اگر بخواهیم مقاله‌های روزنامه‌ای را بخوانیم یا به گزارش‌های رسانه‌ای که مربوط به خرابی وام مسکن است دسترسی پیدا کنیم، مطمئناً بانک‌ها و سایر شرکت‌ها را مقصر می‌دانیم. طمع شرکتی واقعیت برجسته در این فاجعه مالی بود. با این حال، یک جنبه نادیده گرفته شده نیز وجود داشت. بسیاری از مفسران بر این باورند که طمع شرکت ها نقطه شروع این بحران نبوده است. در عوض، نقطه شروع بر اساس انگیزه های سیاسی بود. به عبارت ساده، یعنی دولت در قبال بحران سابپرایم به اندازه بانک ها، اگر نه بیشتر، مسئول است!

بیایید این دیدگاه و بحث پیرامون آن را در این مقاله بررسی کنیم.

قانون سرمایه گذاری مجدد جامعه

نقطه مرکزی پرونده علیه دولت قانونی به نام قانون سرمایه گذاری مجدد جامعه بوده است. این قانون در دهه نود یا اوایل دهه 2000 جدید نبود. بلکه توسط رئیس جمهور جیمی کارتر در سال 1997 تصویب شد. با این حال، تا زمان رژیم بیل کلینتون، مانند یک ببر بی دندان بود. دولت بیل کلینتون تغییرات شدیدی در این اقدام ایجاد کرد. بسیاری از مفسران معتقدند که این تغییرات همان چیزی بود که چند سال بعد به فاجعه ختم شد. بیایید نگاهی دقیق تر به قانون سرمایه گذاری مجدد جامعه داشته باشیم

 

  • تبعیض ادعایی: از سوی بسیاری از رهبران سیاسی ادعاهایی وجود داشت مبنی بر اینکه بانک ها محله های خاصی را “خط قرمز” می کنند. خط قرمز به معنای ترسیم یک خط خیالی در اطراف محله های خاص و امتناع از اعطای وام و سایر خدمات مالی به ساکنان ساکن در آنجا بود. اکثر این محله ها توسط اقلیت هایی مانند آفریقایی آمریکایی ها و اسپانیایی ها زندگی می کردند. بنابراین، این باور عمومی وجود داشت که افراد “سفید” مسئول بانک‌ها این خط قرمز را عمدا انجام می‌دهند تا اقلیت‌ها را تحت ستم قرار دهند. 

    بانک ها به این ادعا واکنش نشان داده و آن را به شدت تکذیب کرده اند. آنها اظهار داشتند که شیوه های وام دهی آنها هیچ گونه انگیزه نژادی پنهانی ندارد. آنها روز به روز بیشتر به اقلیت هایی مانند آمریکایی های آسیایی و هندی آمریکایی وام می دادند. بانک ها نگرانی خود را از میزان جرم و جنایت و سبک زندگی در این محله ها ابراز کردند. آنها بر این عقیده بودند که وام دادن به ساکنان این محله ها بدون توجه به نژاد آنها پیشنهادی پرخطر است. از این رو خط قرمزی که به منظور توجیه افزایش خطر بود.

     

  • استانداردهای پایین‌تر وام‌دهی: استدلال‌های بانک‌ها برای دولت چندان خوب نبود. دولت به برخی از آمارها نگاه کرد که بیان می کرد در حالی که 89٪ از درخواست های وام برای وام گیرندگان “سفیدپوست” تایید شده است، اما نرخ پذیرش برای اقلیت هایی مانند آفریقایی آمریکایی ها و اسپانیایی ها فقط 72٪ است. بنابراین دولت به بانک ها دستور داد تا استانداردهای وام دهی خود را به عنوان بخشی از ادغام بیشتر اقلیت ها در سیستم مالی کاهش دهند. 

    یکی از بزرگترین مسائل پیرامون این بحث، این واقعیت بود که بسیاری از آمریکایی های آفریقایی تبار و اسپانیایی تبارها شغلی منظم نداشتند. بنابراین هیچ سابقه شغلی برای تأیید و کاهش خطرات وجود نداشت. اسنادی مانند فیش حقوقی برای بسیاری از این افراد وجود نداشت. بنابراین، دولت به بانک‌ها دستور داد که اظهارنامه‌های درآمدی خود تأیید شده از این وام گیرندگان را بپذیرند و بر اساس آن وام بدهند! این رویه بعداً زمانی که بحران آشکار شد و استانداردهای پایین‌تر وام‌دهی مقصر شناخته شدند، مورد انتقاد شدید قرار گرفت.

     

  • هنجارهایی که باید رعایت شوند: دستورالعمل های دولت در مورد این وام از نظر قانونی الزام آور بود. بانک‌ها در مورد نژاد وام‌گیرندگانی که به آنها وام می‌دهند، تحت بازرسی‌های منظم قرار گرفتند. حداقل درصد معینی باید از جامعه اقلیت باشد. اگر این استانداردها رعایت نمی شد، بانک ها جریمه پولی می شدند و رشد شعب آنها متوقف می شد. از این رو بانک ها چاره ای جز رعایت این استانداردهای وام دهی نداشتند. 

نهادهای پذیره نویسی

دخالت دولت در وام دهی بانکی با قانون سرمایه گذاری مجدد جامعه متوقف نشد. آنها سه سازمان شبه دولتی ویژه به نام های فردی مک، فانی می و جینی می ایجاد کرده بودند. کار این آژانس ها خرید وام از بانک های تجاری و امانی و سپس تبدیل به اوراق بهادار آنها بود. این آژانس‌ها نقش بزرگی در بحران داشتند و جیب مالیات دهندگان را میلیاردها دلار کوتاه کردند. با این حال، در دو مقاله بعدی به تفصیل درباره آن بحث خواهیم کرد.

مناظره

زمانی که بحران وام مسکن ارزان قیمت رخ داد، بحث گسترده ای در مورد علت واقعی وجود داشت. زمانی که قانون سرمایه گذاری مجدد جامعه زیر سوال رفت، برخی از حامیان این قانون، به ویژه اقلیت ها با انتقاد شدید حقایق واکنش نشان دادند. تعدادی از آنها به شرح زیر است:

 

  • وام های تجاری: بخش بزرگی از وام هایی که خراب شدند، وام های رهنی تجاری کم هزینه بودند. این بدان معنی است که آنها برای تأمین مالی املاک تجاری و نه مسکونی که تحت حیطه قانون سرمایه گذاری مجدد جوامع بود، استفاده می شدند. از این رو، آنها معتقد بودند که بانک ها اتهامات واهی می زنند و سرزنش می کنند زیرا دولت هرگز آنها را مجبور به دادن وام های تجاری بد نکرده است! 

     

  • از نظر آماری نامعتبر است: همچنین رهبر اقلیت به فقدان شواهد آماری برای تأیید ادعاهای مطرح شده در برابر قانون اشاره کرد. آنها اظهار داشتند که نرخ بزهکاری در میان وام گیرندگان اقلیت تنها 6 درصد بیشتر از “سفیدپوستان” است و از این رو نمی توان تقصیر را متوجه این عمل کرد. طیف گسترده ای از این آمار به صورت رفت و برگشت رد و بدل می شد. با این حال، هیچ چیز به طور قطعی ثابت نشده است. 

نتیجه

دولت ایالات متحده مالکیت خانه را به یک دستور کار بسیار سیاسی تبدیل کرده بود. دولت به معنای واقعی کلمه مردم را مجبور به خرید خانه می کرد و مالکیت خانه را به یک واقعیت قابل اندازه گیری تبدیل می کرد که توسط رهبران در مبارزات انتخاباتی خود استفاده می شد.

خوب، نمی توان با حقایق ثابت کرد که چنین سیاست های دولتی واقعاً عامل این بحران بوده است. با این حال، قطعا یک سوال ایجاد می کند؟ آیا وظیفه دولت کمک به مردم در تهیه خانه است؟ یا بهتر است این مسئله به بازار واگذار شود؟

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *