این درک و درک وجود دارد که حفظ مشتری نسبت به تلاش‌های مورد نیاز برای یافتن مشتری جدید سودمند و با ارزش است. مدیران بازاریابی تنها زمانی می توانند موفق باشند که بدانند چگونه یک تعامل تعاملی مداوم با مشتریان خود ایجاد کنند. سناریوهای هماهنگی با مشتری در کسب و کار متفاوت است. در سناریوی B تا C، ممکن است لازم باشد که یک بخش خدمات مشتری راه‌اندازی کنید که بر فرآیند فروش و پس از فروش و همچنین تعامل با مشتری نهایی نظارت می‌کند.

در مواردی که به مصرف کننده نهایی مربوط می شود، احتمال عدم رضایت مشتری از خدمات بیشتر به واسطه واسطه ها و ارائه دهندگان خدمات شخص ثالث در ارائه خدمات به مشتری نهایی است. در مورد بانک، تاخیر در تحویل کارت اعتباری به مشتری توسط شرکت پیک ممکن است ارتباط بین مشتری و بانک را مختل کند، برای مشتری احتمالا بانک مقصر است و نه پیک. در مثالی دیگر، مشتری که یک AC خریداری می کند، ممکن است با یک آژانس خدمات خارجی که او را برای نصب تماس می گیرد، مشکل داشته باشد. او احتمالاً در این مورد از شرکت عصبانی خواهد شد.

در مورد وضعیت B به B، وضعیت می تواند متفاوت باشد. با این حال، باید توسط یک نفر در سازمان درک شود که برای درک و تعامل با مشتری نهایی مشتری تجاری ارزش دارد. سازمانی که قطعات یک شرکت خودروسازی را که خودرو تولید می‌کند و به مصرف‌کننده می‌فروشد، تامین می‌کند، باید از طریق سازنده خودرو با مالک خودرو تعامل داشته باشد تا نیازها و واکنش‌های او را با جزئیات درک کند. اگر تامین کننده قطعات مستقیماً با مشتری درگیر نباشد و به بازخورد سازنده خودرو متکی باشد، به احتمال زیاد بازخورد تحریف شده و کافی نیست. در درازمدت چنین نگرشی نه تنها به بهبود کیفیت خودرو و ایجاد ارزش برند کمک می‌کند، بلکه به افزایش بازار نیز کمک می‌کند.

سوپرمارکت‌های خرده‌فروشی را در نظر بگیرید که اقلام صدها تولیدکننده را ذخیره و می‌فروشند. شما تولیدکنندگانی را خواهید دید که با مشتریان در حال تعامل هستند و سعی می کنند نظرات آنها را درک کرده و جمع آوری کنند. تولیدکنندگان باید بتوانند روی تحویل کالاها به انبار به موقع در بازار فوق تمرکز کنند. آنها باید با تیم سوپرمارکت درگیر شوند تا اطمینان حاصل کنند که اقلام به موقع دریافت و به انبار ارسال می شوند تا بتوانند تقاضای مشتری را برآورده کنند. علاوه بر این، آنها باید با مشتری نهایی تعامل داشته باشند تا با تجربه آنها در مورد کیفیت محصول و همچنین تجربه خرید آشنا شوند. اگر مشتری تجربه خرید بدی داشته باشد، احتمالاً تصورات منفی در مورد محصول خواهد داشت. برعکس، اگر محصول مناسبی را که به دنبالش بوده را پیدا نکند، احتمالاً در آینده از سوپرمارکت دوری خواهد کرد.

مشارکت در بازاریابی رابطه مند تنها درگیر شدن در خدمات مشتری یا خوشحال کردن مشتری نیست. این شامل قرار دادن تمرکز شرکت بر ایجاد و گسترش یک رابطه تعاملی با واسطه ها و همچنین مشتری نهایی و هماهنگی با نیازها و رفتار فعلی و همچنین پیش بینی شده مشتری است. مدیر بازاریابی خوب کسی است که بتواند سیستم‌ها و فرآیندهایی را برای نزدیک‌تر شدن به مشتری و ایجاد تداوم با مشتری از طریق برقراری ارتباط بلندمدت با او تصور کند و به نوبه خود از طریق ارتباط با سازمان برای مشتری ارزش‌آوری کند.

بدون نظر

پاسخ دهید