استفاده از بهبود فرآیندهای کسب و کار به عنوان ابزاری برای بهبود کارایی داخلی و ایجاد تغییرات مطلوب در عملیات کسب و کار در اکثر سازمان ها به یک رویه پذیرفته شده تبدیل شده است. در زمانی که چرخه عمر محصولات و کسبوکارها در راستای تغییرات در فناوری و توسعه همه جانبه علم و فناوری در حال کوتاهتر شدن و تغییر سریعتر است، BPI به ابزاری مؤثر برای سازمانها تبدیل میشود تا به اختراع مجدد خود برای رویارویی با چالشهای جدیدتر ادامه دهند. هر روز.
برای اینکه برنامه BPI موثر و سازنده باشد، باید توسط مدیریت ارشد یا روسای واحد تجاری مربوطه حمایت و مدیریت شود . مدل BPI و فرآیندهای مهم تجاری که برنامه باید به مدیریت یا تغییر آنها کمک کند باید توسط رهبری شناسایی شود و نتایج مورد نظر یا اهداف نهایی نیز باید مشخص شود. BPI را می توان برای بهبود حوزه هایی که بر مشتریان، فروش و مدیریت پس از فروش تأثیر می گذارد یا برای ایجاد کارایی در عملیات داخلی کسب و کار یا ایجاد تغییر در عملیات با خودکارسازی و استفاده از نرم افزارهای پیشرفته در فرآیندهای چندگانه و بین بخشی استفاده کرد.
معمولاً حوزههایی مانند مدیریت سفارش فروش، مدیریت تدارکات و موجودی، صدور صورتحساب فروش و شناسایی درآمد و همچنین تدارکات و غیره، تعداد کمی از حوزههای مهمی هستند که هر از گاهی به انجام منظم BPI نیاز دارند.
رهبری سازمانی یا تیم بهبود اجرایی باید حوزه ها و فرآیندهایی را که باید در تمرین BPI پوشش داده شوند، انتخاب کنند. در میان چندین فرآیند و اولویتهایی که باید مورد توجه قرار گیرند، سازمانها میتوانند هر روش خاصی را برای انتخاب فرآیندهای تجاری خاص اتخاذ کنند. به طور کلی مشاهده می شود که چهار روش زیر توسط سازمان ها در انتخاب اولویت های خود برای برنامه BPI به کار گرفته شده است.
رویکرد کل سازمانی
در مواردی که سازمانها یا واحدهای تجاری مستقل و از نظر اندازه کوچکتر هستند، مدیریتها تصمیم میگیرند BPI را در همه حوزهها اجرا کنند که همه عملکردها و بخشها را پوشش میدهد و در نتیجه کل سازمان را قادر میسازد تا ارتقا یابد، کارایی کلی را افزایش دهد و به سطح بعدی برود. این رویکرد می تواند کار کند، مدیریت می تواند بر برنامه تمرکز کند و از اجرای آن در طول جدول زمانی و طول برنامه بدون از دست دادن تمرکز و اولویت اطمینان حاصل کند.
رویکرد انتخاب فرآیند بحرانی کسب و کار
اکثر سازمان ها با این فرض که روسای واحد تجاری و مدیریت کسب و کار خود، الزامات آن، وضعیت فعلی آن و مسائلی که در سازمان ها با آن روبرو هستند آشنا هستند و بنابراین اولویت های خود را به خوبی می شناسند، این رویکرد را انتخاب می کنند. در چنین مواردی، مدیریت ممکن است برای دستیابی به کارایی بالاتر یا کاهش هزینههای عملیاتی یا انتخاب حوزهها و فرآیندهایی که احتمالاً بر فروش و ارتباط با مشتری تأثیر میگذارد، یک فرآیند داخلی را بهبود بخشد. بسته به حوزه تجاری و عملیات، این تمرین ممکن است شامل ده یا بیست تا چند صد فرآیند از جمله فرآیندهای فرعی باشد که چندین عملکرد و همچنین بخش ها را پوشش می دهد.
با استفاده از رویکرد میانگین وزنی نقطه
اگر رهبری با چندین فرآیند و حوزه عملیات تجاری مواجه شود که باید بازنگری شود، ممکن است بخواهند با استفاده از نوعی اندازه گیری یا تخصیص مقادیر به هر یک از اولویت ها، انتخاب کنند و در نتیجه فرآیند آن امتیازات بالا را انتخاب کنند. عوامل تعیین کننده برای رتبه بندی هر یک از فرآیندها می تواند بسته به کسب و کار خاص انتخاب شود. به طور کلی عوامل در نظر گرفته شده احتمالاً شامل تأثیر مشتری/بازار، بهبود کارایی، کاهش هزینه و تأثیر تجاری میشوند. هر یک از فرآیندهای کسب و کار وقتی با تعیین سن وزن برای همه این عوامل جدول بندی شود، جدولی نشان داده می شود که انتخاب اولویت مناسب را برای مدیریت آسان تر می کند.

بدون نظر