1. رویدادها: رویدادها شرایطی هستند که برای انجام فرآیند باید وجود داشته باشد. این چیزی است که بر خلاف چیزی که عمدا انجام می شود اتفاق می افتد. می تواند به عنوان اثری در نظر گرفته شود که پس از ارائه علت کافی رخ می دهد. هر فرآیند با یک رویداد شروع و به پایان می رسد. 

     

  2. وظایف: یک وظیفه کوچکترین واحدی است که فعالیت را می توان به آن تقسیم کرد. شکستن آن برای هدف مورد نظر امکان پذیر نیست. فرآیند کسب و کار فعالیت های مختلف و همچنین روابط متقابل بین آنها را توصیف می کند. توجه به این نکته ضروری است که روابط متقابل مهمتر از وظایف هستند. در هر ساختاری، کل بزرگتر از مجموع اجزای آن است. بنابراین هنگام انجام تمرینات BPM، باید دید هم افزایی داشت. 

    مشکل شماره یک BPM امروزه این است که اکثر تمرین‌کنندگان قادر به درک دیدگاه سیستم نیستند. کارکنان همان کسب و کار اهداف متناقضی دارند. بنابراین یک متخصص منابع انسانی ممکن است در نهایت فرآیند خود را بهینه کند، اما ممکن است تأثیر نامطلوبی بر عملکرد بخش بازاریابی داشته باشد. بنابراین مشکلات صرفاً در حال جابجایی هستند تا اینکه واقعاً حل شوند. درک خوب نحوه اتصال فرآیند به سایر فعالیت ها و فرآیندها به حل این مشکل و دستیابی به پیشرفت پایدار کمک می کند.

     

  3. تصمیمات: ممکن است تصمیمات خاصی وجود داشته باشد که ممکن است به عنوان بخشی از یک فرآیند اتخاذ شود. واگذاری تصمیمات به دست افراد درگیر عواقب نامطلوبی دارد. این احتمال وجود دارد که در صورت عدم وجود دستورالعمل های روشن، تصمیمات اتخاذ شده توسط افراد مختلف متفاوت باشد. این باعث ایجاد تجارب متناقض برای مشتریان و کاهش کیفیت می شود. 

    به عنوان مثال فرآیند اعطای مرخصی در هر سازمان بزرگ را در نظر بگیرید. قوانین صریحی وجود دارد که تعداد برگ هایی را که فرد می تواند انجام دهد و همچنین روش تایید آنها را مشخص می کند. بنابراین، اگرچه ممکن است به نظر برسد که مدیر تصمیمات مربوط به اعطای مرخصی را می گیرد، تمام کاری که آنها انجام می دهند پیروی از یک رویه از پیش تعریف شده است. بنابراین مهم نیست که چه کسی مدیر باشد، تصمیمات همیشه ثابت خواهند ماند، زیرا آنها بر اساس قوانین و نه بر اساس کسانی که درگیر هستند، اتخاذ می شوند. چنین قوانینی معمولاً به گونه‌ای وضع می‌شوند که گویی، سپس و شرایط دیگری در این فرآیند وجود دارد.

     

  4. ورودی ها: تا زمانی که ورودی ها را ارائه ندهد، یک فرآیند نمی تواند کار کند. ورودی های صحیح مانند غذای مناسب برای فرآیند هستند. درست همانطور که خوردن غذای ناسالم ما را ناسالم می کند، دادن ورودی های نادرست این فرآیند را ناسالم و ناکارآمد می کند. در اینجا برخی از ورودی های رایج مورد نیاز یک فرآیند آورده شده است. 

    افراد: فرآیندها مستلزم افرادی با استعداد و نگرش صحیح هستند. به همین دلیل است که تقسیم وظایف بسیار مهم است. در یک سازمان فرآیند محور، می توانید ترتیبی دهید که یک فرد غیر ماهر کارهای روزمره را انجام دهد در حالی که یک فرد ماهر می تواند برای انجام کارهای مهم مستقر شود. تطبیق مهارت ها با الزامات کار هزینه ها را کاهش می دهد و کارایی را افزایش می دهد.

    مواد اولیه: مواد اولیه باید به موقع و با حداقل هزینه در دسترس باشند. شرکت هایی هستند که فرآیندهای تدارکات را به عنوان شایستگی های اصلی خود ساخته اند.

    اطلاعات: اطلاعات صحیح باید در اختیار همه نهادها قرار گیرد. کارگر باید مهارت داشته باشد و با روش کار آشنا باشد. مدیر باید بازخورد مستمر دریافت کند تا اطمینان حاصل شود که تولید در هدف و طبق برنامه ریزی است.

     

  5. خروجی ها: خروجی های حاصل از فرآیند باید به طور مستمر نظارت شوند. این به اندازه گیری اثربخشی و کارایی فرآیند و پیشنهاد تغییرات در صورت لزوم و در صورت لزوم کمک می کند.

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *