این فقط در مورد سود نیست
از میان بسیاری از انتقادات به جهانی شدن، نقد برجسته مربوط به این واقعیت است که جهانی شدن حاکمیت ملی را از بین می برد و قدرت دولت ها را از بین می برد. منتقدان با اجازه دادن به شرکتهای بینالمللی و کسبوکارهای چندملیتی برای تعیین دستور کار اقتصادی (و اغلب، سیاسی)، استدلال میکنند که دولت ملی نامربوط میشود.. نکته ای که باید به آن توجه داشت این است که اگر شرکت های جهانی بتوانند دستور کار را تعیین کنند، ذاتاً هیچ مشکلی در این مورد وجود ندارد. صرفاً اینکه سرمایه داری با انگیزه سود و کنار گذاشتن هر چیز دیگری کار می کند و از این رو، نمی توان به کسب و کارها اجازه داد که شرایط گفتمان سیاسی و اقتصادی را تعیین کنند، زیرا دولت ملی به همه شهروندان پاسخگو است و نه فقط در برابر ثروتمندان و برخورداران. لازم به ذکر است که دولتهای ملت برای رفاه شهروندان وجود دارند و نه برای کسب سود. شرکتها با غصب قدرتهای دولت ملت، همه چیز را به پول و سود تقلیل میدهند و این تأثیر مخربی بر رفاه شهروندان دارد.
یک بازار جهانی
از دهه 1990، برای شرکت ها مد شده است که قوانین جهانی انجام تجارت را که در سراسر جهان یکسان است، مطالبه کنند. به عبارت دیگر، کسبوکارهای بینالمللی خواستار مجموعه قوانین و رویههای یکسانی در همه کشورها هستند، یعنی حق استرداد سود، حق بهرهبرداری از منابع طبیعی، مالیاتهای یکسان و ساختارهای مالیاتی، رفع موانع ورود و خروج و موارد دیگر. . این به این معنی است که مفهوم بازار جهانی که در بین کشورها سازگار باشد و بازاری دوستانه برای شرکتها باشد، هدف این تلاش است. این قطعاً طرحی است برای سلب قدرت دولت ها در تعیین قوانین و اگرچه کارشناسان زیادی وجود دارند که به ویژگی های توانمند جهانی شدن به ویژه در مورد رهایی میلیاردها نفر از فقر اشاره می کنند.
حاکمیت ملی در مقابل شرکت های فراملی
با توجه به این واقعیت که برخی از شرکت های چندملیتی درآمد بیشتری از کل تولید اقتصادی برخی کشورها دارند، قدرت این شرکت ها در واقع عمیق و گسترده است. از این رو، وسوسه غلبه بر دولت های ملی و در عوض وضع قوانین فراملی که باید از آنها پیروی شود، منجر به واگذاری حاکمیت توسط دولت ها می شود. همانطور که در بخشهای قبلی بحث شد، این منجر به مفهوم سود در برابر مردم میشود و انگیزه بشردوستانه اساسی را که در پس مفهوم مدرن دولتهای دموکراتیک نهفته است، از بین میبرد.
نظم اقتصادی فراملی به ملتها یا ملیتها وفاداری نمیکند، بلکه به ابرنخبگانی وابسته است که منافعشان در سراسر کشورها است و وفاداریشان به اصول اقتصادی است که عاری از اهداف انسانی و اجتماعی است.
اندیشه های پایانی
در نهایت، شرکتهای جهانی در دهههای اخیر قدرت خود را افزایش دادهاند و این روند در عین حال که به رشد جهانی کمک میکند، نابرابریهای شدیدی را نیز ایجاد کرده و منجر به تشدید تنشهای قومی و اجتماعی بین دارندگان و نداشتهها شده است. از این رو، باید در شیوه ای که به شرکت های جهانی اجازه داده می شود تا قدرت دولت های ملی را غصب کنند و نحوه واگذاری حاکمیت ملی به تجارت بین المللی، اعتدال وجود داشته باشد.
بدون نظر