در مقاله قبلی ، چشم انداز جدید وام مسکن و چگونگی تعریف مجدد کسب و کار وام را درک کردیم. ما همچنین دیدیم که چگونه یک وام دهنده منفرد با چندین نهاد جایگزین شد که هر یک از آنها یک عملکرد خاص مورد نیاز در بازار وام مسکن را انجام می دادند. کیمیاگران مالی در بانک های سرمایه گذاری به این باور رسیدند که آنها سیستم مالی کاملی را ایجاد کرده اند. ایده این بود که خطر در بین افراد مختلف پخش شود.

با این حال، همانطور که در این مقاله خواهیم دید، سیستم تقریباً آنطور که در آن زمان به نظر می رسید کامل نبود. در عوض مملو از عیب و نقص بود. این ایرادات مورد انتقاد منتقدان قرار گرفت. اما در آن زمان صدای این منتقدان به گوش نمی رسید. بعدها که سیستم از بین رفت، این نقص ها آشکار شد. در این مقاله برخی از ایرادات این سیستم را بیان می کنیم.

تضاد منافع – مبدأ

مبتکران در یک محیط وام سنتی بسیار محتاط بودند که پول خود را به چه کسانی قرض می دهند، به ویژه در مورد وام مسکن. این به این دلیل است که وام مسکن یک وام بلند مدت بود که برای چندین دهه دوام داشت. بنابراین، وام دهنده باید اعتماد کافی به وام گیرنده داشته باشد.

با این حال، در این سیستم مالی عصر جدید، اعتماد لازم نبود. مبتکر این وام را بیش از چند روز روی دفاتر خود نگه نداشت. از این رو آنها واقعاً برای چندین دهه پول خود را وام نمی دادند. آنها در واقع پول خود را برای یک هفته یا بیشتر قرض می دادند. اگر وام گیرنده در این بازه زمانی (که غیرممکن است زیرا هیچ پرداختی سررسید نمی‌شود) نکول نمی‌کرد، می‌توانست تقریباً به هر کسی وام بدهد و هیچ عواقبی متحمل نشود.

از این رو، مبتکران هیچ دلیلی برای محافظه کاری در مورد وام دادن خود نداشتند. هر سال آنها سعی می کنند تا جایی که ممکن است بخش بزرگی از بازار مبدا را به دست آورند، بدون توجه به اینکه این وام را به چه کسی می دهند.

تضاد منافع – سرویس دهنده

درست مانند مبتکر، سرویس‌دهنده هیچ دلیل واقعی برای انجام وظیفه خود نداشت. آنها قراردادهای محدود به زمان و قراردادهای سطح خدمات داشتند. تا زمانی که آنها به آن قراردادها پایبند بودند، به طور کامل پرداخت می شد. از آنجایی که آنها هیچ سهمی در وام مسکن نداشتند، انگیزه ای برای جمع آوری اطلاعاتی که بتواند به بانک ها در پیش بینی نرخ های نکول کمک کند، نداشتند.

تضاد منافع – پذیره نویسان

پذیره نویسان نیز در مرکز بحث تضاد منافع قرار داشتند. در اصل آنها وام های مسکن را تضمین می کردند. با این حال، بانک های سرمایه گذاری در حال ایجاد شرکت های پوسته و ساختارهای شرکتی بودند تا اطمینان حاصل کنند که بدهی های این وام های مسکن هرگز متوجه آنها نمی شود. آنها در حال ایجاد نهادهایی با هدف ویژه بودند که این وام های مسکن را تضمین می کردند. این شرکت‌های پوسته شرکت‌های با مسئولیت محدود بودند و هیچ ارتباطی با بانک‌های سرمایه‌گذاری نداشتند. از این رو در واقع هیچ کس نبود که وام ها را تضمین کند!

تضاد منافع – آژانس های رتبه بندی اعتباری

یکی از بزرگترین موقعیت های تضاد منافع بین پذیره نویسان و آژانس های رتبه بندی اعتباری ایجاد شد. آژانس های رتبه بندی اعتباری در مفهوم بازار ثانویه وام مسکن نقش اساسی داشتند. بر اساس دقت رتبه‌بندی‌های آن‌ها بود که بازار کارآمد عمل می‌کرد. اگر آنها بر این عقیده بودند که پذیره نویس خاصی قرار است با بحران اعتباری مواجه شود، قرار بود این نظر را در آن رتبه بندی منعکس کنند. با این حال، انجام چنین کاری برای آنها منطقی نیست. این به این دلیل است که پذیره نویس کسی است که آنها را در وهله اول منصوب کرده و برای انجام تجزیه و تحلیل به آنها پول می دهد. از این رو، دادن رتبه بد به پذیره نویس به معنای عدم تکرار تجارت و در نتیجه از دست دادن درآمد خواهد بود. با این حال،

بنابراین، موسسات رتبه بندی اعتباری همیشه به مسیر میانه پایبند بودند. آنها رتبه بندی های بسیار پر زرق و برق یا بسیار مضطرب نمی دهند. به این ترتیب آنها می توانند هم تجارت تکراری و هم شهرت خود را حفظ کنند.

منتقدان مدت ها پیش این اتفاق را دیده بودند. با این حال، آژانس ها این اتهامات را رد کردند و اظهار داشتند که تحلیل های آنها دقیق است و منعکس کننده موقعیت واقعی است. با این حال، هنگامی که مدل کسب و کار از هم پاشید، این تضاد منافع به راحتی آشکار شد و به شدت توسط رسانه ها و عموم مردم مورد انتقاد قرار گرفت. آژانس‌های رتبه‌بندی اعتباری مانند مودی و استاندارد اند پورز مجبور شدند کمپین‌های گسترده روابط عمومی را برای حفظ اعتبار خود ترتیب دهند.

نتیجه

بنابراین، مدل کسب و کار جدید به هیچ وجه تجارت وام مسکن را بهبود نداده بود. در واقع کار را خراب کرده بود. این به این دلیل است که بانک های قبلی یعنی وام دهندگان آگاه به وام گیرندگان معتبر وام می دادند.

بر اساس سیستم جدید، همه مؤسسات صرفاً واسطه بودند و هیچ علاقه ای به پرداخت وام نداشتند. در عوض، افرادی که وام می دادند، وام دهندگان ناآگاه در بازار اوراق بهادار بودند. آنها اطلاعات لازم برای قضاوت در مورد اعتبار وام ها را نداشتند. در عوض، آنها فقط در بازار شرط بندی می کردند. همچنین، وام گیرندگان انگیزه های صرفاً سوداگرانه داشتند و تعداد بسیار کمی از آنها در واقع به خانه زیربنایی علاقه مند بودند.

بنابراین، سیستم مالی جدید که از ابتدا تا انتها مملو از تضاد منافع بود، کازینوی عظیمی را از بازار وام ایجاد کرده بود.

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *