وام های بانکی منبع اصلی تامین مالی پروژه های زیربنایی است. این در مورد کشورهای در حال توسعه مانند هند صادق است، جایی که بیش از 70 درصد کل پروژه های زیربنایی به طور کامل یا جزئی توسط بانک ها تامین مالی می شود. مشکل این است که وام های زیرساختی ماهیت بسیار طولانی مدت دارند. از سوی دیگر بانک ها سپرده های تقاضایی را می پذیرند که مدت زمان نامشخصی دارند. همچنین اکثر گواهی سپرده های فروخته شده توسط بانک ها مدت کوتاهی دارند. بنابراین، یک عدم تطابق ذاتی دارایی و بدهی وجود دارد زیرا بدهی های کوتاه مدت برای تامین مالی دارایی های بلند مدت استفاده می شود. بیشتر این تامین مالی با این فرض صورت می گیرد که بانک ها بتوانند در صورت نیاز سپرده های خود را بازیافت کنند. با این حال، این یک نقص سیستمی آشکار است زیرا اگر بانک ها نتوانند سپرده های خود را بازیافت کنند،

به راحتی می توان فهمید که چرا استفاده از تامین مالی بانکی برای وام های زیرساختی چندان مطلوب نیست. همچنین، هنجارهای بانکی جدید مانند مقررات بازل III، بانک ها را به دلیل وام دادن پول به پروژه های زیربنایی بسیار طولانی مدت جریمه می کند. نیاز آشکاری برای یافتن جایگزین بهتر وجود دارد. اینجاست که مفهوم اوراق بهادار توجه بسیاری از کارشناسان مالی را به خود جلب کرده است. در این مقاله، خواهیم فهمید که چگونه اوراق بهادار می تواند تامین مالی زیرساخت را بهبود بخشد .

اوراق بهادار در تامین مالی زیرساخت

اوراق بهادار سازی فرآیند تبدیل وام های بلند مدت بانکی غیر نقدشونده به اوراق بهادار قابل معامله با نقدشوندگی بالا است. به عنوان مثال، یک وام بانکی 1000 دلاری را می توان به 1000 اوراق قرضه به ارزش 1 دلار تبدیل کرد. سپس این اوراق یک دلاری را می توان در بورس ها خرید و فروخت و به شدت نقد شوند. به این اوراق، اوراق بهادار عبوری می گویند.

مزیت استفاده از اوراق بهادار این است که بانک ها می توانند سرمایه خود را بازیافت کنند. بانک ها به جای اینکه چندین سال در یک پروژه گیر کنند، می توانند چندین پروژه را تامین مالی کنند. اوراق بهادارسازی همچنین به رفع تقاضای رو به رشد برای ابزارهای بدهی با بازده بالا کمک می کند. افراد، و همچنین موسسات، مایل به خرید و نگهداری اوراق بهادار هستند، زیرا آنها بسیار نقدشونده هستند.

از توضیحات بالا، به نظر می رسد که اوراق بهادار راه حل ایده آل برای مشکلات مربوط به تامین مالی زیرساخت است. بهرحال آن مورد مد نظر نیست. خود اوراق بهادار دارای معایب خاصی است. برای مثال، سرمایه‌گذاران زیادی وجود ندارند که مایل به خرید اوراق بهادار از پروژه‌هایی باشند که درآمدزایی را آغاز نکرده‌اند. چندین مورد دیگر از این قبیل در رابطه با اوراق بهادار وجود دارد که در زیر توضیح داده شده است.

معایب اوراق بهادار سازی

 

  • دشواری در برآورد ریسک:برای اینکه امنیت قابل بازار باشد، سرمایه گذاران باید به وضوح ریسک های موجود را درک کنند. هنگامی که اوراق بهادار توسط شرکت ها فروخته می شود، این کار ساده است. اما در مورد پروژه‌های زیربنایی، اوراق بهادار توسط نهادهای با هدف خاص فروخته می‌شود. این موضوع خیلی مسائل را پیچیده می کند. این به این دلیل است که کل مفهوم SPE برای تنوع بخشیدن به ریسک ها در بین سهامداران مختلف ایجاد شده است. در نتیجه، در یک پروژه زیرساختی، برخی از ریسک ها در اختیار شرکت زیرساخت است، در حالی که بیشتر ریسک ها برون سپاری شده است. به عنوان مثال، خطر تکمیل به موقع یک پروژه را می توان با قراردادهای کلید در دستی که در اجرای دیرهنگام پروژه هزینه می کنند، برون سپاری کرد. از این رو، 

     

  • مشکل اوراق بهادار شدن پروژه‌های زیربنایی این است که وام‌ها از نظر اندازه بزرگ به نظر می‌رسند. در نتیجه، تنها تعداد کمی وام را می توان در هر تعداد اوراق بهاداری که منتشر می شود جمع کرد. این برخلاف قانون اعداد بزرگ است که اساس اوراق بهادارسازی را تشکیل می دهد. ایده این است که تعداد زیادی از وام‌های متنوع نمی‌توانند همزمان بد شوند. اندازه بزرگ وام ها، پیش بینی ریسک را دشوار می کند. 

     

  • مشکل در رتبه بندی اعتباری: موسسات رتبه بندی اعتباری برای رتبه بندی پروژه های زیرساختی مجهز نیستند. اکثر آنها متدولوژی تعریف شده ای ندارند. تنها استاندارد اند پور توانسته است متدولوژی خود را منتشر کند. این به دلیل این واقعیت است که پروژه های زیرساختی معمولاً پیچیده هستند. ارزیابی یک پروژه زیرساختی به خودی خود دشوار است. ترکیب جریان های نقدی و سایر عناصر مالی چندین پروژه مختلف یک کار چالش برانگیز است. 

     

  • مسائل مربوط به مالیات بر درآمد: در نهایت، فرآیند تبدیل به اوراق بهادار تنها در صورتی کار می کند که رژیم مالیاتی کشور مطلوب باشد. زیرا فروش وام از بانک به شخص ثالث یک خدمت محسوب می شود. این می تواند به این معنی باشد که ممکن است مالیات های زیادی برای چنین فروش هایی اعمال شود. مشکلات این است که مالیات ها به سود می خورند و بنابراین بازده را بالاتر می برند. در بسیاری از کشورهای جهان، بازدهی آنقدر بالا می‌رود که ایده اوراق بهادارسازی مزیت‌های خود را از دست می‌دهد. هزینه های معامله در نهایت بیشتر از سودی می شود که ممکن است از اوراق بهادار به دست آید. 

بنابراین، می توان با اطمینان گفت که اگرچه اوراق بهادار کردن یک تکنیک مفید است، اما عاری از تحمیل نیز نیست! بسته به سطح توسعه اکوسیستم مالی و همچنین قوانین مالیاتی، ممکن است مطلوب باشد یا نباشد.

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *