هنگامی که دانش آموزان برای اولین بار با تولید ناخالص داخلی (GDP) آشنا می شوند، اکثر آنها هیچ دلیل واقعی برای مشکوک شدن به اینکه چرا استفاده از این معیار ممکن است یک تصمیم اشتباه یا حتی خطرناک باشد، پیدا نمی کنند. تعریف به اندازه کافی منصفانه به نظر می رسد! تولید ناخالص داخلی فعالیت تولید را اندازه گیری می کند و کشوری که بیشترین تولید را دارد در حالت ایده آل باید عملکرد خوبی داشته باشد، اینطور نیست؟

خوب، فرض اینکه تمام تولیدی که در یک کشور انجام می شود به دلیل فعالیت اقتصادی ارزشمند است، یک فرض اساسی در پشت این نتیجه گیری است. با این حال، همانطور که باید بدانیم که این به دور از واقعیت است. استفاده از تولید ناخالص داخلی به عنوان تنها معیار پیشرفت یک کشور می تواند عواقب بدی به همراه داشته باشد. این مقاله به طور خلاصه لیست نمونه ای از پیامدها را فهرست می کند. بحث مفصل در مورد این مسائل در مقالات دیگر در ماژول انجام خواهد شد.

بنابراین، در اینجا لیستی از برخی از رایج ترین مسائلی که یک کشور با آن مواجه است، در زمانی که تولید ناخالص داخلی به عنوان فشارسنج پیشرفت استفاده می شود، آورده شده است:

موضوع شماره 1: تولید ناخالص داخلی بدهی را نادیده می گیرد

اولین و مهمترین نقص در سیستم تولید ناخالص داخلی این است که GDP بدهی را نادیده می گیرد. همانطور که در بالا بیان کردیم، تولید ناخالص داخلی معیاری از تولیدی است که در داخل مرزهای یک کشور انجام می شود. حال، از آنجایی که آنچه تولیدکننده تولید می‌کند همان چیزی است که مصرف‌کننده مصرف می‌کند، راه دیگری برای بیان همین موضوع این است که تولید ناخالص داخلی مصرف را در یک اقتصاد معین در هر سال مشخص اندازه‌گیری می‌کند.

حال، صرف نظر از اینکه دیدگاه تولید یا مصرف را در نظر می گیریم، باید توجه داشت که تولید ناخالص داخلی نمی تواند در وهله اول مشخص کند که پول برای تولید یا مصرف کجا آمده است.

اجازه دهید این را با یک مثال توضیح دهم. اگر 2 نفر را بشناسیم، آقایان الف و ب و الف در حد توان خود یعنی از پولی که به دست آورده خرج می کند، در حالی که آقای ب از کارت های اعتباری برای تامین هزینه های خود پول قرض می کند، چه کسی را از نظر مالی محتاط می نامید؟

سیستم تولید ناخالص داخلی احتیاط را نادیده می گیرد. نادیده می گیرد که فعالیت تولیدی چگونه و با چه شرایطی تامین شده است. صرفاً هزینه ها را اندازه گیری می کند. هر کس بیشتر خرج کند برنده است! تولید ناخالص داخلی این واقعیت را در نظر نمی گیرد که فرد (یا اقتصاد) ممکن است با شرایط وحشتناکی پول قرض کرده باشد و آینده مالی تیره ای در انتظار آنها باشد. در حال حاضر، مخارج بالاتر به معنای تولید ناخالص داخلی بالاتر است.

مسئله شماره 2: تولید ناخالص داخلی تخریب را نادیده می گیرد

یکی دیگر از اشکالات عمده در سیستم تولید ناخالص داخلی این واقعیت است که بین پولی که برای اهداف تولیدی یا برای اهداف مخرب هزینه شده است تفاوتی قائل نمی شود. بنابراین، به این معنا، بسیاری از اقتصاددانان استدلال کرده اند که سیستم تولید ناخالص داخلی به طور ضمنی جنگ را تشویق می کند.

بسیاری از مردم مشاهده می کنند که آمریکا به لطف هزینه هایی که از جنگ جهانی دوم دریافت کرد، توانست از رکود بزرگ خارج شود. با این حال، این واقعیت کمتر شناخته شده است که تولید ناخالص داخلی همیشه در کشورهایی که در حال جنگ هستند افزایش می یابد. رشد تولید ناخالص داخلی در افغانستان در طول جنگ اخیر نزدیک به 40 درصد بود. همچنین رشد تولید ناخالص داخلی عراق در طول جنگ در حدود 20 درصد بود.

