وقتی سازمانها ساختارهای «مسطح» دارند و از ائتلافهایی از افراد تشکیل میشوند که با وفاداریهای متعدد کنار هم میآیند، تلاقی سازمان با محیطش با تغییر مرزها مشخص میشود. ماهیت غیررسمی فرآیندهای کاری از رویکرد سیستم های “باز” نسبت به سازمان ها استفاده می کند. نکته ای که در اینجا باید به آن اشاره کرد این است که محیط های خارجی هم ساختار را شکل می دهند و هم از آن پشتیبانی می کنند و سازمان ها به عنوان سیستم هایی با شبکه های وابسته به هم از افراد و پروژه ها در نظر گرفته می شوند که برخی از آنها به شدت با هم مرتبط هستند، اما اکثر آنها به صورت سست مرتبط هستند (اسکات و دیویس، 2007، 63). . این منجر به توصیف سازمانهایی شده است که مانند «سیستمهای زنده» رفتار میکنند و از این رو دنیای واقعی رفتار انسانی در نحوه اداره سازمانها آشکار میشود.
با توجه به گرایش اخیر به تلقی افراد به عنوان دارایی به جای یک عامل دیگر تولید، مدیران شرکت های بخش خدمات تمایل دارند از رویکرد سیستم های باز استفاده کنند . رویکرد سیستمهای باز خود را به شکلپذیری و ماهیت «تغییر شکل» میدهد که به سازمانها اجازه میدهد تا بازار را «احساس» کرده و روندهای آینده را «شهود» کنند (مالون، 2009).
«سازمانهای آینده» این رویکرد را اتخاذ میکنند که بر رویارویی با پیچیدگی، عدم قطعیت و ابهام تکیه میکند و برای تصمیمگیری و حمایت تنها بر ساختارهای رسمی تکیه نمیکند (مالون، 2009، 93). این رویکرد برای مدیران در همه سازمانها مفید خواهد بود، زیرا این امر خود را به پیچیدگیهای دنیای مدرن و چشمانداز کسبوکار قرن بیست و یکم که هر چیزی جز ساده و خطی است، میرساند.
شرکتهایی مانند گوگل و مایکروسافت را میتوان بهعنوان رویکرد سیستمهای باز برای مدیریت منابع انسانی در نظر گرفت و لایههای نفوذپذیری در ساختار سازمانی دارند که برای پروژههای خاصی گرد هم میآیند که ماندگاری آنها را میتوان در ماهها و حداکثر سالها اندازهگیری کرد. به دلیل ماهیت همزیستی تعاملات بین واحدهای خود، این سازمان ها و مدیران در این شرکت ها اغلب سیستم باز یا رویکرد طبیعی نسبت به مدیریت منابع انسانی را اعمال می کنند. این سازمان ها خود را به عنوان موجودیت های تپنده و پویا شبیه به یک ارگانیسم زنده می بینند که در رابطه همزیستی با محیط خود است و از این رو مدیران در این سازمان ها از رویکرد سیستم های باز نسبت به HRM حمایت می کنند (Salancik, 2007, 19).
رویکرد منطقی به سازمانها منسوخ شده است و اگرچه بخشهای زیادی وجود دارد که این رویکرد در خدمت هدف قرار میگیرد، کاهش اهمیت صنایع سنتی مانند تولید در اقتصادهای غرب به این معنی است که بسیاری از مدیران دیدگاه سیستمی را اتخاذ میکنند.. با این حال، این واقعیت که بوروکراسی های دولت ها در حال افزایش است و بسیاری از کشورهای در حال توسعه هنوز در مرحله ای هستند که بخش تولید غالب است، به این معنی است که بعید است رویکرد منطقی به این زودی ها از بین برود. اینکه آیا مدیران باید یکی را بر دیگری ترجیح دهند به صنعت، ساختار سازمانی و الزامات دنیای واقعی که با آن روبرو هستند بستگی دارد. با توجه به اینکه مدیریت موقعیتی و وابسته به زمینه است، هیچ راه درستی برای انجام کار وجود ندارد و از این رو مدیران باید رویکردی را که باید اتخاذ کنند، “شهود” کنند.
بدون نظر