یافتن حاشیه مشارکت:

با همان روش قدیمی شروع می شود. شرکت ها باید حاشیه مشارکت را برای هر یک از محصولات خود محاسبه کنند. اگر یک شرکت چند صد محصول داشته باشد این امکان وجود دارد. اگر هزاران محصول وجود دارد، ممکن است مجبور شویم از رویکرد مبتنی بر فروش که در انتهای این مقاله ذکر شد استفاده کنیم.

بنابراین، برای هر یک از محصولات، حاشیه سهم را پیدا کنید و آن را بر هزینه های فروش تقسیم کنید تا نسبت حاشیه مشارکت را بدست آورید.

پیدا کردن وزن ها:

قدم بعدی یافتن وزن نسبی هر یک از این محصولات است. روش معمول برای انجام این کار تخمین نسبت نسبی فروش محصولات مختلف است. به عنوان مثال، اگر به ازای هر 1 محصول A، دو محصول B را بفروشیم، نسبت آنها 1:2 است. ما به نسبتی از فروش همه محصولات نیاز خواهیم داشت. این با مراجعه به داده‌های فروش تجربی که شرکت در اختیار دارد مشخص می‌شود. از سوی دیگر، ما همچنین می‌توانیم دریابیم که آیا انتظار می‌رود فروش در دوره آینده تغییر کند یا خیر و بر اساس این انتظار اصلاحاتی را در نسبت خود انجام دهیم.

حاشیه سهم وزنی:

مرحله آخر محاسبه میانگین وزنی است. این کار با ضرب هر نسبت حاشیه سهم هر آیتم در وزن نسبی آن، جمع کردن همه آنها و سپس تقسیم آنها بر تعداد کل وزن ها انجام می شود. عددی که به دست می آوریم حاشیه سهم چند محصولی ما است.

فرض:

اکنون، این محاسبه کاملاً بر اساس فرض ما در مورد اوزان نسبی فروش است. اگر وزنه ها بیش از حد تغییر کنند، سهم وزنه ها نیز کاملا تغییر می کند. بنابراین باید درک کنیم که اگر نسبت فروش در حال تغییر باشد، حاشیه سهم ما منسوخ شده است.

رویکرد دلار فروش:

برای شرکت های بزرگی مانند وال مارت که در آن هزاران محصول وجود دارد، حاشیه سهم چند محصول بر اساس دلار فروش محاسبه می شود. به جای یافتن نسبت حاشیه سهم برای هر کالا، یک نسبت برای افزایش در هر دلار فروش پیدا می شود. این عدد بسیار دقیق است، اگر با استفاده از برآوردهای تجربی صحیح محاسبه شود.

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *