مدل سازی مالی را می توان علم تصمیم گیری آگاهانه در مورد یک شرکت بر اساس شبیه سازی داده ها دانست. اکثر مدلهای مالی به متغیرهایی مانند درآمد و هزینهها و همچنین محرکهایشان توجه زیادی دارند. داده های مربوط به این متغیرها به طور گسترده جمع آوری و همچنین تجزیه و تحلیل می شوند. با این حال، به نظر می رسد که تجزیه و تحلیل درآمد و هزینه کافی نیست. چند معیار مهم دیگر وجود دارد که باید در مدل های مالی گنجانده شود.
در این مقاله، برخی از این پارامترهای کلیدی را فهرست می کنیم .
هزینه جذب مشتریان جدید
هزینه به دست آوردن مشتریان یک معیار کلیدی است که می تواند یک عامل کلیدی به خصوص در کسب و کارهای نوپا باشد. به همین دلیل است که این عدد باید در مفروضات مدلسازی مالی نیز گنجانده شود. هزینه اکتساب کل هزینه بازاریابی تقسیم بر تعداد کل مشتریانی است که در یک سال به دست آورده اند. به عنوان مثال، اگر 50000 دلار خرج شده باشد و 1000 مشتری در سال به دست آمده باشند، هزینه جذب مشتری 50 دلار است.
مطالعات نشان داده است که هزینه جذب مشتریان جدید در طول سال ها ثابت نمی ماند. در نتیجه، مدل مالی باید به گونه ای تنظیم شود که هزینه های احتمالی را که شرکت ممکن است متحمل شود، منعکس کند. برای درک بهتر این موضوع، بیایید فرض کنیم که اگر یک شرکت به تازگی کسب و کاری را راه اندازی کرده و بازار جدیدی ایجاد کرده باشد، از آنجایی که رقابتی وجود ندارد، نسبتاً راحت تر و ارزان تر خواهد بود که مشتریان را به دست آورند. با این حال، اگر بازار از قبل ایجاد شده باشد و پنج یا شش رقیب وجود داشته باشد، قیمت جذب مشتری بالا خواهد بود.
برای مدل ساز مالی مهم است که از هزینه اکتساب صحیح به ازای هر مشتری به عنوان ورودی استفاده کند. از این ورودی می توان برای بررسی مجدد مبلغی که برای بازاریابی اختصاص داده شده است استفاده کرد.
دوره بازپرداخت و نرخ ریزش
هزینه های فوق الذکر برای کسب هر مشتری چندان منطقی نیست مگر اینکه با چیزی مقایسه شود. هزینه به دست آوردن مشتریان معمولا با سودی که این مشتریان ایجاد می کنند مقایسه می شود. هنگامی که این دو عدد تقسیم می شوند، نتیجه دوره بازگشت نامیده می شود.
به عنوان مثال، اگر هزینه جذب مشتری 50 دلار باشد و مشتری سالانه 100 دلار سود ایجاد کند، دوره بازپرداخت آن شش ماه است. این بدان معناست که در شش ماه اول، شرکت هیچ سودی از مشتری نخواهد داشت، اما بعداً آنها سود خواهند برد. بدیهی است که این نیز باید در مدل مالی لحاظ شود. تعداد مشتریانی که یک شرکت در دوره بازپرداخت دارد تأثیر قطعی بر قیمت نهایی دارد.
نرخ ریزش یکی دیگر از مفاهیم مهم در خطوط مشابه است. نرخ ریزش به تعداد مشتریانی که شرکت را در یک بازه زمانی معین ترک می کنند اشاره دارد . نرخ ریزش نشانه مهمی از این است که یک شرکت چقدر باید برای جذب مشتری هزینه کند. اگر مشتریان بهسرعت شرکت را ترک کنند، هیچ فایدهای ندارد که مبالغ هنگفتی را برای برنامههای بازاریابی برای به دست آوردن آنها خرج کنید.
اگرچه این سه معیار ذکر شده در بالا به طور مستقیم در مدل مالی دیده نمی شوند، اما هنوز هم تأثیر زیادی دارند. آنها محرک های اصلی پشت سر هزینه های بازاریابی یک شرکت هستند که بخش قابل توجهی از کل پول خرج شده را تشکیل می دهند.
نرخ سوختن نقدی
شرکت های نوپا از روز اول به جریان نقدی مثبت تبدیل نمی شوند. در عوض، برای مدتی، آنها باید در محیطی فعالیت کنند که در آن جریان نقدی خروجی آنها بسیار بیشتر از جریان نقدی ورودی آنها است. این یک وضعیت وجودی پایدار نیست. شرکتها نمیتوانند به این شکل دوام بیاورند مگر اینکه منبعی خارجی برای تامین مالی برای جبران شکاف پیدا کنند.
تفاوت بین درآمدهای نقدی که یک شرکت به دست می آورد و همچنین هزینه های نقدی که توسط شرکت پرداخت می شود را نرخ سوزاندن نقدی می گویند. ردیابی این عدد مهم است زیرا به مدیریت می گوید که شرکت تا چه مدت می تواند با بودجه فعلی که دارد دوام بیاورد. برای مدلهای مالی مهم است که تصویر واضحی از چگونگی تأثیر استراتژیهای مختلف کسبوکار بر نرخ سوزاندن وجه نقد ارائه دهند. به عنوان مثال، یک سیاست بازاریابی ممکن است بسیار موثر باشد. با این حال، اگر نرخ نقدینگی را به میزان قابل توجهی تسریع کند، شرکت نمی تواند تا زمانی که بودجه کافی نداشته باشد، سیاست را اجرا کند.
موقعیت نقدینگی
در نهایت، هنگام ایجاد مدل های مالی باید به وضعیت نقدینگی یک شرکت نیز توجه شود. این را می توان با نظارت بر نسبت نقدینگی انجام داد. بسیاری از شرکت ها نسبت نقدینگی هدف دارند. به عنوان مثال، شرکت ها می خواهند اطمینان حاصل کنند که نسبت نقدی آنها یک است. این بدان معناست که بسیاری از شرکتها همیشه میخواهند اطمینان حاصل کنند که پول نقد کافی برای پرداخت صورتحسابهای ماه آینده خود را در اختیار دارند. این می تواند به عنوان یک ایست بازرسی در یک مدل مالی ساخته شود. این به ایجاد خط مشی های شرکت کمک می کند.
به عنوان مثال، اگر شرکتی بخواهد سیاستی را اجرا کند که در آن بخواهد اعتبار بیشتری برای بهبود فروش خود ارائه دهد، باید اطمینان حاصل کند که پول نقد کافی در دست دارد. این به این دلیل است که اعتبار بیشتر باعث کاهش جریان نقدی شرکت می شود. از این رو، وضعیت نقدینگی تحت تأثیر قرار خواهد گرفت. نسبتهای مختلف دیگری نیز وجود دارد که باید توسط مدلساز مالی بررسی شود تا اطمینان حاصل شود که سیاستهای اجرا شده توسط شرکت مطابق با اهداف آنها است.
نکته اصلی این است که تمرکز بیش از حد بر درآمدها و هزینه ها ممکن است برای شرکت خوب نباشد. سایر معیارهای مهم به ایجاد یک مدل مالی بهتر کمک می کنند زیرا به مدیریت کمک می کنند تا تصمیمات منسجمی داشته باشد.
بدون نظر