نیل کشکاری یکی از اعضای مهم تیمی بود که جزئیات برنامه امداد دارایی های مشکل دار (TARP) را نهایی کرد. این برنامه معمولاً به عنوان بسته نجات پس از ورشکستگی وام مسکن که کل جهان مالی را در بحران فرو برد، نامیده می شود. او در حصول اطمینان از اینکه سیستم مالی ایالات متحده پس از شکست لمان سرپا باقی می ماند، نقش اساسی داشت.

او اخیراً دنیای مالی را شوکه کرد و گفت که بر این عقیده است که برای یک اقتصاد خطرناک است که بانک‌هایی برای ورشکستگی بسیار بزرگ باشند. بنابراین، این بانک‌ها باید ارتباط کمتر، اهمیت کمتر و اندازه کوچک‌تر داشته باشند. کشکاری ظاهراً به بهترین محققان خود دستور داده است که پیشنهادی برای شکستن بانک ها ارائه کنند و ظاهراً ممکن است پس از ارزیابی دقیق آن را به مقامات بالاتر ارائه دهند.

یک فرد معمولی احساس می‌کند که این موضوع طعنه‌آمیز است که کشکاری که نظارت بر بزرگ‌تر شدن بانک‌های بزرگ را برعهده داشت، اکنون یک چرخش کامل در مورد این موضوع انجام داده است. با توجه به این واقعیت که عملکرد درخشان او در طول TARP چیزی بود که ظاهراً او را به سمت ریاست یکی از فدرال رزرو منطقه سوق داده است، طعنه آمیزتر است.

در این مقاله نگاهی دقیق‌تر به تحلیل کشکاری از بانک‌های خیلی بزرگ برای ورشکستگی خواهیم داشت .

مسائل خطر اخلاقی

کشکاری اظهار داشت که از اینکه در نجات بانک ها کمک کرده است ناراحت است. این به این دلیل است که مدیران این بانک ها هیچ دلیل واقعی برای ترس ندارند. آنها معمولاً خطرات بیش از حد انجام می دهند. اگر بازده به نفع آنها باشد، پاداش های خوش تیپی را به خانه می گیرند. با این حال، اگر شرط‌بندی‌های آنها به سمت جنوب پیش برود، دولت صورتحساب را دریافت می‌کند. از آنجایی که آنها هرگز واقعاً از عواقب اعمال خود متحمل نمی شوند، مدیران اجرایی دلیلی ندارند که در ایجاد آنچه معمولاً به عنوان “خطر اخلاقی” نامیده می شود، دقت کنند.

کشکاری می‌گوید که چندین مدیر اجرایی را دیده است که در سال‌های پس از بحران وام مسکن با ریسک بالا زنده مانده‌اند و حتی پیشرفت کرده‌اند. این در تضاد کامل با افراد عادی است که به لطف عملکرد این مدیران متحمل ضرر و زیان شده و با مشکلات اقتصادی مواجه شده اند!

راه حل – شکستن بانک ها

کشگری معتقد است که دولت مجبور است به بانک ها کمک مالی کند، زیرا بانک ها بزرگ تر از آن هستند که شکست بخورند. نجات ندادن آنها می تواند باعث سقوط اقتصاد شود. بنابراین او معتقد است که دولت تصمیمی آگاهانه برای کمک به وال استریت نمی کند، بلکه در عوض توسط دولت باج می گیرد.

از این رو بزرگ بودن بیش از حد برای ورشکستگی دلیل اصلی تصمیم گیری های بی پروا در این بانک ها است. کشکاری معتقد است که اگر بانک‌ها به اندازه‌ای درست اندازه‌گیری می‌شدند که مجبور بودند خود به تنهایی با پیامدهای خوب و بد تصمیم‌های خود مواجه شوند، بدون اینکه بحران سیستمی ایجاد کنند، سیستم به مراتب پایدارتر می‌شد و بحران‌های تکراری دوره‌ای متوقف می‌شد.

واقعیت: بزرگترین بانک ها باعث بحران نشدند

با این حال، اگر تصمیمات آقای کشکاری را تحلیل کنیم، به نظر می رسد که او از حقایق همان کمک های مالی که در تامین مالی آنها کمک کرده است، آگاه نیست. اولاً، بحران سال 2008 توسط بانک‌های خیلی بزرگ به دلیل ورشکستگی ایجاد نشد. Lehman Brothers حتی در لیست 10 برتری که باعث بحران شد نیز حضور نداشت!

درست است، این یک بانک بزرگ با منافع در سراسر کشور و در سراسر جهان بود. با این حال، هنوز هم نادرست است که بگوییم بانک برای ورشکستگی بسیار بزرگ است. به طور مشابه، Bear Sterns، Wachovia یا Washington Mutual در فهرست غول‌های بانکی ایالات متحده حضور نداشتند. در عوض، افراد بزرگ کسانی بودند که روز را نجات دادند. اگر JP Morgan Chase، Bank of America و Citibank نبودند، نمی‌توانست به این راحتی از بحران جهانی جلوگیری کند.

واقعیت: بانک های کوچک باعث رکود بزرگ شدند

آقای کشکاری زمانی که خواستار شکستن بانک ها می شود، یک فرض اساسی را مطرح می کند. او معتقد است که بانک های کوچکتر به معنای سیستم با ثبات تر است. با این حال، تاریخ می تواند با تحلیل او متفاوت باشد. رکود بزرگ، یعنی بدترین وضعیت اقتصادی که تاکنون برای بشر شناخته شده است، از فروپاشی تعداد زیادی از بانک ها و مؤسسات مالی بسیار کوچک آغاز شد. اون موقع اصلا غول وجود نداشت! با این حال، سقوط بانک های کوچکتر یکی پس از دیگری فاجعه ای را رقم زد که مانند آن را تا به امروز دنیا ندیده است.

کجا توقف کنیم؟

یکی دیگر از مسائل مهم طرح نیل کشکاری این است که ابهام وجود دارد که کجا دولت باید از شکستن این بانک ها دست بردارد. بانک‌هایی مانند JP Morgan Chase و Bank of America به قدری بزرگ هستند که حتی اگر به چند قطعه تقسیم شوند، هر یک از این بانک‌ها همچنان آنقدر بزرگ خواهند بود که خطرات سیستماتیک را به همراه خواهند داشت. بنابراین سوال مهم این نیست که آیا روند تجزیه بانک ها آغاز شود یا خیر، بلکه در چه مرحله ای باید این روند متوقف شود؟

چه کسی پروژه های بزرگ را تامین مالی خواهد کرد؟

به نظر می رسد آقای کشکاری نیز فراموش کرده است که این بانک های بزرگ هستند که امکانات مالی برای پروژه های بزرگ را دارند که به نقاط عطف آمریکا تبدیل شده اند. اگر سیستم فقط از بانک های کوچک تشکیل می شد، خودشان نمی توانستند ریسک های بزرگی را متقبل شوند. بنابراین، پروژه‌های بزرگ تنها توسط کنسرسیومی از بانک‌ها تأمین مالی می‌شوند و تجهیز سریع وجوه و بدون بوروکراسی بیش از حد بسیار دشوار خواهد شد.

بنابراین تحلیل آقای کشکاری کج‌راه به نظر می‌رسد. تجزیه و تحلیل بارها و بارها ثابت کرده است که شکستن بانک های بزرگ تغییر چندانی در سیستم ایجاد نمی کند. با این حال، ایده شکستن بانک ها بارها و بارها سر خود را بالا می برد.

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *