اکثر اقتصاددانان در جهان معتقدند که سیستم بازار کارآمدترین روش تخصیص منابع است. با این حال، برخی از اقتصاددانان معتقدند که یک سیستم مالی مبتنی بر بانک به سبک آلمانی دارای مزایای قابل توجهی نسبت به سیستم مبتنی بر بازار است. این اقتصاددانان معتقدند که استدلال تجربی زمانی معتبر نیست که کارایی یک سیستم مالی خاص را ارزیابی کند. این به این دلیل است که نوع سیستم مالی تنها متغیر نیست. در عوض، چندین متغیر دیگر وجود دارد که وارد بازی می شوند. سیاست های حقوقی، سیاست های کلان اقتصادی و غیره.
طرفداران سیستم مالی مبتنی بر بانک از استدلال نظری استفاده می کنند تا توضیح دهند که چرا این سیستم مالی پتانسیل بهتری را دارد.
برخی از استدلال های نظری که معمولاً توسط اقتصاددانان طرفدار بانک ارائه می شود به شرح زیر است:
تعهد: مهم است که کسب و کارها تصمیماتی اتخاذ کنند که به نفع بلندمدت شرکت باشد. این نگرش بلندمدت باید در DNA کسب و کار ایجاد شود. اغلب، کسبوکارها با مشکل مواجه میشوند، زیرا اهداف کوتاهمدت آنها با اهداف بلندمدت خودشان همسو نیست. اگر کسبوکارها در یک الگوی مبتنی بر بازار فعالیت کنند، مجبور میشوند برای برآوردن نیازهای کوتاهمدت سهامداران خود تصمیمگیری کنند. این به این دلیل است که سهامداران و بازارها به طور طبیعی دارای جهت گیری کوتاه مدت هستند. اگر یک شرکت خاص پاداش مورد نظر را به آنها ارائه نکند، آنها به سادگی سهام را می فروشند و به شرکت دیگری می روند.
زمانی که بانک ها درگیر آن هستند اینطور نیست. ماهیت وام های ارائه شده توسط بانک ها بلندمدت است. از این رو بانک ها افق بلندمدتی دارند. از این رو، آنها هیچ فشاری بر شرکت ها برای پیگیری اهداف کوتاه مدت وارد نمی کنند. همچنین، این یک واقعیت شناخته شده است که شرکت ها زمانی کارآمدتر می شوند که روابط آنها با تامین کنندگان و کارکنان بهبود یابد. در یک سیستم مبتنی بر بازار، تصاحب خصمانه رایج است، و از این رو کارکنان و تامین کنندگان همیشه خود را در معرض خطر می بینند. به این ترتیب، این رابطه هرگز واقعاً توسعه نمی یابد.
حکومت:همچنین استدلال می شود که وجود بدهی ساختار حاکمیتی بهتری را در شرکت ایجاد می کند. وجود بدهی به این معنی است که مقداری از جریان های نقدی و همچنین کنترل خارج از شرکت باقی می ماند. اقتصاددانان همچنین استدلال می کنند که بانک ها بهترین طلبکار هستند. زیرا از آنجایی که مقیاس عملیات آنها بسیار زیاد است، می توانند به سهامداران در مورد نحوه مدیریت کسب و کار در مواقع فشار مالی مشاوره دهند. همچنین باید درک کرد که بانک ها به عنوان یک تأثیر متعادل کننده عمل می کنند. زیرا هدف سهامداران به حداکثر رساندن سود است. این امکان وجود دارد که آنها ممکن است برای انجام این کار چندین ریسک را انجام دهند. از سوی دیگر، هدف بانک ها تضمین توان پرداخت بدهی شرکت است تا پرداخت سود در طول مدت تصدی وام بی وقفه ادامه یابد. بنابراین وام های بانکی به عنوان یک تأثیر متعادل کننده عمل می کنند زیرا آنها شرکت را مجبور می کنند مقداری پول نقد را در دسترس نگه دارد. بنابراین، میتوان گفت که وامهای بانکی وظایف حاکمیتی را انجام میدهند و اطمینان میدهند که وجوه و سایر منابع شرکت به گونهای به کار گرفته میشوند که ثبات را تضمین کند.
نظارت کارآمد
نظارت بر سرمایه گذاری ها یکی از مهمترین وظایف جامعه سرمایه گذار است. این کار را نیز بانک ها می توانند بهتر انجام دهند. وقتی افراد در بازار سهام یا اوراق قرضه سرمایه گذاری می کنند، توانایی فردی برای کنترل عملکرد شرکت را ندارند. از آنجایی که بانکها سرمایهگذاریهای بزرگی را در شرکت انجام میدهند، میتوانند شرکت را دقیقتر بررسی کنند. همچنین بانک ها در واقع منابع و قابلیت های بیشتری برای سنجش عملکرد شرکت دارند. از منظر اقتصاد کلان نیز بانک ها کارآمدتر هستند. وقتی سرمایه گذاران فردی برای نظارت بر عملکرد یک شرکت پول خرج می کنند، فقط هزینه های خود را تکرار می کنند. با استفاده از خدمات بانک ها می توان از این تکراری شدن جلوگیری کرد. در بسیاری از موارد، سرمایه گذاران از خدمات نظارت بر عملکرد ارائه شده توسط بانک ها نیز استفاده می کنند.
نتیجه
در گذشته اخیر بحث های زیادی در مورد اینکه کدام سیستم سودمندتر است، انجام شده است. همه آنها به یک نتیجه رسیده اند. این درست است که یک سیستم را بهتر از دیگری بنامیم زیرا هر یک دارای محاسن و همچنین کاستی های خود است. واقعیت این است که کشورهایی که از سیستمهای افراطی پیروی میکنند شروع به اصلاح راه خود کردهاند و به سمت همگرایی پیش میروند.
به عنوان مثال، در ایالات متحده، مشکلات متعددی در اقتصاد مبتنی بر بازار گزارش شده است. به عنوان مثال، از آنجایی که سهامداران منفرد مقادیر نسبتاً کمی در شرکت سرمایه گذاری می کنند، علاقه چندانی به نحوه اداره شرکت ندارند. این انفعال در درازمدت منجر به سهل انگاری و حتی ضرر می شود.
همچنین، تصاحب خصمانه، که به عنوان اقدامات انضباطی تجلیل می شود، اکنون به عنوان اقدامات گران قیمت و مخل در نظر گرفته می شود، اگر قصد صرفاً انضباط شرکت باشد.
نکته اصلی این است که هر دو نوع سیستم مزایا و معایب خود را دارند. فقط این است که سیستم آمریکایی توسط تعداد بیشتری از کشورها در سراسر جهان دنبال می شود. با این حال، این سیستم آلمانی را زائد نمی کند، زیرا مزایای خاص خود را دارد، همانطور که در مقاله بالا توضیح داده شد.
بدون نظر