خطرات نادیده گرفتن اتحادیه های کارگری
کاهش اهمیت اتحادیه های کارگری در سرتاسر جهان روند نگران کننده ای است زیرا مسائل بسیاری را نشان می دهد که کارگران مورد غفلت قرار گرفته اند. در حالی که در اینجا بحث این نیست که اتحادیههای کارگری باید شرکتها را به باج بدهند، اما یک محل کار سالم تنها زمانی تحقق مییابد که تعادلی بین منافع شرکتها و منافع کارگران وجود داشته باشد. این بدان معناست که یک اتحادیه کارگری فعال و مؤثر برای یک محل کار مولد و کارآمد ضروری است. گزینههای جایگزین بسیار خطرناک هستند، همانطور که میتوان آنها را در روشی مشاهده کرد که کارگران کارخانه مانسار ماروتی سوزوکی به خشونت متوسل شدند، زمانی که نیازهای آنها برای جبران خسارت و شرایط کاری بهتر برآورده نشد. علاوه بر این، همانطور که حوادث ماه های اخیر در واحدهای تولیدی اپل در چین نشان می دهد، فقدان اتحادیه کارگری مناسب و ابزاری برای رسیدگی به شکایات منجر به حوادث خشونت در محل کار می شود که نوید خوبی برای آینده جهان صنعتی نیست. بنابراین، موضوع کلیدی که در این مقاله مورد بحث قرار می گیرد این است که اتحادیه کارگری که از طرف کارگران دارای قدرت چانه زنی و مذاکره باشد برای یک محیط کار سالم و مولد ضروری است.
دلایل کاهش اهمیت اتحادیه های کارگری
دلیل اینکه چرا اتحادیههای کارگری جایگاه خود را در غرب از دست دادهاند، عمدتاً ناشی از هجوم پارادایم نئولیبرال است، که معتقد است بازارهای آزاد و سرمایهداری بدون محدودیت، پاسخهایی به نوع نظام اقتصادی است که باید داشته باشیم. تحت این پارادایم، قدرت کارگران به حاشیه رانده شد و آنها بدون هیچ گونه قدرت چانه زنی و مذاکره واقعی باقی ماندند. علاوه بر این، از آنجایی که بیشتر مشاغل تولیدی به چین برون سپاری می شدند، کارگران بدون شغل باقی می ماندند و حتی در جایی که شاغل بودند، تهدید برون سپاری به این معنی بود که آنها به جای مطالبه بیشتر مانند آنچه قبلاً بود، مجبور بودند حقوق خود را تسلیم کنند. همانطور که قبلا ذکر شد، ما پیشنهاد نمیکنیم که اتحادیههای کارگری باید قدرتمندتر از مدیران و شرکتها باشند، زیرا این ما را در زمان به عقب برمیگرداند به روزهایی که کارگران کل شرکت را گروگان خواستههای خود نگه میداشتند. در عوض، نکته ای که در اینجا مطرح می شود این است که بدون اینکه کارگران ستیزه جو یا کاملاً ناتوان شوند، میانه ای وجود دارد که در آن مدیریت و کارگران هر دو در گفتگو و بحث شرکت کنند و به شیوه ای توافقی از تصمیم گیری برسند. تا جایی که به مسائل مربوط به آنها پرداخته شود.
ظهور بخش خدمات و نیروی کار یقه سفید
دلیل دیگر کاهش اهمیت اتحادیه های کارگری، ظهور بخش خدمات است که در آن مفهوم اتحادیه وجود ندارد. به عنوان مثال، کسی هرگز در مورد یک اتحادیه در IT (فناوری اطلاعات) یا یک مؤسسه مالی نمی شنود و هرگز با اتحادیه ای در واحدهای بیوتکنولوژی یا ساخت تراشه سخت افزار مواجه نمی شود. این بدان معناست که با افزایش نسبت کارمندان در این بخشهای خدمات، فرصت کمی برای اتحادیهها وجود دارد و اتحادیههایی که از قبل در بخش تولید وجود دارند، اغلب برای کارمندان بخش خدمات چیز کمی برای ارائه دارند. اگرچه هر از چند گاهی صداهایی در مورد نیاز بخش خدمات به اتحادیه شنیده می شود، اما آنها به نفع بخش خدمات غرق می شوند، جایی که بحث این است که کارمندان در حال انجام کارهای یقه سفید هستند و بنابراین، آنها نیازی به اتحاد ندارند. به همین دلیل است که بسیاری از اتحادیه های کارگری اکنون سایه کم رنگی از آنچه بودند هستند، زیرا روندهای متقاطع مورد بحث در اینجا به این معنی است که کارگران و حقوق آنها نسبت به اهداف بزرگتر سود و درآمد در درجه دوم اهمیت قرار گرفته اند.
اندیشه های پایانی
در نهایت، اتحادیه های کارگری باید از منظر مسئولیت اجتماعی شرکتی دارای قدرت چانه زنی و مذاکره باشند. زمانی که ذینفعان داخلی آنها یعنی کارمندان بی صدا مانده اند، شرکت ها نمی توانند ادعا کنند که در قبال ذینفعان خارجی مسئولیت دارند. در پایان، کاهش اهمیت اتحادیه ها واقعاً یک روند نگران کننده است و امید است که این روند معکوس شود.
بدون نظر