پرتره رهبری: وینستون چرچیل – ارتباط موثر
وینستون چرچیل نه تنها یکی از تأثیرگذارترین افراد تاریخ بریتانیا در قرن بیستم، بلکه به طور کلی در تاریخ بود. آیا او در سطح جهانی محبوب بود؟ نه، و نه زندگی او بدون زحمت از موفقیتی به موفقیت دیگر می گذرد. در واقع، او پیش از رهبری محترمش در طول جنگ جهانی دوم شکست قابل توجهی را دید. علاوه بر این، او میتوانست شکستهای خود را تشخیص داده و به رسمیت بشناسد و علیرغم چالشهای گاهی دلخراش به حرکت خود ادامه دهد. با این حال، همه این اتفاقات مدت ها پیش رخ داده است. آیا هنوز از مردی که بیش از 50 سال پیش درگذشت، درس هایی در مورد رهبری و عظمت وجود دارد؟ قطعا وجود دارد. ویژگی هایی که وینستون چرچیل در خود پرورش داد، همیشه در مورد رهبران بزرگ صدق می کند و همیشه خواهد بود. در اینجا چند مورد از ویژگی های کلیدی رهبری چرچیل است که همه می توانند از آنها بیاموزند.
او همیشه دوست نداشت، و همیشه حق با او نبود، با این حال تعداد کمی می توانستند اهمیت تاریخی وینستون چرچیل را مورد مناقشه قرار دهند.
صداقت غیر قابل مذاکره است
در هنری چهارم شکسپیر ، قسمت 1 ، هاتسپر معروف میگوید: «حقیقت را بگو و شیطان را شرمنده کن». خود هاتسپر یک یا دو چیز در مورد جنگ و صداقت و محبوبیت که گاهی اوقات در اهداف متقابل است می دانست. به همین ترتیب، وینستون چرچیل میدانست که کار او جستجوی حقیقت و انجام کار درست است ، گاهی اوقات به قیمت دوستداشتن. او می گوید: «حقیقت غیرقابل انکار است. بدخواهی ممکن است به آن حمله کند، جهل ممکن است آن را به سخره بگیرد، اما در نهایت همین جاست.»
ارتباط موثر اجباری است
وینستون چرچیل که هم یک سخنور و هم نویسنده بسیار ماهر بود (در سال 1953 جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد)، همیشه اهمیت ارتباط مؤثر را درک می کرد. او با گفتن حقیقت به مردم بریتانیا، حتی زمانی که حقیقت دشوار بود، و با داشتن هوش عاطفی برای دانستن اینکه دقیقاً چقدر احساسات را پشت سر سخنان خود قرار می دهد، الهام بخش ملتی شد که قبلاً یک نسل را در جنگ جهانی اول از دست داده بود و با شیطان روبرو شده بود. در مقیاسی بی سابقه
گاهی اوقات شما خلاف عقل متعارف خواهید بود
وینستون چرچیل صریح بود و همیشه مورد پسند او نبود. در اوایل دهه 1930، او اساساً در بریتانیا تنها بود و خواستار تسلیح مجدد علیه آلمان شد. این امتناع از مصالحه بر سر محکومیتها احتمالاً از پدرش آموخته شده است، که به جای ریاست بر آنچه که او بیمسئولیت مالی میدانست، در سال 1886 از سمت وزیر خزانهداری استعفا داد. در نتیجه کار چرچیل بزرگ به پایان رسید، اما درس پایبندی به خود را گرفت. عمیق ترین اعتقادات به وضوح با وینستون چرچیل باقی ماند.
شجاعت یک عامل اصلی پایدار است
شجاعت لزوماً ذاتی نیست، بلکه ویژگیای است که میتوان آن را پرورش داد و توسعه داد.
شجاعت از ترکیبی از ویژگی های بسیاری تشکیل شده است. برای یک چیز، شجاعت با عزت با رنج روبرو می شود. این همچنین شامل ایستادگی برای آنچه درست است، تمایل به رویارویی با ناآشنا، انتخاب عمل با وجود ترس، و پشتکار در برابر مشکلات است. لازم به ذکر است که شجاعت وینستون چرچیل خودکار نبود. در دوران جوانی، در واقع، والدین و معلمان به او توصیه می کردند که امروز ما آن را یک سست می نامیم. برخی شجاعت و پشتکار بعدی چرچیل را مرهون مسئولیت هایی می دانند که پس از مرگ پدرش بر دوش او افتاد.
بزرگ فکر کردن کار درستی است
وینستون چرچیل «فقط» نخست وزیر بریتانیا در طول جنگ جهانی دوم نبود. او قبلاً سرباز و خبرنگار جنگ بوده است. پس از جنگ، چرچیل به طور پربار نوشت و منتشر کرد. در طول جنگ، هدف او پیروزی کامل بود، خیلی قبل از اینکه اکثر همکارانش تهدید عظیم آلمان نازی را تشخیص دهند. اگر رهبری وینستون چرچیل نبود، تاریخ ممکن بود به شکلی متفاوت رقم بخورد، و افراد زیادی در جهان وجود ندارند که بتوانید در مورد آنها چنین بگویید.
بسیاری از ما هرگز با مقیاس جهانی چالشهایی که وینستون چرچیل در قرن بیستم با آن روبرو بود مواجه نخواهیم شد. با این حال همه ما میتوانیم از اصول راهنما و پشتکار چرچیل بیاموزیم. بهتر از آن، هرگز برای توسعه قابلیت های رهبریمان دیر نیست. مطمئناً بهترین رهبر باشید که نمیتوانید یک راهپیمایی باشید، و مواقعی پیش میآید که درگیر عدم اطمینان هستید و تواناییهای خود را زیر سؤال میبرید. ممکن است مواقعی پیش بیاید که از شما متنفر باشید. اما همانطور که خود وینستون چرچیل گفت: “شما دشمن دارید؟ خوب این به این معنی است که شما برای چیزی، زمانی در زندگی خود ایستاده اید.» رهبری مهارتی نیست که یک بار یاد بگیرید، مانند دوچرخه سواری. این یک کار مادام العمر است، چه در حال رهبری یک خانواده، یک گروه کر، یک تیم بیسبال یا یک امپراتوری باشید.
بدون نظر