در حالی که مدیریت علمی فردریک تیلور به ایجاد شرکت های بزرگ آمریکایی کمک کرد که به سرعت این دیدگاه را اتخاذ کردند، دهه 1970 شاهد ظهور شرکت های ژاپنی بود. این شرکت ها در پایان جنگ جهانی دوم که ژاپن از نظر اقتصادی ویران شده بود، بسیار کوچک بودند. با این حال، در عرض دو دهه، گروهی از شرکت های ژاپنی به طور کامل به آمریکایی ها تبدیل شدند. قابل توجه ترین نمونه ها شرکت هایی مانند تویوتا، سوزوکی، نیسان و هوندا هستند. آنها غول های آمریکایی فورد موتورز، جنرال موتورز و کرایسلر را در زمین چمن خانگی شکست داده بودند.
فروش خودروهای وارداتی ژاپنی از تعداد خودروهای داخلی فروخته شده بیشتر بود، حتی با وجود اینکه عوارض وارداتی بالایی وجود داشت تا به عنوان موانع تجاری عمل کند. این امر فلسفه فرآیند ژاپنی را به دانش جهانیان رساند. از آنجایی که از خلأهای موجود در نظریه تا آن زمان شکست ناپذیر «مدیریت علمی» استفاده کرده بود، محبوبیت بیشتری پیدا کرد. در اینجا مفاهیم مطرح شده در دیدگاه ژاپنی آمده است.
نقص در فلسفه فردریک تیلور
فردریک تیلور یک سیستم بی عیب و نقص برای ایجاد یک فرآیند در یک زمان معین ایجاد کرده بود. با این حال، او فراموش کرد که بعد زمان را در نظر بگیرد. به بیان ساده، روشهای تیلور در دوران اوج خود خوب بودند، با این حال جهان مکانی پویا بود. فن آوری های جدید و جدید هر روز معرفی می شد. این فناوریهای جدید میتوانند بهترین شیوههای بسیاری از کسبوکارها را تغییر دهند.
سازمانهایی مانند فورد موتورز متوجه نشدند که بهترین شیوههای آنها دیگر اصلاً بهترین شیوه نیست. یک مثال خاص در مورد کاهش قیمتهای فناوری اطلاعات و محاسبات و در نتیجه استفاده از این فناوریها توسط ژاپنیها در نظارت بر موجودی آنها در زمان واقعی است که هزینههای قابلتوجهی را کاهش میدهد.
از این رو دیدگاه ژاپنی به جهان می آموزد که فرآیندها ایستا نیستند و نباید به این شکل در نظر گرفته شوند. تغییراتی وجود دارد که بر قیمت و در دسترس بودن نهاده هایی مانند نیروی کار، فناوری و مواد خام تأثیر می گذارد. یک فرآیند مؤثر، تغییرات را به خوبی مشاهده می کند و به طور مداوم برای همگام شدن با بازار بهبود می یابد. تمرکز در اینجا تنها بر ایجاد بهترین فرآیندها نیست، بلکه اطمینان از اینکه بهترین فرآیندها در مدت زمان طولانی بهترین باقی می مانند.
اصول روش ژاپنی مدیریت فرآیند کسب و کار
در زیر به برخی از اصول روش ژاپنی اشاره شده است. با این حال، درک این نکته ضروری است که آنها ابزار صرف هستند و بزرگتر از خود مفهوم نیستند. ابزارها به شرح زیر است:
- ناب: ژاپنی ها معتقدند که کیفیت چیزی است که برای هدف مناسب است. هر چیزی کمتر باعث نارضایتی می شود، هر چیزی بیشتر هزینه ها را افزایش می دهد و محصولات را غیرقابل دسترس می کند. کل فرآیند و هر فعالیت را از دیدگاه مشتری بازنگری کنید. آنها مقدار ارزش افزوده در هر مرحله را در مقابل هزینه های ایجاد شده در هر مرحله در نظر می گیرند. فعالیت های دارای ارزش مشکوک یا حذف می شوند یا اصلاح می شوند.
- کایزن: ژاپنی ها مفهوم پیشرفت کوچک را در تجارت خود ایجاد کردند. آنها پیشنهاد راههای بهتر و استفاده از فنآوریهای جدیدتر را که میتوانند ارزش بیشتری به فرآیند بیافزایند، بر عهده کارگران سازمان قرار دادند. از زمانی که فناوریها بهموقع در دسترس قرار گرفتند، کسبوکارها هرگز مسیر خود را از دست ندادند.
- شش سیگما: تمرکز در اینجا بر انجام درست کارها بود. ژاپنی ها روشی بی نقص برای ایجاد سیستمی ایجاد کردند که در آن تنها 3.14 نقص در هر میلیون قابل تحمل بود.
این فلسفه شرکتهای ژاپنی را قادر میسازد تا کارهای درست را انجام دهند و به درستی کارهایی را انجام دهند که آنها را قادر میسازد تا رقابت کنند و بر غولهای آمریکایی غلبه کنند.
بدون نظر