مشارکت سازمان های غیردولتی و نظرات کارشناسان
در سالهای اخیر، سازمانهای غیردولتی یا سازمانهای غیردولتی تا آنجا که به نحوه عملکرد و فرآیندهایشان مربوط میشود، شرکتی شدهاند.
این امر به ویژه در مورد آن دسته از سازمانهای غیردولتی که به بودجه Big Ticket متکی هستند و همچنین توسط افراد بسیار ثروتمندی مانند بیل گیتس، وارن بافت، عظیم پریمجی و NR Narayana Murthy اداره میشوند.
علاوه بر این، حتی آن دسته از بنیادها و تراست های بشردوستانه شرکتی که تاکنون به شیوه موسسات خیریه دوران قدیم اداره می شدند، اکنون به صورت حرفه ای مدیریت و اداره می شوند. این پیامدهایی برای نحوه تعامل این سازمانهای غیردولتی با سرمایهگذاران، اهداکنندگان، ذینفعان و سایر سهامداران اجتماعی و دولتی و همچنین بخش خصوصی دارد.
در حالی که برخی از کارشناسان بر این باورند که شرکتی شدن سازمانهای غیردولتی منجر به مسئولیتپذیری، شفافیت و کارایی بیشتر میشود، برخی دیگر نگران هستند که این روند آنها را در تامین مالی و کمک به ذینفعان مکانیکی و روباتیک تبدیل کند، جایی که همه چیز به قدری فرآیندی است که هدف اصلی اجرای آن است. یک سازمان غیردولتی شکست خورده است که قرار است به سمت حاشیه نشینان و محرومان برسد.
در واقع، اگر سازمانهای غیردولتی مانند شرکتهای بزرگ شوند، این احتمال وجود دارد که انگیزههای انساندوستانه و انسانی که آنها را به حرکت در میآورد و دلیل وجودشان است، نفی شود.
نمونه ای از بنیاد بیل و ملیندا گیتس
با این اوصاف، دلایل کافی برای این باور وجود دارد که با توجه به سرمایههای هنگفت و گستردگی عملیاتی که آنها انجام میدهند، شرکتی شدن سازمانهای غیردولتی مدتها به تعویق افتاده است.
به عنوان مثال، مشهورترین بنیاد بشردوستانه، بنیاد بیل و ملیندا گیتس در مقیاس میلیون ها و حتی میلیاردها دلار فعالیت می کند، به این معنی که نیاز به پیروی از مجموعه ای از فرآیندها و رویه های تجویز شده وجود دارد که یک ساختار و یک ساختار را تحمیل می کند. روشی برای رویکرد آن به بشردوستی
به عبارت دیگر، وقتی کسی با چنین مبالغ هنگفتی سروکار دارد، منطقی است که چنین بنیادهایی به صورت حرفه ای در راستای شفافیت و مسئولیت پذیری اداره و مدیریت شوند .
علاوه بر این، بنیاد بیل و ملیندا گیتس با سران کشورها و دیگر مقامات بلندپایه تعامل دارد، به این معنی که اگر مانند یک شرکت اداره نشود، ممکن است مسائل مربوط به اعتبار و احترام به وجود بیاید.
به عبارت دیگر، چنین بنیانهای بزرگی نیاز به یک فرآیند مشخص دارند که باید دنبال شود، زیرا در نهایت، رویکردهای آماتوری زمانی که به طور منظم با نخست وزیران و روسای جمهور به عنوان یک امر عادی ملاقات میکنند، کارساز نیستند.
شرکتسازی سازمانهای غیردولتی برای شفافیت و مسئولیتپذیری مدتها مونده است
ظهور سازمانهای غیردولتی که حتی در دهههای قبل همیشه حضور داشتند، اما اهمیت آنها در دو تا سه دهه گذشته افزایش یافت، به این معنی است که آنها اکنون سهامدارانی مسئول در جامعه و حاکمیت عمومی هستند و این بدان معناست که آنها باید عملیات عادلانه را انجام دهند. و فرآیندهای شفاف و همچنین متخصصان پاسخگو در خط مقدم شیوه کار خود هستند.
