هیچ درک درستی از شش سیگما بدون درک واقعی از کجا آمده است – موتورولا . پس‌زمینه داستان نشان می‌دهد که چگونه پیاده‌سازی‌های شش سیگما، نحوه انجام عملیات شرکت‌های چند ملیتی را در سراسر جهان تغییر داد.

این کار در سال 1981 آغاز شد. موتورولا مانند بسیاری از شرکت های آمریکایی در معرض خطر رقابت ژاپنی قرار داشت. ژاپنی‌ها با بهبودی پس از جنگ جهانی دوم، چنین ابتکار با کیفیتی قابل‌توجهی ساخته بودند که بسیار جلوتر از شرکت‌های آمریکایی بودند و قیمت‌ها را از آنها پایین می‌آوردند که باعث ضررهای شدید از نظر سودآوری و سهم بازار می‌شد. موتورولا مجبور شد وارد عمل شود. اما مدیریت موتورولا یک برنامه بلندپروازانه را انجام داد. آنها تصمیم گرفتند که به ژاپنی ها طعم طب خود را بچشند و آنها را در بازی خودشان یعنی کیفیت شکست دهند.

به همین دلیل، مدیریت مهندسان برتر موتورولا را احضار کرد و به آنها گفت که تمام بهترین شیوه‌های مدیریت کیفیت شناخته شده تا آن زمان را با هم ترکیب کنند و یک متدولوژی جمع‌آوری کنند که پایه برنامه بهبود کیفیت رقابتی موتورولا باشد. بدین ترتیب اولین برنامه شش سیگما توسعه یافت.

موتورولا بلافاصله به یک هدف بزرگ دست زد. آنها قبلاً یک شرکت تولیدی معتبر بودند و معیارهای کیفی دقیقی داشتند. با این حال، تجزیه و تحلیل نشان داده بود که آنها بسیار از ژاپنی ها عقب مانده اند و برای رقابتی بودن باید اهداف کیفی خود را تا 1000٪ در مدت پنج سال بهبود بخشند. بنابراین هدف بلندپروازانه بهبود کیفیت 10:1 به تصویر کشیده شد.

اکثر کارشناسان فکر می‌کردند که تلاش موتورولا برای انجام این کار، خودکشی است، به‌ویژه با توجه به این واقعیت که موتورولا سرمایه‌گذاری هنگفتی در ابتکار کیفیت انجام می‌داد. رسانه ها از موتورولا به دلیل استفاده از سرمایه سهامداران برای اهدافی که می توان آنها را با خیال پردازی مقایسه کرد، انتقاد کردند. با این حال مدیریت توجهی نکرد. در پایان 5 سال، تقریباً تمام واحدهای تجاری که در داخل شرکت موتورولا کار می‌کردند، به هدف 10:1 دست یافتند که روحیه نیروی کار را تقویت کرد و منتقدان را ساکت کرد.

با این حال، موتورولا متوجه شد که ژاپنی ها یک بار دیگر بسیار جلوتر از آنها هستند. این به این دلیل است که ژاپنی ها نیز برنامه مشابهی را راه اندازی کرده بودند. اگرچه برنامه آنها به خوبی موتورولا نبود، اما به دلیل پیشروی قبلی خود از آنها جلوتر بودند. مدیریت موتورولا حتی بلندپروازتر شد و یک درایو 1000٪ بهبود دیگر را راه اندازی کرد. این بار باید در دو سال به هدف می رسید. جریان انتقادات یک بار دیگر شروع شد که چگونه موفقیت به سر موتورولا شلیک کرده است و چگونه مدیریت برنامه های غیرممکن را دنبال می کند. اما در کمال تعجب همه موتورولا یک بار دیگر پیروز شد.

بنابراین برنامه سوم با همان برنامه بهبود 1000% یا 10:1 در کیفیت راه اندازی شد. این بار که این برنامه در سال 1991 به پایان رسید، موتورولا شکست خورد. آنها به هدف 8:1 رسیدند که بر اساس یک شرکت اندازه گیری شد، حتی اگر برخی از واحدها به هدف دست یافتند.

وقتی همه این نتایج انجام شد موتورولا به هدف بهبود کیفیت 800:1 دست یافته بود. حتی منتقدان هم پر از تشویق بودند. موتورولا تهدید ژاپن را شکست داده بود و شش سیگما تبدیل به بزرگ‌ترین کلمه کلیدی در صحنه مدیریت شد و شرکت‌های چپ، راست و وسط برای اجرای آن تلاش می‌کردند تا از مزایای مشابهی بهره ببرند که موتورولا داشت.

شش سیگما اینگونه متولد شد!

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *