6 عنصر شخصیت و تغییر رهبران
وقتی با مدیران اجرایی و سایر افراد موفق کار می کنم، تمرکز اصلی من شناسایی نقاط قوت منحصر به فرد هر فرد است. این نقاط قوت باید همچنان تقویت و تقویت شوند تا مشتریان بتوانند از آنها برای تبدیل شدن به بهترین رهبر ممکن استفاده کنند. البته یک اثر جانبی مثبت این امر این است که به سازمان کمک می کند تا به اهداف خود دست یابد. علاوه بر این، من باید در مشارکت با هر مشتری بر شناسایی نیازهای توسعه تمرکز کنم.
تغییر مؤثر خودپنداره و توانایی های درک شده یک رهبر مستلزم تغییر مخزن مرجع آنها است . یعنی باید یاد بگیرند که موفق شوند. ایجاد موفقیت منجر به تفسیر موفقیت به عنوان فراگیر و شخصی می شود، همانطور که همه چیز باید باشد. من به رهبران کمک میکنم تا مراجع بار مثبتتری ایجاد کنند تا منطقاً به این نتیجه برسند که علل و پیامدهای مراجع دائمی، فراگیر و شخصی هستند.
به همین ترتیب، هدف مربی این است که مشتری را به جایی برساند که آنها شکست های اجتناب ناپذیر را کمتر تفسیر می کنند.دائمی، فراگیر و شخصی. کمک به مشتری برای دستیابی به این دوگانگی «بیشتر در مقابل کمتر» مستلزم آن است که او را وادار به ریسک معقول، اقدامات سازنده مثبت، پذیرش عواقب، تصحیح مسیر در صورت نیاز، و اصرار در پیگیری تغییرات مثبت و سازنده کند. البته گفتن این کار راحت تر از انجامش است! با این حال، یک مکان عالی برای شروع، سیستم ارزشی مثبت مبتنی بر تأیید خود است. خودپنداره یک فرد علاوه بر مخزن مرجع و سیستم اعتقادی، شامل عناصر بسیاری نیز می شود. همچنین شامل سیستم ارزشی می شود که در آن عناصر شخصیت یک فرد به نمایش در می آیند. وقتی من به عنوان یک مربی میتوانم سیستم ارزش مشتری را جدا کنم، شخصیت او را نیز جدا کردهام، زیرا این دو به طور جدایی ناپذیری در هم تنیده شدهاند.
رهبران واقعی و اصیل بزرگ دارای شخصیت هستند. خود این کلمه از ریشه لاتین به معنای “حک شده” گرفته شده است. به عبارت دیگر، شخصیت یک فرد که با دقت و نگرانی حک شده است، ارزش واقعی او را نشان می دهد. شخصیتی که با بی پروایی از بین رفته یا هک شده است ممکن است به طرز شگفت انگیزی تبدیل شود، اما ممکن است به تلی از آوار تبدیل شود. نکته ای که در مورد شخصیت وجود دارد این است که نمی توان آن را آرایش کرد یا از نظر زیبایی به چیزی خوب تبدیل کرد. باید ذاتا قوی و مثبت باشد. 6 عنصر کلیدی شخصیت وجود دارد که ما به نوبه خود آنها را در نظر خواهیم گرفت:
- شجاعت
- وفاداری
- سخت کوشی
- فروتنی
- صداقت
- حق شناسی
شجاعت
شجاعت ذاتی شخصیت است. نگرانی واقعی، نجیب و خودجوش از خود گذشتگی برای افراد بی دفاع، شجاعت واقعی است و نه تعصب. شجاعت به معنای احساس نترس بودن نیست، بلکه به معنای تمایل به انجام عمل از روی اعتقاد است. یک فرد ممکن است احساس بی باکی کند، اما گاهی اوقات بزدلانه رفتار می کند. به طور مشابه، من با مدیرانی کار کرده ام که با وجود ترس، با شجاعت باورنکردنی رفتار می کنند. همچنین مهم است که قهرمانی و شجاعت را با هم اشتباه نگیرید. اعمال قهرمانانه هر روز اتفاق می افتد که به جای شخصیت، اعمال انگیزشی است. شخصیت واقعی قوام دارد. همه ما «قهرمانانی» را در هر زمینه ای (دو و میدانی، سیاست، تجارت) یاد گرفته ایم که در نهایت پاهایی از خاک دارند. جنجال، ویرانی مالی، و اتهامات جنایی می تواند قهرمانی را دنبال کند. شجاعت فقط شجاعت در یک نقطه از زمان نیست،
تشخیص درست از نادرست یک چیز است، اما انجام اقدام درست بر اساس این دانش، نشان دادن واقعی شجاعت است. رهبران شجاع تیم های خود را برای دستیابی به بیش از آنچه ممکن است تصور می کردند الهام بخشند. آنها الهام بخش “اراده” و “باید انجام دادن” در مردم هستند. شجاعت نیز پایه چابکی است. هیچ مدیر عاملی در دنیا وجود ندارد که بخواهد رهبران و کارمندانش در پذیرش و هدایت تغییرات و اختلالات، نشان دادن کنجکاوی و تشنگی تقریباً «شیدایی» برای یادگیری و نشان دادن واقعی بودن، «چابکی» بیشتری داشته باشند. تطبیق پذیری در برخورد با مردم “فرهنگ چابکی” در هر کسب و کاری با “فرهنگ شجاعت” شروع می شود. اگر یک کسب و کار دارای یک تیم ارشد از رهبران است که در تجسم و مربیگری دیگران در اصل آنچه برای شجاع بودن لازم است شکست می خورند، پس هیچ شانسی برای آن کسب و کار برای ایجاد فرهنگ چابکی وجود ندارد. “هسته داخلی” به شدت “هسته بیرونی” را هدایت می کند.