علاوه بر این، چندین سازمان غیردولتی مشکوک وجود دارند که یا فقط روی کاغذ وجود دارند یا توسط اپراتورهای شبانه پرواز میکنند که در آنها و مروجین آنها پس از تامین بودجه لازم از سهامداران ثروتمند و دولتی، بدون هیچ ردی ناپدید میشوند.
در واقع، به همین دلیل است که بسیاری از کارشناسان و خود سازمانهای غیردولتی شرکتی شدهاند تا مبادا برچسب معاملات مشکوک و مشکوک به آنها بچسبد و معامله آنها و شهروندان برجستهای که پشت سرشان هستند، لکهدار شود.
علاوه بر این، این واقعیت باقی میماند که تأمینکنندگان مالی و کمککنندگان در برخورد با افراد رویهای و حرفهای که سازمانهای غیردولتی را پرسنل میکنند، راحتتر هستند تا همه آنها «در یک صفحه» باشند.
بسیار متداول است که بنیادهای ذکر شده در بالا و سایر بنیادهای مشابه دارای فارغ التحصیل و فارغ التحصیل در رشته مددکاری اجتماعی باشند و قبلاً با سایر NGOها به عنوان کارمند کار کرده اند تا اعتبار آنها افزایش یابد.
تأثیر شرکتی شدن سازمان های غیردولتی
در مورد تأثیر شرکتسازی بر ذینفعان، در اینجا باید کمی محتاط بود زیرا نظرات متناقضی در مورد اینکه این چه کاری برای آنها خواهد داشت وجود دارد. در حالی که بنیادهای بزرگ اصرار دارند که وقتی سازمانهای غیردولتی سازمانیافته با آنها تماس میگیرند، وضعیت ذینفعان بهتر است، برخی از فعالان غیر از این احساس میکنند.
این به دلیل ظهور بهاصطلاح اهداکننده سلبریتی است که در آن افراد ثروتمندی که به خودی خود افراد مشهور هستند، اغلب مشارکتهای خود را در چنین سازمانهای غیردولتی بهعنوان تمرینی برای برندسازی شخصی و بیشتر بهعنوان فعالیتهای عکاسی میدانند تا به دلیل نگرانی واقعی برای افراد محروم. .
علاوه بر این، شرکتی شدن سازمانهای غیردولتی بحث قدیمی را در مورد اینکه آیا متخصصان واقعاً میتوانند نیازها و خواستههای افراد محروم را درک کنند که بیش از هر چیز دیگری نیاز به رویکردی صمیمانه به مشکلاتشان دارند، احیا کرده است.
به عبارت دیگر، نگرانی در برخی بخشها این است که وقتی سازمانهای غیردولتی شرکتها به اهداف خود دست میزنند، به ذینفعان پرداخت میشود. البته، این دیدگاه ما بر اساس تجربه در تعامل با سازمانهای غیردولتی شرکتی است که تا زمانی که قصد واقعی در پشت عملیات آنها وجود داشته باشد، شرکتسازی واقعاً برای همه مفید خواهد بود.
نتیجه
در نهایت، این نیز موردی است که شرکتسازی سازمانهای غیردولتی مرحلهای ضروری در تکامل آنها از پسزمینه به پیشزمینه گفتمان اجتماعی است.
ما واقعاً راه درازی را از بشردوستانه نمادین قلب خونریزی گرفتهایم تا به مرحلهای رسیدهایم که مهرهها و پیچها به اندازه سرفصلهای جذب سرمایه و افرادی که پشت چنین سازمانهای غیردولتی هستند مهم هستند.
به عبارت دیگر، تا زمانی که فرآیندها و رویهها با احساس رسالت و هدف دنبال شوند، مکمل چشمانداز و تفکری است که زیربنای رویکرد بنیانگذاران آن است و این قطعاً میتواند به همه ذینفعان کمک کند.
بدون نظر