بسیاری از اقتصاددانان تلاش کرده اند رفتارهایی را که به خلق ثروت کمک می کند از رفتارهایی که فقر ایجاد می کند، متمایز کنند. با این حال، تقریباً همه آنها به یک پارادایم ثابت نگاه کرده اند. این بدان معناست که آنها ارزش هایی مانند صرفه جویی، سخت کوشی و کارآفرینی را عوامل تعیین کننده موفقیت می دانند. فرض اساسی این تحلیل این است که همه افراد فرصت برابری برای رشد و توسعه خود داشتند.
آدام واس گال در کتاب جدید خود «فقر نسلی: نگاهی به فرهنگ فقرا» این فرض را به چالش کشیده است. به گفته واس گال، سخت کوشی را نمی توان تنها مهم ترین عامل برای تعریف موفقیت نادیده گرفت. با این حال، عوامل دیگری در بازی وجود دارد. این عوامل دیگر تا حد زیادی به خانواده ای بستگی دارد که افراد در آن متولد می شوند. از آنجایی که نوع خانواده برای چندین نسل تغییر نمی کند، فقر و ثروت هر دو در چرخه ای هستند! ثروتمندان برای چندین نسل ثروتمند می مانند در حالی که فقرا برای چندین نسل فقیر می مانند.
در این مقاله خواهیم فهمید که اندازه خانواده چگونه می تواند بر رفاه اقتصادی یک فرد ، گروهی از افراد یا به طور کلی جامعه تأثیر بگذارد.
تک فرزندی
واس گال مشکلات اقتصادی مرتبط با فقرا را مطالعه کرد. یکی از چشمگیرترین چالش هایی که آنها با آن مواجه بودند، موضوع تک فرزندی بود. تک فرزندی در محله های فقیرنشین یک اتفاق بسیار رایج است در حالی که در محله های سطح بالا چندان رایج نیست. این مورد هم در آمریکای روستایی و هم شهری است.
این موضوع به دلیل هزینه های بالا و درآمد کم مرتبط با آن آشکارتر است. اکثر افرادی که والدین مجرد هستند در سنین نوجوانی یا اوایل بزرگسالی هستند. در نتیجه، آنها مدارک تحصیلی قابل توجهی یا مهارت های شغلی که آنها را قادر به دریافت دستمزدهای بالاتر می کند، کسب نکرده اند. آنها معمولاً در رستورانهای فست فود یا فروشگاههای زنجیرهای خردهفروشی مشاغل ارزان قیمت دارند. این مشاغل شامل کار بدنی زیاد و مهارت بسیار کمتری است. در نتیجه دستمزد کمتری دریافت می کنند.
به طور متوسط، هزینه تربیت فرزند حدود 230000 دلار است در حالی که درآمد یک والدین تنها کمتر از 30000 دلار در سال است. این ارقام توسط وزارت کشاورزی ایالات متحده گزارش شده است. بار مالی بر دوش زن و مرد است. در حالی که زنان بیشتر در معرض این مسائل هستند، مردان نیز باید مبلغ قابل توجهی را در قالب نفقه پرداخت کنند. در هر صورت، تک فرزندی تأثیر نامطلوبی در بین نسلها دارد.
والدین مجرد در این نسل نمی توانند از خود مراقبت کنند زیرا باید برای بزرگ کردن فرزندان پول خرج کنند. همچنین، از آنجایی که کودکان به شیوه ای متعارف بزرگ نمی شوند، احتمال زیادی وجود دارد که آنها به زندگی جنایتکارانه، اعتیاد یا این قبیل رفتارهای ضد اجتماعی دست یابند. به طور خلاصه، والدین مجرد به طور متوسط چرخه ای از فقر را آغاز می کنند که ممکن است خود را در بین نسل ها گسترش دهد. اگرچه این ممکن است کاملاً درست نباشد. مواردی مانند استیو جابز وجود داشته است که فرزند یک والدین مجرد بود و با این حال ارزشمندترین شرکت جهان را ایجاد کرد.
بدون بچه
واس گال خاطرنشان کرد که مرفه ترین طبقه جایی است که هر دو همسر در آنجا کار می کنند و فرزندی ندارند. این دلایل بی شماری دارد. اولاً، دو درآمد از در می آید. این به این معنی است که اگر هر دو همسر در حال کار هستند، دو برابر پول در مشاغل بسیار ماهر باشد. همچنین خانههایی که فرزند ندارند کارهای خانه بسیار کمی دارند. در نتیجه، زمان و هزینه صرف شده برای این کارها به حداقل می رسد و به افراد اجازه می دهد تا در حرفه خود پیشرفت کنند. مطلوبیت این جمعیت، چیزی است که زنان را به ازدواج و تولید مثل در سنین بالاتر ترغیب می کند. این ترتیب ممکن است از نظر اقتصادی مطلوب باشد. با این حال، معایب خاصی وجود دارد. اولاً، کسب درآمد نباید تنها دلیل زندگی باشد. ثانیاً، کودکانی که از مادران مسنتر به دنیا میآیند ممکن است دارای عوارض پزشکی باشند که ممکن است هرگونه مزیت مالی را از بین ببرد. این جمعیت شناسی برای رفاه مناسب است. چالشی که در اینجا وجود دارد این است که انتخاب هایی داشته باشید که بین زندگی شخصی و کاری تعادل ایجاد کند.
سیاست یک کودک
چین به طرز معروفی سیاست تک فرزندی را اجرا کرده بود. این به این دلیل است که آنها به ارتباط بین اندازه خانواده و ثروت پی بردند. با این حال، تصمیم گرفته شده اشتباه بود. یک فرزند در هر زوج به این معنی است که هر فرد در نسل بعدی باید از دو نفر که کار نمی کنند حمایت کند. این همان بمب ساعتی جمعیتی است که چین با آن مواجه است. این سیاست باید در نهایت لغو می شد تا اطمینان حاصل شود که منابع برای مراقبت از افراد مسن هزینه نمی شود. اگر هر کارگر جوان مجبور باشد از دو سالمند حمایت کند، تقریباً سرنوشت آنها در تمام زندگی فقیر خواهد بود. چین و سایر کشورهای جهان باید سیاست های خود را متعادل کنند. بچه ها باید به اندازه کافی کم باشند که درست تربیت و مهارت داشته باشند و به اندازه کافی برای مراقبت از نسل قبلی در دوران پیری به قدر کافی باشند.
به طور خلاصه، تحقیقات نشان می دهد که پیشینه خانوادگی بیش از هر عامل دیگری در موقعیت اقتصادی یک فرد نقش دارد. بنابراین، سیاست اقتصادی باید در جهت ایجاد انگیزه های مطلوب برای مردم جهت پایبندی به این دستورالعمل های خانواده باشد.
بدون نظر