هنگامی که سازمان ها برای اولین بار تشکیل شدند، عمدتاً مردم رانده شدند. قبل از اینکه بیشتر به کاوش بپردازیم، مفید خواهد بود که ابتدا بفهمیم که مردم رانده شدن واقعاً به چه معناست. یک سازمان اساساً برای عملکرد موفقیت آمیز به چهار نوع ورودی نیاز دارد:

  1. زمین
  2. کار یدی
  3. سرمایه، پایتخت
  4. شرکت، پروژه

یک سازمان مردم محور برای این ورودی ها به افراد خاصی وابسته است . برای مثال، اگر فقط کارگران خاصی مهارت انجام فعالیت‌های خاصی را داشته باشند که مورد نیاز یک کسب‌وکار است، آن‌وقت این کارگران مجبورند با هم متحد شوند و از قدرت چانه‌زنی برای افزایش دستمزد خود استفاده کنند.

یک سازمان همیشه به افراد وابسته خواهد بود، یعنی به افرادی نیاز دارد که ورودی های مورد نیاز را برای آن فراهم کنند. با این حال، ایده ایجاد سازمانی است که به افراد خاصی وابسته نباشد. این بدان معناست که اگر کارگر یا گروهی از کارگران تصمیم به ترک سازمان بگیرند، سازمان همچنان باید بتواند بدون عقب‌نشینی زیاد به فعالیت عادی خود ادامه دهد.

همچنین مردم محور بودن محدودیت های خاصی را بر سازمان ها تحمیل می کند که در زیر لیست شده است:

 

  • محدودیت های زمانی:افراد خاص فقط زمان مشخصی برای اختصاص دادن به سازمان دارند. بنابراین، به دلیل وابستگی به افراد، کل مدت زمانی را که سازمان برای استفاده از آن برای دستیابی به اهدافش در دسترس است، محدود می کند. به عنوان مثال، تصمیمات استراتژیک (فعالیت) خاصی وجود دارد که فقط توسط کارآفرین (فرد خاص) می تواند اتخاذ شود، این تصمیمات تعداد تصمیماتی را که می توان تا زمانی که کارآفرین گرفته است محدود می کند. یک سازمان فرآیند محور سعی می کند مدل ذهنی کارآفرین را ترسیم کند و مجموعه ای از قوانین را ایجاد کند. سپس می توان از افراد و سیستم های دیگر برای اطمینان از پایبندی به این قوانین استفاده کرد. این باعث می شود که تعداد تصمیمات افزایش یابد بدون اینکه کیفیت تصمیمات کوچکترین ضربه ای داشته باشد. فقط استثناها به دست کارآفرین می رسد. در طول زمان، 

     

  • محدودیت های مهارت: در مثال قبلی فرض کردیم که کارآفرین مهارت لازم برای تصمیم گیری را دارد. در واقعیت همیشه اینطور نیست. کارآفرین ممکن است مهارت یا دانش کافی در مورد تمام زمینه های کسب و کار مانند منابع انسانی، مالی، زنجیره تامین، عملیات، بازاریابی، فروش و غیره نداشته باشد. این به این دلیل است که دانش در افرادی که توانایی محدودی برای یادگیری دارند، تودرتو است. از سوی دیگر، یک سازمان فرآیند محور، بهترین مشاوران را در این زمینه استخدام می کند، مدل ذهنی آنها را ترسیم می کند و مجموعه ای از قوانین را ایجاد می کند که کارکنان عادی می توانند از آنها پیروی کنند. این سازمان از کارکنان متوسط ​​به عنوان ورودی برای ایجاد نتایج بالاتر از میانگین به دلیل رویکرد فرآیندی استفاده می کند. 

     

  • وابستگی شدید به بازارهای عاملی: مدل مبتنی بر مردم در دسترس بودن افراد با زمان و مهارت های لازم را فرض می کند. یک فرض اساسی وجود دارد که شرکت می تواند آنها را در چارچوب هزینه های تخصیص یافته در بازارهای عوامل (بازارهای کار) تهیه کند. با این حال، از نظر تاریخی نشان داده شده است که نیروی کار در صنایع متحرک است. به عنوان مثال، چشم انداز دستمزد بیشتر در صنعت IT می تواند برنامه های استخدام یک شرکت تولیدی را مختل کند زیرا آنها نمی توانند بیشتر استخدام کنند. 

     

  • تضاد کارگزار و اصلی: آخرین مشکل سازمانی که مردم محور هستند، رفتار اخلاقی است. اگر سازمان برای اجرای عملیات خود به حسن نیت کارکنان خود متکی باشد، ساختاری ذاتاً ناپایدار است. چند کارمند غیراخلاقی که به جای منافع سازمان، به نفع آنها عمل می کنند، می توانند باعث سقوط شرکت شوند. 

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *