ما آزادی، خانواده و دوستی هایمان را جشن می گیریم!
4 ژوئیه 2015: از شما برای آزادی، خانواده و دوستیهایمان سپاسگزاریم!
چهارم تیرماه است. من در کوه های سفید زیبای نیوهمپشایر با گیل، همسر باورنکردنی من که 37 سال دارد، هستم. ما برای عروسی دختر عموهای گیل اینجا هستیم. ما خوشحالیم که اینجا هستیم، اما دلتنگ جشن چهارم ژوئیه امسال با پسر بزرگمان جارد، دخترمان کریستینا و کوچکترین پسر ماتیو خواهیم بود زیرا همه آنها در نزدیکی ما در فلوریدا زندگی می کنند. پسر دوم ما، نیک و همسرش برینلی اکنون در منطقه بزرگ بوستون زندگی می کنند، بنابراین ما از دیدن آنها و گذراندن وقت با آنها هیجان زده هستیم. من و گیل خوشحالیم که چنین فرزندان باورنکردنی داریم. ما به تک تک آنها افتخار می کنیم. ما همچنین بسیار خوشحالیم که به جدیدترین Mattone خود در جهان، اولین نوه ما – پسر مت، لوک دومینیک ماتون، خوش آمد میگوییم!
این روزی است که ما آزادی و استقلال خود را به عنوان یک ملت جشن می گیریم. ما هرگز نباید مردمی را فراموش کنیم (پدر و مادر، پدربزرگ و مادربزرگ، پدربزرگ و مادربزرگ، پدربزرگ و مادربزرگ بزرگ و غیره) که برای آزادی که امروز از آن برخورداریم فداکاری کرده اند. ما در عصر منابع واقعاً فراوان زندگی می کنیم – آموزش، فناوری، مردم و غیره، که اغلب آنها را بدیهی می دانیم.
پدربزرگ من، کارلو ماتونه، و مادربزرگ کاترینا دپیرینو ماتونه، خانواده و دوستانم را در سال 1865 در سالرنو، ایتالیا ترک کردند و در سال 1866 به شهر نیویورک رسیدند. آنها نمی توانستند انگلیسی صحبت کنند. آنها کسی را نمی شناختند. اما آنها آرزو داشتند که به سرزمین فرصت ها بیایند و زندگی بهتری را برای فرزندان خود و خود فراهم کنند. فداکاری کردند . آنها متأسفانه در اوایل دهه 1900 به طرز غم انگیزی درگذشتند، اما نه قبل از تولد پدربزرگم، دومینیک ماتون. پدربزرگ من در 2 سالگی در یک یتیم خانه در بروکلین قرار گرفت و تا 17 سالگی در آنجا زندگی کرد. پدربزرگم به مدرسه می رفت و هر روز در پرورشگاه کار می کرد. پدر و مادر نداشت اما به مدرسه رفت و کار کرد. او بعداً با مادربزرگم، مادلین رجین ماتون، ازدواج کرد و با هم صاحب پنج فرزند شدند. فداکاری کردند . پدر من، دومینیک اف. ماتون، سومین فرزندی بود که به دنیا آمد. او مرد بزرگی بود و مادرم، جین، مادر بزرگی بود. برای من فداکاری کردند . من به خاطر افراد باورنکردنی که قبل از من آمده اند، همان کسی هستم که امروز هستم. فداکاری، سخت کوشی، شخصیت، انگیزه و بینش آنها امروز در من زنده است. می دانم این ها هدایایی بود که برایم گذاشتند. من هر روز این هدایا را ارج می نهم و ارج می نهم.
من مفتخرم و مفتخرم که از استقلال و آزادی برای انجام کاری که انجام می دهم و دوست دارم لذت ببرم. من مفتخرم و مفتخرم که توسط تیمی باورنکردنی از مشاوران و شرکای تجاری احاطه شده ام که آنها را “هیئت مدیره و دوستان واقعی خود” می دانم. در این روز، چهارم ژوئیه 2015، میخواهم از خانواده و دوستانم برای همه حمایتها و فداکاریهایی که برای غنیسازی زندگی و کسبوکارم انجام میدهید، تشکر کنم. من آدم و حرفه ای هستم که به خاطر شما هستم .
بدون نظر