فرض اساسی در پس جهانی شدن این است که انتقال ثروت از کشورهای توسعه یافته به کشورهای در حال توسعه در نهایت منجر به سناریویی می شود که در آن کسانی که در پایین تر از نردبان کشورهای در حال توسعه هستند از ثروتی که به اقتصاد آنها سرازیر می شود منتفع می شوند. تئوری پشت این موضوع این است که اگر یک میلیارد دلار در کشور X سرمایه‌گذاری شود، منجر به راه‌اندازی یک کارخانه تولیدی یا یک شرکت بخش خدمات می‌شود که به نوبه خود برای مردم محلی شغل ایجاد می‌کند. حتی پس از این فرض که مشاغل فرصت‌ها را برای مردم محلی افزایش می‌دهد، تأثیرات کاهشی خواهد داشت که در آن افزایش درآمد جدید این اعضای نیروی کار صرف خرید کالاهای بادوام، خانه‌ها، بازدید از هتل‌ها و مراکز خرید می‌شود. به کارگیری کسانی که بخشی از اقتصاد رسمی نیستند مانند شوینده ها،

این تئوری قطره چکانی است که این دیدگاه را مطرح می کند که ثروت ایجاد شده در بالا به پایین نردبان می ریزد . این نظریه ای است که برای توجیه سیاست های نئولیبرالی و جهانی شدن استفاده شده است و نیروی محرکه همه فعالیت های کارآفرینی در کشورهایی مانند هند است.

به عنوان مثال، بنیانگذاران شرکت نمادین فناوری اطلاعات هند، Infosys، بر این باورند که وقتی شغل برای طبقه متوسط ​​یا تحصیلکرده ایجاد شود، این فرآیند به نفع کل اکوسیستم خدمات پشتیبانی برای این کارمندان خواهد بود، زیرا آنها باید پول خود را خرج کنند. نیازهای اولیه و نیازهای روزمره علاوه بر این، خلق ثروت تنها به سود سرمایه محدود نمی شود (که به هر حال نشانه خوبی برای یک اقتصاد سالم است) بلکه به نفع کسانی است که کالاها و خدمات را برای مصرف تولید می کنند.

اثرات این تئوری قطره چکان را می توان در شهرهایی مانند بنگلور، گورگان و پونا مشاهده کرد که حضور شرکت های چند ملیتی و بخش خدمات هندی منجر به شکوفایی اقتصاد برای مردم محلی شده است. با این حال، این نظریه اکنون مورد تردید قرار گرفته است، زیرا تأثیرات قطره‌ای در حال حاضر ناچیز تلقی می‌شود، در حالی که افرادی که در بالا هستند بیشتر و بیشتر درآمد دارند و کسانی که در پایین هستند کمتر و کمتر درآمد دارند. از این رو، اکنون تمایلی برای زیر سؤال بردن اصل اساسی جهانی شدن و نئولیبرالیسم وجود دارد و باید دید که در نهایت کدام نظریه به سود خواهد رسید.

با این حال، نبرد از دست نمی‌رود، زیرا مزایای اقتصاد محلی خارج از کسانی که واقعاً کار می‌کنند بسیار زیاد است و می‌توان فهمید که کاهش اقتصاد ممکن است خیلی اشتباه نبوده باشد. در عوض، آنچه مورد نیاز است جریان بیشتر ثروت به پایین است و این می تواند با رشد عادلانه و سیاست های دموکراتیک که برای بهبود همه تلاش می کند انجام شود. در نتیجه، رشد واقعی زمانی آشکار می شود که همه اقشار جامعه و نه تنها آنهایی که در راس هستند، سود ببرند.

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *