اهمیت اصول مدیریت: راهنمایی جامع برای موفقیت سازمانی
مقدمه
در دنیای کسبوکار پویا و رقابتی امروز، پیشرفت افراد توانمند و سختکوش در مسیر شغلی خود به جایگاههای مدیریتی منجر میشود. این پیشرفت، در حالی که پاداشهایی را به همراه دارد، با مشکلات و چالشهایی نیز روبرو است که مدیران باید برای غلبه بر آنها آماده باشند. مدیریت در سازمان، فراتر از هدایت اعضای تیم به سمت موفقیت و لذت بردن از رشد آنها است. زمانی که مسئول پیشرفت کارمندان و موفقیت تیم هستید، مسیری دشوار در پیش دارید، زیرا چالشهای جدید میتوانند به سرعت ظاهر شوند و همهچیز را تغییر دهند. چگونگی رسیدگی به این مشکلات، میزان موفقیت یک مدیر را تعیین میکند.
هیچ کشور، سازمان یا شرکتی در جهان بدون مدیریت صحیح و رعایت اصول مدیریت به موفقیت نرسیده است. مدیریت مؤثرترین عامل موفقیتهای فردی و اجتماعی است و به ما کمک میکند تا از پدیدههای اطرافمان به درستی استفاده کرده و طوفان مشکلات را با کمترین آسیب پشت سر بگذاریم. در واقع، مدیریت فرآیند بهکارگیری کارآمد و اثربخش منابع مادی و انسانی تحت نظام ارزشی پذیرفته شده جامعه، با عنایت به اصولی چون برنامهریزی، سازماندهی، بسیج منابع و امکانات، هدایت و کنترل و نظارت بر اساس اهداف از پیش تعیین شده است. هدف نهایی مدیریت، بهبود عملکرد و ارتقاء عملیات درونی سازمان و نیز رسیدن به اهداف و استراتژیهای تعیین شده میباشد.
این مقاله به بررسی جامع اهمیت اصول مدیریت و ابعاد مختلف آن میپردازد تا به شما به عنوان یک مدیر کمک کند تا آمادگی لازم برای مواجهه با چالشها را داشته باشید.
اصول مدیریت چیست؟
اصل به معنای “یک حقیقت یا گزاره اساسی است که به عنوان پایه و اساس یک سیستم اعتقادی یا رفتاری یا زنجیرهای از استدلال عمل میکند”. اصول مدیریت، فارغ از رویکرد مورد استفاده (مانند قابل پیشبینی، چابک، یا هیبرید)، راهنمایی برای بهکارگیری دانش، مهارتها، ابزارها و تکنیکها در فعالیتهای پروژه و در نهایت برای برطرف کردن نیازهای پروژه هستند. این اصول مانند قوانین کلی فرآیند مدیریت پروژه عمل میکنند و هر مدیر پروژه باید برای تکمیل موفقیتآمیز پروژه به آنها پایبند باشد و اطمینان حاصل کند که در جهت درستی فعالیت میکند.
اصول مدیریت میتوانند فاکتورهای اخلاقی را نیز منعکس کنند. برای تعیین انتظارات اخلاقی در طول پروژه، نیاز است که یک آیین اخلاقی برای تیم پروژه مشخص شود. از اصول اساسی مدیریت پروژه، ارزشهای مشخص شده در آیین اخلاقی است که بر اساس چهار ارزش مسئولیتپذیری، احترام، انصاف، و صداقت تعیین میشود.
لوتر گیولیک اصول مدیریت را به هفت اصل کلی تحت کلمه POSDCORB تقسیم کرده است که شامل برنامهریزی، سازماندهی، کارگزینی، هدایت، هماهنگی، گزارشدهی و بودجهبندی میشود.
وظایف و اصول پنجگانه مدیریت
هنری فایول، صنعتگر فرانسوی، اظهار داشت که همه مدیران پنج وظیفه اصلی انجام میدهند: برنامهریزی، سازماندهی، رهبری، هماهنگی و کنترل. امروزه، این وظایف معمولاً به چهار بخش برنامهریزی، سازماندهی، رهبری و کنترل خلاصه میشوند. با این حال، برخی متون جدیدتر، استخدام را نیز به عنوان یک وظیفه کلیدی اضافه میکنند و وظایف اصلی مدیران را شامل برنامهریزی، سازماندهی، استخدام، هدایت (رهبری) و کنترل میدانند. دانستن این اصول برای مدیران در تمام سطوح مدیریت بسیار اهمیت دارد.
1. برنامهریزی
برنامهریزی، اولین و مهمترین وظیفه مدیریت است و در هر سطحی از مدیریت مورد نیاز است. برنامهریزی یعنی تصمیمگیری از پیش در مورد اینکه چه کاری انجام شود، چه زمانی و چگونه انجام شود و چه کسی آن را انجام خواهد داد. برنامهریزی کمک میکند تا سازمان از وضعیت موجود خود به وضعیت مطلوبش برسد. این فرآیند را میتوان تفکری منظم درباره روشها و ابزار دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده دانست. برنامهریزی دقیق مانع از سردرگمی، عدم اطمینان و اتلاف منابع میشود.
چرا برنامهریزی اهمیت دارد؟
الف. جهتدهی به سازمان و کارکنان: در فرآیند برنامهریزی، اهداف سازمان به زبانی ساده و واضح تعریف میشود. این امر باعث میشود که همه کارمندان جهت بگیرند و تمام تلاش آنها به سمت هدف خاص متمرکز شود. به این ترتیب، برنامهریزی نقش مهمی در دستیابی به اهداف سازمان ایفا میکند. برای مثال، اگر شرکتی هدف فروش خاصی را تعیین کند، تمامی بخشها مانند خرید، پرسنل، امور مالی، اهداف خود را با توجه به این هدف فروش تعیین میکنند و تمرکز همه مدیران معطوف به دستیابی به اهدافشان خواهد شد.
ب. ترویج ایدههای نوآورانه: برنامهریزی بهترین جایگزین را از میان گزینههای موجود انتخاب میکند. در حین تلاش برای کشف این جایگزینها، بسیاری از ایدههای جدید پدیدار میشوند و مورد مطالعه قرار میگیرند تا بهترین آنها مشخص شود.
ج. کاهش فعالیتهای همپوشانی و اتلاف زمان: با استفاده از برنامهریزی، میتوانید هدفی را تعیین کرده و استراتژی برای خود بسازید. برنامهریزی مناسب به شما کمک میکند تا روی کار خود متمرکز باشید و بدون انجام هیچگونه فعالیت بیهودهای به طور پیوسته پیش بروید.
د. ایجاد استانداردها برای کنترل: با تعیین اهداف سازمان از طریق برنامهریزی، تمامی افراد شاغل در سازمان و تمامی بخشها از “چه زمانی”، “چه چیزی” و “چگونه” انجام کارها مطلع میشوند. استانداردها در مورد کار، زمان و هزینه، به انجام دقیق و منظم برنامهریزی و پیشبرد اهداف کمک میکنند. برنامهریزی پیشنیاز کنترل مؤثر است؛ بدون برنامه، هیچ استانداردی برای مقایسه وجود ندارد و کنترل بدون برنامهریزی غیرممکن است.
ه. مدیریت ریسک و عدم قطعیت: آینده پر از عدم قطعیت است و برنامهریزی تدارکات لازم برای مواجهه با آنها را فراهم میکند. این امر برای موفقیت هر سازمانی ضروری است، زیرا رویدادهای پیشبینی نشدهای رخ میدهند که باید به سرعت با آنها برخورد کرد.
و. ایجاد مزیتهای رقابتی: برنامهریزی به سازمانها کمک میکند تا دیدی واقعبینانه از نقاط قوت و ضعف فعلی خود نسبت به رقبای اصلی داشته باشند. بخش مدیریت میتواند مناطقی را که رقبا آسیبپذیر هستند شناسایی کرده و استراتژیهای بازاریابی برای استفاده از این نقاط ضعف ایجاد کند.
ز. استفاده مؤثر از منابع: برنامهریزی شامل تصمیمگیری قبل از فعالیتها است. این امر منجر به استفاده مؤثر از منابع در ارزانترین و بهترین حالت خود میشود.
ح. جلوگیری از شکستهای تجاری: برنامهریزی شامل انتخاب بهترین اهداف، تبدیل عدم قطعیت به قطعیت، صرفهجویی در هزینهها، هماهنگی، مواجهه با پیچیدگیها، کنترل مؤثر و استفاده مؤثر از منابع است که در نهایت به جلوگیری از شکستهای تجاری کمک میکند.
روشهای برنامهریزی:
مدیران در سطوح مختلف مدیریتی در برنامهریزی سازمان مشارکت دارند و روشهای برنامهریزی متفاوت است. سه روش اصلی برنامهریزی عبارتند از:
- برنامهریزی از بالا به پایین (متمرکز): دفتر مرکزی سازمان دستورالعملهایی شامل تعریف کسبوکار، بیانیه مأموریت و اهداف اقتصادی و اجتماعی را تدوین و به سطوح پایینتر ارسال میکند.
- برنامهریزی از پایین به بالا (غیرمتمرکز): در این روش، مدیریت سطوح میانی و پایین طرح را تهیه و برای تصویب نهایی به مدیریت سطح بالاتر ارائه میکند. این روش مشارکت مدیران پایینتر و تعهد کامل آنها را تضمین میکند.
- مدیریت بر اساس اهداف (MBO): این روش ابزاری قدرتمند است که در آن تمام سطوح مدیریت در فرآیند هدفگذاری دخالت دارند. مأموریت و اهداف سازمان به مدیران سطوح پایینتر منتقل میشود و آنها با مشورت زیردستان خود برنامهها و اهدافشان را انجام میدهند. این روش مشارکت کارکنان و تعهد آنها را نسبت به کارشان افزایش میدهد.
2. سازماندهی
سازماندهی به عنوان دومین قسمت از اصول پنجگانه مدیریت، شامل فعالیتهایی است که منابع فیزیکی، مالی و انسانی را جمعآوری کرده و روابطی سازنده میان آنها ایجاد میکند. این کار با هدف دستیابی به اهداف سازمان صورت میگیرد. سازماندهی به معنای مشخص کردن مسیر کار برای خود، زیردستان و بالادستیها است. گامهای سازماندهی شامل شناسایی فعالیتها، طبقهبندی و گروهبندی آنها، تخصیص وظایف، تفویض اختیار و ایجاد مسئولیت در کارکنان، و ایجاد تناسب میان قدرت و روابط است. در این بخش، مدیر باید ساختار سازمان را متناسب با اهداف و منابع ایجاد کند و افراد مناسب را برای این ساختار فراهم آورد.
3. جذب نیروهای جدید / کارگزینی
استخدام به عنوان یکی دیگر از اصول پنجگانه مدیریت، با هدف ایجاد ساختاری برای سازمان و حفظ این ساختار انجام میشود. هدف اصلی استخدام، قراردادن شخصی مناسب برای انجام مسئولیتی مرتبط و مناسب است. این فرآیند شامل برنامهریزی برای نیروی انسانی (ارزیابی و تخمین تواناییها، انتخاب گزینههای مناسب)، انتخاب عضو، آموزش و توسعه نیروی جذبشده، تعیین حقوق و پاداش، ارزیابی عملکرد و ارتقاء درجه فرد استخدامشده است. یک مدیر خوب میتواند بین استخدام مهارتهای خوب و اخلاق و رفتار مناسب، تناسب برقرار کند و ترکیب مناسبی از هر دو را پیدا کند. اتخاذ تصمیم اشتباه در استخدام میتواند به سرعت بر روحیه و عملکرد تیم تأثیر بگذارد.
4. هدایت و فرماندهی / رهبری
هدف اصلی مدیریت از هدایت و فرماندهی، کارآمدتر کردن فعالیتهای یک تیم یا کل سازمان برای رسیدن به اهداف کلی سازمان است. هدایت و رهبری جنبه غیرشخصی هر مدیریتی است که به صورت مستقیم با تأثیرگذاری، راهنمایی، نظارت و ایجاد انگیزه در کارمندان و اعضای تیم سروکار دارد. رهبری شامل نظارت (بر عملکرد نیروها و راهنمایی آنها)، انگیزش (تشویق اعضا برای رشد و عملکرد بهتر از طریق پاداشهای مادی و غیرمادی)، رهبری (هدایت اعضای تیم به سبکی متفاوت با ریاست)، و ارتباطات (انتقال اطلاعات، تجربه و نظرات برای درک مشترک در سازمان) است.
5. کنترل / ارزیابی
هر سازمانی معیارها و اهداف از پیش تعیینشدهای دارد. هدف از کنترل در مدیریت، اصلاح انحرافات و بررسی میزان موفقیت سازمان بر مبنای اهداف و استانداردهای تعریف شده است. در یک سیستم کارآمد، کنترل میتواند انحرافات آینده را شناسایی و از وقوع آنها پیشگیری کند. کنترل مقایسهای است بین آنچه هست و آنچه باید باشد. این اصل شامل اندازهگیری میزان نزدیک شدن به هدف، میزان تلاش هر کارمند، مقایسه روش کاری، ارزیابی کیفیت کالا یا خدمات و کنترل روش فعالیت افراد و ارائه بازخورد یا پیشنهاد تغییر است. هماهنگی بین تیمها و افراد مختلف نیز در این بخش انجام میشود.
اصول مدیریت پروژه در PMBOK 7th
دانشنامهی PMBOK 7th دوازده اصل مدیریت پروژه را معرفی میکند که در صورت اجرایی شدن، میتواند نتایج مثبت و موفق پروژه را به همراه داشته باشد. این اصول به مدیر پروژه کمک میکنند تا محدوده پروژه را برای اجرای قابل قبول مدیریت کرده و نیازها، اهداف، منابع، بودجه و زمانبندی پروژه را شناسایی کند.
1. سرپرستی سختکوش، محترم و مراقب باشید
سرپرستی به معنای مسئولیت مراقبت از چیزی و مدیریت مسئولانه منابع است. یک سرپرست میبایست با اقدامات و تصمیمات خود، موجب ایجاد اعتماد و پذیرش در میان اعضای تیم شود. وظایف سرپرستان شامل درستکاری (بازتاب ارزشها، اصول و رفتارهای مورد انتظار، پذیرش بازخورد)، مراقبت (امانتداری از امور سازمانی)، قابل اعتماد بودن (درک چرایی تصمیمات، شناسایی تعارض منافع شخصی و سازمانی)، و سازگاری (با قوانین و مقررات درون و برون سازمانی) است.
2. یک محیط مشارکتی برای تیم پروژه ایجاد کنید
تیمهای پروژه متشکل از افرادی با مهارتها، دانشها و تجارب متنوع هستند که به صورت مشارکتی میتوانند هدفی مشترک را موثرتر و کارآمدتر انجام دهند. ایجاد چنین محیطی مستلزم توافقات، ساختارها و فرایندهای تیمی است که امکان همکاری را فراهم میسازد. پرورش یک محیط مشارکتی، تبادل دانش و ایدهها را آسانتر کرده و دستاوردهای بهتری را برای پروژه فراهم میکند.
3. به طور موثر با ذینفعان همکاری کنید
ذینفع کسی است که ممکن است پروژه را تحت تأثیر قرار دهد یا خود متأثر شود. تعامل موثر با ذینفعان مستلزم ارتباط پایدار و همکاری فعالانه از آغاز تا پایان پروژه است. این همکاری به حداقل رساندن تأثیرات منفی و حداکثر رساندن تأثیرات مثبت، افزایش رضایت ذینفعان و یافتن راهکارهایی قابل پذیرش برای طیف وسیعی از آنها کمک میکند.
4. بر ارزش تمرکز کنید
در اصول مدیریت پروژه، ارزش از منافع حاصل از یک پروژه به دست میآید و شاخص موفقیت پروژه از دیدگاه مشتری یا کاربر است. ارزش ممکن است به صورت سهم مالی یا رفع یک نیاز با راهکاری ارزشمند بیان شود. انگیزه تجاری (Business Case) که شامل نیاز تجاری، توجیه پروژه و راهبرد تجاری است، بخش مهمی از این اصل است.
5. شناسایی تعاملات سیستم و ارزشگذاری آنها
یک پروژه سیستمی از اجزای متعامل و به هم وابسته است. تیمهای پروژه میبایست با نگاه به پروژه به عنوان سیستمی با بخشهای کاری منحصر به فرد، دیدگاه کلنگر را بپذیرند. مهارتهایی مانند به چالش کشیدن مفروضات، تفکر انتقادی، و مدیریت فعالانه یکپارچگی، از نگاه سیستمی به پروژه پشتیبانی میکنند.
6. رفتارهای رهبرانه از خود نشان دهید
یک رهبری موثر، باید عناصر سبکهای مختلف رهبری را اقتباس و ترکیب کند. رهبری موثر زمانی نشان داده میشود که متناسب با موقعیت مورد نظر باشد. رهبران تأثیرگذار به دنبال تبدیل شدن به یک الگو در حوزههایی مانند صداقت، درستکاری و رفتار اخلاقی هستند و بر شفافیت و رفتار مشارکتی تمرکز دارند.
7. بر اساس شرایط زمینهای تناسبسازی کنید
این اصل بر مناسبسازی رویکرد پروژه به فراخور ویژگیهای منحصربهفرد پروژه و محیط آن تأکید دارد. این کار میتواند به سطح بالاتری از عملکرد و افزایش احتمال موفقیت پروژه کمک کند. منافع آن شامل تعهد عمیقتر اعضای تیم، کاهش اتلافها، تمرکز بر مشتریمداری، استفاده کارآمدتر از منابع، افزایش نوآوری و تطبیقپذیری سازمان در بلندمدت است.
8. کیفیت فرآیندها و محصولات را فراموش نکنید
کیفیت، میزان برآوردهسازی الزامات توسط مجموعهای از ویژگیهای ذاتی یک محصول، خدمت یا نتیجه است. ابعاد کیفیت شامل عملکرد، انطباق، تابآوری، رضایتمندی، یکنواختی، کارایی و پایداری میشود. تیمهای پروژه کیفیت تحویل محصول را از طریق بازرسی و آزمون ارزیابی میکنند و فعالیتها و فرایندها را از طریق بازبینیها و ممیزیها.
9. پیچیدگیها را رهبری کنید
پیچیدگی، ویژگی یک پروژه یا محیط آن است که مدیریت آن به دلیل رفتار انسان، رفتار سیستم و ابهامات موجود دشوار است. اگرچه پیچیدگی قابل کنترل نیست، اما تیمها میتوانند فعالیتهای خود را اصلاح کنند تا پیچیدگیهای رخ داده را برطرف کنند. به عنوان مثال، افزایش تعداد یا تنوع ذینفعان میتواند پیچیدگی پروژه را افزایش دهد.
10. پاسخهای ریسک را بهینهسازی کنید
تیمهای پروژه ریسکهای کلی پروژه را ارزیابی میکنند که اثر عدم قطعیت بر کل پروژه است. هدف مدیریت کلی ریسک این است که قرار گرفتن در معرض ریسک پروژه را در یک محدوده قابل قبول نگه دارد. سازمانها و تیمهایی که به طور مستمر از ارزیابی ریسک، برنامهریزی و اجرای پیشگیرانه پاسخ ریسک استفاده میکنند، اغلب راهحلی پیدا میکنند که هزینه کمتری نسبت به واکنش به مسائل هنگام بروز ریسک دارد.
11. انطباقپذیری و تابآوری را با آغوش باز بپذیرید
پروژهها به ندرت همانطور که در ابتدا برنامهریزی شدهاند، اجرا میشوند. ایجاد انطباقپذیری و تابآوری در یک پروژه، آمادگی مواجهه با تغییرات درونی و بیرونی را به تیمها القا میکند. این ویژگیها به تیمها کمک میکند که یاد بگیرند و به سرعت از شکستهای خود گذر کنند و به پیشرفت خود در جهت ارائه ارزش ادامه دهند.
