ارزش گذاری یک شرکت یک تمرین پیچیده است. این تا حدی به این دلیل است که راههای متعددی برای مشاهده اطلاعات یکسان وجود دارد. یکی از این نمونه ها در این مقاله ذکر شده است. ارزش گذاری تخفیف سود سهام و ارزش فعلی فرصت های رشد ممکن است دو موضوع کاملاً متفاوت به نظر برسد. با این حال، ارتباطی بین آنها وجود دارد. در واقع، اگر ارزشگذاری تخفیف سود مشخص باشد، میتوانیم با درجهای از دقت به مقدار پولی که خریدار با پیشبینی فرصتهای رشد در شرکت هدف پرداخت میکند، اشاره کنیم.
دیدگاهی متفاوت:
فرض کنید از مدل تخفیف سود سهام استفاده کرده ایم و به این نتیجه رسیده ایم که یک شرکت خاص 100 دلار ارزش دارد. ما این کار را با افزودن ارزش فعلی حاصل از دورههای افق به ارزش پایانی که میتوانست با استفاده از مدل رشد گوردون به دست آید، انجام دادیم.
اکنون، نگاه متفاوتی به این موضوع این است که دوباره ارزش شرکت را در دو بخش در نظر بگیریم. یک بخش ارزشی خواهد بود که شرکت اگر به سطح فعلی عملیات خود ادامه دهد و تمام درآمدهای خود را به عنوان سود سهام پرداخت کند، یعنی سناریوی عدم رشد، خواهد داشت.
بنابراین، بخش باقیمانده، ارزش فعلی سود پیش بینی شده از رشد در تجارت شرکت خواهد بود. برای قرار دادن آن در قالب یک فرمول:
حال، اگر فقط اجزای فرمول را دوباره مرتب کنیم، به دست می آوریم
در این مورد، ما از قبل ارزش شرکت یعنی 100 دلار را می دانیم. بنابراین، اگر بتوانیم ارزش شرکت را بدون رشد پیدا کنیم، میتوانیم ارزش فعلی فرصتهای رشد را بدست آوریم.
یافتن ارزش یک شرکت بدون فرض رشد
برای پاسخ به این سوال، باید به این فکر کنیم که شرکتی که هیچ هدفی برای رشد ندارد چگونه عمل می کند. خوب، 100 درصد درآمد خود را به عنوان سود تقسیمی می دهد و هیچ چیزی برای رشد سرمایه گذاری نمی کند. از این رو درآمد هر سال یکسان خواهد بود و رشدی نخواهد داشت.
معمولاً سود و سود سهام به معنای دو چیز بسیار متفاوت هستند. با این حال، در این مورد، منظور آنها دقیقاً یکسان است زیرا شرکت 100٪ از درآمد خود را به عنوان سود سهام پرداخت می کند.
از آنجایی که سود سهام فعلی را می دانیم، می توانیم ارزش شرکت را بدون فرض رشد حل کنیم. فرض کنید این مقدار 45 دلار است
بنابراین، ارزش فعلی فرصت رشدی که توسط شرکت پرداخت می شود 100 تا 45 دلار یعنی 55 دلار است.
استفاده از این تحلیل:
این تجزیه و تحلیل به طور گسترده در صنعت مورد استفاده قرار می گیرد تا دوبار بررسی کند که آیا قیمت پرداخت شده برای شرکت هدف منطقی است یا خیر. به عنوان مثال، بیایید بگوییم اگر در این مورد، شرکت مورد نظر با 60 درصد سهم بازار، رهبر بازار باشد. ما بیش از دو برابر مبلغی را پرداخت می کنیم که شرکت ارزش در نظر گرفتن عملیات و دارایی های فعلی خود را دارد.
با این حال، از آنجایی که شرکت در حال حاضر 60 درصد از سهم بازار را در اختیار دارد، بسیار بعید است که شرکت بتواند دو برابر رشد کند، مگر اینکه خود بازار به سرعت در حال رشد باشد و انتظار می رود که شرکت سهم بزرگی از این رشد را به دست آورد.
بنابراین، ما باید این شرکت را با قیمت 100 دلار خریداری کنیم، تنها در صورتی که مطمئن باشیم که ارزش آن 55 دلار از نظر فرصتهای آتی است، یعنی داراییها یا عملیاتهایی که در حال حاضر وجود ندارند.
نتیجه:
وظیفه یک تحلیلگر این است که چندین بار با استفاده از روابط مختلف بین صورت های مالی و عقل سلیم بررسی کند که آیا قیمت پرداخت شده منصفانه است یا خیر.
بدون نظر