دلیل این امر نسبتاً ساده است. جنگ کل کشورها را نابود می کند. ابتدا مقداری پول ناپسند صرف بمباران کشور و تخریب کل زیرساخت ها، یعنی جاده ها، ریل ها، پل ها، شبکه های ارتباطی و غیره می شود.

بنابراین، از نظر تولید ناخالص داخلی که هزینه ها را اندازه می گیرد، جهش عظیمی مشاهده می شود. با این حال، وقتی زندگی واقعی شهروندان را می بینیم، تقریباً هیچ چیز در زمین تغییر نکرده است. تولید ناخالص داخلی بالاتر به معنای استاندارد زندگی یا رفاه بیشتر برای این افراد نیست.

مسئله شماره 3: تولید ناخالص داخلی بین مخارج بیهوده و مفید تفاوتی ندارد

سومین نقص عمده در معیار تولید ناخالص داخلی این است که تولید ناخالص داخلی کل مخارج را محاسبه می کند و مخارج بالاتر را به عنوان تولید ناخالص داخلی بالاتر یعنی برای اقتصاد بهتر در نظر می گیرد. سیستم تولید ناخالص داخلی بین مخارج بیهوده و سودآور تفاوتی قائل نمی شود.

این امر تولید ناخالص داخلی را به ویژه در معرض دستکاری قرار می دهد. بزرگ‌ترین دلیل این است که دولت‌ها می‌توانند به سادگی برنامه‌های هزینه‌ای را آغاز کنند که هیچ ارزشی اضافه نمی‌کنند و تولید ناخالص داخلی را در کوتاه‌مدت افزایش می‌دهند. در کوتاه مدت، ممکن است وضعیت خوبی به نظر برسد. با این حال، در بلندمدت مطمئناً برای اقتصاد مضر است. باید از هزینه های بیهوده اجتناب شود و منابع طبیعی محدود موجود باید به طور مناسب سهمیه بندی شوند.

مسئله شماره 4: تولید ناخالص داخلی عوامل کیفی را در نظر نمی گیرد

نقص بسیار مهم دیگر در سیستم تولید ناخالص داخلی این است که تولید ناخالص داخلی عوامل کیفی زندگی را در نظر نمی گیرد. به عنوان مثال، کشوری با هزینه های بالای مراقبت های بهداشتی در سطح دولتی یا فردی با بحران مواجه است. اگر تولید ناخالص داخلی فشارسنج درستی بود، به دولت ها در مورد تداوم این بحران ها هشدار می داد. با این حال، هزینه های بالاتر مراقبت های بهداشتی به معنای هزینه های بالاتر است که به تولید ناخالص داخلی بالاتر تبدیل می شود. بنابراین سیستم تولید ناخالص داخلی به طور ضمنی سلامت، رفاه و شادی مردم را تشویق می کند.

طنزی نیست که کشورهایی که توسعه یافته ترین کشورها در جهان به حساب می آیند، دارای بالاترین هزینه های مراقبت های بهداشتی و بیشترین تعداد افرادی هستند که با شرایط پزشکی تهدید کننده زندگی مواجه هستند.

موضوع شماره 5: تولید ناخالص داخلی خدمات خانگی را اندازه گیری نمی کند

در نهایت، تولید ناخالص داخلی خدمات خانگی را هیچ ارزشی در نظر نمی گیرد. اگر به خدمتکار مبلغ مشخصی برای پختن غذای خود بپردازید، به تولید ناخالص داخلی اضافه می شود. با این حال، اگر همسر شما همان خدمات را ارائه دهد و پرداخت پولی انجام نشود، هیچ اضافه‌ای به تولید ناخالص داخلی وجود ندارد.

در حالت ایده آل نباید اینطور باشد. تولید غذا در هر دو سناریو اتفاق افتاده است و از این رو هر دو باید به تولید ناخالص داخلی اضافه شوند. در بسیاری از کشورهایی که همسران به دلیل هنجارهای فرهنگی خدمات خانگی ارائه می‌کنند، تولید ناخالص داخلی به طور مصنوعی کاهش می‌یابد و معیار واقعی فعالیت اقتصادی در حال وقوع را ارائه نمی‌کند.

بنابراین، سیستم تولید ناخالص داخلی بسیار ناقص است. اقتصاددانان در سرتاسر جهان به معایب آن پی برده‌اند و امیدواریم به زودی دولت‌های سراسر جهان به ایده یافتن معیاری جایگزین که واقعاً وضعیت اساسی امور را توضیح می‌دهد، انگیزه بدهند.

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *