هر پروژه زیرساختی در سراسر جهان به یک یا چند شریک سهام نیاز دارد. این شریک سهام به عنوان یک کارآفرین عمل می کند و تمام تصمیمات دیگری را که امکان تکمیل بدون مشکل پروژه را فراهم می کند، می گیرد. در بیشتر موارد، شرکتهای خصوصی که دانش و تجربه قابلتوجهی در بخشی که پروژه در آن اجرا میشود، به شرکای سهام تبدیل میشوند. با این حال، در بسیاری از موارد، دولتها در پروژههای زیربنایی شرکای سهام نیز میشوند. اینکه آیا دولت از این کار نتیجه مثبتی می گیرد یا خیر، قابل بحث است! در این مقاله نگاهی خواهیم داشت به تمامی ادله و استدلالهای متقابلی که در هر زمان که بحث مالکیت سهام دولت در پروژههای زیربنایی مطرح میشود، بیان میشود.
برخی از دلایل متداول ارائه شده توسط دولت برای داشتن سهام در پروژه های زیربنایی و همچنین استدلال های متقابل در زیر توضیح داده شده است:
دلیل شماره 1: تقسیم سود
اغلب بحث می شود که دولت نیروی محرکه واقعی پروژه های زیربنایی است. این بدان معناست که دولت تمام یا بیشتر ریسک را می پذیرد. با این حال، وقتی صحبت از سود به میان میآید، چند شرکت دستچین شده در بخش خصوصی در نهایت بیشترین سود را به خود اختصاص میدهند. به منظور جلوگیری از این اتفاق، دولت می تواند سهام قابل توجهی در این پروژه بگیرد. از این رو، اگر افزایش قابل توجهی وجود داشته باشد، دولت نیز در نهایت سود خواهد برد.
استدلال مخالف این نیز بسیار قانع کننده است. این به این دلیل است که پیشبینی اینکه آیا یک پروژه واقعاً بعداً سودآور خواهد بود بسیار دشوار است، و از این رو، انجام سرمایهگذاریهای هنگفت زمانی که سودآوری بسیار نامشخص است، نمیتواند محتاطانه در نظر گرفته شود. همچنین، شرکتهای خصوصی به دلیل کنترل پروژه، امتیاز مثبتی دریافت میکنند. در مورد دولت فقط پول سرمایه گذاری در پروژه خواهند داشت. بیشتر کنترل عملیاتی مربوط به پروژه همچنان در اختیار اشخاص خصوصی باقی خواهد ماند. از این رو، بعید است که دولت با در اختیار گرفتن سهام عدالت منتفع شود. از سوی دیگر، دولت بهتر است با دریافت یک پرداخت ثابت، مانند اجاره به جای مشارکت، وضعیت بهتری داشته باشد. مشکل این است که مبلغ اجاره باید با در نظر گرفتن شرایط بازار رقابتی تعیین شود.
دلیل شماره 2: کنترل
در بسیاری از موارد، دولت ممکن است فکر کند که یک بخش خاص ماهیت استراتژیک دارد. از این رو، دولت ممکن است سعی کند با حفظ سهام خود در پروژه های زیرساختی کلیدی، کنترل این بخش را حفظ کند. این ممکن است برای جلوگیری از استفاده بیش از حد شرکت پروژه و توسل به سودجویی انجام شود. دولت ممکن است با اعمال کنترل بر امور مالی شرکت زیرساخت، بخشی را کنترل کند. از طرف دیگر، میتواند از اطلاعات حساسی که در داخل شرکت در دسترس است برای سود مصرفکنندگان و کل بخش استفاده کند.
با این حال، این دلیل نیز چندان قانع کننده نیست. این به این دلیل است که شرکت های بخش خصوصی هنگام انعقاد قراردادهای مدیریتی با دولت مراقب هستند. این شرکت ها تضمین می کنند که به منافع آنها آسیب نمی رسد. ساختار حکومتی اغلب به گونه ای تنظیم می شود که منافع احزاب خصوصی به خطر نیفتد. این امر با استناد به این واقعیت انجام می شود که ممکن است دولت تضاد منافع داشته باشد و ممکن است تصمیماتی بگیرد که انگیزه سیاسی داشته باشد و ممکن است برای شرکت خوب نباشد. بالاخره این که یک سهامدار به ضرر سایر سهامداران منتفع شود، باید غیرقانونی باشد، حتی اگر آن سهامدار دولت باشد. اگر دولت می خواهد رقابت عادلانه را در هر بخش تضمین کند، بهتر است به جای در نظر گرفتن سهام در پروژه، مکانیسم های نظارتی کارآمد ایجاد کند.
دلیل شماره 3: حفظ منابع مالی بانکی
دولتها میخواهند با اعطای وام به پروژههای زیربنایی بسیار بلندمدت، اطمینان حاصل کنند که بانکهای تجاری ریسکهای زیادی را متحمل نمیشوند. این به این دلیل است که بانکها وجوهی را با استفاده از سپردههای نوسان کوتاهمدت دریافت میکنند. اگر آنها به پروژه های بسیار بلندمدت وام بدهند، با عدم تطابق زمانی بین دارایی ها و بدهی های خود مواجه خواهند شد. همچنین، اگر بانکهای تجاری مبالغ هنگفتی را به پروژههای زیربنایی وام دهند، پول زیادی برای آنها باقی نمیماند که میتواند به مشاغل کوچک و سایر بخشهای کلیدی اقتصاد وام داده شود.
بار دیگر، این منطق ناقص است زیرا اگر تنها قصد دولت تامین بودجه برای پروژههای زیربنایی است، باید انگیزههایی را برای بخش خصوصی برای سرمایهگذاری در پروژههای زیربنایی ایجاد کند نه اینکه سهام عدالت را که ممکن است سوء مدیریت شود و در نهایت منجر به آن شود. از دست دادن درآمد قابل توجهی برای دولت همچنین اگر دولت با تامین مالی این پروژه ها اوراق قرضه منتشر کند، پول را از بازار خصوصی نیز خارج می کند. افزایش تعداد اوراق قرضه منتشر شده با کاهش تعداد سایر سرمایه گذاری های انجام شده توسط عموم مردم مطابقت دارد.
واقعیت این است که دولتها وقتی پول خرج میکنند ناکارآمد هستند. این ناکارآمدیها تنها زمانی تشدید میشوند که دولت مبالغ هنگفتی را برای تصاحب سهام در پروژههای پیچیده صرف کند. واقعیت این است که هر هدفی که دولت ممکن است بخواهد از طریق سهام عدالت به آن دست یابد، میتواند با استفاده از یک جایگزین کمخطر و کمهزینه، بهتر محقق شود.
بدون نظر