وفاداری
وفاداری تار و پود اجتماع است و جوامع و روابط بدون آن از هم گسیخته می شوند. وفاداری، چسبی که تعهد متقابل را در کنار هم نگه می دارد، شامل تمایل به منحرف کردن تمجید و موفقیت به سمت دیگران است. وفاداری یک تعهد یک طرفه نیست، بلکه باید هم به سمت بالا و هم به سمت پایین عمل کند. وفاداری به سمت بالا، وفاداری است که شما به مافوق خود نشان می دهید، با این فرض که دستور مافوق قانونی و اخلاقی است. وفاداری “پایین” مربوط به مسئولیت یک رهبر در مراقبت از مردم است. این “وفاداری به سربازان” است و به اندازه وفاداری رو به بالا ضروری است.
سخت کوشی
هیچ میانبری برای دستاوردهای ارزشمند وجود ندارد. مشتری که به دنبال سریع ترین، آسان ترین و کوتاه ترین راه برای بازدهی عالی است، ناامید خواهد شد. در واقع، تعداد بیشماری از مدیران عامل، کارآفرینان و مدیران ارشد این مفهوم را تقویت می کنند که به سادگی هیچ جایگزینی برای کار سخت ساده وجود ندارد. پشتکار و پشتکار برای دستیابی به برتری رهبری لازم است اما کافی نیست. سخت کوشی پایه محکمی را فراهم می کند که می تواند فرد را در برابر شکست های اجتناب ناپذیر حمایت کند. رهبران کوشا عملکرد ثابتی دارند و کاری را که شروع میکنند به پایان میرسانند. برجسته ترین رهبران در مورد تعهدات خود جدی هستند و می خواهند پاسخگو باشند. متأسفانه، بسیاری از رهبران وجود دارند که از سخت کوشی و پیروی از تعهدات لازم برای دستیابی و حفظ تعالی برخوردار نیستند.
فروتنی
فروتنی تحقیر کاذب خود نیست، بلکه در واقع زندگی در محدوده است. این نقطه مقابل پرخاشگری، خودپسندی و تکبر است. مؤثرترین رهبران تشخیص می دهند که نیستند“بسیار بزرگ برای شکست”، و آنها به چشم اندازهای دیگر به نفع خودسازی و بهبود سازمان باز هستند. برای رهبر متواضع، محدودیت های مالی و عملیاتی به جای مانع، محافظ هستند. دانستن محدودیت های خود در واقع با دوگانگی «بیشتر در مقابل کمتر» همراه است. فروتنی همچنین در حفظ تعادل عواطف رهبر نقش دارد. آموزش دادن به رهبران برای پذیرش و اتخاذ دیدگاه محتاطانهتر نسبت به خود شامل کمک به آنها برای تشخیص این است که نیازشان به توجه میتواند باعث غرور شود، که نتیجه آن کمتر از زمانی است که پذیرش خود آرامتر و رویکردی کمتر متکبرانه برای مدیریت چالشها داشته باشند.
صداقت
حقیقت و صداقت دو ستونی هستند که کار گروهی، روابط و انرژی مثبت بر آنها بنا می شود. زیرکی که به بی صداقتی سرایت نمی کند خوب است و بهترین رهبران با کمال میل از معاملاتی که برای برنده شدن نیاز به فریب دارد از دست می دهند. به عبارت دیگر، سود کوچکتری که با صداقت به دست میآید، ارزش بیشتری نسبت به سود بزرگتری دارد که بهطور غیر صادقانه به دست میآید. اعمال نادرست مانند حساب های مخارج پر شده، فرم های مالیاتی تراشیده شده، دیر رسیدن به محل کار و زودتر رفتن از محل کار، یا سرقت اموال شرکت انباشته شده و محیطی سمی ایجاد می کند. از سوی دیگر، یک رهبر با بلوغ و صداقت، متعهد به یک محیط رهبری صادقانه و بالاتر از هیئت مدیره است.
حق شناسی
در نهایت، رهبران بزرگ در سطح روحی درک می کنند که جوهر شخصیتی که آنها هستند در مجموع تجربیات آنها، چه مثبت و چه منفی، گره خورده است. آنها تشخیص می دهند که به عنوان رهبر رشد کرده و بالغ شده اند و هم پستی و هم اوج را تجربه کرده اند. علاوه بر این، آنها از مخازن مرجع خود به عنوان نسبتی از مراجع مثبت به مجموع تجربیات خود قدردانی می کنند. مانند میانگین ضربه زدن، بالاتر بهتر است، اما ضربات گاه و بیگاه هر از گاهی می تواند یک تجربه یادگیری نیز باشد. در واقع، این اغلب چیزی است که ما را در تعادل نگه میدارد و به ما اجازه میدهد تا بیشتر از موفقیتها قدردانی کنیم.
یکی از بزرگترین چالشهایی که من با مدیران جوانتر مواجه میشوم این است که آنها خیلی خیلی زود میخواهند. بسیاری تمایلی به دیدن ارزش تجربه شکستها ندارند، زیرا میدانند که شکستها سرعت آنها را کاهش میدهند، اما درسی را که میدهند را درک نمیکنند. اما این عقبنشینیها بر قدردانی ویژهای که پس از وقوع «حمله خانگی» میآید نیز تأکید میکند. قدردانی یک رهبر برجسته نیز متوجه دیگران است. گفتن ساده «متشکرم» و «من از زحمات شما قدردانی میکنم» در ایجاد از خودگذشتگی، نشان دادن قدردانی و سوق دادن یک تیم به سوی دستیابی به دستاوردهای بزرگتر بسیار قدرتمند است.
بدون نظر