاص دهید. شما باید به خودتان نگاه کنید و بگویید: “بله، من قابلیت بینهایتی دارم، اما ظرفیت من چقدر است؟ چقدر منطقاً میتوانم انجام دهم تا این حرفه را دنبال کنم؟”.
اشتیاق به یک شغل تاثیرگذار
نهایتاً، آیا به یک شغل تاثیرگذار علاقهمند هستید و در مورد آن شور و اشتیاق دارید؟. مانند هر حرفه دیگری در جهان، سالهای اول دشوار خواهد بود. همیشه بلافاصله موفقیت به دست نمیآید. تنها راهی که میتوانید ادامه دهید و به جلو حرکت کنید، اشتیاق شماست. باید هدفی وجود داشته باشد، معنایی برای شما در دنبال کردن این حرفه. باید احساس کنید که در جامعه تاثیرگذار هستید. باید یک انگیزه درونی قوی وجود داشته باشد که شما را به سمت عمل در این مسیر سوق دهد.
مدل کوچینگ ذهنوالی (Mindvalley) و چهار رکن آن
ما در Mindvalley Certified Life Coach، هزاران دانشجو را آموزش دادهایم. این مدل ابتدا بر روی گروه بزرگی از افراد آزمایش شده و اکنون بر روی هزاران نفر دیگر نیز تست شده است. بیش از ۱۱۰۰ مطالعه موردی از افرادی داریم که این مدل را در زندگی خود و مراجعانشان آزمایش کردهاند. به نظر میرسد این مدل نتایج واقعاً قابل پیشبینی و شگفتانگیزی ایجاد میکند و چهار بخش مجزا دارد:
حضور (Presence)
بخش اول حضور (Presence) نامیده میشود. درک آن این است که در هر زمان، شما تابعی از گذشته یا آینده خود هستید. این یک تمایل طبیعی در انسانها است؛ ما همیشه چیزی از گذشته قرض میگیریم و میگوییم “من اینگونهام به دلیل گذشتهام”، یا به آینده نگاه میکنیم و مضطرب میشویم و میگوییم “این کار را میکنم چون میخواهم…”. هر یک از این دو حالت، قدرت آفرینش واقعی را از بین میبرد. هر آفرینشی، در گذشته یا آینده خلق نمیشود؛ اینها فقط افکاری هستند که در مورد گذشته یا آینده دارید. خلق با افکاری که به عمل تبدیل میشوند، اتفاق میافتد.
اولین کاری که همه را به آن دعوت میکنیم، تعلیق گذشته، تعلیق آینده و حضور در این لحظه است. اگر بتوانید در این لحظه حضور داشته باشید، سرانجام کنترل گذشته و آینده را در دست دارید، در حالی که آنچه را که باید در حال انجام میدهید تا آینده یا گذشتهای را که میخواهید، داشته باشید. بنابراین، حضور، اولین تمرین و اولین پایه برای توانایی کوچینگ هر کسی است؛ شما باید آنها را به مکانی از حضور برسانید.
سازماندهی ذهن (Organize Your Mind)
دومین بخش سازماندهی ذهن شما است. کوچینگ زندگی عمدتاً در مورد توانایی سازماندهی افکار به گونهای است که از سفر مورد نظر ما به عنوان فرد، حمایت کند. مراجعان شما با چالش یا خواستهای که در زندگیشان دارند، نزد شما میآیند. برای کمک به آنها، باید به الگوهای فکریشان نگاه کنید؛ اینکه چه افکاری را به عنوان حقیقت خود میپذیرند و چه افکاری را حتی در نظر نگرفتهاند.
اغلب اوقات، اگر کسی با چالشی یا خواستهای نزد شما میآید، او از افکار بازدارنده (disempowered thoughts) عمل میکند. یک فکر بازدارنده، به سادگی، فکری است که وقتی به آن فکر میکنید، احساس انقباض (contracted) میکنید. مثلاً اگر کسی فکر کند “من کافی نیستم”، این احساس باعث انقباض میشود. “من اعتماد به نفس ندارم” یا “من یک درونگرا هستم” – اگر باعث شود احساس کنید باید در لاک خود فرو روید، یک فکر بازدارنده است. این فکری نیست که به شما در خلق آنچه میخواهید کمک کند.
مقابل آن، فکر توانمندکننده (empowered thought) است. هر فکری که باعث شود احساس گسترش (expanded) کنید. احساسی که در بدن خود میگویید: “وای، حالم عالیه، حس میکنم میتوانم کارها را انجام دهم”. مثلاً، “من اعتماد به نفس دارم” (احساس گسترش)، “آنها مرا دوست دارند” (احساس گسترش)، “من لازم هستم” (احساس گسترش)، “من کافی هستم” (احساس گسترش). هرچه بیشتر احساس گسترش کنید و افکار شما بیشتر از این گسترش حمایت کنند، بیشتر میتوانید به توانمندترین حالت خود دست یابید. وقتی در حالت توانمند قرار دارید، اعمال شما با خواستههایتان و خلق فردی که همیشه میخواستید باشید، همخوانتر است. در این حالت، هر چالش یا خواستهای به مراتب آسانتر برآورده میشود.
مهندسی زیستی (Bioengineering): خلق هویت جدید
سومین بخش، مهندسی زیستی (Bioengineering) است. به سادگی، این درک است که شما هویتی هستید که خود را به آن شکل درک کردهاید، اما این فقط یک ساختگی است. این تابعی از عادات خاصی است که بر اساس برخی برداشتها از گذشته یا برداشتهایی از آنچه باید حقیقت باشد (بر اساس آینده) برای خود ایجاد کردهاید، با توجه بسیار کمی به این درک که هویت شما نیز گذرا است. همانطور که زمان گذرا است و شما دائماً در حال تغییر هستید، هویت شما نیز همینطور است. این بدان معناست که شما میتوانید هویت خود را در هر زمان تغییر دهید. این فقط نیازمند مجموعه تلاشهایی است که بتوانید آن را درک کنید. اولین گام این است که هویت جدیدی را که میخواهید به آن متمایل شوید، درک کنید. برای دستیابی به زندگیای که میخواهید، باید با هویت جدیدتان ادغام شوید. این مهندسی زیستی، توسط عادات حمایت میشود.
ارتباط (Connectedness): کشف و تعریف هدف زندگی
بخش نهایی ارتباط (Connectedness) است. این به معنای احساس ارتباط با هدف بالاتر شماست. اغلب هدف به عنوان چیزی برای تمام عمر اشتباه فهمیده میشود. اما هدف نیز گذرا است و با تکامل زندگی بر اساس تمرکز شما در زندگی، توافقهایی که دارید، خواستههایتان و تجربههای زندگیتان تغییر میکند. بنابراین، هدف باید کشف شود. بسیاری از افراد در سراسر جهان در حال حاضر از نبود هدف رنج میبرند، و این به دلیل عدم درک هدف است. در این بخش، به مراجعان کمک میکنیم تا “هدف پویای (living purpose)” خود را تعریف کنند، زیرا این یک جهتگیری زنده و پویا برای زندگی است که با زمان تکامل مییابد.
بزرگترین چالشهای پیش روی کوچهای زندگی و راهکارهای غلبه بر آنها
کوچهای زندگی امروز با دو چالش اصلی روبرو هستند:
عدم وضوح و سردرگمی (Clarity)
اولین و بزرگترین چالش که کوچهای زندگی با آن روبرو هستند، “عدم وضوح” است. بسیاری از کوچها، به ویژه آنهایی که تازه شروع کردهاند یا در سطح متوسط موفقیت (مثلاً کمتر از نیم میلیون دلار درآمد سالانه) هستند، دقیقاً نمیدانند به کجا میروند. آنها دائماً حواسپرتی دارند، احساس میکنند در حال دنبال کردن چیزی هستند که شاید چیز دیگری بهتر به نظر میرسد. آنها در یک رقص بین تحریک فکری (intellectual stimulation) و اقدام واقعی (actual action taking) گرفتار هستند. آنها همه چیز را میدانند، اما نمیتوانند عمل کنند. این دیسونانس مانع از حرکت رو به جلو میشود و آنها را در حالت تفکر بیپایان نگه میدارد. راهکار: کوچها باید این تفکر بیپایان را متوقف کرده و به جای “فکر کردن در مورد حرفهشان” یا “فکر کردن در مورد نتایج مراجعانشان”، به سمت “کار کردن با مراجعان برای کسب نتایج” و “کار کردن بر روی حرفهشان برای ساختن آن” حرکت کنند. باید افکار خود را آزمایش کنند و به دنیای بیرون قدم بگذارند.
تصور اشباع بازار (Lack of Opportunity)
چالش دوم این است که کوچها فکر میکنند دنیا پر از کوچ شده است و برای آنها فرصتی برای ایجاد تاثیر وجود ندارد. اما این بسیار دور از واقعیت است. در واقع، اکنون فرصتهای بیشتری از همیشه وجود دارد، به ویژه برای کوچهای زندگی، سلامت، کسبوکار و پول؛ اینها حوزههایی هستند که هنوز تا حد زیادی دستنخورده باقی ماندهاند و در آینده بیشتر مورد تقاضا خواهند بود.
چرا این واقعیت دارد؟ هرچه تکنولوژی بیشتر تکامل مییابد، زندگی بیرونی ما سادهتر میشود، اما زندگی درونی ما پیچیدهتر میگردد. با پیشرفت تکنولوژی، فراوانی زمان، منابع و در بیشتر موارد پول بیشتری خواهیم داشت. و با فراوانی همه اینها، نشخوار فکری (rumination) آغاز میشود. وقتی وقت بیشتری دارید، بیشتر فکر میکنید. این تفکر بیشتر، حتی در حین تماشای نتفلیکس یا مرور اینستاگرام، باعث پردازش بیشتر و انجام کمتر میشود.
نشخوار فکری به چالشهایی مانند افسردگی، احساس عدم کفایت، جا ماندن، احساس دوستنداشتن و بیاهمیت بودن منجر میشود. اینها احساساتی هستند که ۲۰ سال پیش شاید اینقدر در زندگی روزمره ما غالب نبودند. افراد در نهایت به نقطهای میرسند که به حمایت نیاز دارند تا امید را پیدا کنند. و تنها گروه از افراد که به گذشته شما برنمیگردند و والدینتان را سرزنش نمیکنند، کوچها هستند. همه بقیه به سرزنش دولت، والدین، دوستان یا دیگران ادامه میدهند و هرگز روی خودشان کار نمیکنند. اما وقتی یک کوچ وارد میشود، میگوید: “مهم نیست در گذشته چه اتفاقی افتاده، مهم نیست در آینده چه خواهد شد. تنها چیزی که اهمیت دارد همین الان است. بیا کنترل زندگیمان را به دست بگیریم”. اینجاست که یک کوچ وارد میشود و به افراد کمک میکند تا امید و مسیر را بیابند. این نیاز فزاینده در جامعه، فرصتهای بینظیری را برای کوچهای زندگی ایجاد کرده است.
اندازهگیری موفقیت در کوچینگ: برای کوچ و برای مراجع
اندازهگیری موفقیت در کوچینگ، هم برای مراجع (client) و هم برای کوچ حیاتی است. این فرآیند دو جنبه دارد:
موفقیت مراجع (Client Success)
اولین معیار موفقیت برای هر نوع کوچینگ این است که “آیا مراجع شما به آنچه که برای آن ثبتنام کرده بود، رسید؟”. اما نباید در این مورد مطلق بود. مسیر مراجع گاهی غیرقابل پیشبینی است و ممکن است اهداف ۱۰۰% برآورده نشوند. بنابراین، دعوت من این است که اهداف مراجع را “ابعادبندی” کنید. به جای یک هدف مطلق (مثلاً “۱۰% افزایش حقوق”)، ابعاد دیگری از موفقیت را نیز در نظر بگیرید:
- احساس آنها نسبت به خودشان در پایان برنامه چگونه بود؟.
- آیا مهارتهای جدیدی کسب کردند؟.
- آیا اعتماد به نفس بیشتری در کاری که انجام میدادند پیدا کردند؟. با ابعادبندی موفقیت، میتوانید بخشهایی را که محقق شدهاند و بخشهایی را که محقق نشدهاند، تأیید کنید. دومین معیار موفقیت برای مراجع، احساس مراجع در طول تجربه کوچینگ است. اغلب ما احساسات ناشی از تجربه را نادیده میگیریم، اما دلیل اصلی استخدام یک کوچ این است که افراد در حال حاضر احساس خاصی دارند و میخواهند احساس خاص دیگری داشته باشند. اگر مراجع در طول سفر، احساس بهتری نسبت به خود، زندگی و امیدی که برای آینده دارد، پیدا کند، شما برای او موفقیت خلق کردهاید.
موفقیت کوچ (Coach Success)
سومین نکته، این است که شما (کوچ) در طول تجربه کوچینگ این فرد چگونه احساس میکنید؟.
- آیا احساس بهتری داشتید؟.
- آیا اعتماد به نفس بیشتری پیدا کردید؟.
- آیا احساس کردید واقعاً ارزش افزودهای ایجاد کردهاید؟. این بهترین فیلتری است که میتوانید به عنوان یک کوچ داشته باشید تا ارزیابی کنید کاری که انجام دادید خوب بوده یا قابل بهبود است. حرفه کوچینگ شما مانند هر حرفه دیگری یک مسیر رشد (trajectory) است. سال اول خوب خواهید بود، سال دوم بهتر، سال سوم حتی بهتر و سال چهارم ممکن است عالی شوید.
اهمیت چک کردن مداوم با مراجعان
هر بار که با مراجع خود صحبت میکنید، باید وضعیت آنها را بررسی کنید. چالش بسیاری از کوچها این است که اهداف را تعیین میکنند و بعد تا سه ماه دیگر در مورد آن صحبت نمیکنند. شما به اهداف نمیرسید مگر اینکه در تمام نقاط در مورد آنها صحبت کنید. به عنوان یک کوچ، سوال یا جهتگیری شما در هر هفته (یا هر چند بار که صحبت میکنید) باید یادآوری مراجع به سمت هدفی باشد که به سوی آن میرود.
نکته بسیار جالب این است که، به خصوص در قراردادهای بلندمدتتر (مثلاً ۶ ماهه)، ممکن است در ماه سوم، مراجع دیگر نخواهد به جایی برود که سه ماه پیش تصمیم گرفته بود. این یک امکان بزرگ است و همیشه اتفاق میافتد. اگر مراجع بگوید: “میدانم که گفتیم میخواهم به آنجا بروم، اما در حین این تجربه فهمیدم که اصلاً نمیخواهم به آنجا بروم”، مشکلی نیست. این فرصتی برای کوچ است که مراجع را واقعاً به حالتی برساند که میخواهد باشد، به جای اینکه به نتیجه خاصی وابسته بماند. وقتی جهت را تغییر میدهید، انتظارات را نیز تغییر میدهید. این انعطافپذیری و توجه به احساسات و تغییر مسیر مراجع، از نتایج مطلق مهمتر است، زیرا مراجعان سفر و تجربهای که با شما داشتند را قدر میدانند.
آینده کوچینگ زندگی: یک حرفه رو به رشد
کوچینگ به عنوان یکی از سریعترین صنایع در حال رشد در جهان شناخته میشود و تعداد بیشتری از مردم آشکارا در مورد کار با یک کوچ زندگی صحبت میکنند. در آینده، کوچینگ زندگی روند صعودی بیشتری خواهد دید. دلیل آن این است که کوچینگ زندگی وارد زبان عمومی و فرهنگ عامه شده است؛ افراد مشهور و هنرمندان کوچ زندگی استخدام میکنند. وقتی چیزی بخشی از فضای فرهنگی میشود، استخدام آن به طور فزایندهای پذیرفته میشود. هرچه محبوبتر شود، درک آن و تمایل مردم به استخدام یک کوچ آسانتر و پذیرفتهتر خواهد شد.
با این درک و با تغییرات جامعه، پیشرفتهای تکنولوژیکی بیشتر به فراوانی زمان و منابع و توانایی انجام وظایف منجر میشود. این به ما اجازه میدهد تا زمان بیشتری برای نشخوار فکری (rumination) داشته باشیم. و همانطور که بیشتر نشخوار فکری میکنیم، احساسات و عواطف خاصی را تجربه میکنیم که آنها را به شدت فاجعهبار میکنیم. در این وضعیت، به حمایت نیاز پیدا میکنیم.
جامعه هنوز به این سوال پاسخ نداده است: “با زمان اضافی خود چه خواهیم کرد؟”. هوش مصنوعی بسیاری از کارها را خودکار میکند یا سرعت میبخشد، و بسیاری از افراد اکنون ۳ تا ۶ ساعت در هفته زمان آزاد بیشتری دارند. وقتی همه از این تکنولوژی استفاده کنند، همه این زمان اضافی را خواهند داشت. با این ۳ تا ۶ ساعت اضافی چه خواهید کرد؟. اگر واقعاً به هفته کاری چهار روزه برسیم، نمیدانیم با آن روز اضافی چه کنیم. چقدر میتوانیم پارتی بگیریم؟. بعد از یک نقطه، تماشای بیش از حد تلویزیون از نظر روانی سالم نیست. افراد به چیزهایی معتاد میشوند که لزوماً برای آنها مفید نیستند.
اینجاست که نقش کوچ زندگی بسیار مهم میشود. شغل یک کوچ زندگی، شاید نه تنها نقطه، بلکه یکی از نقاط موفقیت برای بشریت باشد، زیرا ما سرانجام قادر خواهیم بود خودمان را تنظیم کنیم، زمانمان را به طور سازندهتری به کار گیریم و در واقع جامعه را ارتقا دهیم. بنابراین، به عنوان کوچهای زندگی، این تقریباً مسئولیت و رسالت ماست که مطمئن شویم آمادهایم، زیرا جامعه آماده استخدام ما برای کمک است. اکنون مرحله اولیه است، اما در حدود ۵ تا ۷ سال آینده، این یکی از بزرگترین حرفهها در جهان خواهد بود.
ابزار عملی کوچینگ: قدرت تغییر افکار
یکی از سادهترین ابزارهای کوچینگ که هر شنوندهای میتواند همین الان برای بهبود زندگی خود شروع به تمرین آن کند، جستجو برای افکار بازدارنده (disempowered) و افکار توانمندکننده (empowered) است.
تشخیص افکار بازدارنده و قدرتمندکننده
یک فکر بازدارنده، هر فکری است که باعث میشود احساس انقباض کنید. هر زمان که فکری یا تجربهای از احساسی داشتید که به دلیل آن فکر، احساس کردید “من نمیتوانم این کار را انجام دهم”، “زندگی خوب نیست” یا “زندگی سخت است”، این فکری نیست که شما در زندگی روزمره خود میخواهید. شما باید آن فکر را به چالش بکشید.
وقایع در زندگی ما همیشه اتفاق میافتند و بر اساس واکنش خودکار ما، فکری را انتخاب میکنیم. یک مثال ساده: وقتی کسی در ترافیک راه شما را میبندد. فکر شما چیست؟ “لعنت به تو!”. این فکر احساس توانمندی به شما نمیدهد، بلکه احساس انقباض میدهد. یک فکر خشمگین، اغلب یک فکر مولد نیست و شما معمولاً پس از آن عمل خوبی انجام نمیدهید.
گامهای عملی برای تغییر فکر
۱. کوچک شروع کنید: یک فکر کوچک و آسان را انتخاب کنید تا بتوانید تمرین کنید. دلیل انتخاب کوچکترین مورد این است که بسیاری از افراد، متاسفانه، به محض شنیدن یک گام، آن را “مزخرف” یا “مثبتگرایی سمی” میدانند. این به این دلیل است که در گذشته برای آنها کار نکرده است. اما در واقع، ممکن است درست عمل کرده باشید ولی آن را اشتباه نامگذاری کردهاید. هدف، ساختن امید بر پایههای کوچک است. مثال “پروانه”: یک دوست از او خواست که باور کند در ۲۴ ساعت آینده یک پروانه خواهد دید، در حالی که در محیط شهری مالزی که زندگی میکردند، پروانه ندیده بود. او این باور را تکرار کرد و در نهایت، یک پروانه آبی را دید. این نشان میدهد که توجه (attention) میتواند تغییرات زیادی در زندگی شما ایجاد کند. اگر قصد دیدن پروانه را داشته باشید، توجه شما به گونهای هدایت میشود که ممکن است پروانههایی که قبلاً نادیده گرفتهاید را ببینید.
۲. تمرین تغییر فکر: این اصل در مورد افکار توانمندکننده نیز صادق است. یک فکر کوچک بازدارنده را انتخاب کنید، مانند “رئیس من از من متنفر است”. و از امروز به بعد، خود را متقاعد کنید: “همه در اداره مرا دوست دارند. همه میخواهند با من صحبت کنند.”. با این باور به اداره بروید و این را به خودتان بگویید. در ابتدا ممکن است احساس عجیبی داشته باشید و آن را “مزخرف” بدانید. اما در روز پنجم یا هفتم (یا شاید تا یک ماه اگر ادامه دهید)، وضعیت درونی شما تغییر خواهد کرد. شما متفاوت لباس خواهید پوشید، متفاوت عمل خواهید کرد، متفاوت حرکت خواهید کرد، زیرا اکنون در حال حرکت به سمت این باور هستید که “همه مرا دوست دارند، همه میخواهند با من صحبت کنند”. چون نیت و توجه شما این است، مردم نیز به گونهای متفاوت با شما صحبت خواهند کرد یا شما حرفهای آنها را متفاوت خواهید شنید. شما احساس خواهید کرد که “من طرد نشدهام، من ناخواسته نیستم، من واقعاً خواستهشدهام”. و به زودی ممکن است در ۳۰ روز، رئیس شما واقعاً شروع به دوست داشتن شما کند. این به دلیل نحوه عملکرد شما در جهان است، زیرا شما انتظار آن را دارید و اتفاق میافتد. فکر شما است که ابتدا احساسات شما را تغییر میدهد. اگر فکر شما “رئیس من از من متنفر است” باشد، برای آن لباس میپوشید، نگرش شما برای آن است، با آن احساس “این مرد از من متنفر است” ظاهر میشوید. اینها حالتهای مفید برای خلق عشق نیستند. اما وقتی میگویید “نه، همه مرا دوست دارند، همه میخواهند با من صحبت کنند”، شما بازتر، گستردهتر و پذیرندهتر هستید. رفتار شما متفاوت است، مکالمات شما متفاوت است. و به همین دلیل، مردم به سمت شما متمایل میشوند و دوست دارند بخشی از این انرژی عالی باشند. افکار بازدارنده مانند “من یک درونگرا هستم” نیز داستانی هستند که شما برای خود ساختهاید و آن را حقیقت یافتهاید. این حقیقت زندگی شما نیست. هرچه افکار توانمندکنندهتری را انتخاب کنید، بیشتر در جهتی تغییر خواهید کرد که میخواهید تغییر کنید.
توصیه بحثبرانگیز: گذشته شما مهم نیست
یک توصیه بحثبرانگیز که میتواند دیدگاه مراجعان شما را در مورد رشد شخصی به چالش بکشد این است: “گذشته شما مهم نیست!”. گذشته تنها به این دلیل بر شما نفوذ دارد که شما اجازه میدهید. آن هیچ ارتباطی با آنچه در حال حاضر یا آینده شما اتفاق میافتد، ندارد، مگر اینکه شما امروز تغییر نکنید. این بدان معناست که گذشته شما فقط به این دلیل مهم است که شما میخواهید مهم باشد. زیرا به شما آرامش میدهد و به شما میگوید: “من اینگونهام”. پس دست از سرزنش والدین خود بردارید. اگر حداقل ۵ یا ۱۰ سال از خانه خارج شدهاید، کنترل زندگی خود را داشتهاید. اگر آن را تغییر ندادهاید، تقصیر آنها نیست. دست از سرزنش جامعه بردارید؛ آنها به اندازه کافی بر شما تاثیر نمیگذارند که واقعیت شما را شکل دهند. دست از سرزنش شریک زندگی خود بردارید؛ آنها کنترلی بر ذهن شما ندارند. شما کنترل ذهن خود را دارید. هیچ کس و هیچ چیز دیگری در گذشته شما واقعاً مهم نیست؛ فقط شما مهم هستید. دوستان قدیمی شما کاری نکردند، والدین شما کاری نکردند. این داستان شماست و شما آن داستان را ساختهاید و به آن باور دارید، و به همین دلیل داستان شماست.
نتیجهگیری
حرفه کوچینگ زندگی، یک حرفه با معنا و هدف عمیق است که پتانسیل تحول شخصی و اجتماعی عظیمی را در خود جای داده است. همانطور که در این مقاله بحث شد، آمادگی برای ورود به این حرفه نیازمند خودارزیابی صادقانه در مورد کنجکاوی طبیعی، تجربه کمک به دیگران، تعهد به یادگیری و اشتیاق به ایجاد تاثیر است. مدل چهاربخشی Mindvalley Certified Life Coach – شامل حضور، سازماندهی ذهن، مهندسی زیستی و ارتباط – یک چارچوب قدرتمند برای هدایت مراجعان به سوی زندگیای توانمندتر و هدفمندتر ارائه میدهد.
کوچهای زندگی با چالشهای مهمی مانند عدم وضوح و تصور اشباع بازار روبرو هستند. اما این چالشها در برابر فرصتهای بیپایانی که تغییرات جامعه و پیچیدگیهای زندگی درونی ایجاد میکند، ناچیز به نظر میرسند. نقش کوچها در کمک به افراد برای رها شدن از نشخوار فکری و تمرکز بر حال، حیاتی و رو به رشد است.
اندازهگیری موفقیت در کوچینگ، فرآیندی چندوجهی است که نه تنها شامل رسیدن به اهداف ابعادبندی شده مراجع، بلکه شامل احساسات آنها در طول سفر و رشد و خودتنظیمی کوچ نیز میشود. و قدرت تغییر افکار، با شروع از کوچکترین افکار بازدارنده، یک ابزار بینظیر برای تغییر واقعیت شخصی است. در نهایت، باید به یاد داشت که گذشته تنها به اندازهای بر ما اثر دارد که ما به آن اجازه میدهیم؛ کنترل ذهن و خلق واقعیت جدید در دستان خود ماست.
کوچینگ زندگی نه تنها یک شغل، بلکه یک دعوت و یک رسالت است. یک فرصت برای کمک به انسانیت در یافتن مسیر در عصر فراوانی و پیچیدگی. اگر کنجکاو هستید و علاقهمند به کاوش عمیقتر در این مفاهیم و موارد بسیار بیشتری از آنچه در اینجا مورد بحث قرار گرفت، میتوانید به برنامه Mindvalley Certified Life Coach ملحق شوید که هزاران نفر را در سراسر جهان آموزش داده و تجربههای تحولآفرینی را فراهم کرده است.
بدون نظر