12. فضای تغییر را برای رویارویی با موقعیتی موفقیتآمیز در آینده آماده کنید
مدیریت تغییر (یا توانمندسازی) یک رویکرد جامع برای انتقال افراد، گروهها و سازمانها از وضعیت فعلی به وضعیت آتی است که در آن منافع مورد نظر به دست میآیند. این متفاوت از کنترل تغییر پروژه است. مدیریت تغییر اثربخش، بیشتر از یک استراتژی انگیزشی استفاده میکند تا یک استراتژی اجبار، و نوعی تعامل و ارتباط دوجانبه محیطی را ایجاد میکند که در آن پذیرش و جذب تغییراتی روی میدهد که برخی از نگرانیهای معتبر کاربران مقاوم را مشخص میکند.
نظریههای مهم در اصول مدیریت
سیر اندیشههای مدیریتی از اندیشههای نخستین تا مکاتب معاصر، تحولات زیادی را تجربه کرده است. دو نظریه کلاسیک مهم، مدیریت علمی فردریک تیلور و مدیریت مدرن هنری فایول، پایههای درک ما از اصول مدیریت را شکل دادهاند.
اصول مدیریت علمی فردریک تیلور
فردریک تیلور به عنوان پدر «مدیریت علمی» شناخته میشود. نظریه تیلور به مدیران کمک کرد تا یک روش کاملاً علمی و مهندسیشده را در مدیریت پیاده کنند. سبک مدیریتی تیلور، با نظارت دقیق بر عملکرد مدیر و کارمندان، به افزایش بهرهوری سازمانها کمک شایانی میکند. رویکرد تیلور آکادمیک و دیسیپلینمحور بود و هدفش افزایش بهرهوری نیروی کار و کارایی فردی از طریق انضباط سازمانی بود.
چهار اصل مدیریت تیلور عبارتند از:
- 1. محاسبات علمی و ریاضی به جای حسابوکتاب سرانگشتی: تجزیه و تحلیل دقیق تمام مراحل فرایند انجام کار به مدیر کمک میکند تا بهرهوری سازمان را تا حد امکان افزایش دهد. این شامل محاسبه دقیق زمان صرف شده برای هر فعالیت و مشخص کردن جزئیات کار بر اساس تجزیه و تحلیلهای دقیق است.
- 2. دوری از اختلاف: تیلور معتقد بود که وجود اختلاف و تضاد بین مدیر و کارمندان به سود هیچیک از آنها نخواهد بود. یک «انقلاب ذهنی» باید صورت بگیرد که دیدگاه کارمندان و مدیران نسبت به یکدیگر را تغییر دهد و آنها حس کنند همه برای یک هدف مشترک کار میکنند.
- 3. جایگزین کردن همکاری با فردگرایی: این اصل بر شباهت به اصل دوری از اختلاف تأکید دارد و بیان میکند که مدیر و کارمندان باید همکاری، اعتقاد متقابل و حس حسن نیت داشته باشند. هدف این است که رقابت بین اعضا حذف و همکاری جایگزین آن شود تا میزان بهرهوری افزایش یابد.
- 4. حداکثرسازی بازدهی هر فرد: یکی از راهکارهای اصلی افزایش بهرهوری سازمان، افزایش دادن بهرهوری تکتک افراد به بیشترین میزان ممکن است. این هدف با انتخاب مناسبترین فرد برای هر وظیفه محقق میشود.
اصول مدیریت مدرن هنری فایول
هنری فایول به عنوان پدر تئوری «مدیریت مدرن» شناخته میشود. تئوری فایول به مدیر کمک میکند تا تمامی فعالیتهای داخلی سازمان را به گونهای تنظیم کند که به افزایش بهرهوری سازمان منجر شود. رویکرد فایول کاربردی بود و علاوه بر ارزشهای اقتصادی، به ارزشهای اجتماعی نیز توجه داشت و بر عدالت در سطح کارگران تأکید میکرد. نظریات فایول بر قدرت کار تیمی، وحدت سازمانی و تعادل قدرت معتقد بود و جنبه گستردهتری داشت که میتواند در اکثر کسبوکارها اعمال شود.
چهارده اصل مدیریت هنری فایول عبارتند از:
- 1. اصل تقسیم کار: تقسیم کار باعث بهبود بهرهوری، کارایی، قدرت و سرعت اعضای تیم میشود.
- 2. اصل اختیار و مسئولیت: مسئولیت، مدیران را به فعالیت وادار میکند و اختیار، کار را برای مدیران ساده میکند.
- 3. اصل نظم و انضباط: بدون نظم و انضباط هیچ کاری به سرانجام نمیرسد. رعایت این اصل به افزایش بهرهوری کار سازمانی و پیشرفت کارکنان کمک میکند.
- 4. اصل وحدت فرماندهی: هر کارمند باید فقط از یک مدیر یا سرپرست دستور بگیرد تا تضاد منافع ایجاد نشود.
- 5. اصل وحدت جهت: همه اعضای یک سازمان باید یک هدف واحد داشته باشند؛ این هدف مشترک به افراد انگیزه میبخشد و کار را برای آنها آسان میکند.
- 6. اصل تبعیت از منافع جمعی: فعالیتهای یک سازمان باید در جهت منافع کلیت آن سازمان باشد، نه در جهت منافع یک یا چند فرد خاص.
- 7. اصل دستمزد: حقالزحمه افراد باید بر مبنای میزان تلاش آنها تعیین شود تا اعضا برای افزایش بهرهوری خودشان انگیزه پیدا کنند.
- 8. اصل تعادل قدرت (مرکزیت): فایول معتقد به اصل تعادل در تقسیم و تمرکز قدرت است؛ تمرکز کامل قدرت یا عدم تمرکز کامل هر دو به مشکلاتی منجر میشوند که بهرهوری را کاهش خواهند داد.
- 9. اصل زنجیره اسکالر (سلسله مراتب): سلسله مراتب سازمانی باید از بالا به پایین تنظیم شود و هر عضو باید بتواند در صورت نیاز به صورت مستقیم با اعضای ارشد خود ارتباط برقرار کند.
- 10. اصل هدفمندی (نظم): هر یک از اعضای سازمان و هر وظیفهای باید در جایگاه مناسب خود قرار داشته باشند تا بهرهوری افراد و فعالیتها به حداکثر برسد.
- 11. اصل رعایت انصاف: مدیر سازمان مسئول است با همه اعضای سازمان به صورت منصفانه و محترمانه برخورد کند و هیچ کارمندی نباید با تبعیض روبرو شود.
- 12. اصل ثبات شغلی: برای اینکه یک کارمند بتواند به بالاترین سطح بهرهوری خود برسد، باید احساس امنیت شغلی داشته باشد.
- 13. اصل ابتکار: مدیر سازمان باید کارمندان را به داشتن خلاقیت و ابتکار عمل تشویق کند و تا حد لازم دست آنها را باز بگذارد؛ این اصل به افزایش سودآوری و ایجاد احساس ارزشمندی و اعتماد به نفس در کارکنان منجر میشود.
- 14. اصل روحیه تیمی (Esprit de Corps): یکی از مهمترین مسئولیتهای مدیر، انگیزه دادن به کارکنان و ایجاد جو حمایتی در سازمان است که به شکلگیری یک محیط مثبت و رو به رشد منجر میشود.
مکتب کلاسیک و نئوکلاسیک (روابط انسانی)
نظریه کلاسیک در قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ رایج شد، زمانی که کسبوکارها بیشتر بر تولید در مقیاس بزرگ متمرکز بودند و میخواستند بهرهوری و کارایی عملیات را افزایش دهند. این نظریه بر این فرض استوار بود که رضایت کارگر فقط بر اساس نیازهای فیزیکی و اقتصادی است و به رضایت شغلی و سایر نیازهای اجتماعی نمیپرداخت. تئوری کلاسیک بر تخصصی شدن نیروی کار، رهبری متمرکز و تصمیمگیری، و حداکثرسازی سود تأکید داشت. این نظریه از یک مدل رهبری مستبد پیروی میکرد که در آن یک رهبر واحد تصمیم میگرفت و آنها را برای اقدامات مناسب در جریان قرار میداد. با این حال، انتظار از کارگران برای کار مانند ماشینآلات و بیتوجهی به رضایت شغلی کارکنان از ایرادات اصلی این نظریه بود. ساختار سازمانی سلسله مراتبی با لایههای مدیریتی مشخصه آن بود.
نظریه نئوکلاسیک (روابط انسانی) به عنوان تغییر و بهبود تئوری مدیریت کلاسیک مطرح شد و در سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۵۰ توسعه یافت. این نظریه بر جنبههای انسانی مدیریت تأکید میکرد و معتقد بود مدیریت باید توجه خود را بر افراد متمرکز کند. تئوری نئوکلاسیک رفتار انسان را از نظر عملکرد سازمانی توصیف میکند و به نیازهای انسانی مانند رضایت شغلی و سایر نیازهای اجتماعی اولویت بیشتری میدهد. این نظریه بر سه مفهوم اصلی بنا شده است: ساختار مسطح (دامنه وسیعی از کنترل و زنجیره ارتباط کوتاهتر)، عدم تمرکز (استقلال و ابتکار در سطح پایینتر و پشتیبانی از رشد کارکنان)، و سازمان غیررسمی (شناسایی عیوب سازمان رسمی و ارضای نیازهای اجتماعی و روانی کارکنان). مطالعات هاثورن نقش مهمی در شکلگیری این مکتب ایفا کردند و نشان دادند که مدیرانی که روابط انسانی خوبی برقرار میکنند، میتوانند به بهرهوری دست یابند.
اهمیت منابع انسانی و اصول آن در مدیریت
اهمیت منابع انسانی در سازمانها بر هیچکس پوشیده نیست. نیروی انسانی یک سازمان، سرمایه اصلی آن محسوب میشود و موفقیت یا شکست سازمان در گرو بهرهوری و عملکرد کارکنان آن است. منابع انسانی با مدیریت صحیح نیروی انسانی، میتواند به سازمانها کمک کند تا اهداف خود را محقق کنند و به موفقیت دست یابند.
اهمیت منابع انسانی را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
- ایجاد و حفظ مزیت رقابتی: با جذب و حفظ کارکنان مستعد و ماهر.
- افزایش بهرهوری: با ارائه آموزش و توسعه به کارکنان.
- بهبود رضایت شغلی: با ایجاد محیط کاری مطلوب.
- کاهش هزینهها: با مدیریت صحیح منابع انسانی.
- بهبود فرهنگ سازمانی: با ایجاد فرهنگ سازمانی مطلوب و افزایش انگیزه و تعهد کارکنان.
بخش منابع انسانی مسئول مدیریت همه امور مربوط به کارمندان است، از جذب نیرو و استخدام گرفته تا حضور و غیاب، جبران خدمات و حقوق و دستمزد، آموزش کارکنان و یادگیری، روابط کار و کارمندی و توسعه سازمان. این بخش همچنین مسئول مدیریت استخدام، انتخاب و ارتقاء شغل، توسعه و نظارت بر حقوق و مزایای کارکنان، ترویج و اجرای سیاستهای پرسنلی، ارائه برنامههای جهتدهی برای استخدامهای جدید، و راهنمایی در خصوص اقدامات انضباطی است.
اصول شغل منابع انسانی
پس از تعریف منابع انسانی، اصول مهم مدیریت منابع انسانی که برای هر مدیری از اولویتهاست، عبارتند از:
- محیط کاری مناسب به وجود آورید: محیط کار پویا و سالم به طور مستقیم بر روحیه کارکنان تأثیرگذار است و علاقه و تعهد آنها به سازمان را افزایش میدهد. فراهم کردن بهترین امکانات، تجهیزات بهروز، محیط مناسب و خوشایند، و حریم شخصی برای کارکنان، به حفظ آرامش و کاهش استرسهای شغلی کمک کرده و راندمان کاری را افزایش میدهد.
- به کارمندان احترام بگذارید: احترام گذاشتن به کارمندان یکی از مهمترین اصول مدیریت منابع انسانی است که موجب افزایش بهرهوری افراد میشود.
- شفافسازی وظایف را در اولویت بگذارید: کارکنان باید وظایف شغلی خود را به طور مرتب بازبینی و بهروز کنند و درک کنند که تلاشهای آنها چگونه با اهداف سازمان در ارتباط است. یک مأموریت نامشخص و گنگ، سبب از بین رفتن تمرکز و عدم برقراری ارتباط کارمندان با آن میشود.
- توانمندسازی کنید: دادن اختیار به کارمندان یکی از شیوههای قدرتمند توانمندسازی نیروی انسانی است. این امر حس مسئولیتپذیری را در آنها افزایش میدهد و عامل مؤثری در افزایش انگیزه و بهرهوری سازمانی است.
- به افراد منصفانه حقوق دهید: پرداخت حقوق منصفانه و مطابق با عرف جامعه یکی از نیازهای اولیه کارکنان است و عدم رعایت آن میتواند به انگیزه آنها آسیب جدی بزند.
- استانداردهای واضح کاری تعریف کنید: مدیران باید برای همه سطوح کاری و عملکردی افراد استانداردهای شفاف، قابل درک و قابل دستیابی تعریف کنند و به تدریج آنها را افزایش دهند تا تحرک و شادابی تیم و سطح انگیزه افراد بالا برود.
- عملکرد کارکنان را ارزیابی کنید: سیستم ارزشیابی کارکنان به شناسایی نقاط ضعف شغلی، ایجاد علاقه و انگیزه از طریق نظام پاداش، کاهش اعمال نظرهای شخصی و ایجاد معیارهای منطقی برای امتیازدهی کمک میکند. عدم ارزیابی عملکرد یکی از نابودکنندههای انگیزه نیروی انسانی است.
- بازخورد دهید: بازخورد دادن باعث افزایش انگیزه کارکنان میشود و از سوءتفاهمها جلوگیری میکند.
- اجازه ندهید کارمندان احساس ناامنی کنند: امنیت شغلی برای همه افراد مهم است؛ تهدید به اخراج موجب ترس و از بین رفتن انگیزه و خلاقیت کارکنان میشود.
- الگوی خوبی باشید: مدیران باید وقتشناس، مؤدب، وفادار نسبت به شرکت و کارآمد باشند تا الگوی خوبی برای کارکنان باشند و موجب شکلگیری سازمانی پویا شوند.
- تجربه کارکنان: تجربه کارکنان شامل تمامی احساسات، ادراکات و تعاملاتی است که کارکنان در طول زمان فعالیت خود با سازمان دارند. یک تجربه مثبت باعث افزایش رضایت شغلی، انگیزه و تعهد بیشتر میشود و بهبود مستمر آن از مهمترین اهداف منابع انسانی است. این شامل تعادل میان زندگی کاری و شخصی، آموزش و توسعه مستمر و سبک رهبری حمایتگر میشود.
- تحلیل دادههای HR (HR Analytics): فرآیند جمعآوری و بررسی دادههای مرتبط با نیروی کار برای شناسایی الگوها و روندها، و اتخاذ تصمیمات دقیقتر و مبتنی بر شواهد. این تحلیلها به پیشبینی رفتار کارکنان، بهینهسازی فرآیندهای جذب و آموزش، شناسایی نقاط ضعف و قوت، و بهبود تجربه کارکنان کمک میکند.
- نقش تکنولوژی: تکنولوژی با اتوماسیون فرآیندهای زمانبر (مانند نرمافزارهای HRMS، پلتفرمهای استخدام، سیستمهای آموزش الکترونیکی)، استفاده از هوش مصنوعی برای تحلیل داده و بهبود کیفیت استخدام، و تسهیل کار تیمی و ارتباطات آنلاین، مدیریت منابع انسانی را سریعتر، دقیقتر و هوشمندتر میکند.
- تنوع و شمول (Diversity & Inclusion): ایجاد محیط کاری که در آن همه افراد با ویژگیها، پیشینهها و فرهنگهای مختلف احساس ارزشمندی، احترام و امنیت داشته باشند. این منجر به افزایش خلاقیت، نوآوری، بهبود تصمیمگیری، و رضایت شغلی بیشتر میشود.
- متخصصان منابع انسانی در نقش شرکای تجاری: تیمهای منابع انسانی امروزی باید عملکرد کسبوکار را درک کنند و بر ارزش افزودن به استفاده استراتژیک از کارکنان و تأثیر مثبت برنامههای کارکنان بر کسبوکار تمرکز کنند. دستور کار آنها شامل تعریف و همسو کردن هدف سازمانی، بازاریابی و فروش پیشنهاد ارزش کارمند (EVP)، تمرکز بر نقاط قوت کارکنان، همسویی سازمانی و اندازهگیری دقیق موارد مشابه است.
راهکارهایی برای غلبه بر چالشهای مدیریت در سازمان
مدیریت در سازمان با چالشهای مهمی روبرو است که با راهکارهای سازمانی مناسب میتوان بر آنها غلبه کرد.
1. برقراری ارتباط موثر با کارکنان
- چالش: اغلب به صورت ناخودآگاه میان کارمندان و مدیران فاصله ایجاد میشود که میتواند به بهرهوری و روحیه آنها آسیب برساند و استرس شغلی کارکنان را افزایش دهد.
- راهکار: کشف تیپهای شخصیتی مختلف در تیم، برنامهریزی جلسات منظم یک به یک برای شنیدن دیدگاهها و تعیین اهداف بهتر، و استفاده از تستهای شخصیتی برای درک نقاط قوت و ضعف کارکنان. تقویت مهارتهای شنیداری و گفتاری و شناخت رفتار سازمانی صحیح ضروری است.
2. مقابله با مشکلات عملکرد
- چالش: اگر کارمندان به درستی و به موقع به وظایف خود عمل نکنند، رقبا میتوانند وارد عرصه شوند و تجارت را با مشکل مواجه کنند.
- راهکار: وظیفه مدیر است که به سرعت ریشه مشکل را پیدا کند. لازم است اهداف را به وضوح با کارمندان در میان بگذارید و نتایج مورد انتظار را ترسیم کنید. با مقایسه مداوم انتظارات با عملکرد واقعی، مشکل را شناسایی کرده و بازخورد سازنده ارائه دهید. پیادهسازی سیستم کارآمد عارضهیابی و ارزیابی عملکرد ضروری است.
3. اخراج کارمندان
- چالش: اخراج کارمندان، چه به دلیل عملکرد ضعیف، سوء رفتار یا محدودیتهای اقتصادی، همیشه سختترین بخش کار هر مدیری خواهد بود، به خصوص برای مدیران تازهکار.
- راهکار: اطمینان از گذراندن آموزش مدیریتی صحیح برای نحوه برخورد با کارمندان در این مواقع، و دنبال کردن تمام فرآیندها و سیاستهای صحیح. قبل از اخراج، علت اصلی باید تجزیه و تحلیل شود تا مشخص شود آیا راهی برای حفظ آنها در تیم وجود دارد یا خیر.
4. اتخاذ تصمیمات استخدامی صحیح
- چالش: بسیاری از کاندیداها ممکن است تجربه و مهارتهای مورد نظر را داشته باشند، اما این بدان معنا نیست که گزینه عالی برای پیوستن به تیم هستند و تصمیم اشتباه میتواند بر روحیه و عملکرد تیم تأثیر بگذارد.
- راهکار: ایجاد یک فرآیند انتخاب قوی، عدم انتخاب کاندیداها فقط بر اساس “احساس”، استفاده از ارزیابیها و آزمونهای پیش از استخدام برای شناخت واکنش فرد در موقعیتهای خاص و شخصیت آنها. استفاده از کمک و مشاوره سایر مدیران یا اعضای تیم برای دید بازتر در انتخاب.
5. مدیریت تضادهای بین کارمندان
- چالش: درگیری بین همکاران میتواند به سرعت بر بهرهوری و روحیه کارمندان تأثیر بگذارد و حتی منجر به خروج افراد برتر از شرکت شود.
- راهکار: قبل از هر اقدامی، موضوع را کاملاً درک کنید (گاهی درگیری میتواند سالم و نوآورانه باشد). هنگامی که درگیری اتفاق میافتد، باید قبل از اینکه به نگرانی بزرگتری تبدیل شود، وارد عمل شوید و آن را در جهتی سازنده پرورش دهید. یادآوری فرهنگ و ارزشهای شرکت (اعتماد، احترام، مثبتاندیشی) و مطرح کردن انتظارات از نوع رفتار کارمندان در مراحل استخدام، به حداقل رساندن تضادها کمک میکند.
6. حفظ کارمندان با استعداد در یک محیط رقابتی
- چالش: اگر برای کارکنان با استعداد ارزش قائل نشوید، شخص دیگری این کار را خواهد کرد.
- راهکار: اطمینان حاصل کنید که کارکنان شما از میزان اهمیتی که برای آنها قائل هستید آگاهند. این امر را با پرداختن به ارزش کارمندان و نیز از طریق پاداشهای منظم و مزایای خوب گسترش دهید. اطمینان حاصل کنید که کارکنان با استعداد شما حمایت میشوند، مهارتهای جدید را یاد میگیرند، مسیری روشن برای پیشرفت دارند و از موقعیت خود احساس رضایت میکنند.
7. ایجاد آرامش و اطمینان در دورههای آشفتگی
- چالش: سناریوهای پر استرس مانند تعدیل نیروی کار میتوانند باعث ایجاد احساس عدم اطمینان، سردرگمی و سرخوردگی در تیمها شوند که مدیریت آن بسیار دشوار است.
- راهکار: اولویت اصلی اطمینان دادن به کارمندان و برقراری ارتباط آشکار با آنها است. وقتی ارتباط با کارمندان خود را باز نگه میدارید و از سؤالات استقبال میکنید، اعتماد آنها را جلب کرده و میتوانید تا حد زیادی از ناامیدی آنها بکاهید.
8. مبارزه با فرسودگی شغلی
- چالش: فرسودگی شغلی یکی از موضوعات داغ است و درصد قابل توجهی از کارمندان احساس فرسودگی میکنند. مدیرانی که مرخصی نمیگیرند و باطریهای خود را شارژ نمیکنند، نه تنها شادی و مشارکت آنها تضعیف میشود، بلکه نمونهای غیرواقعی برای کارمندان آنهاست.
- راهکار: یافتن تعادل بین عملکرد عالی و مراقبت از سلامت خود و تیمتان بسیار مهم است. با استراحتهای منظم و استفاده از مرخصی سالانه خود، تجدید قوا کنید و به کارمندان خود اطلاع دهید که میخواهید آنها نیز همین کار را انجام دهند.
9. منبع ثابت انگیزه
- چالش: کارمندان ممکن است خسته شوند و حتی ضرورت انجام وظایف خاص را زیر سوال ببرند.
- راهکار: برجسته کردن اهمیت چنین وظایفی برای تیمها تا انگیزه ایجاد شود. کارمندان خود را در مورد آینده سازمان و آنچه برای رسیدن به آن نیاز است هیجان زده کنید.
10. نیاز به پر کردن شکاف مهارتی
- چالش: نیاز دائمی به اطمینان از به روز بودن نیروی کار بر اساس آخرین دانش و مهارتها یک چالش بزرگ است.
- راهکار: مدیران باید راهی را برای کارکنان خود فراهم کنند تا به روز بمانند و خود را با پیشرفت دانش تطبیق دهند. یادگیری الکترونیکی میتواند راهی عالی برای کمک به پر کردن شکاف مهارتها و پیشرفت مداوم باشد. زمانی که کارمندان به طور مرتب در حال یادگیری مهارتهای جدید هستند، برای رویارویی با هر چالشی آماده خواهند بود و این امر به افزایش حفظ کارکنان کمک میکند زیرا سازمان در حال سرمایهگذاری در پیشرفت و دانش آنهاست.
مهارتهای ضروری برای مدیران
رابرت کتز مهارتهای لازم برای مدیران را به سه گروه تقسیم کرده است:
- مهارتهای فنی: دانش و تخصص در یک زمینه خاص.
- مهارتهای (روابط) انسانی: توانایی تعامل موثر با افراد و ایجاد روابط مثبت.
- مهارتهای ادراکی و مفهومی (نظری یا تحلیلی): توانایی دیدن تصویر کلان، تفکر استراتژیک و حل مسائل پیچیده.
نتیجهگیری
مدیریت، فرآیندی آگاهانه و مستمر برای موفقیت یک سازمان است که شامل هماهنگی و اداره وظایف برای رسیدن به اهداف میشود. در این مقاله، به اهمیت اصول مدیریت از تعاریف اولیه و وظایف پنجگانه مدیریت گرفته تا اصول مدیریت پروژه و نظریههای کلیدی تیلور و فایول پرداختیم. همچنین، نقش حیاتی منابع انسانی و راهکارهای غلبه بر چالشهای مدیریتی در سازمان را بررسی کردیم.
برنامهریزی به عنوان اولین و مهمترین وظیفه، سازماندهی برای ایجاد ساختار، استخدام برای جذب نیروهای مناسب، هدایت و رهبری برای انگیزش و جهتدهی، و کنترل برای ارزیابی و اصلاح، همگی ارکان اصلی مدیریت مؤثر هستند. اصول دوازدهگانه مدیریت پروژه نیز راهنمایی جامع برای اطمینان از موفقیت پروژهها ارائه میدهند. نظریههای تیلور و فایول، با وجود تفاوت در رویکرد (علمی و مدرن)، هر دو بر افزایش بهرهوری و کارایی در سازمان تأکید دارند.
نیروی انسانی به عنوان باارزشترین سرمایه هر سازمان، نقش محوری در موفقیت یا شکست آن دارد. رعایت اصول منابع انسانی از جمله ایجاد محیط کار مناسب، احترام، شفافیت وظایف، توانمندسازی، پرداخت منصفانه، ارزیابی عملکرد، بازخورد، امنیت شغلی و نقشآفرینی مدیر به عنوان الگو، برای حفظ و ارتقاء این سرمایه انسانی ضروری است. استفاده از تحلیل دادههای HR و تکنولوژی نیز به مدیران کمک میکند تا تصمیمات دقیقتری بگیرند و بهرهوری را افزایش دهند.
در نهایت، مدیریت یک تیم در سازمان یکی از سختترین جنبههای رهبری است و مدیران هر روز با چالشهای جدید و لیست بلندبالایی از مسئولیتها روبرو میشوند. برگزاری جلسات منظم با تیم، درک چالشها و پیادهسازی استراتژیهای مناسب برای مقابله با آنها، کلید موفقیت است. با یادگیری و بهکارگیری مداوم این اصول، میتوانید به یک مدیر درخشان تبدیل شوید. اهمیت اصول مدیریت بیش از پیش در دنیای پیچیده امروز برجسته است و رعایت آنها شما را از سایر رقبا متمایز میکند.
برچسبهای مهم (Tags):
اهمیت اصول مدیریت
در زیر به اهمیت اصلی اصول مدیریت اشاره می شود.
- درک را بهبود می بخشد.
- دستورالعمل آموزش مدیران.
- نقش مدیریت.
- راهنمای تحقیق در مدیریت.
- درک را بهبود می بخشد – از دانش اصول، مدیران راهنمایی هایی در مورد نحوه مدیریت یک سازمان دریافت می کنند. این اصول مدیران را قادر میسازد تا تصمیم بگیرند که برای انجام وظایف معین چه کاری باید انجام دهند و موقعیتهایی را که ممکن است در مدیریت پیش بیاید مدیریت کنند. این اصول مدیران را کارآمدتر می کند.
- دستورالعمل برای آموزش مدیران – اصول مدیریت درک فرآیند مدیریت را فراهم می کند که مدیران برای انجام چه کاری چه کاری انجام دهند. بنابراین، این موارد در شناسایی حوزههای مدیریتی که مدیران فعلی و آینده باید در آنها آموزش ببینند، مفید هستند.
- نقش مدیریت – اصول مدیریت نقش مدیران را مشخص می کند. بنابراین این اصول به عنوان مرجعی آماده برای مدیران عمل می کنند تا بررسی کنند که آیا تصمیمات آنها مناسب است یا خیر. علاوه بر این اصول، فعالیت های مدیریتی را به صورت عملی تعریف می کند. آنها می گویند که از یک مدیر انتظار می رود در شرایط خاص چه کاری انجام دهد.
- راهنمای تحقیق در مدیریت – مجموعه اصول مدیریت خطوطی را نشان می دهد که باید در امتداد آنها تحقیقات انجام شود تا مدیریت عملی و مؤثرتر شود. این اصول مدیران را در تصمیم گیری و اقدام راهنمایی می کند. محققان می توانند بررسی کنند که آیا دستورالعمل ها مفید هستند یا خیر. هر چیزی که تحقیقات مدیریت را دقیق تر و دقیق تر کند به بهبود عملکرد مدیریت کمک می کند.
بیشتر بدانید:
اصول مدیریت به عنوان راهنمایی برای انجام فعالیتهای مدیران و رهبران در هر سازمان، بسیار مهم هستند. برخورداری از اصول مدیریت به مدیران این امکان را میدهد که به بهترین شکل ممکن، منابع و افراد خود را مدیریت کرده و به دستاوردهای بیشتری دستیابند. در زیر به برخی از اهمیتهای اصول مدیریت اشاره میکنم:
- بهبود عملکرد سازمان: اصول مدیریت به مدیران کمک میکند تا با به کارگیری روشهای مدیریتی صحیح، بهبود عملکرد و کاهش هدررفت منابع در سازمان خود را تجربه کنند.
- افزایش کارایی و بهرهوری: اصول مدیریت به مدیران کمک میکند تا با بهرهگیری از روشهای موثر، بهرهوری و کارایی سازمان را افزایش دهند.
- افزایش رضایت کارکنان: اصول مدیریت به مدیران کمک میکند تا با اجرای روشهای مدیریتی مناسب، رضایت کارکنان را افزایش داده و آنها را برای انجام بهترین کار ممکن ترغیب کنند.
- ایجاد فرهنگ سازمانی: اصول مدیریت به مدیران کمک میکند تا با ایجاد فرهنگ سازمانی مناسب، اعتماد و همکاری بین اعضای سازمان را تقویت کنند و شرایط بهتری برای دستیابی به اهداف سازمانی فراهم کنند.
- بهبود روابط با مشتریان: اصول مدیریت به مدیران کمک میکند تا با بهرهگیری از روشهای مناسب، روابط با مشتریان را بهبود بخشند و بازاریابی بهتری برای محصولات و خدمات سازمان انجام دهند.
- بهبود روابط با سایر نهادها: اصول مدیریت به مدیران کمک میکند تا با بهرهگیری از روشهای مناسب، روابط با نهادهای دیگر مانند رقبا، تامینکنندگان، مشتریان خدمات و دولت را بهبود بخشند.
- بهبود قابلیت رقابتی سازمان: اصول مدیریت به مدیران کمک میکند تا با بهرهگیری از روشهای مناسب، قابلیت رقابتی سازمان را در بازار افزایش دهند و در برابر رقبای خود قدرتمند شوند.
از این رو، اصول مدیریت برای هر سازمانی بسیار مهم هستند و مدیران باید با آنها آشنا باشند تا بتوانند به بهترین شکل ممکن، اهداف خود را دنبال کنند.
در زیر چند منبع مهم آموزشی درباره اهمیت اصول مدیریت به همراه لینک آنها آورده شده است:
- کتاب “مبانی مدیریت” اثر کریسپین کرین مورد:
https://www.amazon.com/Management-Fundamentals-Crispin-Creek-Morrison/dp/0078029507 - کتاب “اصول مدیریت تغییر” اثر جان پی. کاتزنباخ:
https://www.amazon.com/Principles-Change-Management-John-Kotter/dp/1422186431 - سایت Harvard Business Review:
https://hbr.org/ - کتاب “اصول مدیریت استراتژیک” اثر پیتر ف. دراکر:
https://www.amazon.com/Strategic-Management-Concepts-Peter-Drucker/dp/0415321409 - سایت Investopedia به منظور درک بهتر اصول مدیریت مالی:
https://www.investopedia.com/terms/m/management.asp - کتاب “اصول مدیریت جامع” اثر هارولد کوهن:
https://www.amazon.com/Comprehensive-Management-Harold-Koontz/dp/0070632866
همهی این منابع در مورد اصول مدیریت و اهمیت آنها صحبت میکنند و برای آموزش و یادگیری آنها بسیار مفید هستند. اما برای کسب دانش کاملتر، بهتر است که از چندین منبع مختلف استفاده کرده و با توجه به نیاز و سطح خود، منابع مناسب را انتخاب کنید.
بدون نظر