نیاز به تئوری یکنواخت و مشترک حسابداری
تلاش مکرر کارشناسان و متخصصان برای داشتن یک “نظریه” که حسابداران را در سراسر جهان راهنمایی کند، به دلیل تعدد شیوه های حسابداری در کشورهای مختلف است. به عنوان مثال، هنجارهای حسابداری GAAP (اصول حسابداری پذیرفته شده عمومی) که در ایالات متحده رایج است، به طور قابل توجهی با اروپا و استرالیا متفاوت است. این امر منجر به سردرگمی غیر ضروری در بین مخاطبان ذینفعان شرکت هایی می شود که حساب های آنها در حال حسابرسی است. با توجه به این واقعیت که TNC ها (شرکت های فراملی) بر چشم انداز تجارت جهانی تسلط دارند، شیوه های مختلف حسابداری در کشورهای مختلف باعث افزایش هزینه های مربوط به ترازنامه شرکت ها می شود.
حسابداری خلاق و سازگاری
ظهور شیوههای «حسابداری خلاق»، تعبیری برای پنهان کردن برخی جزئیات مالی نامطلوب و برجسته کردن موارد مطلوب برای ایجاد تصوری از سلامت مالی، باعث شده است که حرفه حسابداری بیشتر به اعتبار خود ضربه بزند. این یک واقعیت شناخته شده است که بحران اقتصادی اخیر شاهد شرکت هایی بود که برخی از بدهی های خود را “خارج از حساب” یا “خارج از ترازنامه” پنهان کردند، روشی که در آن کارکرد حرفه حسابداری مجدداً مورد بررسی قرار گرفته است. فقدان تئوری در حسابداری در واقع یک آفت برای این حرفه بوده است، همانطور که می توان از ماهیت “تجزیه” این حرفه در کشورهای مختلف و همچنین در داخل یک کشور در برخی موارد مشاهده کرد.
این منجر به وضعیتی شده است که در آن بدنه های حرفه ای حسابداران مجبور بودند به طور مکرر برای قضاوت در مورد موضوعات مربوط به قابلیت اطمینان یک نظریه خاص نسبت به نظریه دیگر وارد عمل شوند. درست همانطور که حرفه پزشکی مجبور بود بر سر روش های به کار رفته توسط آنها درگیر نبردهای پرهزینه و طولانی در دادگاه ها شود، حسابداران نیز در مورد درستی روش های خود بحث می کردند. موضوعی که در ریشه این بحران قرار دارد، فقدان یک نظریه یکپارچه و ماهیت نادرست تفسیری است که حسابداران اغلب هنگام مواجهه با یک مشکل حسابداری انجام می دهند.
نظریه های حسابداری
اگر نظریههای حسابداری را که در طول قرن بیستم توسعه یافتهاند بررسی کنیم، متوجه میشویم که این دوره با پذیرش نظریههای توصیفی، هنجاری و مثبتی که زیربنای چارچوب مفهومی حسابداری را تشکیل میدهند، مشخص میشود. تئوری های توصیفی اولین تلاش جدی را برای تدوین مجموعه دانش رایج در هنجارهای حسابداری با توسل به توصیف رویه های حسابداری به جای تجویز آنچه باید انجام شود یا پیش بینی و توضیح آنچه باید انجام شود، نشان می دهد. تئوری های توصیفی حسابداری در دهه 1920 توسعه یافت و تا دهه 1960 که محققان به تئوری های هنجاری یا تجویزی حسابداری علاقه نشان دادند، رایج بود.
تئوری های هنجاری حسابداری در دوره دهه 1960 و 1970 توسعه یافتند و تصور نمی کردند که آنچه توسط اکثریت انجام می شود درست است همانطور که در مورد نظریه های توصیفی وجود داشت . تئوری های هنجاری برای ارضای رونق سرمایه داری شرکتی پس از جنگ جهانی دوم پدید آمدند و از این رو محصول دورانی بودند که بر استدلال های قیاسی مبتنی بر تخمین رشد آینده و تجویز مجموعه ای از اقداماتی که شرکت ها می توانستند در رابطه با افزایش درآمد خود انجام دهند تأکید می کرد.
از این رو، توسعه تئوریهای حسابداری هنجاری با تمرکز بر تخمین به جای مشاهده مشخص میشود که به خوبی با جهانبینی رایج آن دههها مطابقت دارد، جایی که رشد شعار بود و شرکتها باید در مورد سودمندی یک دوره خاص تصمیم بگیرند. اقدام از منظر مالی بازگشت نظریههای مثبتی که بر عقلانیت و تکیه بر ابزارهای پیچیدهای که پیشبینیها را در مقابل نتایج آزمایش میکردند، تأکید میکردند، بدین معناست که محققان و حسابداران میتوانند دوباره به ابزارهای «عقلانی» حسابداری متوسل شوند.
تغییر پارادایم در حسابداری
دلایل زیادی می تواند وجود داشته باشد که چرا محققان از یک نظریه به نظریه دیگر تغییر می کنند. آنها می توانند از پژوهشگرانی که دیدگاه های متفاوتی از نقش نظریه در عمل دارند تا ارزش ها و سوگیری های خود محققان که بر انتخاب نظریه آنها تأثیر می گذارد و این واقعیت که آنها ممکن است با برتری نظریه های خود سعی در تحقیر رقبای خود داشته باشند.
اگر هر یک از این دلایل را به تفصیل بررسی کنیم، درمی یابیم که روشی که محققان برای پذیرش این نظریه یا نظریه دیگر انتخاب کرده اند، مانند پذیرش نظریه های اثباتی و سپس نظریه های هنجاری و بازگشت به نظریه های مثبت نشان دهنده است. آنچه توماس کوهن از آن به عنوان «تغییرهای پارادایم» یاد می کند که در جهش های گسسته زمانی اتفاق می افتد که یک نظریه با نظریه دیگر در پاسخ به شواهد کافی پشتوانه نظریه جدید جایگزین می شود.
نتیجه
به همین ترتیب، محققان حرفه حسابداری به نیازهای متغیری که کسبوکارها بر آنها تحمیل میکردند و خواستههای روزگاری که در آن بودند، پاسخ دادهاند و در نتیجه نظریههای متفاوتی به وجود آمده است. اگر دهههای ابتدایی قرن بیستم شاهد پذیرش نظریههای توصیفی بود که با دیدگاه اجماع تنها در سالهای «پررونق» با نظریههایی که سعی در ترسیم آینده و سپس «بازگشت» به نظریههای مثبتی که آزمایش میکردند جایگزین شدند. فرضیه ها در برابر نتایج واقعی به عنوان راهی برای پیش بینی و توضیح روش های حسابداری.
از این رو، ما می توانیم یک تغییر چرخه ای از استقرا به استنتاج به ترکیبی از هر دو را با تأکید بر آزمایش نتایج در برابر پیش بینی ها تشخیص دهیم. نظر ما این است که حرفه حسابداری به تغییرات الزامات مقرراتی و همچنین پیشرفت های تکنولوژی در نحوه انتخاب روش های خاص نسبت به روش های دیگر پاسخ داده است. احساس مهمی که با بررسی نکاتی که تاکنون به دست می آید این است که رویکرد یکپارچه به روش ها و تکنیک های حرفه برای حسابداران و همچنین جامعه تجاری به طور کلی مفید خواهد بود.
بدون نظر