چگونه پروژه ها به دلیل اجرای ضعیف و اتصال آخرین مایل شکست می خورند
اکثر پروژه ها به درستی برنامه ریزی شده اند و به درستی تصور می شوند. با این حال، آنها اغلب به دلیل اجرای ضعیف و همچنین اجرای ناقص در زمین شکست میخورند. در واقع، آخرین مایل اتصال یا بستن حلقه از برنامه ریزی تا اجرا آن چیزی است که موفقیت پروژه ها را تعیین می کند.
به عنوان مثال، یک پروژه ساخت و ساز معمولی را در نظر بگیرید که در آن برنامه ریزی کامل است و در عین حال عمدتاً به دلیل مشکلات زمینی مربوط به عدم مدیریت مناسب پرسنل، مسائل مربوط به ذینفعان سیاسی، و مهمتر از همه، رویکرد دست انداز شکست خورده است. اکثر مدیران پروژه با سپردن اجرای واقعی به زیردستان خود استقبال میکنند، بنابراین زیردستان یا فاقد تخصص یا تجربه هستند و یا برنامههای متفاوتی برای خود دارند.
اصطلاح رویکرد دستزدایی چیزی است که بسیار حیاتی است، زیرا این موردی است که مدیران پروژه باید خود را با پیچها و مهرههای زمینی درگیر کنند نه اینکه در دفاتر دارای تهویه مطبوع بنشینند و از واقعیتهای روی زمین حذف شوند.
علاوه بر این، این واقعیت که پروژه های نرم افزاری اغلب با شکست مواجه می شوند به دلیل مشکلات اجرای ناقص از آخرین مرحله مایل است که در آن تیم پیاده سازی با هدف کلی پروژه “ارتباط” نمی کند و در عوض، تنها بر روی آخرین مرحله تمرکز می کند. ممکن است کلید اجرای موفقیت آمیز باشد یا نباشد.
نمونه های دنیای واقعی از اتصال ضعیف آخرین مایل
در مورد اتصال آخرین مایل صحبت کنید، پروژه های مخابراتی را در نظر بگیرید که اغلب با شکست مواجه می شوند زیرا اتصال آخرین مایل به خوبی برنامه ریزی و اجرا نشده است.
در واقع، در زمینه هند، برای شرکتهای مخابراتی بزرگ مانند Airtel، Reliance و Vodafone کاملاً طبیعی است که طرحهای بزرگی را برای فریب دادن مشتریان اعلام کنند تا بعداً در آخرین مایل توسط پیوندهای باند پهن ضعیف، ظرفیت برج ناکافی برای شبکههای تلفن همراه گرفتار شوند. و مهمتر از همه، هماهنگی و ارتباط ضعیف بین اجزای مختلف زنجیره ارزش انتهایی به انتهایی.
چند بار در طرحها و پیشنهادات سودآور شرکتهای مخابراتی ثبت نام کردهایم تا در طول مدتی که با چنین ارائهدهندگانی میمانیم، با اتصال صفر یا غیرقابل اعتماد مواجه شویم؟
بنابراین، برای مدیران پروژه بسیار مهم است که از اتصال مایل آخر اطمینان حاصل کنند که بدون آن موفقیت پروژه های آنها تضمین نمی شود.
چگونه شرکت های چند ملیتی مدیران خود را اصلاح می کنند
در واقع، به همین دلیل است که بسیاری از کارشناسان مدیریت پروژه اغلب به نیاز به برنامه ریزی کامل اشاره می کنند که با در نظر گرفتن تمام اجزای فرآیند برنامه ریزی و ادغام آنها با فرآیند اجرا منجر به اجرای بی عیب و نقص می شود.
همچنین منظور از بستن حلقه چرخه پروژه از طریق برنامه ریزی است که با اجرای با در نظر گرفتن واقعیت های زمینی تکمیل و تکمیل می شود.
بنابراین، چگونه یک مدیر پروژه معمولی از موفقیت آمیز بودن اجرای آخرین مایل اطمینان حاصل می کند؟ برای شروع، او باید تجربه و تخصص در اجرا و آگاهی از واقعیت های زمین داشته باشد.
به عنوان مثال، اغلب اتفاق میافتد که شرکتها فارغالتحصیلان تازه وارد را یا از دانشکدههای بازرگانی یا دانشکدههای مهندسی استخدام میکنند و بدون اینکه آنها را در محل آزمایش کنند، مدیران پروژه میکنند.
به همین دلیل است که بسیاری از شرکتهای چندملیتی اغلب مجبور میشوند که افراد تازه نفس، چند سال قبل از تبدیل شدن به مدیران پروژه، روی زمین کار کنند تا تجربیات ارزشمندی در اجرای پروژه به دست آورند و سپس آنها را برای سختیها و مشکلات مدیریت پروژه آماده کند.
همچنین به همین دلیل است که رشتههای بازاریابی مانند Proctor and Gamble، Unilever، و Johnson and Johnson اغلب به نیروهای تازه نفس نیاز دارند تا قبل از اینکه مدیر شوند، با بخشهای روستایی و آخرین مایل در مناطق شهری درگیر شوند.
در واقع، در تجربه ما، متوجه شدیم که چنین شرکتهایی اغلب نیروهای تازه نفس را میفرستند تا با فروشندگان و سایر افراد حاضر در زمین مانند کوکاکولا از استخدامکنندگان خود بخواهند در وسایل نقلیه تحویل حضور داشته باشند تا بینش ارزشمندی در مورد واقعیتهای زمین به دست آورند. .
آگاهی از واقعیت های روی زمین
جدای از این، مدیران پروژه برای اینکه مجریان موفقی باشند، باید از مخاطرات سیاسی روی زمین و برنامه های شخصی اتحادیه های کارگری و دیگر جنبه های منابع انسانی آگاه باشند.
برای این کار، آنها باید با نحوه کار مجریان روی زمین در مورد مشکلات مختلفی که با آن روبرو هستند آشنا شوند و با مشکلات خود و همچنین راه حل هایی که ممکن است در این فرآیند دریافت کنند، آشنا شوند.
در واقع، مدیران پروژه باید چشم و گوش خود را به زمین داشته باشند ” داشته باشند تا اطمینان حاصل کنند که در مورد اینکه چه چیزی در پروژه ها درست پیش می رود و چه چیزی اشتباه است، بازخورد دریافت می کنند. همچنین نباید از گرفتن بازخورد از پرسنل زمینی خودداری کنند و ترجیحاً باید به صورت هفتگی یا هر دو هفته یکبار با آنها درگیر شوند.
تقسیم مسئولیت
اینطور نیست که مدیران پروژه بتوانند همه این کارها را انجام دهند و در عین حال از نظر اجرا ناموفق باشند. بنابراین، برای مدیریت پروژه مهم است که به نقشهای برنامهریزی و اجرا تقسیم شود که در آن مدیر کل پروژه هم برنامهریز و هم مجری را به او گزارش میدهد و در نتیجه اطمینان حاصل میکند که در حالی که زنجیرهای از فرماندهی وجود دارد، آن نیز وجود دارد. همراه با هماهنگی نزدیک به بالا و پایین سلسله مراتب سازمانی و مدیریت پروژه.
نتیجه
در نهایت، همچنین باید ارتباط روشنی بین پرسنل مختلف مسئول برنامهریزی و اجرا وجود داشته باشد تا هرگونه مشکل در حین اجرا به تیم اصلی بازخورد داده شود و سپس بتوانند با یکدیگر همکاری کرده و مشکلات را حل کنند.
بدون نظر