جهانی شدن پدیده ای است که برای بسیاری از مردم می تواند معانی زیادی داشته باشد. برای کارگران و مدیران واحدهای تولیدی چین، این می تواند به معنای فرصت های جدید و فرصتی برای کسب درآمد مناسب باشد. برای مهندسان نرم افزار در هند، این می تواند به معنای تحرک رو به بالا به سمت موقعیت اقتصادی و اجتماعی بیشتر باشد. با این حال، جهانی شدن همچنین می تواند به معنای از دست دادن معیشت مردمی باشد که شغل خود را در ایالات متحده به دلیل برون سپاری از دست داده اند . مهمتر از آن، جهانی شدن میتواند به معنای محرومیت میلیونها نفر از دسترسی به خدمات اولیه باشد، زیرا توانایی پرداخت آن را ندارند. این زمانی اتفاق میافتد که کسانی که مهارت یا تحصیلات لازم را ندارند رقابت در اقتصاد جهانی را سخت میبینند و از این رو از داستان رشد اقتصادی کنار گذاشته میشوند.
جوزف استیگلیتز، اقتصاددان برجسته، کتابی به نام جهانیسازی و نارضایتیهای آن تألیف کرده است که در آن دلیل روشنی برای در نظر گرفتن کسانی که از غنایم و پاداشهای غارتگر جهانیسازی کنار گذاشته شدهاند، ارائه میکند. این کتاب همچنین به دلیل توصیفات مختلف در مورد اینکه چگونه همه در جهان سوم به دلیل جهانی شدن سود نمی برند و اینکه چگونه تعداد افرادی که ضرر کرده اند بیشتر از تعداد افرادی است که به دست آورده اند قابل توجه است.
البته، این بدان معنا نیست که جهانی شدن بازنده های بیشتری نسبت به برندگان ایجاد می کند. فقط از آنجایی که مزایای جهانی شدن کج شده است و علیرغم ادعاهای توماس فریدمن مبنی بر مسطح بودن جهان، جهان تنها برای کسانی مسطح است که می توانند از تخصص خود استفاده کنند که در نتیجه برخورداری از شرایط مطلوب ایجاد شده است.
نکته اینجاست که برای اینکه جهانی شدن برای همه کارساز باشد، زمین بازی باید حتی برای کسانی که نمی توانند از کشتی بالا بروند هموار شود. به عنوان مثال، اغلب اتفاق می افتد که دهقانان و کشاورزان روستایی در چین و هند نمی توانند با مشاغل کشاورزی جهانی رقابت کنند، زیرا آنها سرمایه یا مقیاس لازم برای تصاحب آنها را ندارند. به طور مشابه، تاجران کوچک و مشاغل کوچک اغلب متوجه می شوند که معیشت آنها به دلیل ورود خرده فروشان غول پیکری مانند وال مارت در خطر است. این توضیح می دهد که چرا اعتراضات مکرر علیه این شرکت ها در بسیاری از کشورهای آسیایی صورت می گیرد.
راه حل این مشکل را می توان در دولت های کشور جست و جو کرد که تا حد امکان از کسب و کارهای کوچک و کشاورزان خود با دادن مشوق ها و وام ها حمایت کنند.. با این حال، باید روشن باشد که این توصیه سیاستی برای حمایت گرایی یا بازگشت دولت رفاه غیرمولد و ناکارآمد نیست. بلکه نکته اینجاست که با تشویق مشاغل کوچک و اعطای اعتبار به کشاورزان کوچک، دولت می تواند اطمینان حاصل کند که آنها می توانند در مقابل کسب و کارهای بزرگ شانس بیاورند. علاوه بر این، استخدام جایگزین و پیوند با مشاغل بزرگ از جمله استفاده از خدمات این گروه ها یک راه حل مناسب است. بهترین مثال، جنبش تعاونی در هند است که فدراسیونی از کشاورزان و مشاغل در مقیاس کوچک است که گرد هم می آیند تا به عنوان یک واحد متحد شوند و با کمک دولت از مزایای صرفه جویی در مقیاس و کارایی بهره ببرند که در غیر این صورت به صورت انفرادی انجام نمی دادند.
بدون نظر